بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در ديدار نخبگان جوان
12/ 6/ 86بسم الله الرحمن الرحيمخيلى استفاده كرديم و لذت بردم. شنيدن اين مطالب از دهان شما جوانان عزيز - كه حقيقتاً مثل فرزندان عزيزى براى اين حقير محسوب ميشويد - واقعاً لذتبخش است. و خدا را شكر ميكنم كه مىبينم اين خود آگاهى در سطح گستردهى جوانان اين كشور روزبهروز رو به رشد است. اين مطالبى كه شما اينجا بيان كرديد، هر يك از اينها - چه در زمينهى ارتباط علوم انسانى، چه در زمينهى تعليم و تربيت اخلاقى، چه در زمينهى ارتباط علم و صنعت، چه در زمينهى امكان دادن به استعدادها و نخبهها - جزو آرزوهاى ديرين اين بنده بوده كه در طول سالهاى متوالى اينها را گفتهايم و خواستهايم و امروز من مىبينم اينها تبديل شده به يك خواست عمومى.از شماها تشكر ميكنم؛ از برگزار كنندگان اين همايش ملى تشكر ميكنم و اغلب اين مطالبى را كه بيان كرديد، قبول دارم؛ به آنها معتقدم و همانطور كه آقاى دكتر واعظ زاده بيان كردند، اينها و بقيهى مطالبى كه در خود همايش بيان شده، ثبت شده و يكى يكى بايد مورد توجه قرار بگيرد و اجرائى بشود؛ و خواهد شد.ممكن است عوامل گوناگونى ما را در رسيدن به اين آرزوها، اندكى به تأخير بيندازد؛ لكن بدانيد اين حركت علمى، اين جوشش و شكوفائى، بالندگى و بارورى، قابل توقف نيست و پيش خواهد رفت به توفيق الهى، قائم به شخص هم نيست. اين حركت در كشور آغاز شده؛ اين خودآگاهى به وجود آمده و انشاءاللَّه به سرمنزل خود هم خواهد رسيد.جلسهى امروز ما از نظر من دو هدف را دنبال ميكند: يكى، هدف نمادين در سطح ملى و عمومى، كه ما ميخواهيم در كشور ما - در سطح افكار عمومى كشور - اين باور به وجود بيايد كه نهضت علمى در كشور جدى است. و مسئولان كشور اين را ميخواهند و بهطور جدى به دنبال آن هستند و براى علم و جويندهى علم و نخبهى علمى، ارزش قائلند؛ اين، معناى اين حركت نمادين و اين اجتماع نمادين ما،امروز در اينجاست.و هدف دوم، تذكر مجدد به مسئولان كشور - مسئولان دولتى، مسئولان بخشهاى گوناگون - هست كه بدانند اين خواست را بايد دنبال كنند. در سياستهاى كلان و سياستهاى اجرائى بايد پيشرفت و رشد علمى كشور، برنامهى قطعى و حتمى به حساب بيايد و ملاحظه شود. اين دو هدف انشاءاللَّه حاصل شده است.من فقط چند نكته را بيان مىكنم؛ خيلى از حرفهاى خوب را شما خودتان گفتيد. يك نكته كه تازه هم نيست، اين است كه: حركت علمى براى كشور ما يك ضرورت مضاعف است؛ يك نياز مضاعف و مؤكد است. نياز است؛ چرا؟ چون علم، عامل عزت و قدرت و امنيت يك ملت است - كه مختصراً توضيح خواهم داد - مضاعف و مؤكد است؛ چرا؟ چون به اين وظيفه، در طول صد سال از بهترين زمانها عمل نشده؛ از دوران اواسط قاجار كه نهضت علمى و نهضت صنعتى دنيا اوج گرفته و شكوفا شده بود - از اواسط نيمهى دوم قرن نوزدهم - و علم در شكل استعمار خودش را نشان داده بود؛ غرب با دستيابى به ابزار علم، مشغول استعمار دنيا شده بود. از آن روز - تقريباً صد سال يا بيشتر - كه وقت بيدارى و هوشيارى ما بود، اين وظيفهى بزرگ، وظيفهى رشددادن علمى كشور، به دلائل گوناگون تعطيل و متوقف شد. عمده دليل هم عبارت بود از: حاكميت استبداد، حاكميت طاغوتها، حاكميت سلاطين دست نشانده، ضعيف و زبون. ما وارث اين عقبماندگى هستيم. لذا تلاش ما بايد مضاعف باشد. پس، يك نياز است و اين نياز مؤكد و مضاعف است.در اين زمينه كه علم نياز است، شماها مىدانيد، اما خوب است مجدداً من اين را بگويم كه حقيقتاً كشورى كه دستش از علم تهى است، نميتواند توقع عزت، توقع استقلال و هويت و شخصيت، توقع امنيت و توقع رفاه داشته باشد. طبيعت زندگى بشر و جريان امور زندگى اين است. علم، عزت ميبخشد. جملهاى در نهجالبلاغه هست كه خيلى جملهى پرمغزى است. ميفرمايد: «العلم سلطان»؛ علم اقتدار است. «سلطان» يعنى اقتدار، قدرت. «العلم سلطان من وجده صال و من لم يجده صيل عليه»؛ علم اقتدار است. هر كس اين قدرت را به چنگ آورد، ميتواند تحكم كند؛ ميتواند غلبه پيدا كند؛ هر كسى كه اين اقتدار را به دست نياورد، «صيل عليه»؛ بر او غلبه پيدا خواهد شد؛ ديگران بر او قهر و غلبه پيدا ميكنند؛ به او تحكم ميكنند.اين واقعيت را ملت ايران در يك دورهى طولانى، با پوست و گوشت و استخوان خودش لمس كرد. به ما تحكم كردند؛ به ما زور گفتند؛ منابع ما را در مشت گرفتند؛ ملت ما را از رفاه محروم كردند. تاريخچهى تلخ و محنتبارى اين دورهى صد سالهى كشور ما دارد، كه ما نتايجش را الان داريم ميچشيم؛ با اينكه ما حركت را شروع كرديم؛ انقلاب اوضاع را دگرگون كرد؛ ورق را برگرداند. امروز كشور ما يك كشورى است كه از لحاظ عزت سياسى و بينالمللى، در دنيا كمنظير است؛ اين را دشمنان ما هم قبول دارند. ملت بيدار شده است. شجاع است. كشور داراى هويت و شخصيت است؛ اما در عين حال نتايجش را داريم مىبينيم. يعنى آن كسانى كه علم را صد سال، دويست سال پيش از ما به دست آوردند و چند ميدان از ما جلوتر حركت كردند و پيش رفتند و به بركات علم دست پيدا كردند، هنوز هم دارند زور مىگويند. همين مسئله انرژى هستهاى و توانائى علمى و فناورى هستهاى، يك نمونهاش است. «نداشته باشيد؛ ما به شما اطمينان نداريم»؛ حرف زور. كىها به ما ميگويند: اطمينان به شما نداريم؟! آن كسانى كه خودشان در ظرف بيست سال، دو جنگ جهانى درست كردند و همهى دنيا را در آتش جنگ مشتعل كردند؛ اروپائيها.آن كسانى به ما ميگويند به شما اطمينان نداريم، كه هر جا دستشان رسيد، نيروى نظامى خودشان را وارد كردند. نمونهى زندهى موجودش، عراق است كه داريد مىبينيد؛ نمونهى قديمىتر و دردناكترش فلسطين است؛ نمونهى ديگرش افغانستان است؛ نمونهى ديگرش كوزوو است؛ نمونهى ديگرش مناطق گوناگون دنياست؛ يك نمونهاش هيروشيماست.اينهائى كه شرارتهاى عمدهى دنيا در دوران صنعتى، مال آنها و از ناحيهى آنهاست، به ملت ايران كه تاكنون يك بار در اين سالهاى متمادى - از جمله در دوران بعد از انقلاب - تعرّض از اين كشور به يك همسايه و غير همسايه ديده نشده - ما از دولت جمهورىاسلامى بحث مىكنيم؛ قبلىها را كار نداريم. در دوران جمهورىاسلامى يك گلوله به طور ابتدائى از سوى كشور ما به يك همسايه شليك نشده. اين را همه قبول دارند - ميگويند: به شما اطمينان نداريم! اين، يعنى زورگويى. حالا كشورى مثل فلان كشور شمال آفريقا، تا يك چنين اخمى به او ميكنند، دستپاچه ميشود، تمام وسائلش را جمع ميكند سوار كشتى ميكند و مىگويد ببريد!ملت ايران ايستاده و خواهد ايستاد؛ نه فقط در اين قضيه، ما در دهها قضيه همينجور ايستادهايم؛ حالا اين قضيه در سطح عموم كشانده شده. در دهها قضيه از اول انقلاب تا امروز، ما در مقابل زورگوئيها، قلدريها، گردنكلفتها، صدا كلفتكردن، اخمنشاندادن، بينالمللى، ايستادهايم؛ فهميدهاند كه ما زير بار نميرويم. ولى اين زورگوئيها هست. اين زورگوئيها به خاطر چيست؟ به خاطر اينكه آن طرف مقابل، مسلح به علم است. ببينيد اين براى شما جوانها خيلى عبرتانگيز است.يك دولت بيگانهى از اخلاق، بيگانهى از معنويت، بىاعتناى به حقوق بينالمللى مثل دولت امريكا، چون داراى علم هست و توانسته اين علم را به فناورى تبديل كند و در زندگىاش به كار بگيرد، به خودش حق ميدهد كه در سطح بين المللى اينجور زورگويى كند. «من وجده صال»؛ هر كس علم را داشت، ميتواند به ديگران تحكم كند - «و من لم يجده صيل عليه» - نداشته باشيد، به شما تحكم ميكنند. ببينيد، ضرورت اينجاست.وجدان هر انسان، انسانى كه به شخص خود، هويت خود، به خانوادهى خود، به فرزندان خود، به آينده و نسل خود و به مليت و كشور و هويت ملى و دينى خود علاقهمند است، نميتواند نسبت به اين قضيه بىاعتنا بماند. اين كه من سالهاست روى مسئلهى نهضت علمى اصرار ميكنم، پافشارى ميكنم و دنبالگيرى ميكنم، براى اين است.علم، پيشرفت علمى و فراگيرى، نياز اول كشور ماست؛ البته همهى علوم - حالا عرض خواهم كرد - و فقط هم علوم تجربى نيست. همهى علوم بايد در جاى خود پيگيرى شود و كشور ما ميتواند. بنابراين، نتيجهى نكتهى اول اين است كه شما كه مشتى از خرمن عظيم نخبگان كشور هستيد، ميتوانيد در ايجاد قدرت ملى و در سازندگى و آيندهى كشور مؤثر باشيد.نكتهى دوم اين است كه كشور ما از لحاظ استعداد نخبهپرورى و دارا بودن نخبهها، يك سطحِ بالاتر از متوسط را دارد. اين در محاسبات بايد بيايد. من يك وقتى در جمع مسئولان كشور در همين حسينيه - چند سال پيش از اين - گفتم سطح جغرافيائى كشور ما تقريباً يك صدم سطح آبادِ جغرافيائى دنياست، جمعيت كشور ما هم هفتاد ميليون است كه تقريباً يك صدم جمعيت بشر است. بنابراين، حق ما به طور متوسط از منابع زيرزمينىِ دنيا، ميشود يكصدم؛اما ما مهمترين منابع زيرزمينى را بيش از يكصدم داريم: فلزات اصلى، فولاد، مس، سرب و بسيارى از كانهاى ديگر؛ همه سه درصد، دو درصد، چهار درصدِ ذخائر دنيا، در كشور ماست. نفت، كه وضعش معلوم است و ما دومين دارندهى نفت در سطح منطقهى نفتخيزِ خليج فارس و خاورميانه هستيم. گاز، ما دومين دارندهى گاز در سطح دنيا هستيم. ببينيد چند برابرِ ميانگين سرانهى افراد بشر، ملت ما و كشور ما داراى منابع طبيعى است.من حالا ميخواهم بگويم همين افزايشِ نسبت در مورد نيروى انسانى هم هست. يعنى كشور ما يكصدم نيروهاى انسانى نخبهى دنيا را ندارد، بيشتر از يكصدم دارد. نميتوانم آمار بدهم؛ چون محاسبه نشده است. آن درصدهائى كه در مورد منابع طبيعى گفتيم، محاسبه شده است. اين را محاسبه نكردهايم؛ انشاءاللَّه اميدواريم در آينده به اين چيزها هم برسيم. اما قرائن اين را نشان ميدهد. چيزهائى كه از افرادِ دنياديدهىِ بررسىكردهى دانشگاههاى دنيا ما شنيدهايم، همه همين را تأييد ميكند. من از افراد متعدد شنيدهام كه در بهترين دانشگاههاى دنيا، تعداد نخبگان ايرانى - وقتى ايرانيها آنجا هستند - به نسبت، دوبرابر، سهبرابرِ كشورهاى ديگر است. مرحوم دكتر چمران حقاً و انصافاً خودش يك نخبه علمى بود - حالا جنبهى علمى او تحت الشعاع جنبهى نظامى و مجاهدت و فداكارى و شهادت او قرار گرفته - و در بالاترين و پيشرفتهترين دانشگاههاى امريكا درس خواندهبود. او به من ميگفت در آن مركز، نخبههائى از كشورهاى ديگر بودند؛ اما ايرانيها در اغلب بخشهاى دانشگاه و دانشگاههاى ديگر، تعدادشان بيشتر بود و برجستگى و نمود بيشترى داشتند. البته ايشان يك ناقل بود؛ ولى من از افراد متعدد اين را شنيدهام و گزارشهاى فراوان و متعدد و غيرواحدى در اين زمينه دارم. خوب، پس ما در آينده از لحاظ نيروى انسانى دچار كمبود نخواهيم بود.گذشتهى ما هم همين را نشان ميدهد. ما متأسفانه از گذشته هم منقطعيم. جوانهاى ما تاريخ علمى ما را نميشناسند. اين يكى از ضعفهاى ماست كه البته سفارش شده، گفته شده كه در اين زمينه - در زمينهى تاريخ علم در ايران - كار شود؛ و دارند كار ميكنند و كارهاى خوبى هم انجام گرفته، كه انشاءاللَّه بعد از اين بيشتر هم خواهد شد.در همهى اين قرنها ما برجستگان علمى در كشورمان داشتهايم كه البته به اين قرون آخر كه رسيده، ضعيف شده. پادشاهان نالايق، جنگهاى داخلى گوناگون نگذاشته؛ والّا در دورههاى مختلف و در زمينههاى گوناگونِ علوم روزِ دنيا، ما نخبهپرور بودهايم.در قرنهاى چهارم و پنجم هجرى - يعنى قرنهاى دهم و يازدهم ميلادى كه دوران قرون وسطاى اروپاست؛ يعنى دوران جهالت محض - ما ابن سينا را داشتيم، محمدبن زكرياى رازى را داشتيم. اروپائيها وقتى به گذشته نگاه ميكنند، خيال ميكنند همهى دنيا در قرون وسطى بوده! تاريخ را هم آنها نوشتهاند! متأسفانه تاريخهاى آنها هم در كشور ما ترجمه و ترويج شده. دوران قرون وسطاى اروپا، يعنى دوران نهايت ظلمت و تاريكى و بىخبرى؛ دورانى است كه ما فارابى را داشتيم، ابنسينا را داشتيم، خوارزمى را داشتيم. ببينيد فاصله چقدر است!من يك وقتى در جمع جوانها از «تاريخ علم جرج سارتن» يا تاريخ علوم ديگر - الان اسم مؤلفش يادم نمىآيد. همهى آنها فرنگى هستند؛ نميخواهم ديگر نام آنها را تكرار كنم - مطالبى دربارهى وضع پيشرفت مسلمانها در آن دوره گفتهام.بنابراين، ما از لحاظ نيروى انسانىِ نخبه دچار مشكل و ضعف نيستيم؛ نه امروز، نه انشاءاللَّه در آينده. روز به روز هم بايد بيشتر بشود؛ نخبهها شناسائى بشوند.نكتهى سوم اين است كه: ببينيد عزيزان من! ما ميخواهيم كشور را علمى كنيم؛ اما هدف از علمى شدن كشور اين نيست كه كشور را غربى كنيم. اشتباه نشود. غربيها علم را دارند، اما در كنار علم و آميختهى با اين علم چيزهائى را هم دارند كه از آنها ميگريزيم. ما نميخواهيم غربى بشويم؛ ما ميخواهيم عالم بشويم. علمِ امروزِ دنيائى كه عالم محسوب ميشود، علم خطرناكى براى بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا و سكس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملتها، در خدمت استعمار، در خدمت خونريزى و جنگ قرار دادهاند. چنين علمى را ما نميخواهيم؛ ما اينجور عالم شدن را نميخواهيم. ما ميخواهيم علم در خدمت انسانيت باشد، در خدمت عدالت باشد، در خدمت صلح و امنيت باشد. ما اينجور علمى ميخواهيم. اسلام به ما اين علم را توصيه ميكند.آن روزى كه كشورهاى اسلامى و بخصوص كشور ايران اسلامى ما از لحاظ علم سرآمد بود، آن روز ما هيچ كشورى را استعمار نكرديم، تو سر هيچ ملتى نزديم، به هيچ ملتى زور نگفتيم. اسلام علم را با ايمان، با كتاب و سنت، با تهذيب اخلاقى، با اخلاق و معنويت ميخواهد. چقدر من از اين جملهى مناجات شريف شعبانيه كه اين دختر خانم در سخنرانىشان خواندند، لذت بردم: «الهى هب لى قلبا يدنيه منك شوقه و لسانا يرفع اليك ذكره» يا «صدقه و نظرا يقرّبه منك حقّه»؛ خدايا دلى به من بده كه شوق و عشق، آن را به تو نزديك كند. عالم مسلمان اين را ميخواهد؛ نزديكى به خدا، معنويت، اخلاص، صفا. و اين است كه آن وقت اين علم، اين ذخيرهى عظيم، اين حربهى بزرگ در خدمت دفاع از انسانيت به كار مىافتد؛ در خدمت امنيت انسانها، عدالت بين انسانها، صلح و صفاى انسانها و جوامع بشرى به كار مىافتد. ما اين را ميخواهيم. اين را براى خودتان هدف قرار بدهيد.شما امروز لحن كسانى را كه بر كرسيهاى سياسىاى سوارند كه پايههاى آن بر روى سرمايه و علم منحرف - سرمايهدارى - قرار گرفته، ببينيد. دولتهاى غربى الان اينجورىاند. حالا در قلهى قدرتهاى غربى، امريكاست. كرسى قدرت پايههايش بر روى كارتلها و تراستهاى سرمايهداران قرار دارد و ابزارش علم است. از سلاح به وسيلهى علم استفاده ميكنند؛ از جاسوسى و دزدى اطلاعات به وسيلهى علم استفاده ميكنند؛ از زد و بند در جاهاى مختلف دنيا به وسيلهى علم استفاده ميكنند. ببينيد سران اينجور كشورها كه اينجور علم منحرف دارند، لحنشان چيست؟ شنيديد اين سخنرانى چند روز قبل رئيس جمهور امريكا را كه چقدر نفرتانگيز، چقدر خشونتطلبانه و متكبرانه بود. همين غرور و تكبر روزبهروز هم دارد اينها را در گرداب فرو ميبرد. امروز شما اين را بدانيد - من حالا دارم به شما ميگويم. شما آن روز را خواهيد ديد؛ آنروز ماها نيستيم، اما شما جوانها آن روز را خواهيد ديد - كه اين تمدن بناشدهى بر اين پايهى غلط، در گرداب دارد فرو ميرود؛ دارد لحظه به لحظه در باتلاق پائينتر ميرود و سقوط خواهد كرد؛ بدون شك. همين غرور هم، همين تكبر ابلهانه و احمقانه هم يكى از عوامل همان سقوطى است كه انتظارِ اينها را ميكشد. اينها سقوط ميكنند. يك هارت و هورتى امروز ميكنند؛ اما در سراشيب دارند حركت ميكنند، خودشان هم ملتفت نيستند؛ البته هوشيارهاشان چرا. هوشمندانشان سالهاست فرياد ميكشند، هشدار ميدهند؛ زنگ خطر! منتها كيست كه بشنود؛ مَستند. مست.
سكران سكر هوى سكر مدامة
انّا يفيق فتى به سكران
انّا يفيق فتى به سكران
انّا يفيق فتى به سكران