بيانات معظم له در ديدار دانشجويان نخبه، برتران كنكور و فعالان تشكلهاى سياسى فرهنگى دانشگاهها
17/ 7/ 86بسماللَّهالرّحمنالرّحيماز دوستانى كه اينجا مطالبى بيان كردند، صميمانه و از ته دل تشكر ميكنم؛ چه دوستانى كه از سوى تشكلها حرف زدند، چه دوستانى كه نظرات خودشان را بيان كردند، مطالب مفيدى را به گوش ما رساندند، كه برخى از اين مطالب، براى من مطالبِ جالب توجهى بود و شايد انشاءاللَّه يك اقدامى، يك حركتى را ايجاب كند؛ ليكن از اين جالبتر، اين است كه جوانهاى ما، دانشجويان ما در زمينهى مسائل گوناگون - چه مسائل دانشگاهى، چه مسائل سياسى، چه مسائل اجتماعى - نظراتى دارند، مطالباتى دارند، مدعا دارند؛ اين براى من جالب است. من بارها گفتهام؛ از آن روزى بايد ترسيد كه جوان ما، دانشجوى ما در دانشگاه انگيزهى طرح مسئله، طرح سؤال، طرح درخواست نداشته باشد. همهى همت ما بايد اين باشد كه اين روحيهى مطالبه، خواستن و مدعا داشتن در زمينههاى گوناگون را در نسل جوان كشورمان - بخصوص جوان علمى - گسترش بدهيم. اگر اين شد، ممكن است به همهى آن مطالبات نتوان پاسخ داد - كما اينكه در كوتاهمدت همينجور هم هست؛ به همهى مطالبات در كوتاهمدت يقيناً نميشود پاسخ داد؛ ظرفيتها محدود است - ليكن يقيناً آيندهى خوب و يك افق روشن با چنين مطالباتى جلوى چشم است.جوان بايد مطالبه كند، بايد احساس كند كه اين مطالبه سودمند است، ثمربخش است؛ و تشويق بشود بر اين مطالبه و بايد احساس كند كه او فقط مسئوليتش طرح سؤال و پرتاب كردن يك شعار نيست، كه بگويد خوب، ما كار خودمان را كرديم؛ نه، پيگيرى كردن، مطالعه كردن، دربارهى مسئله انديشيدن، آن را پخته كردن، راهِ كارِ اجرائى را براى آن جستجو كردن، براى طرحش با مراكز دستاندركار و مجرى تلاش كردن و فعاليت كردن و بالاخره خود وارد ميدان كار شدن، اينها جزء وظايف و تكاليف جوان ماست كه اين را هم بايستى جوان ما درك كند؛ در كنار آن مطالبه و طلبگارى و مدعا داشتن كه عرض كرديم.مطلب كليدىاى كه لازم است اول عرض كنم - كه يكى از عزيزان، اينجا مطرح كردند - راجع به گزارههائى است كه درباره ارتباط رهبرى و مردم در اينجا و آنجا گفته ميشود. اين چيزى كه در جلسه گفته شد، ملاك نيست؛ يا تأويل يا توجيه يا تفسيرهاى مِن عندى؛ هيچ كدامِ اينها درست نيست. من حرفم همانى است كه دارم ميگويم. آنچه را كه بر طبق مصلحت كشور و مصلحت نظام نبايد گفت، نميگوئيم؛ نه اينكه خلافِ آن را بگوئيم، بعد بخواهيم در يك جلسهى خصوصى، مثلاً فرض كنيد آن خلافگفته را تصحيح كنيم؛ نخير، اينجور نيست. بله، بسيارى از مسائل هست كه گفتنِ آن بر مسئولان كشور حرام است؛ نبايد بگويند. ما اگر همهى آن چيزهائى را كه ميدانيم، بگوئيم، فقط شما كه نميشنويد، آنهائى كه دشمن شما هستند، آنها هم ميشنوند. قطعاً اين چيزى كه در جلسه گفته شد، نيست؛ و بلاشك نبايد برخى از مطالب را گفت. اما آنچه را كه نبايد گفت، نبايد گفت؛ نه اينكه بايد خلاف آن را گفت و در اذهان شوب ايجاد كرد؛ شائبهاى به وجود آورد. قبلاً اين روشن باشد، معلوم باشد؛ حرف ما همانى است كه از ما ميشنويد؛ چه در نماز جمعه، چه در ديدارهاى عمومى، چه در ديدارهاى دانشجوئى و ديدارهاى گوناگونِ اختصاصىِ ديگر.يك درخواست ديگر هم بكنم. دانشجويانى كه به عنوان نخبگان علمى آمدند اينجا صحبت كردند، مطالب خوبى را گفتند؛ البته تندتند صحبت ميكردند، من همهى جزئيات را هم نشنيدم. يادداشت كردم اين را بگويم به دوستان؛ خواهش ميكنم آن چيزهائى كه مورد نظرتان هست، با پيشنهادهاى مشخصتان روى كاغذ بياوريد؛ هم در ذهن خودتان شكليابىِ بيشترى پيدا ميكند، هم آن را به ما بدهيد كه ما بتوانيم اگر بناست دنبال شود، انشاءاللَّه دنبال كنيم.توصيهى من به فضاى دانشجوئى و محيط دانشجوئى، همين مطلبى است كه عرض كردم؛ يعنى خواستن، مطالبه كردن، داعيه داشتن؛ هم در زمينهى مسائل سياسى و اجتماعى، هم در زمينهى مسائل علمى، هم در زمينهى مسائل خاص دانشگاهى؛ همراه با عقلانيت. من از اول انقلاب تا حالا، حتى در آن روزهائى هم كه روزهاى بعضى از تحركات نامتناسب بود و من به دانشگاه تهران مىآمدم و با جوانها صحبت ميكردم، عقيده و سليقهام همين بود كه دانشجو بايد از افراط و تفريط پرهيز كند؛ من با افراطكارى و زيادهرويهاى گوناگون در هر جهتى، موافق نيستم. با اعتدال، با روش منطقى و صحيح مسائل را دنبال كنيد و بدانيد كه خواست و پيگيرى شما اثر دارد. اين تصور غلط نبادا به ذهن بيايد كه چه فايده دارد؛ نخير، كاملاً فايده دارد. اگر مثلاً شعار عدالتخواهى كه حالا يك مسئولى اين را بر زبان آورده، گفته ميشد، بعد هم تمام ميشد، كسى در جامعه پرچم عدالتخواهى را به دست نميگرفت. مطمئن باشيد يك دولت عدالتخواه و يك گفتمان عدالتخواهى مثل امروز به وجود نمىآمد. شماها كرديد؛ كار شما جوانها بود؛ به عنوان جنبش عدالتخواهى، به عنوان طرح مسئلهى عدالتخواهى - نميخواهم حالا به يك تشكيلات خاص اشاره كنم - اين را در دانشگاهها جوانهاى مؤمن، جوانهاى متعهد، جوانهاى بامسئوليت مطرح كردند، گفتند؛ وقتى تكرار شد، به شكل يك گفتمان عمومى درمىآيد و نتيجهاش را در گزينشهاى مردم، در جهتگيريهاى مردم، در شعارهاى مردم، در انتخابات مردم، نشان ميدهد. بنابراين شما يك گام جلو آمديد. من مىبينم بعضى از دوستان دانشجو - حالا چه در اين جلسه، چه شايد بيش از اين؛ در ارتباطات ديگرى كه با من گرفته ميشود - نسبت به برخى از مسائل مربوط به عدالت و رفع تبعيض و مبارزهى با فساد، در ذهنشان سؤالاتى مطرح ميشود كه خوب حالا چى كه دائم گفتيم. بله، گفتيد و شد؛ منتها اين انتظار كه همهى آنچه را كه ما خواستيم، در كوتاهمدت تحقق پيدا كند، عملى نيست؛ در هيچ شرائطى در كوتاهمدت، آرمانهاى بزرگ تحقق پيدا نميكند. آرمانهاى بزرگ احتياج به استمرار عمل دارد. كار را بايستى به صورت پيگير دنبال كرد و از آن مأيوس نشد تا به نتيجه برسد.البته محيط دانشجوئى، محيط سيالى است؛ يعنى شما امروز دانشجوئيد، پنج سال ديگر اغلبتان دانشجو نيستيد؛ يك گروه ديگرى به جاى شما دانشجويند. خوب، اينجا دو تا محيط براى استمرار هست: يكى خودِ شما هستيد. شما بمجرد اينكه از محيط دانشجوئى دانشگاه خارج شديد، يادتان نرود كه در تشكل دانشجوئى، در محيط دانشجوئى، در كلاس درس، در يك چنين جلساتى چه ميگفتيد، چه ميخواستيد و به عنوان آرمان چه چيزهائى را مشخص ميكرديد؛ اينها را فراموش نكنيد؛ اينها را نگه داريد. اين يك مطلب است. ما يكى از آفتهامان همين است؛ آدمها چند صباحى در محيطى قرار ميگيرند، رنگى به خودشان ميگيرند، از آن محيط كه دور شدند، مثل آهنى ميشوند كه از كوره بيرون بياورى؛ تا توى كوره است، رنگش سرخ است، وقتى بيرون آورديد، تدريجاً رنگش به سياهى ميگرايد؛ اينجورى نشوند. از درون بجوشيد. اين فكرها را در دلتان ريشهدار كنيد.البته - در پرانتز عرض كنيم - راهش هم همين است كه اين را به ايمان دينى و به عقايد دينى وصل كنيد. آنجاست كه تكليف الهى، انسان را هيچ وقت فارغ نميگذارد. آنهائى كه توانستند مبارزه كنند، آنهائى كه توانستند طاقت بياورند، آنهائى كه توانستند در مقابل مشكلات سينه سپر كنند، آنها از اين دستورالعمل، از اين نسخه بهره گرفتند؛ والّا امروز شما دانشجوئيد و محيط دانشگاه هست و محيط جوانى است و گرم و گيرا و عدالت و آرمانخواهى و اينها، بعد پسفردا از محيط دانشجوئى كه خارج شديد، همه چيز يا دفعتاً فراموش بشود يا بتدريج فراموش بشود، اين درست نيست. اين يك مركز براى استمرار است.مركز دوم، خودِ دانشگاه است. شما امروز دانشجوئيد و انگيزههائى هم داريد؛ خيلى هم خوب، فردا جاى شما - پنج سال ديگر، شش سال ديگر كه شما دانشجو نيستيد - آنهائى كه مىآيند، وارث چه هستند؟ به تعبير ديگر، آنها چگونه اين محيط را شكل خواهند داد؟ بخشى از اين كار به عهدهى امروزِ شماست، كه يكى از چيزهائى كه من در اينجا يادداشت كردهام كه به شما دوستان عرض كنم، اين است. ما راجع به نخبهپرورى علمى بحث كرديم، من حالا نخبهپرورى سياسى را توصيه ميكنم. من تأييد ميكنم كه در بخشهاى تبليغات و صدا و سيما، نخبههاى سياسى و نخبههاى اجتماعى بايد مطرح بشوند؛ يكى از دوستان اينجورى فرموديد، كه كاملاً درست است؛ مورد تأييد من است و اين كار انشاءاللَّه بايد بشود؛ ليكن بخشى از نخبهپرورى هم مربوط به شماست؛ يعنى در محيط تشكلهاى دانشجوئى، نخبههاى سياسى پرورش پيدا كنند؛ فضا را آماده كنيد. اين ديگر دست دولت و دست محيط خارج از دانشگاه نيست؛ دست خود شماست. از فكر، از ذهن استفاده كنيد، ببينيد چگونه ميتوانيد محيط بحث و استدلال و ورزيابى فكرى و تقويت روحيه و تقويت اميد و محكم كردن پايههاى فكر سياسى را در اين طبقهى جديدى كه بعد از شما مىآيند، برنامهريزى كنيد كه خاطرجمع باشيم كه مجموعهى دانشجوئى در دورهى بعد و دورههاى بعد، همچنان در جهت همين هدفهاى بلند و آرمانهاى خوب پيش خواهد رفت. البته مراقب زاويهها بايد بود؛ كجرويها را بايستى ديد و شناخت.يك نكتهى ديگرى كه در دنبالهى آن مطالبهى دانشجوئى عرض ميكنم، اين است كه مطالبه كردن با دشمنى كردن فرق دارد. اينكه ما گفتيم گاهى اوقات معارضهى با مسئولان كشور نشود - كه الان هم همين را تأكيد ميكنيم؛ معارضه نبايد بشود - اين به معناى انتقاد نكردن نيست؛ به معناى مطالبه نكردن نيست؛ در باره رهبرى هم همينجور است. اين برادر عزيزمان ميگويد «ضد ولايت فقيه» را معرفى كنيد. خوب، «ضد» معلوم است معنايش چيست؛ ضديت، يعنى پنجه در افكندن، دشمنى كردن؛ نه معتقد نبودن. اگر بنده به شما معتقد نباشم، ضد شما نيستم؛ ممكن است كسى معتقد به كسى نيست. البته اين ضد ولايت فقيه كه در كلمات هست، آيهى مُنزل از آسمان نيست كه بگوئيم بايد حدود اين كلمه را درست معين كرد؛ به هر حال يك عرفى است. اعتراض به سياستهاى اصل 44، ضديت با ولايت فقيه نيست؛ اعتراض به نظرات خاص رهبرى، ضديت با رهبرى نيست. دشمنى، نبايد كرد. دو نفر طلبه كنار همديگر مىنشينند؛ خيلى هم با هم رفيقند، خيلى هم با هم باصفايند، همدرس هستند، مباحثه ميكنند، حرف همديگر را رد ميكنند؛ اين حرف او را رد ميكند، آن حرف اين را رد ميكند. ردكردن حرف، به معناى مخالفت كردن، به معناى ضديت كردن نيست؛ اين مفاهيم را بايد از هم جدا كرد. بنده از دولتها حمايت كردهام، از اين دولت هم حمايت ميكنم؛ اين به معناى اين نيست كه همهى جزئيات كارهائى كه انجام ميگيرد، مورد تأييد من است، يا حتّى من از همهاش اطلاع دارم؛ نه، لازم نيست. اطلاع رهبرى از آن مجموعهى حوادث و رويدادهائى لازم است كه به تصميمگيريهاى او، به جهتگيريهاى او و به انجام تكاليف و وظائف او ارتباط پيدا ميكند، نه اينكه حالا از همهى چيزهائى كه در محيط دولت و محيط كار وزارتخانهها اتفاق مىافتد، بايد حتماً رهبرى مطلع باشد؛ نه، نه لازم است، نه ممكن است؛ موافقت با آنها هم لازم نيست. بعضى از اشخاص و بعضى از كارها ممكن است در مجموعهى دولتى وجود داشته باشد كه صددرصد مورد اعتماد و مورد تأييد ماست، اما آن كار را ما تأييد نكنيم؛ چون دليل ندارد كه رهبرى وارد محيط اجرائى شود؛ به دليل اينكه مسئوليتها مشخص است و بايد مسئول، وزير، رئيس فلان مركز يا بنگاه فرهنگى يا اقتصادى، وظائف خودش را انجام بدهد. بنابراين ما به هيچ وجه انتقاد كردن را مخالفت و ضديت نميدانيم. بعضى تصور ميكنند كه ما چون از مسئولان كشور، از دولت محترم - كه واقعاً دولت خدمتگزار و باارزشى است؛ حقاً و انصافاً. كارهائى هم كه دارد انجام ميگيرد، مىبينيد؛ كارها جلو چشم است. بايد انسان بىانصاف باشد كه اهميت اين كارها را انكار كند - حمايت ميكنيم، اين حمايت و اين طرفدارى، به معناى اين است كه انتقاد نبايد كرد، يا من خودم انتقاد نداشته باشم؛ ممكن است مواردى هم انتقاد داشته باشم.به هر حال شما آنچه كه من اميدم هست در محيط دانشجوئى، اين است. واقعاً اينجور هم خواهد شد؛ مطمئن باشيد؛ چون انسان حركت كلى را كه سنت آفرينش است، مىبيند؛ چرا كه هر جا ايمان بود و مجاهدت دنبالش بود، نتيجه قطعى است؛ مىبينم كه خواهد شد.آن چيزى كه ما از محيط دانشجوئىمان انتظار داريم، پيشرفت علم، پيشرفت انديشهى سياسى، عمق انديشهى دينى و ايمان دينى، عمق معرفت دينى و روشنبينى دينى، دست يافتن به قلمروهاى جديد؛ هم در زمينهى علم، هم در زمينهى سياست، هم در زمينهى معرفت دينى در محيط دانشجوئى است؛ البته به كمك راهنمايان هر بخشى. شما براى كار علمى بايد استاد داشته باشيد، براى كار معرفت دينى بايد استاد داشته باشيد، براى كار سياست هم همينجور است. كار را شما ميكنيد؛ او راهنمائى ميكند. دانشگاه ما و محيط دانشجوئى ما بايستى در همهى اين عرصهها پيشرفتهاى حقيقى و چشمگيرى كند و اين پيشرفتها را انشاءاللَّه خواهد كرد.پروردگارا! من اين جوانها را كه فرزندان من هستند در حقيقت، به تو ميسپارم. پروردگارا! همهشان را در كنف حمايت خود و هدايت خود و لطف خود نگهدار. پروردگارا! نسل جوان كشور ما را آيندهسازِ آرمانى اين كشور قرار بده. پروردگارا! همهشان را، حركاتشان را، جهتگيريهايشان را، اقدامهايشان را مشمول رضاى خودت قرار بده. پروردگارا! جوانان ما را در توفيق علمِ همراه با عمل - علمِ جهتدار و ثمربخش - موفق بدار. پروردگارا! قلب مقدس ولىعصر (ارواحنا فداه) را از ما راضى و خشنود كن؛ ارواح طيبهى شهداى عزيزمان و روح مطهر امام را از ما راضى و خشنود كن؛ ايران و جمهورى اسلامى را روز به روز سربلندتر و عزيزتر بفرما.والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته