نوشته داگلاس گومرىترجمه حميد محرميان معلّم اگرچه بررسى فيلم شامل مسائلى نظير زيبايىشناسى، تكنولوژى، ايدئولوژى و شناخت مخاطب است، اما مطالعه فيلم به مثابه صنعت، اصل اوليه تمام مطالعات راجع به سينماست؛ زيرا سينما در تمام جهان به عنوان يك صنعت سازماندهى مىشود، يعنى مجموعهاى از كارهاى تجارى كه از طريق توليدِ فيلم، توزيع و نمايش فيلم براى مخاطبان (چه در سينما چه در سالنهاى نمايش، تلويزيون، ويدئو يا روشهاى جديد ديگر) در جستجوى كسبى سودآور است. بنابراين، شايد علىرغم ميل ما به اينكه سينما [ صرفاً ] صنعت نباشد، ولى مجبوريم براى درك كامل تأثير و نفوذ سينما، ويژگى صنعتى آن را هم بررسى كنيم. پرسشى اساسى كه اكثر دانشمندان و محققان با آن روبهرو هستند اين است كه: بررسى سازماندهى و كنترل صنعت فيلم چگونه به درك ما از زيبايىشناسى، ايدئولوژى و دريافت فيلم كمك مىكند؟ پاسخ به اين سوءال آسان نيست، اما پاسخ من اين است كه هرچند صنعت فيلم به طور مستقيم ويژگيهاى زيبايىشناسى و خصايص ايدئولوژيك فيلم را تعيين نمىكند، معهذا چارچوبهايى تعيين مىكند كه زيبايىشناسى، ايدئولوژى، و دريافت فيلم ضرورتاً در متن آنها عمل مىكنند. با اين حال، نظريهاى كه مطالعه فيلم به عنوان صنعت را، با مسائل مربوط به زيبايىشناسى، ايدئولوژى و دريافت فيلم پيوند مىزند نيازمند كار بيشترى است و يكى از اهداف اصلى مورّخان سينمايى به شمار مىرود. بررسى صنعت فيلم فىنفسه پيچيده است، اما به لطف يك حقيقت تاريخىِ كليدى آسان مىشود. پس از دهه 1920، يعنى بخش اعظم تاريخ سينما، صنعتى به نام «هاليوود» واقع در ايالاتمتحده جهان را تحت سلطه داشته است. پس كانون بررسى تاريخ صنعت سينما به درستى با هاليوود آغاز مىشود. اين امر به اين دليل نيست كه بگوييم هاليوود آمريكا بهترين فيلمها را توليد كرده است، بلكه به اين سبب است كه هاليوود سينماى ملّى ديگر كشورها را مجبور كرده تا كار خود را با رقابت با هاليوود به مثابه يك صنعت آغاز كنند.
اولين اصول
هاليوود پيش از هر چيز يك صنعت است، مجموعهاى از شركتهاى سودآور كه كار خود را از استوديوهاى واقع در ايالاتمتحده آغاز كردهاند. هاليوود هم، نظير تمام صنايع فيلمسازى، شامل سه جزءِ اصلى توليد و توزيع و نمايش فيلمهاى بلند است. توليد: فيلم بايد خلق شود. اين كار از اوايل دهه 1910 در استوديوهاى داخل و حومه لسآنجلس، در محلى به نام هاليوود انجام مىشد. البته اين كار فقط محدود به آن قسمت از شهر نمىشد؛ مثلاً: استوديوهاى كمپانى يونيورسال در يونيورسالسيتى و استوديوهاى برادران وارنر (وارنر بروس)، در بو بانك هستند. توزيع: هنگامى كه فيلمها ساخته شدند، شركتهاى هاليوودى فيلمها را به اقصى نقاط جهان مىفرستند. توزيع در سطح جهان، مبناى قدرت هاليوود است. هيچ مركز ديگرى غير از هاليوود، توزيعى در اين سطح ندارد. نمايش: در نهايت اينكه، فيلمها در سينما و سالنهاى نمايش و تلويزيون به نمايش درمىآيند. قبل از عصر تلويزيون، فيلمها در سالنهايى با 6000 صندلى به اكران درمىآمدند. از دهه 1960 به بعد اكثر مردم بيشتر فيلمها را از طريق تلويزيونهاى خود نگاه مىكنند. حال سوءال اصلى اين است كه هاليوود چگونه توانست تمام فعاليتهاى مربوط به توليد و توزيع و نمايش فيلم را قبضه كرده و به رغم پديد آمدن صدا و فيلم رنگى، پرده عريض screen) (wide و گسترش تلويزيون و ويدئو هنوز هم در رأس قدرت بماند؟ من با بررسى چهار دوره كليدى و مطالعه درباره هاليوود به مثابه صنعت، جواب اين سوءال را [ بايد ] بدهم : اوجگيرى هاليوود از اواخر قرن نوزدهم تا ظهور فيلم ناطق؛ دوران استوديوهاى دهههاى 30 و 40 ؛ دوران پخش تلويزيونى با شروع رواج تلويزيون در دهه 50 ؛ و دورانى كه با آمدن فيلمهاى بلندِ جنجالى اواسط دهه 70 شروع شد.
ظهور هاليوود
صنعت سينما در ايالات متحده از همان سالهاى واپسين قرن نوزدهم رشد كرد و تا سال 1930 به مجموعهاى به هم پيوسته از چندين شركت بزرگ تبديل شد؛ يعنى در اواسط [ زمان ] ظهور فيلم ناطق بود. دوران اوليه تاريخ هاليوود حسى از اندوه را به آدمى القاء مىكند، زيرا چنين به نظر مىرسد كه هاليوود با ايجاد يك ساختار تماماً متمركز بر سودآورى مانع تولد نهادى بالقوه شده است، يعنى گروهى از فيلمسازان مترقى در خدمت مخاطبانى از طبقه كارگر؛ معهذا هنوز بايد چگونگى ظهور نهاد برجستهاى به نام هاليوود را مورد بررسى قرار دهيم. در آغاز، سينما فقط شكل ديگرى از تكنولوژى بود. در تمام سالهاى دهه 1890 و اولين روزهاى قرن بيستم، مخترعان همراه با اولين فيلمسازان و نمايشدهندگان، تلاش بسيار كردند تا مردم شكاك را متقاعد كنند كه از سينما استقبال كنند. كانون بررسى چگونگى شناساندن اين تكنولوژى جديد به مردم بر مجموعهاى از كسب و كارهاى تجارى است كه دانش مدرن را در ايالات متحده و نقاط ديگر جهان بسط دادند. مبتكران اوليه و تاجران در خلأ و براى ايجاد تجارتى ايدئال كار نمىكردند، بلكه هدفشان بيشتر فروش كشفيات جديد از طريق صنايع تفريحى موجود بود. رابرت آلن (1985) نشان مىدهد كه سالن نمايش وا دويل Hall) (Vaudeville (يا واريته) نخستين مجرا براى اين تجارت را فراهم آورد. با اين حال، همانطور كه آلن (1982) براى مانهاتان ــ و من آن را در ديگر شهرهاى ايالات متحده (گورى، 1992) اثبات كردهام ــ اين مدل نمايشى به زودى جاى خود را به نيكلو دئونها [ سينماهايى كه ورودى آنها 5 سنت بود ] بخشيد. نيكلودئونها از سال 1905 تا 1910 فيلمهايى بلند و تا ساعات طولانى نمايش مىدادند. همان نيكلودئونها بودند كه طى يك دهه، راه را براى آنچه كه صنعت هاليوود ناميده شد، هموار كردند. اما براى نمايش فيلم به بيش از يك كانون نياز بود و سيستم توليدِ فيلم مىبايست گسترش پيدا مىكرد. هاليوود سيستم قابل انعطافى براى توليد و توزيع منظم فيلمهاى بلند ايجاد كرد كه در كنار آن، فيلمهاى كوتاه و خبرى هم توليد و توزيع مىشد ( استايگر ، 1982). همين روندِ يادگيرىِ ساختِ فيلمِ مبتنى بر سودآورى سالانه بود كه بخشى از تحليلهاى ديويد بوردول، ژانت استايگر و كريستين تامپسون را در كتاب جالبشان تحت عنوان سينماى كلاسيك هاليوود (1985) تشكيل داد. در نهايت، هاليوود به عنوان مركز توزيع و پخش و نمايش فيلم در جهان مطرح شد. گسترش سينماى هاليوود در دنيا تا اوايل دهه 20 كامل شده بود، اما رهبرى و سلطه آن در كل جهان هنوز تمامعيار نبود. رابرت اندرسن خاطرنشان مىكند كه [ اگرچه [توماس اديسون و ديگران، انحصارى مبتنى بر حق اختراع به وجود آوردند، اما اين امر به سرعت ناكام ماند و مشخص شد كه براى ايجاد يك سلطه طولانىمدت، به نوعى متفاوت از انعطافپذيرى نياز است. اين دوره اوليه با ابداع صدا به پايان رسيد. محبوبيت سينماى ناطق سبب شد تا شركتهاى جديدى مانند برادران وارنر، قدرت گرفته و به جمع استوديوهاى بزرگى نظير پارامونت و لاوز و ديگر شركتهاى عظيم سينماى صامت بپيوندند، ولى با اين كار، اين شركتها نه تنها محدود نشدند، بلكه قدرت آنها افزايش يافت (گومرى، 821980 -).
سيستم استوديو
ابداع صدا، كنترل هاليوود را بر بازارِ جهان وحدت بخشيد و ايالاتمتحده را به دوران «استوديوها» سوق داد كه پنج شركت نمايشى بزرگ «پارامونت»، «لاوز» (شركت مادر معروف به MGM )، «فوكس فيلم» (كه بعدها به فوكس قرن بيستم تغيير نام داد)، برادران وارنر و RKO ، سيستم فيلمسازى و توزيع و نمايش را در اختيار داشتند. اين شركتها در طول دهههاى 30 و 40 بر هاليوود حكومت مىكردند و در كل جهان به صورت يك تجارت تماماً يكپارچه عمل مىكردند. مورّخان در خصوص سيستم استوديو بحثهاى جالبى دارند. ما واجد تعدادى تاريخچه از ماجراهاى درون استوديو هستيم كه بهترين آنها را بوسلى كراوتر مورّخ رسمى شركت لاوز و MGM نوشته است. اگرچه اين تاريخچه از نظر اطلاعات غنى است، اما در كل فاقد چشمانداز و روش است؛ تاريخچه ليليان رز (1952) درباره همين استوديو جنبه انتقادى بس بيشتر دارد. در سالهاى اخير تاريخچههايى درباره چند استوديوى فردى و چند تهيهكننده قوى منتشر شده است، نظير كتاب تينو باليو (1976) درباره تاريخ كمپانى يونايتد آرتيستز و كتاب ماتيو برنشتين كه درباره والتر واگنر است. اما علىرغم خوب بودن اين آثار، يونايتد آرتيستز و والتر واگنر را به سختى مىتوان پديدههاى مهمى در صنعت هاليوود دانست. بايد تحقيقات عميقى درباره عملكرد استوديوهاى كليدى نظير «فوكس قرن بيستم» و «پارامونت» انجام شود. كار گومرى (1986) يك بررسى كلى است كه كل سيستم استوديويى، منجمله دستاندركاران اصلى آن را در بر مىگيرد. برخى از جزئياتى كه اين تحقيق از قلم انداخته، در تحليل كتى كلاپرات (1985) در خصوص بِت ديويس و اينكه او چگونه در شرايط خاصِ استوديو كار كرد، درج شده است، و همچنين در تحقيق آيدا جاتر (1986) درباره تلاش براى متحد ساختن چهرههايى برخوردار از شهرت و ثروت كمتر. اما علاوه بر اين دو، تحقيقات دقيق و عميق بيشترى در خصوص اين مسأله بايد صورت بگيرد. ليكن مسألهاى كه موقعيت هاليوود را در اين دوران تعيين مىكرد، مالكيت سينما بود نه توليد استوديويى. استوديوهاى عمده با كنترل سينماهاى مراكز شهرها در سراسر ايالات متحده 43 ميانگين درآمد حاصل از گيشهها را كسب مىكردند. پنج شركت بزرگِ فيلمسازى هنگامى به سينماهاى كوچكتر اجازه نمايش فيلمها را مىدادند كه خودشان تمام درآمد حاصل از اولين نمايش فيلمها را دريافت كرده بودند. شركتهاى يونيورسال پيكچرز، كلمبيا پيكچرز و يونايتد آرتيستز، «سه [ خواهر ] كوچك» دوره سيستم استوديو را تشكيل مىدادند و جمعآورى تهمانده درآمد فيلمها را رهبرى مىكردند. اين سه شركت، علىرغم اينكه هميشه بخشى از غولهاى هاليوود محسوب مىشدند، اما نتوانستند هيچگاه با «اتحاد پنجگانه» رقابت كنند، چون سينماهاى «سطح بالا» را (كه فيلمها را براى اولينبار پخش مىكردند) در اختيار نداشتند. شركتهاى مونوگرام و ريپابليك پيكچرز حتى فقيرتر از آنها بودند و زير «خط فقر» قرار داشتند و براى سينماهاى «حاشيهاى» فيلمهاى ارزان مىساختند. اين نوع فيلمسازى بعضاً نتيجه ضرورى تغييراتى بود كه در دوران ركود بزرگ در زمينه نمايش فيلم به وجود آمد. سينماهاى حاشيهاى با الهام از روش حراجيها، شروع به نمايش دو فيلم با يك بليط كردند و بدينترتيب تقاضا براى فيلمهاى درجه ûB را افزايش دادند.
عنصر پخش تلويزيونى
ركود دوره استوديو ناشى از سه عامل عمده بود: قوانين ضد «تراست پارامونت»، تغيير بافت اجتماعى ايالات متحده به واسطه حاشيهنشينى و ازدياد جمعيت و پيدايش رسانهاى رقيب به نام تلويزيون. در سال 1984، در نتيجه آنچه كه پرونده پارامونت ناميده شد، دولت فدرال ايالات متحده، «ائتلاف پنجگانه» را وادار كرد تا سينماهاى خود را بفروشد و هاليوود ناگهان دسترسى به تسلط مستقيم خود بر بازار فيلم را از دست داد. اين پرونده ضدانحصار عليه «ائتلاف پنجگانه» و «سهگانه»، ريشه در دومين دولت «فرانكلين روزولت» داشت (401936 -) كه بنا به آنچه كونانت (1960 و 1985) نشان داده است، قوانين ضد تراست موجود را به اجرا گذاشت تا از اين طريق، ملت دوره ركود را پشت سر گذارد. اين اقدام عليه استوديوهاى بزرگ، درست در زمانى رخ داد كه مخاطبان سينما رو به افول و كاهش بودند. سال 1946، اوج حضور هفتگى مردم در سينماها بود و پس از آن، حضور مردم رو به كاهش نهاد، آنچنان كه در اوايل دهه 60 به نصف ميزان آن در دوران طلايى جنگ جهانى دوم رسيد. درباره دلايل اين ركود بحثهاى زيادى شده و تلويزيون غالباً به عنوان يكى از علل اصلى معرفى شده است. توجيه اصلى اين است كه هنگامى كه بعد از جنگ جهانى دوم تلويزيون شروع به پخش برنامه كرد، سينماروها در خانه ماندند و جذب برنامههاى مجانى تلويزيون شدند (كه پول آنها از طريق آگهى داده مىشد). به ناگهان، سينما رفتن تبديل به تفريح شبانه و پُرخرجى شد. برنامههاى تلويزيونى آنقدر ارزانتر بود كه ميليونها آمريكايى صرفاً در خانه ماندند. اما اين «تحليلِ مبتنى بر جايگزينى» فراموش مىكند كه در اكثر بخشهاى ايالات متحده، امواج تلويزيونى تا مدتها بعد از ركود سينما قابل دريافت نبود. در اواخر دهه 40 و اوايل دهه 50، فقط 31 از مردم تلويزيون داشتند، اما دقيقاً در همان زمان بود كه ميليونها نفر سينما رفتن را ترك كردند. بعد از جنگ جهانى دوم، شيفتگان و سينماروهاى باسابقه در امريكا دست به كارهاى جديدى زدند: تشكيل خانواده، يافتن خانههاى بهتر در حومههاى شهر، خريدن ماشين، يخچال و جورابهاى نايلونى كه در زمان جنگ وجود نداشت. بنابراين، احتمالاً حومهنشينى و ازدياد جمعيت (و هزينههاى خانوادگى) بود كه باعث شد كاهشى در مخاطبان سينما در ايالات متحده پيش بيايد. در طول دهه 50 و 60 صنعت فيلم خود را با شرايط جديد وفق داد. اين كار ابتدا توسط «اتو سينما» و سپس توسط ايجاد سينما در اماكن خريد انجام شد. در متن اين شبكه يا بازار جديد، هاليوود هم با توسعه تصاوير رنگى و «پرده عريض»، محصولات خود را از برنامههاى سياه و سفيد تلويزيون متمايز ساخت. اين عوامل به اضافه معرفى لنزهاى پاناويژن (در فيلمهاى سهبُعدى) و فيلمهاى تمامرنگى را بايد در روزگار خود همانقدر مهم دانست كه ابداع صدا در يك نسل قبل. ورود تلويزيون، به انحاء معمولى و بىسابقه، هاليوود را تغيير داد. پيشبينى مىشد كه از اوايل دهه 50 كه امريكاييها در هر خانه تلويزيون داشتند، هاليوود قدرت خود را از دست بدهد. اما مسأله اينگونه نبود، چون صنعت هاليوود خود را با تغييرات وفق داده و از تغيير اوضاع به نفع خود سود جسته بود. تحقيقات اندكى درباره اين دوران انجام شده است. تاريخچه تينو باليو (1987) از يونايتد آرتيستز: در عصر تلويزيون، از سال 1952 تا دهه 70 ، نمونهاى از اين دست است. باليو مىگويد: اين شركت اهميت توليد مستقل براى آينده فيلمسازى هاليوود را نشان داد، اما برخلاف رقبايش در دهه 50، اين شركت پيشرو، از ابداعات خود سود چندانى نبرد و تا اوايل دهه 80 ، به مهره كوچكى در هاليوود تبديل شده بود. باليو و ديگران معتقدند اين حركت به سوى فيلمسازى مستقل، نشانگر وجه جديدى از توليدات هاليوود بود. دوران استوديوهايى كه همچون كارخانهها، محصولاتى يك شكل را براى زنجيره سينماهاى خود توليد مىكردند، به سر رسيده بود. اينك تهيهكنندگان مستقل انبوهى از ستارهها و داستانها و ارزشهاى توليدى خود را در قالب فيلمهاى بلندى سر هم مىكردند كه توسط يك استوديو پخش مىشد. در اين شكل جديد، ظاهراً رئيس استوديو قدرت سابق خود را از دست مىداد و نفوذ كارگردان بيشتر مىشد. اما چنين نبود. توليد مستقل، استوديوها را قادر ساخت تا با هزينه كمترى سهم توليد فيلم خود را بالا ببرند. هيچ توليدى بدون چراغ سبز مدير استوديو انجام نمىشد، حال چه كارگردان خود مصدر كار بود، چه توسط بنگاهى يا استوديويى به كار گرفته مىشد. عاملان سرهمبندى كردن فيلمها مىآمدند و مىرفتند، ولى استوديوها همچنان قدرتمند مىماندند. بدون موافقت استوديو، هيچ فيلم جنجالى ساخته نمىشد. اما در همان زمانى كه هاليوود از فيلمهاى جنجالى براى متمايز كردن خود از تلويزيون استفاده مىكرد، صنعت فيلم نيز با تلويزيون آشتى كرد. اين كار با ساختن فيلم براى تلويزيون آغاز شد و سپس تا حد ساخت سريالهاى تلويزيونى و روايت سينمايى آثار ادبى گسترش يافت. اگرچه اين نمايشهاى كمهزينه تلويزيونى غالباً مورد حمله منتقدان قرار گرفتهاند، اما همينها اسلاف واقعى فيلمهاى درجه B هاليوود محسوب شده و به بالا رفتن فروش كمك كردهاند. به همين دليل است كه سريالهايى نظير همسران (1985) و پرنده خارزار (1983) همواره درست به موقع در مقاطع كليدى و به هنگام ردهبندى آثار ظاهر شدهاند.
امروز و آينده
در اواسط دهه 70 ، هاليوود به مثابه يك صنعت خود را با دنياى جديد و انعطافپذير توليد فيلم تطبيق داده بود و مخاطبان جديد حومه شهرها [ نيز ] مسخّر تلويزيون شده بودند. اما طبق تحقيقات ماير (1978)، گومرى (1993) و بووگل (1995) دوره جديد صنعت فيلم هاليوود در اواسط دهه 70 و بعد از ابداع فيلمهاى خارقالعادهاى شروع شد كه نمونههاى آن آروارهها (1975) و جنگ ستارگان (1977) هستند. علىرغم اعلام «پايان» دوران رفتن به سينما، ساليانه حدود يك ميليارد نفر در ايالات متحده به سينما مىروند. ميليونها نفر از طرفداران سينما، هر تابستان به سينماهايى كه داراى چند سالن نمايش هستند مىروند تا شاهكارهاى هاليوود را ببينند؛ در واقع، شاخص سهام هاليوود هر هفته با اين فيلمها جابهجا مىشود. هاليوود به مثابه يك صنعت هميشه سعى كرده با افزودن به شگردهاى تكنولوژيك خود، تعريفى جديد از خود ارائه كند. كامپيوترها كمك زيادى به فيلمسازها كردهاند تا جلوههاى ويژه و انيميشن [ كارتون ] در فيلمها به كار رود، امرى كه قبل از اين امكان آن نبود. فيلمهاى زيادى نظير چه كسى براى راجر رابيت پاپوش ساخت (1988) و پارك ژوراسيك (1993) به تركيب معجزهآسايى از شخصيتهاى زنده و انيميشن دست يافتهاند. با اين حال، علىرغم ابداعات تكنولوژيك، روند فيلمسازى همچنان ثابت مانده است، چون ايدئولوژى نهفته در پس توليد روايت [ متن ] بىتغيير باقى مانده است. اين موضع با آنچه كه ژانت استايگر مىگويد و دورههاى مختلف توليد را در هاليوود به همراه تفاوتهاى آنها بررسى مىكند، متفاوت است. تحقيق موشكافانه استايگر افشاكننده نوعى تغيير و جهش ناگهانى از توليد مستقيم به سيستم پكيج (package) يا سرهمبندى است. اما وقتى من به تاريخچه توليد در هاليوود نگاه مىكنم، الگوى منسجمى پيدا مىكنم كه در آن استوديوها، فيلمها را براى توليد انتخاب كرده و عوامل آنها فيلم را مىسازند، يعنى تغيير بنيادى صورت نگرفته است. البته اين نظر من در اقليت است و بحث درباره تاريخ وجوه توليد در هاليوود مسلّماً ادامه خواهد يافت. براى من، راههاى جديد تماشاى فيلم، مثل تلويزيون كابلى و ماهواره و ويدئو است كه دوران معاصر سينما را مشخص مىكند. در اوايل دهه 70، شركت Time ، دنياى تلويزيون كابلى را در ايالات متحده براى هميشه تغيير داد. اين شركت با سيستم گيشه خانگى خود (HBO) و اشتراك ماهيانه 10 دلار، آخرين فيلمهاى هاليوود را بدون آگهيهاى تجارى و سانسور، براى مشتركان پخش مىكرد. براى اولينبار در عصر تلويزيون، سيستمى ابداع شده بود كه تماشاگران براى آنچه در خانه مىبينند پول بدهند. HBO تماشاگران قديمى سينما را هم كه نمىخواستند براى ديدن فيلم بيرون بروند، و عاشق تماشاى دوباره فيلمها در تلويزيون خويش بودند، جذب خود كرد. اما تلويزيون كابلى بيش از سيستم HBOبراى تماشاگران سرگرمى فراهم مىآورد. تد ترنر يك ايستگاه تلويزيونى مستقل به راه انداخت، همراه با ورزش، تكرار و نمايش فيلمهاى قديمى و آن را از طريق ماهواره به تمام امريكا فرستاد تا اَبَرايستگاه مشهور خويش را خلق كند كه نيمى از برنامههاى آن را فيلمهاى قديمى تشكيل مىدادند. تا سال 1995، شبكه Classic Movie American هم به همراه تعدادى از شبكههاى ديگر به راه افتاد تا فيلمهاى هاليوودى، چه بهترين و چه بدترين آنها، در تمام طول روز نمايش داده شوند. عصر ويدئويى بعد از 1975 با آمدن ويدئوهاى خانگى در اواسط دهه 60 بيشترين تغييرات را تجربه كرد. شركت سونى در سال 1975 دستگاههاى ويدئوى بتاماكس نيم اينچى را به بازار ارائه كرد. قيمت دستگاههاى بتا، كه در ابتدا 1000 دلار بود، با آمدن رقبايى مثل VHS به 300 دلار در اواسط دهه 80 رسيد. توده مشتاق امريكايى (و ميليونها نفر در سرتاسر جهان)، ويدئوهاى زيادى گرفتند، به طورى كه تا سال 1989، دوسوم از خانوادههاى امريكايى مىتوانستند نوارهاى ويدئو تماشا كنند. در ابتداى امر، غولهاى هاليوود از اين ماشين جديد بيزار بودند. جك والنتى، رئيس اتحاديه سينماى امريكا اعلام كرد كه ويدئو دستگاه مزاحمى است كه فروش هاليوود را پايين مىآورد. اما خيلى سريع در دهه 80 هاليوود راهى پيدا كرد تا از اين نوآورى كسبِ سود كند. در سال 1986 عوايد جانبى ويدئو از فروش گيشه در ايالات متحده فراتر رفت. در طول دهه 80 ، هر ماهه 400 نوار ويدئويى جديد به بازار مىآمد كه 70% از آنها فيلمهاى بلند هاليوود بودند. در طول دهه 90 ، سيستم فروش مستقيم به وجود آمد كه در آن استوديوهاى هاليوودى به رهبرى ديزنى با فيلمهاى علاءالدين (1992) و شاه شير (1994) با قيمتهاى 10 و 20 دلارى مستقيماً وارد بازارِ فروش فيلمهاى ويدئويى شدند. تا پايان قرن بيستم، هاليوود شوك ويدئو را در خود جذب و مهار كرده بود و به دنبال تغييرات تكنولوژيك ديگر مىگشت. تطبيق يافتن با اين سيستمِ جديد، عرضه محصولات با تغييرى در مالكيت كمپانيهاى عمده هاليوودى و ظهور آنها به عنوان غولهاى رسانهاى همراه شد. شايد بتوان نقطه شروع اين فرآيند را در عصر رواج تلويزيون يافت. رشد شوهاى ديدنى، شاهد اين مدعا است (گومرى، 1994). در شروع عصر تلويزيون، بعد از جنگ جهانى دوم، ديزنى مهرهاى كوچك در هاليوود بود و در دهه 50 كاملاً از اين صنعت خارج شد. اما خيلى سريع شروع به توليد تلويزيونى كرد، مبدع پاركهاى تفريحى شد و بعدها نيز در كار تلويزيون كابلى، ويدئوهاى خانگى و تجارت افتاد. سپس به يك شركت بزرگ هاليوودى و تهيهكننده عمده فيلمهاى بلند تبديل شد. از نيمه دهه 80 به بعد اين فرآيند رشد شهرت يافت. مالكان و عوامل هاليوود در عصر تلويزيون، به رهبرى لئووا سرمن در كمپانى يونيورسال، سهام خويش را فروختند، درحالىكه افراد خارج از هاليوود ــ با تشخيص ظهور يك عصر صنعتى جديد از طريق ويدئو، تلويزيون كابلى و غيره ــ دست به خريد زدند. اين فرآيند در سال 61985 - و هنگامى صورت گرفت كه رابرت مرداك صاحب كمپانى فوكس قرن بيستم شد. در همان موقع، مايكل آيزنر شركت والتديزنى را دچار تغيير و تحول كرد. در اواخر دهه 80، ژاپن هم وارد گود شد. سونى كمپانى كلمبيا پيكچرز را به دست گرفت و ماتسوشيتا صاحب MCA شد. تايم و وارنر ادغام شدند. وياكوم صاحب پارامونت شد و در سال 1995 سيگرام، MCA را از ماتسوشيتا خريد. در نتيجه اين تحولات، امروزه صنعت هاليوود مشتمل بر شش غول رسانهاى است: ديزنى، فوكس قرن بيستمِ مرداك، يونيورسالِ سيگرا، پارامونتِ وياكوم، كلمبياى سونى و برادران وارنرِ تايم. ويژگى اصلى اين شركتها، حضور آنها در تمام زمينههاى رسانههاى گروهى است. بخش سيمون و شوستر از كمپانى پارامونت يكى از ممتازترين ناشران كتاب دنياست. MCA ، وارنر و سونى همگى توليدكنندگان و توزيعكنندگانِ برتر نوار و CD هستند. تايمِ وارنر پيشرو مجلات دنياست. ديزنى مبدع پاركهاى تفريحى است. MCA و پارامونت هم در همين زمينه پيشتاز هستند. فوكس كه بخشى از امپراتورى خبرى رابرت مرداك است، متحد اكثر روزنامههاى دنياست. اشكال مختلف ادغام رسانهاى هنوز در راهاند. غولهاى رسانهاى هاليوود در حال حاضر كانون دنياى ويدئو، كامپيوتر و رسانههاى متعاملاند. طى يك دهه، خانه و محل كار ما با فيبرهاى نورى مجهز خواهد شد و ما مىتوانيم بيشترين استفاده را از توليدات هاليوود ببريم. در نتيجه، غولهاى ششگانه مىروند تا همچنان قدرتمندتر و پيچيدهتر شوند. بدينترتيب معدودى شركت كه بيش از نيم قرن پيش شكل گرفتند، در حال حاضر، توليد و توزيع فيلم را در سرتاسر دنيا به عهده دارند. از پايان جنگ جهانى دوم تا به امروز، استوديوهاى عمده هاليوودى از فروختن اجبارى سينماهاى خود، ظهور شبكه تلويزيون، پيدايش تلويزيونهاى كابلى، ويدئو و ظهور عصر ديجيتال، جان سالم به در بردهاند. شايد مالكان اين شركتها اشخاصى جديد باشند، اما نشانى از ضعيف شدن در آنها ديده نمىشود، بلكه روز به روز قويتر مىشوند. در طول دهه گذشته، تعدادى از شركتها كه اين غولها را به چالش طلبيدند، فقط ميليونها دلار ضرر داده و ورشكست شدهاند. شركتهاى حاشيهاى نظير Orion و نيو ورلد هميشه در بهترين حالت در حاشيه بودهاند، حتى يونايتد آرتيستز كه زمانى قدرتمند بود، در حال بيرون رفتن از صحنه است.
بحثهاى انتقادى
همانطور كه در اين مقاله نشان داديم، مورخان با مشكلاتى متعدد دست و پنجه نرم مىكنند تا چگونگى گسترش هاليوود را به عنوان يك صنعت بفهمند. اگرچه آنها بايد تلاش كنند تا توصيف بهترى براى تغييرات مالى، ساختار مالكيت، كارهاى شركتى، شيوههاى توليد، پخش بينالمللى و تكنولوژيهاى جديد نمايشى ارائه دهند، اما بايد تعيّنهاى جزمى گذشته را نيز به چالش كشند. ظاهراً سه مبحث جاى بحث بيشترى دارد: معنا و اهميت سيستم استوديويى، توضيح نحوه كنترل هاليوود، و شناخت روش تحليلى مناسب براى بررسى هاليوود.
معنا و اهميت سيستم استوديويى
تعيين سيستم استوديويى دهه 30 و 40 به عنوان مهمترين و جالبترين دوره براى بررسى صنعت فيلم امرى معمول است. چنين گمان مىرود كه در آن زمان، فيلمسازى هاليوودى عارى از شيطنتها و حقهها بود و كارى با «شرّ اعظم» يعنى تلويزيون نداشت. با اين حال، علىرغم اين كه دوران استوديويى مهم است، اما فقط يكى از چهار دوران مهم در تاريخ صنعت هاليوود است. ما به اينسبب عصر استوديويى را دوست داريم چون آغاز، وسط و انتهاى آن مشخص است. صنعت هاليوود سازمان داشت و فقط از تغييرات بيرونى متأثر مىشد. اين دوران استوديويى با ابداع صدا، كه نقطه اوج جذب تماشاگر بود، آغاز شد. اين نقطه اوج با فرا رسيدن دوران ركود اقتصادى رو به زوال نهاد؛ دوران استوديويى كه با احكام ضدانحصارِ پارامونت، رواج حومهنشينى و ظهور تلويزيون، سرانجام به پايان رسيد. البته ما بايد مراقب باشيم كه نه از اهميت اين دوران كم كنيم نه در اهميت آن غُلو كنيم. در واقع، در مقايسه با صنعت معاصر، عملكردهاى دوران استوديويى كه توسط بوردول، استايگر و تامپسون توصيف شدهاند، كاملاً چشمگير و جذاب به نظر مىرسند. به علاوه، شش غول رسانهاى حاكم بر هاليوود امروزى اينك واجد چنان قدرت و استحكامى هستند كه در قياس با آن حكومت انحصارى استوديوهاى هاليوود در دهههاى 1930 و 1940 ناچيز مىنمايند.
توضيح نحوه كنترل هاليوود
مسأله دوم درباره كنترل هاليوود است. مورّخان صنعت هاليوود مثل جانت واسكو (951982 -) و توماس گوباك (1969) معتقدند كه هاليوود توسط نهادهاى مالى كنترل مىشود. تحت اين ديدگاه اقتصادىِ متأثر از ماركسيسم، دليلى براى تحليل بيشتر وجود ندارد؛ چون رسانههاى گروهى هم مثل تمام جنبههاى سرمايهدارى در امريكا، توسط قدرتهاى مالى و بانكى، كه كلاً به نام والاستريت شناخته مىشوند، شكل مىيابند. اين تحليل از سرمايهدارى مالى را به قول معروف مىتوان در اين استدلال يافت كه هاليوود در دهه 30 توسط جى. پى. مورگان و راكفلر اداره مىشد كه توازن قدرت را در هشت استوديو و سينماهاى وابسته و سيستم پخش و در نتيجه كنترل هاليوود بر عهده داشتند. در سال 1937 كلينكَندر و لگ فرضيه مورگان و راكفلر را مطرح كردند و از آن به بعد، اين مسأله سنگ زيربناى تاريخ صنعت هاليوود به شمار مىرود. تحقيقات جديد مىگويد كه فرضيه سلطه مورگان و راكفلر نظريهاى گمراهكننده است و دوران ركود بيشتر مبيّن توقف و نه استمرار عصر سرمايه مالى بود. بانكداران به هاليوود كمك كردند تا كار خود را از دهه 20 آغاز كند، اما با فرا رسيدن عصر استوديو و جايگزين شدن والاستريت توسط شركتهاى متعدد آنها هم به كنار گذاشته شدند. پس اين شركتها بودند و نه بانكداران كه در صنعت سينماى امريكا قدرت و كنترل را در دست داشتند. اين تصور اشتباهى است كه بگوييم والاستريت در دهه 30 چيزى بيش از يك سرمايهگذار بوده است. اگر تبليغات شركتها را درباره سختى رقابت و مشكلات شركتها كنار بگذاريم، آنوقت بهتر مىتوانيم قدرت آنها را مورد تحسين قرار دهيم و دريابيم چگونه استوديويى بزرگ با شركتهاى صاحب آنها همكارى داشتند. اين كار به مدتى طولانى از طريق اتحاديه سينماى امريكا كه نهادى بىسروصدا در هاليوود است، انجام گرفته است. مورّخان غالباً به ما مىگويند كه اين نهاد عمدتاً عاملى براى محدود كردن است و اين كار را از طريق code Hays و رتبهبندى فيلم انجام مىدهد. اما اين نهاد، نهادى تعاونى يا صنفى است كه براى تحكيم قدرت شركتها به وجود آمده است. اين كار يعنى «لابى كردن» براى قوانين مطلوب در بازار امريكا و حذف قوانين در بازارهاى خارجى. اتحاديه سينماى امريكا نهادى بود كه اكثر استوديوهاى عمده بازار امريكا از آن براى دستيابى به بازارى آزاد در امريكا و لغو عوارض در اروپا سود جستند. در هر دو مورد، و نيز اكثر مواقع، اتحاديه از مالكان شركتى خود به طرزى ماهرانه حمايت كرده است. در واقع، هاليوود به سبب همين مسأله، تداوم قابل ملاحظهاى نشان داده است. شركتهايى كه در شروع دوران ركود، در دهه 30 كنترل هاليوود را در دست داشتند، تا پايان قرن هم شركتهاى اصلى باقى ماندهاند و احتمالاً همين روال را نيز دنبال خواهند كرد. هيچ شركت جديدى به منزله يك استوديوى بزرگ به وجود نيامده و از اين رو هاليوود به مثابه يك صنعت يكى از پايدارترين و قدرتمندترين انحصارات در كل تاريخ تجارت جهانى محسوب مىشود.
بررسى تحليلى هاليوود
اين مسأله، علىرغم شكل واضح و سرراست آن، چندان هم بدون پيچ و خم نيست. كانون تحليل صنعت فيلم امريكا صرفاً همان هاليوود است، نظير ديترويت در صنعت ماشينسازى. اما اين استدلال صنعت فيلم را از سه كاركرد (توليد، پخش، اجرا) فقط به يك كاركرد، يعنى فيلمسازىِ صِرف، تقليل مىدهد. پس گمراهكننده خواهد بود اگر هاليوود را به عنوان يك مركز صنعتى صِرف معرفى كنيم. مركز قدرت صنعت فيلم مستقر در هاليوود، پس از پايان جنگ جهانى اول، بر توزيع فيلم در سطح بينالملل متكى بوده است. صنعت هاليوود ترتيب نمايش فيلمها در سرتاسر جهان را تحت اختيار دارد و فروش گيشه در امريكا، حتى در مورد فيلمهاى جنجالى آن، در مقايسه با فروش در سطح جهانى رقم كوچكى است. شركتهاى هاليوودى با داشتن چنين شبكهاى، توانستهاند توليد فيلمهاى خود را شديداً گسترش بخشند و از پس بودجههاى توليدى چند ميليون دلارى برآيند. اين امر در عين حال بدين معنا بود كه هزينههاى توزيع آنها براى هر فيلم بسيار پايينتر از رقبايشان بوده است. به علاوه، شركتهاى هاليوودى، برخلاف ايالات متحده، در ديگر نقاط دنيا با هم همكارى كردهاند تا توزيع فيلمهايشان تضمين شود. به لطف اتحادهاى گوناگون بين استوديوهاى بزرگ، كمپانيهاى خارجى توليد فيلم صرفاً با كمپانى برادران وارنر يا فوكس قرن بيستم طرف نبودهاند، بلكه با هر دو (و گاه با سه شركت يا بيشتر) سرشاخ مىشدند. اگر امتياز فيلمها توسط شركتهاى عمده هاليوودى حمايت نشود، آن وقت است كه فيلمهاى جنجالى هاليوود هم احتمالاً شانس خود را از دست مىدهند. به هر حال، اگر مركز قدرت هاليوود، كنترل آن بر پخش بينالمللى باشد، بايد گفت اين امر درصدى اندك از تحقيقات مربوط به هاليوود را به خود اختصاص داده است. متأسفانه بايد گفت در مورد توزيع، كار تحليلى چندانى صورت نگرفته است. در اين عرصه، فيلم جذابى براى تحليل در كار نيست و ما صرفاً با ارقامى خشك روبهرو هستيم كه معرف قدرت توليدند. به همين سبب بايد از تامپسون و گوباك براى خصلت ابتكارى و خلاف عرف آثارشان ستايش شود.
نتيجهگيرى: هاليوود و قدرت اقتصادى
حتى اگر قدرت اقتصادى هاليوود نه فقط از توزيع فيلمهاى بلند، بلكه از توزيع و نمايش آنها ناشى شود، غلو كردن در باب قدرت اقتصادى آن غلط است. چون علىرغم حجم اين امپراتوريهاى وسيع، رقم درآمد آنها در مقايسه با عوايد واقعى غولهاى نفتى يا صنعتى مثل اكسون و جنرالموتورز رنگ مىبازد. با آنكه IBM در دهه 90 خيلى ضعيف عمل كرده است، اما هنوز هم مىتواند هاليوود و تمام غولهاى رسانهاى آن را جذب كند. شايد اين مسأله به اين سبب مورد توجه قرار نگرفته كه توليدات هاليوود قسمت اعظم اوقات فراغت مردم را سپرى مىسازد؛ مردم در امريكا فيلم و تلويزيون زياد تماشا مىكنند و هنگامى كه اين دقايق جمع زده شوند، مىبينيم كه بالغ بر 250 ميليارد ساعت در سال مىشود. اگر فرض كنيم كه متوسط درآمد ساعتى در آمريكا 10 دلار باشد، ما به رقم وحشتناك چندين تريليون دلار زمان صرفشده مىرسيم. اما چون اين رقم، مبلغ صرفشده براى تفريحات نيست، پس بايد گفت كه صنعت هاليوود يك صنعت متوسط، هرچند سودآور و بسيار بانفوذ است كه از چندين تجارت متفاوت تشكيل شده است. اين مقاله ترجمهاى است از : Douglas Gomery, Hollywood as Industry , in The Oxford Guide to Film Studies, ed. John Hill, Oxford University Press, New York, 1998.
مراجع و منابع :
Allen, Robert C. (1982), Motion Picture Exhibition in Manhattan 19061912 -', in Gorham Kindem (ed.), American Film Industry: A Case Studies Approach (Carbondale: Southern Illinois University Press). ــــــــــــ (1985), The Movies in Vaudeville: Historical Context of the Movies as Popular Entertainment', in Tino Balio (ed.), The American Film Industry: An Anthology of Readings (Madison: University of Wisconsin Press). Anderson, Robert (1985), The Motion Picture Patents Company: A Reevaluation', in Tino Balio (ed.), The American Film Industry: An Anthology of Readings (Madison: University of Wisconsin Press). Balio, Tino (1976), United Artists: The Company Built by the Stars (Madison: University of Wisconsin Press). ــــــــــــ (1976), United Artists: The Company that Changed the Film Industry (Madison: University of Wisconsin Press). Bernstein, Mathew (1994), Walter Wanger: Hollywood Independent (Berkeley: University of California Press). Bordwell, David, Janet Staiger, and Kristin Thompson (1985), The Classical Hoolywood Cinema (New York: Columbia Univeristy Press). Conant, Michael (1960), Antitrust in the Motion Picture Industry (Berkeley: University of California Press). ــــــــــــ (1985), The Paramount Decrees Reconsidered', in Tino Balio (ed.), The American Film Industry: An Anthology of Readings (Madison: University of Wisconsin Press). Crowther, Bosley (1957), The Lion's Share: The Story of an Entertainment Empire (New York: Dutton). Gomery, Douglas (1980), Hollywood Converts to Sound: Chaos or Order?', in Evan William Cameron (ed.), Sound and the Cinema (Pleasantville, NY: Redgrave). ــــــــــــ (1982a), Hollywood, the National Recovery Administration, and the Question of Monopoly Power', in Gorham Kindem (ed.), American Film Industry: A Case Studies Approach (Carbondale: Southern Illinois University Press). ــــــــــــ (1982b), Warner Bros. Innovates Sound: A Business History' in Gerald Mast (ed.) The Movies in our Midst (Chicago: University of Chicago Press). ــــــــــــ (1986), The Hollywood Studio System (New York: St Martin's Press). ــــــــــــ (1992), Shared Pleasures: A History of Motion Picture Presentation (Madison: University of Wisconsin Press). ــــــــــــ (1993), The Contemporary Movie Industry', in Alison Alexander, James Owers, and Rodney Carveth (eds.), Media Economics (Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Associates). ــــــــــــ (1994), Dinsey's Business History: A Re-interpretation', in Eric Smoodin (ed.), Disney Discourse: Producing the Magic Kingdom (New York: Routledge). Guback, Thomas H. (1969), The International FIlm Industry (Bloomington: Indiana University Press). Jater, Ida (1986), The Collapse of the Federated Motion Picture Crafts: A Case Class Collaboration', in Paul Kerr (ed.) The Hollywood Film Industry: A Reader (London: Routledge & Kegan Paul). Klaprat, Cathy (1985), The Star as Market Strategy: Bette Davis in Another Light', in Tino Balio (ed.), The American Film Industry: An Anthology of Readings (Madison: University of Wisconsin Press). Klingender, F.D., and Stuart Legg (1937), Money behind the Screen (London: Lawrence & Wishart). Mayer, Michael (1978), The Film Industries, 2nd edn. (New York: Hastings House). Ross, Lillian (1952), Picture (New York: Rinehart). Staiger, Janet (1982), Dividing Labor for Production Control: Thomas Ince and the Rise of the Studio System', in Gorham Kindem (ed.), American Film Industry: A Case Studies Approach (Carbondale: Southern Illinois University Press). Thompson, Kristin (1985), Exporting Entertainment: American in the World Film Market 19071934 - (London: British Film Institute). Vogel, Harold L. (1995), Entertainment Industry Economics (New York: Cambridge University Press). Wasko, Janet (1982), Movies and Money (Norwood, NJ: Ablex). ــــــــــــ (1995), Hollywood in the Information Age (Austin: University of Texas Press).