بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
طريق سياست خلق در ضبط و انتظام آنها مىباشند،1 در حالىكه فيض كاشانى اولاً: سياست و استصلاح جامعه را از امور دينى دانسته و بر آن است كه سياست و استصلاح صحيح جامعه از طريق شريعت نبوى و خلافت برحقه ايشان ميسّر است؛ زيرا بدون شريعت و قوانين الهى و مجريان آن، هرگونه سياستى ناقص خواهد بود.2ثانياً: به اعتقاد ايشان، فقه چيزى نيست كه غزالى بيان داشته، بلكه علم فقه علمى شريف، الهى، نبوى و مستفاد از وحى است براى سوق دادن انسانها بهسوى خداى متعال،3 و بهواسطه آن عبد به مقام شايستهاى مىرسد، زيرا تحصيل اخلاق پسنديده از طريق انجام اعمال، طبق شريعت ميسّر مىگردد و حتى علم مكاشفه نيز با تهذيب اخلاق و تنوير قلب به نور شرع و عقل ممكن مىشود كه همه اينها از طريق علمِ به چيزهايى كه انسان را به خدا نزديك مىسازد؛ يعنى طاعات برگرفته از وحى، و علمِ به چيزهايى كه انسان را از خدا دور مىسازد؛ يعنى معاصى، حاصل مىشود، و اگر چنين است، پس چگونه ممكن است كه فقه از علوم آخرت نباشد و چگونه مىتوان فقها را به علماى دنيا ملحق كرد؟4ثالثاً: غزالى بين «خلافت حقّه نبوي» كه در آن اصلاح و رعايت قلوب مردمان معتبر است، و سلطنت متغلّب جائر كه در آن چنين چيزى معتبر نيست، تفاوت قائل نشده، در حالىكه بين آن دو تفاوت وجود دارد5: سلطنت تنها به اصلاح جمعيت نفوس جزئيه و نظام اسباب معيشت ايشان مىپردازد تا در دنيا باشند و بس، اما خلافت بر حقِّ نبوى و امامان 1. همان، صص 54 ـ 56.2. آيينه شاهى، ص 161.3. از نظر فيض كاشانى، غايت و هدف از بعثت انبيا نيز انبعاث بشر به سوى خداى متعال است.4. المحجة البيضاء فى تهذيب الإحياء، ج 1، ص 59.5. همان.