شرع در ذات او داخل است؛ براى مثال، سياست براى نظر ناظرانى كه از ذات متجمّل بيروناند، امر به تجمل مىكند، ولى شرع به نماز و روزه امر مىفرمايد كه نفعش به نماز گزارنده و روزه دارنده مىرسد.از اينرو، سياست نسبت به شرع به منزله جسد است به روح1، و سياست مجرد از شرع به جسد بدون روح مىماند.2 در حالىكه سياست توأم با شرع يا «سياست دينيه» از نظر فيض، اعظم در دين شمرده مىشود و خداوند متعال انبيا را براى آن مبعوث كرده است؛ لذا چنين سياستى اگر ترك شود نبوت تعطيل و ديانت مضمحل مىگردد، سستى و ضعف عموميت يافته و ضلالت و گمراهى گسترش مىيابد و جهالت شيوع پيدا كرده و بلاد خراب گشته و عباد هلاك مىگردند كه نعوذباللّه من ذلك.3نتيجه، اينكه از نظر فيض، سياست بدون شرع در اداره زندگى اجتماعى انسان ضرورى است، ولى نمىتواند او را به غايت قصوى و سعادت آخرت نايل گرداند، و سياست با يارى عقل و شرع مىتواند سعادت دنيا و آخرت رابراى انسان به ارمغان آورد.
سياست و اجتماع
در ديدگاه عرفانى فيض، دنيا منزلى از منازل انسان در حركت بهسوى خداوند متعال است و سزاوار است كه نفس ناطقه او به تدريج ترقى كرده و به كمالى برسد كه لايق او است. بدن انسان در اين سير كمالى، مركب و آلتى است كه او را در تحصيل كمال يارى مىرساند، و انسانْ بدون تدبير منزل و مركب نمىتواند در مسير كمال توفيق يابد. به عبارت ديگر،1. آيينه شاهى، صص 160 و 161؛ و ضياءالقلب، صص 175 و 176.2. علماليقين، ج 1، ص 349.3. فيض كاشانى، مفاتيح الشرائع، ج 2، ص 50.