برخی از بایسته های تبلیغ و سخنوری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

برخی از بایسته های تبلیغ و سخنوری - نسخه متنی

محسن قرائتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

برخي از بايسته‏هاي تبليغ و سخنوري

محسن قرائتي

اشاره

نوشته‏اي كه پيش رو داريد اقتباس از دو سخنراني حجت الاسلام والمسلمين محسن قرائتي است كه يكي در جمع مبلغان خارج از كشور و ديگري در جمع مبلغان هجرت بلند مدت حوزه علميه قم ايراد گرديده است. چكيده اين دو سخنراني به صورت گزينشي و نكته‏وار ارائه مي‏شود.

1. دعوت بايد به سوي خدا باشد. از نظر قرآن كريم بهترين مردم كره زمين مبلّغين هستند، به شرط اينكه دعوت و تبليغشان به سوي خداوند تبارك و تعالي ـ نه دعوت به نفس ـ و عمل و رفتارشان صالح و خالص براي خداوند باشد. «وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّنْ دَعا إلَي اللّه‏ِ وَعَمِلَ صالِحا وَقالَ إِنَّني مِنَ الْمُسْلِمينَ»1؛ «و كيست خوش گفتارتر از آن كس كه به سوي خدا دعوت نمايد و كار نيك كند و گويد: من [در برابر خدا] از تسليم شدگانم؟»

2. مبلّغ بايد سوز و عطش دروني براي هدايت مردم داشته باشد. يكي از ويژگيهايي كه خداوند تبارك و تعالي براي حضرت رسول صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مطرح مي‏كند، همين سوز دروني و حرص براي هدايت امت است. «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بالْمُؤْمِنينَ رَئُوفٌ رَحيمٌ»2؛ «قطعا براي شما پيامبري از خودتان آمد. بر او دشوار است كه شما در رنج بيفتيد، به [هدايت] شما حريص، و نسبت به مؤمنان، رؤوف و مهربان است.»

و در همين رابطه در مورد پيامبر عظيم الشأن اسلام مي‏فرمايد:

«لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ»3؛ «شايد تو از اينكه [مشركان [ايمان نمي‏آورند، جان خود را تباه سازي.»

3. مبلّغ بايد بي‏تكلف باشد مثلا اگر نمي‏داند، صاف بگويد نمي‏دانم. اگر از او سؤال كردند و دانست، جواب دهد و اگر ندانست، توجيه و تفسير بي‏جهت نكند. «قُلْ ما أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ اَجْرٍ وَما أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفينَ»4؛ «بگو: مزدي بر اين [رسالت] از شما طلب نمي‏كنم و از متكلفين نيستم [و سخنانم روشن و همراه با دليل است].»

4. مبلّغ نبايد در امر تبليغ مقلّد ديگران باشد. خطيب نبايد سعي كند مثل مرحوم فلسفي و يا سخنور ديگري سخنراني كند، بلكه بايد خودش باشد و مثل خودش سخنراني كند. «وَمِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّمواتِ وَالاْءَرْضِ وَاخْتِلافُ اَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوانِكُم اِنَّ في ذالِكَ لاَياتٍ لِلْعالِمينَ»5؛

«و از نشانه‏هاي اوست آفريدن آسمانها و زمين و گوناگون بودن زبانها و رنگهاي شما. هر آينه در اين كار نشانه‏هايي براي دانشمندان است.»

5. يكي از ويژگيهاي مهم مبلّغ اين است كه ساده، روان و قابل فهم براي همه بگويد. به عنوان مثال به جاي اينكه بگويد «در اين مقطع از زمان، بگويد همين حالا، يا به جاي «روند تكاملي» بگويد، «همين طور كه پيش مي‏رويم». «وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرءانَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِنْ مَدَّكِرٍ»6؛

«وقطعا قرآن را براي پندآموزي آسان كرده‏ايم، پس آيا پند گيرنده‏اي هست؟»

6. سخنراني بايد مفيد و مختصر و جذاب باشد و در 20 دقيقه تنظيم شود مگر اينكه، خطيب بتواند مردم را بخنداند. مرحوم فلسفي مي‏گفت: «هر كس نمي‏تواند مردم را بخنداند سر 20 دقيقه از منبر پايين بيايد.»

7. مبلّغ توانمند، كسي است كه هم مردم را بخنداند و هم بگرياند. «وَأَنَّهُ هُوَ أَضْحَكَ وَأبْكي»7؛

«و آنكه او خندانيد و گريانيد.»

8 . مبلّغ بايد با همه مؤمنين به يك شكل برخورد كند. جواب سلامها و برخوردهاي او نبايد نسبت به افراد متفاوت باشد، بلكه بايد بخاطر خدا با همه يكسان برخورد كند.

9. مطالب و مسائلي كه در منبر مطرح مي‏شود بايد مطابق با نياز مخاطب انتخاب شود.

10. خطيب توانا كسي است كه سخنراني خود را متنوع كند. اينكه درباره يك موضوع شبهاي متوالي صحبت شود، اشتباه است.

11. سخنران بايد در هنگام سخنراني، نگاه خود را به همه جمعيت تقسيم كند و به يك نقطه خاص خيره نشود.

12. مبلّغ بايد دسته بندي شده سخن بگويد و اول و آخر كلامش مشخص باشد. مخلوط صحبت كردن از اشتباهات بزرگ در سخنراني است.

13. از جمله هنرهاي خوب در تبليغ، استفاده از مثالهاي زيبا و مناسب است. به عنوان مثال، براي بيان ثواب نماز جماعت كه اگر 2 نفر بودند چقدر و اگر سه نفر بودند چقدر ثواب دارد تا اينكه اگر به 10 نفر رسيدند ثواب آن بي‏نهايت مي‏شود، مي‏توان اين طور گفت: «خواهر يا برادر! شما اگر يك انگشت داشته باشي چقدر توانايي داري؟ اگر 2 تا انگشت داشته باشي چقدر؟ اگر 3 تا چطور؟ با اضافه شدن تعداد انگشتان توانايي شخص بالاتر مي‏رود و آن شخص كه هر 10 انگشت را داشته باشد از عهده بي‏نهايت كار برمي‏آيد.»

مثال ديگر: سؤال مي‏شود كه چرا قرآن همه خوبيها را به خدا و همه بديها را به شخص نسبت مي‏دهد؟ مثلا مي‏فرمايد:

«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّه‏ِ وَما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ وَاَرْسَلْناكَ لِلنّاسِ رَسُولاً وَكَفي بِاللّهِ شَهيدا»8؛

«هر چه از خوبي به تو مي‏رسد از جانب خداست، و آنچه از بدي به تو مي‏رسد از خود توست، و تو را به پيامبري براي مردم فرستاديم، و گواه بودن خدا بس است.»

در جواب اين سؤال مي‏توان اين طور مثال زد: زمين هميشه دور خورشيد مي‏چرخد. آن قسمت از زمين كه به طرف خورشيد است روشن و آن قسمت كه به طرف خورشيد نيست تاريك مي‏باشد. پس روشنايي زمين از خورشيد و تاريكي آن از خودش مي‏باشد.

14. مبلّغ بايد سه شرط اساسي داشته باشد، كما اينكه پيامبران الهي اين سه شرط را داشتند.

1) از مردم باشد:

«رَبَّنا وَابْعَثْ فيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اياتِكَ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ والْحِكْمَةَ وَيُزَكّيهِمْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ»9؛ «پروردگارا، در ميان آنان، فرستاده‏اي از خودشان برانگيز، تا آيات تو را بر آنان بخواند، و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و پاكيزه‏شان كند، زيرا كه تو خداي شكست‏ناپذير حكيمي.»

2) در مردم باشد:

«كَما أرْسَلْنا فيكُمْ رَسُولاً مِنْكُمْ يَتْلُوا عَلَيْكُمْ ءَاياتِنا وَيُزَكّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ»10؛«همان‏طور كه در ميان شما، فرستاده‏اي از خودتان روانه كرديم، كه آيات ما را بر شما مي‏خواند، و شما را پاك مي‏گرداند، و به شما كتاب و حكمت مي‏آموزد، و آنچه را نمي‏دانستيد به شما ياد مي‏دهد.»

3) با مردم باشد:

«فَأَنْجَيْناهُ وَالَّذينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنا دابِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِاياتِنا وَما كانُوا مُؤْمِنينَ»11؛ «پس او و كساني را كه با او بودند به رحمتي از خود رهانيديم، و كساني را كه آيات ما را دروغ شمردند و مؤمن نبودند ريشه‏كن كرديم.»

15. محور تمام سخنان مبلّغ در تبليغ بايد قرآن باشد. «نَحْنُ أَعْلَمُ بِما يَقُولُونَ وما أنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبّارٍ فَذَكِّرْ بِالْقُرءانِ مَنْ يَخافُ وَعيدِ»12؛

«ما به آنچه مي‏گويند آگاهتريم و تو مأمور به اجبار آنها [به ايمان]نيستي؛ پس بوسيله قرآن، كساني را كه از عذاب من مي‏ترسند متذكّر ساز.»

16. مبلّغ نبايد از تعريفهاي بي‏جاي ديگران خشنود شود. چرا كه قرآن كريم چنين انساني را بدعاقبت مي‏داند. «لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ يَفْرَحُونَ بِما أَتَوا ويُحِبُّونَ أَنْ يُحْمَدُوا بِما لَمْ يَفْعَلُوا فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ بِمَفازَةٍ مِنَ الْعَذابِ وَلَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ»13؛

«البته گمان مبر كساني كه بدانچه كرده‏اند شادماني مي‏كنند و دوست دارند به آنچه نكرده‏اند مورد ستايش قرار گيرند، قطعا گمان مبر كه براي آنان نجاتي از عذاب است، [بلكه] عذابي دردناك خواهند داشت.»

17. سخن مبلّغ بايد مطابق با زمان و مكان باشد، به گونه‏اي كه مخاطب حس كند آن سخن براي اوست. در اين صورت مخاطب با مطلب گره مي‏خورد.

مثال: اگر در داستان حضرت يوسف عليه‏السلام گفته شود كه ايشان برادران حسودي داشت كه به عنوان بازي او را بردند و در چاه پرت كردند و پيراهن خونين او را آوردند و...، مخاطب خواهد گفت: اين تاريخ 2000 سال قبل است و هيچ ارتباطي به زندگي ما ندارد. اما اگر گفته شود: يوسفي بود، جوانها! همه شما يوسف هستيد، يوسف را بردند، همه شما را هم مي‏برند، او را به اسم بازي بردند، شما را هم به اسم بازي مي‏برند، او را به چاه انداختند و پَرت كردند، شما را نيز پرت مي‏كنند و...، در اين صورت مخاطب احساس مي‏كند كه قرآن با او سخن مي‏گويد و شرح حال امروز اوست.

قال الحسن عليه‏السلام : «عَجِبْتُ لِمَنْ يَتَفَكَّرُ في مَأْكُولِهِ، كَيْفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعْقُولِهِ، فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ وَيُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ؛14

تعجب مي‏كنم از كسي كه در خوردني خود تفكر مي‏كند چگونه در معقول خويش انديشه نمي‏كند؛ شكم خود را از آنچه به آن آزار رساند دور مي‏سازد ولي سينه خود را در مقابل آنچه آن را پست مي‏گرداند رها مي‏كند.»

چند مقدمه كوتاه:

1. جشنواره فيلم فجر از سال 1361 ه·· .ش ـ به فاصله سه سال پس از پيروزي انقلاب ـ شروع به كار كرده و همواره به عنوان مهمترين جشنواره سينمايي كشور، عرصه رقابت فيلمسازان داخلي و خارجي بوده است و در دهه فجر سال 1381 شاهد بيست و يكمين دوره آن در تهران بوديم.

2. هدف از شركت نگارنده در اين جشنواره اولاً آشنايي با توليدات سينمايي كشور در سال گذشته و ثانيا ارزيابي جايگاه حوزه علميه در مواجهه با فرايند رو به رشد منكرات ديني در اين رسانه فراگير ملي بود.

3. يكي از اصلي‏ترين بخشهاي جشنواره فيلم فجر، بخش مسابقه سينماي ايران است كه در جشنواره بيست و يكم، 22 فيلم برتر (در زمينه‏هاي توليدي و فني) در اين بخش پذيرفته شده بودند و بجز يك مورد ـ كه بدليل ترافيك سنگين جاده‏اي موفق به ديدن آن نشدم ـ بقيه فيلمهاي بخش مسابقه ديده شدند.

4. برخي از توليدات سينمايي كشور كه براي بخش مسابقه حائز شرايط اوليه نبوده‏اند، در بخش فيلمهاي ميهمان نمايش داده مي‏شدند كه بدليل تناسب زماني و نمايش اين فيلمها بين دو فيلمي كه هر روز در بخش مسابقه نمايش داده مي‏شد يازده فيلم از بخش فيلمهاي ميهمان نيز ـ براي احاطه بيشتر بر فضاي توليدات سينمايي سال گذشته ـ ديده شد.

5. اسامي فيلمهايي كه در بخش مسابقه سينماي ايران و فيلمهاي ميهمان ديده شدند به قرار زير هستند:

الف) فيلمهاي بخش مسابقه سينماي ايران:

فيلمهاي اين بخش به تشخيص هيأت داوران، قابليتهاي اوليه براي ورود به عرصه رقابت و ارزشگذاري جشنواره را داشته‏اند. اين فيلمها عبارتند از:

نامه‏هاي باد (اميني)، شبهاي روشن (مؤتمن)، دوشيزه (درمنش)، رقص در غبار (فرهادي)، عروس خوش‏قدم (راست‏گفتار)، سال سخت در خمين / صنوبر (راعي)، نغمه (ابوطالبي)، عشق فيلم (وحيدزاده)، رأي باز (نوربخش)، خاموشي دريا (موسائيان)، اينجا چراغي روشن است (ميركريمي)، ديوانه از قفس پريد (معتمدي)، كولي (شاه‏حاتمي)، واكنش پنجم (ميلاني)، صورتي (جيراني)، فرش باد (تبريزي)، زيستن (سبحاني)، بهشت جاي ديگري است (گلبن)، دنيا (مصيري)، نفس عميق (شهباري)، گاهي به آسمان نگاه كن (تبريزي).

ب) فيلمهاي بخش ميهمان:

اين فيلمها در بخش مسابقه پذيرفته نشده بودند و عبارتند از:

دخيل (ياري)، نورا (شوليزاده)، علي و دني (نيكخواه آزاد)، ستاره سربي (ودادي)، قطار كودكي (حسن‏پور)، خورشيد مصر (يغمائيان)، زمانه (صلاحمند)، رومشگان (غلامرضايي)، تهران ساعت 7 صبح (رضويان)، جوجه اردك من (فيضي)، نبات داغ (آهنگر).

6. اكثر فيلمهاي فوق الذكر فيلمهايي هستند كه تا زمان نگارش اين اثر نمايش عمومي داده نشده‏اند و در صورت هوشياري و اقدام به موقع نهادهاي نظارتي، مي‏تواند نمايش عمومي آنها توأم با سانسور و حذف موارد خلاف شرع باشد و لذا اگر در اين نوشتار به موارد خلافي در برخي از اين فيلمها اشاره مي‏شود صرفا بمعناي اطلاع از فيلمهاي توليد شده در سيستم فيلمسازي جمهوري اسلامي ايران ـ با يارانه‏هاي سنگيني كه براي آن پرداخت مي‏شود ـ بوده و لزوما بمعناي وجود داشتن اين موارد در نمايش عمومي آنها نيست كما اينكه عكس آن را هم اثبات نمي‏كند و اگر رفته رفته حساسيتها كم شود و چشمان بيدار و ناظري نباشند كه بر فعاليتهاي سينمايي كشور نظارت كنند، بعيد نيست كه همه اين موارد ـ طبق سليقه تهيه كنندگان و سازندگاني كه براي ثانيه ثانيه آنها پولهاي گزاف خرج كرده‏اند ـ به همان صورتي كه هست به خورد مردم داده شود.

7. اساسا تا كنون نهاد نظارتي تعريف شده‏اي ـ مثل آنچه كه در مورد نظارت بر مطبوعات وجود دارد ـ در سينماي كشور وجود ندارد و مخصوصا حوزه علميه ـ به عنوان متولي امور ديني مردم جايگاه بايسته‏اي بدين منظور نداشته و توليد كنندگان محصولات سينمايي هيچ پروا و واهمه‏اي از ناحيه اعتراض حوزه علميه به ترويج منكرات ديني در اين رسانه پرمخاطب و تأثيرگذار در خود احساس نكرده و نمي‏كنند.

8 . علي رغم دور بودن حوزه علميه از وادي نظارت و حتي اطلاع از محصولات سينمايي كشور، بخشهايي به صورت خودجوش و بعضا با ملاك و معيارهاي متغير، فعاليتهايي در زمينه نظارت بر توليدات سينمايي كشور داشته‏اند كه برخي از آنها عبارتند از:

الف) ستاد امر به معروف و نهي از منكر: اين ستاد چند سالي است كه در زمينه سينما و بعضا تئاتر فعال شده و با پيگيريهاي مجدانه خود تأثيرات درخور توجهي در جلوگيري از پخش برخي از موارد خلاف شرع براي عموم مردم داشته است.

اين ستاد با وجود بودجه محدودي كه روي اين كار گذاشته، توانسته است با شكايت رسمي از برخي فيلمهاي منفي و كشيدن آنها به دادگاه، تهيه كنندگان را مجبور به حذف برخي از صحنه‏هاي مسئله‏دار كند؛ همچنين با اعطاي جوايزي جنبي به برخي فيلمهاي مثبت، به نوبه خود سعي در ترويج موارد مثبت نموده است.

ب) سازمان بازرسي كل كشور: اين سازمان هم به نوبه خود و با مأمور كردن يكي دو نفر براي برخورد با فيلمهاي منفي، توانسته است در حد خود در حذف صحنه‏ها و موارد منفي از فيلمها تأثير گذار باشد.

ج) قوه قضائيه: بخشي هم در قوه قضاييه مأمور رسيدگي به شكاياتي در رديف اعتراض به فيلمها و... شده است.

د) بخشهاي نظارت و ارزيابي ارشاد اسلامي: اين بخشها كه با تعويض وزراي ارشاد دچار قبض و بسط شده و مي‏شوند در حال حاضر منحصر به بخش نظارت و ارزيابي ـ توأم با تساهل و تسامح ـ بعد از توليد هستند كه از قرار اطلاع حساسيتهاي در خور توجهي نسبت به توليدات سينمايي كشور ندارند و يا از اين باب كه چاقو دسته خودش را نمي‏برد، چندان بدنبال دردسر نيستند.

ه·· ) اشخاص حقيقي و حقوقي ديگر: شايد يكي از با سابقه‏ترين افراد حقيقي كه ـ جداي از جايگاه حقوقي‏اش در بنياد جانبازان ـ به مقوله نقد و نظر فيلمهاي سينمايي وارد شده آقاي «عليرضا سربخش» باشد كه از ناحيه چشم جانباز است و در بولتنهاي مختلف مطالبي از ايشان به چاپ رسيده است.

9. در جشنواره بيست و يكم ـ برخلاف جشنواره سال گذشته‏اش ـ فيلمسازان صاحب نام سينماي ايران كمتر فيلم ساخته بودند و اين مطلب بنا به گفته كارشناسان فن كاملاً تصادفي و اتفاقي است و دليل خاصي نمي‏تواند داشته باشد.

10. از آنجا كه هدف اصلي اين نوشتار پرداختن به اين مطلب اساسي است كه آيا حوزه علميه با توجه به مقدورات خود، در قبال سينماي كشور وظيفه شرعي داشته و دارد كه در انجام آن كوتاهي كرده باشد يا نه، در محدوده اين نوشتار، به برخي از نكات قابل تأمل فيلمها اشاره مي‏كنيم.

برخي از نكات قابل تأمل در فيلمهاي مورد بررسي

بايد توجه داشت كه بعضي از اين نكات مربوط به ظواهر فيلمها هستند و حداقل در نمايش تلويزيوني آنها مي‏شود اميدوار بود كه حذف يا كوتاه شوند ولي در مواردي، كليت فيلم مروّج يك فكر يا مسلك انحرافي است و به طور غيرمستقيم به القاء مفاهيم ضد ديني پرداخته است و به نظر مي‏رسد اينگونه موارد جاي تأمل بيشتري داشته باشند.

1. بي‏توجهي به ظواهر شرع

بي‏شك يكي از كاركردهاي تبليغي سينما ترويج مظاهر فرهنگي خاص، به مخاطب است. از اينرو صاحبان كمپانيهاي بزرگ اقتصادي به طور مشخص بخشي از بودجه فيلمهاي سينمايي را مي‏پردازند، صرفا به اين منظور كه هنرپيشگان محبوب، در مقابل دوربين، از كالاي توليد شده آنها استفاده كنند؛ مثلا نوشابه مارك كوكا كولا بنوشند يا ماشين مورد نظر آنها را سوار شوند و... .

بنابراين ساده انگاري است كه فكر كنيم استفاده از موسيقي لهويِ خاص يا پوشش و وضعيت ظاهري هنرپيشگان فيلم ـ علاوه بر حرمت قطعي كه دارند ـ نقشي در تقليد تماشاگر و ترويج آن موارد در جامعه ندارند.

الف) موسيقي لهوي:

حرمت شكنيهايي كه در حيطه موسيقي لهوي (تكخواني زن و...) در فيلمهايي مثل «رقص در غبار»، «نامه‏هاي باد»، «نفس عميق»، «دنيا»، «دوشيزه»، «عروس خوش‏قدم»، «رأي باز» و... مشاهده شد بيشتر شبيه خوش رقصي15 براي شيطان (به هزار و يك بهانه واهي است) تا حتي ضرورت دراماتيك. به عنوان مثال در فيلم «رقص در غبار» ممكن است ارباب فيلم و دوربين بگويند وقتي ما مي‏خواهيم يك شخصيت منفي با گذشته خراب را نشان دهيم نمي‏توانيم بگوئيم اين آدم در ماشينش صوت عبدالباسط يا سخنراني مقام معظم رهبري ـ مد ظله العالي ـ گوش مي‏كند. طبعا اين آدم تكخواني زن آنهم در اعلي درجه‏اش را مي‏پسندد؛ ولي آيا غلبه دادن اين صدا نسبت به صداهاي محيط و ربع ساعت طول دادن اين خوانندگي هم جزء ضرورت دراماتيك كار است؟!

ب) رقص و آواز زن

1. در فيلم «رقص در غبار» صحنه‏اي از يك فيلم هندي كه زن رقاصه‏اي توأم با ساز و آواز هندي مدتي به رقص و پايكوبي روي خورده شيشه مي‏پردازد وجود دارد و تصوير او به گونه‏اي فضاي صحنه را اشغال كرده كه معلوم نيست ويديو و تلويزيون دارد اين صحنه را براي بازيگر فيلم نمايش مي‏دهد و خوب كه تماشاگران مستفيض شدند كاشف به عمل مي‏آيد كه كارگردان اين فيلم مبادرت به اين عمل مشتري جمع كن ننموده و يك كارگردان فلان فلان شده خارجي چنين عمل قبيحي را در فضاي سالم سينماي كشور مرتكب شده و غرض كارگردان اين فيلم هم از مطرح كردن اين صحنه اين بوده كه «پسر» از «دختر» بپرسد تو هم حاضري بخاطر من با پاهاي برهنه روي شيشه برقصي؟!

2. در فيلم «صورتي» زني كه قرار است به جاي مرد، نقش سياه را بازي كند، مدتي روي صحنه ـ به صورت تمريني ـ رقص و آواز سياه بازي را به تنهايي اجرا مي‏كند.

ج) كلكسيون رقص و آواز و موسيقي مطرب

به جز رقص و آواز زن (به تنهايي) كه گويا خود حرمت‏شكني جديدي در وادي سينماي كشور است، رقص و آوازهاي ديگر در انواع و اقسام مختلف و بعضا رقص و پايكوبي با آهنگهاي تند غربي به وفور در فيلمهايي از قبيل: «علي و دني»، «ستاره‏هاي سربي»، «صورتي»، «نامه‏هاي باد»، «عشق فيلم»، «جوجه اردك من»، «گاهي به آسمان نگاه كن»، «فرش باد»، «رومشگان»، «دنيا»، «عروس خوش‏قدم» و... به چشم مي‏خورد كه گويا به صورت يك امر عادي در همه فيلمها در آمده است. منتها در عروس خوش قدم براي اينكه رقاصي هنرپيشه هفت قلم آرايش كرده فيلم با قيچي احتمالي سانسور مواجه نشود، برخي از صحنه‏هاي رقص را به صورت تركيبي از جزئيات دامن و پاي هنرپيشه زن، قلم‏مو و چرخشهاي آن و... تدوين كرده‏اند.

و يا در «رومشگان» براي اينكه رقص دسته جمعي دختركان جوان خيلي توي چشم نزند، همگي آنها لباس محلي در رنگهاي متنوع و شاد پوشيده‏اند و باز هم براي اينكه سنتي (و حلال!) بودن قضيه تضمين شود هر كدام دستمالي هم به دست گرفته‏اند. در «قرش باد» هم براي اينكه سلايق رقصي گوناگون مخاطب ارضاء شود، در هر گوشه از حياط بزرگ منزل، پيرها و جوانها به سبكهاي سنتي و غربي با آهنگهاي تند، مشغول رقص و پايكوبي مي‏شوند تا كلكسيون كامل باشد.

د) تماس بدني با جنس مخالف

1. در فيلم «رأي باز» درگيري زن و مرد و دست به يقه شدن آنها در دعوا و سپس فشار دادن گلوي هم و... وجود دارد، مثل اينكه دو مرد با هم درگيرند و هيچ حريمي بين اين دو، (لااقل جلوي دوربين) نمي‏بايستي رعايت شود.

2. در فيلم «زمانه» پسري كه معلول جنگي و ويلچر نشين هم هست، براي متقاعد كردن خانواده دختر مورد علاقه‏اش ـ كه مدتها در فيلم عشق بازي آنها هم نشان داده شده ـ در خانه دختر گروگانگيري مسلحانه كرده و خانواده دختر مجبور مي‏شوند با هماهنگي پليس دختر را پيش پسر بفرستند. اولين صحنه روبرو شدن اين پسر و دختر كه فقط خواهر و برادر كوچك دختر جوان در خانه حضور دارند، سرشار از شور و احساس جواني اين دو نفر است و به راحتي دست روي دست هم مي‏گذارند (روي جادستي ويلچر) و سكوت و موسيقي و حس و حال صحنه هم به گونه‏اي است كه اين قضيه در فيلم كاملاً بزرگنمايي مي‏شود؛ منتها براي اينكه بازهم همه متوجه باشند كه فيلم در جمهوري اسلامي ساخته شده، دختر بچه و پسر بچه حاضر در خانه هم به آنها ملحق شده و دستهايشان را روي دست ايندو گذاشته و با هم مخلوط مي‏كنند كه احيانا معلوم نشود دست كداميك روي دست ديگري است، ولي باز هم بزرگي و كوچكي دستها نمايانگر مقصود فيلمساز است.

ه·· ) تشبّه مردان به زنان و بالعكس

1. در فيلم «صورتي» براي اولين بار تصميم مي‏گيرند نقش سياه در سياه بازي را به زن بدهند و متقابلاً بازيگر اين نقش كه مردي چاق و چله است، لباس كامل سنتي زنانه با روسري و دامن پف كرده و موهاي افشان براي خودش درست مي‏كند.

2. در فيلم «دوشيزه» هم هنرپيشه نقش اول زن لباس پسرانه و مردانه پوشيده و در استاديوم ورزشي در جمع تماشاگران مرد براي ديدن ورزش مي‏رود.

و) نمايش اندام برهنه زن

در فيلم «رقص در غبار» عكسي از همسر مقتول يا متوفاي مرد مارگير با لباس زير زنانه (زيرپوش ركابي) به دست پسر جواني كه نقش اول مرد را بازي مي‏كند افتاده و مدتها ـ به همراه تماشاگران ـ ناظر اندام برهنه زن (البته نيم تنه فوقاني!) مي‏شوند.

در جايي كه چنين صحنه‏هايي به راحتي توليد و حتي در جشنواره پخش مي‏شود، نوبت به بحث در مورد پوشش نامناسب زن در فيلم دنيا و زمانه و... نمي‏رسد.

ز) آرايش نامتعارف و بسيار غليظ زن (براي ميليونها مرد نامحرم)

متأسفانه در سينما آنقدر حريمهاي شرعي مخصوصا در مورد پوشش و آرايش شكسته شده كه فقط مي‏توان به گونه‏هاي نادر اشاره كرد و الاّ تخصيص اكثر لازم مي‏آيد. در ميان فيلمهاي ديده شده، فيلم «عروس خوش‏قدم» در زمينه آرايش كردن و خوش آب و رنگ نشان دادن هنرپيشه نقش اول زن (ماهايا پطروسيان) گوي سبقت را از سايرين ربوده بود؛ مخصوصا كه جنبه‏هاي تنوع سليقه‏اي مشتريان فيلم هم لحاظ شده و «هر لحظه به شكلي بت عيار در مي‏آمد.»

ح) آزادي ارتباط نامشروع با جنس مخالف

در زمينه تساهل و تسامح در ارتباط نامشروع با جنس مخالف هم موارد قابل ذكر زيادند مانند آنچه در «نفس عميق»، «عشق فيلم»، «زمانه» و... وجود دارد، ولي در فيلم «شبهاي روشن» آزادي اين ارتباط به گونه‏اي است كه تا حدودي به كمونيسم جنسي منجر مي‏شود و در يك لحظه هنرپيشه نقش اول زن پس از شبهاي متوالي انتظار كشيدن در خيابان و خوابيدن در منزل «آقاي نويسنده» مجرد و تنها و پس از علاقه و الفت خارج از چهارچوب شرعي كه بين آنها شكل مي‏گيرد، بالاخره به مراد دلش رسيده و جواني كه منتظرش بوده را سرقرار مي‏بيند و به او ملحق مي‏شود تا بروند و با هم ازدواج كنند، با دختر خداحافظي كرده و در اين لحظه نويسنده جوان در حضور نامزد دختر به او مي‏گويد: «هيچوقت فراموشت نمي‏كنم.» [گويي هيچ حريمي براي اظهار علاقه كردن حتي در حضور نامزد با غيرت! دختر هم قابل رعايت كردن نيست!]

2. پيروزي مظاهر تمدن غرب بر تفكر سنتي و مذهبي در «دنيا»

شايد بتوان گفت فيلم «دنيا» نقطه عطفي در تمامي فيلمهاي جشنواره بيست و يكم ـ به لحاظ زير سؤال بردن تفكر مذهبي و سنتي و در عين حال بي‏توجهي به مظاهر شرعي ـ بود.

ماجراي اين فيلم از اين قرار است كه «حاج رضا عنايت» (بازيگر نقش وليد در فيلم امام علي عليه‏السلام ) كه فردي ظاهر الصلاح است و تيپ حاجي بازاريهاي امروزي را دارد و طريقه لباس پوشيدن و صحبت كردنش (قبل از تحول) به گونه‏اي است كه بعضا انسان را به ياد عالمان ديني مي‏اندازد16 و صد البته به گونه‏اي هم مطرح مي‏شود كه تمسخر و خنده‏هاي بلند تماشاگران را به همراه دارد، تصميم گرفته است كه خانه سنتي و بزرگش را بكوبد و آپارتمان سازي راه بيندازد، ولي زن سن و سال دارش تعلق خاطري به اين خانه داشته و حاضر به اين كار نيست. در همين اثناء سر و كله دختر از خارج برگشته‏اي كه فارسي را هم سليس صحبت نمي‏كند (ولي در عين حال از اين حربه براي شيرين‏تر شدن كلماتش كمال استفاده را مي‏برد) پيدا شده و به گونه‏اي خودش را در زندگي «حاجي رضا» وارد كرده و زندگي او را متحول مي‏كند. حاجي رضا با كنار گذاشتن و عوض كردن به قول خودش لباس «اُمّلي» و فكر عقب مانده‏اش، جنبه‏هاي رضايت «دنيا» خانم را فراهم كرده و به عنوان مثال ريشش را كه قبلاً مي‏گفت زينة الرّجل است مي‏تراشد، دكمه پيراهنش را كه هميشه تا آخر مي‏بست باز مي‏كند، سرش را كه قبلا در مواجهه با نامحرم پايين مي‏انداخت حالا ديگر نه تنها پايين نمي‏اندازد بلكه خيلي راحت در جواب «دنيا» خانم كه با قِر و كرشمه خاصي به او مي‏گويد: «آقاي حاجي!» جواب مي‏دهد: «جانم» و...

در نهايت هم در يك فرصت مناسب كه زنش را به سوريه و كربلا فرستاده با «دنيا» ازدواج ويژه‏اي17 انجام داده و به طبقه اول آپارتمان ديگري كه «دنيا» را در طبقه پنجم آن اسكان داده اسباب كشي كرده و در همين اثناء شخص مهندسي را مي‏آورد كه خانه قبلي‏اش را بكوبد و از نو بسازند! و...

البته صرف تعلق خاطر يك عابد يا متشرع به دختري و رها كردن مظاهر سنتي و ديني چيز تازه‏اي نيست و قبلاً هم در ادبيات فارسي نمونه‏هاي آن را داشته‏ايم. امّا اتفاقي كه در فيلم «دنيا» مي‏افتد فراتر از اين مقوله بوده و فيلمساز سعي در موجه جلوه دادن و القاء غيرمستقيم منطق و طرز تفكر ضد ديني «دنيا» دارد و خطر اينكار به مراتب بيشتر از آنست كه صرفا به نمايش دادن مظاهري از نفي ارزشهاي ديني ـ بدون محكوم كردن آنها ـ مبادرت مي‏كرد يعني اينكه «دنيا» در طبقه پنجم ساختمان باشد و حاجي رضا سنتي و مذهبي در طبقه اول و در بخشي از فيلم حاجي رضا از دنيا خواهش و تمنّا مي‏كند كه او را هم با خودش «بالا» برده [و مقامش را ارتقاء دهد].

3. روحانيت

در فيلم «فرش باد» صحنه خاصي از حضور پيرمردي روحاني ـ كه براي جاري كردن خطبه عقد آمده ـ وجود دارد كه توجه به آن خالي از لطف نيست. در اين صحنه كه قبل از آن انواع و اقسام رقص و آوازها ـ به صورت كلكسيون ـ در گوشه و كنار خانه قديمي به اجرا در آمده، يكمرتبه با حضور روحاني عاقد همه چيز به حالت تعطيل در آمده و همه صبر مي‏كنند تا حاج آقاي شيخ پير مردِ عصا بدست كه لهجه تركي داشته و عمامه نامناسبي هم به سر دارد، عقد را بخواند و برود تا دو مرتبه به كارشان ادامه بدهند. منتها نكته اصلي فرمايشي است كه حاج آقا قبل از ترك منزل به «اكبر آقا» مي‏فرمايند و آن وقتي است كه اكبر آقا از حاج آقا دعوت مي‏كند كه براي شام تشريف داشته باشند و حاج آقا ـ شايد براي اينكه آنها راحت باشند ـ قبول نمي‏كند و مي‏گويد: «اكبر آقا! ما ملت در عزاداري دكترا داريم امّا در شادي ديپلم هم نداريم.» و اين در فضاي فيلم «كلمةُ حقٍ يُراد بها الباطل» است و مجوز مي‏شود كه هنوز حاج آقا از درب منزل خارج نشده، محكمتر و با جديت بيشتري «بزن و برقص» از نوع سنتي تا مدرن را ادامه بدهند تا اگر در اين نوع شادي! نشد دكترا بگيرند لااقل ديپلم و ليسانس اين كار را اخذ كنند.

4. ساير موارد

الف) مسخره كردن روضه‏خواني:

در فيلم «گاهي به آسمان نگاه كن» كه شرح زندگي توأم با مشقت تعدادي از جانبازان جنگ تحميلي ساكن در آسايشگاه است، در قالب خُل بازيهاي معقول! آنها «روضه خواني» هم به مسخره گرفته مي‏شود و آنچه جاي سؤال دارد اينست كه چرا به موارد ديگر (رقاصي و خُل بازيهاي ديگر اين جمع) بسنده نشده و اساسا اگر در بستر وجود يك عده موجي «در ديگ باز بوده»، حياي آقاي كارگردان كجا رفته كه لااقل با امام حسين عليه‏السلام و مقدسات كاري نداشته باشد؟!

ب) ترويج مسلكهاي انحرافي:

در فيلم «واكنش پنجم» فمينيسم [زن گرايي] و در فيلمهاي «نفس عميق» (برنده جايزه بهترين فيلمنامه) و «تهران ساعت 7» به نوعي نيهليسم ترويج مي‏شود.

آنچه كه باعث تعجب و شگفتي نگارنده شد اين بود كه پس از نمايش فيلم «واكنش پنجم» وقتي كه تماشاگران سالن سينما را ترك مي‏كردند، براي اولين بار چند نفر از تماشاگران زن پا به سن گذاشته و همچنين يك مرد جوان (ظاهرا تحصيلكرده) كه همگي از محتواي فيلم شديدا متأثر شده بودند به نگارنده ـ به عنوان يك نفر روحاني حاضر در سالن سينما ـ متعرض شدند و در حاليكه بغض گلويشان را گرفته بود جواب برخي شبهات مطرح شده در فيلم در مورد تضييق حقوق زنان در اسلام و جمهوري اسلامي را مي‏خواستند18 و عجيبتر آنكه آن جوان تحصيلكرده، حاج صفر (شخصيت اول مرد كه جمشيد هاشم‏پور نقش آن را بازي مي‏كرد) را نماينده مذهب و ديدگاه تفكر مذهبي قلمداد كرده بود. داشتن چنين برداشتي از اين شخصيت مستبد و خودرأي بزرگترين فاجعه‏اي بود كه در مورد اين فيلم مي‏توانست اتفاق بيفتد و ظاهرا اين اتفاق افتاده بود و وقتي برايش توضيح دادم كه به هزار و يك دليل نه تنها اين شخصيت نمي‏تواند نماينده دين و دينداران واقعي باشد بلكه در بسياري مواقع كارهايش در تضاد و تقابل كامل با اسلام و تعاليم معصومين عليهم‏السلام قرار گرفته ـ و شايد ريشه منفور بودن فطري كارهاي او هم همين باشد ـ نفس راحتي كشيده، خيالش راحت شد و رفت. ولي آيا مي‏توانستم براي تك تك تماشاگراني كه در حال ترك سالن بودند و ميليونها نفري كه بعدها اين فيلم را خواهند ديد همه اين توضيحات را بدهم؟!

زهي حسرت!

رسم روزنامه نگاران اين است كه اگر مطلبي را چاپ كردند و جوابيه‏اي داشت در همان روزنامه و احيانا همان صفحه جوابهاي داده شده را نيز چاپ مي‏كنند تا مخاطبي كه ذهنش مشوش شده، تا حدودي جواب شبهاتش را بيابد؛ امّا هنگاميكه در فيلمها به مقدسات توهين مي‏شود جايگاهي براي حوزويان جهت پاسخگويي ديده نمي‏شود.

ج) ضعيف پرداختن به موضوعات مذهبي:

در اين زمينه فيلم انيميشن (كارتون) «خورشيد مصر» (در مورد زندگي حضرت يوسف عليه‏السلام ) سرآمد سايرين بود و چنان قصه حضرت يوسف عليه‏السلام را ـ هم در قالب و هم در محتوا ـ ضعيف و بي‏مايه ترسيم كرده بود كه شايد به جرأت بتوان گفت اگر چنين فيلمي اساسا ساخته نمي‏شد خيلي بهتر بود.19

د) ترويج چهارشنبه سوري در فيلم «فرش باد».

ه·· ) خوش جلوه دادن زندگي فواحش در فيلم «رأي باز».

ز) شبهات مذهبي بي‏پاسخ:

در برخي از صحنه‏هاي فيلمها شبهاتي در مسائل اعتقادي و ديني مطرح مي‏شد كه تا انتهاي فيلم بدون پاسخ باقي مي‏ماند. برخي از آنها عبارتند از:

1. در فيلم «نورا» بچه‏اي از مادربزرگش مي‏پرسد: چرا خدا را نمي‏بينيم؟! و مادربزرگ به جاي جواب به او مي‏گويد: خدا همه جا هست، ما او را نمي‏بينيم. (چه جواب قانع كننده‏اي!)

2. در همان فيلم نورا كه ماجراي پسري است كه با سختي سعي دارد خواهر فلجش را براي شفا گرفتن به امامزاده بالاي كوه ببرد، و بالاخره هم اين كار را مي‏كند، در ميانه راه خواهر پسرك از او مي‏پرسد: «مگه خدا همه جا نيست؟ مگه مادربزرگ نگفت خدا همه جا هست؟ پس چرا بايد برويم بالا؟!»

و اين سؤال تا هميشه فيلم بي‏جواب باقي مي‏ماند.

3. در فيلم «اينجا چراغي روشن است» شبهه‏اي ضمني وارد مي‏شود به اين مضمون كه آيا بهتر نيست به جاي تزيين امامزاده‏ها و سقف و در و پيكر آنها، پولهاي متعلق به آنها را بين مستحقين تقسيم كنيم تا امامزاده و خدا و مردم همگي راضي‏تر باشند؟ (كاري كه در فيلم انجام مي‏شود و مي‏بينيم خيلي هم بهتر شد.) البته فيلمساز اين شبهه را با ظرافت مطرح كرده و شايد هم براي فرار از موضع اتهام و حساسيتهايي كه مردم در مورد حرم امامان و امامزادگان دارند امامزاده فيلم را امامزاده‏اي گرفته كه چندان معتبر نيست و معجزه ندارد تا طبق نظريه فيلم به راحتي بتواند سقف و در و پنجره آن را به واسطه جوان نيمه خُلي كه نگهباني امامزاده را به عهده دارد به خانواده بي‏سرپرستي كه خانه‏شان سقف ندارد اهداء كرده، پولها را به دزدي كه از شدت فقر مجبور به دزدي شده بدهد و نهايتا حتي از ديواره‏هاي بدون سقف و در و پنجره امامزاده هم به عنوان آغل گوسفندان در شبي باراني بهره‏برداري بهينه كند!

ح) مهجور ماندن فيلمهاي مطلوب در جشنواره:

اگر به نگاه طلبگي خودمان باقي باشيم و فيلمهاي جشنواره بيست و يكم را مرور كنيم شايد به ترتيب بتوانيم از سه فيلم

1. نغمه؛

2. صنوبر (سال سخت خمين)؛

3. نبات داغ، به عنوان فيلمهاي بالنسبه ارزشي نام ببريم كه هيچكدام آنها هم در اين جشنواره جايزه نگرفتند و جوايز جشنواره در جنبه‏هاي مرتبط با محتوا، به فيلمهاي زير داده شد:

* جايزه بهترين فيلمنامه: فيلم «نفس عميق» كه مروج عشق بي‏حد و مرز دختر و پسر و نيهليسم فكري است.

* جايزه بهترين فيلم: فيلم «ديوانه‏اي از قفس پريد» كه پاياني تلخ و نااميد كننده (براي زندگي مبارزي كه جانباز جنگ است و با مفسدان اقتصادي گلاويز شده است) دارد.

و بالاخره بايد بگويم در روزهايي كه فيلمهاي جشنواره بيست و يكم را مي‏ديدم، بارها و به صورت ناخودآگاه به ياد پرونده گوشتهاي آلوده افتادم و اين موضوع را پيش خودم با وضعيت توليدات سينمايي كشور به مثابه خوراكهاي فرهنگي كه به خورد مردم داده مي‏شود مقايسه كردم و نهايتا مضمون حديث شريف «عَجِبْتُ‏لِمَنْ يَتَفَكَّرُ في مَأْكُولِهِ، كَيْفَ لا يَتَفَكَّرُ في مَعْقُولِهِ، فَيُجَنِّبُ بَطْنَهُ ما يُؤْذيهِ وَيُوَدِّعُ صَدْرَهُ ما يُرْديهِ» از امام حسن عليه‏السلام به يادم آمد و از اينهمه بي تفاوتي مسئولين فرهنگي دلم به درد آمد؛ پيش خودم گفتم اگر در همين دم آهنگ «الرحيل» ملك الموت و نداي «وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ» الهي بلند شود، چه چيزي در جواب خواهيم گفت؟

آيا اگر كسي كمتر از ده هزار تومان سرقت كرد بايستي او را به اشدّ مجازات رسانيد ولي اگر بيش از ده ميليارد تومان سرقت كرد مشكلي ندارد و نبايد كاري به كارش داشته باشيم؟! آيا با توجه به گستردگي مخاطب و شدت تأثير سينما و اينكه همين توليدات بعدها در تلويزيون و ويدئوكلوپها و حتي اتوبوسها هم نمايش خواهند يافت، هيچگونه احساس مسئوليتي نمي‏كنيم؟!

بگذريم؛ درد دلهاي طلبگي پايان ندارد و اين روزها شايد ديگر خريداري هم نداشته باشد؛ كه اگر مي‏داشت بعد از گذشت 24 سال از انقلاب اسلامي، نسل جوان ما كه پرورش يافته دامان انقلابند، اينقدر از اسلام بيگانه نبودند و ما به آنجا نمي‏رسيديم كه نه تنها صبحها و شبها (كه گويي يا مردم بيمارند يا بيمار دارند) بلكه حتي ظهرها هم صداي اذان ـ كه شعاري رسا از شعائر مسلمين است ـ در تهران بزرگ شنيده نشود!20

1. ق/45.

2. اعراف/72.

3. شرايط اين ازدواج به گونه‏اي است كه زن مطلقا حق طلاق داشته باشد و... .

4. بر اساس حكايتي، دزدان، زن مردي را گرفتند و گفتند يا برايمان برقص يا تو را مي‏كشيم و زن هم از خدا خواسته، آنچه در توان داشت مضايقه نكرد و در رقصيدن سنگ تمام گذاشت. بعدها كه شوهرش او را مؤاخذه كرد، گفت: مجبور بودم. شوهرش گفت: براي رقصيدن مجبور بودي يا خوش رقصي كردن؟!

5. به كار بردن تكيه كلامها و اصطلاحاتي از قبيل... از اوجب واجبات است، استدعا مي‏كنم، الحمد للّه‏ رب العالمين، «خواهرم»!، المحاسن زينة الرجل، و... همچنين پوشيدن پيراهن يقه آخوندي و تسبيحي كه هميشه در دست دارد و حتي حركات و سكنات، همگي شاهدي بر اين مدعا هستند.

6. فصلت/33.

7. آل‏عمران/188.

8. بحارالانوار، ج 1، ص 218.

9. بقره/151.

10. توبه/128.

11. شعراء/3.

12. ص/86.

13. روم/22.

14. قمر/17.

15. نجم/43.

16. نساء/79.

17. بقره/129.

/ 1