مصاحبه با دكتر محمّد لگن هاوزن انديشمند مسلمان امريكايي درباره اسلام و فرهنگ اسلامي - مصاحبه با دکتر محمد لگن هاوزن، اندیشمند مسلمان امریکایی درباره اسلام و فرهنگ اسلامی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مصاحبه با دکتر محمد لگن هاوزن، اندیشمند مسلمان امریکایی درباره اسلام و فرهنگ اسلامی - نسخه متنی

مصاحبه شنده: محمد لگن هاوزن

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مصاحبه با دكتر محمّد لگن هاوزن انديشمند مسلمان امريكايي درباره اسلام و فرهنگ اسلامي

مصاحبه با دكتر محمّد لگن هاوزن انديشمند مسلمان امريكايي درباره اسلام و فرهنگ اسلامي

آن چه در اين جا مي‏آيد، مصاحبه‏اي است كه از سوي مجله «پاسدار اسلام» با دكتر محمد لگن هاوزن (Muhammadlegenhausen)استاد دانشگاه و محقق امريكايي انجام گرفته است. ايشان مدّت دوازده سال است كه در ايران به سر مي‏برد و هم اكنون در مؤسّسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) به تدريس و تحقيق فلسفه اشتغال دارد. آقاي دكتر، داراي آثار و تأليفاتي است كه در امريكا و ايران منتشر شده است.

جناب آقاي دكتر از اين كه وقت‏تان را در اختيار مجله «پاسدار اسلام» گذاشتيد، سپاس‏گزارم.

لطفا مقداري از زندگي‏تان سخن بگوييد.

من در امريكا و در يك خانواده مسيحي متولّد شدم و تا پيش از رفتن به دانشگاه مسيحي بودم. در دانشگاه به دليل اين كه فكر مي‏كردم دين چيزي بيش از خرافات نيست، بي‏دين بودم؛ تا اين كه با دانشجويان مسلمان، مخصوصا دانشجويي مسلمان از ايران كه از شاگردان من در كلاس مقدّمه فلسفه بود، آشنا و متوجّه شدم ديني بهتر از مسيحيّت وجود دارد كه اسلام است و مي‏تواند انسان را به سعادت برساند.

پس از مطالعه درباره تشيّع و تسنّن، به مذهب شيعه روي آوردم.

حدود ده سال در دانشگاه تگزاس جنوبي تدريس مي‏كردم تا اين كه بين من و مديريّت دانشگاه اختلافاتي به وجود آمد و در نتيجه، از آن دانشگاه استعفا دادم. يك سال بعد بنا به دعوت انجمن حكمت و فلسفه به ايران آمدم و در آن جا به مدّت چهار سال تدريس كردم. پس از آشنايي با بنياد باقرالعلوم ـ عليه السلام ـ به دعوت حضرت آية الله مصباح يزدي ـ دام ظله ـ به تدريس در اين مركز مشغول شدم و مدت دوازده سال است كه در ايران زندگي مي‏كنم.

جذابيت دين مبين اسلام از چه نظر براي شما اهميت داشت، عقلي يا عرفاني؟!

هر دو؛ اولين تحريك براي مطالعه در دين مبين اسلام در من، انقلاب ايران بود. من آن موقع در انجمني كه عليه سياست امريكا در جنوب افريقا تشكيل داده بوديم، فعّاليّت مي‏كردم. در آن انجمن، برخي از افراد سوسياليست با ايدئولوژي‏هاي مختلف حضور داشتند. من از طرفي ديدگاه سوسياليست‏ها را قبول نداشتم و از سوي ديگر، ايدئولوژي درستي هم نمي‏توانستم پيدا كنم. وقتي كه با اسلام آشنا شدم، اين نهضت و ايدئولوژي را كه كاملاً ضدّ ظلم بود، مناسب ديدم. بحث عدالت در ميان مسلمانان ـ مخصوصا شيعيان ـ براي من بسيار جالب بود.

من وقتي با فلسفه و عرفان اسلامي آشنا شدم، ديدم مسلمانان درباره خدا به صورتي ديگر مي‏انديشند. فيلسوفان مسلمان مي‏گويند خداوند، واجب الوجود يا وجود مطلق و وجود محض است؛ اين براي بنده خيلي جالب بود. من هم وقتي كه مي‏خواستم درباره اسلام تحقيق كنم، همين نوع تفكّر را درباره مسائل كلامي، اجتماعي و فلسفي داشتم. خيلي اوقات فقط براي جست و جوي حقيقت، به مسجد مي‏رفتم و هنگامي كه مسلمانان نماز مي‏خواندند، من هم بدون هيچ گونه اعتقادي سجده و ركوع مي‏كردم؛ فقط همين قدر مي‏توانستم همراه آن‏ها باشم. ولي يك بار كه در سجده بودم، شك عجيبي در من ايجاد شد. با خود گفتم اين چه وضعيّتي است؟ در اين جا چه كار مي‏كنم؟ چرا پيشاني ام را بر زمين گذاشته‏ام؟ ... اين جا بود كه يك تحوّل عظيم در دلم ايجاد شد.

چرا از بين ساير مذاهب اسلامي، تشيّع را انتخاب نموديد؟و چرا نام پسرتان را علي گذاشتيد؟

يكي از اوّلين كتاب هايي كه من درباره اسلام خواندم، نهج البلاغه بود. بعد از خواندن اين كتاب، مهمّ‏ترين مسأله براي من اين بود كه تسنّن درست است يا تشيّع؟ در تشيّع، عدالت جايگاه ويژه‏اي دارد كه تسنّن از آن برخوردار نيست. در تشيّع، بيش از همه مسائل اعتقادي، خود شخصيّت امام ـ عليه السلام ـ براي من جالب بود كه مي‏خواستم در مكتب ايشان باشم.

آيا شما درباره زندگي ائمه معصومين مطالعاتي هم داشته‏ايد؟

بلي، اجمالاً مطالعاتي داشته‏ام و تازگي‏ها يك شعر سه صفحه‏اي درباره امام زمان(عج) سرودم و ظاهرا به فارسي هم ترجمه شده است.

آيا از آن شعر چيزي در ذهن داريد؟

بلي، قسمتي از آن شعر كه برگرفته از يك قطعه ادبي آلماني است، برايت مي‏خوانم:

اي تصوير لبخند، چه زماني آن نور تو، همانند قرمزي خورشيد تابنده بر من خواهد تابيد، اي تصوير لبخند، اشك فراقت در حالي كه داغ‏تر از اشك چشمان من است بر گونه‏هايم جاري است.

لطفا جنبه‏هاي عملي اسلام را كه بر شما تأثير گذاشت و باعث شد شما اسلام را انتخاب كنيد، بيان نماييد.

چند چيز باعث شد من اسلام را انتخاب كنم:

يكي از بُعد عقلي بود، اين تصوّري كه اسلام درباره خدا ارائه مي‏كند، براي من چيز جالبي بود و با تصوّر خدا در دين مسيحي تفاوت داشت. اشكالات تصوّر دين مسيح از خدا، مشهور است.

من وقتي در دبيرستان تحصيل مي‏كردم، درباره دين مسيحي كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ را خدا مي‏داند، شك داشتم. من چهار انجيل را خواندم ولي در جايي نديدم كه خود حضرت عيسي ـ عليه‏السلام ـ ادعاي خدايي كرده باشد. اين نوع مشكلات در دين اسلام، خيلي نزديك‏تر به عقل است. البته دين مسيحي چيزهاي بسيار قشنگي دارد، ولي به پاي عرفان اسلامي نمي‏رسد.

در فرهنگ غرب، اصلاً كساني مانند حافظ و مولوي و عطار نداريم. بُعد عاطفي اسلام هم براي من جالب بود. سومين چيزي كه براي من خيلي مهم بود، بُعد اخلاقي اسلام بود؛ مثل اهميّتي كه عدالت در دين اسلام دارد.

قبل از اين كه مسلمان شويد، با قرآن كريم آشنايي داشتيد؟

بلي، شنيده بودم كه قرآني وحي شده است و روزي هم به دستم رسيد و ورق زدم و خيال مي‏كردم مانند يك كتاب رمان و داستان است و چيزي از آن نفهميدم.

چگونه با قرآن آشنا شديد؟

بعدا متوجّه شدم كه قرآن يك كتاب رمان و داستان نيست، بلكه يك كتاب علمي و ديني است و بايد بر يكايك جمله‏ها و كلماتش دقّت و تأمّل كرد تا چيزي از آن فهميده شود و براي فهم آن حتما بايد به تفاسير مراجعه كرد.

شما حالا چه تفسيرهايي را مطالعه مي‏كنيد؟

من تفاسيري را كه به انگليسي ترجمه شده‏اند، مطالعه مي‏كنم؛ مخصوصا ترجمه الميزان، كه متأسّفانه ترجمه انگليسي آن ناتمام است.

لطفا در خصوص جايگاه فلسفه در قرآن، توضيحاتي بفرماييد.

اين يك موضوع بزرگي است كه نمي‏توانم فقط در دو جمله توضيح دهم. ولي خلاصه ديدگاه من اين است كه اگر منظور از فلسفه، يك مكتب خاصّي مانند فلسفه ابن سينا و فلسفه ملاصدرا باشد، ما نمي‏توانيم بگوييم كه اين مسأله صريحا در قرآن ذكر شده است. ولي اگر فلسفه را به عنوان يك معناي خاصّ در نظر بگيريم كه برگرفته از يك كلمه يوناني به معني محبّت و عشق به حكمت مي‏باشد، اين مفاهيم خيلي زياد در قرآن توصيه و توصيف شده است. پس با اين معنا مي‏توانيم بگوييم فلسفه را مي‏شود از قرآن استنباط كرد. ما مي‏توانيم براي ساختن يك نظام فلسفي از قرآن استفاده كنيم ولي نمي‏توانيم بگوييم كه اين را صريحا قرآن گفته است.

برداشت عموم مردم امريكا از اسلام چيست؟

مردم امريكا اصلاً نمي‏دانند اسلام چيست، آن‏ها برداشت بدي درباره اسلام دارند، مخصوصا بعد از واقعه 11 سپتامبر، كه معمولاً عليه اسلام و مسلمان‏ها تبليغ مي‏كنند. متأسفانه، مسلمانان امريكا هم بيش‏تر مشغول متّهم كردن يكديگرند، حتي شيعيان امريكا، غير از رساله مراجع تقليد، چيزي ديگر درباره آن‏ها نمي‏دانند. آن هايي كه قبلاً مقلّد امام خميني(ره) بودند، با بعضي از مقلّدين ديگر مراجع و شيعيان پاكستاني با شيعيان لبناني اختلاف نظرهايي دارند، اين نوع اشكالات در آن جا فراوان به چشم مي‏خورد. گاهي اوقات از من مي‏پرسند كه دولت امريكا چه طور مي‏تواند از رواج اسلام در غرب جلوگيري كند؟ من مي‏گويم لازم نيست كاري بكند، زيرا خود مسلمانان آن قدر برنامه براي خودباختگي دارند كه لزومي ندارد دولت امريكا كاري انجام دهد!

حركت جوامع غربي، به خصوص امريكا، به سمت معنويّت چگونه است و اساسا اين حركت به كجا مي‏انجامد؟

يكي از پديده‏هاي خيلي جالب در غرب اين است كه مردم به امور معنوي علاقه زيادي پيدا كرده‏اند و قبل از واقعه 11 سپتامبر بهترين زمان براي طرح تفكّر اسلامي در امريكا بود، ولي پس از اين واقعه، چون عليه اسلام و مسلمان‏ها خيلي تبليغ مي‏شود، كار را مشكل كرده است.

ما چگونه اسلام را به عنوان يك دين زندگي در دنيا معرّفي كنيم؟

راه‏هاي زيادي وجود دارد، از جمله:

1. عمل است. اين خيلي مهم است، ما مسلمان‏ها بايد تمامي دستورات اسلام و قرآن را در زندگي به كار ببريم، و از اين راه بايد به جهانيان بفهمانيم كه دين ما، دين زندگي است. اين دين، درباره نياز فطري و غريزي انسان است، برنامه دارد.

2. با مسيحيان و پيروان ساير اديان گفت و گو داشته باشيم؛ الآن چند سازمان است كه مشغول فعّاليّت هستند تا بتوانند اين گونه گفت و گوها را انجام دهند.

آقاي دكتر! نظر شما درباره پديده «جهاني شدن» چيست؟

اين توطئه‏اي است از امريكا و غرب و عملاً تحقّق پيدا نمي‏كند و خيلي مشكل است.

توصيه جناب عالي به جواناني كه گرايش شديد به فرهنگ منحط غربي دارند چيست؟

به نظر من آن‏ها يك تصوّر خيالي به غرب دارند. اگر اطلاعات بيش‏تري درباره آن جا داشتند، فكر مي‏كنم كه در بسياري از موارد اين اشكال رفع مي‏شد. برخي از جوانان فكر مي‏كنند كه فقط در آن جا مي‏توانند تفريح كنند، در آن جا همه چيز ارزان است، آن جا همه خانه دارند و... در حالي كه اصلاً اين طور نيست. من تقريبا هر سال حداقل دو ماه از تابستان را در امريكا هستم و در آن جا معمولاً روزنامه مي‏خوانم. گاهي اوقات با خود فكر مي‏كنم اگر همين روزنامه‏اي را كه در شهر نيويورك چاپ مي‏شود، به زبان فارسي ترجمه مي‏كردند و جوانان ايراني آن را مي‏خواندند، ذهنيّت آن‏ها نسبت به غرب تغيير مي‏كرد.

بارها اتّفاق افتاده است كه افراد از من پرسيده‏اند اهل كجا هستم. پس از اين كه متوجّه مي‏شوند امريكايي هستم، مي‏پرسند كدام بهتر است؛ ايران يا امريكا؟ به نظر من اين سؤال خيلي خام است؛ يعني هر كشوري مشكلات خاصّ خودش را دارد. كسي نبايد فكر كند كه مشكلات فقط براي ماست و در آن جا همه‏اش پول و ثروت است و يا بر عكس، كسي نبايد فكر كند كه در آن جا فقط فساد است و اين جا مقدّس است. اين اشكالات در هر جايي هست ولي با يك‏ديگر متفاوتند.

من وقتي در امريكا بودم، فرصتي پيش آمد تا با رئيس بانك هاوايي كه فرد خيلي ثروتمندي بود، بحث كنم. ايشان مي‏گفت: نمي‏توانستم تصوّر كنم كه روزي برسد كه اين قدر پول داشته باشم، بيش‏تر دوستانم نيز خيلي ثروتمند هستند، ولي ما هيچ وقت احوال يك ديگر را نمي‏پرسيم، زيرا مي‏دانيم كه بد هستيم! ايشان مي‏گفت: من خودم بچه‏اي دارم كه معتاد شده و علي رغم اين كه پول زيادي دارم، نتوانستم او را نجات دهم.

دوست ديگري دارم كه با همسرش متاركه كرده و بين آن‏ها هميشه جدال و اختلاف است در اين كه فرزندشان نزد كدام يك باشد. همسر يكي ديگر از دوستانم هم مي‏خواست خودكشي كند كه الآن تحت نظر يك روان كاو است.

اين نوع مشكلات اصلاً با پول حلّ نمي‏شوند. بنابراين، اشكالاتي كه ما داريم، با اشكالات آن جا خيلي فرق دارد.

آيا شما فكر مي‏كنيد جوانان ما بايد از فرهنگ غرب پيروي كنند؟

جوانان ايراني نبايد از فرهنگ غرب پيروي كنند ولي خوب است كه با فكر و ايدئولوژي و فلسفه‏اي كه در آن جا رايج است، آشنا شوند.

لطفا نظرتان را درباره آزادي ارزش‏هاي ديني بيان بفرماييد.

من فكر مي‏كنم اگر در منابع ديني دقّت كنيم، مي‏بينيم كه آن جا آزادي عميق‏تري وجود دارد. افرادي كه فكر مي‏كنند اگر در ايران نيز مانند غرب، ارتباط پسران و دختران با يك‏ديگر بيش‏تر باشد بهتر است، اشتباه مي‏كنند.

زماني كه من در دهه 70 دانشجو بودم، ارتباط بين دختران وپسران كاملاً آزاد بود، به همين دليل، در آن جا بسياري از پسران و دختران با هم دوست مي‏شدند و مثل همسر با يك ديگر در يك آپارتمان زندگي مي‏كردند، در حالي كه با هم ازدواج نكرده بودند. چون آن‏ها آزاد هستند، كم كم آن پسر يا دختر به كسي ديگر علاقه پيدا مي‏كند. وقتي اين كار صورت مي‏گيرد، طرف مقابل واقعا دلش مي‏شكند و پسر مثلاً براي شش ماه ديگر نمي‏تواند درس بخواند، زيرا مدام فكرش درباره آن دختري است كه او را ترك كرده و سراغ پسر ديگري رفته است. بنابراين، پسران و دختراني كه فكر مي‏كنند اگر در برقراري ارتباط با يك‏ديگر آزاد بودند، خيلي خوب بود، نمي‏دانند كه اين آزادي چه مشكلاتي را در پي خواهد داشت.

از زماني كه مسلمان شده‏ايد تا چه اندازه توانسته‏ايد افراد را جذب اسلام كنيد؟

شايد بهترين كاري كه كردم اين بود كه در دوره فوق ليسانس و دكترا يك دوست داشتم كه توجّهي به مسائل ديني نداشت، بعد از اين كه اهميت دين را برايش توضيح دادم، مسيحي خوبي از آب درآمد! خوب اين خيلي بهتر از مسيحي نبودن و يا بد بودن است. از موقعي هم كه در ايران هستم نزديك به ده سال است كه هميشه مقاله مي‏نويسم. گاهي اوقات افرادي را مي‏بينم كه مي‏گويند از مقاله شما خيلي استفاده كرديم ولي نمي‏دانم كسي اسلام آورده است يا خير.

بعد از اين كه مسلمان شديد، خانواده، همسايه‏ها و دوستان چه برخوردي با شما داشتند؟

برخورد خيلي بدي داشتند، مادرم گريه مي‏كرد، پدرم عصباني شده بود، دوستان صميمي ام كه چندين سال با هم دوست بوديم، بعد از آن اصلاً نمي‏خواستند با من صحبت كنند، همسرم از من جدا شد و...

جناب آقاي دكتر، سپاس گزارم از اين كه وقت‏تان را در اختيار مجله گذاشتيد.

متشكرم.

/ 1