فمینیسم، تکرار تجربه های ناموفق (3) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فمینیسم، تکرار تجربه های ناموفق (3) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید




فمينيسم، تكرار تجربه‏هاي ناموفق، قسمت سوّم

اشاره‏اي دوباره:

در بررسي اصول فمينيسم چهار اصل آن گذشت. چنان كه نكاتي مقدماتي را پيش از ارزيابي اصول مذكور خوانديم. پيشتر نيز نوشتيم پديده «زن‏وري» و «زن‏گرايي» در شكل افراطي آن مي‏تواند به عنوان انديشه‏ها و حركتهايي كه به چيزي فراتر از اصول انساني و خارج از فطرت، نياز و جايگاه صحيح زن فرامي‏خواند حركت منطقي و اصيل دفاع از جايگاه و شخصيت زن را دچار ابهام و حتي خدشه نمايد. به همين انگيزه اين مقاله مي‏تواند حداقل به عنوان توجه‏دادن به لزوم مشي اصولي و حركت صحيح در اين‏باره تلقي گردد و به كار آيد و روشن است كه ديدگاههاي مطرح شده لزوما نشاندهنده ديدگاه مجله نمي‏تواند باشد. و اين خود نأكيدي است بر استقبال از ديدگاههاي تكميلي و يا انتقادي ديگر. يك قسمت ديگر از مقاله چهار قسمتي مانده است كه در فرصت بعد خواهيم خواند.

پيام زن

اصل پنجم:

شخصيت‏گرايي(كرامت فردي)

شخصيت‏گرايي (پرسناليسم) فلسفه‏اي بود كه مبارزه فمنيستهاي IcWرا براي احقاق حقوق و ارتقاء زنان تحت‏تأثير قرار داد. اين فلسفه دلايل ابزاري (توجيه اقتصادي و نقش كاركردي مادر و همسر) را رد مي‏كرد و خواهان حيثيت و كرامت فردي بود.(1)

«پرسناليسم» براي فمينيستهاي آن عصر اين الزام را فراهم مي‏آوردكه:

«براي هر موجود شرافتمندي طرد تبعيض بين زن و مرد به مثابه طردي است كه در مورد موجودات انساني از طبقات يا نژادهاي مختلف مطرح مي‏شود، و طرد تبعيض بين مردان، طبقات و نژادهاي مختلف در مورد زنان نيز صادق است.»(2)

اين اصل مي‏گويد: هرچه هست شخصيت فردي است. شوهر و فرزند و اعضاي خانواده و افراد ديگري كه در جامعه زندگي مي‏كنند، اصالت و شخصيت ندارند. شخصيت‏گرايي به اين معني فقط در فكر حفظ موقعيت خود و دفاع فردي و منافع شخصي خويش است. او در برابر ديگران احساس مسؤوليت ندارد.

در تعارض منافع بين دو شخصيت فردي، پرسناليسم حرمت چنداني براي طرف مقابل قايل نمي‏شود و اين عدم انعطاف موجب بروز مشكلات زيادي خواهد بود. مع‏الوصف فمينيستها در تشكيلات گروهي خود ناچارند از اين اصل دست بردارند زيرا منافع گروهي با منافع شخصي در تضاد مي‏افتد. اگر قرار باشد هيچ فردي كردارهاي ابزاري را نپذيرد، چگونه خواهد توانست در جامعه كنوني زندگي كند؟

اين اصل عقيده دارد: نفي جنسيت فردي از نفي تبعيض طبقاتي و نژادي است. همان‏گونه كه سلطه بر انسانها به بهانه رنگ، نژاد و سرزمين محكوم است، سلطه بر زنان به عنوان جنس مؤنث محكوم است.

اين بخش از سخنان فمينيستها بطور كلي و مطلق، درست مي‏باشد ولي احراز نيت جنس اول و تفسير كردار مردان به چنين ديدگاهي حداقل شامل همه افراد يا همه اديان و انديشه‏هاي «مرد محور» نمي‏باشد. زيرا در منطق بسياري از اينها، مرد به عنوان جنس برتر سلطه ندارد بلكه مرد به عنوان حامي و همكار زن دست به اقداماتي مي‏زند كه در ديدگاه فمينيستي به سلطه تعبير مي‏شود. ولايت مردان بر زنان و

حفاظت از آنان در برابر تجاوز مردان بيگانه كه دفاع مقدس و برآمده از عشقِ مرد به زن تفسير دارد. ولي فيمينيستها به ديدگاه بدبينانه خود آن را به سلطه تبديل مي‏كنند! به عبارت ديگر: از نگاه انديشه ديني هرگونه سلطه ظالمانه عليه زنان محكوم و مطرود است. زن مثل مرد است. چيزي وجود ندارد كه ميان زن و مرد مرزبندي كند، زن مانند مرد مستقل و كمال‏يافته است، آزادي عمل دارد و داراي حق و حقوق مستقل و مطلوبي است ولي دين براي جلوگيري از تزاحم حقوق، فساد و انحراف و تنزل از مقام كريمانه انساني، مقررات سودمندي دارد. چنين مقرراتي صرف‏نظر از وحي و ارتباطي كه با خالق زن و مرد دارد، حاصل تجارب ميلياردها انسان در طول هزاران سال زندگي خصوصي و اجتماعي است. سر برتافتن از اين دستورات، به منزله انتحار است. بشر طغيانگر بارها عصيانگري خود را آزموده و به خطاي آن پي‏برده است ولي همچنان بر تكرار آن اصرار مي‏ورزد و اين همه اشتباهات پياپي حاصل بي‏اطلاعي و ناآشنايي به تاريخ است.

حفظ حرمت مقررات و حريم خانواده فراتر از خواستهاي زن و شوهر است، فرزندان و افراد

جامعه نيز در ارتباط با خانواده متحمل سود يا زيانهاي ناشي از آن هستند.

در انديشه ديني

براي كساني كه آشنايي كافي ندارند، توجه به عمق اصول، شعاير و خواسته‏هاي فمينيستها ضرورت حياتي دارد. بايد بدانند كه اسلام ديگرخواهي را جزيي از اجزاي شخصيت فردي مي‏داند. كمك به همنوع، محبت و علاقه به ديگران، ديگرخواهي در مورد همسر و فرزند و بستگان درجه اول، از اركان شخصيت مستقل فردي، تلقي مي‏شود. انسان مسلمان اگر چنين صفاتي نداشته باشد، كرامت ندارد و شريف نيست و فاقد شخصيت انساني است.

شخصيت فردي يك زن يا مرد وقتي تمام و كامل است كه عشق به همسر، عشق به فرزند، عشق به رهبران ديني، عشق به والدين، عشق به خدمات نيكوكارانه مردمي و ... سراسر وجود او را فراگرفته باشد.

كرامت فردي از نظر قرآن كريم وقتي است كه

فرد هويت انساني والاي خود را به دست آورد. زيرا خدا او را بر بسياري از مخلوقات خود برتري داده و به بهترين صورت بياراسته است. همين انسان اگر هويت خود را از دست بدهد در رديف پست‏ترين مخلوقات خدا قرار مي‏گيرد. در قرآن كريم مرتب از اين فروافتادنها سخن رفته است.

فمينيسم به هويت انساني، شرافت و كرامت ذاتي زنان بهاي واقعي را نمي‏دهد.

تئوريهاي آموزشي

ايده‏هاي فمينيستي به همين جا ختم نمي‏شود. آنان در هر زمينه‏اي داراي ديدگاههاي كلي و فراگيري هستند. در زمينه آموزش تئوريهاي جذابي دارند. تئوري آموزش برابر، توانايي‏علمي برابر، تئوري حذف جنسيت از آموزش و پرورش، تئوري اصلاح و بازنگري متون فرهنگي و ادبي از جمله اين ديدگاهها مي‏باشد.

تئوري حذف و يا تبديل نمادهاي جنسي

فرع ديگري كه از آن اصل برمي‏آيد، تئوري حذف نمادهاي جنسي از فرهنگ معاصر بخصوص فرهنگ رسانه‏ها، و يا تعديل آن مي‏باشد. از ديدگاه فمينيستها پيدايش ادبيات فمينيستي به صورتهاي متفاوت نوعي از مبارزه است كه هدف آن تشويق مبارزات فمينيستي و افشاء هر گونه تبعيض جنسي در هر كجا مي‏خواهد باشد است(3).

فمينيستها در اعتراض به عكس‏العملهاي تندي كه عليه آنان صورت مي‏گيرد، اشكال كار اين معترضان را درنده‏خويي، توصيف و آن را موقتي مي‏پندارند. مي‏گويند: اشكال ديگر اين واكنش خشن، مي‏تواند با درنده‏خويي محض، براي مدتي راه خود را در خودآگاه جامعه، باز نگه دارد. مثلاً افزايش بي‏حدّ تجاوز يا نوشتجات و نمايشهاي غيراخلاقي، كه خشونت فوق‏العاده‏اي را عليه زنان اشاعه مي‏دهد.(4)

آنان نگراني خود را از اين‏گونه خشونتها چنين بازمي‏گويند:

تصوير زن در نمايشهاي تراز اول تلويزيوني، محو شده است... تعداد شخصيتهاي زني كه در داستانهاي تخيلي ـ جنايي مورد شكنجه و تجاوز بي‏رحمانه قرار مي‏گيرند روزافزون است.(5)

از ديدگاه فمينيستها، هرگونه نمايش، نگارش و گفتاري كه در آن از دو جنس (مذكر و مؤنث) سخن رفته باشد، محكوم به حذف يا تعديل است. در عرصه فرهنگ و ادبيات نبايد شاهد دو جنس باشيم. فقط يك چيز: انسان. ولي مگر مي‏شود نرينگي و مادينگي را از انسانها گرفت و آنها را خنثي يا به تعبير فمينيستها دوگانه نمود؟

بالاخره نقش همسر ماده، نقش مادر و... از نقشهاي غيرقابل تغيير است.

از ديدگاه اعتقادي مسلمانان، اين موضوع دو صورت دارد. نخست خشونتهاي فرهنگي و ادبي كه به شدت محكوم است. نوشتن و پخش و توزيع و خواندن و نگهداري داستانهايي كه در آن يك زن مورد تجاوز جنسي قرار مي‏گيرد جرم است و مرتكب آن قابل مجازات مي‏باشد. همچنين اشعاري كه داراي مضمونِ خلاف عفت و توهين و وقيحه پردازي باشد جرم كيفرزا است.

صورت دوم، نمادهاي ادبي و فرهنگي دوگانه است، كه باتوجه به احكام و مقررات ديني در پاره‏اي موارد لازم و ضروري است. نمادهاي

كرامت فردي از نظر قرآن كريم وقتي است كه فرد هويت انساني والاي خود را به دست آورد.

نوشتاري، گفتاري و تصويري از يك واقعيت ملموس، يا يك حقيقت‏خبر مي‏دهند. بنابراين الفاظ، كلمات و تصاوير آينه واقعيتها و حقايق‏اند. از خود وجود مستقل ندارند و هستي خود را مديون آن دو اصل مي‏باشند و چون دو اصل يادشده مورد قبول دين قرار دارد، جز اين نمادها، نقشي براي آنها متصور نيست.

دين پوشش را براي زنان ضروري مي‏داند، آرايشهاي محرك و شهوت‏زا براي بيگانه را منع مي‏كند، بنابراين در فرهنگ و ادبيات مسلمانان، بازتاب اين احكام سايه‏وار ثبت مي‏شود. كساني كه خواستار حذف نمادها مي‏باشند، در واقع خواهان آزادي زنان در پوشش و آرايش هستند.

فمينيستها عقيده دارند، زنان بايد آزاد باشند هرطوري كه مي‏خواهند لباس بپوشند، حتي بالاتر از اين خواهان تشبيه كامل به مردان شده‏اند و اين ديدگاه دقيقا يك نگاه ضدديني است و به هيچ‏روي براي مسلمانان قابل قبول نمي‏باشد.

تئوريهاي جنسي

در زمينه مسايل جنسي و شهواني، ديدگاههاي عمده، عبارتنداز: تئوري مادر مجرد، يا خانواده تك‏والديني، تئوري برابري حقوق زنان آزاد با زنان شوهردارِ (مقيّد)، تئوري برابري حق طفل نامشروع با طفل مشروع، تئوري آزادي لذات و استفاده‏هاي جنسي، تئوري انحصار كنترل و سقط جنين (جدايي رابطه جنسي از توليد مثل).

به جز اين تئوريهاي ديگري مانند تئوري تبعيت مرد از اراده جنسي زنان، منع خشونت و... نيز جزو برنامه‏هاي فمينيسم مي‏باشد.

تئوري ازدواج آزاد (مادر مجرد)

اين نظريه كه ممكن است از آن به عنوان مادر مجرد هم ياد شود، از ديدگاههاي اصولي فمينيسم است. طبق اين ديدگاه زنان از حق اولاد برخوردار هستند اما تابع مقررات ازدواج و قوانين مدني موجود در كشورهاي جهان، نخواهند بود. هر زني حق دارد، با مردي كه با او بيگانه محسوب مي‏شود آميزش كند و يا از طريق تلقيح باردار شده، براي خود فرزندي توليد نمايد. فمينيستها از دولتها مي‏خواهند براي چنين زني حق قانوني قايل شود. «آندره ميشل» تقاضاهاي فمينيستي را در سوئد و آلمان چنين نوشته: «مطالبات فمينيستي بيشتر مربوط مي‏شد به تغييرات يا حذف ازدواج، حق زن در داشتن فرزند بدون ازدواج...»(6)

اين تئوري كه به ظاهر آزادي زنان را در خود دارد درواقع تنزل از مقام انسانيت و سقوط به دنياي حيوانات است. صرف‏نظر از تعاليم اديان

در زمينه مسايل جنسي و شهواني، ديدگاههاي عمده، عبارتنداز: تئوري مادر مجرد، يا خانواده تك‏والديني، تئوري برابري حقوق زنان آزاد با زنان شوهردارِ (مقيّد)، تئوري برابري حق طفل نامشروع با طفل مشروع، تئوري آزادي لذات و استفاده‏هاي جنسي، تئوري انحصار كنترل و سقط جنين (جدايي رابطه جنسي از توليد مثل).

و مذاهب،چنين‏نگاهي زنان را پايين‏تر از جايگاه ارزنده آنان قرار مي‏دهد.

گذشته از اين حق فرزند را براي داشتن پدر از او مي‏گيرد و هويت و نسب او را كه جزوي از شخصيت فردي اوست، از بين مي‏برد. اگر زنان فمينيست تابع انسانيت و اصالت شخصيت افراد باشند، نبايد اجازه دهند انسانهايي فداي خودخواهي آنان شوند.

ديدگاه اسلامي

در بينش اسلامي اين تئوري كاملاً مردود است. فرزند بايد داراي پدر و مادر معين باشد. راه و روش توليدمثل در چارچوب احكام الهي قرار بگيرد. زن حق ندارد با هر مردي بدون علقه زوجيت، رابطه جنسي داشته باشد. تلقيح نطفه نيز از ديدگاه فقيهان معاصر در فرض مذكور جايز نيست. با اين وصف اين تئوري نيز درميان زنان مسلمان و حتي زنان كشورهاي شرقي، قابل اجرا نمي‏باشد.

تئوري خانواده تك‏والديني

ديدگاه ديگر فمينيستها اين است كه مي‏گويند: زن حق دارد بعد از ازدواج و بچه‏دار شدن از شوهرش، بدون رضايت او جدا زندگي كند. آنان از دولتها مي‏خواهند نفقه فرزند يا فرزندان را از پدر گرفته، براي صرف هزينه‏هاي لازم در اختيار مادر قرار دهند. در پاره‏اي از كشورها موفق شده‏اند قوانيني به سود خود وضع كنند. فمينيستها به چنين زني حق مي‏دهند هرگاه بخواهد به صورت آزاد از لذات جنسي استفاده كند!

عيب عمده اين ديدگاه اولاً در سودجويي شخصي و لذت‏طلبي و رفاه فردي زن است بدون آنكه به نيازهاي فرزند و عواطف همسر توجه شودو ثانيا بر خلاف مروّت و اخلاق انساني و نوعي ظلم و ستم محسوب مي‏گردد. اگر صرفِ اين اعمال زشت است از هر كس سر بزند زشت است و اگر از سوي زوجه زيبا است ولي از سوي زوج زشت است بايد گفت ديدگاه منصفانه‏اي نيست.

در انديشه ديني

از نگاه احكام اسلامي، وجود خانواده تك‏والديني به صورت قهري بي‏اشكال است، ولي ازدواج زني كه از همان آغاز قصد جدايي دارد اما،

انگيزه او توليدمثل است و بدون آنكه شوهر به جدايي مايل باشد، خلاف شرع و حرام است، زيرا رضايت زوج در رهايي، شرط صحت اقدامات بعدي زوجه مي‏باشد. جدايي فرزند از پدر بي‏آنكه او به اين جدايي مايل باشد، معصيت و تعدّي ديگري است.

برابري حقوق زنان بازار آزاد با زنان عفيفه شوهردار

از ديگر سخنان و ديدگاههاي عمده فمينيستها، تئوري برابري حق زن آزاد با حق زن شوهردار است.

اگر قانون (كه براساس دموكراسي بايد حقوق عامه مردم را درنظر داشته باشد) به اين خواسته جواب مثبت دهد، از وظيفه خود بازمانده و حق شوهران و فرزندان را ناديده گرفته است، زيرا شوهران حق دارند

تقاضاهاي خود را از طريق همسر برآورده سازند و لازمه اين تئوري دفاع از زنان مجرم، و حتي بالاتر برابري مجرم با افراد غير مجرم است. نتيجه چنين نگاهي اين است كه حق مرد به عنوان همسر ناديده گرفته شود و ميان همسر و غير همسر هيچ تفاوتي نباشد.

ديدگاه ديني

از ديدگاه دين اين نظريه مردود است زيرا برخلاف كاري زوجه، صحه مي‏گذارد و به او چيزي مي‏بخشد كه مستحق دريافت آن نيست بلكه براي ارتكاب آن مجازات دارد.

از نظر دين زنِ زناكار اگر شوهر داشته باشد با شرايطي اعدام مي‏شود و اگر بي‏شوهر باشد و يا شرايط مقرر در صورت قبل را نداشته باشد تا سه‏بار صدضربه شلاق مي‏خورد و بار چهارم اعدام مي‏شود. چنين زني از حقوق فردي و اجتماعي بسياري محروم مي‏گردد. شوهركردنِ او دشوار است، شهادت او قبول نيست، همچنين از برخي مناصب و مشاغل منع شده است. اگر قرار باشد حقوق زنِ آزاد با زنِ عفيفه شوهردار (يا زن عفيفه بي‏شوهر) برابر باشد بدين معني است كه بايد از مقررات و احكام بسياري دست برداشت و حكم خدا را در اين موارد ناديده گرفت.

مرد به عنوان جنس برتر سلطه ندارد بلكه مرد به عنوان حامي و همكار زن دست به اقداماتي مي‏زند كه در ديدگاه فمينيستي به سلطه تعبير مي‏شود.

برابري حق كودك نامشروع با كودك مشروع

طبق تئوري ديگر فمينيستها، كودكاني كه از زنا و روابط جنسي آزاد به وجود مي‏آيند با كودكاني كه از طريق شرعي و قانوني و روابط محدود و مقيّد در خانواده متولد مي‏گردند، حقوق برابر دارند.

اين ديدگاه به معناي ناديده گرفتن خواست هزاران زن و مردي است كه خود را ملزم دانسته‏اند در چارچوب معيني زندگي كنند. زناني كه شرع يا قانون را پذيرفته‏اند، به زور و اكراه به چنين بينشي نرسيده‏اند. اين زنان از روي رضايت خاطر و به خواستِ خود زير بارِ تكاليف شرعي و قانوني رفته‏اند بنابراين برابري حق فرزندانشان با فرزندانِ زنا، ناديده گرفتن خواست اين قشر عظيم است. علاوه براين حق پدر فرزند مشروع و حق خود فرزند مشروع ناديده گرفته مي‏شود و به آرا و تلاشهاي ميليونها نفر كه دست‏اندركار تهيه و اجرا و ابلاغ مسايل شرعي و قانوني و عمل به آنها بوده‏اند، اهانت مي‏گردد. آزادي آنان در انتخاب راهي كه پيش گرفته‏اند بي‏اثر مي‏شود و مجرم و غير مجرم برابر و حتي مجرم در جايگاه بالاتري قرار داده مي‏شود.

فمينيستها ديدگاههاي اصولي خود را بر «ماترياليسم» استوار كرده‏اند و نگرش كاملاً مادي و سودجويانه‏اي دارند.

ديدگاه اسلام

اديان و خصوصا اسلام در اين مورد سختگيري نموده، براي فرزند متولد از زنا محروميتهايي درنظر آورده تا موجب شود مادران شهوت‏ران به لحاظ وجود عاطفه مادري، دست از اعمال زشت و ننگين خود بردارند. كودك نامشروع از تصدي مشاغل بسياري مثل قضاوت محروم است. مرحوم محقق در شرايع‏الاسلام نوشته است: قضاوت، امامت و شهادت ولدالزنا در مورد چيزهاي بزرگ و باارزش به شرط آنكه حال او معلوم باشد، باطل است(7). از ديدگاه فقهي نسب صحيح، به زنا ثابت نمي‏شود و فرزند ملحق به زناكار نيست(8). برخي چون ابن‏ادريس حتي قائل به كفر ولدالزنا شده‏اند.(9)

بنابراين تئوري مذكور از ديدگاه فرهنگ اسلامي، با مقررات احكام چندي در تضاد است. از اين‏رو برابري كودك نامشروع با كودك مشروع غيرممكن است.

تئوري آزادي جنسي

همچنين فمينيستها مي‏گويند: زنان حق دارند به‏طور آزاد و به دلخواه از هرگونه لذات جنسي و شهوي بهره‏مند باشند. «آندره ميشل» يكي از مهمترين افكار و خواسته‏هاي آنان را كه در نيمه نخست قرن بيستم مطرح بوده، چنين ياد كرده است: «حق زن در استفاده از لذات مستقل از ازدواج كه در قرن نوزدهم توسط كلردوما و طرفداران سن‏سيمون عنوان شد».(10)

احتمالاً چنين فكري از روحيه ستيزه‏جويي زنان برخاسته است.

وقتي زنان غربي مشاهده كردند مردان و شوهران آنان هيچ قيدي براي خود قائل نبوده و از لذات مستقل استفاده مي‏كنند، زنان نيز در ادامه برنامه برابرخواهي خود، خواهان استفاده از لذات جنسي مستقل از ازدواج شدند. ولي چنين خواسته‏اي از جهات مختلف معقول به نظر نمي‏رسد، زيرا:

اولاً استفاده مردان از لذات مستقل كار اشتباه و حرامي است. و زنان ناخودآگاه در مسيري مي‏افتند كه كاملاً شخصيت آنان را از بين مي‏برد. ثانيا قرارداد ازدواج و پيمان همسري اقتضا مي‏كند، مقررات و مفاد آن كاملاً اجرا گردد. تخلف هر يك از زن و مرد ستمي در حق طرف مقابل است. در اين صورت براي دست‏يابي به عدالت نبايد مرتكب ظلمي گرديد. به فرض آنكه شوهر از لذت جنسي آزاد بهره گيرد و مرتكب عمل ناشايستي بشود و در حق زوجه خود ظلم روا دارد، زن او نبايد مقابله به مثل كند، زيرا كردار او نيز ظلم و في‏حد نفسه جرم است.

ثالثا امور اخلاقي و انساني لزوما باب طبع افراد نيست. بسياري از

دين براي سالم‏سازي محيط و حفظ كرامت

زنان مقررات ويژه‏اي دارد. اسلام به زنان

استقلال و امكانات مالي در حد بالايي داده است.

اوقات انسانها از صرف غذاي لذيذ و مقوّي صرف‏نظر مي‏كنند، زيرا حاضر نيستندلذت آني و زودگذري را به بهاي يك عمر حسرت و بدبختي بخرند.

رابعا حفظ حرمت مقررات و حريم خانواده فراتر از خواستهاي زن و شوهر است، فرزندان و افراد جامعه نيز در ارتباط با خانواده متحمل سود يا زيانهاي ناشي از آن هستند. اگر زني فكر كند كه آزادي جنسي و مستقل از ازدواج، به سود او مي‏باشد، اشتباه كرده زيرا مرد طرف مقابل اين لذت، باز عضوي از يك خانواده ديگر و از اعضاي جامعه مي‏باشد. فرزندان اين زن نيز در نتيجه لذات مستقل مادر صدمه مي‏بينند.

از نظر اسلام

از نظر دين، تكليف چنين ايده‏اي روشن است. در قرآن و روايات هر گونه لذت‏جويي زن و مرد كه خارج از چارچوب مقررات ازدواج باشد، ممنوع و مرتكب آن به مجازات دنيوي و اخروي گرفتار مي‏شود.

كيفر لذت اگر صرفا در حد ارتباط و بدون رابطه خاص باشد، تا 99 ضربه شلاق و براي چهارمين بار اعدام است، و اگر به حد رابطه خاص برسد چنانچه زن شوهردار و محصنه باشد اعدام مي‏شود و اگر محصنه نباشد صد تازيانه مي‏خورد.

تئوري جدايي رابطه جنسي از توليدمثل

ديدگاه ياد شده خواهان تفكيك ميان روابط جنسي و توليدمثل است. وقتي چنين باشد حق بهره‏مندي از لذات براي آنها فراهم مي‏شود. فمينيستهايي كه خواهان چنين چيزي هستند جلوگيري از حمل و سقط جنين به خواست زن را مطرح مي‏كنند. و اين خواسته را در تسهيل لذات مستقل لازم مي‏شمارند. از قول آنان نوشته‏اند:

«درحالي كه هنوز روش جلوگيري صددرصد وجود ندارد جدايي رابطه جنسي از توليدمثل كاملاً نمي‏تواند تحقق يابد، مگر آنكه زنان نيز حق سقط جنين را به‏دست آورند.»(11)

«از[سال] 1920 (1302) نلي‏روسل فمينيست فرانسوي براي تفكيك مسأله توليدمثل از روابط جنسي تلاش كرد. او اعتصاب شكمها را به مادراني كه فرزند بسيار داشتند، در طيّ شبانه‏روز توصيه مي‏كرد.»(12)

منظور فمينيستها از نظريه مذكور اين است كه لذات مستقل از ازدواج و شهوت‏رانيهاي بي‏قيد و بند زنان، ربطي به آميزش با شوهرانشان براي توليدمثل ندارد. وسايل جديد به اينها امكان داده تا هرگاه بخواهند لذت‏جويي كنند و از نتيجه لذت خود متحمل خسارتي (فرزندي) نشوند. و اگر در اثر اين ارتباط فرزندي به وجود آمد بتواند او

را از بين ببرند.

اين زنان فقط لذت مي‏خواهند نه فرزند، بنابراين به هر وسيله‏اي شده از توليد فرزند جلوگيري مي‏كنند و درصورتي كه توفيق نيافتند او را سقط كرده يا مي‏كشند. ارتباط اين زنان با شوهران خود نيز فراتر از اين نيست و آنان صرفا براي لذت‏جويي خود تن به ازدواج مي‏دهند.

مسأله ديگري كه در اينجا مطرح و شاخه‏اي از ديدگاه يادشده محسوب مي‏شود، موضوع آمادگي و شهوت زنان است. مي‏گويند شوهر حق ندارد هروقت كه بخواهد از زن خود لذت ببرد. زن بايد آمادگي داشته باشد. پس هرچه هست لذت‏جويي و ميل زن است. برهمين اساس فمينيستها خواهان لغو مقررات ازدواج شده‏اند، زيرا ازدواج مانع لذت‏جويي است!

ترديدي نيست كه اين خواستهاي خودخواهانه، بارزترين مصداق ظلم و سلطه‏گري و خودخواهي است. اگر فمينيسم از انسانيت سخن مي‏گويد بايد گفت: اين ديدگاه با انسانيت سازگاري ندارد. اگر جنس مطرح نيست پس اين همه تأكيد بر خواسته‏ها و اميال زنانه براي چيست؟ اگر قرار است جنسيت القا شود و موجودي نه زنانه و نه مردانه جايگزين گردد. بايد در تمام اين تئوريها تجديدنظر شود.

در قرآن رابطه جنسي و توليدمثل از هم جدا نيست. رابطه، توليد را

به دنبال مي‏آورد: «فلمّا تغشّيها حملت حملاً خفيفا... = پس چون با همسرش «ارتباط ويژه» يافت حامله شد و نخست بارش سبك بود، پس در رحم زيست تا سنگين شد...»(13)

در روايات نيز چنين است. حضرت محمد مي‏فرموده است: «تناكحوا تكثروا فاني اباهي بكم الامم يوم‏القيامه = ازدواج كنيد تا نسل شما زياد شود كه من در روز قيامت به فزوني جمعيت شما بر ديگر امتها افتخار مي‏كنم.»(14)

بنابراين تئوري جدايي روابط جنسي (البته در ديدگاه اسلامي يا زناشويي قانوني و صحيح) از توليد مثل يك فرضيه مردود و باطلي مي‏باشد.

تئوري‏هاي اقتصادي

فمينيستها در زمينه اقتصاد و مسايل مالي و حقوقي داراي نظرات بنيادي خاصي هستند. تئوري لزوم اشتغال زنان و استقلال مالي، تئوري فرصت برابر، كارايي و دستاورد برابر، تئوري كار مساوي مزد و پاداش مساوي از جمله اين ديدگاههاي اصولي است.

لزوم اشتغال

فمينيستها كه ديدگاههاي اصولي خود را بر «ماترياليسم» استوار كرده‏اند و نگرش كاملاً مادي و سودجويانه‏اي دارند، براي قطع وابستگي اقتصادي از مردان، اظهار مي‏كنند، زنان بايد داراي شغل باشند. اينكه به زنان تكليف مي‏كنند حتما شغلي داشته باشند، با موضوع جواز آزادي اشتغال زنان منافات دارد. در واقع، اين تكليف سلب آزادي اراده از زنان، توسط فمينيسم است. زنان به ميل و اختيار خود مي‏توانند به كار اشتغال ورزند اما مجبور و ملزم نيستند.

در ديدگاه ديني شغل زنان، جايز و در پاره‏اي موارد لازم است ولي دين براي سالم‏سازي محيط و حفظ كرامت زنان مقررات ويژه‏اي دارد. اسلام به زنان استقلال و امكانات مالي در حد بالايي داده است. زن در دارايي خود آزادانه تصرف مي‏كند و شوهر حق مزاحمت و دخالت ندارد. زوجه از شوهر مهريه، نفقه و احيانا مزد دريافت مي‏كند و به حساب خود مي‏ريزد.

فرصتِ برابر، كارايي و دستاورد برابر

نظريه ديگري كه ابراز كرده‏اند، تئوري اعطاي فرصت برابر است. مي‏گويند هرگاه مردان، فرصتي برابر فرصت مردان در اختيار زنان بگذارند، زنان مثل مردان به نتيجه برابري دست مي‏بايند و حاصل كار مساوي خواهد بود. ولي دست‏اندركاران امور اقتصادي با ترديد به اين امر مي‏نگرند. طبق يك همه‏پرسي اقتصادي كه در سال 1990 (1369) ميلادي از هزار شركت بزرگ مالي در آمريكا به عمل آمد، مسؤولين كارگزيني اين شركتها، هنگام برآورد اولويتها، زنان را در رديف آخر قرار دادند.(15)

اينكه زنان مصرا خواهان مرخصي قبل و بعد از زايمان، كاهش ساعت كار و نيمه‏وقت‏كردن، تهيه مهدكودك و... مي‏باشند خود بهترين دليل بر نقض تئوري مذكور است. زنان به لحاظ وضع جسمي خاص خود نمي‏توانند همواره پابه‏پاي مردان جلو بروند. زنان در مراحلي مثل حمل، دوره زايمان و پس از آن، در دوره يائسگي توان لازم را از دست مي‏دهند؛ و حتي با زنان همسن و سالِ خود كه از اين گرفتاريها فارغ هستند، برابر نيستند.

كار مساوي، مزد مساوي

فمينيستها براي دست‏يابي به اين آرزو تلاشهاي بسياري انجام داده‏اند. آنان در سال 1918 (1317) وقتي كه توانستند در كنوانسيون جامعه ملل اصل، كار مساوي مزد مساوي را بگنجانند، به عنوان يك پيروزي از آن ياد كردند.(16)

آنچه براي پژوهشگران

مسايل زنان سزاوار تأمل و

دقت است، تفكيك سه مقوله آزادي،

برابرطلبي و فمينيسم است.

تقسيم‏بندي

نگرشها و تلاشهاي زنورانه را مي‏توان به سه طبقه متمايز تقسيم‏بندي كرد:

1 ـ برابرطلبي

2 ـ آزادي‏خواهي

3 ـ فمينيسم به معناي غربي آن

هر يك از اين طبقات سه‏گانه در درون خويش شاخه‏هايي دارد، به عنوان نمونه: برابرطلبي سياسي اقتصادي و اجتماعي و پذيرش نقش دوگانه در امور ازدواج و خانه، برابرطلبي مطابق، برابرطلبي نسبي به نسبت سهم فعاليتها.

/ 1