مدرنيته يك مفهوم عام است؛ ميتوانيم اسلام را نيز يك دين مدرن و معتزله را به عنوان نخستين جنبش مدرنيست معرفي كنيم. آنچه امروزه تحت عنوان «بنيادگرايي» مطرح ميشود، چيزي فراتر از جنبش ارتجاعي عليه فساد اقتصادي، سياسي و اجتماعي در جوامع مسلمان نيست. پيام اسلام، در جهان كنوني، هنگامي فهم ميشود كه نماد بيروني قرآن، متناسب با ارزشهاي معاصر، جلوه جديدي به خود بگيرد.مركز ثقل مدرنيته اين است كه انسانِ مختار، با آزادي عمل و شناخت آزادانه و با بهرهگيري از تجربيات خود، ميتواند در اسرار طبيعت نفوذ كرده، به همراه انسانهاي ديگر، دنياي جديد و بهتري ايجاد كند. اين تعريف، احتمال وجود اشكال ديگري از مدرنيته، قبل از تاريخ جديد را انكار نميكند، و محدودبودن مدرنيته به غرب را افاده نمينمايد. در واقع، مدرنيته يك مفهوم جهانشمول و در عين حال نسبي است كه از زماني به زمان ديگر و از مكاني به مكان ديگر تغيير مييابد. اين حقيقت ما را قادر ميسازد كه از مدرنيته يا مدرنيتهها به عنوان يك اصطلاح در تفكر اسلام اوليه ياد كنيم. حتي ميتوان اسلام را ايجادكننده مدرنيته در قرن هفتم ميلادي دانست.
مدرنيته، پيام اوليه اسلام
از آنجا كه اسلام راهحلهايي براي وضعيت حساس اجتماعي و تاريخي شبهجزيره عربستان آن روز پيشنهاد كرده است، يك دين مدرن به حساب ميآيد. مدرن بودن اسلام در اعتقادات، اخلاقيات و مسائل اجتماعي به خوبي هويداست. به طور خلاصه، اسلام تنها يك ايدئولوژي براي درك و توضيح جهان، يا يك اعتقاد معنويِ صرف نيست، بلكه بر ايدئولوژي تغيير جهان، به عنوان يك ويژگي، تأكيد داشته است.در باب معناي متن كتاب مقدس ميتوان دو گرايش عمده برشمرد: گرايش تفسير حقيقي قرآن و گرايش درك مجازي يا استعاري قرآن. دعواي بين اين دو گرايش از گذشته وجود داشته و هنوز هم به عنوان يك نزاع عليه يكديگر و عليه مدرنيته ادامه دارد. هر يك از اين دو گرايش، به طور صريح يا ضمني، درباره ماهيت متن كتاب و ارتباط آن با خداوند و زبان و فرهنگ بشري، تصور خاص خود را دارند. گرايش درك مجازي و استعاري قرآن به تاريخي بودن متن معتقد است، و اينكه متن بايد در بستر تاريخي خاص خود مطالعه شود. بر اساس اين ديدگاه، قرآن به عنوان يك وحي يا تجلي كلام خداوند، به زمان و مكان خاصي اختصاص دارد. البته تاريخي بودن آن به معناي بشري بودن نيست، بلكه صرفا موضوعي براي تأويل و تفسير تلقي ميشود؛ در حالي كه كلام خداوند فراتر از حوزه شناخت بشري است. نتيجه منطقي، اين است كه براي درك يك متن، بررسي زمينههاي اجتماعي ـ تاريخي آن ضرورت دارد و براي تفسير آن نيز بايد از روششناسيهاي زبان جديد استفاده كرد.
معتزله، نخستين جنبش مدرنيست
معتزله در مباحث خود، سه اصل معرفتشناختي عمده براي درك خردمندانه جهان، انسان، خدا و وحي مطرح ميكردند: 1. منشأ شناخت صرفا در اين جهان است. صرفا زماني ميتوانيم از عالم «غيب» صحبت كنيم كه به شواهدي از واقعيت جهان «عيني» متوسل شويم. خداوند و صفات او را فقط ميتوان از طريق معرفت اكتسابي و نه به صورت مستقيم و آشكار، شناخت. 2. همه انسانها به طور مساوي از شناخت نسبتا اساسي و، به اصطلاح، «نيروي عقلاني لازم» برخوردارند. ميزان شناخت، به توانايي و ظرفيت حركت از سطح معرفت فطري به سطح معرفت اكتسابي بستگي دارد. چنينشناختي مستلزم به كارگيري هريك از روشهاي قياس يا استقرا، براي آزمودن شواهد، است. 3. تكليفي كه خداوند بر عهده انسان گذارده و هدف نهايي تمام بازتابهاي فكري است، شناخت خداوند است. بر اساس آموزههاي معتزله، خداوند، انسان را براي دستيابي به شناخت حقيقت الهي، علاوه بر وحي، به «نيروي عقلاني لازم» مجهز كرده است. الهيات معتزله سعي كرده آميزهاي دائمي ميان اين دو منبع شناخت (عقل بشري و وحي) ايجاد كند.از ديدگاه معتزله، در صورت تضاد آشكار بين وحي و عقل بشري، بايد با توسل به انعكاس وحي در معرفت بشري (با ياري گرفتن از مجاز، استعاره و ساير اشكال سخن) وحي را تفسير كرد. مخالفان فكري معتزله، سنتگرايان بودند؛ كساني كه از تفسير حقيقي آيات قرآن حمايت ميكردند و در صدد بودند كه واقعيت هستيشناختي تمام صفات خداوند، تمامي تصورات معادشناختي و حتي ايده رؤيت خداوند با چشم را به اثبات رسانند. معتزله، انسان را مخاطب متن مقدس و آموزههاي آن دانسته و متن قرآن را نه به عنوان كلام ازلي خداوند، بلكه به عنوان يك اثر مخلوق تلقي ميكردند. طبق اين نظريه، زبان، ساخته بشر است و كلام الهي نيز با توجه به قواعد و ساختار زبان بشري جاري شده است. معتزله در تلاش بودند پلي ميان كلام خداوند و عقل بشري ايجاد كنند و عليه تفكري كه زبان را يك بخشش و لطف الهي ميداند نه ساخته بشري، موضعگيري ميكردند.انتخاب هر يك از اين دو باور و طرفداري از آن، معاني ضمني وسيعي را به همراه خواهد داشت. براي مثال، باور به جاودانگي و ازليت قرآن، متضمن اين مفهوم است كه تمام حوادثي كه اتفاق ميافتد، از تقدير خداوند نشأت ميگيرد؛ بنابراين معتقدان به تقدير الهي نميتوانند مخلوق بودن قرآن را بپذيرند. مركز ثقل مقاله بر اين اساس قرار گرفته است كه مفهوم ازلي بودن قرآن الزاما پيروي واقعي از معناي حقيقي متن مقدس را به همراه خواهد داشت و تأكيد بر خطاناپذيري متن مقدس، چيزي جز نتيجه منطقي مفهوم اتحاد و يگانگي متن مقدس با كلام الهي نيست.ورود اروپا به جهان عرب در آغاز قرن نوزدهم، موجب پيدايش يك واكنش سياسي در مقابل مدرنيته شد؛ با اين فرض كه اين واكنش تنها راه مبارزه با تهاجم سياسي اروپاست. ديدگاههاي روشنگرايانه مشابه ديگري نيز نسبت به چالش اروپا در نيمه دوم قرن نوزدهم، يعني در ميانه روند مدرنسازي (مدرنيزاسيون) مطرح شد. مهمترين هدف اين ديدگاهها دفاع از اسلام و فرهنگ اسلامي در مقابل شرقشناساني بود كه عقبماندگي خاورميانه را بدون در نظر گرفتن وضعيت و شرايط اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي اين كشورها، به اسلام نسبت ميدادند. در اين زمان، اسلام نه تنها به عنوان هويت ملي به رسميت شناخته شد، بلكه ويژگيهاي اصيل «خود» جمعي را در مقابل «ديگر» اروپايي مطرح كرد. به هر حال، چالش فكري عمده، در صدد اثبات اين امر بود كه دين اسلام پيشرفت را تشويق كرده، عقلانيت و معرفت علمي را مورد حمايت قرار داده و نهادهاي مدرن را پذيرفته است.پس از مدرنيته، بار ديگر، مسائل مربوط به ماهيت متن، به طور تلويحي، مورد بحث قرار گرفت. يكي از بحثهاي مهم و پيچيدهاي كه درباره الهي بودن قرآن در انديشه اسلامي مدرن مطرح شد، مباحث مصلح و روشنفكر مشهور مصري، محمد عبده (وفات 1905)، بود.الغاي خلافت توسط كماليستها در تركيه به سال 1924، موجب پيدايش دومين مرحله از منازعه فكري شد.سومين منازعه فكري توسط طه حسين و با نگارش رساله «في الشعر الجاهليه» (شعر دوران جاهليت) به سال 1926 صورت گرفت. طه حسين، با طرح داستان مهاجرت حضرت ابراهيم به همراه همسر و پسرش به مكه، امكان تفسير حقيقي از متن قرآن را زير سؤال برد.چهارمين رويداد، مربوط به رد تز دكتري «محمد احمد خلفاللّه» در رشته مطالعات اسلامي است. در اين زمان، خلفاللّه تز دكتري خود را با راهنمايي پروفسور «امين الخلي» با عنوان «هنر داستان در قرآن» به رشته تحرير درميآورد.
احياي گفتمان اسلامي ضد مدرنيسم
شكست اعراب از اسرائيل، در جنگ 1967، شكست حقارتبار انقلاب 1952 را به اثبات رساند و مرحله جديدي از تيرگي روابط بين اسلام و مدرنيته آغاز شد. پيروزي انقلاب اسلامي ايران، اعتبار شعار «اسلام به عنوان يك راه حل» را تقويت كرد. دو جنگ خليج فارس ـ به ويژه عمليات طوفان صحرا ـ و منازعه حلنشده اعراب و اسرائيل، يك تصوير عمومي منفي را نه تنها از غرب، بلكه از مدرنيته به عنوان محصول آن، ايجاد كرد.آنچه امروزه، در رسانههاي غربي و برخي از محافل علمي، تحت عنوان بنيادگرايي مطرح ميشود، چيزي فراتر از جنبش ارتجاعي عليه فساد اجتماعي، اقتصادي و سياسي موجود در كشورهاي مسلمان و تلاش در راه بسيج مردم اين كشورها در زير پرچم اسلام نيست. اما اگر آنها واقعا از بنيادگرايي طرفداري ميكنند، در اين صورت بايد تفسير تازهاي از متون بنيادين اسلام، قرآن و سنتهاي اصيل حضرت محمد صلياللهعليهوآلهوسلم صورت گيرد. بسياري از محققاني كه درباره بنيادگرايي سخن گفتهاند، صرفا به آموزههاي نظامي گروههايي چون جهاد، جماعت اسلامي، حزباللّه، التفكير و الهجره و ديگر گروههاي مشابه تمركز كردهاند و ساير جنبشهاي بنيادگرا همچون اخوان المسلمين را از اين مقوله جدا دانستهاند؛ جنبشي كه از لحاظ الهيات، ميانهرو؛ به لحاظ سياسي، مخالف با خشونت و به لحاظ فكري، عقلگراست. هر دو گروه (ميانهروها و افراطگرايان) به يك الهيات ارتدكسي مشابه وفادارند و آن را به عنوان يك ايدئولوژي عليه جوامع مدني ـ كه به طور ضعيف در كشورهاي مسلمان شكل گرفتهاند ـ به كار ميگيرند.عناصري كه زيربناي ايدئولوژي هر يك از دو گروه را تشكيل ميدهد، حداقل در پنج مورد ذيل خلاصه ميشود:1 ـ شناسايي انديشه بشري و دين و حذف فاصله بين سوژه (ذهن) و ابژه (عين).2 ـ توضيح تمامي پديدهها با يك اصل اوليه واحد و يا مطابق با يك علت واحد. اين توضيح شامل پديدههاي علمي و اجتماعي نيز ميشود.3 ـ اتكا و اعتماد بر اعتبار گذشته و سنت (گذشتهگرايي) از طريق تبديل متون سنتي ثانويه به متون سنتي اوليه و تقدس بخشيدن به اين متون، كه گاه كماهميتتر از متن اوليه، يعني قرآن بودهاند.4 ـ نوعي جزمانديشي مطلق و غرور فكري كه بر اساس آن هيچ گونه مخالفتي را قابل تحمل نميدانند.5 ـ فقدان كلي معنايي از تاريخ.
آيا اسلام يك راه حل است
اسلام پيامي است كه از سوي خداوند و توسط حضرت محمد به مردم وحي شده است. يك پيام، بيانگر پيوندِ ارتباطي ميان فرستنده و دريافتكننده آن، از طريق ابراز يك رمز يا سيستم زبانشناسي خاص، است. از آنجايي كه فرستنده قرآن نميتواند موضوع مطالعه علمي قرار گيرد، طبيعي است كه بررسي علمي متن قرآن بايد از طريق مطالعه واقعيت متني و فرهنگي صورت گيرد. واقعيت متني را ميتوان به شرايط سياسي ـ اجتماعي، كه انسان، در آن، مورد خطاب متن قرار ميگيرد، و همچنين شخصي كه اول بار (پيامبر) متن را دريافت ميكند، تعريف كرد. از سوي ديگر، زمينه فرهنگي، خود متشكل از دنياي مفاهيم است كه همواره از جامعهاي به جامعهاي ديگر در حال تغيير و نوسان است. پيام اسلام، تنها زماني ميتواند بر دريافت كنندگان آن تأثير داشته باشد كه آنها قادر به درك اين پيام باشند؛ بنابراين بررسي متني قرآن، از يك سو، به معناي بررسي و مطالعه مفاهيم موجود در اين جهان، كه در قرآن انعكاس يافتهاند، ميباشد و، از سوي ديگر، متوجه واقعيتهاي تاريخياي است كه موجب پيدايش آن متن شدهاند. از طريق اين نوع بررسيها ميتوان به يك فهم علمي از قرآن دست يافت.اين شيوه، نتايج وسيعي را به همراه دارد؛ از جمله اين كه تفسير نسل اول مسلمانان از قرآن، نهايي و مطلق تلقي نميشود. به عبارت ديگر، ساختار دروني قرآن بايد از نماد خارجي و بيروني آن بازسازي شود و متناسب با ارزشهاي معاصر، جلوه جديدي به خود بگيرد و از آنجا كه فرايند تفسير، از زماني به زماني ديگر متفاوت است، اختلاف در تفسير يك متن، امري طبيعي خواهد بود. در غير اين صورت ـ آن گونه كه امروز شاهد آن هستيم ـ ممكن است پيام قرآن دچار انحراف شده و موضوع تحريفات مداوم سياسي و عملگرايي قرار گيرد. براي اعتبار جهاني اسلام از ديد همگان، اختلاف در تفسير را بايد پذيرفت. البته آگاهي از تفاوت ميان متن اصلي قرآن ـ كه اغلب به لحاظ تاريخي غير قابل تغيير است ـ و بخش تغييرپذير آن، با توجه به ضرورت حفظ يك رابطه قوي و عقلاني بين آن دو، تفسير مناسبتري را سبب خواهد شد ومادامي كه اين تفاسير از قواعد روششناختي يادشده تخطي نكنند از اعتبار برخوردار خواهند بود. اگر يك متن تاريخي باشد ـ هر چند منشأ آن خدايي باشد ـ تفسير آن كاملاً بشري خواهد بود.
اشاره
1. ابوزيد، در اين مقاله، با ارائه يك تعريف عام و كلي از مدرنيته، اسلام را نيز حامل و عامل مدرنيته خوانده و نتيجه ميگيرد كه مقابله اسلامگرايان بامدرنگرايي در عصر جديد، نادرست و ناموجه است. اين در حالي است كه بحث بر سر واژه «مدرن» نيست؛ آنچه از اين واژه مراد ميشود، پديده خاصي است كه عمدتا از عصر روشنگري آغاز شد و تحولات بنيادين فكري و اجتماعي پديد آورد. گويا ايشان، از مدرنيته، تنها دو عنصر «آزادي» در عمل، و «عقلانيت» در انديشه را شناسايي كرده است؛ حال آنكه مؤلفههاي انديشه مدرن نه منحصر به اين دو است و نه آزادي و عقلانيت را ـ در هر معنايي ـ ميتوان از ويژگيهاي عصر مدرن به شمار آورد.همين تصور عام و مبهم از مفهوم «مدرن» سبب شده است كه ايشان اسلام را بنيانگذار مدرنيته و يك «دين مدرن» بداند و معتزله را «نخستين جنبش مدرنيست» به شمار آورد. در جعل اصطلاح و نامگذاري نميتوان نزاع كرد؛ ولي ناگفته پيداست كه بيقاعدگي و سادهانگاري در كاربرد الفاظ تا چه اندازه ميتواند به آشفتگي و پريشاني در تفكر و موضعگيري بينجامد.2. كمتوجهي نويسنده به قواعد و روشهاي بحث و استدلال، از دايره مفهومسازي و نامگذاري فراتر رفته و به حوزه تحليل آرا و انديشههاي ديگران نيز كشيده شده است. آقاي ابوزيد نظريه عقلگرايانه معتزله در باب تفسير قرآن را به ديدگاه آنان در باب مخلوق بودن كلام الهي مربوط ميداند و مينويسد: «گرايش درك مجازي و استعاري قرآن معتقد به تاريخي بودن يك متن هستند كه بايد در بستر تاريخي خاص خود مورد مطالعه قرار گيرد» و «معتزله متون قرآني را نه به عنوان عين كلام ازلي خداوند، بلكه به عنوان يك اثر مخلوق تلقي ميكردند» و بالاخره نتيجه ميگيرد كه «مفهوم ازلي بودن قرآن الزاما پيروي واقعي از معناي حقيقي متن مقدس را به همراه خواهد داشت. تأكيد بر خطاناپذيري متن مقدس، چيزي فراتر از نتيجه منطقي اين مفهوم نيست كه متن مقدس عين كلام حقيقت الهي است.» بر آگاهان پوشيده نيست كه نظريه معتزله در باب مخلوق بودن كلام الهي به معناي تاريخي و زمانمند بودن متن قرآن نيست و معتزله خطاناپذيري و الهي بودن قرآن (به معناي غير بشري بودن آن) را انكار نكردهاند. مبحث خلق قرآن در تاريخ كلام اسلامي اساسا در بستر ديگري روييد كه هيچ ارتباطي با تفسير و تأويل قرآن نداشت و نويسنده براي موجه جلوه دادن ديدگاههاي خويش درباره تأويل و هرمنوتيك، كه انگارهاي مدرن و نوپيداست، به چنين شواهد ضعيف تاريخي تمسك كرده است.عجيبتر آنكه ايشان ميان نظريه خلق قرآن و مسئله قضا و قدر الهي نيز پيوند ميزند و مينويسد: «باور به جاودانه و ازلي بودن قرآن متضمن اين مفهوم است كه تمام رخدادهايي كه حادث ميشود، از تقدير خداوند نشأت ميگيرد؛ بنابراين معتقدان به تقدير الهي نميتوانند نگرش مخلوق بودن قرآن را بپذيرند». در اين عبارت، دو ادعاي مهم (يك ادعاي تاريخي و يك ادعاي فلسفي) مطرح شده كه هيچكدام شواهد و دلايل كافي ندارد. معلوم نيست، از نظر عقلي، چگونه ميتوان ادعا كرد كه باور به تقدير الهي با قبول مخلوق بودن قرآن تنافي دارد و ايشان نشان نداده است كه چه ارتباط منطقي يا فلسفي ميان اين دو گزاره وجود دارد. همچنين تا آنجا كه ميدانيم، از نظر تاريخي نيز شاهدي وجود ندارد كه اهل حديث، ازلي بودن قرآن را از مسئله تقدير الهي استنتاج كرده باشند. به عنوان پاسخي نقض به اين دو ادعا، كافي است يادآور شويم كه اكثر اشاعره تنها «كلام نفسي» را قديم ميدانستند و قرآن را به عنوان يك متن، حادث ميشمردند و در عين حال به تقدير الهي باور داشتند.3. نويسنده در تحليل جريان روشنفكري و طرفداران مدرنيته در دنياي عرب بر اين نكته تأكيد كرده است كه اين گروه نيز با بازخواني و باور به تفسيرپذيري قرآن، سعي كردهاند عقل مدرن را با فرهنگ اسلامي نزديك كنند. اين سخن را ميتوان پذيرفت؛ اما چنان كه گفته شد، از منظر پژوهشگران تاريخ كلام اسلامي، مشابهسازيهاي ايشان ميان روشنفكري جديد و عقايد معتزله قابل پذيرش نيست.4. توصيف و تحليل ابوزيد از بنيادگرايي اسلامي نيز خالي از سهلانگاري و تعصب نيست. اينكه بنيادگرايي را «جنبش ارتجاعي عليه فساد اجتماعي، اقتصادي و سياسي در كشورهاي مسلمان» بناميم و تمام جريانهاي بنيادگرايي (به تعبير ايشان «افراطي و ميانهرو») را به اين باور متهم سازيم كه «توضيح تمامي پديدهها را به يك اصل اوليه» برميگردانند و با «اتكا و اعتماد به گذشته و سنت» و «با يك ايقان ذهني مطلق و غرور فكري»، بهكلي، فاقد معنايي از تاريخ هستند، نشان از يك تقليلگرايي ناموجه و غفلت از ظهور يك پديده يا جنبش اجتماعي بزرگ در دنياي اسلام، و بلكه در جهان دارد. آنچه امروزه از سوي غرب و غربگرايان با عناويني نظير «بنيادگرايي اسلامي»، «اسلامگرايي»، «اسلام سياسي» و غيره خوانده ميشود، هر چند يك جريان يكنواخت و همگون نيست، اما از چنان ابعاد پيچيده اجتماعي، فكري و ديني برخوردار است كه بهسادگي نميتوان با تعابير كليشهاي آن را تحريم كرد و ناديده گرفت.5. آنچه آقاي ابوزيد در پايان به عنوان راه حل يا «پيام اسلام» از آن ياد كرده است و براي دستيابي به آن پيشنهاد ميكند كه «ساختار دروني قرآن بايد از نماد خارجي و بيروني آن بازسازي شده، متناسب با ارزشهاي معاصر، جلوه جديدي به خود بگيرد»، حاصلي جز تأويل ظاهر قرآن بر طبق باطن فرهنگ مادي مدرنيته ندارد و تلقي آن به عنوان پيام اسلام يا راه حلي كه برآمده از قرآن و معارف اسلامي است، جاي ترديد دارد. البته اين نكته، بسيار دقيق، و نيازمند بحث و گفتوگوي بيشتري است.