در ذكر غزلى كه مؤلف را رو داده در معنى الفت و ترغيب بدين امر شريف بعد از انقضاى مدتى از زمان تأليف و هو هذا:
بيا تا مونس هم، يار هم، غمخوار هم باشيم
شب آيد شمع هم گرديم و بهر يكديگر سوزيم
دواى هم، شفاى هم، براى هم، فداى هم
به هم يك تن شويم و يكدل و يك رنگ و يك پيشه
جدايى را نباشد زهرهاى تا در ميان آيد
حيات يكديگر باشيم و بهر يكديگر ميريم
به وقت هوشيارى، عقل كل گرديم بهر هم
شويم از نغمه سازى عندليب غم سراى هم
به جمعيت پناه آريم از باد پريشانى
براى ديده بانى خواب را بر يكديگر بنديم
جمال يكديگر گرديم و عيب يكديگر پوشيم
قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم
انيس جان غم فرسوده بيمار هم باشيم
شود چون روز، دست پاى هم، در كار هم باشيم
دل هم، جان هم، جانان هم، دلدار هم باشيم
سرى در كار هم آريم و دوش بار هم باشيم
به هم آريم سر، برگرد هم، پرگارهم باشيم
گهى خندان زهم، گه خسته و افكار هم باشيم
چه وقت مستى آيد ساغر سرشار هم باشيم
به رنگ و بوى يكديگر شده گلزار هم باشيم
اگر غفلت كند آهنگ ما، هوشيار هم باشيم
زبهر پاسبانى، ديده بيدار هم باشيم
قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم
قبا و جبه و پيراهن و دستار هم باشيم