علمای شیعه و حمایت فقهی و سیاسی از فلسطین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علمای شیعه و حمایت فقهی و سیاسی از فلسطین - نسخه متنی

سید عباس رضوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

علماي شيعه و حمايت فقهي و سياسي از فلسطين

سيد عباس رضوي

اشغال فلسطين دردناك‏ترين مسئله جهان بشري در سده اخير و يكي از طولاني‏ترين مبارزات آزادي‏بخش و مقاومت عليه تجاوز و ستم و نسل‏كشي است كه در آن سرزمين ادامه دارد.

از نخستين روزهاي اشغال سرزمين فلسطين به دست صهيونيست‏ها و اخراج مسلمانان با پشتوانه دولت‏هاي غربي، علماي شيعه به دفاع از فلسطينان پرداخته و از مبارزه اين مردم ستمديده براي به دست‏آوردن حقوق از دست رفته خود، جانبداري كرده‏اند.

علماي شيعه با زبان و قلم، شيعيان را براي كمك به برادران ستمديده خود تشويق و تهييج كرده و با فتاوي آشكار و صريح كمك به آنان را واجب شرعي شمرده و كشته شدن در راه آزادي بيت‏المقدس را شهادت در راه خدا محسوب داشته‏اند. سيد شرف الدين‏عاملي از نخستين علمايي بود كه در جهان عرب، از روند مهاجرت يهوديان به سرزمين فلسطين احساس نگراني كرد. او مسئوليت اين بحران را كه آينده تاريك آن از همان سال‏ها نمايان بود، بر دوش دولت انگليس دانست كه با استفاده از خلأ فروپاشي دولت عثماني، پاي استواري براي خود در قلب جهان اسلام ايجاد كند. سيد شرف‏الدين از دولت‏هاي جهان خواست كه با اعتراض و فشار به بريتانيا جلو پيش‏روي صهيونيست‏ها را بگيرند.(1)

سيد كه خود در لبنان درگير مبارزه براي آزادي لبنان از سيطره رژيم اشغالگر فرانسه بود. از سير مبارزات ملت ايران عليه سلطه انگليس بي‏خبر نبود و مسائل جنبش ملي شدن صنعت نفت را دنبال مي‏كرد و شرح ماجراهاي مبارزاتي ايرانيان را عليه استعمار غرب به آگاهي مسلمانان لبنان مي‏رساند.(2)

علامه محمد حسين كاشف الغطاء (1294 ـ 1373 ه··. ق) نيز در جانبداري از فلسطين، كارنامه درخشاني دارد. وي دانشمندي آگاه و سياستمدار بود و به تاريخ و جغرافياي گذشته و حال جهان اسلامي آگاهي‏هاي عميقي داشت. اين آگاهي‏هاي همه جانبه از شرائط سياسي جهان اسلام و دشمن‏شناسي، به او كمك كرد تا بتواند در راه آگاه ساختن مسلمانان از نقشه‏هاي شوم بريتانيا و آمريكا در تحميل صهيونيست‏ها بر عالم اسلامي، گام‏هاي بزرگي بردارد. بخشي از تلاش‏هاي بي‏وقفه كاشف الغطا، مسافرت به كشورهاي اسلامي و ديدار با صاحب‏نظران جهان اسلام بود، تا افزون بر آشنايي با وضعيت سياسي و جغرافيايي مردم، عالمان دين را به توطئه‏هاي مرموزانه غرب و اشغال سرزمين فلسطين بياگاهاند.

از سفرهاي تاريخي او، سفر به فلسطين و شركت در كنگره اسلامي بود. اين مؤتمر در سال 1350 ه·· . ق به مناسبت ولادت پيامبر (ص) در قدس برگزار شد و حدود 1500 نفر از شخصيت‏هاي اسلامي در آن شركت داشتند. كاشف الغطاء با سخنراني مؤثر خود درباره علل انحطاط مسلمانان و ضرورت پرهيز از دوگانگي و خطر نوين جنبش صهيونيست‏ها براي تسلط بر جهان اسلام، سخن گفت و پس از آن شهرهاي حيفا و نابلس و يافا ديدن كرد.

در سال 1367 ه·· . ق با تشكيل دولت اسرائيل و شكست ارتش‏هاي عربي، كاشف الغطاء با استفاده از نفوذ ديني و سياسي خود، با صراحت در برابر اين فاجعه هولناك به مقابله پرداخت و زمامداران كشورهاي اسلامي را به جرم كوتاهي در مبارزه و بسيج عمومي مردم، محكوم و تأكيد كرد: حاكمان در مبارزه با اسرائيل جدّي نيستند و مسلمانان مي‏بايست در سايه وفاق و اتحاد داخلي با يهوديان مهاجر بجنگند و آنان را از سرزمين‏هاي اشغالي بيرون رانند.

كاشف الغطاء، جانبداري غرب، به ويژه امريكا و انگليس را عامل اصلي ايجاد اسرائيل و بقاي آن مي‏شمرد و در سخنراني‏ها فرياد مي‏كرد: مسلمانان بيشترين رنج و شكنجه در دوران معاصر را از دولت‏هاي غربي متحمل شده‏اند و آنان مسئول جنايت‏هاي يهوديانند.(3)

در سال 1373 ه·· . ق نائب رئيس انجمن امريكايي دوستداران خاورميانه، طي نامه‏اي از كاشف الغطاء دعوت كرد در كنگره‏اي به منظور بررسي راه‏هاي همكاري اسلام و مسيحيت در برابر الحاد ماركسيسم، شركت كند. وي اين دعوت را رد كرد و طي نامه‏اي مشروح و سرگشاده به نام «الكلمة العليا في الاسلام لا في بحمدون» كه به امريكا فرستاد، ثابت كرد كه فتنه اصلي براي همه اديان و مذاهب، امريكا و غرب است نه الحاد شرق. امروزه اين امريكا و يهوديانند كه مسلمانان را مي‏كشند و منابع اقتصادي آنان را غارت مي‏كنند، و تشكيل چنين مجالسي براي روپوش نهادن بر جنايت‏هاي اسرائيل است، نه جلوگيري از الحاد ماركسيسم.

اين نامه به نام «نامه‏اي از امام كاشف الغطاء» به فارسي ترجمه شده است.(4)

آيت الله شيخ عبدالكريم زنجاني از بزرگان نجف، از ديگر كساني بود كه در راه اتحاد اسلامي و مسئله فلسطين كوششها كرد. آن بزرگ كه در علم و دانش سرآمد اقران خود بود و در سال 1344 ه·· . ق در شمار مجتهدان و فقيهان نامي نجف بود، درد و رنج جهان اسلام را بر نمي‏تابيد و هماره دغدغه عزت مسلمانان و تماميت ارضي سرزمين‏هاي اسلامي و بهروزي ستمديدگان، او را ناآرام مي‏كرد. آن بزرگ دوري و بي‏خبري مسلمانان را از احوال يكديگر عامل اصلي شكست مسلمانان از بيگانگان مي‏شمرد و براي آگاهي از سرزمين‏هاي اسلامي و ديدار با علما و سياستمداران جهان اسلام سفرهاي گوناگون به هند و سوريه و مصر و فلسطين انجام داد.

زنجاني، در سال 1355 ه·· . ق به دعوت سيد امين حسيني، مفتي فلسطين به آن ديار رفت و با استقبال گرم مردم و علماي قدس روبرو شد. در آن روزها يهود و بريتانيا در آغاز كار بودند و مهاجران يهودي گروه گروه از نقاط گوناگون جهان به‏ويژه اروپا به اين سرزمين مي‏آمدند و با تطميع و ارعاب، در زمين‏هاي مسلمانان ساكن مي‏شدند. شيخ عبدالكريم با تيزبيتي خطر اين ميهمانان ناخوانده را براي فلسطينيان گوشزد كرد و بدانان يادآور شد كه اينان در صورت تسلط بر مردم، ميزبانان رااز خانه بيرون خواهند راند. وي هشدار داد كه وسوسه‏هاي دولت بريتانيا براي مشاركت و زيست مسالمت‏آميز يهوديان با مسلمانان و تشكيل دولت مشترك، فريبي بيش نيست و مردم مي‏بايست از آغاز، راه را بر خطر ببندند.

زنجاني با بيان آيه‏هاي قرآن و روايت‏هاي پيشوايان دين در پيروزي حتمي حق و حقيقت و پيروزي مسلمانان بر يهوديان، شعله‏هايي از اميد و مقاومت در دل‏هاي افسرده مسلمانان فلسطين برافروخت و بدانان بشارت داد كه در سايه همدلي و پشتيباني ديگر مسلمانان خواهند توانست در برابر متجاوزان بايستند.

يكي از خطبه‏هاي شيخ چنان شورانگيز و آتشين بود كه مفتي فلسطين در پايان چنين گفت:

«سود اين درس شما در مسجدالاقصي براي فلسطين و عرب و مسلمانان، بهتر از صدهزار سپاهي آماده كارزار بود.»(5)

ديگر علماي بيدار نجف نيز از مردم فلسطين جانبداري مي‏كردند و روش زنجاني را در دعوت به همياري شيعيان با برادران فلسطيني خود مي‏ستودند. از جمله هواداران جدي مسئله فلسطين، آيت الله حكيم بود كه در همه مراحل جنبش فلسطين از آن حمايت كرده، از هيچ كمكي در تأييد و پيشبرد آن دريغ نكرد.

آيت الله حكيم در حساس‏ترين مراحل تاريخ فلسطين، هيأتي را به كنفرانس اسلامي در عمان در تاريخ 20/10/1967 م. اعزام داشت و پيامي كتبي به اين كنفرانس فرستاد. در اين پيام مشروح با تأكيد بر اتحاد و وحدت اسلامي، مسلمان نماياني را كه به دروغ ادعاي اسلام كرده و با دشمنان استعمارگر همكاري مي‏كنند، يكي از عوامل شكست مسلمانان شمرد و از زمامداران و توده‏هاي مسلمان خواست كه به سوي خداوند بازگردند و اساس زندگي خود را بر پايه‏هاي تعاليم و قوانين اسلامي استوار سازند و شرايط اجتماعي و داخلي خود را برابر دستورات اسلامي شكل دهند كه تنها در سايه بازگشت به اسلام، ذلت و خواري از بين رفته و شكست به پيروزي تبديل خواهد گشت. مرحوم حكيم از زمامداران و مسئولان خواست كه به پيروزي و آزادي همه مناطق اشغالي بينديشند و طرح‏هاي سازشكارانه دولت‏هاي غربي را نپذيرند و افزود:

«ما چنان‏كه بارها گفته‏ايم، يكبار ديگر اعلام مي‏داريم كه مسئله فلسطين و به‏ويژه مسئله بيت المقدس يك مسئله اسلامي است.. و روي همين اصل، مسئوليت‏هاي امروز متوجه همه توده‏هاي مسلمان به‏ويژه زمامداران، در هر رنگ و زبان و لباسي كه هستند، مي‏باشد و بدون شك تاريخ و مردم مسلمان جهان در آينده، قضاوت و داوري خود را درباره آنها، اعم از عرب و غيرعرب، بر اساس... مقدار و اندازه استقامت و مقاومتي كه در جهاد آزادي نخستين قبله مسلمانان و بيرون راندن نيروهاي اشغالگر از سرزمين‏هاي پاك اسلامي ما از خود نشان دهند، مورد تأييد نسلهاي آينده خواهد بود.»(6)

آيت الله حكيم در پاسخ استفتائاتي درباره كمك به نهضت مقاومت فلسطين، كمك به رزمندگان را واجب شمرد. ايشان پس از نبرد كرامه در اردن 21/3/68، در پاسخ به سؤالي، در اين باره نوشت:

اگر كسي بتواند به اين نهضت بپيوندد و قدرت داشته باشد كه در عمليات آنها شركت كند و همكاري مزبور تحت رهبري صحيحي انجام پذيرد و عملي به زيان مسلمانان انجام ندهد، اين كار بر او واجب است».

همچنين در پاسخ به اين سؤال كه «به نظر حضرت عالي اگر سرباز يا فدايي مسلماني كه وضع نماز و روزه او مشكوك است، در هنگام جهاد با اسرائيل كشته شود، با توجه به اين كه اسرائيل متجاوز است و اراضي مسلمانان و اماكن مقدسه آنان را اشغال نموده است، آيا چنين فردي در نزد خداوند شهيد محسوب مي‏شود يا نه؟» نوشت:

«اگر اين چنين شخص به قصد پيروزي مسلمانان و به نيت تقرب به خداوند تبارك و تعالي، اقدام كند، اگر كشته شود شهيد خواهد بود».

ايشان در پاسخ اين سؤال كه وضع كساني كه با وجود ثروتمندي و تمول، در راه نجات فلسطين از ثروت خود چيزي انفاق نمي‏كنند، فرمود:

«بدون شك اگر اميد پيروزي باشد و اين امر منوط به بذل مال باشد و او بذل نكند، نزد خداوند گناهكار محسوب مي‏شود.»(7)

بازتاب مسئله فلسطين در ايران

اشغال فلسطين در ايران نيز انعكاس گسترده‏اي يافت و حوزه‏ها و علماي شهرهاي گوناگون ايران در برابر اين فاجعه به خروش در آمدند. عالماني مانند آيت الله كاشاني، بروجردي، امام خميني، نواب صفوي، طالقاني، علامه طباطبايي، آيت الله گلپايگاني، نجفي مرعشي، شهيد مطهري و.. در اعتراض به اين مسئله كوشش‏ها نمودند.

آيت الله كاشاني به موازات مبارزه با انگليس‏ها در ماجراي ملي شدن نفت، از خطر صهيونيست‏ها نيز غافل نبود و بر آن بود كه نقشه سكونت يهوديان در سرزمين قدس، توطئه‏اي انگليسي است. ايشان چهار روز پس از تشكيل دولت اسرائيل، نخستين اعلاميه ضد صهيونيستي را در مورخه 11/10/1326 ه·· . ش صادر كرد.

در آن اعلاميه چنين آمده است:

«تشكيل دولت صهيونيستي، در آتيه، كانون مفاسد بزرگ براي مسلمين خاورميانه و بلكه دنيا خواهد بود و زيان آن، تنها متوجه اعراب فلسطين نمي‏گردد... بر تمام مسلمين عالم است از هر طريقي كه مي‏شود از اين ظلم فاحش جلوگيري نموده و دفع اين مزاحمت را از مسلمين فلسطين بنمايند.»(8)

آيت الله كاشاني پس از آن در چندين اعلاميه و سخنراني ضمن يادآوري خطر صهيونيست براي جهان اسلام خواستار حمايت سياسي و مادي عموم مسلمانان از فلسطينيان گرديد.

در يكي از مجالسي كه از سوي آيت الله كاشاني براي جانبداري از فلسطين تشكيل شد، آيت الله فلسفي درباره خطر اين مهمانان ناخوانده سخن گفت و تأكيد كرد كه كمك به اعراب ستمديده در شرايط كنوني بر مرد و زن، لازم و جزو واجبات است.

وي ميان يهود و صهيونيست‏ها تفاوت گذاشته، گفت: يهوديان ايران در پناه مسلمانانند و نبايد بدانان تعرض شود. اين جلسه عمومي، شش ساعت ادامه يافت.

آيت الله بروجردي نيز در مورخه 9/3/27 طي اعلاميه‏اي جنايت‏هاي دولت اشغالگر قدس را محكوم نمودند و از مسلمانان ايران و جهان دعوت كردند كه افزون بر كمك به مسلمانان، در مجالس دعا و نيايش از يهوديان اشغالگر اعلان برائت و بيزاري نمايند و عليه اشغالگران نفرين و براي پيروزي مسلمانان در جنگ عليه اسرائيل دعا كنند.(9)

نواب صفوي و جمعيت فداييان اسلام نيز در آن روزها بر كمك به فلسطين و فرستادن نيروي نظامي و كمك‏هاي مالي به سرزمين قدس بيش از هر جمعيت ديگري تلاش كرد. نواب پس از برپايي تظاهرات بزرگ مردم در مورخه 31/2/1327 در جانبداري از فلسطين، جايگاه‏هايي براي نام نويسي داوطلبان جنگ با يهوديان اشغالگر در مراكز گوناگون تهران افتتاح كرد كه حدود پنج هزار نفر در آن ثبت نام كردند. در اين باره فدائيان اسلام اعلاميه‏اي نيز صادر كرد:

هو العزيز

نصر من الله و فتح قريب

خون‏هاي پاك فداييان رشيد اسلام در حمايت از برادران مسلمان فلسطين مي‏جوشد. پنج هزار نفر از فداييان رشيد اسلام، عازم كمك به برادران فلسطين هستند و با كمال شتاب از دولت ايران اجازه حركت سريع به سوي فلسطين را مي‏خواهند و منتظر پاسخ سريع دولت مي‏باشند.(10)

ولي دولت ايران برنامه اعزام مردم را به فلسطين نپذيرفت و اين فعاليت‏ها به جايي نرسيد.

نواب پس از آن به لبنان رفت و در آن جا با رهبران مبارز جهان اسلام ديدار كرد. از جمله با سيد شرف الدين عاملي ديدار و درباره مسائل جهان اسلام با آن بزرگ‏مرد گفت و گو كرد.

نواب، در اين سفر با ياسر عرفات كه در آن روزها به تحصيل مشغول بود، ديدار و او را تشويق به مبارزه مسلحانه عليه صهيونيست‏ها كرد و در واقع نخستين جرقه تشكيل سازمان الفتح، به هدايت نواب بود.

نواب براي شركت در كنفرانس اسلامي در مورخه 11/9/27 ش به مصر رفت و در جرائد مصر مقالاتي در ضرورت ياري فلسطينيان نوشت، و كمك به آنان را از واجبات عقلي و شرعي عموم مسلمانان شمرد.

نواب در سال 1332 نيز براي شركت در كنفرانس اسلامي به بيت المقدس رفت و در جلسات شش روزه اين گردهمايي پيرامون مسئله فلسطين سخن‏ها گفت و با گفتار و رفتار خود يادآور شد كه براي رسيدن به آزادي قدس، بايد با پرچم سرخ شهادت قدم به ميدان نهاد كه فلسطين با حرف و مذاكره آزاد نمي‏شود و دشمن جز زبان سرخ شهادت را نمي‏فهمد.(11) گذشت زمان راستي راه نواب را اثبات كرد.

آيت الله طالقاني نيز از فعالين در اين راه بود و در سرتاسر زندگي پربار خود از مسئله آزادي قدس غافل نبود و در ايران و خارج آن، در ديدار ها با علما و كنفرانس‏هاي اسلامي در دفاع از مردم فلسطين سخن گفت و مسلمانان را براي مبارزه با صهيونيست‏ها بسيج نمود. او در گزارش يكي از اين خاطرات خود گفته است:

«.. در سال 1328 اولين سفري كه به مؤتمر فلسطين رفتم، از نزديك به آوارگان فلسطين مي‏انديشيدم. از كشورهاي اسلامي و عربي به كنفرانس آمده بودند، ولي بعضي فقط حماسه مي‏خواندند و تظاهر به طرفداراي از اين مظلومين و مسجد غصب شده را داشتند. از نزديك افسردگي، ظلم و حق خوردگي مردم فلسطين را مي‏ديديم، كه چگونه اينها مورد رعايت و مورد انفاق سازمان ملل و همان دنيايي و همان كشورهايي واقع شده‏اند كه اين‏ها را آواره كردند. اول از سرزمين‏شان راندند و بعد به صورت يك مشت فقير و بيچاره به اينها كمك كردند.»(12)

روند جانبداري از رزمندگان فلسطين در ميان حوزه‏هاي شيعي سير صعودي به خود گرفت و گويندگان و نويسندگان حوزه در آگاه كردن مردم از ستمي كه بر اين خطه از سرزمين اسلام مي‏رفت، بر دامنه فعاليت خود افزودند. آقاي هاشمي رفسنجاني از فضلاي جواني بود كه در اين راه گام‏هاي بزرگي برداشت. ترجمه كتاب «سرگذشت فلسطين، يا كارنامه سياه استعمار» نوشته اكرم زعتير، گامي مؤثر در شناسايي مسئله فلسطين به مردم ايران بود. اين اثر تحقيقي كه نويسنده آن از بزرگان دنياي عرب بود، با مخالفت شديد ساواك روبرو شد و مترجم با مشكلات عديده‏اي روبرو گرديد.(13) ايشان پس از آن با نوشتن كتاب «اسرائيل و فلسطين» و مقاله‏هاي مفيد ديگر، گام‏هاي مهم‏تري در اين راه برداشت.

حمايت حوزه‏هاي شيعه از فلسطين در جنگ شش روزه

اسرائيل به منظور پايان دادن به مبارزات فلسطين و درهم شكستن مقاومت كشورهاي اسلامي، در خرداد 1346 ه·· . ش از زمين و دريا و هوا به كشورهاي مجاور خود يورش برد. در اين هجوم بخش‏هايي از مصر و سوريه و اردن، از جمله بيت المقدس و بيت اللحم به تصرف اشغالگران در آمد. حوزه‏هاي شيعه ايران و عراق و ديگر نقاط جهان يك‏صدا به جانبداري از مقاومت فلسطين برخاستند و فرياد اعتراض خود به روند سازشكاري و جانبداري ابرقدرت‏ها به‏ويژه سازمان ملل از اشغالگران را به گوش جهانيان رسانيدند. امام خميني در افشاگري‏ها و اعتراض‏هاي مكرر خود، انگشت اتهام خود را به سوي دولت‏هاي جانبدار اسرائيل نشانه رفت، و خدمات دو جانبه اسرائيل و شاه را براي مردم آشكار ساخت و به مردم ايران اعلام داشت كه شاه ايران به پايگاه پشتيباني نظامي و اقتصادي رژيم اسرائيل تبديل شده و به همراه ديگر رهبران خيانتكار عرب، مانند ملك حسين و ملك حسن، از اشغالگران جانبداري مي‏كند. نخستين كار دولت‏هاي اسلامي براي پايان بخشيدن به جنايت‏هاي اسرائيل، قطع همه روابط اقتصادي و سياسي به‏ويژه نفروختن نفت به اين كشور است. در يكي از اعلاميه‏هاي امام چنين آمده:

«اسرائيل به كمك استعمار، قيام مسلحانه بر ضد ممالك اسلامي نموده است و بر دول اسلامي قلع و قمع آن لازم است. كمك به اسرائيل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش نفت، حرام و مخالفت با اسلام است. رابطه با اسرائيل و عمال آن، چه رابطه تجاري و چه رابطه سياسي، حرام و مخالفت با اسلام است و بايد مسلمين از استعمال امتعه و اجناس اسرائيل خودداري كنند.»(14)

ديگر مراجع تقليد نيز بيانيه‏هاي پرشور و دشمن‏شكني در ياري مسلمانان فلسطين صادر كردند. از جمله آيت اللّه ميلاني، مرعشي نجفي، خويي، بهبهاني، سيد عبدالله‏شيرازي‏و... . آيت الله ميلاني در اعلاميه خود، پس از يادآوري آياتي چند درباره فتنه انگيزي يهوديان و سابقه زشت نياكان آنان در شرارت و دنيامداري، در ضرورت مبارزه با آنان و كمك به محرومان فلسطيني به حديث مشهوري نبوي: من اصبح و لم يهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم «هر كس صبح كند و به سرنوشت مسلمانان اهتمام نورزد مسلمان نيست.» استدلال كرد.(15)

آيت الله مرعشي نجفي با استشهاد به آيه كريمه: و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون، مبارزه در راه آزادي سرزمين قدس را از واجبات شرعي براي همه مسلمانان و كشته شدن در اين راه را شهادت شمرد.

آيت الله بهبهاني با استشهاد به آيات گوناگوني از قرآن، در ضرورت دفاع از آنان به آيه: يا ايها الذين آمنوا لاتتخذوا اليهود و النصاري اولياء بعضهم اولياء بعض و من يتولهم منكم فانه منهم، (51 مائده) تمسك جست و هرگونه ارتباط و پيوستگي با اسرائيل را حرام و مبارزه با اسرائيل را جهاد اسلامي شمرد.

آيت الله سيدعبدالله شيرازي، افزون بر استشهاد به آيات قرآن، در وجوب نبرد با اسرائيل و آزادي سرزمين‏هاي غصب شده، به سيره علي(ع) در جانبداري از مظلومان و ستمديدگان استدلال كرد و با اشاره به ماجراي هجوم لشكريان معاويه به انبار و كشتن مردم و غارت بي‏گناهان و ربودن خلخال از پاي زني يهوديه(16)، نوشت:

«حضرت اميرالمؤمنين(ع) مي‏فرمايد: خلخال از پاي يك زن كه در ذمه اسلام بود، لشكر دشمن بيرون آورده. اگر مسلماني از اين غصه بميرد، جا دارد و نبايد آن را ملامت كرد.»(17)

ديگر علما نيز با استدلال به روايات اخوت اسلامي و دفاع مسلمان از مسلمان، بدون در نظرگرفتن اختلافات در مذهب و...، مردم را بر حمايت از برادران مظلوم لبنان و فلسطين تشويق كردند.

آيت الله مرعشي نجفي در يك اقدام عملي، شماره‏حسابي را در بانك صادرات قم افتتاح كرد و از مردم خواست كه كمك‏هاي مالي خود را براي آوارگان فلسطين بدان واريز كنند.

علامه طباطبايي به مشاركت شهيد مطهري و آيت الله سيد ابوالفضل زنجاني نيز شماره حساب‏هايي را در چند بانك تهران به اين مناسبت گشودند.

شهيد مطهري در مساجد تهران، سخنراني‏هاي افشاگرانه‏اي را پيرامون جنايت‏هاي هولناك اسرائيل ايراد كرد و مردم را به جهاد و مبارزه عليه اسرائيل خواند. وي در يكي از سخنراني‏ها بر اين تأكيد كرد كه كمك‏هاي ما گرچه در برابر كمك‏هاي استكبار جهاني به اسرائيل و يهوديان ايران بدانان، ناچيز است، ولي ما با اين كار با آنان همدردي مي‏كنيم و بدين وسيله افزون بر حمايت معنوي ما شيعيان از برادران مظلوم سني خود، عقيده و ايمان و همبستگي خود را به اسلام نشان مي‏دهيم.

استاد شهيد با مقايسه فجايع اسرائيل با جنايت‏هاي امويان در كربلا، بر اين نكته اعتقادي پاي فشردند كه كربلا و عاشورا، ويژه كربلا و عاشوراي محرم نيست و فرياد «هل من ناصر ينصرني» حسين ويژه آن روز نيست. امروز كربلاي اسلام، سرزمين فلسطين است و ياري ستمديدگان فلسطيني به مثابه ياري امام حسين است و كساني كه در اين راه كشته شوند، شهيدند:

«... شما اگر يك تومان در اين راه بدهيد، آنچه ارزش دارد احساسات شماست؛ نماينده مسلماني شماست. پيوند خودتان را به اين وسيله با حسين بن علي(ع) روشن كرده‏ايد. امروز روز پيوند با شهيدان است. اگر بنا شود ما در موقعش كه مي‏شود، از شهيدان بگسليم، ولي بعد هميشه بنشينيم و امري را كه نشدني است بگوييم: السلام عليك يا اباعبدالله، يا ليتنا كنا معك فنفوز فوزا عظيما، اي كاش ما مي‏بوديم با تو. حسين بن علي مي‏گويد: كربلا كه يك روز نيست؛ هميشه است.(18)

همزمان با تشديد مقاومت فلسطين و نبردهاي كشورهاي اسلامي با اسرائيل در سال 1347ه·· .ش امام خميني طي فتوايي، دادن زكات و ديگر صدقات واجب و مستحب را به فدائياني كه در راه آزادي فلسطين پيكار مي‏كنند، مجاز شمرد. امام در پاسخ به استفتايي در جواز اعطا، حقوق شرعيه‏اي مانند زكات و غيره براي مسلح كردن مسلمانان و تربيت آنان براي جهاد نوشتند:

«دولت غاصب اسرائيل با هدف‏هايي كه دارد، براي اسلام و ممالك مسلمين خطر عظيم دارد و خوف آن است كه اگر مسلمين به آنها مهلت دهند، فرصت از دست برود و جلوگيري از آنها امكان‏پذير نشود و چون احتمال خطر متوجه به اساس اسلام است، لازم است بر دُول اسلامي به خصوص و به ساير مسلمين عموما كه دفع اين ماده فساد را به هر نحو كه امكان دارد بنمايند و از كمك به مدافعين كوتاهي نكنند و جايز است از محل زكوات و ساير صدقات در اين امر مهم حياتي صرف نمايند.»

امام در فتوايي ديگر افزودند:

«واجب است كه قسمتي از وجوه شرعي، مانند زكات به مقدار كافي به اين مجاهدين راه خدا اختصاص يابد.»(19)

توطئه استعمار در گسستن پيوند علماي شيعه از نهضت فلسطين

مبلغان اسرائيل براي گسستن حمايت روحانيت شيعه از جنبش فلسطين، ترفندهاي گوناگوني را به اجرا گذاشتند. البته بسياري از اينها با هوشياري حوزه‏ها از ميان رفت.

ايجاد جنگ رواني و رواج شايعات بي‏اساس مذهبي و سياسي مهم‏ترين آنها بود. از آغاز نهضت فداييان، عوامل امريكا در ميان شيعيان به ويژه مردم ايران و عراق دامن مي‏زدند كه فلسطيني‏ها ناصبي و دشمن اهل بيت‏اند و كمك به آنان جايز و روا نيست. پس از جنگ سال 46 ش اعراب و اسرائيل و بالا گرفتن احساسات عمومي مسلمانان براي كمك‏هاي مالي و جاني به فلسطين «مي‏كوشيدند، ملت آواره فلسطين را با برچسب وهابي و ناصبي در ميان شيعيان بدنام و منفور كنند و مردم شيعه را از حمايت آنان بازدارند... .»(20)

استعمارگران، هر شخصيت مبارز شيعي را كه در راه كمك به ستمديدگان فلسطيني و حتي لبناني گام برمي‏داشت، متهم به سني‏گري مي‏كردند و با ترور شخصيت، جايگاه اجتماعي و مذهبي او را در ميان مردم خدشه‏دار مي‏كردند.

شيخ عبدالكريم زنجاني كه عمري را با افتخار در نجف زيست، به دنبال سخنراني‏هاي روشنگر در مصر و فلسطين و دمشق در ضرورت اتحاد اسلامي، متهم به سني‏گري شد؛(21) با آن كه كمتر شخصيتي مانند او در روشن كردن چهره واقعي اهل بيت در دمشق موثر بود. او در يك سخنراني تاريخي در جامع اموي، فضائل اهل بيت را شرح كرد و فضائلي را كه در پيرامون معاويه در ميان اهل سنت رواج دارد، بي‏اساس و غيرمستند خواند، و در مظلوميت امامان شيعه نكته‏ها گفت. تأثير اين سخنراني‏ها چنان بود كه پس از آن تقيه از شيعه در دمشق برداشته شد و اهل تسنن در مجالس عزاداري امام حسين شركت كردند و جشن‏هاي عيدي كه به مناسبت سال نو در اول محرم برگزار مي‏شد، لغو گشت. رئيس جمهور سوريه متعهد شد حقوق شيعيان را پاس دارد؛ راه زينبيه آباد گرديد و تعمير مرقد مطهر حضرت زينب شروع گرديد.(22)

در سال 1335 ش در اوج جنگ اعراب و اسرائيل كه كشورهاي اسلامي نيازمند وحدت بودند، فردي از علما را تحريك كردند كه در شهرهاي ايران، مسايل حاد و اختلافي ميان شيعه و سني را مطرح كند و آن شخص كه از حسن نيت برخوردار بود ـ ولي به مسايل بين‏المللي توجهي نداشت ـ در مجالس عمومي دغدغه‏ها و فكرها را به اين سو متوجه مي‏كرد. آيت الله بروجردي متوجه حساسيت زمان گرديد و طرح اين مباحث را در آن موقعيت، به صلاح مسلمانان نشمرد و در برابر آن موضع‏گيري كرد و فرمود:

چرا اين آقا نمي‏داند كه در اين موقع كه جنگ اعراب و اسرائيل است، نبايد اين مسايل را مطرح كرد. آن‏هم نه مسئله بحث علمي، بلكه مسئله بد گفتن به يكديگر... .»(23)

از آن سو، ايادي غرب و حاميان اسراييل براي دور كردن شيعيان از ياري مظلومان فلسطيني، به تحريك احساسات شيعيان پرداختند.

از سوي ديگر پس از جنگ شش روزه، كه امت اسلامي از هر زمان ديگر بيشتر نيازمند وحدت بود، دست استعمار از آستين وهابيون حجاز بيرون آمد و كتاب «الخطوط‏العريضه» از سوي عوامل آنان منتشر شد تا افزون بر محو زحمات وحدت‏طلبانه آيت الله‏بروجردي و شيخ محمود شلتوت، جامعه شيعه را از كمك به مبارزان فلسطيني باز دارد. در اين كتاب، تهمت‏هاي ناروا به شيعيان زده و آنان را غيرمسلمان و بدعت‏گزار ناميده بود. اين اثر وحدت‏شكن در سطح گسترده‏اي در ميان حجاج منتشر شد.

امام خميني، هشيارانه وارد عمل شد و در بيانيه‏اي روشنگر به زائران خانه خدا بر ضرورت همداستاني مسلمانان در آن شرايط تأكيد كرد و به سران كشورهاي اسلامي هشدار داد اگر به اسلام برگردند، اين‏گونه به ذلت دچار نمي‏شوند و مشكل فلسطين، معلول دوگانگي بين مسلمانان است. امام با اشاره به فعاليت‏هاي مرموزانه فرهنگي ايادي غرب در ايام حج نوشت:

«در اين اجتماع بزرگ حج كه بايد به نفع اسلام و مسلمين بهره‏برداري شود، با كمال تأسف ديده مي‏شود كه بعضي قلم‏هاي مسموم عمال استعمار براي تفرقه صفوف مسلمين سال‏ها است كه بر خلاف مقاصد صاحب وحي در مركز وحي، اوراقي را به اسم الخطوط العريضه و امثال آن نشر مي‏دهند و به مستعمرين كمك مي‏نمايند و مي‏خواهند با دروغ و افترا يك جمعيت قريب به صد و پنجاه ميليون نفري را از صفوف مسلمين جدا كنند.»(24)

پس از انقلاب اسلامي، با بالا گرفتن موج احساسات مردم براي رفتن به فلسطين، دست‏هاي استعمار شروع به كار كردند. اينان افزون بر نوكردن شگردهاي گذشته در ايجاد تفرقه، با ظاهري فريبنده و حق به جانب، در ذهن‏ها القا كردند كه در شرايطي كه ملت و جوانان ايران اين همه مشكل دارند، كمك به فلسطين و لبنان ضرورتي ندارد. اين مطلب در سال‏هاي اخير نيز توسط برخي از مرعوبين تئوريزه شده و در قالب‏هاي نويني درآمده است. ناميدي و يأس از پيروزي، از ديگر عوامل اين گرايش منفي بود.

امام امت از آغاز در برابر اين طرز تفكر انحرافي ايستاد و كمك به مردم فلسطين و لبنان را از وظايف شرعي و عقلاني و انساني مردم شمرد. امام با برشمردن شيوه و تفكر و عملكرد صهيونيست‏ها اين نكته را يادآور شدند كه اگر جلوپيشروي اسرائيل گرفته نشود، افزون‏طلبي صهيونيست‏ها سبب مي‏شود كه همه كشورهاي اسلامي را به خود ضميمه كند و به سرنوشت فلسطين اشغالي دچار گردند.(25)

امام در سخني بالاتر تأكيد كردند كه دفاع از فلسطين مسئله‏اي است اسلامي و آنان (فلسطيني‏ها) مسلمانند و پيامبر فرموده است اگر مسلماني فرياد بزند و از ديگر مسلمانان كمك بخواهد و او اجابت نكند، مسلمان نيست.(26)

افزون بر آن اظهار داشتند: «دفاع از فلسطين نه تنها وظيفه‏اي است اسلامي كه وظيفه‏اي است انساني. آنان ستمديده‏اند و دفاع ما از لبناني‏ها و فلسطيني‏ها دفاع از مظلوم است و اين اقدامي است خردمندانه و منطقي.»(27)

پي نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مي‏باشد.

/ 1