اخلاق و عرفان، دستورات سلوک خالص شرعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و عرفان، دستورات سلوک خالص شرعی - نسخه متنی

داود الهامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دستورات سلوک خالص شرعي

مکتب اسلام- ش: 8 آبان 1377

داود الهامي

سلوک شرعي تبعيت تام و تمام از تعاليم شرع است و تمسّک به معصوم به منزل فصل آخر آن است. به اين معني بايد سالک راه خدا به دستورات منصوص در قرآن و حديث اکتفا نمايد و در هم احوال و امور، از تبعيت غيرمعصوم بپرهيزد که سعادت دنيا و آخرت در اين است و بس.

در اين مقام به نقل از احاديثي تبرّک مي جوئيم که مي توانند اصول برنام سلوک خالص شرعي باشند.

بالاترين هديه

از مرحوم صدوق نقل شده است که: جبرئيل به خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله عرضه داشت اي رسول خدا خداوند متعال مرا با هديه اي نزد تو فرستاده که پيش از اين به هيچ کس چنين هديه اي عطا نفرموده است.

پيامبر پرسيد: آن هديه چيست؟

عرض کرد: صبر و بردباري و باز هم از آن بهتر.

پيامبر فرمود: آن ديگر چيست؟ جبرئيل: قناعت و از آن هم بهتر.

پيامبر: از آن بهتر چيست؟

جبرئيل: رضا به آنچه خدا داده و باز از اين بهتر.

پيامبر: آن کدام است؟

جبرئيل: زهد و از آن هم بهتر.

پيامبر: ديگر بهتر از آن چيست؟

جبرئيل: اخلاص و باز از آن بهتر.

پيامبر: بهتر از آن چيست؟

جبرئيل: يقين و باز هم از آن بهتر.

پيامبر: بهتر از يقين چيست؟

جبرئيل: توکّل بر خداوند عزوجل که نردبان اين معنويت است.

پيامبر: توکّل چيست؟

فقال:«العلم بأن المخلوق لا يضرّ و لا ينفع و استعمال اليأس من الخلق و اذا كان العبد كذلك لم يعمل لاحد سوى الله و لن يرج و لم يجف سوى الله و لم يطمع فى أحد سوى الله و هذا هو التوكلّ».

«آن که آدمي بداند که از سوي مخلوق سود و زياني به او نمي رسد و از غير خدا مأيوس باشد. در چنين حال است که بند خدا، جز به خاطر خداوند خود، کاري نخواهد کرد و به هيچ کس جز او چشم اميد نخواهد داشت و از هيچ چيز جز خداوند متعال خائف و ترسان نخواهد بود و طمع از غير منقطع خواهد ساخت. آري اين است معني و حقيقت توکل به خدا».

پيامبر فرمود: اي جبرئيل معني صبر چيست:

جبرئيل:«يصبر فى الضرّاء كما يصبر فى السّرّاء و فى الفاقة كما يصبر فى الغناء و فى البلاء كما يصبر فى العافية فلا يشكوا خالقه عند المخلوق مما يصبه».

«صبر و بردباري خواه در مشکلات و يا در حالت آسايش، خواه به هنگام فقر و يا در حالت بي نيازي خواه به وقت بلايا در خوشيها و عافيتها و نيز صبر آن است که شخص شکايت خالق خويش را نزد مخلوق نگويد و از پيشامدها شکوه نکند.»

پيامبر فرمود:اي جبرئيل تفسير قناعت چيست؟

جبرئيل گفت:«يقنع مما يصيب من الدنيا و يقنع بالقليل و يشکر اليسير».

«قناعت آن است که شخص به بهر خويش از دنيا خشنود باشد و به کم قانع شود و سپاس وليّ نعمت خويش به جاي آورد».

پيامبر فرمود: اي جبرئيل رضا چه معني دارد؟

جبرئيل گفت: «الراضي لا يسخط علي سيده اصاب من الدنيا اولم يصبه و لا يرضي لنفسه باليسير من العمل».

«حالت رضا در بنده آن است که بر مولاي خويش به هيچ وجه خشمگين نشود خواه از دنيا بهره اي داشته باشد يا نداشته باشد و هرگز به عمل کم براي خود راضي نباشد».

پيامبر فرمود: يا جبرئيل فما تفسير الزهد؟ اي جبرئيل تفسير«زهد» چيست؟

جبرئيل:«الزاهد يحب من يحب خالقه و يبغض من يبغض خالقه و يتخرّج من حلال الدنيا و لا يلتفتها الى حرامها فان فى حلالها حساب و في حرامها عقاب و يرحم جميع المسلمين كما يرحم نفسه و يتخرج من الكلام كما يتخرج من الميتة التى قد اشتدّ الجوع و يتخرج من حطام الدنيا و زينتها كما يتجنب النار ان يغشيها و كان اجله بين عينيه».

«زاهد کسي است که دوستان خداي را دوست و دشمنان او را دشمن دارد از حلال دنيا دوري کند و به حرام آن هرگز توجه نکند زيرا که در حلال دنيا حساب است و در حرامش عقاب و شکنجه. او همانگونه که نسبت به خويشتن مهربان است، به هم مسلمانان مهر مي ورزد و از سخن گفتن به همان قدر اکتفا مي کند که گرسنه اي از خوردن گوشت مرده اي ناگزير است و از حطام دنيا و زينتهاي آن چنان مي گريزد که گوئي از آتش سوزنده در گريز است، مرگ همواره در برابر چشم اوست و از ياد آن لحظه اي غافل نمي شود».

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اي جبرئيل تفسير اخلاص چيست؟

جبرئيل:«المخلص الذى لا يسأل الناس شيئاً حتى يجد و اذا وجد يرضى و اذا بقى عنه شيئاً اعطى فان لم يسأل المخلوق فقد قر الله عزوجل بالعبودية فاذا وجد فرضى فهو عن الله راض و الله تبارك و تعالى عنه راض و اذا اعطى الله عزوجل فهو على ثقة بربه عزوجل».

«بند مخلص کسي است که از ديگران چيزي نخواهد تا خود به آن برسد و چون به آن دست يافت، راضي و خشنود باشد و اگر زيادتي ماند به ديگران بخشد. آن بنده که حاجت از خلق نخواهد در حقيقت به بندگي خود نسبت به حضرت احديت جل و علا اقرار و اذعان کرده است و آن کس که از قسمت خود راضي و خشنود است در حقيقت از خداي خود راضي و خشنود است و خداوند نيز از چنين بنده اي راضي خواهد بود و هر آن کس از مال خود در راه رضاي خداوند به ديگران مي بخشد در حقيقت نسبت به پروردگار خود کمال اعتماد و اطمينان را ابراز داشته است».

پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: اي جبرئيل حقيقت يقين چيست؟

جبرئيل:«المؤمن يعمل لله كأنّه يراه فان لم يكن يرى الله فان الله يراه و ان يعلم يقيناً ان ما اصابه لم يكن لتخطبه و ان ما اخطأه لم يكن ليصيبه و هذا كله اغصان التوكل و مدرجة الزهد».

«هر بند مؤمن چنان براي خود عمل مي کند که گوئي پروردگار را با چشم خود مي بيند، و مي داند که اگر او قادر به ديدن خداوند نيست، بي شک خداي او را مي بيند. اين چنين بنده اي را قطع و يقين است که هر چه به وي رسيده است، بايد که به او مي رسيد و آنچه به او نرسيده است، بايد که به او نمي رسيد. اي پيامبر توکل بر خدا و مدارج زهد و پارسائي اينهاست».

در اين حديث شريف هفت مرحله از مراحل سير و سلوک شرعي و مدارج زهد و پارسائي بيان شده است:

1ـ صبر و بردباري؛

2ـ قناعت؛

3ـ رضا؛

4ـ زهد؛

5ـ اخلاص؛

6ـ يقين؛

7ـ توکّل.

جواني که روح يقين را لمس کرده بود

در اصول کافي روايت شده است که امام صادق عليه السلام فرمود: روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از اداي نماز صبح در مسجد نگاهش به جواني افتاد رنگ پريده که چشمانش در کاس سرش فرو رفته و بدنش نحيف و لاغر شده بود در حالي که از خود بيخود بود و تعادل خود را نمي توانست حفظ کند.

رسول خدا صلي الله عليه و آله به او فرمود:«کيف اصبحت؟»«حالت چگونه است؟» گفت: اصبحت يا رسول الله موقناً اي رسول خدا در حال يقين به سر مي برم. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله از گفت او در شگفت شد و فرمود:«ان لكل يقين حقيقة فما حقيقة يقينك؟» هر يقيني را حقيقتي است، حقيقت يقين تو چيست؟ عرض کرد:«ان يقينى يا رسول الله هو الذى احزننى واسهر ليلى و اظمأ هو اجرى فعزفت نفسى عن الدنيا و ما فيها حتى كانى انظر الى عرش ربى و قد نصب للحساب و حشر الخلائق لذلك و أنا فيهم».

«اي رسول خدا همين يقين من است که مرا اندوهگين ساخته و بيداري شب و تشنگي روزهاي گرمم بخشيده و از دنيا و آنچه در دنيا هست، بي رغبت گشته ام تا آنجا که گوئي عرش پروردگار را مي بينم که براي رسيدن به حساب مردم نصب شده است و مردم براي حساب گرد آمده اند گوئي اهل بهشت را در بهشت متنعم و اهل دوزخ را در دوزخ معذّب مي بينم، گوئي هم اکنون با اين گوشها آواز حرکت آتش جهنم را مي شنوم».

رسول خدا صلي الله عليه و آله به اصحاب خود فرمود:«هذا عبد نوّر الله قلبه بالإيمان».

«اين شخص بنده اي است خداوند قلب او را به نور ايمان منوّر گردانيده است».

آنگاه به جوان فرمود: بر اين حال که داري ثابت باش. جوان گفت:«ادع الله لى يا رسول الله ان ارزق الشهادة معك».«اي رسول خدا دعا کن خداوند در رکاب تو، مرا شهادت روزي فرمايد». رسول خدا براي او دعا فرمود. مدتي نگذشت که در جنگي همراه پيامبر شرکت کرد و به شهادت رسيد.

نظير اين جريان دربار «حارثة بن مالک بن النعمان انصارى» نيز نقل شده است آنجا که رسول خدا صلي الله عليه و آله از او حالش را پرسيد: گفت: يا رسول الله مؤمن حقاً اي رسول خدا مؤمن حقيقي ام، پيامبر فرمود هر چيزي را حقيقتي است، حقيقت گفتار تو چيست؟ عرض کرد: اي رسول خدا:«عزفت نفسى عن الدنيا فاسهرت ليلى و اظمأت هو اجرى و كانى انظر الى عرش ربى و قد وضع للحساب و كأني انظر الى اهل الجنة يتزاورون فى الجنة و كأنى اسمع عواء أهل النار في النار».

«به دنيا بي رغبت شده ام، شب را(براي عبادت) بيدارم و روزهاي گرم را(در اثر روزه) تشنگي مي کشم و گويا عرش پروردگار را مي نگرم که براي حساب گسترده گشته و اهل بهشت را مي بينم که در ميان بهشت يکديگر را ملاقات مي کنند و گويا نال اهل دوزخ را در ميان دوزخ مي شنوم». رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:«عبد نوّر الله قلبه، ابصرت فأثبت» «بنده اي است که خدا دلش را نوراني کرده است. بصيرت يافتي، ثابت باش».

عرض کرد: اي رسول خدا از خدا بخواه که شهادت در رکابت را به من روزي کند. پيامبر فرمود: خدايا به حارثه شهادت روزي کن. طولي نکشيد که غزوه اي پيش آمد حارثه در آن غزوه به شهادت رسيد.

سفارش امام صادق عليه السلام به سالکان راه حق

مرحوم مجلسي مي گويد: به خط شيخ ما بهاء الدين عاملي قدس سرّه چيزي را يافتم که متن آن چنين است: شيخ شمس الدين محمد بن مکي(شهيد اول) گفت: نقل مي کنم که از خط شيخ احمد فراهاني ـ رحمت خدا بر او باد ـ از عنوان بصري ـ وي پيرمردي بود که از عمرش 94 سال مي گذشت ـ او گفت: حال من اين طور بود که به نزد مالک بن انس رفت و آمد مي کردم و چون امام صادق عليه السلام به مدينه آمد پيش او نيز رفتم و مايل بودم همان طوري که از مالک تحصيل علم کرده ام از او نيز تحصيل علم نمايم.

پس روزي آن حضرت به من فرمود: «انى رجل مطلوب و مع ذلك لى اوراد فى كل ساعة من اناء الليل و النهار، فلا تشغلنى عن وردى و خذ من مالك و اختلف اليه كما كنت تختلف اليه».

«من مردي هستم مورد طلب دستگاه حکومت(يعني آزاد نيستم و جاسوسان حکومت دائماً منزل مرا زير نظر دارند) و علاوه بر اين، من در هر ساعت از ساعات شبانه روز اوراد و اذکاري دارم که به آنها مشغولم، تو مرا از ورد و ذکرم باز مدار! باز علومت را از مالک بگير و پيش او رفت و آمد کن».

عنوان بصري مي گويد: من از اين جريان محزون شدم و محضر او را ترک کردم و با خود گفتم: اگر در من خيري مي ديد مرا اين چنين از خود نمي راند و از علوم خويش بي بهره نمي ساخت.

پس از آن به مسجد پيامبر رفتم و سلام دادم. فرداي آن روز به سوي روضه پيامبر برگشتم و در آنجا دو رکعت نماز خواندم و عرض کردم: اي خدا! اي خدا! من از تو مي خواهم تا قلب جعفر را بر من مهربان کني و از علمش آن قدر نصيب من گرداني تا بتوانم به وسيل آن راه مستقيم هدايت را باز شناسم. باري با حال اندوه به خانه ام بازگشتم و ديگر به ديدار مالک بن انس هم نرفتم به جهت آن که دلم از محبت جعفر اشراب گرديده بود. مدتي انزوا گزيدم و جز براي اداي نماز از منزل خارج نشدم تا آنجا که صبرم تمام شد در اين حال که سينه ام گرفته بود و حوصله ام به پايان رسيده بود کفشهاي خود را پوشيدم و رداي خود را بر دوش افکندم قصد زيارت جعفر را کردم و اين هنگامي بود که نماز عصر را بجا آورده بودم.

چون به درِ خان آن حضرت رسيدم، اجاز دخول خواستم، خدمتکاري بيرون آمد و گفت: چه مي خواهي؟ گفتم: مي خواستم سلامي به خدمت«شريف» عرض کنم. خدمتکار گفت: حضرت در محل عبادت خود مشغول است من همانجا منتظر ماندم، طولي نکشيد که خدمتکار باز آمد و گفت: داخل شو بر برکت خداوندي(که به تو عنايت کند). من داخل شدم و سلام کردم. جوابم داد و دستور فرمود: بنشينم و مرا دعاي خير فرمود. من نشستم و حضرت پس از مدتي سر بلند کرد و فرمود: کنيه ات چيست؟ عرض کردم: ابوعبدالله. فرمود: خداوند کنيه ات را ثابت بدارد و تو را موفق گرداند، اي ابوعبدالله! حاجتت چيست؟

من در اين لحظه با خود گفتم: اگر براي من از اين ديدار غير از همين دعاي حضرت هيچ چيز ديگري نباشد، براي من همين بسيار است. آنگاه سر مبارکشان را بلند کرده پرسيدند: چه مي خواهي؟

عرض کردم از خداوند مسألت نمودم تا دلت را بر من نرم کند و از علمت به من روزي فرمايد و اميدوارم که خداوند از زبان تو پاسخم دهد و حاجتم را روا سازد.

آنگاه امام فرمود:«يا أبا عبدالله! ليس العلم بالتعلّم، انما هو نور يقع فى قلب من يريدالله تبارك و تعالى ان يهديه. فان أردت العلم فاطلب اولاً فى نفسك حقيقة العبودية و اطلب العلم باستعماله و استفهم الله يفهمك»!.

«اي ابوعبدالله علم به آموختن نيست، علم نوري است به قلب هر کس که خدا بخواهد، هدايتش فرمايد، مي تاباند. اکنون تو نيز اگر علم مي خواهي بايد در اولين مرحله در نزد خودت حقيقت عبوديت را بطلبي و به واسط عمل کردن به علم طالب آن باشي و از خداوند مسألت نمائي تا به تو درک و فهم عنايت فرمايد».

عنوان بصري مي گويد: گفتم: اي شريف! فرمود: بگو: اي ابوعبدالله! گفتم: اي اباعبدالله: ما حقيقة العبودية؟! حقيقت عبوديت چيست؟ فرمود:«ثلاثة اشياء: ان لا يرى العبد لنفسه فيما خوّله الله مِلكاً لان العبد لا يكون لهم ملک يرون المال مال الله يضعونه حيث امرهم الله به و لا يدبر العبد لنفسه تدبيراً و جملة اشتغاله فيما امره تعالى به و نهاه عنه. فاذا لم ير العبد لنفسه فيما خوّله الله تعالي ملكاً هان عليه الإنفاق فيما أمره الله تعالى أن ينفق فيه و اذا فوّض العبد تدبير نفسه على مدبّره هان عليه مصائب الدنيا و اذا اشتغل العبد بما أمره الله تعالى و نهاه لا يتفرغ منهما الى المراء و المباهاة مع الناس.

«فاذا اكرم الله العبد بهذه الثلاثة هان عليه الدنيا و ابليس و الخلق و لا يطلب الدنيا تكاثراً و تفاخراً و لا يطلب ما عند الناس عزاً و علواً و لا يدع ايامه باطلاً. فهذا اول درجة التقي. قال الله تبارك و تعالى تِلْكَ الدّ ارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُه ا لِلَّذِينَ لم ا يُريدُونَ عُلُوّاً فِى الأَرْضِ وَ لا فَس اداً وَ العاقِبَةُ لِلْمُتَّقينَ .

«سه چيز است: اول آن که بند خدا نبايد خويش را مالک چيزي بداند که خدا به وي مرحمت کرده است زيرا بنده داراي ملک نمي باشد و همه را از آنِ خدا مي داند و در راهي که او فرموده است، مصرف مي کند.

دوم اين که بند خدا نبايد براي خود تدبير کند.

سوم آن که کارش منحصراً اجراي فرامين حق و اجتناب از منهيات و محرمات باشد.

پس اگر بنده اي خويش را مالک مالي که خدا به او مرحمت کرده نشناسد، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالي بدان امر کرده است بر او آسان مي شود زيرا که همه چيز را مال و مملوک خداي خود مي داند و از سوي ديگر اگر تدبير امور خويش را به خدا واگذارد تحمل مصائب و سختيهاي دنيا بر او آسان مي گردد و اگر کار و مشغله اش انجام اوامر و پرهيز از معاصي و مناهي باشد، ديگر فرصت آلوده شدن به مجادله و مباهات و فخر فروشي براي او باقي نمي ماند.

پس اگر خداوند بند خود را به اين سه امر گرامي بدارد، دنيا و ابليس و خلق نزد او کوچک و حقير مي شوند و دنيا وسيل فخرفروشي و زياده طلبي او نخواهد شد و عزت نفس و بلندي طبع ديگر به او اجازه نمي دهد که به مال و منال ديگران چشم داشته باشد و عمر خويش را به بطالت و بيهودگي تلف نخواهد کرد.

البته آنچه گفته شد تازه نخستين مرتب تقوي و پرهيزگاري است که خداوند متعال فرمود: آن خانه آخرت(و سعادت جهان ديگر) را تنها به کساني واخواهيم گذاشت که نخواهند خويشتن را در روي زمين بالاتر و برتر از ديگران بپندارند و آنها که قصد تباهي و فساد نکنند و سرانجام نيکو از آن پرهيزگاران است.

عنوان بصري مي گويد: عرض کردم اي اباعبدالله مرا نصيحت کن.

فرمود:«اوصيك بتسعة أشياء فانها وصيتى لمريدى الطريق الى الله تعالى و الله أسأل ان يوفقك لاستعماله ثلاثة منها فى رياضة النفس و ثلاثة منها فى الحلم و ثلاثة منها فى العلم. فاحفظها و ايّاك و التهاون بها!».

«من تو را به نُه چيز سفارش مي کنم و خود سفارش است بر همه آنهائي که بخواهند سالک راه حق باشند و از خداوند مسألت مي کنم که تو را در به کارگرفتن اين نصايح موفق گرداند. اينک بدان که سه نصيحت از اين نه نصيحت راجع به رياضت نفس است و سه تا از آنها مربوط به حلم و بردباري و سه تاي ديگر دربار علم و دانش است پس اي عنوان آنها را به خاطرت بسپار و مبادا در عمل به آنها از تو سستي و کاهلي ديده شود».

عنوان گفت: من دلم و انديشه ام را فارغ و خالي نمودم تا آنچه را که حضرت مي فرمايد، بگيرم و اخذ کنم و بدان عمل نمايم.

فقال:«اما اللواتى فى الرياضة: فاياك ان تأكل ما لا تشتهيه فانه يورث الحماقة و البله و لا تأكل الا عند الجوع و اذا اكلت فكل حلالاً و سمّ الله و اذكر حديث الرسول ما ملأ آدمى دعاه شراً من بطنه، فان كان و لابد فثلث بطعامه و ثلث لشرابه و ثلث لنفسه».

فرمود:«آنچه در مورد رياضت نفس به تو سفارش مي کنم اين است که از خوردن بدون اشتها بپرهيزي که اين کار موجب حماقت و ناداني مي گردد، فقط به هنگام گرسنگي دست به طعام دراز کن. سعي کن غذائي که مي خوري حلال باشد و از حرام آن جداً بپرهيز و وقت غذا خوردن از ياد خدا غافل مباش و پيوسته گفتار پيامبر خدا را به ياد داشته باش که فرموده است:«هيچ وقت آدمي ظرفي را بدتر از شکمش پر نکرده است». و آنگاه که غذا خوردن ضرورت دارد بايد که به قدر ثلث گنجايش معده خود غذا بخوري و ثلث ديگر آن براي نوشيدن و ثلث آخر را براي تنفس خود باقي گذاري».

«و اما اللواتى فى الحلم: فمن قال لك: ان قلت واحدة سمعت عشراً، فقال ان قلت عشراً لم تسمع واحدة. و من شتمك فقل له: ان كنت صادقاً فيما تقول فأسأل الله ان يغفر لى و ان كنت كاذباً فيما تقول فالله اسأل ان يغفر لک. و من وعدك بالحنى فعده بالنصيحة و الدعاء».

«و اما آن سه چيزي که مربوط به حلم و بردباري است، سفارش من به تو اين است که از مجازات و مقابله به مثل خودداري کني. مثلاً اگر کسي بگويد در پاسخ يک دشنام ده دشنامت خواهم گفت، بگو از من در برابر هر ده دشنام يک دشنام نيز نخواهي شنيد و اگر کسي ناسزايت گفت، در جوابش بگو: اگر به اين ناسزا سزاوار هستم، از خدا مي خواهم که مرا ببخشايد و اگر به آن گفته سزاوار نيستم، پس از خداوند براي تو طلب آمرزش مي کنم. اگر کسي تو را بيم دهد که به تو فحش خواهم داد و ناسزا خواهم گفت تو او را وعده خير خواهي بده و دربار او دعاي خير کن».

«و اما اللواتى فى العلم: فاسأل العلماء ما جهلت. و اياك ان تسألهم تفتّناً و تجربة و اياك ان تعمل برأيك شيئاً و خذ بالإحتياط فى جميع ما تجد اليه سبيلاً و أهرب من الفتيا هر بك من الأسد و لا تجعل رقبتك للناس جسراً».

«اما سفارش من راجع به علم و دانش، اين است كه سعى کن آنچه نمي داني از علما بپرس و مبادا به قصد سرزنش و يا آزمايش از کسي چيزي بپرسي و مبادا از روي رأي خودت به کاري دست زني و پيوسته جانب احتياط را به قدر امکان مراعات کن از فتوي دادن برحذر باش همان طور که از شير درنده فرار مي کني و هرگز گردن خود را پل عبور براي مردم قرار مده».

«قم عنّي يا اباعبدالله فقد نصحت لك و لا تفسد علىّ وردى فانى امرء ضنين بنفسى و السلام على من اتّبع الهُدى».

«همين که سخن امام به اينجا رسيد، خطاب به عنوان فرمود: اي اباعبدالله آنچه در نصيحت تو لازم بود، بگويم، گفتم: ديگر برخيز و روا مدار وقت من ضايع و تباه گردد ورد و ذکر مرا بر من فاسد مکن زيرا من مردي هستم که روي گذشت عمر وساعات زندگي حسابي دارم و نگرانم از آن که مقداري از آن بيهوده تلف شود، درود خداوند بر کسي باد که از هدايت پيروي مي کند».

اين روايت که بايد در شرح و تفصيل آن کتابها نوشته شود، بسيار مهم است و حاوي مطالب و دستورات جامعي در بيان کيفيت معاشرت و خلوت و کيفيت و مقدار غذا و کيفيت تحصيل علم، و کيفيت حلم و مقدار شکيبائي و بردباري و تحمل شدايد در برابر گفتار هرزه گويان و بالاخره مقام عبوديت و تسليم و رضا و وصول به اعلي درجه عرفان و قل توحيد است که امام صادق عليه السلام آن را به تمام سالکان راه حق توصيه فرموده است و دستور کامل و جامعي براي سالکان شرعي است.

ازين حديث بسيار ژرف معلوم مي شود امام صادق عليه السلام در هر ساعت از ساعات شبانه روز طبق برنامه به عبادت و اذکار و اورادي مداومت داشت و نمي خواست کسي اوقات او را ضايع کند.

با توجه دقيق به مطالبي که در اين حديث مبارک وارد شده مي توان به دقائق عرفان اسلامي و سير و سلوک شرعي پي برد. امام چون از سالک نوآموز در مرحل نخست احساس اخلاص نکرد او را نپذيرفت و از او پرهيز نمود و با اين عمل آتش اشتياق او را تيزتر کرد به طوري که از رفتن به پيش مالک خودداري نمود و احساس کرد هرچه تاکنون پيموده بيراهه بوده از مقصد اصلي دور افتاده است و اين بي مهري امام باعث تنبّه و بيداري او گرديد و از غفلت به خصوصي که يک عمر دامنگيرش شده بود، بيدار شد و اين بيداري و به خود آمدن همه چيز را بهم زد و اساس همه آنچه را که قبلاً بود، درهم ريخت و بنياد وهم و خيال را متزلزل نمود و از خداوند خواست قلب امام را نسبت به او متمايل سازد تا به وسيل او به سوي صراط مستقيم هدايت شود.

امام در اين روايت اول حقيقت عبوديت و بندگي را بيان داشته و براي آن سه پايه ذکر کرده است که حقيقت عبوديت و بندگي و نخستين مرتب تقوي و پرهيزگاري با آنها محقق مي شود:

1ـ بند خدا نبايد خود را مالک چيزي بداند که خداوند به وي داده است.

2ـ بند خدا نبايد براي خود مصلحت انديشي و تدبير کند، زيرا تدبير همه امور در دست اوست.

3ـ تمام سعي و تلاش او منحصراً اجراي فرامين حق و اجتناب از محرمات باشد.

سفارش نه گان امام صادق عليه السلام به سالک راه حق:

الف: کيفيت و مقدار غذا

1ـ بايد از خوردن غذاي بدون اشتها اجتناب کند.

2ـ غذائي که مي خورد، بايد حلال باشد.

3ـ به هنگام خوردن غذا از ياد خدا غافل نباشد.

ب: کيفيت حلم و مقدار شکيبائي

4ـ از مجازات و مقابله به مثل خودداري کند.

5ـ در صورت برخورد با افراد جاهل با مسالمت و بزرگواري از او بگذرد.

6ـ اگر کسي تهديد کرد دربار او دعاي خير نمايد.

ج: کيفيت تحصيل علم

7ـ آنچه نمي داند از علما به قصد ياد گرفتن بپرسد نه به قصد سرزنش و يا آزمايش.

8ـ نبايد صرفاً به رأي و انديش خود عمل کند پيوسته جانب احتياط را مراعات کند.

9ـ از دادن فتوي بپرهيزد مبادا گردن خود را پل قرار دهد.

/ 1