بحثی درباره گفتگوی تمدن ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بحثی درباره گفتگوی تمدن ها - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بحثي در باره گفتگوي تمدن ها




  • به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
    عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست



  • عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست
    عاشقم بر همه عالم كه همه عالم ازوست



قبل از اينكه دربارة تمدن ها بحث شود و آراء و عقايد موجود بررسي گردد، ضرور است تا نحوة برخورد ما با مسأله معين شود. به عبارت ديگر ميتودولوژي تحقيق در اين زمينه مشخص گردد. بهتر است در اين باره بدون بحث مفصل بپذيريم كه شيوة پژوهش معمول دانشمندان همانا برخورد از آزمون برآمده تاريخي و منطقي است. لازم است گذشته و چگونگي تكامل تاريخي تمدنها، تقابل آنها و وحدت و پيوند آنها، عناصر ديرپاي تمدنها، روابط متقابل آنها، عمل ها و عكس العمل ها و تأثير متقابل آنها مطالعه گردد و وضعيت كنوني تمدنها، خصوصيات تمدنها در عصر كنوني، وجوه اشتراك و افتراق آنها، موثر و مفيد بودن آنها در راه و اعتلاي معنوي و مادي بشر، مورد تدقيق و تحقيق قرارا گيرد. مسلما نتايجي كه در پايان به دست مي آيد، ارزشمند خواهد بود، بويژه آنگاهي كه تأثير عملي براي زندگي آتي بشر در تحكيم، درك و تفاهم متقابل، داشته باشد. همچنان مهم است بدانيم تا محرك هايي كه تمدن و فرهنگ را در ادوار تاريخ و حال حاضر هدايت مي كندكدامها بوده است كه توانسته يا مي تواند چرخهاي تمدن را به حركت در آورد. طوري كه درباره تمدن يونان وايت هد مي گويد: اصول توجه به زيبايي و عقل، محرك فرهنگ و تمدن يوناني به شمار مي رود(1) در حال حاضر بهتر است، اين محرك ها مشخص گردند كه براي ايضاح و تبيين آن لازم است، بحث جداگانه يي صورت گيرد. صاحبنظران تاريخ تمدن با تشريح اين محرك ها بخوبي خواهند توانست هدف و غايت اين تفكر را روشن گردانند.

جهان ما، جهان وحدت در تنوع است، وحدت آن است كه همه چيز را در برگيرد و مسلما زماني كه همه چيز مي گوييم، مسأله تنوع درميان قرار مي گيرد واگر اين تنوع نباشد، جهان يك گونه هم بي ارزش و ملالت آور مي گردد، شايد بدون استدلال بيشتر همه همداستان به اين امر گرديم كه تنوع امر ضروري، لازمي و ناگزير است. حال بايد دريافت كه چگونه وحدت را تأمين كرد و استحكام بخشيد و چون و چندي آن را ايضاح نمود.

تا اين جا ما به سه موضوع برخورديم: شيوه پژوهش، محرك هاي تمدن و جهان متنوع در وحدت. اگر به تاريخ رجوع نماييم و انديشه هاي وحدت طلبي و پيوند انسان به جهان در پويه تاريخ وجود داشته و بار بار مطرح شده از جمله در اوپانيشادهاي كهن. طرح مسأله گفتگوي تمدنها و نزديكي و پيوند تمدن ها را دانشمندان و نويسندگان بزرگ هماره به نحوي مطرح كرده اند، طوريكه در زمانه هاي نزديك به ما را بندرنات تاگور، مهاتماگاندي، ژان پل سارترهر كدام به سهم خود، و صدها عالم ديگر فكر وحدت جهاني وايجاد روابط متقابلا مفيد را ميان مردمان و فرهنگ هايشان مطرح نموده اند و پيكارهاي بر حقي درين راه نيز كرده اند. چنانكه رومن رولان بانقل از گفتار تاگور مي نويسد: من به اتحاد واقعي شرق و غرب معتقدم. تمام افتخارات بشري به من نيز تعلق دارد... شخصيت بيكران آدمي (به قول اوپانيشادها) بجز درهماهنگي با شكوه تمام نژادهاي انساني تكميل نخواهد شد... مسأله امروز يك مسأله جهاني است هيچ ملتي نمي تواند با بريدن از ساير ملل رستگار شود. يا همه با هم نجات يابند و يا همه با هم نابود شوند(2) تصوف اسلامي مالا مال از فلسفه انسان سالاري است و در اشعار سنايي، عطارو مولانا، خيام و بيدل پيام هايي براي يگانگي بشر و تعالي روحي انسان در بعد جهاني آن وجود دارد. طوري كه مولانا جلال الدين بلخي مي گويد:




  • چونك ببرنگي اسير رنگ شد .
    موسئي با موسئي در جنگ شد .



  • موسئي با موسئي در جنگ شد .
    موسئي با موسئي در جنگ شد .



يا حافظ مي گويد:




  • غلام همت آنم كه زير چرخ كبود .
    زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است .



  • زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است .
    زهر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است .



موجوديت اين افكار در جريان تاريخ خود گواه نيرومندي است كه وجوه اشتراك و درخواست عام بشري براي سعادت بشري وجود دارد. تصوف اسلامي خوديكي از اساسات فكري براي وحدت و يگانگي در تنوع تمدن انساني بوده مي تواند، طوري كه تقريبا هيچ قومي در جهان نيست كه نوعي عرفان را در نزد آنها نتوان يافت. تصوف به نوبه خود داراي تعدد آراء بوده بيگانگي فكر براي هر قومي در آن بعيد به نظر مي رسد. شباهت بين تصوف اسلامي با عرفان ساير ملل و نحل در جهان مي تواند يكي از موضوعات مهم تحقيق باشد و بدون شك حايز اهميت فراواني است. با مطالعه تاريخ اديان، علوم، تمدن، هنر و همه فلسفه ها و همه شئون زندگي به اين نتيجه مي رسيم كه شباهت و اشتراك زيادي در نقاط مختلف عالم و در بين اقوام مختلف جهان و بنيادهاي مشابه فرهنگي وجود دارد. اين وجوه اشتراك بايد درك و دريافت هر چه بيشتر گردند، تفكيك سليقه ها صورت گيرد، و با روشن بيني سنگ بناي تهدابي (بنيادي) و واقعي گفتگوي تمدنهاي بر بنياد وحدت در تنوع گذاشته شود.

اگر بگوييم محرك اساسي در عصر ما براي انسان و تمدن انساني عبارت است از: تسلط، شايد به گوشه اي از بحث اشاره نموده باشيم. آري، تسلط، تسلط بر نفس، تسلط بر طبيعت پيرامون و تسلط بر جهان پيرامون طبيعت ما. ولي به هيچ وجه تسلط بر انسان نه! زيرا وقتي بحث و گفتگو مثمر و تطبيقي خواهد بود كه تسلط بر ديگري مطرح نباشد. اين محرك واحد (تسلط انسان) مسلما با در نظر داشت اهداف انساني تذكار يافته و ديگر اهداف انساني براي رفاه بشر در جاي خود اساس واحدي براي نيل به اهداف واحد، خواهد بود كه بتواند در تأمين پيوندها و استحكام وحدت جهاني كمك موثري نمايد. درباره تسلط يا حاكميت بر نفس سخن ها فراوان بوده اما چون در بحث مطرح گرديد بايد يادآور شد كه هدف از شناخت و معرفت هر چه بيشتر نفس و تسلط برآن در حقيقت معرفت و تسلط بر جهان كوچك اما خيلي با اهميت است. اين تسلط مقدمه تسلط بر طبيعت پيرامون و طبيعت زمينه خوبي براي جهان پيرامون طبيعت ما خواهد گرديد و درين سير و سفر مسلم است كه تأثير متقابل خود را نيز در برمي داشته باشد. چنانكه در گذشته ها بارها اين تلاش صورت پذيرفته است و اين يكي از امور معقول در سرگذشت آدمي بوده و مي باشد. تلاش انسان براي تسخير طبيعت و تسلط بر آن مبارزه دايمي خواهد بود كه مردمان سياره ما را در راه نيل به آن متحد خواهد ساخت. زمين ما اگر مركز كاينات به مفهوم جغرافيايي آن نيست تا آنجا كه ما مي دانيم مركز فرهنگي كاينات به مفهوم فلسفي كلمه هست و مي باشد. اين مركز معرفتي به شناخت خود و ديگران پرداخته و مي پردازد و اين ديگر پرواز پندار نيست و از آنجايي كه كارهايي در زمينه انجام شده است، بنا امكان ما به واقعيت مبدل گشته و اين راه ما آدميان است، با آنكه در خم كوچه اوليم. آن در راه شناخت خود، ماحول و كاينات كه به نوبه خودهر كدام داراي پيوند و تداخل با ديگري هست قرار دارد، اين راه هزاران ساله با كام نخست انسان اوليه آغاز گرديده در قرون بعد از رنسانس اروپا سرعت بيشتري كسبت نمود و در اواخر قرن بيستم آهنگ رشد معرفت انسان از ساختار بيولوژيك و سايكولوژيك خودش تا نظام هاي شمسي در دوردست ها سريعتر گرديده اين پروسه اي است لا ينقطع و خوشبختانه با رشد علوم و اختصاصي شدن هرچه بيشتر رشته هاي علمي با دقت تمام صورت مي گيرد. هر كشف و اختراع در هر سطحي كه باشد به اسرع وقت به مراكز علمي و تحقيقاتي و حتي به همه جهانيان رسانيده مي شود. اين خود يكي از زمينه هاي ضروري و مهم براي مساعي مشترك به خاطر تسلط بر طبيعت به شمار مي آيد و در حقيقت، خودجمعي آدميان است.

با آنكه تسلط بر روندها امري است دشوار ولي ممكن وغايي و برجسته ترين محرك مبارزه عام بشري و هدف مشترك سرنشينان زمين.

يكي ديگر از محرك هاي اساسي (سيطره و تسلط) همانا مبارزه به خاطر ارتقا و تكامل سطح شعور و در مجموع آگهي آدمي است. اين محرك مانند محرك تسلط در وجود انسان و نفس انساني نهفته است. انسان پيوسته در پي فزوني آگهي خويش از چگونگي ماهيت ها و پديده هاست با آنكه اين فزوني رشد هماهنگ ندارد و سطوح متفاوتي را دارا است ولي اگر نشود آن را برنامه ريزي و طراحي كرد، حد اقل مبارزه جدي براي آن، طوري كه وجود دارد بتوان بهتر تنظيم نمود، به نوبه خود مي تواند زمينه خوبي براي يگانگي و اتحاد هرچه بيشتر گردد، زيرا اهداف مشترك راه رسيدن واحد و مبارزه واحد مي خواهد. گفتگوي تمدنها در ماهيت امر جرياني است لا ينقطع و دوامدار، كه خود اين گفتگو مراحلي را بايد طي كند تا به قوام و پختگي لازم برسد. نخست در سطح حوزه ها بايد گفتگو ها و تفاهماتي به عمل آيد، يا حد اقل همسويي ها صورت گيرد، مثلا درميان كشورهاي مسلمان عربي، كشورهاي غير عرب بويژه افغانستان، ايران، هند، پاكستان، كشورهاي آسياي مركزي و قفقاز، گفتگوهاي سازنده اي ميان شرق اسلامي و شرق بودايي و در گامهاي بعدي تمدن كنفوسيوسي (چيني در مجموع) تا باشد زمينه هاي خوبي مساعد و گفتگوي هايي با غرب مسيحي صورت پذيرد.

يكي ديگر از محرك هاي گفتگوي تمدن ها كه مي تواند نقش محوري داشته باشد و خيلي ارزنده است همانا دردهاي مشترك آدميان است. غلبه بر اين دردها، آلام و مصايب، جستجوي راههاي معقول و شنوه هاي انساني براي تقليل و حتي زدودن آنها امري است خطير و قابل تأمل و دقت. زيرا دردهاي علام بشري هنوز هم كه هنوز است به طور جانكاه انسان را به گفته صادق هدايت از درون مثل خوره مي خورد. قسمتي از اين دردها منشأ اجتماعي دارند كه روح بشري را آزرده كرده و مي آزارد و انسان حساس را خرد مي كند، از آن جمله اند: فقر جهاني، جهل جهاني، استبداد و ظلم در سطوح و اشكال مختلف آن، مهاجرت ها، محروميت ها، آدم فروشي ها، كشتارهاي جمعي، توليد بلا انقطاع اسلحه و بويژه اسلحه ذروي (اتمي) و... بشريتي كه در پي فريب خود است و به مضحكه ها دلبسته است بايد نجات يابد. داغ آوارگي از قرني به قرني انتقال يافت و قرن 21نيز با آوارگيهاي دسته جمعي و بي خانماني انسانها آغاز شد. با آنكه اين دردها شايد بتواند به نوبه خود درك ها را بار آورد و بشريت را به سوي درك متقابل جهاني جولان دهد و راههاي معقول و صادقانه رفع آنها را دريابد ولي در حال حاضر جانكاه و طاقت فرساست. يكي از مسايل مبرم و تهديد كننده براي بشريت به طور عام و كشورها و قدرتها به طور خاص همين مسأله نفع و سود جويي در هر امدي است كه انسان و زندگي را نگذاشته تا به زدودن ساده ترين موانع و مشكلات خويش بپردازد. زماني كه تسلط بريكديگر مطرح نباشد بحث مثمر و تطبيقي مي باشد كه يكياز اساسي ترين شرايط در گفتگوي تمدن ها همين اصل خواهد بود. در هر گفتگويي بايد هويت و شخصيت خود را حفظ كرد تا گفتگو موفقانه و به مورد باشد كه درين رابطه بيشترين رابطه گذشته تاريخي جوامع مطرح مي گردد و اگر بپذيريم كه بشريت در هر جايي بوده، آفريده و گامي در راه لا يتناهي، سعادت و رفاه و بهروزي برداشته در حال حاضر هم كليه دست آوردهاي بشري را اعم از مادي و معنوي و روحي ملكيت حدود شش ميليارد انسان دانسته و از نظر فكري و درك متقابل و اعتلاي معنوي بشر، بايد به نوعي اكلكتيسسم يا فلسفه التقاط از بهترين افكار تن در دهيم و پذيرش افكار عالي و محصولات مادي براي رفاه انسان بوده و اين پرداخت ها و ساخت ها به زودي همگاني مي گردند، بدون توجه به اينكه كجايي هستند. پس موثرترين پديده دوران ما رشد وحدت جهاني در تنوع آن است كه زمينه مادي آن با رشد وسايل توليد و وسايل ارتباط جمعي و ساير پديده هاي تكنولوژيك همگام بوده و فراهم گرديده است. بشريت در طرح ها و دست آوردها با هم مي آميزد. حقيقت و نيكي در هر جاكه وجود دارند و به وجودمي آيند به همه بشر تعلق دارند.

اگر به اين بحث پايان بخشيم بايد قبل از همه آن را جمع بندي نموده و نتايج حاصل از آن را روشنتر گرداني. طوري كه گفته آمديم به مسايلي از قبيل ميتود يا روش پژوهش، محركهاي تمدنها، جهان متنوع در وحدت و تسلط پرداختيم و در كليت آن دو راه در دو سطح خاطر نشان گرديد، در سطح كشورهاي اسلامي تصوف به حيث وسيله برخورد ما با تمدن هاي ديگر و مذهب داراي زمينه غني درميان فرق و مذاهب خود جهان اسلام، مورد بحث قرارگرفت با آنكه به تحليل و توضح آن به صورت مفصل پرداخته نشد، زيرا پژوهشهاي مفصلي دراين زمنيه به عمل آمده و ما در اينجا با درك اينكه برداشت كافي از موضوع وجود دارد، صرفا از آن طريقه (تصوف)نام برديم و پيشنهاد شد تا به حيث عقيده فراگير و مبرا از بند تعلق به حيث يك طرز تفكر حتي در سطح بزرگ و بزرگتر به كار آيد... در سطح جهاني آن نيز با آنكه تصوف ميتواند يك مورد قابل دقت و قوت در بحث ها و كارگيري ها باشد، ولي اكلكتيسسم يا نوعي از التقاط افكار كه اينجا هدف همانا افكار عالي انساني است مطرح گرديد و مانند تصوف به آن صرفا اشارة مختصري صورت گرفت ولي اكلكتيسسم به هيچ وجه به معني صرف، از هر چمن سمني نبوده، بل از آنجايي كه واقعيتهاي جهان موجود و انعكاس ذهن آنها گوناگون است رنگهاي طبيعي و تركيبي فراواني دارد، تلاقي و تعدد آراء نيز امري است بديهي و لازم و لزوم آن بيشتر از همه در نفس واقعيت مستقل از اراده ما مضمر است و ا ز اين رو اجتماع براي بيان روندهاي مختلف در يك طرز ديد به صورت سيستم به هم پيوسته و افكار ضروري براي يكديگر غرض ايضاح و بيان بهتر، امري است نهايت مبرم ارزنده و ضروري طوري كه در بالا اشاره شد زمينه مادي خوبي براي اين طرز تفكركه مي تواند آنرا كلكتيسسم يا فلسفه التقاطي قرن بيست ويك ناميد، همانا وحدت مادي جهان است كه در گونه گوني و تنوع بيشمار خودقرار دارد و به دريافت هاي جديد به وسيله تخنيك (تكنيك) و تكنالوژي پيشرفته درك و فهم ما از آن ژرفتر مي گردد، به عبارت ديگر، وحدت در تنوع در جهان مادي زمينه عيني براي انعكاس ذهني كه ما تبيين آن را فلسفه جديد التقاطي ناميديم بوده و اساس فكري براي گفتگوي تمدن ها مي باشد كه با استفاده از آن سهولت هاي حدي در بحث ها فراهم خواهد آمد و زمينه هاي تطبيقي را براي اين گفتگوها در سطح جهاني به وجود خواهد آورد. بدين صورت مي توان گفت نتايجي ازبحث ها خواهيم گرفت و قرن بيست و يكم را با گام هاي عملي درين راه خطير آغاز و ادامه داده، كه بي شك اين قرن مي تواند، قرن نزديكي هر چه بيشتر و بهتر انسان ها باشد، زيرا نسبت به تمام قرون گذشته (قرن بيست) زمينه هاي علاي را براي نيل به اين هدف به ميراث قرن بيست و يك گذاشته است.

منابع و مآخذ:

1- داريوش، شايگان، دكتر، پديده هاي ديدار در گفتگوي تمدنها، مجله بخارا، شماره 8، ترجمه باقر پرهام، چاپ تهران سال 1379.

2- رادهاكريشنان، ترجمه امير فريدون گرگاني، چاپ تهران، 1343.

3- رومنرولان، مهاتماگاندي، ترجمه محمد قاضي، چاپ دوم، 1343، تهران.

4- وايت هد، سخنراني در دانشگاه روارد 1925، فلسفه علمي، جلد دوم، چاپ تهران، ترجمه سيد عبد الله انوار.

5- كارل ياسپرس، آغاز و انجام تاريخ: ترجمه محمد محسن لطفي، چاپ دوم، ديب، سال 1373، تهران.

1- سخنراني وايت هد در دانشگاه ها روارد 1925. فلسفه علمي، جلد دوم، چاپ تهران، ترجمه سيد عبدالله انوار، ص 80.

2- رومن رولان، مهاتماكاندي، ترجمه محمد قاضي، چاپ دوم، ص 157 از مقاله اتحاد تمدن ها، 13 مارس 1921.

/ 1