فصل دوم
جايگاه سياست در انديشه فيض كاشاني
مفهوم سياست
فيض كاشانى مانند ديگر متفكران اسلامى، مفهوم سياست را بيشتر در قالب معناى لغوى آن، مورد توجه قرار داده و آنرا با توجه به مبانى هستىشناسى و انسانشناسى خود، تعريف كرده است؛ بنابراين، وى با توجه به نگرش خود درباره انسان، سياست را عبارت از «تسويس و تربيت انسانها در جهت رسيدن به صلاحيت كمالى آنها» و «تدبير و كشاندن آنها به طريق خير و سعادت»1 دانسته و معتقد است كه انسان به تأييد آيات الهى [واللّه أخرجكم من بطون أمّهاتكم لا تعلمون شيئاً] در ابتداى آفرينش خود از كمالى كه براى رسيدن به آن خلق شده، خالى است، همچنين از غايتى كه براى او قرار داده به دور است. در حالىكه فطرتاً چنانچه اسباب و شرايط فراهم باشد، قابليت رسيدن به آنرا دارد. اما انسان به مقتضاى جبلّت خود، از رسيدن به كمال و غايت مذكور، منع شده است، زيرا غالباً پيرو قوا، طينت و هواهايى است كه مزاج و طبيعتش اقتضا مىكند؛ از اينرو واجب است انسان سياستى داشته باشد كه او را1. ملامحسن فيض كاشانى، علماليقين، ج 1، ص 340.