مسأله زنان در گفتمان نوگراي اسلامي - مسئله زنان در گفتمان نوگرای اسلامی (2) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مسئله زنان در گفتمان نوگرای اسلامی (2) - نسخه متنی

هبة رئوف عزت؛ مترجم: محمدحسین مظفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسأله زنان در گفتمان نوگراي اسلامي

هبة رئوف عزت

محمد حسين مظفري

مسأله زنان در گفتمان نوگراي اسلامي

هبة رئوف عزت

مترجم: محمد حسين مظفري

«قسمت دوم»

با وجود آن‏كه از ابتداي قرن بيستم، نداهايي به طرفداري از موضوعاتي همچون آزادي زنان تحت لواي حقوق بشر و در قالب طرح‏هاي سكولار برخاسته بود و بسياري از مسلمانان اين نداها را به مزدوري، خيانت، و واگرايي و ديگر صفات ناگوار متهم مي‏كردند، شيخ محمد غزالي از همان آغاز جهت سرزنش را متوجه داخل مجموعه اسلامي كرد و انتقاد از خود را بر نقد ديگران ترجيح داد و تأكيد داشت كه در اين موضوع و مسائل آن «تهاجم فرهنگي در حيطه‏هاي فراغ خودي امتداد مي‏يابد.»(1)

از اين رو، شيخ از همان ابتدا اتباع جنبش‏هاي مربوط به آزادي زنان را به آرامش فراخوانده، از آنان مي‏خواست كه حركت خود را بر اساس روش‏هاي اسلامي تنظيم نمايند تا نهضت آن‏ها با توفيق قرين گردد.(2) وي عقيده داشت كه جنبش بالنده زنان بايستي آن دسته از متجددان را كه در قلمرو مسايل زنان، بردگي اروپا را پذيرفته‏اند و درصدد ترويج فساد در سرزمين اسلامي هستند و افرادي كه به موضوع عفت و خانواده اهميت نداده، از انتقال كور كورانه فرهنگ آن سامان پروايي ندارند، از خود طرد نمايند.(3)

تجربه الجزاير موجب گرديد كه شناخت وي نسبت به خطير بودن اين قطب‏بندي در بين كساني كه مي‏خواهند زنان را از عرصه جامعه دور نمايند و بين افرادي كه درصدد هستند اسلام را از صحنه خارج كنند، عميق‏تر گردد.(4) شيخ در كتاب ديگري تحت عنوان «قضاياي ديگر» اين دغدغه‏ها را تكرار مي‏كند و با نگراني فرياد بر مي‏آورد كه «اگر دينداران قدرت را به دست گيرند، تمامي درها به سوي زنان بسته خواهد شد وسيماي آنان ديگر مشاهده نخواهد شد.»(5)

بنابراين، از نظر شيخ جنبش بالنده اسلامي زنان، مي‏بايست توسط زنان دانشمند و متعهدي رهبري گردد كه نهضت رابه مسير خود باز گرداند ومشكلات امت را با دواي شفابخش ديني معالجه كنند؛ زيرا راه حل‏هاي غربي بيماري ودرد را تشديد مي‏كند. درنتيجه مي‏توان با نام اسلام، لواي آزادي را بر افراشت و اين ضرورتي قطعي ونياز حتمي امروز ماست.

زن در انديشه و فتاواي شيخ يوسف قرضاوي

شيخ يوسف قرضاوي مسائل مربوط به زن مسلمان را در دنياي معاصر مطالعه كرده، ابعاد تصور اسلامي را درباره نقش زن در سه حوزه مختلف به عنوان انسان، زن و عضوي از جامعه اسلام تعيين مي‏كند. گروهي اين حوزه‏هاي سه‏گانه را در حيطه زنانگي منحصر كرده، در نتيجه بر صلاحيت زن براي پذيرش تكليف و برابري با مرد در اصل خلقت و ويژگي‏هاي كلي انساني و مسئوليت و پاداش، تأكيد مي‏ورزند. اين برابري براساس توحيد و بندگي پي‏ريزي شده و در سايه آن اختلاف بين زن و مرد، اختلافي كمال‏جو براي اداي مسئوليت‏هاي امانت الهي و خلافت و جانشيني خداوند است؛ نه آن‏كه زن از انجام اين مسئوليت‏ها كنار گذاشته شود و اساس وحكمت اين اختلاف سازنده، نقض گردد. همان‏طور كه شيخ در يكي از تأليفات خود بيان كرده است، فلسفه و علل اختلاف احكام زن در امور مربوط به شهادت، ارث و قواميت، براي آن است كه حيات انساني در جامعه اسلامي در سايه رابطه ولايت بين دو جنس تنظيم گردد و اين مطلب اساس مساوات عمومي و فراگير را در احكام شرعي مربوط به آن دو جنس خدشه‏دار نمي‏كند(6). اين تفاوت را وظيفه‏اي كه فطرت سالم براي هريك از زن و مرد تعيين كرده است، ايجاب مي‏نمايد. (7)

از آن‏جاكه اسلام، مؤنث بودن را حرمت مي‏نهد و آن را با تركيبي از آداب اجتماعي و احكام شرعي حفظ مي‏كند، هدفش اين است كه فعاليت زن را در جامعه تنظيم نمايد؛ نه آن كه بخواهد وي را محدود كرده، يا نسبت به او سخت‏گيري كند. هدف آن است كه زن را در مواضعي كه در معرض فتنه يا شبهه قرار مي‏گيرد، حمايت كند؛ نه آن‏كه او را از فعاليت و مشاركت محروم گرداند. اين مطلبي است كه شيخ در تأليفات خود برآن تأكيد مي‏ورزد وبا استناد بر حديث صحيح و وقايع سيره تابناك نبوي نشان مي‏دهد كه چگونه زن در عصر رسالت، بار امانت تبليغ در مسجد و مجالس علم و حوادث عمومي و حتي دفاع از دين و دولت را از طريق جهاد در راه خدا به انجام رسانده است.(8)

شخصيت زن مسلمان در طي دوران‏هاي مختلف حياتش، به عنوان انسانِ همسر، دختر و جنس مؤنث و سپس به عنوان عضوي فعال از جامعه اسلامي در ابعاد مختلف تكامل مي‏يابد. ابعاد اين شخصيت بر اساس آيات قرآن كريم و روايات نبوي كه درهمسران پيامبر (ص) و ديگر زنان صحابي تجسم يافته است، شكل مي‏گيرد و شيخ با استناد به اين ادله و شرح و تفسير آن‏ها و بااستفاده از عقلانيت اصولي و استوار خود، چارچوب اين حركت را در جهت فهم هدف‏مند احكام شرع تعيين مي‏كند. وي با تأكيد برنقش زن در داخل خانواده ـ به عنوان نخستين واحد اجتماعي در بنيان امت اسلامي ـ با تعيين حدود و شروط مشاركت زن در مشاغل عمومي يا اداري، هم‏چنان مركز ثقل فعاليتش را خانواده مي‏داند و با دادن اولويت و محوريت به آن، در پي راه وسطي در بين دو گروه افراط و تفريطي مي‏گردد: «گروهي كه مي‏خواهند زن خانه‏نشين باشد وحركتش را محدود نمايند؛ و گروهي كه با الهام از غرب مي‏خواهند بدون انديشه از نتايج و پيامدهاي آن، از الگوي زن غربي پيروي كنند.»(67)

شيخ قرضاوي، با محكوم كردن ديدگاه‏هاي افراطي و تفريطي درباره زن، آنان را به اعتدال فرامي‏خواند:

«دسته‏اي هستند كه در حق زن كوتاهي كرده، بانگاهي تحقيرآميز به زن مي‏نگرند. زن از نظر آنان ابزار شيطان و دام ابليس براي فريب وانحراف مي‏باشد و از لحاظ عقل و دين نيز نقص دارد... در برابر اين افراد كه در حق زن كوتاهي كرده و ستم روا مي‏دارند، دسته ديگري هستندكه با تجاوز به حدود الهي و فطرت انساني و شرايط فضيلت درباره شأن ومقام زن به افراط افتاده‏اند. گروه اول اسير سنت‏هاي موروثي شرقي و گروه ديگر برده سنت‏هاي وارداتي غربي هستند.»(68)

شيخ با ريشه‏يابي موضع سخت‏گيرانه درباره زنان در حيطه جوامع اسلامي به اين نتيجه دست مي‏يابد كه اين موضوع از نحوه برخورد آن‏ها با اصول و ادله شرعي سرچشمه مي‏گيرد:

«اين افراد نص صحيح كتاب وسنت را مورد بي‏توجهي قرار داده، درباره وقايعي كه در سيره پيامبر (ص)وارد شده اهمال مي‏ورزند و احاديثي مانند «آنان در عقل ودين ناقص هستند» را در جايگاه خود قرار نمي‏دهند و حتي رواياتي رامطرح مي‏كنند كه بسيار بي‏پايه بوده واصل وسندي ندارند. از اين طريق نسبت به زنان سخت‏گيري كرده، حقوق آنان را ضايع مي‏كنند؛ بلكه مي‏خواهند حيات وي را به زنداني تبديل نمايند كه سوسوي نور هم بدان راه نيابد.»(69)

اين موضع‏گيري سخت‏گيرانه از دو امر سرچشمه مي‏گيرد:

1. بسياري از اين افراد از نصوص شرعي و به‏ويژه نصوص صحيح سنت پيامبر (ص)كه متضمن آسان‏گيري و مقاومت در برابر سخت‏گيري مي‏باشد،آگاهي ندارند.

2. آن دسته از نصوص را هم كه مي‏شناسند، درست نمي‏فهمند و آن‏ها را در موضع صحيح خود قرار نمي‏دهند. احكامي را از آن‏ها استنباط مي‏كنند كه بر آن‏ها دلالت ندارند و يا آن‏ها را از علّت ورود و شأن نزول خود جداكرده، يا از ساير احكام و اهداف كلي اسلام منقطع مي‏سازند و از ايجاد انسجام و هماهنگي بين مجموعه احكام و ادله، ناتوان هستند.(70)

اهليّت و ولايت زن

شيخ يوسف قرضاوي نه تنها به شناسايي اين اختلالات در «ميزان» و پيگيري آن‏ها مي‏پردازد، بلكه مي‏كوشد با فتاواي متعدد خود اين ميزان را به حد اعتدال و قسط باز گرداند. اين مطلب در نوشته‏هاي شيخ درباره اين موضوع كاملاً آشكار است. وي در شرح حديث «زنان! من كساني را چون شما نيافتم كه درعقل و دين ناقص باشند و عقل مرد خردمند را بربايند» مي‏گويد: «افرادي اين حديث را تبديل به وسيله‏اي كرده‏اند كه زن را در جايگاهي فروتر قرار داده، حقوقي را كه شرع براي وي تضمين كرده است، انكار نمايند.» موضع ديگر داوطلبي زنان براي مجلس نمايندگي مربوط مي‏شود. شيخ افرادي را كه حديث سابق را به تنهايي به عنوان يك نص اساسي درخصوص برخورد با زن و ديدگاه اسلام درباره وي لحاظ كرده‏اند، سرزنش مي‏كند و عقيده دارد كه اين يك خطاي آشكار و روشني است كه با روش متعارف و معمول برخورد با قرآن و سنت در موضوعات مختلف، مخالفت دارد.(71) وي هم‏چنين بر يك قاعده اصولي تاكيد دارد كه براساس آن بايستي نص را در سياق مناسبت و شأن نزول يا ورود آن مطالعه كرد و پس از آن عام يا خاص بودن آن را بررسي كرد.(72)

مناسبت اين حديث را مطلبي روشن مي‏كند كه «بخاري» و «مسلم» از ابي سعيد خدري روايت كرده است؛ چنان كه قرضاوي مي‏نويسد: «بديهي است كه اين حديث درمقام تبيين يك قاعده يا حكم كلي نمي‏باشد؛ بلكه از شگفتي رسول اكرم (ص) از وجود يك تناقض حكايت مي‏كند؛ زيرا زنان با وجود ضعف و سستي كه در وجودشان است، بر مردان خردمند و صاحب تدبير چيرگي يافته‏اند.(73) حديث بالا، با در نظر گرفتن مناسبتي كه براي ورود آن بيان شده و به لحاظ افرادي كه طرف خطاب قرار گرفته‏اند و هم به لحاظ قالبي كه خطاب در آن شكل گرفته است، نياز به بررسي و دقت دارد. اين بررسي به منظور اين است كه دلالت حديث را بر ابعاد شخصيت زن روشن نمايد. مناسبت ورود حديث در حين موعظه زنان در روز عيد مي‏باشد. آيا مي‏توان از رسول اكرم (ص) و دارنده خُلق عظيم انتظار داشت كه در اين مناسبت شادي‏بخش از شأن زنان و كرامت آنان كاسته، شخصيت آنان را ناقص معرفي نمايد؟! افراد مورد خطاب نيز گروهي از زنان مدينه هستند كه بيش‏تر آنان از انصارند كه عمربن‏خطاب درباره آنان گفته است:

«هنگامي كه به مدينه در آمديم، مردمي را يافتيم كه زنان بر آنان چيره بودند و در نتيجه زنان ما آداب و رسوم انصار را فرا گرفتند. هم‏چنين عبارت «ناقص در دين و عقل» تنها يك بار و در سياق ايجاد آمادگي و انگيزه براي موعظه خاصي به زنان وارد شده است وهرگز به صورت مستقل و درمقام بيان تقرير قاعده كلي، مطرح نگرديده است؛ چه درمقابل مردان و چه در مقابل زنان.(74)

فتواي شيخ درباره جواز يا عدم جواز داوطلبي زنان براي مجالس نمايندگي در چارچوب كلي مشاركت زنان در جامعه تعيين شده و در اين خصوص به تأسيس اصل معتبر اباحه مي‏پردازد. پس از آن جزئيات مسأله را بادقت نظر از لحاظ اصل و سنت قولي و عملي و قياس مطرح كرده، قاعده «سدّ ذرايع» را عنوان مي‏نمايد:

«ترديدي نيست كه سدّ ذرايع قاعده‏اي مطلوب است؛ ليكن علماي دين اين مطلب را هم بيان كرده‏اند كه افراط در توسل به سدّ ذرايع، مانند فتح ذرايع است و مي‏تواند مصالح بسياري را ضايع نمايد كه از مفاسد متوقع، بسيار مهم‏تر و عظيم‏تر باشد.»

«در مسأله داوطلبي زنان براي مجالس نمايندگي، برخي براي عدم جواب به اين بيان استدلال مي‏كنند كه نمايندگي زنان موجب ولايت وسرپرستي زنان بر مردان مي‏شود واين ولايت در شرع ممنوع مي‏باشد؛ در حالي كه قرآن كريم اصلي را ايجاد كرده‏است كه بر اساس آن مردان بر زنان ولايت دارند: الرجال قوّامون علي النساء. پس چگونه مي‏توان وضعيت را عكس كرده، زنان بر مردان ولايت يابند. در اين‏جا لازم است دو مسأله را مطرح نمايم: نخست آن كه تعداد زناني كه براي مجالس نمايندگي داوطلب مي‏شوند، بسيار محدود است. در نتيجه اكثريت قاطع با مردان خواهد بود و اتخاذ تصميم در اختيار اكثريت مي‏باشد... از طرفي آيه كريمه كه موضوع ولايت مردان را بر زنان مطرح كرده است، اين ولايت را تنها در زندگي خانوادگي مقرر داشته است...اما سرپرستي بعضي از زنان بر بعضي ازمردان - در خارج از كانون خانواده - مورد نهي و منع واقع نشده است؛ بلكه سرپرستي و ولايت كلي زن بر مرد ممنوع مي‏باشد.»

«بخاري از ابوبكر، به شكل مرفوع نقل كرده است كه براساس آن پيامبر(ص) فرموده‏اند: «مردمي كه زني بر آنان سرپرستي دارد، هرگز رستگار نمي‏گردند». اين روايت بر ولايت عمومي بر تمامي امت، يعني رئيس دولت دلالت دارد و چنان‏كه از عبارت «امرهم» استفاده مي‏شود، موضوع رهبري و رياست كلي مردم مطرح مي‏باشد. درحالي كه ولايت جزئي و در بعضي امور مانند ولايت در فتوي، اجتهاد، تعليم و روايت ،حديث ،اداره و مانند آن مورد منع واقع نشده‏است. بلكه از اموري است كه به اجماع براي زنان ولايت وجود دارد و در طي دوره‏هاي گذشته اعمال شده است.»(75)

زن مسلمان، فردا و آينده جنبش اسلامي

همان‏طور كه شيخ يوسف‏قرضاوي براي فهم مسائل زن مسلمان به شرع و ادله آن استناد مي‏كند، و فتاوا و تأليفات وي نمونه‏هايي از فهم اسلامي ميانه‏رو مي‏باشد، اين نكته را نيز مي‏افزايد كه مسائل زنان تنها موضوع فقه و فتوا نيست، و بايستي به حركت واقدام هم پرداخت. بنابراين، به نقش زن مسلمان در ساختن فرداي امت اسلامي اهتمام دارد تا از اين طريق مجد و عظمت گذشته را باز گرداند. وي بر اين نكته آگاه است كه دست‏يابي به عزت و عظمت گذشته، تنها از طريق بازگشت به اصول و سرمشق گرفتن از سنت پيامبر (ص) و مسير زنان صحابي امكان‏پذير مي‏باشد. اين بازگشت مي‏بايست به گذشته‏اي باشد كه نمونه و سرمشق بوده است؛ نه گذشته‏اي كه زن در آن از مشاركت در امور عمومي ممنوع بود و كناره‏گيري از امور ديني و دنيوي بر وي تحميل شده و از رفتن به مسجد و حتي انتخاب زندگي خود به عنوان همسر ومادر محروم گرديده بود:

«ما نمي‏خواهيم به دوره‏هاي انحطاط و ارتجاع باز گرديم. از زن مسلمان فردا انتظار داريم كه به دوره نخستين زن مسلمان و عصر رسالت و دوران‏هاي صحابه و تابعان آنان باز گردد؛ به عصر طلايي كه در آن تكاليف خود را ادا كرده و حقوق خود را به طور كامل مي‏شناخت.»(76)

شيخ در زماني اين دعوت را اعلام مي‏كند كه نهضت بنيادين و نوين زن مسلمان، از شعارهاي آزادي‏خواهي غربي عبور كرده و به سرچشمه اصيل خويش بازگشته است. (77) زن مسلمان با ايفاي نقش خود در تحصيل علم دانش وتعهد به حقوق و تكاليف اسلامي، رسالت سنگين و مهمي را بر عهده دارد. بنابراين ،لازم است همانند زنان صحابي و تابعان نقش مهم خود را شناخته و از عهده اداي امانت وشهادت برآيد. در نتيجه ،شيخ يوسف قرضاوي از آنان مي‏خواهد كه اين رسالت سنگين ومسئوليت مهم را احساس نمايد:

«اين مطلبي است كه از زن مسلمان فردا انتظار مي‏رود. انتظار اين است كه زن مسلمان از دين و زندگي خود آگاه باشد. واجباتش را نسبت به پروردگارش و تكاليفش را نسبت به همسرو فرزندانش وتعهداتش را درباره جامعه ،دين و امت اسلامي به انجام رساند. انتظار داريم كه نهضت واقعي اسلامي را رهبري كرده و مبلّغي مسلمان، مربي و ارشادكننده‏اي پرتوان و معلم فرزندان هم‏جنس خود باشد و نهضتي واقعي را رهبري كند.»(78)

در شرايطي كه جنبش بيداري اسلامي بستري براي مشاركت آگاهانه زنان مي‏باشد و موضع‏گيري ميانه‏روتري درباره مسائل زنان وجود دارد، شيخ با توجه به اهتمامي كه در امر تبليغ دارد و با توجه به حضوري كه در اين جنبش بيداري داشته است، احساس مي‏كند كه فعاليت زنان در زمينه تبليغ اسلامي به سطح مطلوب نرسيده است. به همين دليل، جنبش بيداري اسلامي، رهبران قدرتمندي را مطرح نكرده‏است كه بتوانند با كفايت لازم در مقابل جريان‏هاي سكولار و ماركسيستي ايستادگي نمايند. از نظر وي علت آن است كه مردان همواره خواسته‏اند كه بر زنان در اين امور تسلط يافته، فرصت كافي را به وجود نياورده‏اند كه زنان هم آراءو نظرات خود را بيان نمايند. (79)

شيخ با توجه به شناختي كه از مردم دارد و با گروه‏هاي مختلف از كشورهاي بسياري آمد و شد داشته است، زن را در جايگاهي رفيع قرار داده وتأكيد دارد كه پيشتاز بودن زنان، امري ناممكن و يا شگفت‏انگيز نمي‏باشد: «در بين خواهران هم مانند مردان، نوابغ ونوادري وجود دارند. نبوغ از صفات و ويژگي‏هاي مردان نمي‏باشد و بي‏حكمت نيست كه قرآن كريم داستان زني را براي ما نقل مي‏كند كه با حكمت و شجاعت مردان را رهبري كرده و مردمش را به بهترين سرانجام مي‏رساند. اين زن همان ملكه سبا مي‏باشد كه داستانش با حضرت سليمان(ع) در سوره نحل بيان شده است.»

«در اين‏جا مي‏خواهم با صراحت اعلام كنم كه در جنبش بيداري اسلامي، افكار و انديشه‏هاي سخت‏گيرانه‏اي رسوخ كرده واين افكار متحجرانه بر روابط زن و مرد حاكم گرديده است و در اين قضيه از متحجرترين افكار و اقوال تبعيت مي‏شود.»(80)

شيخ با حضور در گردهمايي‏هاي فراواني در امريكا ،اروپا و كشورهاي اسلامي دانست كه فاصله بسياري بين دو جنس ايجاد شده و دريافت كه از قسمت عظيمي از مباحثات و مناقشات وهمايش‏هايي كه توسط مردان برگزار مي‏گردد، محروم شده‏اند. وي در مناسبت‏هاي مختلفي اين وضعيت را مردود دانسته، اين‏گونه خواهران را به مشاركت فرا مي‏خواند:

«نبايستي در برابر اين وضعيت تسليم شويد. لازم است زمام امور را به دست گرفته، براي مواجهه با نداهاي زنان غربي كه بر عقايد وارزش‏هاي اين امت تأثير گذارند، ميدان‏هاي تبليغ وعمل را فتح نماييد. اين نداها با وجود آن‏كه نماينده اقليتي هستند كه از نظر ديني و دنيوي ارزشي ندارند، آوازه‏اي بلند كرده‏اند.»(81)

هنگامي كه شيخ زن را به مشاركت فرا مي‏خواند، به خوبي از شيوه برخورد غرب با زن آگاه بوده و بيان مي‏كند كه چگونه مادي‏گرايي، به فروپاشي بنيان اجتماعي انجاميده و زن در معرض ستم، زور گويي ،تجاوز و سوء استفاده جنسي قرار گرفته است. اين وضعيت موجب اضمحلال خانواده و بنيان اجتماعي گرديده واز حركت‏هاي تازه‏اي در جوامع غربي مانند انحراف جنسي نشان دارد كه امروز شعارهايش جوامع ما را تهديد مي‏كند؛ اگر به عروة‏الوثقي دين خود و دستگيره محكم آن تمسك ننمايند.

از اين روي، از مسلمانان مي‏خواهد كه از افراط و تفريط پرهيز كنند؛ زيرا اگر زنان در حركت وعمل خود از ضوابط و آدب شرعي تخطي نمايند، ممكن است به از هم گسيختگي اجتماعي منجر گردد. هم‏چنين هشدار مي‏دهد كه راه‏حلِ جانشين اين نيست كه با استناد به «سدّذرايع» زنان را در خانه محدود كرده و با سخت‏گيري‏هاي بي مورد مشاركت آنان را در جامعه تضعيف نماييم. (82)

بنابراين از نظر شيخ، مسئوليت زن مسلمان معاصر، يك مسئوليت ايجابي و رهايي از رسوبات و سنت‏هايي است كه از دوره‏هاي عقب‏ماندگي و ارتجاع باقي‏مانده ونقش برجسته وبارز زن را در پيوستن به جنبش بيداري، تضعيف كرده‏است. زن مسلمان بايستي در برابر مسائل و وقايع دوران معاصر خود واكنش نشان داده و مسئوليت اصلاح را در قلمرو خانواده وفرزندان خود ودرحيطه نهضت اسلامي به شكل كلي برعهده گيرد. (83)

به سوي حل منازعه

هرچند اجتهاد علماي دين ـ به شرحي كه بيان گرديد ـ به مسائل زنان پرداخته و نسبت به حلّ آن‏ها اقدام كرده است، ولي انديشه و جدايي زندگي خانوادگي از حيات اجتماعي همواره با تفكر ديگري همراه بوده است كه براي ايجاد هماهنگي و حل تعارض اين دو كوشيده است.

مشاهده مي‏شود كه اجتهاد در زمينه مسائل زنان مي‏بايد در آينده از تداخل وتعارض اين دو قلمرو آغاز گردد و انسجام و ارتباط مستحكم آن دو را در ديدگاه اسلامي روشن نمايد.

از مطالب گذشته دانستيم كه قطب‏بندي و موضع‏گيري، حكايت از جدالي دارد كه در جريان است و يكي از برجسته‏ترين زمينه‏هايي كه اين نزاع در آن تجلي يافته است، مسأله خانواده ـ به عنوان يكي از امور اساسي مربوط به زنان ـ مي‏باشد اين موضوع همواره مورد اختلاف دو جريان بوده و نمي‏توان بدون عبور از اين دروازه، از حقوق زن و مشاركت و چگونگي آن سخن گفت.

به طور كلي، در گفتمان جريان اسلامي از نقش زن در چارچوب معيني بسيار سخن گفته شده است. خانواده قلمرو احكام و ضوابط اخلاقي بوده و حفظ نسل و فعاليت اجتماعي منوط به وجود خانواده مي‏باشد. حتي طرح‏هاي نهضت اسلامي كه بيانگر فعاليت اجتماعي مي‏باشد، مبتني بر شكل‏گيري نسلي است كه در سياق تربيتي با آگاهي از مسائل امت خود به اين امور مي‏پردازد و به آن رنگ و صبغه سياسي نمي‏دهد. به طور خلاصه ،گفتمان اسلامي مبتني بر يك تقسيم كار اجتماعي مي‏باشد. زن مسئوليت زندگي خصوصي را در خانواده برعهده دارد و مرد براي طلب رزق واعاده شريعت وايجاد دولت در زمينه‏هاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي تلاش مي‏كند. هر چند در اين امور هم ممكن است زن به صورت استثنايي و از باب ضرورت در زمينه‏هايي چون تدريس، تبليغ، امور پزشكي و مشابه آن‏ها مشاركت داشته باشد.

در مقابل، مشاهده مي‏شود كه گفتمان سكولار، فعاليت زن را در خارج از خانه، شرط استقلال مالي و آگاهي از خويش، جامعه و ضمانت اجرايي مشاركت وي مي‏داند. در حالي كه خانواده عملاً بنيان‏هاي مردسالاري را تقويت كرده و مرد در خانواده مي‏تواند قدرت خود را نسبت به زن اعمال كند، اما پرداختن به وظايف مادري از لحاظ بيولوژيك برعهده زن نهاده شده و سبب گرديده است كه زن در امور زنانه وتربيت فرزندان محدود گردد و مردان زمينه‏هاي فعاليت سياسي وفرهنگي را به قلمرو انحصاري خود تبديل نمايند. ارزش‏هاي متعلق به زن، مانند عفت و تعالي به مقام مادري، در واقع ارزش‏هايي هستند كه از نظر ايدئولوژيك به خودآگاهي زن لطمه مي‏زند. بدين گونه وادار ساختن زن به مشاركت در مجال‏هاي اجتماعي به منظور تحقق آزادي وي، اساس و گوهر گفتمان سكولار را درباره زن تشكيل مي‏دهد؛ اعم از اين‏كه مشاركت در فعاليت‏هاي حرفه‏اي، مانند رفتن به بازار كار باشد يا دخالت در فعاليت‏هاي سياسي، مانند شركت در انتخابات وفعاليت‏هاي حزبي و به عهده گرفتن منصب‏هاي بلندپايه. جالب آن است كه در اين شيوه، فعاليت اجتماعي همواره برمسئوليت‏هاي زن در زندگي خصوصي و خانوادگي اولويت دارد. بنابراين، به جاي آن‏كه به بيان اهميت خانواده و حمايت از جايگاه زن در آن بپردازد، مشاركت در فعاليت‏هاي اجتماعي را امري مسلم گرفته است. از طرفي مشاركت در قلمرو خانواده به فراموشي سپرده شده تا از ميان برود و يا دست كم اصل آن مورد نزاع قرار گيرد. در حالي كه حركت‏هاي سكولار مربوط به زنان در غرب، از ميزان هجوم خود بر كيان خانواده كاسته است و در نظر دارد به جاي اضمحلال آن به اهميت نقش و اهميت آن، باز گردد و از درون به اصلاح آن بپردازد. (84)

مي‏بينيم كه گفتمان نهضت زنان در دنياي عرب، هم‏چنان هجوم بر بنيان خانواده را در دستور كار خود قرار داده است.

ترديدي نيست كه مي‏بايد به اين دوگانگي و تضاد بين وضعيت خانوادگي و اجتماعي كه جدال راجع به مسائل حقوق زنان و مشاركت اجتماعي آنان در آن شكل مي‏گيرد، خاتمه داد و با سياسي كردن كانون خانواده، راه آن را به سوي مسائل اجتماعي گشود و به تمامي نقش‏هاي آن جهت وسمت و سويي سياسي داده شود. بدين گونه زن و مادر به لحاظ اين‏كه مشاهده مي‏كند مسائل اجتماعي بر وضعيف خانودگي، اجتماعي و حرفه‏اي، آينده فرزندان و شرايط كاري همسرش تأثير دارد، به سوي مشاركت در امور جامعه كشيده مي‏شود. از اين طريق مي‏توان مبناي تازه و فعالي را به‏وجود آورد كه زنان معمولي را براساس آن به حركت در آورد؛ زناني كه تاكنون مجذوب شعارهاي آزادي‏خواهي نشده و درباره نقش سياسي خود احساس مسئوليت نكرده‏اند. به عبارت ديگر، با اين فراخوان وضعيت زندگي خصوصي وضع اجتماعي و عمومي را تكميل كرده، با آن تعامل و همبستگي خواهد داشت.

از سوي ديگر لازم است به اصلاح اين برداشت نادرست بپردازيم كه عقيده دارد با وارد شدن زنان به عرصه كار، از مسئوليت در داخل خانواده، از لحاظ سياسي و اجتماعي بي‏نياز مي‏شويم؛ زيرا اگر ما همزمان با تأكيد برنقش زن در درون خانواده، به تلاش و حركت حرفه‏اي ،داوطلبانه ،فرهنگي و سياسي وي احترام نهاديم، تضمين كرده‏ايم كه مسائل زنان عملاً از مرحله شعار گذشته و با مسائل مهم ملي درآميخته است و نتايجي مضاعف و دوجانبه را هم براي ميهن و هم براي زنان به بار خواهد آورد؛ همان‏طور كه بايستي موضوع اهميت نقش زن را در كانون خانواده، به عنوان اساس وحدت اجتماعي، با گفتاري درباره اهميت نقش مرد در خانواده و مسئوليت‏هاي خانوادگي وي همراه گردانيم؛ به شكلي كه زن و مرد هر دو در مجال خانوادگي و اجتماعي مشاركت فعال داشته، يكي از اين دو عرصه به قلمرو انحصاري يكي از آن‏ها تبديل نشود. شايد يكي از كليدهاي گشاينده مشكلات اجتهاد اين باشد كه به انفصال موجود بين علوم اجتماعي و علوم شرعي خاتمه داده شود. از آن‏جا كه كوشش‏هاي فكري و اجتهادات علمي شيخ محمد غزالي و شيخ يوسف قرضاوي در درون قلمرو اصول محصور گرديده بود، نتوانست بين نتايج علمي و مطالعات ميداني وعمليات فقه وفتوا ارتباط مستحكمي را ايجاد نمايد و به تحليل، مقايسه و تفكيك دو ديدگاه اسلامي وسكولار درباره طرح‏هاي مربوط به زنان بپردازد.

شايد بتوان يكي از مسائل پيشنهادي را براي اين مطالعه تطبيقي به اين شكل مطرح كرد كه ارتباط بين مفاهيم خلافت، ولايت واهليت در ديدگاه اسلامي از يك سو، و مفهوم قواميت از سوي ديگر را با مطالعه دقيق و بررسي دلالت‏هاي گسترده آن در قرآن كريم بشناسيم و در نتيجه مفهوم قواميت را به مسئوليت‏هاي مرد در خانواده محدود نكرده، به عنوان مفهومي مطرح گردد كه حاكي از يك واقعيت موجود در سطح مردم جهان مي‏باشد؛ زيرا اين مفهوم به صورت مكرر در زمينه مسئوليت هر دو جنس براي رسالت و تبليغ اسلام به كار رفته است؛ ليكن به صورت يك جانبه به عنوان حق مرد و تكليفي براي زن در محدوده زندگي خانوادگي مورد استفاده قرار گرفته است.

شكي نيست كه اين برداشت، مستلزم آن است كه زنان با اشتياق بيش‏تري به عالمان ديني مراجعه كرده، مشكلات خود را بيان نمايند تا از اين طريق موضوع از حيطه نگراني شخصي خارج شده، به قلمرو دغدغه عمومي راه يابد و در معرض اجتهاد و فتواي قرار گيرد. بديهي است كه زنانِ پژوهشگر، فقيه و عالم مي‏بايد خود نيز در زمينه‏هاي تخصص خود، به شكل خاص نيز در امور مربوط به خانواده و زن، مشاركت ويژه‏اي داشته باشند.

وضعيت موجود و اختلافات ميان جريان اسلامي و سكولار، به تفرقه شديد ميان متفكران دو جريان انجاميده است و شايد بتوان مطالعه مجدد تاريخ نقطه التقاي دو مسير را پيدا كرد. تاريخ اسلام هرگز با زن مخالفت نداشته و مطالعه تاريخ واقعي دوران جديد در زمينه جنبش‏هاي آزادي زنان و اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم نشان مي‏دهد كه اسلام نقطه آغاز و اساسي براي پيشتازان اين جنبش‏ها بوده است(85)؛ چنان‏كه زمينه‏هاي مشتركي بين برخي از شخصيت‏هاي اسلامي و بعضي از افراد جريان سكولار، در خصوص مسائل زنان مشاهده مي‏شود. بنابراين، به جاي تأكيد بر موارد اختلافي و زمينه‏هاي مواجهه، بهتر است به شناخت و تبيين موارد مشترك بپردازيم.

شرايط موجود در جهان اسلام و عرب، ضرورت گفتمان اسلامي و اصلاحي جديدي را در خصوص مسأله آزادي زن مطرح مي‏كند. اين گفتمان مي‏بايست به شكلي باشد كه طرفداران جنبش‏هاي آزادي زن را به خصومت بااسلام وادار نكند و بااستفاده يكسان از تاريخ اسلامي و غربي، از به حاشيه راندن و حذف آنان اجتناب نمايد. اين موضوع نيازمند اجتهاد گروهي و دسته‏جمعي است؛ زيرا مسائل آن بسيار پيچيده شده وعقل و دانش فردي نمي‏تواند برهمه ابعاد آن احاطه واشراف داشته باشد. تنها با يك تلاش دسته‏جمعي و ملي مي‏توان راهي به سوي اين جنبش گشود و كليد اصلاح و زمينه ائتلاف ملي را فراهم كرد. بدون اين گفتمان اصلاحي و جديد، امت عربي و اسلامي هم‏چنان اسير جبهه‏گيري‏هاي موجود باقي مانده و در پارادايم دوگانه محبوس خواهد ماند.

منابع و پي‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود است.

/ 1