سفير جمهوري اسلامي ايران در واتيكانبا تشكر از پذيرش گفتوگو، حضرتعالي به عنوان سفير ايران در واتيكان روابط اسلام و مسيحيت را در گذشته تاريخي و حال حاضر چگونه ارزيابي ميكنيد؟ روابط ميان اسلام و مسيحيت سير يكساني نداشته است؛ همانطور كه ميدانيد 570 سال پس از ميلاد مسيح، پيامبر گرامي اسلام متولد شدند و تولد اسلام در 610 ميلادي، يعني 6 قرن پس از تولد مسيحيت بود. به طور طبيعي مسيحيت و مسيحيان زمان پيامبر اكرم (ص)، آمادگي پذيرش اسلام را نداشتند؛ يعني پيروان هر ديني از آنجا كه فقط خود را بر حق ميدانند و ديگران را بر باطل، هيچ آمادگياي براي پذيرش اسلام نداشتند؛ از اين رو همانگونه كه تولد مسيحيت، در ميان يهوديان به عنوان يك كفر تلقي شد، تولد اسلام هم در آن مقطع، براي آنها چنين برداشتي در برداشت. كليسا شعار بسيار مهمي را مطرح ميكند كه آن شعار اين است؛ «بيرون از كليسا راه نجات وجود ندارد». طبيعتاً ما كه بيرون از كليسا هستيم، به اصطلاح راه نجات نداريم. اين شعار اصلي كليسا در طول تاريخ بوده است ؛ در واقع اين شعار، نه تنها با اسلام تعارض دارد، بلكه با ساير اديان ديگر هم در تعارض است؛ البته اخيراً عدهاي از اين شعار تفسير خاصي ارائه ميدهند كه شايد در صحبتهاي آينده به آن اشاره كنيم. به هر حال وقتي اسلام متولد شد، مسيحيت با يك رقيب تازه نفس، پر تلاش و پرتوان روبرو شد كه همان طور كه مسيحيت داعيه جهاني داشت، اين دين نيز داعيه جهاني دارد. گسترش سريع اسلام در حوزههاي سنتي مسيحيت آن زمان، هراسي در دل مسيحيت و رهبران آن ايجاد كرد. رهبران مسيحيت ديدند، اسلام در مهد تولد مسيح(كه فلسطين است)، جاي گرفته و در كشورهايي كه در آن زمان در حوزه آسياي صغير و قسطنطنيه و جاهاي مختلفي كه به هر حال حوزه سنتي مسيحيت شناخته ميشد جاي خودش را باز كرده است.رشد و گسترش سريع اسلام يكي از نقاط بسيار مهم تاريخ است؛ همه متفكراني كه در مورد مسائل تاريخي تحقيق ميكنند در مورد اين مسئله دچار شگفتي شدند و به پديده تحليل عوامل اين رشد پرداختند كه اين جا مجال بحث از آن مسائل نيست. به هر حال، نگاه مسيحيت به اسلام، از ابتدا به عنوان يك رقيب تازه نفس، پرتوان و پرتلاش كه حرفهايي جذاب براي جهان دارد، بوده است. اين نگاه در نتيجه رقابت ميان اين دو دين ايجاد شده است؛ از يك طرف مسيحيان حاضر نبودند كه نفوذشان را از حوزههاي تحت سيطره خود را از دست بدهند و از طرف ديگر، اسلام همچنان گسترش مييافت؛ شمال آفريقا، بخشي از جاهايي كه مسيحيان هميشه در آن فعال بودند، مانند سوريه و شامات، تقريباً از دست مسيحيت بيرون رفت و اسلام تا اسپانيا پيش رفت و حتي به رم رسيد. لابد از تاريخ جنگهاي صليبي خبر داريد. اين جنگها از نظر زماني مدت بسيار زيادي طول كشيد؛ يكي از نقاط مهم روابط اسلام و مسيحيت همين برهه از تاريخ است. در اين مقطع، روابط بسيار خصمانه بود. پس از مدتي اين روابط به گونهاي شد كه به هر حال اين دو دين كاري به كار هم نداشتند و از همديگر دلخوش هم نبودند. در اين زمان سايه سنگين جنگهاي صليبي، همچنان بر روح روابط اين دو دين حكومت ميكند، چون در اين جنگها تعداد زيادي از دو طرف كشته شدند و خسارتهاي زيادي به بار آمد.پس از آن، مسيحيان براي حفظ هويت خود، اقدام جالبي انجام دادند و نسبت به دين اسلام به تأمل و تحقيق دقيق پرداختند؛ از اين رو در قرن 12 و 13 ميلادي، مشاهده ميكنيد كه آنها نهضتي را آغاز ميكنند تا در واقع اسلام را بشناسند؛ آثار اسلامي را در بخشهاي مختلف، از فلسفه تا كلام اسلامي و... ترجمه ميكنند و علوم مختلف در جهان اسلام را فرا ميگيرند تا بفهمند كه با چه منطقي ميتوانند با مسلمانان روبرو شوند. ورود استعمار به كشورهاي اسلامي ضربهاي است بر روابط دو جانبه اسلام و مسيحيت، زيرا بسياري از اين استعمارگران براي گسترش نفوذ خود از پوشش مسيحيت استفاده ميكردند. در واقع عقبه فرهنگي استعمارگران، مسيحيان بودند و تلاش بسيار زيادي كردند. اين مسئله نيز بر روابط اسلام و مسيحيت خدشهاي سنگين وارد كرد. اما در قرن 20 اتفاقات بسيار مهمي در دنيا اتفاق افتاد. زيرا در دنيا پديدهاي رخ داد كه به طور كلي دين را به چالش كشاند. پديده ماركسيسم با هر چيزي كه عنوان دين داشت مخالف بود. پديده ماركسيسم معتقد بود كه دين افيون تودهها است. ميان اسلام، مسيحيت، يهوديت و هندوئيسم تفاوت قائل نبود؛ ماركسيسم در تحليل خود، به اين نتيجه رسيده بود كه به طور كلي دين عامل افيون تودهها است و اين بود كه در حوزه اروپاي شرقي و شوروي، به همان ميزان كه مسيحيان سركوب شدند، مسلمانان هم سركوب شدند؛ در روسيه ميبينيم كه هم كليساها تعطيل شد و هم مساجد. گفتگوي اديان در مسيحيت، با چه تحليل و ابعادي در حال اجراست؟در حدود 40 سال پيش اجلاس بسيار مهمي با عنوان «شوراي واتيكان 2» در واتيكان برگزار شد كه اين اجلاس سه سال به طول انجاميد، در اين سه سال 2000 نخبه مسيحي ايدههاي خود را مطرح كردند. كار اين شورا اين بود كه برنامههاي كليسا را براي هزاره سوم (كه ما اكنون تازه وارد آن شدهايم) آماده كنند. يكي از مصوبات شوراي واتيكان 2 اين بود كه ما بايد با اديان ديگر به گفتوگو بنشينيم. اين همان چيزي است كه كه عرض شد، تفسير آن شعار به گونهاي خاص انجام ميگيرد. از آن زمان، اين تشكيلات با عنوان ديالوگ ميان اديان راهاندازي شد. مسيحيت از اين طريق سعي ميكند، اديان مختلف و از جمله اسلام را بشناسد. آنها بر روي نام اسلام تأكيد كردند و به هر حال اسلام را به عنوان يك دين توحيدي معرفي نمودند و گفتند كه نقاط مشتركي ميان ما و آنها وجود دارد. البته تصريح كردند كه ما براي گفتوگو با اسلام مشكلات زيادي داريم، ولي اين مصوبه موجب شد كه خط مشي كليسا براي هزاره سوم، اين گونه طراحي شود كه ما نيازمند تعامل با اسلام هستيم و اين را واقعاً احساس ميكنند و برنامههايي براي آن طراحي كردند و نهادي براي اين امر تأسيس كردند؛ اكنون 40 سال است كه اين گفت وگو ميان اسلام و مسيحت وجود دارد.به صورت اجمالي چالشهايي را كه اكنون پس از يازده سپتامبر ميان اسلام و مسيحيت وجود دارد توضيح دهيد. تا پيش از يازده سپتامبر، دنيا واقعاً به گونه ديگري بود؛ به هر حال جنگ سرد و روابط دو ابرقدرت كه تا دهه 90، به عنوان شرق و غرب شناخته ميشدند، موجب شده بود كه دو طرف نسبت به هم در عين اينكه احساس تهديد ميكردند، اما مكانيسمها به گونهاي طراحي شده بود كه جنگي اتفاق نيفتد؛ فروپاشي شوروي و ادامه حضور شوروي در افغانستان وسياستهايي كه امريكا براي حمايت از هر كسي كه به نحوي به شوروي ضربه بزند، موجب پيدايش تشكيلاتي شده بود كه نيروهاي افراطي جهان اسلام حمايت ميكرد. در واقع اگر بخواهم صريح سخن بگوييم، القاعده كه بعدها به عنوان تهديد براي غرب مطرح شد، دست پرورده امريكا بود؛ با اين تحليل كه اينها كساني هستند كه با كمونيسم ميجنگند؛ بنابراين ما هم به آنها كمك اطلاعاتي، امنيتي و احياناً مالي ميكنيم تا در مقابل دشمنِ مشترك يعني شوروي موفق شوند. چيزي كه دستپرورده غرب بود، به اين شكل باقي نماند، اين ماري است كه آنها در آستين خود پروريدند و وقتي توانست خود را بازيابي كند، در نقاط مختلف دنيا به حاميان اصلي خود ضربههاي مهلكي وارد كرد. پس از اين اتفاق، آنها بلافاصله به اين نتيجه رسيدند كه بايد اين مسئله را به نحوي سامان بدهند. البته پيش از حادثه يازده سپتامبر، اگر به ياد داشته باشيد، چند حادثه دگر هم اتفاق افتاده بود؛ از جمله سفارت امريكا در كنيا منفجر شده بود و... . به اين ترتيب آنها به اين نتيجه رسيدند كه با وجود اين افراد كه بعدها از مسائل اطلاعاتي غرب هم تا حدودي اطلاع كافي يافتند و از نظر مالي هم مشكلي ندارند، ديگر نميتوان دنيا را اداره كرد. حادثه يازده سپتامبر، حادثه بسيار پيچيدهاي بود؛ يعني ما نميتوانيم بگوييم كه ابعاد قضيه را ميفهميم؛ آيا واقعاً اين كار القاعده بود؟ اين مسئله هنوز در هيچ جا ثابت نشده است. بعضي معتقدند كه دستگاههاي امنيتي به اين نتيجه رسيدند كه اين كار القاعده است؛ البته القاعده هم آن را تكذيب نكرده است، بلكه آن را به عنوان موفقيت خودش مطرح كرده است. ما نميدانيم كه ظرفيت واقعي القاعده چقدر بوده است ؛ آيا واقعاً امكان تحقق چنين عمليات پيچيدهاي در قلب امريكا از سوي جرياني به نام القاعده وجود دارد؟ به هر حال اين اتفاق يك تهديد بسيار اساسي را در قلب كشوري كه خود را مهد امنيت دنيا و متولي امر دنيا ميدانست، رخ داد. صرفنظر از تأثيرات اقتصادي و سياسي بسيار سنگيني كه اين مسئله براي امريكا داشت، به لحاظ رواني يك حالت جنون يا شوك به آمريكاييها وارد آورد. آنها سعي كردند كه پس از اين شوك، به نحوي خود را جمع و جور كنند و به كارهاي خود عنوان فعاليتهاي فصل نوين پس از حادثه يازده سپتامبر دادند و آن مبارزه با هر شكلي از اشكال تروريست بود؛ در هر جاي عالم كه ميخواهد باشد؛ اكنون آنها معتقدند كه تا اين ريشه كنده نشود، امكان برقراري صلح و امنيت در دنيا وجود ندارد. بدين ترتيب با توجه به اينكه القاعده را عامل اين كار معرفي كردند، اخطارهاي اوليه را به افغانستان دادند و افغانستان هم نپذيرفت و ظرف مدت كوتاهي رژيم حامي القاعده كه يعني طالبان را سرنگون كردند، سپس به اين اكتفا نكردند و موضوع عراق را مطرح كردند. در مورد افغانستان تقريباً اجماعي بر حمايت از امريكا وجود داشت و همه معتقد بودند كه ضربهاي به اينها وارد شده است؛ بنابراين حق مشروع آنها است كه ضربه را بزنند و آنها را از بين ببرند. اما در مسئله عراق دنيا به دو دسته تقسيم شد و برخلاف اجماعي كه وجود داشت، در مسئله عراق، امريكا و حاميان آن انگليس، ايتاليا، اسپانيا و يكسري از كشورها كه از آن حمايت ميكردند، به يك قطب تبديل شدند و در قطب ديگر روسيه، فرانسه، آلمان و تعدادي از كشورهايي كه حاضر نبودند، از اين خط مشي امريكا حمايت كنند، حضور داشتند.در اين مقطع دوم، مسيحيت حامي آمريكا نبود و پاپ در صحبتهاي خود، به صورت مكرر، جنگ پيشگيرانه را محكوم كرد؛ اصطلاحي كه امريكاييها ابداع كرده بودند كه جنگ، جنگ پيشگيرانه است؛ جنگ براي اينكه جنگ نشود. پاپ در صحبتهاي خود اعلام كرد كه اين مسئله در حقوق بينالملل مطلقاً مشروعيت ندارد و اين اقدام موجب سرافكندگي جهانيان است. او به يك سري اقدامات سياسي هم دست زد؛ از جمله اينكه يكي از كاردينالهاي برجسته واتيكان را به سوي صدام فرستاد، تا بلكه بتواند بحران را به صورتي مسالمتآميز خاتمه دهد وي همچنين طارق عزيز را به حضور پذيرفت؛ در آخرين روزهاي حكومت صدام، طارق عزيز به واتيكان رفت و با پاپ ملاقات كرد؛ ميدانيد كه طارق عزيز يك مسيحي كاتوليك بود. اين مسئله در واقع به نحوي حمايت از صدام تلقي شد، ولي امريكا تصميم خود را گرفته بود و به هشدارهاي مسيحيت كاتوليك و رهبران مسيحي توجهي نكرد.در اين مقطع دوم، يك همسويي خوبي ميان جهان اسلام و مسيحيت اتفاق افتاد؛ يعني همانگونه كه ما مخالف حضور و حمله امريكا، دخالت نظامي امريكا و خارج شدن كار از دست سازمان ملل بوديم، آنها هم اين مواضع را داشتند و اين مسئله موجب تقارب ميان اسلام و مسيحيت شد. گفتگو با مسيحيت از زاويه ارزشي و نگرشهاي اسلامي، چه جايگاه و اهميتي دارد؟ديالوگ ابعاد مختلفي دارد و فقط يك بعد آن بحثهاي كلامي و تئوريكي است. اما هدف از ديالوگ چند چيز است.1. آگاهي واقعبينانه از مواضع يكديگر.2. تأثيرگذاري نسبت به سياستهايي كه هر كدام از ما اتخاذ ميكنيم؛ از جمله چيزهايي كه آنها در بحثهايشان آن را دنبال ميكنند، حفظ و گسترش حقوق كساني است كه به عنوان اقليت ديني جامعه محسوب ميشوند؛ يعني مثلاً اقليت مسيحي در جامعه اسلامي. آنها به دنبال اين هستند كه از اين فضاي ديالوگ استفاده كنند تا آن چيزهايي كه اقليتهاي ديني بايد داشته باشند را از اين طريق به دست آورند. طبيعي است كه ما هم در ديالوگ مواضع خود را مطرح ميكنيم و احيانا به كاستيهايي كه در كارهاي آنها وجود دارد، اشاره ميكنيم و وقتي مثلاً آنها بحث آزادي تبليغ براي مسيحيان را مطرح ميكنند، ما هم از حقوق اقليتهاي مسلمان در جوامع مسيحي سخن بگوييم.3. تأكيد بر نقاط اشتراك در برابر مسايل و مشكلات: با مسيحيان در بسياري چيزها اختلاف داريم، اما نسبت به اصل نقش دين، حضور دين و تقويت اصل دين براي جلوگيري از الحاد در دنيا مشترك هستيم.آنها فهميدهاند كه هر دوي ما دشمن مشتركي داريم و ما هم بايد اين نكته را درك كنيم و حوزههاي كاري و روابط خود را در دغدغههاي مشترك بنانهيم. ما بايد از تجربياتي كه آنها دارند استفاده كنيم؛ آنها هم طبيعتا علاقهمند هستند كه از روشهايي كه ما داريم براي جلوگيري از گسترش الحاد در دنيا استفاده كنند. براي آنها مهم است كه نسل جوان خود را از دست ندهند؛ براي آنها هم مسئله خانواده مهم است. اكنون در دنيا بحثهايي وجود دارد كه ما و واتيكان در مورد آنها ديدگاههاي مشتركي داشتيم؛ مسئله زن، خانواده، جمعيت و... از اين رو در كنفرانسهاي بينالمللي توانستيم خيلي كارها را با هم انجام دهيم؛ به دليل همين دغدغههاي مشترك و به دليل نگرانيهاي مشتركي كه داشتيم. ميدانيد كه اكنون خانواده را تعريف كردهاند و در تعريف آن گفتهاند: خانواده يعني دو نفر همجنس يا دو نفر ناهمجنس، بدون ازدواج يا آن شكل سنتي كه ما ميگوييم؛ دو نفر كه براساس يك قرارداد كه ما از آن به عقد تعبير ميكنيم، با هم ارتباط برقرار ميكنند. در اينجا اسلام و مسيحيت با هم مشترك هستند. آنها هم ميپذيرند كه بنياد خانواده نبايد سست شود. بنياد خانواده و ازدواج به عنوان يك نهاد مقدس بايد تقويت شود. ما هم اين مسئله را قبول داريم؛ از اين رو در كنفرانسي كه در دنيا تشكيل شد، در بحث جمعيت و خانواده، همه خبرگزاريها نوشتند كه اين كنفرانس دو مخالف اساسي داشت؛ ايران و واتيكان. اينها حوزههايي است كه ما ميتوانيم ديدگاههايمان را نزديك كنيم.در بحث شبيهسازي آنها به شدت مخالفند. گرچه حال ما كمي زود نظر داديم و گفتيم اشكال ندارد كه به نظر من اين كار دقيقي نبود. ما بايد در موضوعشناسي كار كنيم تا صورت مسئله كاملاً روشن شود. مسئله فقط ابعاد فقهي ندارد كه بگوييم از نظر فقهي اشكال ندارد، ابعاد بسيار مهمي و تأثيرگذار ديگري هم دارد. چنانكه مثلاً در بحث محيط زيست هم هنوز صورت مسئله براي ما مشخص نيست و نميتوانيم فقط به صورت فقهي بگوييم كه مثلاً تخريب جنگل حلال است يا حرام؟! يا از بين بردن لايه اُزُن حرام است يا حلال؟! به اين راحتي نميتوان مسئله را مطرح كرد، بلكه بايد ابعاد مختلف فني و كارشناسي آن را تشخيص داد و سپس نسبت به هركدام از اين ابعاد احكام خاص خود را صادر كرد. آنها در اين مسائل تا حدودي با ما مشترك هستند و دغدغه جدي دارند كه انساني كه بر اثر شبيهسازي توليد ميشود، چگونه انساني خواهد بود. و مسائل ديگري كه ميتواند موضوعات مشترك در گفتوگو با مسيحيت قرار گيرد. در اين ميان نقش مطبوعات ديني را در صحنه عرصه بينالملل چه ميدانيد؟ چه در عرصه دين و چه در حوزه سياست؟ چالش امروز دنيا چالش رسانهاي است و نقش مطبوعات در آن بسيار مهم است؛ متأسفانه ما از اين حيث فوق العاده عقب هستيم؛ يعني شايد هنوز در قدم اول هم قرار نگرفتهايم. در دنيا مطبوعات سعي ميكنند تا بتوانند مخاطبان بيشتري پيدا كنند. اين نگرش موجب ميشود كه آنها خود را براساس اين ويژگي تنظيم كنند. بسياري از رسانههاي كاتوليكي، در بسياري از كشورها خبرنگار دارند كه ما فاقد آن هستيم. راديوي واتيكان، در روز به 40 زبان برنامه پخش ميكند. اين يك رسانه است. اين راديو سايتي دارد كه در روز به 40 زبان برنامه دارد. برنامه خبري دارد و معتقد است كه مطرح كردن اين اخبار، يك راه برقراري ارتباطي ميان خود و مخاطبش است. اخبار همه دنيا را منتقل ميكند و اينگونه نيست كه فقط منتقل كننده اخبار پاپ يا سمينارها و تلاشهايي كه در آنجا ميشود، باشد.شما ميتوانيد خود را با اين تجربيات بيشتر آشنا كنيد؛ نمونه مجلات آنها را ببينيد براي مثال مجلهاي با نام «ترنتا جرني» در ايتاليا، به زبانهاي مختلف منتشر ميشود و نسبت به همه جاي دنيا گزارش دارد. يا براي مثال مجله «فاميليا كريسيانا» يا «خانواده مسيحي». اين مجله شايد دو يا سه برابر مجلات پرتيراژ خانوادگي ايران (مثل اطلاعات هفتگي و زن روز) حجم دارد و از لحاظ كيفيت كاغذ هم براي ما غيرقابل تصور است كه يكي از پرفروشترين مجلهها است. من از مدير يكي از هفته نامههاي كاتوليك دعوت كرده بودم. گفتم تيراژ شما چقدر است؟ گفت: «يك ميليون». براي يك كشور 57 ميليوني يك ميليون تيراژ؟! من متأسفم كه ما در داخل چنين وضعي نداريم. در اين مسائل بايد كمي بيشتر تأمل شود. شايد حوزه بايد در اين زمينه همايشي بگذارد. لازم نيست كه خيلي تبليغاتي و خبري باشد. يك همايش كاري ميان مسئولين بخشهاي تبليغاتي، رسانهاي، تصويري، نوشتاري و الكترونيكي كه در كار تبليغات ديني هستند. از متخصصين مسائل ارتباطات و ژورناليسم هم دعوت شود. آنها هم بيايند چون نوع دوستان ما حرفه ژورناليسم را پشتسر نگذاشتند و خودجوش و براساس احساس تكليف و براساس نيازي كه وجود داشته وارد اين عرصه شدند، ولي همانطور كه در صحبتهايم عرض كردم، اين يك كار تبليغاتي است و تبليغات فوق العاده پيچيده است. قطعا با توجه به امكاناتي كه وجود دارد امكان موفقيت است؛ به شرطي كه آدم همه جوانب و بسترها را بداند و يك كار حرفهاي ارائه دهد. امروز در دنيا كارهاي غير حرفهاي مشتري ندارد.در پايان از اينكه وقت خود را در اختيار ما قرار داديد، سپاسگزاريم.