بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
از آميختن به غير و ساير آفات، واقعاند بر حد محدود تا اجل ممدود، و همچنانكه كاملان راست مشتبه نمىشود به غير خود، مگر بر كسى كه حقيقت آنرا درست نشناخته باشد، چه در بعضى مردمان معنى هست شبيه به عقل كه او را بر طلب فضول معاش مىدارد و آن را عامه عقل و رشد مىنامند و همچنين در احكام شرع، حكمى هست كه به وهم بعضى درمىآيد كه آن شرع است به اجتهاد خطايا به فرا گرفتن از غير اهل و آن هر دو راجع به هوا و طبع مىشود. پس بايد كه آدمى اولاً عقل را خوب بشناسد و شرع را از اهلش درست فرا گيرد تا در اين شبهه نيفتد، و هرگاه يكى از ايشان از فطرت و صرافت بيرون رفت و با ديگرى آميخت و آن آميختگى سبب اشتباه شد، شقوق محتمله ده است كه حاصل مىشود از ضرب هر يك در چهار ديگر و حذف مكرر. پس اگر مراسم شرع را از پيغمبر و اوصياى او ـ سلام اللّه عليهم ـ كه از خطا و زلل معصوماند، و به جهت ارشاد و هدايت خلايق موضوعاند فراگيرد، و اگرچه به واسطه باشد و هيچ يك از حكام را نگذارد كه در آن تصرفى كنند؛ يعنى طبع و عادت و عرف را به آن نياميزد و به عقل ناقص خود در آن اجتهاد نكند و به تأويل متشابه استنباط رأى روا ندارد، از اشتباه شرع به هر يك از بواقى خلاص مىشود، و اگر با اين كار استعمال احكام شرع نيز بر وجهى سزاوار و شايسته كند با اخلاص نيت، و در آن مستقيم شود و بر يك حال باشد و آداب و سنن را به جاى آورد، از جميع اشتباهات بيرون آيد، و اگر نتواند كرد نظر كند در امر آن حاكم كه بر او حكم مىكند و ببيند اگر نظر او در اين حكم مقصود است بر حق صرف و مراعات حال آخرت او مىكند، و اگرچه در صورت كار دنيا باشد بداند كه آن حاكم، عقل صرف است. البته متابعت او كند و شكر حق به جاى آورد، و اگر نظر او مقصور است بر دنيا بداند كه آن حاكم، طبع صرف است، يا طبع آميخته به شيطنت يا هوا،