بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
مددها مىرسد. [ولى گاهى نيز اين سياست (ضروريه يا دنيويه) فرمان شرع نمىبرد كه در اين صورت] حواس، امير مىشوند بر عقول، و ملكوت مسخر ملك مىگردد و خشوع و انقياد سافل، عالى را روى در زوال مىنهد، و رغبت در فانيات پديد مىآيد، و زهد در باقيات صالحات به حصول مىپيوندد، و شرور به عادات مكتسب مىگردد، و هر روز كه بر آدمى مىگذرد بدتر از روز پيش مىباشد او را؛ پس حق تعالى روز به روز بندگان را فرو مىگذارد و هدايت و نصرت از ايشان باز مىگيرد.1بنابراين فيض همانند استادش، صدرالمتألهين، معتقد است كه «نسبت سياست به شرع، به منزله جسد است به روح و عبد است به مولي؛ پس گاهى از او فرمان مىبرد و گاه نه».2 هنگامى كه با عقل و شرع موافقت نمايد اطاعت از آن سزاوار است، ولى چنانچه مخالفت با عقل و شرع كند از او اجتناب بايد كرد مگر آنكه از روى تقيّه و بيم ضرر همراهى بايد كرد؛ بنابراين به اعتقاد فيض، سياست بدون شرع ناتمام است و به شرع تمام مىشود، چرا كه:1. سياست تنها اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان مىكند تا در دنيا باشند و بس. در حالىكه شرع اصلاح جمعيت كل و نظام مجموع دنيا و آخرت با هم با بقاى صلاح هر يك در هر يك مىكند؛2. سياست از نفوس جزئيه صادر مىشود كه خطا بر ايشان روا است.در حالىكه شرع از عقول كليه كامله كه معصوم از خطا و زللاند، صادر مىشود.3. امور سياست فارق و خارج از ذات مأمور است. در حالىكه امور 1. آيينه شاهى، ص 165.2. ضياءالقلب، صص 175 و 176.