سلامت روان زن و زن الگو در نگرش دینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلامت روان زن و زن الگو در نگرش دینی - نسخه متنی

زهرا آکوچکیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




سلامت روان زن و زن الگو در نگرش ديني

زهرا آكوچكيان

نياز به روابط با ديگران

نياز به خودشكوفايي

نياز به آگاهي و افزايش حيطه‏هاي شناختي

نياز به اقتدار و انضباط

نياز به شناختن نقشها و مهارتهاي ايفاي اين نقشها و ...

و البته بايستي توجه داشت كه اينها نيازهاي انساني هر يك از افراد جامعه مي‏باشد. و البته در هر دو جنس زن و مرد يكسان است ولي شايد تفاوت در انتظار افراد در نوع دريافت و بيان اين نيازها باشد.

مسايل بانوان را بايستي در دو حيطه زماني عمده مورد توجه قرار داد:

ـ يكي مسايل مربوط به دوران نوجواني و جواني است

ـ و ديگر مسايل برآمده از وضعيت اجتماعي زنان در دوره حضور اجتماعي‏شان مي‏باشد. برخي از اين مسايل عبارتند از:

ـ رفتارهاي تبعيض‏آميز به دليل تفاوتهاي جنسيتي

ـ ارزيابي ناصحيح از تواناييها و نقش زنان در جامعه يا خانواده

اشكال در انتخاب الگوها و الگوپذيري و مشكل هويت در نوجوانان، به دليل عدم ارايه الگوهاي مناسب و عيني كه موجب شده است نوجوانان و جوانان براي انتخاب نقش و كسب

مضمون محوري فرهنگ توسعه ما ديانت و اسلاميت است و هر نظريه‏اي براي آنكه تحقق عيني بيابد بايستي مبتني بر تفكر ديني باشد.

هويت با ثبات و قوي دچار يك سردرگمي و تضاد شوند. «اين سردرگمي در زمان ما خود را بارزتر نشان مي‏دهد به طوري كه حتي قهرمانان ورزشي الگوهاي ايده‏آل دختران ما (حتي بيش از پسران) شده‏اند.»

ـ نبود آموزش صحيح به دختران در زمينه‏هاي مختلف مثل مهارتهاي اجتماعي، ايجاد روابط بين فردي مناسب، شناخت درست از خود به عنوان يك زن و شناخت مناسب تواناييها و استعدادهاي ذاتي خود، مهارتهاي مديريتي عملكردي و ... و نتيجه اين بي‏توجهي آن است كه دختران ما اولاً، نقشهايي را كه بايد به عهده بگيرند نمي‏شناسند. و از سويي ديگر، به وظايف و مسؤوليتهاي متناسب با نقشهاي چندگانه خود به ديدي تحقيرآميز همراه با احساس انزجار و تنفر نگاه مي‏كند. از اين‏رو پذيرفتن نقشهاي زنانگي در حيطه‏هاي مختلف برايشان دشوار خواهد بود و با پذيرش آنها احساس تحقير، محدوديت، اجبار و مورد ظلم واقع شدن مي‏كنند. و يا به دليل عدم مهارت كافي براي ايفاي نقش، احساس بي‏كفايتي، يأس، اضطراب و افسردگي و آشفتگي دروني و دلزدگي خواهند كرد.

ـ مسأله ديگر عدم آگاهي مردان نسبت به تأثير نقش خود در تأمين سلامت روان دختران و همسر و يا خواهران خود است. به دليل بي‏توجهي به آموزش اين مهم، آنان رشد لازم را در اين زمينه پيدا نكرده‏اند.

احساس حقارت و اجبار زن نسبت به نقش زنانگي خود، گاه او را به عصيان بر هويت جنسي خود مي‏كشاند و براي فرار از نقشهاي متناسب با هويت جنسي‏اش به علايق، بازيها، پوشش و گرايشهاي جنسي مقابل خويش روي مي‏آورد. مثلاً دختر نوجوان بيشتر ترجيح مي‏دهد لباسهاي پسرانه بپوشد، موهاي خود را كوتاه كند، در بازيهاي پسرانه و رقابتهاي آنچناني شركت كند. و از هر چه كه يادآور هويت دخترانه‏اش باشد يا بخواهد نشانه‏اي از دختر بودنش باشد نفرت و اكراه داشته و بگريزد.

در فرم شديدتر، تمايل به كسب هويت جنسي جنس مخالف به طور كامل بروز مي‏كند به طوري كه تلاش مي‏كند حتي تظاهرات ظاهري و فيزيكي دخترانه خود را تبديل به يك مرد كند. و داريم مواردي را كه حتي با مصرف هورمونهاي مردانه يا جراحيهاي روي

بدن خود، مصرند به طور كامل از هويت دخترانه و زنانه خويش فرار كنند. و خود را آن گونه در انظار بنمايانند كه در ذهن خويش مي‏بينند. در اين شرايط حالتها و كنشهاي رفتاري مردانه نشان مي‏دهند و حتي نسبت به همجنسان خود تمايلات مردانه ابراز مي‏كنند.

و گاه به شكلي ديگر اين دختران و زنان در مقابل احساس حقارت زن بودن و احساس محروميت و عقب بودن از امتيازات انساني خود در مقايسه با مردان، يكي از مكانيسمهاي دفاعي خود را رقابتهاي تنگاتنگ با مردان در عرصه‏هاي مختلف اقتصادي، سياسي يا اجتماعي قرار مي‏دهند و با نگرش مردمدارانه (كه از كودكي آموخته‏اند) سعي در اثبات خود دارند، كه زن نيز مثل مردان است و از او ناتوان‏تر و حقيرتر نيست. و با سعي در تبديل

مادران (الگو) در مقابل فاطمه(س) و زينب(س) هيچ گاه زن بودن خود را پست نمي‏شمارند، بلكه با نگرشي انسان مدارانه به وظايف انساني خويش در مقابل ديگري (همسر) عمل مي‏كنند.

خود به يك مرد براي كسب امتيازاتي كه جامعه براي مردها قايل است، در واقع عصياني بر زن بودن خويش و ستايش مردمداري و مردسالاري ديگران نه نفي و عصيان بر نگرش غلط ديگران نسبت به زن يا مرد و نه ابراز وجود به صورت انساني آگاه، با شعور و فهيم و نگرشي انسان‏سالارانه، مي‏كنند.

و گاه نقشهاي متناسب با هويت جنسي خود را مي‏پذيرد ولي با حالتي منفعل و تسليم، تسليمي نه از سر آگاهي كه از سر ناچاري و همراه با احساس بي‏كفايتي و حقارت. گاه بيزاري از نقشهاي زنانگي به شكل ديگر بروز مي‏كند. او زني مي‏شود پرتوقع، آزمند، تنوع‏طلب، مصرف‏گرا با گرايشهاي زن‏سالارانه و ناتوان از اجراي نقش همسري كه قادر به درك موقعيت پراهميت خود در برابر شوهر نبوده و از مفاهمه و ارتباط مناسب باهمسر و مديريت خانواده خود عاجز هستند.

و زماني نقش مادري به اكراه پذيرفته مي‏شود و وجود فرزند را تحميلي به زندگي و آزادگي خود تلقي مي‏كند و به هر شكل براي رهايي از اين قيد تلاش مي‏كند.

و اين تلاش به صورتي آشكار يا پنهان براي طرد موجودي كه به زندگي او پا گذاشته است انجام مي‏گيرد. و او مادري مي‏شود سهل‏انگار و غافل از نيازهاي كودك خود و يا آزاردهنده جسمي و رواني فرزند. گاه ناتوان از اجراي نقش مادري در مقابل فرزندان و تبديل شدن به موجودي در حد سرويس دادن به اعضاي خانواده بدون هيچ گونه نقشي تربيتي، آموزشي و هدايتي. و در صورت وجود هر كدام از حالات فوق (مادري طردكننده يا منفعل) مفهوم «مادر به قدر كافي خوب» و «تناسب مادرانه» با نيازهاي فرزندان كه قادر به درك نيازها و شرايط فرزندان خود باشد و توانايي پاسخگويي مناسب به اين نيازها را داشته باشد، از دست مي‏رود.

ب) شناخت الگوهاي مطلوب زنانگي و تبيين شاخصه‏ها و جلوه‏هاي رفتاري و تربيتي اين الگوها

سؤالي مطرح مي‏شود كه نقش زن الگو براي اصلاح اين نگرشهاي منفي زن به خود و متقابلاً نگرش والدين نسبت به دختر، برادران نسبت به خواهر، و شوهر نسبت به همسر خود چگونه است.

سنت و تعاليم صديقه زهرا(س) و زينب كبرا(س) الگوي مطلوب زن و زنانگي را توضيح مي‏دهند. با شناخت اين سنت و زندگاني مي‏توان ابعاد مطلوب زن الگو را شناخت. اين بانوان نگاهي كارشناسانه، تحليلي و نقادانه به وضعيت فردي و اجتماعي جامعه زمان خود داشته و راهبردهاي اصلاح، بازسازي و تعالي را به دست مي‏دهند. فطرت انسان در همه عصرها و براي همه نسلها يكي است. سنتهاي الهي و قوانين هستي كه قواعد حاكم بر زندگي انسان بخشي از آن است، همه ثابت و غير قابل تغييرند. از اين‏رو الگوي مطلوب پيشنهادي همراه شاخصه‏ها و قانونمنديهاي ثابتش براي توضيح زن الگو قابل تغيير نيست.

ولي به دليل تغيير و نو به نو شوندگي واقعيات و شرايط فردي و اجتماعي جوامع مي‏توان معيارها، اصول اساسي راهبردها و الگوي موضعگيري در شرايط مشابه را از زندگي زنان الگو استنباط كنيم. براي اين برداشت مؤثر و كارآ از زندگي زنان الگو لازمست قدم به قدم در برهه‏هاي مختلف زندگي، آنان را دنبال كنيم.

ـ فاطمه(ع) در خانه پدر و مادر، دختر الگوست.

ـ با شوهرش همسر الگو و با كودكانش مادر الگو است.

ـ و در مناسبات اجتماعي و در جامعه خويش يك راهبر و مدير الگو است.

بانوي الگو نزد پدر و مادر در برهه دختري

تولد او در شرايط اجتماعي و فرهنگي رخ مي‏دهد كه وجود دختر در يك خانواده بزرگترين تحقير و ننگ محسوب مي‏شود كه جز به كشتن يا زنده به گور كردن نوزاد دختر پاك نمي‏شود. با اين نگرش قومي و فشار اجتماعي رفتار الدين بخصوص پدر الگو با دختر الگو چگونه است؟

اكرام كردن و بر جاي خود نشاندن يا

در مقابلش تمام قد ايستادن

«برآوردن نياز به احترام و پذيرش دختر»

شانه و پيشاني او را بوسيدن، بارها در جمع

او را ستودن و عزيز داشتن

«برآوردن نياز، به محبت و نوازش است و ايجاد احساس امنيت در مقابل طرد شدن»

پدر او را ام‏ابيها لقب مي‏دهد و ريشه و اساس مأموريت عظيم بشري خويش مي‏خواند.

«و اين تقويت عزت نفس و احترام به نفس او است.»

رسول(ص) در بحرانهاي سخت سياسي و اجتماعي به دختر خود پناه مي‏برد و با او به درد دل مي‏نشيند و زينب(س) محرم راز مادر و بعد از او كنار پدر و مقدم بر برادران و در همه برهه‏ها شاهد موضع‏گيريهاي سياسي، اجتماعي و اعتقادي مادر، پدر و برادران. و حتي ازدواجش و پيمانش با همسر، همسري كه در كرامت و بزرگواري چون او جواني نيست، كه «اگر برادرش حسين قصد هجرتي داشت با او باشد».

«و اينها همه يعني افزايش سطح شناخت و آگاهيهاي اجتماعي و نشان دادن مسؤوليتهاي فردي و اجتماعي و تأكيد بر مسؤوليت‏پذيري، كه رسالت مردان بر دوش زنان جاودانه مي‏شود.»

خديجه(س) در واپسين دم حيات، پدر را به دختر مي‏سپارد،

و فاطمه پدر و برادران را به زينب(س)

«تقويت و تأكيد بر مسؤوليتهاي زن بودن و تعهد در آينده»

بانوي الگو در برهه همسري: به مسؤوليتهايش، آرد كردن جو، وصله كردن لباس و كفش همسر و فرزندان، كم از وعظ و سخنراني و بحث و درس عبادت بها نمي‏دهد و در چشمش حقير نيست. همه را در جايگاه خود «حق» مي‏بيند و حق هيچ گاه نزد او خوار و بي‏مقدار نيست. رابطه‏اش با همسر از روي «درك»، «فهم» و «شعور» و آكنده از «محبت» و «يكرنگي» است. هيچ وقت همسر خود را آزار نمي‏دهد و متوقع نيست، به خاطر نداريها و محروميتها همسرش را سرزنش نكرده و بي‏صبري نمي‏كند و شرمگين و خجالت‏زده‏اش نمي‏سازد و «شوهرش نيز چنين است». سفارش پدر در آخرين لحظه‏هايي كه در خانه او بود و آماده رفتن به خانه شوهر، همين بود. اين زن حتي درگير و دار بحران سياسي بعد از رحلت پيامبر(ص) كه مورد ضرب و شتم قرار مي‏گيرد و از درد ضربه‏ها به خود مي‏پيچد، آن را از همسر خود پنهان مي‏كند تا بيش از پيش بر رنج او نيفزايد، چرا كه او مي‏داند شوهرش براي او چه قدر و ارزشي قايل است و همسري دارد مسؤول كه با دانستن اين امر تا قصاص نكند آرام نمي‏گيرد و قصاص نيز با كدام شرايط و كدام فضا. و هم آنكه چون چنين شوهري در مقابل خود دارد نيازي ندارد براي بيان حضور خود و

از آنجا كه در اين خانواده الگو، محور همه رفتارها كنشها و واكنشهاي پدر و مادر ايمان و اعتقاد ديني آنهاست، از كودكي هويت ديني در وجود فرزندان نضج گرفته و براي ايفاي نقشهاي گوناگون خود آماده مي‏شوند و ديگر بحران هويت و سردرگمي نقش معنايي نخواهد يافت.

تحريك حس مسؤوليت همسري او، از حربه ناليدن و شكايات جسمي بهره بگيرد و بسياري انگيزه‏هاي خرد و كلان ديگر ... . او آنقدر غناي روحي دارد و شوهرش نيز با او چنان رفتاري دارد كه نيازي به بيان نيازها و دردهاي جسماني‏اش به همسر ندارد تا از او توجهي دريافت كند. بلكه با توجه به درگيريهاي سياسي و اجتماعي آن زمان و مصلحت دين و ولايتش ترجيح مي‏داد نگراني و اشتغال ذهني ديگري براي شوي خويش فراهم نياورد. فاطمه(س) از پدر و مادر آموخته است و حسنين(ع) و زينب(س) نيز از علي(ع) و فاطمه(س) مي‏آموزند كه ارتباط يك زن و مرد با يكديگر چگونه بايد باشد و هر دو از هم بايستي چه توقعاتي داشته باشند و خواسته‏هايشان از هم چه باشد. و تصويري كه از زن يا مرد مقابل خويش بايد در ذهن خويش ترسيم كنند، چگونه بايد باشد.

بانوي الگو، مادر

فاطمه(س) همزمان با انجام وظايف مادرانه‏اش، با شيوه زيستن، سلوك با همسر و فعاليتهاي اجتماعي براي فرزندان خود درسها دارد. به نهايت به فرزندانش عشق مي‏ورزد. حتي شيوه صدا كردن و پاسخگويي به فرزندانش (به آنها در كمال آرامش و مهر مي‏گويد: «عليك‏السلام ... سلام بر تو اي نور چشمم و اي ميوه دلم ...»(3) براي ما آموزشها دارد. در برابر دختر به نقش زنانگي خويش بها مي‏دهد. هماهنگي زندگي خانوادگي با فعاليتهاي اجتماعي و شيوه انجام اين فعاليتها را به ما مي‏آموزد كه با حفظ حريم خود و خانواده مي‏توان در جامعه نيز نقش مربي و تربيتي داشت و همزمان از وصله كردن لباس اهل

مديريت اجتماعي زن الگو بر اساس بينش عميق و شناخت وسيع او نسبت به جريانات گوناگون جامعه خويش است.

خانه و آسيا كردن جو و بازي با كودكان نيز اِبا نداشت.

رفتار و سلوك با ديگران را به دختر خود مي‏آموزد، كارهاي خانه را بين خود و كسي كه براي كمك در اختيار دارد، تقسيم مي‏كند، تا او نيز براي عبادت و رشد فكري فراغتي داشته باشد. فرزندان (و دختران ما و زنان ما نيز) از زن الگو، تعامل با يكديگر و با ديگران را مي‏آموزند.

در چنين خانواده‏اي با چنين سيره و سلوك هيچ گونه آثار آشفتگي و از هم‏گسيختگي و نابساماني ديده نمي‏شود. و مسلما اگر چنين الگوي زندگي مورد تقليد قرار گيرد و براي همانندسازي و الگوبرداري مقابل چشم زنان و دختران ما قرار گيرد فضايي حاكي از رشد و تعالي و آرامـش در خانواده‏ها را فراهم مي‏آورد.

آنچه مي‏آموزيم:

1ـ مسؤوليتهاي زن بودن زنان در اين دو خانواده با اكرام و احترام آميخته است نه با احساس تحقير و بي‏ارزشي.

2ـ مادران (الگو) در مقابل فاطمه(س) و زينب(س) هيچ گاه زن بودن خود را پست نمي‏شمارند، بلكه با نگرشي انسان مدارانه به وظايف انساني خويش در مقابل ديگري (همسر) عمل مي‏كنند.

3ـ مادران (الگو) حقير و زبون همسر نيستند، بلكه عزيز او و حامي و همراه شوهران خود هستند. چه در عرصه خانواده و چه در عرصه فعاليتهاي اجتماعي همسرانشان، شانه به شانه آنها و در كنارشان قدم برمي‏دارند.

در اين شيوه ارتباط اين زمان هيچ گاه احساس حقارت و بي‏كفايتي نخواهند كرد.

4ـ آنچه در اين خانواده‏ها (الگو) در روابط بين اعضاي آن، يعني پدر و مادر با يكديگر، مادر با فرزندان و پدر با آنها، حاكم است، بهترين نوع ارتباط بين افراد را مشاهده مي‏كنيم.

آنچه در اين روابط مي‏بينيم، درك و مفاهمه درست از يكديگر، احترام به عقايد و آرمان يكديگر، و رابطه‏اي پر از گذشت، صميميت، عشق و محبت بر محور ارزشهاي خدايي است. چنانكه مادر فاطمه(س) وقتي همه جامعه همسرش را طرد كردند حمايتش كرد و وقتي از او دريغ كردند همه دنيايش را به پاي آرمان همسر ريخت. و فاطمه(س) نيز براي ادامه آرمان پدر كه جاري شدن ولايت حق بر مردم بود، از همه توش و توان خويش استفاده كرد حتي رنج تازيانه و درد ضربه‏هاي شكننده بر سينه‏اش را تحمل كرد بدون آنكه نزد همسر بنالد و يا بر او منت گذارد و مضطربش سازد و يا شرمگينش كند.

5ـ ايثار و وفاداري، تحمل سختي، به رخ نكشيدن محدوديتها و محروميتها به همسر و ...

حضور در جامعه بدون بينش، آگاهي و شناخت و شعور همه‏جانبه نتيجه‏اش «فتنه جمل» است، و زن را بازيچه تمايلات ديگران مي‏سازد.

6ـ آموخته مهم ديگرمان از زندگي نمونه‏ها، اين است كه براي نضج گرفتن دختر الگو (فاطمه(س) يا زينب(س))و سلامت و تعالي رواني او، افراد مهم زندگيش، يعني پدر و مادر عمده‏ترين نقش را بر عهده دارند. چنانكه مي‏بينيم حتي با وجود فساد حاكم بر جامعه يا آشفتگيهاي اجتماعي و عقيدتي آن زمان، عناصر تربيتي و نقش الگويي پدر و مادر و بخصوص رفتار پدر در رابطه با تقويت نقشهاي فردي و اجتماعي دختر، از آن چنان قوتي برخوردار است كه حتي شرايط فريبنده و آلوده محيط نمي‏تواند تغييري در منش و شخصيت دختر ايجاد كند.

و حال چرا پدر و مادرهاي ما سبب همه انحرافها، اختلال شخصيتها و اختلال منش و آشفتگيهاي رفتاري و عاطفي فرزندان خود را بر عهده جامعه (محيط اجتماع، مدرسه و همسالان) مي‏گذارند و به نقش والدين در تربيت و بهداشت رواني فرزندان كمتر توجه مي‏كنند. و حتي پدران نقش كمتري در محيط خانواده در تربيت و هدايت فرزندانشان چه دختر و چه پسر براي خود قايلند. گرچه در زمينه مسايل تربيتي اغلب پدران فكر مي‏كنند نقش عمده‏اي براي دختران خود نمي‏توانند ايفا كنند. و اين نكته عميق و ظريف و مهمي است كه در تربيت فرزندان بخصوص دختران از ديد حتي مسؤولان تربيتي مخفي مي‏ماند.

در زندگي دختر الگو حتي بعد از ازدواج حضور اقتدار پدرانه را در جهت تربيت مي‏بينيم، مثل واكنش منفي رسول اكرم(ص) به آويزان بودن پرده گرانبها بر سر در خانه دخترش، چيزي كه هديه همسر فاطمه(س) از سهم بيت‏المال به او بود. يا فرستادن سائل به خانه دخترش در حالي كه مي‏داند او هيچ ندارد به جز گردنبندي. در اين رابطه غني بين دختر و پدر مي‏بينيم رفتارهاي تربيتي پدر در كنار همه محبتها، نوازشها و اعزارها ادامه دارد.

7ـ زينب(س) خواهري است بر زانوان پدر و مقدم بر برادران و محرم مادر، برادران از پدر مي‏آموزند كه خواهر را گرامي و شأن او را پاس بدارند و از مادر مي‏آموزند كه خواهر نقطه امن و آرامش آنها باشد. پدر و مادر چنان رفتار مي‏كنند كه برادران احترام و محبت به خواهر را فراموش شدن خود و ضايع شدن حق خود نمي‏بينند.

8ـ آرامش حاكم بر رفتار والدين نسبت به يكديگر، حتي در بدترين شرايط اقتصادي، اجتماعي با تكيه بر ايمان، اتكاءشان به خداوند، صبوري آنها، محبتشان به يكديگر و مطرح نبودن زن بودن يا مرد بودن در خانه، تفاضلي بين خود قايل نشدن در تقسيم حقوق انساني، احترام متقابل، اعتماد و گذشت زن و

مرد نسبت به يكديگر، خواهران و برادران را نيز به اين گونه پرورش مي‏دهد.

9ـ در اين خانه رقابت بر سر كسب محبت يا امتيازي بيشتر از والدين مطرح نيست، چرا كه همه اينها به تساوي در اختيار فرزندان هست. حتي در نوع پاسخگويي به آنها يا صدا زدنشان به يك صورت و با يك آهنگ پاسخ داده مي‏شود. (... يا قَرّةَ عيني وَ ثَمَرةَ فؤادي، ... اي نور چشم و ميوه دلم)

10ـ در اين خانه فرزندان ياد مي‏گيرند قبل از آنكه به خود و منافع خود فكر كنند، به ديگران و نيازهايشان اهميت بدهند. مادر براي ديگران بيشتر دعا مي‏كند و نان خود را با وجود روزه‏داري به سائل مي‏بخشد و ...

11ـ در اين خانه دختر به آساني و با عشق نقشهاي خود را فرا مي‏گيرد و آنها را با افتخار مي‏پذيرد. در چنين شرايطي، ديگر دختر خانه دچار بحراني نخواهد شد. نيازهايش به محبت، احترام، پذيرش، نوازش و امنيت و ... بي‏پاسخ نمانده است كه براي جبرانش به خارج از محيط خانه پناه ببرد يا بر والدين بياشوبد. پدر، مادر و برادران همه در ايجاد اين آرامش سهيم هستند. در اين فضا هويت فرد شكل مي‏گيرد و انسجام مي‏يابد.

از آنجا كه در اين خانواده الگو، محور همه رفتارها كنشها و واكنشهاي پدر و مادر ايمان و اعتقاد ديني آنهاست، از كودكي هويت ديني در وجود فرزندان نضج گرفته و براي ايفاي نقشهاي گوناگون خود آماده مي‏شوند و ديگر بحران هويت و سردرگمي نقش معنايي نخواهد يافت. فرزندان بخصوص دختر در اين خانواده از مادر مي‏آموزد كه چه مي‏خواهد، هدفش چيست، كه مي‏خواهد باشد، و كه بايد باشد، چگونه انتخاب كند و چگونه عمل نمايد و چرا بايد چنين و چنان رفتار كند. در چنين شرايطي، سلامت روان دختر از بديهي‏ترين عناصر موجود در سيستم خانواده و سلامت زنان در جامعه است.

ما به سلامت واقعي روان و رفتار زنان و دخترانمان دست پيدا نمي‏كنيم مگر آنكه روش را از الگوها بگيريم.

/ 1