زنان و تمایزات اخلاقی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زنان و تمایزات اخلاقی - نسخه متنی

معصومه ظهیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

زنان و تمايزات اخلاقي

معصومه ظهيري

فضائل، آئينه اسماء رب

خداوند تبارك و تعالي در خلقت انسان برخود آفرين گفت و بهترين نمونه خلقت را انسان ناميد و او را جانشين خود در روي زمين قرار داد: «اين خليفه الهي است در همه آئينه‏هاي اسماء ظهور دارد و نورش در همه آنها منعكس است. بر حسب مقدار استعدادي كه آئينه دارد و به اندازه‏اي كه آمادگي پذيرش آن نور را دارد.» و اين مقام انسانيت ظهور و بروز پيدا نمي‏كند مگر با تخلق به فضائل اخلاقي و دوري جستن از رذائل. بنابراين بالاترين مميز ميان انسانها همانا آراستگي به فضائل اخلاقي و دوري از رذائل اخلاقي است. چرا كه انسان‏ها از همديگر به وسيله عوارض و ويژگي‏هائي كه دارند و يا دريافت مي‏كنند امتياز پيدا مي‏كنند.

و اين همه در حالي است كه واژه اخلاق در قاموس تمدن عصر حاضر يا به چشم نمي‏خورد و يا اگر هم وجود داشته باشد، به غلط تفسير مي‏شود.

قرن بيستم كه قرن تحول ناميده شده است، آن چنان تمدن جديد خود را با هرج و مرج، بدبيني و بدانديشي، انحراف و كج‏روي و تجاوز به حقوق ديگران، بي‏عفتي و بي‏بندوباري آميخته نموده است كه گاهي به وضوح در مي‏يابيم به جاي تحول در فن آوري به واژگوني ارزش‏ها رسيده‏ايم و عرصه وفا، حيا، عفت، عشق و محبت، مروت و فتوت و بالاخره آداب و روش انسانيت جولانگاه رذايل شده است.

خودفراموشي بدترين بلاي عصر ماست به گونه‏اي كه آدمي خودش را گم مي‏كند و فراموش مي‏كند كه كيست؟

از رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نقل شده است «من عرف نفسه فقد عرف ربه.»

«هر كس نفس خود را بشناسد به تحقيق پروردگار خود را مي‏شناسد.»

شناختن خود موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعي در دفع رذائل مي‏گردد. آدمي وقتي خود را شناخت و به ارزش ذاتي‏اش پي برد، خود را ارزان معامله نمي‏كند بلكه در رسيدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و ارزش‏هاي متعالي را كسب مي‏نمايد.

«لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم»

«ما انسان را در مقام نيكوترين صورت «در مراتب وجود» بيافريديم.»

«و نفسٍ و ما سويها فألهمها فجورها و تقويها قد افلح من زكيها.»

«و قسم به نفس و آنكه او را نيكو بيافريد و به او شر و خيرش را الهام كرد به تحقيق هر كس نفس ناطقه خود را از گناه و بدي پاك و منزه سازد به يقين رستگار خواهد شد.»

وحدت آسماني اديان از ديدگاه قرآن

اديان الهي در اصول و اخلاق به علتي روشن و ساده يكي است و آن اينكه ريشه‏اش واحد است.

«و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحي اليه انه لااله الا انا فاعبدون» پيامبري پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه به او وحي كرديم خدايي جز من نيست پس مرا بپرستيد.»

و اين دين واحد كه پيامبران از آدم تا حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به دعوت آن فرستاده شده‏اند، همان «اسلام» است، چنانكه نص قرآن مي‏فرمايد: «ان الدين عنداللّه‏ الاسلام» «دين در پيشگاه خدا، اسلام است.»

« و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه» و هر كه جز اسلام ديني را بجويد، از او پذيرفته نيست.»

و از قول ابراهيم عليه‏السلام نقل مي‏شود كه:

«و وصّي بها ابراهيمُ بنيه و يعقوب يا بُنيَّ ان اللّه‏ اصطفي لكم الدين فلاتموتن الا و انتم مسلمون» «ابراهيم و يعقوب به فرزندانشان وصيت كردند كه اي فرزندان، خداوند دين را برايتان برگزيده است، مبادا كه بميريد مگر آنكه مسلمان باشيد.»

و از حضرت يوسف عليه‏السلام است: «انت وليّي في الدنيا و الاخرة توفَّني مسلما پروردگارا تو در دنيا و آخرت ولي و سرپرست و يار من هستي مرا مسلمان بميران.»

و از موسي عليه‏السلام : «و قال موسي يا قوم ان كنتم امنتم باللّه‏ فعليه توكلوا ان كنتم مسلمين» موسي گفت: «اي قوم اگر بخدا ايمان آورده‏ايد، پس بر او توكل كنيد اگر مسلمان هستيد.»

و از قول حضرت عيسي عليه‏السلام : «و اذ اَوحيتُ الي الحواريّين ان امنوا بي وبرسولي قالوا امنّا و اشهد بأنَّنا مسلمون.» در آن هنگام كه به حواريون وحي كرديم كه به من و رسولم ايمان آوريد گفتند ايمان آورديم و گواه باش كه ما مسلمانيم.»

و خداوند در خصوص پيامبر اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي فرمايد:

«فاِنّه نزّله علي قلبك باذن اللّه‏ مصدقا لما بين يديه و هدي و بشري للمومنين. پس او (جبرئيل) آن را به اذن خدا بر قلبت فرود آورده تا تصديق ساير كتب آسماني كند و هدايت و بشارتي براي مؤمنان باشد.»

و اما در سنت رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله :

«اَنا معاشر الانبياء ديننا واحد.... الانبياء اخوة من علات ابوهم واحد و امهاتهم شتّي. ما گروه پيامبران دينمان واحد است.... پيامبران برادراني از بزرگان هستند كه از يك پدر و چندين مادر بوجود آمده‏اند.»

و نيز پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود:

«ان مثلي و مثل الانبياء من قبلي كمثل رجل بني بنيانا فاَحسنه و جمّله الا موضع لبنه، فجعل الناس يطوفون به، و يعجبون له و يقولون: هلا وضعت هذه اقلينه: فانااللبنه انا خاتم النبين. داستان من و پيامبران پيش از من نظير داستان مردي است كه بنايي ساخت، آن را نيكو و زيبا كرد و فقط جاي يك آجر در آن باقي گذاشت. مردم بنا را مي‏ديدند و از آن به اعجاب آمده و مي‏گفتند: آيا اين آجر در جاي خود قرار داده نمي‏شود؟ من همان آجر هستم، من آخرين پيامبرانم.»

اسلام دين فطرت

خداوند در قرآن كريم اسلام را دين فطرت و حيات معرفي كرده است:

«فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت اللّه‏ التي فطر الناس عليها لاتبديل لخلق اللّه‏ ذلك الدين القيم.»

«به سوي آيين حنيف، روي آور. اين فطرت الهي است كه مردم را بر وفق آن آفريده است، تبديلي براي آفرينش خدا نيست، اين است دين قيم و برپا دارنده.»

در اديان آسماني و خصوصا اسلام فضائل و رذائل و شناخت آنها ريشه در خلقت و فطرت انسان دارد و به عنوان قضاياي شخصي مطرح نيست چرا كه اخلاق امري شخصي نيست. بلكه كلي است و پايگاهي ثابت و جاودانه دارد و قضاياي كلي بدون داشتن پايگاه ثابت و مجرد قابل فرض نمي‏باشد. آيت اللّه‏ جوادي آملي مي‏فرمايند: «اگر اخلاق امري شخصي باشد و پايگاهي ثابت و مجرد و جاوداني نداشته باشد، نه از درون مي‏توان براي آن اصول و قضاياي كلي تبيين كرد و نه از بيرون مي‏شود براي آن فلسفه و براهين كلي ذكر كرد.»

رمز اخلاقي بودن كارها در منظر ايده‏ها

گروهي رمز اخلاقي بودن كارها را در عواطف بشر مي‏دانند و مي‏گويند كار عادي و كار معمولي كاري است كه از انگيزه‏هاي خود خواهانه و ميل‏هاي طبيعي انسان سرچشمه مي‏گيرد و هدف از آن كار، رسيدن به نفع و لذتي براي خود است و هر كاري كه چنين باشد اخلاقي نيست. كار اخلاقي كاري است كه از عاطفه‏اي عالي‏تر از تمايلات فردي سرچشمه گيرد و اين همان مسلكي است كه «اخلاق محبت» را تبليغ مي‏كند.

البته بايد به اين نكته توجه داشت كه هر محبتي را نمي‏توان اخلاق دانست حتي اگر قابل مدح و ستايش باشد. انسان دوستي و ديگر دوستي بايد در قالبي تفسير شود كه معيار و محدوده آن معني شده باشد؛ چرا كه اخلاق اعم از «غير دوستي» است.

گروهي نيز همدوشي اراده و عقل را منشأ افعال اخلاقي مي‏دانند و معتقدند اگر بسياري از امور عاطفي بدست عقل و اراده سپرده شود و مصلحت انديشي گردد فعل اخلاقي صادر مي‏شود. علما و فلاسفه اسلامي نيز مي‏گويند اخلاق كامل، اخلاقي است كه بر اساس نيرومندي عقل و اراده باشد.

در شرق و غرب دنيا نيز كساني بوده‏اند و هستند كه به وجدان مستقل در بشر ايمان دارند و فعل اخلاقي را فعلي مي‏دانند كه انسان آن را به عنوان تكليف وجداني خودش انجام دهد. به اين ترتيب، فعل اخلاقي يعني فعلي كه بر اساس وجدان آن را انجام دهد و انسان هم بدون چون و چرا و نه براي هدف و غرضي، بلكه صرفا براي اطاعت امر وجدان آن را انجام مي‏دهد. از جمله مهمترين طرفداران اين نظريه نيز «كانت» است.

ولي اعتقاد ما اين است كه در اين نظريه عقل نظري تحقير شده و اين نظريه كه «ما هيچ يك از مسائل را نمي‏توانيم از راه عقل نظري اثبات كنيم» نظري اشتباه است چرا كه همان فرمان‏هاي اخلاقي - كه وجدان از آن الهام مي‏گيرد - و بسياري از امور ديگر در عرصه هستي از عقل نظري نشأت مي‏گيرد و ديگر اينكه كمال انسان از سعادت منفك نيست و هر كمالي نوعي سعادت است و نهايت سعادت و خوشي، منحصر به خوشي‏هاي حسي نيست كه فقط از راه وجدان حاصل گردد.

موضوع علم اخلاق

علم اخلاق عبارت است از علم چگونه زيستن و اين چگونگي شامل رفتار و ملكات و كيفيات نفساني مي‏گردد، يعني علم به اينكه انسان چگونه بايد رفتار كند و چه ملكات و چه كيفيتي از كيفيات را بايد داشته باشد كه متعالي و مقدس باشد تا در پرتو رفتار صحيح و ملكات حميده به سعادت و كمال دنيايي خود برسد. اينجاست كه علم اخلاق پس از علم توحيد و خداشناسي اشرف علوم به حساب مي‏آيد زيرا انسان را به كمال اخروي و زندگي دنيوي وارسته از همه قيود نفساني مي‏رساند.

رسول گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرموده‏اند: «عليكم بمكارم الاخلاق فان اللّه‏ بعثني بها.»

«شما را به بزرگواري‏هاي اخلاقي توصيه مي‏كنم. بدرستي كه هدف از بعثت من همين امر مهم است.» اكثر علماي علم اخلاق موضوع اخلاق را ملكات نفساني دانسته‏اند و بعضي نيز تعريف را نسبت به غير ملكات هم تعميم داده‏اند و همه كارهاي انسان، اعم از چيزهايي كه متصف به خوبي و بدي شود و مي‏تواند كمالي را براي انسان كسب كند يا موجب رذيلت و نقصي براي نفس شود، همه را در قلمرو اخلاق قرار داده‏اند. به نظر مي‏رسد كه روش قرآن كريم و روايات شريفه نيز به همين گونه است.

در يك تقسيم بندي، افعال انسان يا مربوط به خودش است يا مربوط به خداي متعال يا مربوط به مردم است و اخلاق مي‏خواهد در تمام اين ارتباطات كيفيت تدبير و تربيت نفس را به ما بياموزد علم اخلاق كارش اين است كه به ما نشان دهد چگونه بايد نفس را تربيت كرد.

افرادي مانند سقراط معتقدند براي پياده شدن اخلاق در جامعه بايد به انسانها تعليم و آموزش داد و جامعه را دانا نمود، آن گاه كه مردم آگاه و دانا شدند همان دانش براي آنها اخلاق مي‏شود. به اين ترتيب، تعليم عين تربيت است اما افرادي مانند ارسطو كه مي‏گويند: «از دانش به تنهايي كاري ساخته نيست و بايد اراده را تقويت كرد»، چيز ديگري مي‏گويند و راه ديگري پيشنهاد مي‏كنند و آنان كه معتقدند كه اخلاق تكيه‏اش بر وجدان فطري انساني است مي‏گويند براي اينكه نداها خوب شنيده شود بايد نداهاي مخالف را خاموش كرد زيرا در درون هر انساني يك منادي مقدس اخلاقي كه او را به كارهاي نيك فرمان مي‏دهد و از كارهاي زشت باز مي‏دارد وجود دارد. نداي امانت داري، ايثارگري و انصاف و امثال اينها و مادامي كه نداها و غوغاهاي ديگر بلند است انسان صداي وجدان خود را نمي‏شنود و آن گروهي كه معتقدند اخلاق از مقوله زيبايي است مي‏گويند بايستي حس زيبايي را در بشر پرورش داد. بشر اگر زيبايي مكارم اخلاق و اخلاق كريمانه و بزرگورانه را حس كند دروغ نمي‏گويد خيانت نمي‏كند. علت اينكه افراد دست به كارهاي خلاف مي‏زنند براي اين است كه راستي و امانت و ذوق زيبايي در آنها پرورش داده نشده است.

در اين ميان مكاتب عديده‏اي به چشم مي‏خورد مانند «مكتب اشاعره» كه منكر حسن و قبح ذاتي اشيا است و ممدوح بودن و يا مذموم بودن افعال را به همان امر و نهي خداوند مربوط مي‏داند.

ولي «پوزيتيويستهايي» مانند «آيو» ميدان تجربه را گسترده مي‏دانند و همه چيز را در اين فضا معنا مي‏كنند.

در «مكتب جامعه گرايي» نيز افرادي مانند دوركيم هيچ اخلاقي را در حالت انفرادي و تنهايي داراي معني و مفهوم نمي‏دانند بلكه مي‏گويد: «اخلاق از جايي آغاز مي‏شود كه وابستگي به يك گروه آغاز گردد، و اين گروه هر چه مي‏خواهد باشد.»

در «مكتب لذت گرايي» شخصي، هر كاري كه به لذت فردي بينجامد «خير» است و هر كاري كه «ألم» فردي را به بار آورد «شر» است. در اين مكتب، فرد خود را از گذشته و آينده منقطع كرده، نه غم گذشته دارد و نه دغدغه آينده.

در «مكتب منفعت عمومي» نام جان استوارت ميل چشمگير است. به نظر وي، مطلوب اصلي منفعت عمومي است و اصالت و ارزش‏گذاري تنها بر كارهايي رواست كه براي جامعه سودي داشته باشد.

افكار و نظريات افرادي مانند نيچه نيز در تحولات قرن بيستم تأثير فراواني داشته است چرا كه «مكتب طرفدار قدرت‏طلبي» خود، بوجود آورنده مكاتبي همچون نازيسم و فاشيسم و انواع نظريات برتري نژادي در قرن بيستم شده است.

نامدارترين حكماي يونان يعني سقراط و افلاطون و ارسطو، مكتب سعادت و كمال را به عنوان مطلوب نهايي انسان، معرفي مي‏كنند.

نظريه اعتدال طلايي ارسطو شهرتي فراوان دارد. وي هر يك از افعال را كه در يكي از دو جانب افراط و تفريط قرار دارند رذيلت و مذموم مي‏داند و حد وسط افراط و تفريط را فضيلت مي‏شمارد. مثلاً شجاعت، حد وسط ميان دو رذيلت تهور (بي‏باكي) و جُبن (ترسويي) مي‏باشد و فضيلت تواضع، حد وسط تكبر و حقارت است و فضيلت عدالت، حد وسط ظلم وانظلام. وي آنچه را كه به فعل انسان مربوط مي‏شود با اصل معرفي مي‏كند.

چنان كه ملاحظه شد، در بسياري از مكاتب اخلاقي، ارزش‏ها تابع قراردادهاي جمعي و يا سلايق فردي هستند و در واقع مدعاي اكثر مكاتب اين است كه نظرات ارزشي و اخلاقي مكاتب هم عرض و هم ارزش‏اند و بنابراين، وقتي مي‏توان يك نظام اخلاقي صحيح و قابل قبول داشت كه ديگر نظام‏هاي اخلاقي را مردود و باطل بشمارد. ولي اين سخن ناشي از بي‏ارتباط دانستن ارزش‏ها و واقعيات عيني و قول به انشايي بودن حقيقت گزاره‏هاي اخلاقي است كه يكي از لوازم آن نسبيت در اخلاق است.

نسبيت اخلاقي

نسبيت و تساهل در اخلاق بدين معناست كه هيچ يك از ارزش‏ها، اصول و احكام اخلاقي ثابت و قطعي نيستند بلكه همه گزاره‏هاي اخلاقي بر اساس اختلاف زمان، شرايط و نظر شخصي خاص يا همه افراد يا توافق جامعه قابل تغييرند. در مقابل، مطلق بودن اخلاق بدين معناست كه دست كم، برخي اصول ثابت اخلاقي وجود دارند كه مبناي ارزش‏گذاري‏هاي ثابت و عام در افعال انسان‏ها هستند و اين اصول وابسته به تمايل فرد يا جامعه و تغيير شرايط زماني و مكاني نمي‏باشند.

از نتايج اعتقاد به نسبيت در اخلاق پذيرفتن اصل تساهل و تسامح به منزله يك اصل و قاعده كلي است كه ارزش آن مطلق مي‏باشد. به اين ترتيب، پذيرفتن اصل تساهل به نحو مطلق با مبناي آن يعني نسبيت اخلاق در تناقض است.

بر اساس اصل تساهل مطلق و قبول آن، هيچ كس حق مداخله در كار ديگري و ممانعت او از اتمام كار دلخواهش را ندارد. به اين ترتيب، جلوگيري از هر گونه فساد و تباهي ممنوع است و قرآن كريم به اين امر اشاره دارد كه: «ولو لا دفع اللّه‏ الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض.»

«چنانچه خداوند دسته‏اي از مردم را به دفع و منع دسته ديگري نگمارد، زمين فاسد و تباه مي‏گشت.»

در حاليكه مي‏توان براي ارزيابي افعال به نتايج عيني آن رجوع نمود و آنچه انسان را به سمت تعالي حقيقي سوق مي‏دهد بايسته و لازم و آنچه از اين هدف والا مانع است ضد ارزش و ممنوع تلقي گردد. عقل رابطه افعال مختلف را با اين نتايج عيني در بعضي موارد، به بداهت و روشني درك مي‏كند كه اين همان اصول ثابت و بديهي عقل در ارزيابي افعال است. وحي نيز در بسياري موارد روابط عيني خاصي را از جانب عالمترين، خيرخواه‏ترين، حكيم‏ترين و صادق‏ترين وجود به ما گزارش مي‏دهد. از اين روست كه احكام دين و شريعت همگني براي دستيابي انسان به هدف نهايي از خلقت‏اند. و با اين كه در دين اسلام راه‏هاي سهل و آساني براي وصول به غايت اخلاق و هدف مطلوب انسان ارائه شده است اما هيچ كس مجاز نيست اصل تساهل را براي به بازي گرفتن حدود الهي و تجويز رذيلت‏ها و تخطي از اصول ترويج كند.

بنابراين مطلق بودن احكام اخلاقي به اين معنا قابل قبول است كه ارزش افعال بر اساس نظر، سليقه، ميل و خواست شخص يا اشخاص تغيير نمي‏كند و با تغيير آن دسته از شرايط زماني و مكاني كه تأثيري در نتايج مطلوب يا نامطلوب فعل ندارند متغير نمي‏شود.

افعال اخلاقي، ارزشي مافوق ارزش‏ها

«شهيدمطهري» در كتاب فلسفه اخلاق چنين آورده‏اند:

«پاره‏اي از افعال انساني در مقابل افعال عادي و طبيعي «افعال اخلاقي» ناميده مي‏شود. فرق فعل اخلاقي با ديگر كارها اين است كه كارهاي اخلاقي قابل ستايش و تحسين است و بشر براي آن كارها ارزش قائل است. قيمتي كه بشر براي اين كارها قائل است، نه از نوع قيمت و ارزشي است كه براي كار يك كارگر قائل است، زيرا كارگر ارزش مادي ايجاد مي‏كند و استحقاق مبلغي پول يا كالا را در مقابل كار خودش پيدا مي‏كند، كار اخلاقي يك نوع ارزش مافوق اين ارزش‏ها دارد كه با پول و كالاهاي مادي قابل محاسبه نيست.»

كارها و امور اخلاقي مانند عفو و گذشت، حق‏شناسي و وفا، ترحم و اهتمام داشتن به امور ديگران و ... همگي از جمله اموري هستند كه با مقياس مادي قابل سنجش نيست و اينجاست كه مكتب‏هاي مختلف درباره ملكات اخلاقي اظهار نظرهاي گوناگون كرده‏اند.

انسانيت انسان

روح ملكوتي انسان كه در وجود او تعبيه شده است با ارزشترين ارزش‏هاست. چون انسان شعله‏اي است از عالم غيب و ريشه احساسات اخلاقي از آنجا پيدا مي‏شود. جايگاه اخلاق و احساس اخلاقي در روح و روان انسان است و به همين دليل، انسان بايد روح خود را بشناسد و با شناخت آن از عالم غيب و ملكوت آگاه شود. انسان آن گاه كه «خود ملكوتي»اش را احساس كند تن به حقارت و ذلت نمي‏دهد. علي عليه‏السلام مي‏فرمايد: «من كرُمتْ عليه نفسه‏هانت عليه شهواته» «اگر انسان كرامت نفس خويش را احساس كند از ضعف و ناتواني و رذائل فرار مي‏كند.»

همان گونه كه اگر آدمي تابلويي بسيار عالي را ببيند و ارزش آن را هم درك كند، محال است بگذارد آلودگي در آن پيدا شود چون عظمتش را احساس مي‏كند.

در مكتب اسلام تمام احساس‏هاي اخلاقي از پيدا كردن «خود» و احساس واقعيت «خود» پيدا مي‏شود. اگر انسان بتواند خود واقعي را پيدا كند تمام ارزش‏هاي اخلاقي و ضدارزش‏هاي اخلاقي معنا پيدا مي‏كند زيرا اخلاق در اسلام بر اساس شناختن خود است.

قال علي عليه‏السلام : «فانك قد جُبلتَ طبيب نفسك و عرِّفتَ آية الصحه و بُيِّنَ لك الدَّواءُ و دليله علي الدَّواء.»

«اي انسان تو طبيب خويشتن هستي، دردها براي تو بيان شده است و به دواهاي آن دردها هم راهنمايي شده‏اي.»

اين كه دواي دردهاي انسان در وجود اوست. يكي از بهترين راه‏هاي فهم و درك «خود» وجودي انسان است، شناخت علاقه‏ها و گرايش‏ها در انسان. تا آنجا كه مي‏فرمايد: «من احبّ حجرا حشره اللّه‏ معه.» اگر انسان سنگي را دوست داشته باشد با همان سنگ محشور مي‏شود.




  • ور در پي جست و جوي جاني،
    هرچيز كه در جستن آني،
    آني من فاش كنم حقيقت مطلب را



  • جاني گر در طلب گوهركاني، كاني
    آني من فاش كنم حقيقت مطلب را
    آني من فاش كنم حقيقت مطلب را



در اسلام، انسان داراي حقيقتي است كه اين جوهر حقيقت در ساير موجودات زنده يافت نمي‏شود و چنان شريف و والا مرتبه است كه خداوند هر آنچه در آسمان و زمين است، از خورشيد و ماه و دريا و روز و شب، همگي را به تسخير او درآورده و نعمت‏هاي پنهان و آشكار خويش را براي او فرو فرستاده است.

«الم تروا ان اللّه‏ سخر لكم ما في السّموات و ما في الارضِ و اَسْبَغَ عليكم نعمه ظاهرة و باطنة.»

او هيچ يك از نيازمندي‏هاي انسان را فروگذار نكرده و هر چه در كمالات بدان نيازمند بوده پيشاپيش فراهم ساخته است تا از اين همه در جهت كمال خويش سود جويد. با اين همه، انسان موجودي بريده و بيگانه از عالم هستي نيست. او آفريده يك حقيقت متعالي است و با ديگر آفريدگان پيوندي نزديك و استوار دارد.

هر چند انسان توانايي‏هاي بسيار دارد اما او هستي نامحدودي است كه بر وجودش و رفتارش قوانين و سنت‏هايي حاكم است و از پذيرش قوانين حاكم گريزي ندارد. هويت حقيقي انسان بدون آن پيوندها و پيوستگي‏ها و بدون اين قوانين و سنت‏ها معنا و مفهومي ندارد.

آنچه در اين هستي هدفمند براي انسان ارزش است و فضيلت معرفي مي‏شود اين است كه انسان عضوي برجسته از منظومه عالم هستي است و پايداري و پويايي‏اش در گرو رعايت نظم و تناسب موجود در كل جهان است.

ولي در عين حال، در اسلام برخلاف اومانيسم و نگرش غربي انسان، محور نيست و همه چيز از شعاع وجودي او متشعشع نمي‏گردد. بلكه انسان را در پهنه گسترده هستي مي‏نگرد و هويت او را در مجموعه روابط عالم ارزيابي مي‏كند. اساسا رسالت انبياي الهي در همين نكته خلاصه مي‏شود كه انسان را از روزنه اميال پست مادي كه مجموعا تحت عنوان رذيلت‏ها معرفي شده‏اند گريزانده و راه فرار را به او بنمايانند و او را از محدوده تنگ طبيعت رهايي بخشيده و با تفسير درست از حقيقت ذهن و روح او را به فضايل كه اهداف و غايات متعالي هستي انسان‏اند، سوق دهند.

از آن رو كه در نظام آفرينش هيچ موجودي گزاف و بي‏حساب خلق نشده و سستي و نقص در سراسر گيتي راه ندارد: «ماتري في خلق الرحمنِ من تفاوت فارجع البصر هل‏تري من فطور.»

انسان اسلام نيز منظور از زندگي را در مفهوم عميق «حيات طيبه» مي‏يابد. قرآن كريم مي‏فرمايد: «من عمل صالحا من ذكر او انثي و هو مؤمن فلنحييّنه حياة طيبةً»، «كساني كه موفق به عمل صالح گردند اعم از زن و مرد ايمان به خداي بياورند، ما آنها را به حيات طيبه زنده مي‏كنيم.»

علامه طباطبايي قدس‏سره در تفسير آيه مذكور مي‏فرمايند:

«نكته ظريف اين آيه آن است كه خداوند نمي‏فرمايد به آنها حيات طيبه عطا مي‏كنيم بلكه مي‏فرمايد زندگي و حيات طيبه به گونه‏اي است كه آنها زنده مي‏شوند به چنين امري.»

لذا بايد دريافت كه در اين نگرش هدف از زندگي، رسيدن به رفاه و برخورداري نيست، بلكه هدفي بالاتر را نشانه رفتن و وجهه همت را مصروف آن داشتن است. يعني زندگي والا با توجه داشتن به چنين هدفي، اراده‏ها را تعالي مي‏دهد و استعدادها را مي‏شوراند و همت‏ها را به والاگرايي فرا مي‏خواند تا بشر، فراسوي زيست مادي و حيواني، به چنين تجلي روشني از حيات ملكوتي و معنوي دست يابد.

لازمه نيل به چنين امري، نفي روزمرگي و پوچي و درهم شكستن حصارهاي زندگي مادي و مكانيكي است. انساني كه به چنين مفهومي از حيات و زندگي دست يافت، در برابر آسيب‏هاي روحي و رواني و دچار شدن به رذيلت‏ها مصونيت يافته و با چشماني نافذ و عميق در آيه آيه هستي مي‏نگرد و به بصيرت دست مي‏يابد.

بهترين فضيلتي كه آرمان انسان مسلمان است و بايد در جهت تحقق بخشيدن به آن گام بردارد عبادت است همان كه قرآن به عنوان هدف براي بشر در نظر مي‏گيرد، و آن «عبادت» يعني تكامل و خود سازي براي بندگي روز افزون حضرت حق. چرا كه هدف از عبادت پرودگار تهذيب نفس و رها كردن خود از زنجيرهاي وابستگي به مسائل مادي است. گرچه انسان طبيعتي مادي دارد و بي‏نياز از مظاهر مادي زندگي نيست ولي اصالت او در اين ارتباط‏ها، معنا نمي‏يابد. «و ما خلقت الجنَّ والانس الا ليعبدون. هيچ موجودي اعم از انسان و پري را نيافريديم مگر آنكه خدا را عبادت كنند.»

در سايه عبادت و بندگي خدا، آدمي از زنجيرهاي اسارت روزمرگي رها مي‏شود و نيروهاي غريزي را تحت كنترل خويش در مي‏آورد، بر فرعون درون پيروز شده و طاغوتيان را به زانو در مي‏آورد و اين چنين جلوه‏هاي درخشان را در پرتو دينداري مي‏توان مشاهده نمود. به اين ترتيب، حضور فضائل در آئينه زندگي بشر معناي زندگي را عملي‏تر و آسانتر مي‏كند و با فقدان فضيلت‏ها و ارزش‏هاي ديني، دچار فقدان معني و مفهوم زندگي خواهيم شد.

انسان والاگرا

حصول بهروزي و تحول در زندگي بشر مرهون نوع ويژه‏اي از نگريستن به موضوعات است. بينش‏ها، روش‏ها را مي‏آفرينند و تنظيم كننده روابط ما با جهان درون و جهان بيرون مي‏شود.

امروزه بسياري از روان شناسان برآن‏اند كه: «در آدمي توانايي‏هاي ويژه‏اي براي نوسازي مدام شخصيت وجود دارد.»

يكي از روان شناسان در مورد شخصيت چنين مي‏گويد:

«شخصيت، سازمان زنده و متغير سيستم‏هاي رواني فرد است كه نحوه سازگاري ممتاز و مخصوص او را در مقابل محيط تعيين مي‏كند.»

پس شخصيت آدمي، قابل تغيير و تحول است. اين نوع نگرش روزنه‏هاي اميد وتلاش را به ايمان گشوده و جنبه ممتاز شخصيت انسان را تشكيل مي‏دهد.

وقتي در پيش روي خود امكان تجديد حيات روحي را داشته باشيم گريز از رذائل و مزين‏شدن به فضائل نه كاري است آسان و نه غير ممكن «كل نفس بما كسبت رهينه.» همه نفوس در گروي عمل خويش‏اند.

خداوند تبارك و تعالي نيز در حيطه اعمال ارادي انسان هيچ شرطي را براي تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انسان و قدرت انتخاب و بكارگيري انديشه هوشمند او جداي از ذكورت و انوثت و آنچه مورد خطاب است جان انسان و آدمي است كه آن نيز ماهيت مردانه و زنانه به خود نگرفته و ندارد. انسان والاي اسلام كسي است كه هم مي‏تواند تغيير كند و هم تغيير دهد، او كه بار امانت را بر دوش گرفته و مسير حركتش را تا سير آفاقي او به سوي ملكوت باز گذارده‏اند و در سيرانفسي نيز او را به خلقتش تذكر داده‏اند كه به خود و آفرينش خود نگاه كن كه به بهترين و نيكوترين وجه آفريده شده‏اي: «الذي احسن كل شي‏ء خلقه و بدأ خلق الانسان من طين.

و او خدايي است كه هر چه آفريد به نيكوترين وجه آفريد و خلقت انسان را از گل آغاز كرد.» انسان فرزند بالغ و رشيد طبيعت است، به مرحله‏اي رسيده است كه ديگر نيازي به قيموميت و سرپرستي مستقيم طبيعت ندارد، نيازي به اينكه نيرويي به نام «غريزه» او را هدايت كند. او با عقل و ايمان به سعادت دست مي‏يابد نه با غريزه.

استقلال و آزادي انسان

آفرينش انسان بر پايه آزادي جان، و بر اساس استقلال در امور حيات و اختيار در انتخاب است، احدي حق ندارد كسي را به بردگي و بندگي خود درآورد و او را براي خواسته‏هاي خود به اسارت بگيرد. آزادي و اختيار و استقلال و حريت با خميرمايه وجود انسان آميخته است و سرشت و طبيعت آدمي با اين حقيقت آفريده شده. آزادي و استقلال بزرگترين حق براي انسان و عاليترين منبع براي رشد و كمال و رسيدن به مقامات عاليه ظاهري و باطني محسوب مي‏شود.

تمام خسارت هايي كه در طول تاريخ حيات به بشريت وارد شده نتيجه سلب آزادي‏هاي مشروع و هجوم به حريت و استقلال انسان‏هاست. بهره مندي از اين حريت و استقلال كه بهترين فضيلت و ارزش است براي انسان، جدا از ذكوريت و انوثيت، تعبيه شده. اميرالمؤمنين مي‏فرمايد: «ايها الناس اِنّ آدم لم يلد عبدا و لا اُمة و ان الناس كلهم احرار»، «اي مردم آدميزاد برده و كنيز به دنيا نيامد، به حقيقت كه تمام مردان و زنان آزادند.»

فضيلت، اعتدال در رفتار

بشر با اين ويژگي‏ها گاهي دچار افراط و تفريط شده و از فضيلت اعتدال بيرون مي‏آيد و از نيروي علم و ابتكار و سعي و عمل غافل مانده و نمي‏تواند خود را با الگوي كمال و تعالي تطبيق دهد. لذا دچار انحرافات زمان گشته و گاه بيماري جمود و گاه جهالت او را تهديد مي‏كند. شهيد مطهري در مقاله‏اي چنين آورده‏اند:

«جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با كهنه خو نمي‏گيرد و جاهل هر پديده نوظهوري را به نام مقتضيات زمان، به نام تجدد و ترقي موجه مي‏شمارد. جامد هر تازه‏اي را فساد و انحراف مي‏خواند و جاهل همه را يكجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش مي‏گذارد.»

جامد ميان هسته و پوسته، وسيله و هدف فرقي نمي‏گذارد. از نظر او دين مأمور حفظ آثار باستاني است. ازنظر او قرآن نازل شده است براي اينكه جريان زمان را متوقف كند و اوضاع جهان را به همان حالي كه هست ميخكوب نمايد. از نظر او علم چيزي نيست جز خواندن، با قلم ني نوشتن، از قلمدان مقوايي استفاده كردن سنت‏هاي گذشته مانند: در خزانه حمام و شست و شو كردن، با دست غذا خوردن، چراغ نفتي سوزاندن، جاهل و بي سواد زيستن را به عنوان شعائر ديني بايد حفظ كرد. (به ظاهر فضيلت)

جاهل برعكس چشم دوخته ببيند در دنياي مغرب چه مد تازه و چه عادت نوي پيدا شده است كه فورا تقليد كند و نام تجدد و جبر زمان روي آن بگذارد. جاهل و جامد متفقا فرض مي‏كنند كه هر وصفي كه در قديم بوده است جزء مسائل و شعائر دين است. با اين تفاوت كه جامد نتيجه مي‏گيرد اين شعائر را بايد نگهداري كرد و جاهل نتيجه مي‏گيرد اساسا دين اسلام است با كهنه پرستي و علاقه به سكون و ثبات.»

اسلام ديني است كه به زندگي اجتماعي انسان توجه كرده است و به رشد و تكامل او انديشيده و براي او برنامه طراحي كرده است. به گفته قرآن مجيد: «مَثل پيروان حضرت محمد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مَثل دانه‏اي است كه در زمين كاشته شود و آن چنان با سرعت و قوت مراحل رشد را طي مي‏كند كه كشاورزان را به شگفت مي‏آورد.» قرآن اجتماعي را پي‏ريزي مي‏كند كه دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.

شهيد مطهري قدس‏سره اعلام خطر نموده و مي‏نويسد: «غرامت اشتباه هر دو دسته را اسلام بايد بپردازد. وجود جامدها به جاهل‏ها ميدان تاخت و تاز مي‏دهد و جهالت جاهل‏ها جامدها را در عقايد خشكشان متعصب‏تر مي‏كند.»

از همين رو، ضروري است تا شناخت فضائل و دوري جستن از رذائل از قالب مدگرايي جاهلان و جمود متحجران در آمده و اصالت خود را بازيابد.

منطق وحي

وقتي فضايل را در قرآن جست و جو مي‏كنيم آيه سي و پنج از سوره احزاب چنان مشعشع و نوراني جلوه‏گر مي‏شود كه ما را از هر توضيح و تفسيري در معرفي نيكي‏ها و فضايل زنان بي‏نياز مي‏كند:

«اِنَّ المسلمين و المسلمات و المومنين و المومنات و القانتين و القانتات و الصادقين و الصادقات و الصابرين و الصابرات و الخاشعين و الخاشعات و المتصدقين و المتصدقات و الصائمين و الصائمات و الحافظين وفروجهم و الحافظات و الذاكرين اللّه‏ كثيرا و الذاكرات اعدّاللّه‏ لهم مغفرة و اجرا عظيما.»

صريح آيه شريفه است كه زنان نيز مي‏توانند مانند مردان به ده مقام عالي و ملكوتي و معنوي برسند: مقامات اسلام، ايمان، اطاعت و فرمانبرداري، صدق، صبر و پايداري، فروتني و خوف از عظمت و عقاب حق، كرم و جود كه ثمره آن صدقه است، روزه و صوم، ضبط نفس و مالكيت شهوات، ذكر حق.

مقام معظم رهبري نيز در اين خصوص فرمودند: «اولين عرصه فعاليت زنان تكامل و رشد معنوي خود زن است و در اين بخش، هيچ تفاوتي در ميدان رشد و تكامل معنوي ميان او و مرد نيست يعني اگر مرد مي‏تواند به عالي‏ترين مقامات معنوي برسد زن هم مي‏تواند برسد. مرد مي‏تواند به حد علي بن ابي‏طالب عليه‏السلام برسد و زن مي‏تواند به حد فاطمه زهرا عليها‏السلام برسد.» ايشان با اشاره به آيه 35 سوره احزاب مي‏فرمايند: «در عرصه رشد معنوي و تعالي روحي و نفساني انسان ميان زن و مرد فرقي نيست. زن هم مثل مرد مي‏تواند مدارج عالي معنويت و قرب به خدا را طي كند.»

در جهان بيني اسلام انسان‏ها، جدا از زن يا مرد بودن، در انسانيت همسان‏اند و بر اساس هدف مشتركي آفريده شده‏اند كه ويژگي‏هاي طبيعي، آنها را از يكديگر متمايز مي‏سازد و همين تفاوت‏هاست كه زمينه ساز درك متقابل، تمايل دو سويه و هماهنگي و همكاري جدي ميان اين دو جنس را فراهم مي‏سازد. آنچه در اصل تكليف مدخليت دارد و سفارش شده، جنبه مشترك بين زن و مرد است گرچه ممكن است نوع تكليف به جنبه‏هاي متفاوت آن دو باز گردد كه در اين صورت احكام خاص دو جنس بر اساس اختصاصات وجودي، تمايزاتي را به همراه دارد و بر اساس آن شكل مي‏گيرد.

در اسلام اصل مساوات زن و مرد در خلقت و كسب مدارج معنوي و فضايل اخلاقي اصلي ترديدناپذير است و گرچه قلمرو اين اصل بسيار گسترده‏تر مي‏باشد به گونه‏اي كه در همه مسائل زندگي و در رابطه با همه انسان‏ها جاري است. عمل به اين اصل مهم فضيلت است و عدم توجه به آن رذيلت. ما در اينجا به ذكر نمونه‏هايي از روايات و مساوات زن و مرد در امور الهي مي‏پردازيم:

الف) خلقت:

«هو الذي خلقكم من نفس واحد...

او خدايي است كه شما (زن و مرد) را از يك نفس واحده خلق كرد و از يك هويت، دو موجود همانند خلق كرده است.»

ب) نقش و جايگاه اجتماعي:

«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر يقيمون الصلوة و يُؤْتُونَ الزَّكوة و يطيعون اللّه‏ و رسوله اولئك سيرحمهم اللّه‏ ان اللّه‏ عزيز الحكيم.

و مردان مؤمن و زنان مؤمن برخي بر برخي ولايت دارند به معروف يكديگر را امر مي‏كنند و از منكر باز مي‏دارند و نماز مي‏گذارند و زكات مي‏دهند و از خدا و پيامبرش فرمان مي‏برند، خدا اينان را رحمت خواهد كرد خدا پيروزمند و حكيم است.»

ج) ولايت پذيري:

«و ما كان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضي اللّه‏ و رسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم و من يعص اللّه‏ و رسوله فقد ضل ضلالاً مبينا. هيچ مرد و زن مؤمني را نمي‏رسد كه وقتي خدا و رسولش امري را صادر فرمودند باز هم در امور خود را صاحب امتياز بدانند...»

د) سعادت اخروي:

«ليدخل المؤمنين و المؤمنات جنات تجري من تحتها الانهار خالدين فيها و يكفر عنهم سيئاتهم و كان ذلك عنداللّه‏ فوزا عظيما. چنين كرد تا مردان و زنان مؤمن را به جناتي در آورد كه در زير آن نهرها جاري است جناتي كه ايشان در آن جاودان‏اند و گناهشان را بپوشاند و آن در آخرت و رستگاري عظيمي است.»

«ادخلوا الجنة انتم و ازواجكم تحبرون. داخل بهشت شويد خود و همسرانتان و به سرور و شادي بپردازيد.»

امام سجاد عليه‏السلام نيز در تربيت فرزند چه دختر باشد چه پسر چنين دعا مي‏كند: «و اعنّي علي تربيتهم و تاديبهم و برّهم. خدايا مرا بر تربيت و ادب آنها و نيكويي و احسان در حقشان ياري فرما.»

نمونه‏هاي فراواني از آيات و روايات وجود دارد كه حقيقت انساني زن و مرد را از نفس واحد معرفي نموده كه در سرمايه‏هاي خَلقي دو جنس وحدت دارند اما مظهر اين سرمايه‏ها و موجودات جسماني مجزا و مختلف مي‏باشد كه اختصاصات هر يك خاستگاه‏هاي متفاوتي را ايجاب نموده است. زن و مرد از جهت امكان عروج به ملكات انساني و تحقق فضايل و اجتناب از رذائل هويتي همانند دارند. هر دو با ظاهر جسماني مختلف مي‏توانند سرمايه‏هاي بالقوه خويش را در سبيل قرب الهي مصروف داشته و در طريق حصول تقوا اسوه‏هايي بر جسته از عالم خلقت را به نمايش بگذارند و اين تفضل خداوند بر آنهاست كه پيروي از هر آنچه در دين مستحسن شمرده شده است براي هر دو ميسور نموده و شرط تقوا را ملاك برتري زن و مرد قرار داده است.

«يا ايها الناس انّا خلقناكم من ذكر و انثي و جعلناكم شعوبا و قبايل لتعارفوا انَّ اكرمكم عنداللّه‏ اتقيكم ان اللّه‏ عليم خبير، اي مردم ما همه شما را نخست از مرد و زني آفريديم و آنگاه شعبه‏هاي بسيار و فرق مختلف گردانيديم تا يكديگر را بشناسيد. گرامي‏ترين شما نزد خدا با تقواترين مردم‏اند. و خدا دانا و آگاه است.

شخصيت انساني زن و مرد همان بروز تنوع در حالات دو جنس، به مناسبت وظايف متفاوت الهي آنان است كه از آنها خواسته شده است.

انسان اساسا فضيلت‏پذير است، بروز خوي‏هاي گوناگون به تدريج سرمايه‏هاي فطري او را از ابعاد ثانويه‏اي برخوردار مي‏نمايد. راهنمايان كاروان بشري آمده‏اند تا به واسطه تعليم احكام الهي زمينه‏هاي هدايت و رشد استعدادهاي اوليه را فراهم آورده و انسان را به كرامات متذكر شوند.

فطرت انسان جداي از ذكوريت و انوثيت او اگر به بلاي بي اعتنايي و ظلم گرفتار نشود هميشه جوياي حق و فضيلت است و انسان فطري، همواره خويشتن را در طريق محبت خدا مي‏بيند.

دو نمونه از قرآن

قرآن وقتي الگوها و عبرت‏ها را در طول تاريخ معرفي مي‏كند نمونه مردم خوب و نمونه مردم بد را مشخص مي‏نمايد:

«ضرب اللّه‏ مثلاً للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لي عندك بيتا في الجنة و نَجِّني من فرعون و عمله و نَجِّني من القوم الظالمين.»

و در نمونه مردم بد چنين آمده است:

«و ضرب اللّه‏ مثلاً للذين كفروا امرأت نوح و امرأت لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتاهما فلم يغنيا عنهما من اللّه‏ شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين.»

قرآن كريم در نمونه‏هاي ديگر مصاديق فضيلت گرايان و رذيلت گرايان را، جدا از مرد بودن يا زن بودن، با خصوصيات والا و يا پست انساني آنها ذكر مي‏كند مانند حضرت مريم عليها‏السلام و حضرت يوسف عليه‏السلام به عنوان الگوي عفاف و عبرت تاريخ فرعون و زن نوح عليه‏السلام و لوط عليه‏السلام كه علت هلاكت‏شان چيزي جز روي گرداندن از فضايل و روي كردن به رذيلت‏ها نبود.

تفاوت‏ها فضيلت است

تفكر اسلامي ضمن نگرش يكسان به زن و مرد تفاوت‏هايي براي دو جنس قايل شده و در وجود شان تعبيه نموده است كه برخي از تفاوت‏ها به جسم آنها برمي‏گردد و برخي از تفاوت‏ها به واگذاري وظايف و مسئوليت‏ها يعني دايره حقوق و تكاليف. اسلام با دورانديشي و رعايت مصالح دنيوي و اخروي بستري را براي انسان فراهم نموده است كه هر دو جنس در عرصه‏هاي گوناگون حيات از همه امكانات و داده‏هاي اوليه خود بهره گرفته و در مسير رشد و كمال گام بردارند. اما نظام حقوقي اسلام براي حفظ و گسترش نهادهاي اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و سازمان دهي اداره دولت اسلامي، شرح وظايفي را پيش‏بيني نموده است كه ضمن حفظ حرمت افراد و تأمين آزادي و رفاه به ويژگي‏هاي فطري و طبيعي زن و مرد پرداخته و اختصاصاتي را قايل شده است.

هم چنان كه در قرآن كريم مردان را با وظايف خاصي معرفي مي‏كند و براي آنها حقوق و تكاليفي را معين نموده است مانند آيه 34 سوره نساء كه بر شرح وظايف مردان و زنان پرداخته و يكي را به عنوان قيم خانواده و سرپرست و مسئول مي‏داند و ديگري را به عنوان فرد صالح و حافظ منافع خانواده مي‏شناساند. در منابع روايي اسلام نيز تفاوت‏هايي را به عنوان صفت و فضيلت براي دو جنس آورده‏اند كه پردازش آنها نظم حقوقي در سازمان خانواده ايجاد نموده و در بستر اجتماع نيز تعادل مي‏آفريند. علي عليه‏السلام در نهج‏البلاغه مي‏فرمايد: «خيار خصال النساء شرار خصال الرجال: الزهو و الجبن و البخل، ماذا كانت المراة مزهوة لم تمكن من سب‏ها و اذا كانت بخيله حفظت مالها و مال بعلها و اذا كانت جبانه فرقت من كل شي ء يعرض لها.»

«خصلت‏هايي كه براي زنان اختيار آن نيكو و فضيلت است و اختيار آن براي مردان رذيلت. كبر و ترس و بخل است. پس هر گاه زن متكبر بود از دست و دل‏بازي و بذل نفس خودداري مي‏كند. و اگر بخيل بود مال خود و همسرش را حافظ است و اگر ترسو بود، از آفات در امان خواهد بود» لازم به ذكر است كه بكار گيري صفات ياد شده در حديث مذكور آن را محدود نموده و از تام بودن در آورده است و در هر صورت، اين صفات براي صيانت و حفظ بكار برده شده است نه براي كسب و بدست آوردن، مثلاً بخل براي حفظ و نگهداري مال همسر و يا ترسويي براي اينكه همه معركه‏ها را براي ورود، بدون تأمل، انتخاب نكند و يا تكبر براي اينكه زن تبديل به ابزاري براي كسب منفعت و يا پلي براي تمتعات قرار نگيرد و در عوض، عرصه اجتماع از شجاعت و دفاع و ايثار و گذشت و انفاق مردان نيز محروم نماند و از آنجا كه زن و مرد مكمل يكديگرند بقاي سلامت و تعادل به تعامل بين اين دو جنس بستگي دارد. تا هر يك از دو جنس ديگري را براي تعالي خويش مدد نموده و با پيوند عاطفي و هماهنگي و مودت به اين مهم نايل آيند. در حقيقت، تفاوت نقش‏ها ضامن هماهنگي و پويايي خانواده و مانع از بروز اختلال در پيكره اجتماع مي‏شود.

استاد شهيد مرتضي مطهري قدس‏سره به عنوان فردي صاحب‏نظر در فلسفه اخلاق اسلامي معتقدند كه سه فضيلت ذكر شده در حديث مورد نظر، سه خُلق اخلاقي نمي‏باشد بلكه سه رفتار اخلاقي‏اند كه ترس و تكبر بر اساس فضيلت عفت است و بخل بر اساس فضيلت امانت داري. به اين ترتيب، مقصود از اين روايت آن نيست كه زنان خوب و فاضل زناني هستند كه بخيل و ترسو و متكبر باشند بلكه زن فاضل كسي است كه فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متكبرانه دارد تا آن نامحرم همواره ميان خودش و آن زن يك حريم و دورباش داشته باشد چرا كه اين حريم سدي است در مقابل آن اشتعالي كه هميشه وجود داشته و دارد.

زن فاضل صاحب عفت كسي است كه رفتارش با نامحرم از روي ترس و احتياط باشد آن هم نه در مطلق مسائل بلكه صرفا در موردي كه عفت او در معرض خطر قرار مي‏گيرد چرا كه او حامل يك امانت بزرگ انساني است و نه يك امر شخصي كه اگر از آن بگذرد از شخص خودش گذشته باشد.

زن فاضل زني است كه به عوان مدير داخلي خانواده و به عنوان آنكه زحمت كسب درآمد و تأمين معاش به عهده‏اش نيست، بايد امانت دار مال مشترك و خودش و همسرش و خانواده باشد.

در حالي كه در گستره شريعت اسلام نه مي‏توان فضايل و گرايش به آنها و شناخت رذايل و اجتناب از آنها را محدود به فرد نمود و نه آنها اختصاص به اجتماع داد و نه بايستي فضيلت‏ها را فقط در جنس مذكر جست و جو كنيم و نه صرفا در جنس مؤنث، و نه اينكه رذيلت‏ها را از دامن يكي از آن دو كاملاً پاك كنيم بلكه همان گونه كه خطاب اوليه «قولوا لااله‏الااللّه‏ تفلحوا» به همه انسان‏ها تعلق گرفت و در هم شكستن الهه‏ها و رويكرد به مبدأ آفرينش نصيب انسان شده است. آنچه در خطاب آخر نيز ما را به آن فرا مي‏خواند نوايي است براي انسان متقي كه به فضيلت‏ها نايل آمده و بر رذيلت‏ها فايق شده است: «ان المتقين في جنات و نَهر في مقعد صدق عند مليك مقتدر.»

در عرصه خانواده

بسياري از فضيلت‏ها و دوري جستن از صفات بستر خاص دارد و گاه وصفي در محيط اجتماعي و سياسي فضيلت است اما در كانون خانواده رذيلت. لذا معرفت و شناخت نسبت به بايدها و نبايدهاي ديني - اخلاقي اقتضا مي‏كند كه جايگاه افراد و موقعيت‏ها درست تبيين شود تا اوامر و نواهي بهتر درك گردند براي مثال از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله روايت شده است كه زنان را نهي نموده‏اند از اينكه لباس چشمگير بپوشند به صورتي كه نظر ديگران را جلب كند و از اينكه زيور صدا دار را با خود حمل كنند.

و در روايتي ديگر فرموده‏اند: «بر زن لازم است از بهترين عطر استفاده كند، زيباترين لباسش را بپوشد و خود را به نيكوترين وجه آرايش دهد.»

تأكيد روايات به روشني نشان مي‏دهد كه بعضي از امور اختصاص به جايگاه آن توصيه در عرصه خانواده و روابط زوجين دارد كه در غير مورد خود، به عنوان نواهي آورده شده و همان وصف فضيلت، رذيلتي است در بستر اجتماع.

مقام معظم رهبري (دام عزّه) مي‏فرمايند:

«در داخل خانواده، كار و روحيات مرد را نبايد از زنان توقع كرد. روحيات زن را هم در خانواده نبايد كسي از مرد توقع كند. هر كدام خصوصيات طبيعي و روحي دارند كه مصلحت بشر، مصلحت جامعه، مصلحت نظام اجتماعي زن و مرد اين است كه روحيات و خصوصيات مرد و زن در مقابل اينها در داخل خانواده دقيقا رعايت بشود كه اگر رعايت شد هم اين خوشبخت است و هم آن.»

اسلام نه جا به جايي صفات و بكار گيري آنها را در غير موضع خود مي‏پسندد و نه نقش آفريني جنس‏ها را در غير جايگاه و نقش خود و لذا غلبه غيرت و قدرت و همت و تعقل را در مردان مي‏ستايد و نظافت و ظرافت و ريحانه بودن و عواطف سرشار را در زن مزيت مي‏داند.

در اجتماع

مسئوليت‏هاي طبيعي و كشش فطري زن، احراز بعضي از مشاغل مانند فرماندهي در جهاد، حكومت و قضاوت را محدود مي‏سازد اما فضاي سياسي براي فعاليت‏هاي ديگر باز است. نمونه‏هايي از اين حضور را در زمان پيامبر گرامي اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مي‏يابيم كه با ارشادات قرآن كريم اگر زنان از رذايل بپرهيزند و جزء مؤمنات قرار گيرند از تمام حقوق اجتماعي بهره‏مند خواهند بود:

«يا ايها النبي اذا جاءك المؤمنات يبايعنك علي ان لا يشركن باللّه‏ شيئا و لايسرقن و لايزنين و لايقتلن اولادهن و لاياتين ببهتان يفترينه بين ايديهن و ارجلهن و لايعصينك في معروف فبايعهن و استغفرلهن اللّه‏ ان اللّه‏ غفور رحيم.»

«اي پيامبر چون زنان مؤمن آيند كه با تو بيعت كنند كه ديگر شرك به خدا نورزند و سرقت و زناكاري نكنند و اولاد خود را به قتل نرسانند و بر كسي افترا و بهتان ميان دست و پاي خود نبندند و با تو در هيچ امر معروفي مخالفت نكنند بدين شرط با آنها بيعت كن و بر آنان از خدا آمرزش و غفران طلب كن كه خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.»

نمونه‏هايي از نگرش قرآن كريم نسبت به زن در موضوعات جهاد، هجرت و حضور سياسي وجود دارد كه در همه اين مسائل به والا نگري اسلام در مورد گرايش به صفات نيكو و فضايل مشاهده مي‏شود و شرط حضور اجتماعي زن لباس عفاف و حجاب اوست كه هم از ابتلا به رذيلت‏ها او را مصون دارد و هم جامعه را از آفت اضطراب رواني دور نگاه دارد.

«يا ايها النبي قل لازواجك و بناتك و نساء المؤمنين يدنين عليهن من جلابيبهن ذلك ادني ان يعرفن فلا يؤذين و كان اللّه‏ غفورا رحيما.»

«اي پيامبر زنان و دختران خود و به تمام زنان اهل ايمان بگو خويش را به چارقد (روسري بلند) بپوشانند تا به پاكي و عفت شناخته شوند و از تعرض چشم‏چرانان و هوسرانان مصون بمانند و آزار نبينند و خداوند در حق عبادش آمرزنده و مهربان است.»

مقام معظم رهبري مي‏فرمايند:

«آنان كه با تمام ايجاد تحول اجتماعي و اقتصادي، الگوهاي فاسد و پليد خويش را از پيشرفت و تمدن بر زنان جهان تحميل مي‏كنند نه تنها به بانوان بلكه به انسان و انسانيت خيانت مي‏كنند.»

حضرت امام خميني قدس‏سره مي‏فرمايند: «قرآن كريم انسان ساز است و زنها نيز انسان ساز، وظيفه زن‏ها انسان سازي است....اما رژيم شاه است كه با غرق كردن آنها در امور خلاف اخلاق مي‏كوشد تا مانع آن شود كه زنان آزاد باشند و اسلام شديدا معترض به اين امر است.»

در حقيقت، هر جا كه از مسير فطرت خارج شويم نه زنان موفق و نقش آفريني در جامعه خواهيم داشت و نه مرداني ستبر و قدرتمند كه مدافع حريم حق باشند بلكه انسان‏هاي عروسك صفتي خواهيم ديد كه از ايفاي نقش انسانيت بدر آمده و ابزار و آلت دست استكباريان زورمند و زرمدار جهان قدرت و سرمايه خواهند بود.

شناختن خود موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعي در دفع رذائل مي‏گردد. آدمي وقتي خود را شناخت و به ارزش ذاتي خود پي برد، خود را بي‏بها و ارزان معامله نمي‏كند بلكه در رسيدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و كسب ارزش مي‏نمايد.

آيت اللّه‏ جوادي آملي: «اگر اخلاق امري شخصي باشد و پايگاهي ثابت و مجرد و جاوداني نداشته باشد، نه از درون مي‏توان براي آن اصول و قضاياي كلي تبيين كرد و نه از بيرون مي‏شود براي آن فلسفه و براهين كلي ذكر كرد.»

هيچ كس مجاز نيست اصل تساهل را براي به بازي گرفتن حدود الهي و تجويز رذيلت‏ها و تخطي از اصول ترويج كند.

انسان اسلام منظور از زندگي را در مفهوم عميق «حيات طيبه» مي‏يابد. علامه طباطبايي مي‏فرمايند: «نكته ظريف اين است كه خداوند نمي‏فرمايد به آنها حيات طيبه عطا مي‏كنيم، بلكه مي‏فرمايد، زندگي و حيات طيبه به گونه‏اي است كه آنها به چنين امري زنده مي‏شوند.»

امروزه، بسياري از روانشناسان برآن‏اند كه در آدمي توانائي‏هاي ويژه‏اي براي نوسازي مدام شخصيت وجود دارد.

خداوند متعال در حيطه اعمال ارادي انسان هيچ شرطي را براي تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انساني.

اسلام ديني است كه به زندگي اجتماعي انسان توجه كرده است و به رشد و كمال او انديشيده و براي او برنامه طراحي كرده است.

قرآن اجتماعي را پي‏ريزي مي‏كند كه دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.

در اسلام مساوات زن و مرد در خلقت و كسب مدارج معنوي و فضايل اخلاقي اصلي ترديدناپذير است.

فطرت انسان جداي از ذكوريت و انوثيت، اگر به بلاي بي‏اعتنايي و ظلم گرفتار نشود هميشه جوياي حق و فضيلت است.

زن فاضل زني است كه فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متكبرانه داشته باشد تا همواره ميان خود و نامحرم حريم و دورباشي قرار دهد.

امام خميني قدس‏سره : قرآن كريم انسان ساز است و زن‏ها نيز انسان ساز، وظيفه زن‏ها انسان سازي است.

شناختن خود موجب شوق به تحصيل كمالات و تهذيب اخلاق و باعث سعي در دفع رذائل مي‏گردد. آدمي وقتي خود را شناخت و به ارزش ذاتي خود پي برد، خود را بي‏بها و ارزان معامله نمي‏كند بلكه در رسيدن به سرمنزل مقصود تلاش نموده و كسب ارزش مي‏نمايد.

آيت اللّه‏ جوادي آملي: «اگر اخلاق امري شخصي باشد و پايگاهي ثابت و مجرد و جاوداني نداشته باشد، نه از درون مي‏توان براي آن اصول و قضاياي كلي تبيين كرد و نه از بيرون مي‏شود براي آن فلسفه و براهين كلي ذكر كرد.»

هيچ كس مجاز نيست اصل تساهل را براي به بازي گرفتن حدود الهي و تجويز رذيلت‏ها و تخطي از اصول ترويج كند.

انسان اسلام منظور از زندگي را در مفهوم عميق «حيات طيبه» مي‏يابد. علامه طباطبايي مي‏فرمايند: «نكته ظريف اين است كه خداوند نمي‏فرمايد به آنها حيات طيبه عطا مي‏كنيم، بلكه مي‏فرمايد، زندگي و حيات طيبه به گونه‏اي است كه آنها به چنين امري زنده مي‏شوند.»

امروزه، بسياري از روانشناسان برآن‏اند كه در آدمي توانائي‏هاي ويژه‏اي براي نوسازي مدام شخصيت وجود دارد.

خداوند متعال در حيطه اعمال ارادي انسان هيچ شرطي را براي تحقق اراده خود قرار نداده است مگر اراده انساني.

اسلام ديني است كه به زندگي اجتماعي انسان توجه كرده است و به رشد و كمال او انديشيده و براي او برنامه طراحي كرده است.

قرآن اجتماعي را پي‏ريزي مي‏كند كه دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.

در اسلام مساوات زن و مرد در خلقت و كسب مدارج معنوي و فضايل اخلاقي اصلي ترديدناپذير است.

فطرت انسان جداي از ذكوريت و انوثيت، اگر به بلاي بي‏اعتنايي و ظلم گرفتار نشود هميشه جوياي حق و فضيلت است.

زن فاضل زني است كه فقط با نامحرم - و نه زنان و محارم - رفتار بزرگ منشانه و متكبرانه داشته باشد تا همواره ميان خود و نامحرم حريم و دورباشي قرار دهد.

امام خميني قدس‏سره : قرآن كريم انسان ساز است و زن‏ها نيز انسان ساز، وظيفه زن‏ها انسان سازي است.

/ 1