سكولاريزم
در زمينه رابطه دين با سياست گفت و گوهاى زيادى شده است. در كشور خود ما و در ساير كشورهاى اسلامى و همچنين كشورهاى غربى نظرهاى بسيار متفاوتى در اين باره ارائه گرديده است. اگر اين نظرات مختلف را بر روى يك طيف در نظر بگيريم در يك قطب آن «نظريه جدايى دين از سياست» و در قطب مخالف آن «نظريه ديانت عين سياست و سياست عين ديانت» قرار مى گيرد. البته نظريه هاى متوسّطى هم بين اين دو قطب مخالف وجود دارد. در اين جا قصد آن نداريم تا همه اين نظريه ها را نقد و بررسى كنيم بلكه بر آنيم تا ضمن طرح اجمالى «نظريه جدايى دين از سياست» و نقد آن، نظر خود را درباره ارتباط دين با سياست بيان نماييم.
نظرّيه جدايى دين از سياست در محافل علمى و ادبيات امروز معمولاً با عنوان «سكولاريزم» يا «سكولاريسم» طرح مى شود. البته درباره مفاد و معناى كلمه «سكولاريزم» بحث هايى وجود دارد و معانى متعدّدى براى آن گفته شده است ولى به هر حال بايد روشن باشد كه ما واژه سكولاريزم را در اين كتاب به همين معنا (جدايى دين از سياست) بكار مى بريم.
جدايى دين از سياست (سكولاريزم) بدين معناست كه حوزه و قلمرو هر يك از دين و سياست با يكديگر متفاوت است و «هيچ كدام از آنها نبايد در امور مربوط به قلمرو ديگرى دخالت كند» و يا به تعبير ديگر «هيچ يك از دين و سياست در قلمرو ديگرى دخالت نمى كند». براى آشنايان به تعابير علمى و فنّى روشن است كه تعبير اوّل از مقوله مفاهيم ارزشى (بايدها و نبايدها) و تعبير دوّم از مقوله مفاهيم معرفت شناسى (هست ها و نيست ها) است.
مطابق اين نظريه (سكولاريزم) اصولاً دين و سياست همچون دو خطّ موازى اند كه هيچ نقطه تلاقى با يكديكر ندارند و مسير آنها جداى از يكديگر است و هر يك، به نهايت و پايانى غير از آن چه كه مقصد ديگرى است ختم مى گردد. مطالعه مباحثى كه در ادامه همين گفتار مى آيد تبيين روشن تر و تصوير واضح ترى از نظريّه سكولاريزم ارائه خواهد كرد.