بيانات در جمع جانبازان و ايثارگران و خانوادههاى شهداى استان فارس
13/ 02/ 87بسماللَّهالرّحمنالرّحيمالحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّة اللَّه فى الأرضين.اگر چه در حوادث انقلاب، شگفتيهاى بىنظير كم نيست و از آغاز نهضت بزرگ ملت ايران - كه به انقلاب اسلامى منتهى شد - تا پيروزى انقلاب و از پيروزى انقلاب تا امروز، در طول دوران مبارزه و انقلاب، حوادث شگفتانگيز و بىنظير يكى پس از ديگرى چشم و دل را به خود متوجه مىكند؛ اما در ميان اين حوادث شگفتانگيز، مسئلهى شهيد يك ويژگى استثنائى دارد.هر آنچه كه مربوط به وجود نورانى شهيد است، شگفتى است. انگيزهى او براى حركت به سمت جهاد - كه در دنياى مادى و در ميان اين همه انگيزهى رنگارنگ جذاب، يك جوانى برخيزد، قيامِ للَّه كند و به سمت ميدان مجاهدت حركت بكند - اين خود يك شگفتى است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در ميدانهاى نبرد، كارهاى برجستهى او در ميدانها، شجاعتها و شهامتهائى كه هر سطرى از آن مىتواند يك سرمشق ماندگار و نورانى باشد هم يك شگفتى است؛ و پس از آن رسيدن به شوق وافر و كنار رفتن پردهها و حجابهاى مادى و ديدن چهرهى معشوق و محبوب - كه در حركات شهدا، در حرفهاى شهدا و در روزهاى نزديك به شهادت، هميشه جلوهگر بود و نقلهاى فراوانى در اين زمينه هست - اين هم يكى از شگفتيهاست. در ميان همين شهداى عزيز شما شيرازيها و فارسىها، در يك وصيتنامهاى خواندم كه شهيد مىگويد: من بيقرارم، بيقرارم! آتشى در دل من است كه مرا بىتاب كرده است؛ به هيچ چيز ديگر آرامش پيدا نمىكنم مگر به لقاء تو؛ اى خداى محبوبِ عزيز! اين سخن يك جوان است! اين همان چيزى است كه يك سالك و يك عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها رياضت ممكن است به آنجا برسد؛ اما يك جوان نوخاسته، در ميدان نبرد و در ميدان جهاد آنچنان مشمول تفضل الهى قرار مىگيرد كه اين ره صد ساله را يكشبه مىپيمايد و اين احساس بىقرارى و شوق، از سوى پروردگار پاسخ مناسب مىيابد. خود اين شوق هم لطف خدا و جاذبهى حضرت حق متعال است. اين شگفتى بزرگى است.و بعد خون شهيد است. خانوادهى شهيد، مادر شهيد، پدر شهيد، همسر و فرزندان شهيد، برادران و خواهران و نزديكان و دوستان شهيد - كه اگر اين جوان با مرگ معمولى از دنيا رفته بود، اينها گريبان پاره مىكردند و صبر نمىكردند - در مقابل خون اين شهيد، آنچنان صبر و متانت و آرامش و استقامتى نشان مىدادند كه انسان متحير مىماند. مادر دو شهيد به من گفت: من بچههايم را خودم دفن كردم، در خاك گذاشتم و دستم نلرزيد! پدر چند شهيد گفت: اگر چند برابر اينها من بچه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم! اين چه عنصرى است؟ اين چه جوهرى است؟ اين چه برق درخشندهاى است كه خدا در دل حادثهى شهادت قرار داده است كه اينجور دنياى تاريك را روشن مىكند؟ هشت سال ملت ايران با اين برق درخشان در دل مرد و زن خود، همراه بود. و خدا دستگيرى كرد؛ خدا كمك كرد.شهدا پيشرو و پيشگام بودند و سنگر دوم، خانوادههاى شهيدان و ديگر ايثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند يك ملتى را كه چند قرن او را به بىحالى و تسليم در مقابل زورگويان عادت داده بودند، تبديل كنند به اين ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و ارادهى مستحكم و راسخ. اين كار را شهداى ما كردند؛ اين كار را رزمندگان ما كردند؛ اين كار را جانبازان ما كردند؛ اين كار را استقامت آزادگان ما در زندانهاى دشمن كرد؛ اين كار را شما خانوادههاى شهدا كرديد. حق شما بر گردن ايران و ايرانى تا ابد باقى است و تاريخ ايران بايد نسبت به خانوادهى شهدا، حقگذارى كند.بيش از چهاردههزار و پانصد شهيد از استان فارس و شهر شيراز! اين شوخى است؟ شيرازى كه سياستهاى استعمارى تصميم گرفته بود آن را به مظهر بىبندوبارى و بىاعتنائى به اصول و ارزشهاى دينى تبديل كند؛ شيرازى كه مايل بودند در آن هيچ چيز جز جلوههاى حيوانىِ منحط وجود نداشته باشد و در آن از اصالتهاى دين خبرى نباشد. براى اين سياستگذارى كردند؛ اقدام هم كردند. اما جواب مردم شيراز و مردم استان فارس و تودهنى شما به دشمن، چهاردههزار و پانصد شهيد، بيش از سى و چهار هزار جانباز و بيش از دو هزار و پانصد آزاده بود. سلام بر شما! رحمت خدا بر شما!شيراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هيچ نقطهاى از كشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناى اين حرف اين است كه از هر كجا امامزادهها و فرزندان معصومين، يا از جور خلفا مىگريختند و يا به اميدِ كمك مردم حركت مىكردند، متوجه شهر شيراز يا شهرهاى ديگر استان فارس مىشدند. آن معنويتى كه شخصيتى مثل شهيد بزرگوار مرحوم آيتاللَّه دستغيب مظهر آن معنويت بود، از اين خانواده و از اين مركز فياضِ تمام نشدنى اهل بيت (عليهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. اين عمق انگيزهى دينى را نشان مىدهد. اين نورانيت، شخصيتى مثل شهيد دستغيب مىسازد و مىپروراند و نفَس گرم آن شهيد عزيز، در اين منطقه اين همه دل جوان و جوينده را شيداى معنويت مىكند؛ دلهاى جوانى كه از همان روزهاى اول به ميدانهاى جنگ رفتند.من ديروز در جمع نظاميان مستقر در شيراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحميلى، در دورانى كه جبههها از همه طرف محنتبار بود و اكثر خرمشهر زير چكمهى اشغالگران بود، بنده به منطقهى آبادان و اين بخشِ خرمشهر رفتم؛ يك عده جوانِ بااخلاص نورانىِ پرشور، با سلاحهاى ابتدائى به آنجا آمده بودند براى اينكه بجنگند؛ گفتم: از كجا آمدهايد؟ گفتند: از شيراز. در سرتاسر دوران جنگ تحميلى بچههاى استان فارس - چه در لشكر فجر، چه در لشكر المهدى و چه در يگانهاى ارتشى كه در شيراز مستقرند و بسيارى از كاركنان آنها شيرازى يا اهل شهرهاى استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمايان بود. اين نفَس گرمى كه اين همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملى، دفاع از كشور و دفاع از بزرگترين حادثهى تاريخ ما - يعنى انقلاب اسلامى - اينجور به ميدان كشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگى مانند مرحوم آيةاللَّه شهيد دستغيب و ديگران، و پشت سر همه و قويتر از همه نفَس گرم امام بود. اين يكى از آن شگفتيهاى بسيار برجستهى انقلاب ماست!عزيزان من! امروز سالها از آن دوران مىگذرد. خيلى از شما جوانها دوران دفاع مقدس را نديديد و درك نكرديد؛ بعضى هم خاطرهى مبهمى از آن داريد. گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مىكند. بعضى از حوادث فراموش مىشوند، مثل يك موج ضعيفى كه از انداختن يك سنگى در يك استخر آبى به وجود مىآيد - موجى هست، اما هر چه مىگذرد، لحظه به لحظه ضعيفتر مىشود و دقيقهاى نمىگذرد كه ديگر خبرى از آن موج نيست - لكن بعضى از حوادث نقطهى عكسند و گذر زمان آنها را ضعيف و كمرنگ نمىكند، بلكه برجستهتر مىكند. يك نمونهى آن، حادثهى عاشوراست.در روز عاشورا كسى نفهميد چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشهى پيغمبر و ياران و نزديكانش و همچنين عظمت فاجعهى كشته شدن فرزندان و نورديدگان پيغمبر بر كسى روشن نبود. اكثر كسانى كه آنجا بودند هم نفهميدند. آنهايى كه در جبههى دشمن بودند، آنقدر مست و آنقدر غافل و آنقدر از خود بيگانه بودند كه نفهميدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حيوانيت، نمىفهمند در عالم انسانيت چه دارد اتفاق مىافتد؛ بله، زينب خوب فهميد، سكينه خوب فهميد، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهميدند چه اتفاقى افتاد؛ اين مال روز عاشوراست. اما هر روزى كه از روز عاشورا جلوتر رفتيم - روز دوازدهم در كوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدينه و اندكى بعد در همهى دنياى اسلام - اين حادثه به سرعت برق، عظمت و اهميت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از اين حادثه نگذشته بود كه آن طغيانگرِ فرعونى كه عامل اين حادثه بود، از روى زمين برافتاد و نابود شد و چند سالى بيش نگذشته بود كه آن خانواده نابود شدند. خانوادهى ديگرى از بنىاميه سر كار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت كه آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنياى اسلام روز به روز به مكتب اهل بيت نزديكتر، دلبستهتر و مشتاقتر شد و اين حادثه توانست پايههاى عقيدهى اسلامى و مكتب اسلام را در طول تاريخ استوار كند. اگر حادثهى كربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمىداشتيم و شايد فقط نامى از اسلام به گوش ما مىخورد. اين خون مقدس و اين حادثهى بزرگ، نه فقط كوچك نشد، كمرنگ نشد، ضعيف نشد، بلكه روزبهروز قويتر و برجستهتر و اثرگذارتر شد؛ اين يك نمونهى برجسته است.انقلاب شما و شهادت شهيدان شما هم از همين قبيل است. در اول حادثهاى زلزلهگون بود؛ خيليها تحليل كردند: يك زلزله است، مىگذرد و فراموش مىشود! اما اينجور نشد؛ عكس شد. امروز در اعماق دل ملتهاى مسلمان، مفاهيم انقلاب اسلامى روز به روز رسوخ بيشترى پيدا مىكند؛ اين نه حرف من، بلكه محصول تحليلهاى كسانى است كه دشمنترينِ دشمنانشان، ملت ايران و انقلاب اسلامى است! آنها مىگويند؛ آنها شهادت مىدهند. اينىكه مىبينيد تهديد مىكنند و عليه ملت ايران عربده مىكشند، به خاطر همين تحليل است؛ مىترسند! مىبينند اين حادثه خاموش نشد؛ مىبينند اين موج كمرنگ نشد و مرتب برجستهتر و گستردهتر و عمق آن بيشتر مىشود؛ لذا مىترسند.يك روزى آنها خيال كردند توى اين كشور انقلاب تمام شده؛ علت هم اين بود كه چند تا آدم غافل و نادان يا گفتند: انقلاب تمام شد، يا گفتند: اسم شهدا را ديگر نياوريد، يا گفتند: امام را بايد به موزهى تاريخ سپرد و از اين حرفها! آن بىعقلهائى كه از اين حرفها مىخواستند براى سياستهاى خودشان تحليل درست كنند، باور كردند؛ خيال كردند انقلاب تمام شد. امروز كه انسان نگاه مىكند، آثار يأس از آن تحليل را در سخنان و در تحليلهاشان مىبيند. از ملت ايران، از عظمت ايران، از استقلال ايران و از استعداد جوانهاى ايران، احساس واهمه مىكنند.چرا پيشرفت علمى يك ملت و يك كشور، از نظر يك جماعتى در دنيا تهديدآميز است؟ چرا؟! چون انحصارطلبند؛ چون سلطهطلبند؛ چون ايران را طعمه فرض كردهاند. خواستند اين كشور را با ذخائر و با موقعيت جغرافيائى ممتاز و برجستهاش، يك جا ببلعند. بيدارى ملت ايران، بيدارى جوان ايرانى و استعداد و درخشندگى پيشرفت علمى جوان ايرانى، نمىگذارد. لذا پيشرفت فنّاورى شما، انرژى هستهاى شما و پيشرفتهاى علمى ديگرِ شما، آنها را عصبانى مىكند. بله، اگر ملت ايران بىخيال و جوان ايرانى بىفكر باشد - دنبال علم و دنبال كار و دنبال توليد و دنبال نوآورى نرود و همينطور به عيش و عشرت بگذراند - آنها خوشحال مىشوند. آنها اين را مىخواهند؛ آنها نمىخواهند شهر شيراز، يك مركزى باشد كه در آن پيشرفت علمى هست - كه من گفتم شيرازِ شما، از لحاظ پيشرفت صنعتى در خط مقدم شهرها و استانهاى كشور قرار دارد و در بعضى از رشتههاى علمى، جوانها و مردان و زنان شما در دنيا آوازه پيدا كردهاند - آنها اين را نمىخواهند. آنها نمىخواهند كه دانشگاه ما، حوزهى علميهى ما، آزمايشگاه ما و محيط توليد ما، پر رونق باشد. آنها دلشان مىخواهد اختلاط دختر و پسر و آميزشهاى شهوانى و غفلت و عشرت و اينها، بر زندگى مردم غلبه پيدا كند؛ آنها اين را مىخواهند. شما عكس اين را عمل كرديد؛ علت عصبانيت امريكا و صهيونيستها و اين همه تبليغات اين است.بعضيها مىگويند آقا! چرا دشمنىِ امريكا را تحريك مىكنيد؟ خب، اگر بخواهيم دشمنىِ امريكا را تحريك نكنيم، بايد بگيريم بخوابيم، از كار و تلاش دست برداريم و افتخارات خودمان را فراموش كنيم! آن وقت امريكا از ما ممنون خواهد شد؛ امريكا اين است. آيا ملت ايران به اين راضى است؟! آنها به خاطر اين كه فلان مسئول در كشور فلان حرف را زده است يا سياست ما فلان جور حركت كرده است، با ما دشمن نيستند؛ نه، آنها به خاطر بيدارى ملت ايران با ما دشمنند. هر جا كانون بيدارى است، آماج مهمترى براى حملهى دشمنان اين ملت است. شما نگاه كنيد، ببينيد هر جائى كه بيدارى از آنجا مىتراود و هشيارى و انگيزه و آمادگىِ جوانان ملت از آنجا بيشتر بُروز و درخشش پيدا مىكند، با آنجا بيشتر دشمنند. با خانوادههاى شهدا دشمنند.الحمدللَّه خانوادهى شهداى شيراز اينگونهاند؛ ببينيد چه انگيزهاى و چه احساس افتخارى بر اين فضا و بر اين محيط سايه افكنده! درستش همين است؛ افتخار كنيد. حقيقتاً افتخار دارد كه انسان عزيزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند كه خداى متعال را با اين كار خشنود كرده است؛ «صبرا و احتسابا»، پاى خدا حساب كند. بداند كه اين عزيزى كه در راه خدا داد، يك سنگرى بود كه در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال اين ملت، برافراشته شد. هر كدام از شهداى شما يك سنگرند؛ اين افتخار دارد؛ جانبازان هم همينجورند. جانبازان هم شهداى زندهاند؛ شما جانبازان عزيز هم مثل شهدا هستيد؛ شهيد هم همين ضربهاى را كه جانباز تحمل كرده است، او هم تحمل كرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت اين فعلاً ماندن. خانوادهى شهدا، پدر و مادر شهيد، همسر شهيد، فرزندان شهيد، برادران و خواهران و خويشاوندان شهيد، پدران و خواهران و همسران جانبازان بايد افتخار كنند.يكى از چيزهائى كه من هميشه احساس مىكنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از اين بانوان عزيز، اين جانباز را با همين جانبازيش قبول كردند و پذيرفتند؛ آفرين! بعضىشان جوان رعنائى را كه با او ازدواج كردند، ناگهان ديدند به يك ازپاافتاده و به يك جانباز تبديل شد؛ پذيرفتند و استقبال كردند؛ آفرين! همسران جانبازان خيلى باارزشند. همسران شهدا - كه جوانان عزيز را تربيت كردند - خيلى باارزشند. من در شرح حال شهداى شيراز، ديدم كه تعدادى از فرزندان شهداى شيراز و استان فارس، رتبههاى علمىِ بالا و رتبههاى تحقيقىِ بالا به دست آوردهاند. اين چه جور به دست مىآيد؟! با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهيد، آن شيرزن و آن مجاهدهى فىاللَّه؛ جهاد او اين است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل يعنى اين؛ يعنى آبروى شوهر را حفظ كردن؛ شخصيت شوهر را حفظ كردن؛ اين حسن التّبعل است؛ يك نمونهاش همين است كه شوهر رفت در راه خدا؛ بچههايش و جوجههايش را در آغوش رعايت خودشان و با تربيت خودشان آنچنان بزرگ كنند كه اينها احساس افتخار كنند و راه شهيد را ادامه بدهند.من آخرين عرضم به شما اين است: عزيزان! اگر شهيدان عزيزند - كه عزيزترينند - اگر براى ما گراميند - كه گرامىترينند - گراميداشت آنها به معناى اين است كه ما راهشان را ادامه بدهيم و اهدافشان را دنبال كنيم. دنبال كردن راه آنها يعنى بايستى اهداف جمهورى اسلامى و ارزشهاى اسلامى - اين پايههاى مستحكم و اين شاخصهاى نمايان كه مىتواند اين ملت را به اوج افتخار دنيوى و اخروى برساند - در نظر داشته باشيم و دنبال كنيم. زن و مرد در اين جهت يكسانند؛ پسران و دختران شهيد، برادران و خواهران شهيد و آنهائى كه نسبتى با شهيد دارند در اين جهت يكسانند. هر چه به شهيد نزديكتريد، افتخارتان بيشتر و مسئوليتتان سنگينتر است. كشور مال شماست؛ كشور مال جوانهاست؛ آينده مال شماست. آنهائى كه رفتند، رفتند و راهها را گشودند؛ من و شما كه مانديم بايد از اين راههاى گشوده حركت كنيم و پيش برويم. والّا اگر آنها راه را باز كنند و ما بنشينيم و دست روى دست بگذاريم و تماشا كنيم، اين قدرنشناسى و نمكنشناسى است. نمكشناسىِ در قبال شهدا اين است كه وقتى آنها راه را باز كردند، ما از اين راه حركت كنيم و پيش برويم. اين امروز وظيفهى ماست و ملت ايران اين وظيفه را انجام مىدهد و مسئولين كشور بحمداللَّه به اين وظيفه متعهد و پايبندند و شعارهاى اسلامى و مبانى و اصول اسلامى براى آنها اصلىترين پرچمها و شعارهاست. انشاءاللَّه اين ملت با اين عزم، با اين روحيه، با اين جوان و با اين مشعلهاى درخشانى كه از خون شهيدان برافروختهشده و فضا را روشن كرده، خواهد توانست به بلندترين و دورترين آرزوهاى خودش برسد.پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر شهيدان نازل كن. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر خاندان شهيدان نازل كن. پروردگارا! ما را با شهيدان محشور كن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! دعاى امام بزرگوار، دعاى شهيدان، دعاى شهيد دستغيب و برتر و بالاتر از همه دعاى حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان.والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاتهبسماللَّهالرّحمنالرّحيمالحمدللَّه ربّ العالمين و الصّلاة و السّلام على سيّدنا و نبيّنا ابى القاسم المصطفى محمّد و على اله الأطيبين الأطهرين سيّما بقيّة اللَّه فى الأرضين.اگر چه در حوادث انقلاب، شگفتيهاى بىنظير كم نيست و از آغاز نهضت بزرگ ملت ايران - كه به انقلاب اسلامى منتهى شد - تا پيروزى انقلاب و از پيروزى انقلاب تا امروز، در طول دوران مبارزه و انقلاب، حوادث شگفتانگيز و بىنظير يكى پس از ديگرى چشم و دل را به خود متوجه مىكند؛ اما در ميان اين حوادث شگفتانگيز، مسئلهى شهيد يك ويژگى استثنائى دارد.هر آنچه كه مربوط به وجود نورانى شهيد است، شگفتى است. انگيزهى او براى حركت به سمت جهاد - كه در دنياى مادى و در ميان اين همه انگيزهى رنگارنگ جذاب، يك جوانى برخيزد، قيامِ للَّه كند و به سمت ميدان مجاهدت حركت بكند - اين خود يك شگفتى است؛ پس از آن، تلاش او، در معرض خطر قرار دادن خود در ميدانهاى نبرد، كارهاى برجستهى او در ميدانها، شجاعتها و شهامتهائى كه هر سطرى از آن مىتواند يك سرمشق ماندگار و نورانى باشد هم يك شگفتى است؛ و پس از آن رسيدن به شوق وافر و كنار رفتن پردهها و حجابهاى مادى و ديدن چهرهى معشوق و محبوب - كه در حركات شهدا، در حرفهاى شهدا و در روزهاى نزديك به شهادت، هميشه جلوهگر بود و نقلهاى فراوانى در اين زمينه هست - اين هم يكى از شگفتيهاست. در ميان همين شهداى عزيز شما شيرازيها و فارسىها، در يك وصيتنامهاى خواندم كه شهيد مىگويد: من بيقرارم، بيقرارم! آتشى در دل من است كه مرا بىتاب كرده است؛ به هيچ چيز ديگر آرامش پيدا نمىكنم مگر به لقاء تو؛ اى خداى محبوبِ عزيز! اين سخن يك جوان است! اين همان چيزى است كه يك سالك و يك عارف، بعد از سالها مجاهدت و سالها رياضت ممكن است به آنجا برسد؛ اما يك جوان نوخاسته، در ميدان نبرد و در ميدان جهاد آنچنان مشمول تفضل الهى قرار مىگيرد كه اين ره صد ساله را يكشبه مىپيمايد و اين احساس بىقرارى و شوق، از سوى پروردگار پاسخ مناسب مىيابد. خود اين شوق هم لطف خدا و جاذبهى حضرت حق متعال است. اين شگفتى بزرگى است.و بعد خون شهيد است. خانوادهى شهيد، مادر شهيد، پدر شهيد، همسر و فرزندان شهيد، برادران و خواهران و نزديكان و دوستان شهيد - كه اگر اين جوان با مرگ معمولى از دنيا رفته بود، اينها گريبان پاره مىكردند و صبر نمىكردند - در مقابل خون اين شهيد، آنچنان صبر و متانت و آرامش و استقامتى نشان مىدادند كه انسان متحير مىماند. مادر دو شهيد به من گفت: من بچههايم را خودم دفن كردم، در خاك گذاشتم و دستم نلرزيد! پدر چند شهيد گفت: اگر چند برابر اينها من بچه داشتم، حاضر بودم آنها را در راه خدا بدهم! اين چه عنصرى است؟ اين چه جوهرى است؟ اين چه برق درخشندهاى است كه خدا در دل حادثهى شهادت قرار داده است كه اينجور دنياى تاريك را روشن مىكند؟ هشت سال ملت ايران با اين برق درخشان در دل مرد و زن خود، همراه بود. و خدا دستگيرى كرد؛ خدا كمك كرد.شهدا پيشرو و پيشگام بودند و سنگر دوم، خانوادههاى شهيدان و ديگر ايثارگران. رفتند جلو، مانعها را از سر راه برداشتند و توانستند يك ملتى را كه چند قرن او را به بىحالى و تسليم در مقابل زورگويان عادت داده بودند، تبديل كنند به اين ملت بانشاط، سرافراز، پرافتخار و با عزم و ارادهى مستحكم و راسخ. اين كار را شهداى ما كردند؛ اين كار را رزمندگان ما كردند؛ اين كار را جانبازان ما كردند؛ اين كار را استقامت آزادگان ما در زندانهاى دشمن كرد؛ اين كار را شما خانوادههاى شهدا كرديد. حق شما بر گردن ايران و ايرانى تا ابد باقى است و تاريخ ايران بايد نسبت به خانوادهى شهدا، حقگذارى كند.بيش از چهاردههزار و پانصد شهيد از استان فارس و شهر شيراز! اين شوخى است؟ شيرازى كه سياستهاى استعمارى تصميم گرفته بود آن را به مظهر بىبندوبارى و بىاعتنائى به اصول و ارزشهاى دينى تبديل كند؛ شيرازى كه مايل بودند در آن هيچ چيز جز جلوههاى حيوانىِ منحط وجود نداشته باشد و در آن از اصالتهاى دين خبرى نباشد. براى اين سياستگذارى كردند؛ اقدام هم كردند. اما جواب مردم شيراز و مردم استان فارس و تودهنى شما به دشمن، چهاردههزار و پانصد شهيد، بيش از سى و چهار هزار جانباز و بيش از دو هزار و پانصد آزاده بود. سلام بر شما! رحمت خدا بر شما!شيراز مأمن امامزادگان بزرگوار بود؛ در هيچ نقطهاى از كشور به قدر فارس، مرقدِ امامزاده وجود ندارد. معناى اين حرف اين است كه از هر كجا امامزادهها و فرزندان معصومين، يا از جور خلفا مىگريختند و يا به اميدِ كمك مردم حركت مىكردند، متوجه شهر شيراز يا شهرهاى ديگر استان فارس مىشدند. آن معنويتى كه شخصيتى مثل شهيد بزرگوار مرحوم آيتاللَّه دستغيب مظهر آن معنويت بود، از اين خانواده و از اين مركز فياضِ تمام نشدنى اهل بيت (عليهمالسّلام) سرچشمه گرفته است. اين عمق انگيزهى دينى را نشان مىدهد. اين نورانيت، شخصيتى مثل شهيد دستغيب مىسازد و مىپروراند و نفَس گرم آن شهيد عزيز، در اين منطقه اين همه دل جوان و جوينده را شيداى معنويت مىكند؛ دلهاى جوانى كه از همان روزهاى اول به ميدانهاى جنگ رفتند.من ديروز در جمع نظاميان مستقر در شيراز گفتم: اولِ انقلاب و اوائل جنگ تحميلى، در دورانى كه جبههها از همه طرف محنتبار بود و اكثر خرمشهر زير چكمهى اشغالگران بود، بنده به منطقهى آبادان و اين بخشِ خرمشهر رفتم؛ يك عده جوانِ بااخلاص نورانىِ پرشور، با سلاحهاى ابتدائى به آنجا آمده بودند براى اينكه بجنگند؛ گفتم: از كجا آمدهايد؟ گفتند: از شيراز. در سرتاسر دوران جنگ تحميلى بچههاى استان فارس - چه در لشكر فجر، چه در لشكر المهدى و چه در يگانهاى ارتشى كه در شيراز مستقرند و بسيارى از كاركنان آنها شيرازى يا اهل شهرهاى استان فارسند - وجودشان اثرگذار و نمايان بود. اين نفَس گرمى كه اين همه جوان را در راه دفاع از اسلام، دفاع از استقلال ملى، دفاع از كشور و دفاع از بزرگترين حادثهى تاريخ ما - يعنى انقلاب اسلامى - اينجور به ميدان كشانده بود، نفَس گرم مردان بزرگى مانند مرحوم آيةاللَّه شهيد دستغيب و ديگران، و پشت سر همه و قويتر از همه نفَس گرم امام بود. اين يكى از آن شگفتيهاى بسيار برجستهى انقلاب ماست!عزيزان من! امروز سالها از آن دوران مىگذرد. خيلى از شما جوانها دوران دفاع مقدس را نديديد و درك نكرديد؛ بعضى هم خاطرهى مبهمى از آن داريد. گذر زمان، حوادث را لحظه به لحظه از انسان دورتر مىكند. بعضى از حوادث فراموش مىشوند، مثل يك موج ضعيفى كه از انداختن يك سنگى در يك استخر آبى به وجود مىآيد - موجى هست، اما هر چه مىگذرد، لحظه به لحظه ضعيفتر مىشود و دقيقهاى نمىگذرد كه ديگر خبرى از آن موج نيست - لكن بعضى از حوادث نقطهى عكسند و گذر زمان آنها را ضعيف و كمرنگ نمىكند، بلكه برجستهتر مىكند. يك نمونهى آن، حادثهى عاشوراست.در روز عاشورا كسى نفهميد چه اتفاق افتاد. عظمت آن حادثه، عظمت جهاد جگرگوشهى پيغمبر و ياران و نزديكانش و همچنين عظمت فاجعهى كشته شدن فرزندان و نورديدگان پيغمبر بر كسى روشن نبود. اكثر كسانى كه آنجا بودند هم نفهميدند. آنهايى كه در جبههى دشمن بودند، آنقدر مست و آنقدر غافل و آنقدر از خود بيگانه بودند كه نفهميدند چه اتفاقى افتاد! مستان عالَم، مستان غرور و شهوت و غضب و مستان حيوانيت، نمىفهمند در عالم انسانيت چه دارد اتفاق مىافتد؛ بله، زينب خوب فهميد، سكينه خوب فهميد، آن زنها و دخترهاى مظلوم خوب فهميدند چه اتفاقى افتاد؛ اين مال روز عاشوراست. اما هر روزى كه از روز عاشورا جلوتر رفتيم - روز دوازدهم در كوفه، چند هفته بعد در شام، چند هفته بعد در مدينه و اندكى بعد در همهى دنياى اسلام - اين حادثه به سرعت برق، عظمت و اهميت خودش را نشان داد. هنوز دو سال از اين حادثه نگذشته بود كه آن طغيانگرِ فرعونى كه عامل اين حادثه بود، از روى زمين برافتاد و نابود شد و چند سالى بيش نگذشته بود كه آن خانواده نابود شدند. خانوادهى ديگرى از بنىاميه سر كار آمدند؛ چند ده سالى نگذشت كه آن خانواده هم مضمحل و نابود شدند. دنياى اسلام روز به روز به مكتب اهل بيت نزديكتر، دلبستهتر و مشتاقتر شد و اين حادثه توانست پايههاى عقيدهى اسلامى و مكتب اسلام را در طول تاريخ استوار كند. اگر حادثهى كربلا نبود، ما امروز از مبانى و اصول اسلام هم چندان خبرى نمىداشتيم و شايد فقط نامى از اسلام به گوش ما مىخورد. اين خون مقدس و اين حادثهى بزرگ، نه فقط كوچك نشد، كمرنگ نشد، ضعيف نشد، بلكه روزبهروز قويتر و برجستهتر و اثرگذارتر شد؛ اين يك نمونهى برجسته است.انقلاب شما و شهادت شهيدان شما هم از همين قبيل است. در اول حادثهاى زلزلهگون بود؛ خيليها تحليل كردند: يك زلزله است، مىگذرد و فراموش مىشود! اما اينجور نشد؛ عكس شد. امروز در اعماق دل ملتهاى مسلمان، مفاهيم انقلاب اسلامى روز به روز رسوخ بيشترى پيدا مىكند؛ اين نه حرف من، بلكه محصول تحليلهاى كسانى است كه دشمنترينِ دشمنانشان، ملت ايران و انقلاب اسلامى است! آنها مىگويند؛ آنها شهادت مىدهند. اينىكه مىبينيد تهديد مىكنند و عليه ملت ايران عربده مىكشند، به خاطر همين تحليل است؛ مىترسند! مىبينند اين حادثه خاموش نشد؛ مىبينند اين موج كمرنگ نشد و مرتب برجستهتر و گستردهتر و عمق آن بيشتر مىشود؛ لذا مىترسند.يك روزى آنها خيال كردند توى اين كشور انقلاب تمام شده؛ علت هم اين بود كه چند تا آدم غافل و نادان يا گفتند: انقلاب تمام شد، يا گفتند: اسم شهدا را ديگر نياوريد، يا گفتند: امام را بايد به موزهى تاريخ سپرد و از اين حرفها! آن بىعقلهائى كه از اين حرفها مىخواستند براى سياستهاى خودشان تحليل درست كنند، باور كردند؛ خيال كردند انقلاب تمام شد. امروز كه انسان نگاه مىكند، آثار يأس از آن تحليل را در سخنان و در تحليلهاشان مىبيند. از ملت ايران، از عظمت ايران، از استقلال ايران و از استعداد جوانهاى ايران، احساس واهمه مىكنند.چرا پيشرفت علمى يك ملت و يك كشور، از نظر يك جماعتى در دنيا تهديدآميز است؟ چرا؟! چون انحصارطلبند؛ چون سلطهطلبند؛ چون ايران را طعمه فرض كردهاند. خواستند اين كشور را با ذخائر و با موقعيت جغرافيائى ممتاز و برجستهاش، يك جا ببلعند. بيدارى ملت ايران، بيدارى جوان ايرانى و استعداد و درخشندگى پيشرفت علمى جوان ايرانى، نمىگذارد. لذا پيشرفت فنّاورى شما، انرژى هستهاى شما و پيشرفتهاى علمى ديگرِ شما، آنها را عصبانى مىكند. بله، اگر ملت ايران بىخيال و جوان ايرانى بىفكر باشد - دنبال علم و دنبال كار و دنبال توليد و دنبال نوآورى نرود و همينطور به عيش و عشرت بگذراند - آنها خوشحال مىشوند. آنها اين را مىخواهند؛ آنها نمىخواهند شهر شيراز، يك مركزى باشد كه در آن پيشرفت علمى هست - كه من گفتم شيرازِ شما، از لحاظ پيشرفت صنعتى در خط مقدم شهرها و استانهاى كشور قرار دارد و در بعضى از رشتههاى علمى، جوانها و مردان و زنان شما در دنيا آوازه پيدا كردهاند - آنها اين را نمىخواهند. آنها نمىخواهند كه دانشگاه ما، حوزهى علميهى ما، آزمايشگاه ما و محيط توليد ما، پر رونق باشد. آنها دلشان مىخواهد اختلاط دختر و پسر و آميزشهاى شهوانى و غفلت و عشرت و اينها، بر زندگى مردم غلبه پيدا كند؛ آنها اين را مىخواهند. شما عكس اين را عمل كرديد؛ علت عصبانيت امريكا و صهيونيستها و اين همه تبليغات اين است.بعضيها مىگويند آقا! چرا دشمنىِ امريكا را تحريك مىكنيد؟ خب، اگر بخواهيم دشمنىِ امريكا را تحريك نكنيم، بايد بگيريم بخوابيم، از كار و تلاش دست برداريم و افتخارات خودمان را فراموش كنيم! آن وقت امريكا از ما ممنون خواهد شد؛ امريكا اين است. آيا ملت ايران به اين راضى است؟! آنها به خاطر اين كه فلان مسئول در كشور فلان حرف را زده است يا سياست ما فلان جور حركت كرده است، با ما دشمن نيستند؛ نه، آنها به خاطر بيدارى ملت ايران با ما دشمنند. هر جا كانون بيدارى است، آماج مهمترى براى حملهى دشمنان اين ملت است. شما نگاه كنيد، ببينيد هر جائى كه بيدارى از آنجا مىتراود و هشيارى و انگيزه و آمادگىِ جوانان ملت از آنجا بيشتر بُروز و درخشش پيدا مىكند، با آنجا بيشتر دشمنند. با خانوادههاى شهدا دشمنند.الحمدللَّه خانوادهى شهداى شيراز اينگونهاند؛ ببينيد چه انگيزهاى و چه احساس افتخارى بر اين فضا و بر اين محيط سايه افكنده! درستش همين است؛ افتخار كنيد. حقيقتاً افتخار دارد كه انسان عزيزش را و جوانش را در راه خدا بدهد و بداند كه خداى متعال را با اين كار خشنود كرده است؛ «صبرا و احتسابا»، پاى خدا حساب كند. بداند كه اين عزيزى كه در راه خدا داد، يك سنگرى بود كه در مقابل هجوم دشمنان به عزّت و به استقلال اين ملت، برافراشته شد. هر كدام از شهداى شما يك سنگرند؛ اين افتخار دارد؛ جانبازان هم همينجورند. جانبازان هم شهداى زندهاند؛ شما جانبازان عزيز هم مثل شهدا هستيد؛ شهيد هم همين ضربهاى را كه جانباز تحمل كرده است، او هم تحمل كرده؛ سرنوشت او پرواز و رفتن بود، سرنوشت اين فعلاً ماندن. خانوادهى شهدا، پدر و مادر شهيد، همسر شهيد، فرزندان شهيد، برادران و خواهران و خويشاوندان شهيد، پدران و خواهران و همسران جانبازان بايد افتخار كنند.يكى از چيزهائى كه من هميشه احساس مىكنم، احترام به همسران جانبازان است. بعضى از اين بانوان عزيز، اين جانباز را با همين جانبازيش قبول كردند و پذيرفتند؛ آفرين! بعضىشان جوان رعنائى را كه با او ازدواج كردند، ناگهان ديدند به يك ازپاافتاده و به يك جانباز تبديل شد؛ پذيرفتند و استقبال كردند؛ آفرين! همسران جانبازان خيلى باارزشند. همسران شهدا - كه جوانان عزيز را تربيت كردند - خيلى باارزشند. من در شرح حال شهداى شيراز، ديدم كه تعدادى از فرزندان شهداى شيراز و استان فارس، رتبههاى علمىِ بالا و رتبههاى تحقيقىِ بالا به دست آوردهاند. اين چه جور به دست مىآيد؟! با مجاهدت آن مادر، آن همسر شهيد، آن شيرزن و آن مجاهدهى فىاللَّه؛ جهاد او اين است: «حسن التّبعل»؛ حسن التّبعل يعنى اين؛ يعنى آبروى شوهر را حفظ كردن؛ شخصيت شوهر را حفظ كردن؛ اين حسن التّبعل است؛ يك نمونهاش همين است كه شوهر رفت در راه خدا؛ بچههايش و جوجههايش را در آغوش رعايت خودشان و با تربيت خودشان آنچنان بزرگ كنند كه اينها احساس افتخار كنند و راه شهيد را ادامه بدهند.من آخرين عرضم به شما اين است: عزيزان! اگر شهيدان عزيزند - كه عزيزترينند - اگر براى ما گراميند - كه گرامىترينند - گراميداشت آنها به معناى اين است كه ما راهشان را ادامه بدهيم و اهدافشان را دنبال كنيم. دنبال كردن راه آنها يعنى بايستى اهداف جمهورى اسلامى و ارزشهاى اسلامى - اين پايههاى مستحكم و اين شاخصهاى نمايان كه مىتواند اين ملت را به اوج افتخار دنيوى و اخروى برساند - در نظر داشته باشيم و دنبال كنيم. زن و مرد در اين جهت يكسانند؛ پسران و دختران شهيد، برادران و خواهران شهيد و آنهائى كه نسبتى با شهيد دارند در اين جهت يكسانند. هر چه به شهيد نزديكتريد، افتخارتان بيشتر و مسئوليتتان سنگينتر است. كشور مال شماست؛ كشور مال جوانهاست؛ آينده مال شماست. آنهائى كه رفتند، رفتند و راهها را گشودند؛ من و شما كه مانديم بايد از اين راههاى گشوده حركت كنيم و پيش برويم. والّا اگر آنها راه را باز كنند و ما بنشينيم و دست روى دست بگذاريم و تماشا كنيم، اين قدرنشناسى و نمكنشناسى است. نمكشناسىِ در قبال شهدا اين است كه وقتى آنها راه را باز كردند، ما از اين راه حركت كنيم و پيش برويم. اين امروز وظيفهى ماست و ملت ايران اين وظيفه را انجام مىدهد و مسئولين كشور بحمداللَّه به اين وظيفه متعهد و پايبندند و شعارهاى اسلامى و مبانى و اصول اسلامى براى آنها اصلىترين پرچمها و شعارهاست. انشاءاللَّه اين ملت با اين عزم، با اين روحيه، با اين جوان و با اين مشعلهاى درخشانى كه از خون شهيدان برافروختهشده و فضا را روشن كرده، خواهد توانست به بلندترين و دورترين آرزوهاى خودش برسد.پروردگارا! رحمت و مغفرت خود را بر شهيدان نازل كن. پروردگارا! رحمت و لطف و فضل خود را بر خاندان شهيدان نازل كن. پروردگارا! ما را با شهيدان محشور كن. پروردگارا! مرگ ما را جز به شهادت در راه خودت قرار مده. پروردگارا! دعاى امام بزرگوار، دعاى شهيدان، دعاى شهيد دستغيب و برتر و بالاتر از همه دعاى حضرت ولىعصر (ارواحنا فداه) را شامل حال ما بگردان.والسّلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته