نوسازي بر پايه سنتزهاي اساسي - نوسازی بر پایه سنتزهای اساسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نوسازی بر پایه سنتزهای اساسی - نسخه متنی

ابراهیم فیاض

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نوسازي بر پايه سنتزهاي اساسي

ابراهيم فياض

1. در دوره جديد حاكميت ايراني كه صفويه و قاجاريه به روي كار آمدند، با يك روند فراز و فرود و در نهايت سقوط همراه بوده است كه در دوره اوج يا فراز آن، انسان‏هاي خاصي در عرصه سياسي و اجرايي كشور به ظهور رسيدند كه به يك نوع سازندگي دست زدند. اگر دوره شاه عباس اول را اوج دوران صفويه بدانيم كه عمر طولاني حكومت و ثبات ايران را به دنبال داشته است، شخصي به نام ساروتقي، اميركبير آن دوران بوده است كه دست به اقداماتي سازنده، مثل احداث كاروانسراها و ايجاد راه‏ها زده است.

2. در اوج حكومت قاجاريه نيز ناصرالدين‏شاه قرار داشته است كه دوران ثبات طولاني اين دوره حكومتي محسوب مي‏شود. اميركبير در اين دوره و در قالب حكومت قاجار سازندگي خود را دنبال مي‏كند. لذا شخصيت او هم به لحاظ ساروتقي بودن و هم به لحاظ اميركبير بودن، قابل مطالعه است.

3. اميركبير در زماني رشد و نمو كرد كه غرب در حال ظهور و حركت به سوي شرق بود. خصوصا كه نقش اجرايي اميركبير در حاكميت بعد از آمدن ناپلئون به خاورميانه اوج گرفته بود. بر اين اساس شواهدي را مي‏توان يافت كه اميركبير به دنبال غربي كردن ايران، از درون بود. با آوردن مستشاران و استادان غربي در دارالفنون، غربي كردن ايران را در درون ايران، دنبال مي‏كرد و با انتقال فنون غربي به ايران از طريق علوم كاربردي، مي‏خواسته است اين هدف را به تحقق برساند.

4. ساده‏انديشي اميركبير در اين بود كه او خيال مي‏كرد با آوردن فنون و علوم كاربردي، ايران مي‏تواند غربي شود يا مثل كشورهاي غربي به رشد و توسعه برسد. غافل از آن كه بدون دسترسي به علوم مقدماتي و زيربناي فكري تكنولوژي غربي، نمي‏توان به رشد و توسعه به روش غربي رسيد.

5. دارالفنون اولين قدم جدايي حوزه از دانشگاه و يا تقسيم‏بندي علوم و دانش به قديم و جديد بود. يعني اقدامي كه مي‏خواست سبب رشد و توسعه ايران شود، سبب انحطاط ايران شد؛ زيرا اين اقدام، گذشته ايران را از حال و آينده آن جدا كرد و ملّتي بحران‏زده را به ارمغان آورد كه بحران‏هاي پي‏درپي او را احاطه مي‏كرد و از آن رهايي نداشت چنان كه بعد از جنگ ايران و عراق نيز ما به بازسازي اميركبيري پرداختيم و دوباره دچار جدايي حوزه و دانشگاه و بحران‏هاي فزآينده شديم.

6. شكست ساده‏انديشي اميركبيري، سبب به وجود آمدن يك بحران و يا انقلاب بحران‏ساز ديگري به نام مشروطه شد. چه مشروطه به دنبال تكميل طرح امير كبيري از مجاري فكر و تفكر بود؛ ولي به جاي ثبات بعد از انقلاب به بحران‏هاي پي‏درپي و شكست‏هاي زنجيره‏اي منتهي شد.

7. به روي كار آمدن رضاشاه و منقرض شدن قاجاريه و پروژه نوسازي فروغي، همه در راستاي تركيبي از انديشه اميركبير و انديشه حاكم بر مشروطه بود. به عبارت ديگر، نوسازي دوران رضاشاه به دنبال حل گسست به وجود آمده بين انديشه اميركبير و مشروطه بود. بر همين اساس بود كه هم به نوسازي فني و هم به نوسازي فكري پرداخته شد؛ منتها با اين ويژگي كه همراه با خشونت بسيار بود. اين نوسازي آمرانه و خشونتي، بعدها بحران‏زا شده، به عدم ثبات دروني انجاميد و در نهايت، كوچك‏ترين حمله خارجي (متفقين) نظام دروني كشور از هم گسست و كشور دچار بحران عظيم‏تري شد.

8. پروژه محمدعلي فروغي، با كمي توقّف بعد از رضاشاه نيز ادامه يافت. البته با خشونت كمتري كه گاهي سرعت مي‏گرفت و گاهي كند مي‏شد. ولي افراد و جريان‏هايي از درون و بيرون حاكميت پهلوي دوم، سعي در سنت‏گرايي ايراني ـ اسلامي داشتند و همكاري‏هايي نيز بين اين دو جريان وجود داشت. كوشش اين دو جريان سبب شد كه نوعي دوگانگي در حكومت پهلوي پديد آيد و در نهايت اين دوگانه‏گرايي، زمينه‏ساز پيدايش انقلاب سنت‏گرايي اسلامي در سال 1357 شد.

9. سنت‏گرايي ايراني ـ اسلامي در جريان انقلاب و دوران جنگ اوج گرفت و در بُعد پيروزي و استقلال سياسي ـ فرهنگي ـ اقتصادي ايران نتايجي به بار آورد كه در نهايت به حفظ تماميت ارضي ايران منجر شد. ولي بعد از جنگ، بازگشت پارادايم اميركبيري (در قالب بازسازي بعد از جنگ) سبب شد كه بحران‏هاي شبه‏مشروطه، دامنگير جامعه ايراني شود و بحران‏هايي فزاينده جامعه ايراني را در بر گيرد؛ به طوري كه اگر انسان چند روزي خارج از كشور به سر ببرد، احساس آرامش مي‏كند.

10. پس مي‏توان گفت پارادايم اميركبيري، پارادايمي ناقص و بي‏توجه به گذشته فكري و فرهنگي ايران است؛ چرا كه در همان زماني كه پروژه اميركبير، جريان داشت از وجود جريان‏هاي عظيم فكري و فلسفي در ايران غفلت مي‏شد؛ مثل سنت عظيم فلسفيِ ايران توسط ملاهادي سبزواري و انقلاب عظيم اصولي (يا فلسفه اعتباري ايراني) توسط شيخ‏انصاري در باب اصول عمليه.

11. در نهايت بايد گفت پارادايم اميركبيري، پارادايم شكست‏خورده‏اي است كه اگر صدبار ديگر تكرار شود، موفقيتي به همراه نخواهد داشت؛ مگر آن كه با بازخواني دقيق معرفتي ـ ساختاري گذشته همراه باشد؛ ساختاري كه تار و پود جامعه كنوني ما را پوشانده و بر تمامي كنش‏هاي افراد در تمامي سطوح اجتماعي و اقشار مربوط به آن، حكمراني مي‏كند و سرنوشت آينده و حال ما را رقم مي‏زند؛ همان طور كه گذشته را رقم زده است.

اكنون وظيفه اساسي حوزه‏ها و دانشگاه‏ها در جامعه فعلي، اين است كه رشد ايمان و تمدن ايراني را بر پايه سنتزهاي اساسي بنيان گذارند.

/ 1