اندیشه جامعه مطلوب از دیدگاه قرآن نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اندیشه جامعه مطلوب از دیدگاه قرآن - نسخه متنی

علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فرهنگ جهاد سال هفتم شماره سوم انديشه جامعه مطلوب از ديدگاه قرآن

علي كرمي

جامعه‏ها و تمدّن‏هاي بشري داراي مسايل و موضوعات بي‏شمار، ابعاد متنوع و جنبه‏ها و جلوه‏هاي گوناگوني هستند، و اين ويژگي از تنوّع و چندگانگي ابعاد بسيار پيچيده وجود انسان و دنياي پر اسرار و تماشايي و زندگي تفكرانگيز او سرچشمه مي‏گيرد.

اين مسايل، از موضوعات بلند و سرنوشت‏ساز فراطبيعي و حقايق معنوي آغاز مي‏شود و تا واقعيّت‏هاي محسوس و ملموسي چون: اقتصاد، سياست، مديريت، تربيت، هنر، فرهنگ، امنيّت، آزادي، عدالت، دفاع، برابري، حقّ زندگي، ساعات فراغت، ورزش، تفريح و بهداشت و... و مسايلي كه علوم و فلسفه‏هاي رنگارنگ و روش‏هاي ديروز و امروز بشري، پس از قرن‏ها تلاش و تفكّر و ژرف‏نگري و ژرف‏انديشي هنوز نتوانسته‏اند براي انبوهي از آن‏ها پاسخ صحيح و راه حلّ انساني و اسلامي بيابند، گسترش پيدا مي‏كند.

جامعه انساني اسلام

جامعه و تمدّن و دنياي دل‏انگيز و مورد نظر قرآن نيز، انساني است و بسان ديگر جامعه‏ها و تمدّن‏ها داراي همين مسايل بي‏شمار و ابعاد متنوّع و جنبه‏هاي گوناگوني است و هر بُعد و جلوه‏اي از اين مجموعه ـ كه نام آن را جامعه مي‏نامند ـ افزون بر جنبه هاي مشترك ديگر جامعه‏ها و تمدّن‏هاي انساني، شرايط و ويژگي‏هاي خود را دارد.

جامعه مطلوب و مورد نظر قرآن، جامعه بينش و انديشه و فرهنگ است.

جامعه باور و عقيده به حقايق و واقعيت‏هاي جهان هستي است.

جامعه گرايش و ايمان آگاهانه و مسئولانه است.

جامعه پرستش و نيايش و زيباترين جلوه‏هاي عشق به سرچشمه جمال و كمال است.

جامعه اخلاص و ارزش‏هاي والاي انساني و اخلاقي است.

جامعه حق‏جو، حق‏طلب، حق‏محور، حق‏گرا و رعايت‏كننده حقوق انسان و مهر به مردم است.

جامعه قانون‏گرا، قانون‏مدار و فرمان‏بردار مقررات و قوانين عادلانه و بشردوستانه است.

جامعه اصلاح‏طلبان، اصلاح‏شدگان، اصلاح پذيران، و اصلاح‏گران راستين و هماره است.

جامعه مشورت و مشاركت و حاكميت بر سر نوشت است.

جامعه نظارت بر روند كارها و دليل و برهان‏خواهي و چون و چرا و محاسبه از خود، امانت‏داران و برگزيدگان و مديران خويش است.

جامعه تنوع، تكثر، چندصدايي، تشكيلات، نهادهاي مدني، تشكل‏هاي خيرخواه، انجمن‏هاي دفاع از حقوق بشر، و جامعه تنوع احزاب، مطبوعات زنده و پويا و شجاع، رسانه‏هاي خبري و اطلاع رساني بالنده، مستقل، متنوع، راستگو، روشن‏انديش، و درست كردار براي نظارت بر روند جامعه و تاريخ و بينش‏ها، گرايش‏ها و عملكردهاست.

جامعه آزادي بيان و قلم، نقد و روشنگري، دليل‏خواهي و چون و چرا، سنجش و مقايسه ديدگاه‏ها و گزينش بهترين هاست.

جامعه روشنفكران، نو انديشان، فرهيختگان، دانشوران، و ارج‏گزاران به قلم و نويسندگان و فرهنگ سازان و فرهنگبانان و صاحب نظران است.

جامعه منطق و سخن، انديشه و گفت و گو، قلم و بيان، خرد و عاطفه، مهر و گذشت، عدل وانصاف است.

جامعه جستجوگر و كنجكاو، خلاّق و مبتكر، جامعه دليل و برهان و بسيار فراتر از بت‏سازي از چهره‏ها و دنباله‏روي از آنان و كيش شخصيت است.

جامعه تعادل و توازن و دوري از افراط و تفريط و اسراف و تبذير است.

جامعه مديريّت و تدبير، نظم و تشكيلات مترقّي و پيشرفته و مردمي و انساني است.

جامعه عدالت، آزادي، امنيّت، هدف‏هاي والا و بهروزي و بهسازي است.

جامعه اقتصاد و شكوفايي اقتصادي و برخورداري و غنا و بي‏نيازي است.

جامعه دانش و صنعت، كشف نيروهاي طبيعت و استخدام و بهره‏وري توانمندانه از آن‏ها در راه تعالي و توسعه و بالندگي است.

جامعه تربيت، سازندگي، تزكيه، برازندگي فكري، فرهنگي، اخلاقي، فردي، خانوادگي، اجتماعي و سياسي‏است.

جامعه بهداشت جسمي و رواني، پاكيزگي درون و برون، آراستگي ظاهري و باطني و زيباسازي زمين و زمان است.

جامعه عمران و آباداني، رفاه و سازندگي عصرها و نسل‏هاست.

جامعه‏اي است كه رابطه‏اش با آفريدگار و تدبيرگر امور هستي بر اساس آگاهي و ايمان و عشق، با خويشتن بر اساس خودسازي و آراستگي به ارزش‏ها و جمال و كمال معنوي، با طبيعت بر اساس آباداني و بهره‏وري به عنوان وسيله رشد و نردبان كمال، و با همنوع بر اساس عدالت و احسان، مهر و بشردوستي، مردم‏خواهي و رعايت حقوق انسان‏ها و بسيار فراتر از آن، و آن گاه در هر چهار محور بر اساس رعايت حقوق و مهر و ايثار عمل مي‏كند. راستي كه به دور از هر نوع شعار و مبالغه و گزافه گويي جامعه مطلوب و آرماني قرآن ـ نه مسلمانان ـ جامعه‏اي است شايسته و دوست‏داشتني و انساني و جاي زندگي و بهشت نيك‏بختي و آزادگي و امنيت و بسان دنيايي آكنده از گل‏ها و لاله‏ها با رنگ هاي متنوع و عطرها و خواص مختلف است.

جامعه‏اي است با ويژگي‏هاي انساني به مفهوم حقيقي و آزادمنشانه و مترقي آن، در قلمرو بينش، گرايش، كنش، و هدف.

واژه جامعه و مفهوم علمي آن

واژه دلپذير و آشناي «جامعه» ـ كه مرادف آن، در فرهنگ جديد عرب «مجتمع» مي‏باشد ـ از مادّه و ريشه جمع است و معني آن در فرهنگ واژه‏شناسان عبارت است از گردآوردن، فراهم ساختن، فراهم نمودن و برهم افزودن، و هنگامي كه در قالب اسم فاعل آن، يعني «جامعه» ظهور و بروز مي‏نمايد، به مفهوم گردآورنده، فراهم‏سازنده، دربرگيرنده و بر هم افزاينده آمده است.

در مفهوم لغوي و عرفي اين واژه آشنا و پرماجرا، به ظاهر نقطه ابهام و ناشناخته‏اي به چشم نمي‏خورد، اما معني اصطلاحي و علمي آن با ابهام‏ها و مشكلات بسياري همراه است؛ چرا كه واژه «جامعه» از كلّي‏ترين و پرابهام‏ترين واژه‏ها در ميان دانشمندان جامعه‏شناس است و به تنهايي دربرگيرنده ابتدايي‏ترين، ساده‏ترين و عقب‏مانده‏ترين، تا پيشرفته‏ترين و مترقّي‏ترين جامعه‏هاست و كاربرد آن نيز رفته رفته تا جايي گسترش يافته است كه به جاي ملّت، كشور و تمدّن نيز به كار مي‏رود و با اين واژه‏ها هم معنا و هم رديف است.1

جامعه در ترازوي تعريف

تعريف ساده و سربسته و كلّي از جامعه، كار ممكن و آساني است، امّا اختلاف ديدگاه دانشمندان علوم اجتماعي نسبت به ماهيت جامعه و نيز تفاوت ديدگاه‏هاي آنان در قيدها و ويژگي‏هاي مورد نياز در تحقق يك جامعه، باعث اختلاف و ابهام بسيار در تعريف و وصف و مفهوم جامعه گرديده، و در نتيجه، تعريف‏هاي گوناگوني از سوي جامعه شناسان رسيده است؛ براي نمونه:

1. برخي ديدگاه‏ها در جامعه‏شناسي، جامعه را همانند يك پديده فيزيكي و يك مركب طبيعي2 ارزيابي نموده و بر اين باورند كه: انسان، ملكول جامعه است و پيوستگي و گرايش به جمع، تجلّي قانون جاذبه عمومي در زندگي اجتماعي است؛ به همين جهت است كه انسان در زندگي، ناگزير به نزديك شدن به همانندهاي خود گرايش مي‏يابد.

2. برخي ديدگاه‏ها، جامعه را همانند يك «ارگانيسم» و سيستم و موجود زنده‏اي ـ كه داراي همه خصايص زنده است ـ نگريسته و مي‏گويند: جامعه، موجود زنده‏اي است كه داراي تمام خصايص «يك موجود زنده»، همانند: تكثير، رشد، سوخت و ساز و مرگ و حيات مي‏باشد.3

3. ديدگاه ديگري، «جامعه» را تنها مجموعه‏اي از انبوه انسان‏هاي گردآمده و به هم پيوسته ارزيابي مي‏كند و مي‏گويد: جامعه، بر آمده از انبوه افرادي است كه بر اثر سُنن و آداب و رسوم و شيوه‏هاي زندگي و فرهنگ مشترك به هم پيوسته‏اند.4

4. ديدگاه ديگر در جامعه‏شناسي، جامعه را به صورت واقعيتي اصيل مي‏نگرد و مي‏گويد: جامعه، موجود زنده‏اي است كه داراي حيات خاصّي است و نمي‏توان آن را صرف گرد آمدن ساده اجزاي خود دانست؛ بلكه داراي روح و وجدان ويژه‏اي است كه افراد را به يكديگر پيوند مي‏دهد.

روح افراد در اثر به هم پيوستن و در هم رفتن و به هم‏آميختن، به موجودي هستي مي‏بخشد كه اگر بخواهيم، مي‏توانيم آن را موجود رواني بناميم...5

5. در كتاب «جامعه شناسي» از جامعه اين گونه تعريف شده است: «جامعه» به گروهي از مردم گفته مي‏شود، كه به صورت مشترك زندگي مي‏كنند و مي‏كوشند تا به اتفاق، وسائل و امكانات زندگي خويش را تأمين نموده و نسل خودرا ادامه دهند.6

6. و نيز تعريف يكي از جامعه شناسان را آورده است كه مي‏گويد: جامعه به گروهي از مردم گفته مي‏شود، كه براي نيل به هدفي «جامعه شمول» يا عام المنفعه در حال تعاون و همكاري است.7

7. «ساموئل كنيگ» پس از آوردن تعريف‏هاي متعدد از جامعه شناسان در مورد جامعه، مي‏نويسد: شايد براي تصريح بيشتر اين ديدگاه‏هاي متنوع، بتوان گفت كه: جامعه گروهي از مردم هستند، كه بر اثر سنت‏ها، عادت‏ها، آداب و رسوم و شيوه زندگي همانند و فرهنگ مشترك، به يكديگر پيوسته و هر يك چنين احساس مي‏كند كه به آن گروه تعلق خاطر و پيوند دارد.8

8. بر اين باور شايد بتوان در جملاتي كوتا و فشرده، جامعه را بدين صورت تعريف كرد:

جامعه، مجموعه‏اي از افراد انساني است كه با نظام و آداب و سُنن و قوانين خاصّي به يكديگر پيوند خورده، و زندگي نظامند و دسته جمعي دارند.9 به عبارت ديگر، جامعه عبارت است از مجموعه‏اي از انسان‏ها كه در چنبر جبر يك سلسله نيازها و تحت نفوذ يك سلسله باورها و آرمان‏ها در يكديگر ادغام گشته و در يك زندگي مشترك غوطه‏ورند.

تعاريف چندگانه‏اي كه از جامعه رفت، صرفنظر از تفاوت و تضادّ ديدگاه‏ها، هيچ كدام يك تعريف دقيق و جامعي از جامعه به دست نمي‏دهد، بلكه به نظر ما هر كدام نوعي جامعه زيستي را، ـ كه برخي از جانداران نيز به طور غريزي از آن برخوردارند و در برابر جامعه فرهنگي و فكري و انساني است ـ انعكاس مي‏بخشد؛ در حالي كه به باور ما، تعريف از جامعه انساني بايد چگونگي روابط انساني و نوع آن، انتخابي بودن راه و رسم زندگي گروهي و شيوه‏ها و اشتراك در آرمان‏ها و هدف‏ها و سرنوشت‏ها و تمايز آن با زندگي فردي را انعكاس بخشد، به همين جهت ما اين تعريف را مي‏پسنديم:

جامعه، انبوهي از انسان‏ها هستند كه در چهارچوب قوانين و شيوه‏هاي خاصّ و آرمان و هدف انتخابي خويش، به هم پيوند داده شده و با نوعي نظام و حكومت و استقلال با هم زندگي گروهي داشته و داراي سرنوشت مشتركند.

با اين بيان جامعه در برابر فرد، و زندگي اجتماعي، در برابر زندگي انفرادي است و ملاك و مشخّصات زندگي اجتماعي عبارت است از: نظام و برنامه حكومت و آداب و سنن، تقسيم كارها و مديريّت‏ها، توزيع برخورداري‏ها و محروميّت‏ها، تعاون و همكاري، تلاش مشترك به منظور نبرد با مشكلات و برداشتن بار از دوش همنوعان از يك سو، و از دگرسو عبارت است از همسويي در هدف، اشتراك در سرنوشت و احساس مسئوليّت و حقوق متقابل. اين‏ها از مهم‏ترين ويژگي‏هاي اجتماعي است كه ما را در تعريف جامعه و شناخت آن ياري مي‏كند.

ضرورت و اهميّت شناخت جامعه

همان گونه كه شناخت درست و همه جانبه ابعاد وجود انسان، كليد خودسازي و نردبان اوج گرفتن به پرفرازترين قلّه سعادت و سلامت و كمال و جمال و رشد و رستگاري است، شناخت همه‏جانبه و درست جامعه نيز، پيش از ورود به مسايل اجتماعي و تلاش‏هاي اصلاحي و سازندگي و دخالت در مهندسي و مديريت جامعه، شرط اساسي كاميابي و موفقيّت در زندگي فرهنگي و برنامه‏هاي تربيتي، اجتماعي و سياسي است.

به همين دليل است كه از ديرباز در كنار رشته‏هاي گوناگون علمي همچون: زيست‏شناسي، علوم پزشكي، روان‏شناس، ادبيّات و علوم انساني، الهيّات، فلسفه، تاريخ، حقوق و اخلاق، شناخت علمي جامعه نيز به دست متفكّران و جامعه‏شناسان و اصلاحگران تأسيس شده است؛ چرا كه ساختن جامعه مترقّي و آراستگي آن به ارزش‏هاي مادّي و معنوي و مجهّز ساختن آن به راز و رمز صعود و تعالي و شكوفايي و ماندگاري و پيراستگي‏اش از آفت‏هاي گوناگون، همه و همه در گرو شناخت صحيح و علمي جامعه است و هر گز با سليقه‏هاي سنگواره‏اي، تجربه‏هاي شخصي سودمند و موفق و حتي تجربه‏هاي خانوادگي و گروهي نمي‏توان بسنده كرد و جامعه را به غرقاب بدبختي و پسرفت و فروپاشي سوق داد.

قرآن و دسته‏هاي بيست‏گانه آيات در مورد شناخت جامعه

قرآن پيام خدا به انسان است و برنامه نيك‏بختي فرد، خانواده و جامعه؛ از اين رو، هم به شناخت فرد بهاي بسياري مي‏دهد و هم به شناخت جامعه و مسايل و روابط و مناسبات اجتماعي.

اين حقيقت ظريف و سرنوشت ساز از انبوه آياتي دريافت مي‏گردد كه به نوعي از جامعه سخن دارد. اين آيات به دسته‏هاي متنوّعي قابل تقسيم و بررسي است كه در اين فرصت، تنها به دسته‏هاي گوناگون آن‏ها اشاره مي‏رود تا جرقه‏اي باشد براي تحقيق و پژوهشي بيشتر در اين مسايل حياتي:

1. گروه نخست آياتي است كه از آفرينش و فرود نخستين انسان و تشكيل نخستين جامعه كوچك بر روي اين سياره خاكي و آموزش او و نسل وي، و نيز درگيري در ميان برخي از اعضاي آن جامعه كوچك گزارش مي‏دهد. نمونه اين آيات عبارتند از آيه‏هاي 30 ـ 38 از سوره بقره و 27 ـ 31 از سوره مائده.

2. آياتي كه تاريخ زندگي و مبارزات قهرمانانه فكري، عقيدتي و اجتماعي پيام آوران بزرگ و تاريخ‏سازان و جامعه‏پردازان و اصلاحگران بزرگ و آگاه و بشردوستي را ترسيم مي‏كند كه نقش مهمّي در تمدّن و ترقّي انسان‏ها و تحوّل مطلوب جامعه‏ها داشته‏اند؛ پيام‏آوران بزرگي چون: نوح، ابراهيم، شعيب، هود، صالح، سليمان، داوود، موسي، عيسي و... و محمّد صلي‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم .

اين گروه از آيات را، در كران تاكران قران، از جمله در سوره‏هاي انبياء، طه، مؤمنون، شعراء، قصص و... به فراواني مي‏توان ديد و درسهاگرفت.

3. آياتي كه از شرايط اجتماعي و سياسي و فكري و عقيدتي و اقتصادي نامطلوب جامعه‏هاي مشخّصي سخن دارد؛ از جامعه‏هايي چون: جامعه عصر نوح، جامعه عصر هود، جامعه عصر صالح، جامعه عصر لوط، جامعه در اسارت حكومت نظارت‏ناپذير و خشونت‏كيش فرعون، جامعه بني‏اسرائيل، جامعه قريش و... و نيز از علل فرود و سقوط آن‏ها درس‏هاي عبرت انگيز و عبرت آموز و بسيار آموزنده و اوج بخشي مي‏دهد.

4 ـ آياتي كه از برخي جامعه‏ها و تمدّن‏ها، همچون: تمدّن «سبأ» و راز و رمز ترقّي و شكوفايي و علل فرود و سقوط و غروب غمبار آن‏ها پيام دارد، كه براي نمونه مي توان به آيه هاي 15 ـ 16 از سوره سبأ و 112 از سوره نحل نگريست.

5. آياتي كه سيماي پيشوايان نور، ويژگي‏هاي آنها، نقش سازنده آنان را در افكندن طرح جامعه‏ها و تمدّن‏هاي خردورز، دانش‏دوست، جامعه‏هاي باز، آزاد، شايسته و در خور شأن انسان و شيوه و برنامه انساني و رفتار و كردار آزادمنشانه آنان را ترسيم مي‏كند؛ از جمله آيه هاي:

143، 246، 247، از سوره بقره؛

159 از آل عمران؛

58 از نساء؛

157 از سوره اعراف؛

1 از سوره ابراهيم؛

5 ـ 10 از مزمّل؛

1 ـ 4 از انشراح؛

1 از سوره علق؛

7 از سوره طه؛

86 از سوره ص؛

35 از سوره احقاف؛

112 ـ 113 از سوره هود و 128 ـ 129 از سوره توبه.

6. آياتي كه چهره نفرت‏انگيز سردمداران ستم، نقش تخريبي آنان را در تحميل آفت‏هاي مرگبار انحصار و استبداد و اختناق و خودسري به جامعه‏ها، به هيچ انگاشتن مردم و پايمال ساختن حقوق و آزادي و امنيت آنان و آن گاه ره آورد شوم اين سياست را ـ كه انهدام جامعه‏ها و تمدّن‏ها و سقوط سلسله‏ها و هلاكت ملّت‏ها در گذر تاريخ بوده است ـ نشان مي‏دهد و درس‏ها مي‏آموزد و عبرت‏ها مي انگيزد، و انديشمندان را مي انديشاند؛ براي نمونه آيه هاي: 40 از سوره عنكبوت، 83 از سوره يونس و 14 از سوره قصص.

7. آياتي كه در آن‏ها واژه‏هايي هم‏معنا و مترادف با واژه جامعه به كار رفته است؛ واژه‏هاي همانند : قوم، شعب، قبيله، قبائل، ناس ، اُناس، اُمّت، ملّت، طائفه، قريه و...

8. آياتي كه انسان‏ها را به جهانگردي، هجرت و سياحت علمي، شناخت آثار و بقاياي جامعه‏هاي گذشته و درس‏آموزي از سرنوشت آن‏ها دعوت مي‏كند؛ از جمله آيه هاي: 109 از سوره يوسف،

19 از سوره روم،

44 از سوره فاطر،

21 از سوره غافر،

10 از سوره محمّد،

و 69 از سوره نمل .10

9 ـ آياتي كه گروه‏ها و دسته‏هاي متعدّدي را با صفات و ويژگي‏هايشان نشان مي دهد؛ گروه‏هايي چون: مؤمنان، راستگويان، پارسايان، پرواپيشگان، هجرت‏كنندگان، دعوت‏گران به ارزش‏ها، هشداردهندگان از ضدّارزش‏ها، ياد آورندگان هماره خدا يا ذاكران، فروتنان، فراموش‏كنندگان خدا، اعراض‏كنندگان از حق، دروغپردازان، منافقان، غافلان، گمراهان، مترفان، اسرافكاران، تجاوزكاران، افراط‏كاران، تفريط‏كاران، امّت معتدل، و ديگر گروه‏هاي جامعه، كه شناخت آن‏ها و ويژگي‏ها و منطق و بينش و تاكتيك‏هاي آنان در راه زندگي، ما را در شناخت جامعه و برنامه ريزي و اداره موفق آن ياري مي‏كند.

10. آياتي كه از گرايش اجتماعي انسان سخن دارد؛ از جمله آيه هاي: 13، از سوره حجرات؛ 54، از سوره فرقان؛ و 32، از سوره زخرف.

11. آياتي كه از قانونمندي سير جامعه و حركت تاريخ پيام دارد و پندار موهوم تصاذف و اتفاق و شانس و اقبال را در فراز و فرودها و ظهور و سقوط‏ها جامعه‏ها و فروپاشي نظام‏ها و حكومت‏ها نفي مي‏كند؛ از جمله آيه هاي: 34 از سوره اعراف؛ 4 از سوره حجر و 58 از سوره اسراء.

12. آياتي كه از سنّت‏هاي تاريخي و قوانين حاكم بر جامعه و تاريخ خبر مي‏دهد؛ از جمله آيه هاي: 137، از سوره آل عمران؛ 22، از سوره فتح و 43 از سوره فاطر.

13. آياتي كه راز و رمز صعودها و شكوفايي‏هاي جامعه‏ها و تمدّن‏ها و عوامل مهمّ و اساسي رشد و ترقي آن‏ها را ترسيم مي‏كند؛ عواملي چون: جهانبيني صحيح و ايمان عميق،

دانش و فرهنگ،

پروا از قانون شكني يا تقوا و اخلاص و راستي،

تلاش و عمل شايسته،

همگرايي و يكپارچگي،

عدالت و دادگري،

آزادي و آزادگي،

امنيّت فردي، اجتماعي، سياسي و...

برابري و برادري،

فضاي باز و توسعه همه جانبه و احساس مسئوليّت اجتماعي،

انديشه امانت و امانتداري در اداره امور،

مشاركت ملي و مشورت خواهي و مشورت‏دهي، يا مديريت باخرد و تجربه جمعي،

نقد خواهي، نظارت‏پذيري و محاسبه‏جويي صادقانه قدرت و... .

14. آياتي كه عوامل سقوط و عقب‏ماندگي جامعه‏هارا نشان مي‏دهد.

15. آياتي كه به سير و سياحت در زمين و زمان، به جهانگردي و نگرش عبرت‏آموز و محقّقانه به آثار و اسناد بر جاي مانده از قرون و اعصار و جامعه‏ها و تمدّن‏ها فرامي خواند، تا انسان از سويي با اين گردش و سياحت علمي، ارزش‏هاي فرهنگي و فكري جامعه‏ها را نقل و انتقال دهد و از دگر سو بر تجربه خويش بيفزايد. از اسرار آفرينش آگاهي بيشتري يابد و از سقوط تمدّن‏هاي فاسد و ستمكار و رژيم‏هاي خودكامه و نقدناپذير عبرت‏ها گيرد؛ از جمله آيه هاي: 69 از سوره نمل؛ 20 از سوره عنكبوت و 9 از سوره روم.

16. انبوه آياتي كه از جامعه كوچك خانه و خانواده سخن دارد؛ از فرمان تشكيل آن،

از وظايف و حقوق متقابل اعضاي آن،

از اخلاق انساني حاكم بر آن،

از تدابير شايسته و اساسي براي استحكام و پايداري آن، و در صورت بروز كشمكش، از چگونگي رفع و حلّ آن و نيز از چگونگي تربيت نسل شايسته و عدالتخواه و آزادمنش در آن.

بيشتر اين دسته از آيات را مي‏توان در سوره‏هاي: بقره، نساء، نور، مؤمنون، احزاب، طلاق و تحريم جستجو و بررسي نمود.

17. آياتي كه از روابط عادلانه و انساني ميان برادران و خواهران حقيقي و ديني پيام دارد؛ از جمله آيه هاي: 61 از سوره نور؛ 24 از سوره توبه، 72 از سوره مجادله و 10 از سوره حجرات.

18. آياتي كه روابط، مناسبات، حقوق، و وظايف متقابل خويشاوندان را ترسيم مي‏كند و مسايلي همچون: رعايت حال ارحام، صله رحم، هشدار از قطع رحم، مهر به آنان، احسان به آنان، اداي حقوق آنان، انفاق به آنان و هشدار از پايمال كردن حقوق و حرمت آنان سخن دارد؛ از جمله آيه هاي: 1 و 36 از سوره نساء؛ 21 و 25 از سوره رعد؛ 27، 83 و 177 از سوره بقره و 28 از سوره اسراء.

19. آياتي كه از چگونگي رابطه با همسايگان دور و نزديك سخن مي‏گويد؛ از جمله، آيه 36 از سوره 4.

20. آياتي كه از چگونگي رابطه با محرومان، در راه‏ماندگان، بينوايان و يتيمان پيام دارد؛ از جمله آيه‏هاي: 36 از سوره نساء؛ 26 از سوره اسراء؛ 38 از سوره روم و 177 از سوره 2.

21. آياتي كه حقوق متقابل جامعه و فرد و مسئوليّت‏هاي هر طرف را ترسيم مي‏كند.

22 ـ آياتي كه حقوق متقابل دولت و مردم را در چشم انداز قرار مي دهد؛ نظير آيه‏هاي: 159 از سوره آل عمران؛ 28 از سوره 42؛ 62 از سوره انفال و 104 از سوره آل عمران.

23. و آياتي كه زندگي مسالمت‏آميز با همنوعان و نيكي به همه ملت‏ها و جامعه‏هاي خواهان زندگي انساني، عادلانه و مسالمت‏آميز را ترسيم مي‏كند. نظير آيه‏هاي: 8 و 9 از سوره 60.

اگر همه اين دسته‏هاي متنوع آيات و نظاير آن‏ها از قرآن استخراج گردد، حجم عظيمي را تشكيل مي‏دهد و روشن است كه تحليل و تفسير و تأويل انديشمندانه و بايسته و باز و شايسته آن‏ها به وسيله انديشه‏هاي باز و آگاه، ما را در شناخت جامعه‏ها، راز و رمز ظهورها و سقوط‏ها و ساختن جامعه‏اي آباد و آزاد، باز و توسعه يافته، پيشرفته و مترقي، مردمي و شايسته سالار و بامعنويت، جامعه‏اي تضمين كننده حقوق بشر، ارج‏گزار به رأي و نظر مردم و افكار عمومي و با فضايي سالم و پاك از جهل و جنايت و تعصب و دنباله‏روي و ارعاب و تهديد و زورمداري و خودسري و ترور و خشونت و آراستن حال و هوا و دنيايي مطلوب و مورد نظر قرآن و عترت ياري مي‏كند.

عوامل سازنده شخصيّت

شخصيّت هر انساني كه مورد نظاره و مطالعه پژوهشگرانه و محقّقانه شما قرار مي‏گيرد، ساخته و پرداخته يك عامل و يك قالب نيست، بلكه محصول عوامل متعدّدي است كه دست به دست هم داده و آن شخصيّت پويا و مثبت، يا منفي و مخرّب و ناموفّق را پديد آورده‏اند؛ عوامل مهمّ و سرنوشت‏سازي چون:

عامل سرشت و طبيعت انسان،

عامل وراثت،

عامل تغذيه جسم،

عامل تغذيه روح و خرد و عواطف،

عامل خانه و خانواده و تربيت،

عامل فرهنگ و نظامِ آموزشي،

عامل رفاقت و هم‏نشيني و گروه،

عامل حكومت و آداب و رسوم و مذهب...

عامل محيط طبيعي،

اراده تاريخ ساز و تحوّل‏آفرين انسان،

و شايد از همه بيشتر و شديدتر و كارسازتر، محيط اجتماعي به مفهوم جامع و كامل آن، كه از خانه تا جامعه و جهاني را كه انسان در آن زندگي مي‏كند، همه را شامل مي‏گردد.

از اين زاويه است كه اهميت شناخت جامعه و نقش سرنوشت ساز آن روشن مي‏گردد و نيز زيبايي و ضرورت انديشه جامعه سالم و مطلوب براي داشتن و ساختن دنياي آباد و آزاد و برخوردار از امنيت و رفاه و تضمين‏گر حقوق و كرامت انسان و پاك و پاكيزه از وباي استبداد و فساد نمايان مي‏گردد.

شخصيّت چندبُعدي انسان

بي‏ترديد انسان علاوه بر بُعد فردي و زندگي شخصي‏اش، يك موجود جامعه‏گرا و اجتماعي است. از آغازين روزهاي زندگي خويش، راه را براي زندگي با جامعه آغاز مي‏كند و به تدريج به جامعه و محيط اجتماعي ـ كه بوستان رشد و بستر تكامل و آموزش و پرورش و شكوفايي شخصّت و هويّت اوست ـ گام مي‏سپارد و در آن جاست كه ساخته و پرداخته و شكوفا مي‏شود و به گل و ميوه مي‏نشيند.

محيط و جامعه به مفهوم كامل آن، در او اثر مي‏نهد و در حدّ بسياري شخصيّت فكري و عقيدتي، اخلاقي و انساني، رواني و عاطفي، اجتماعي و سياسي... او را مي‏سازد و او نيز گاه در جامعه اثر مي‏گذارد و گاه آن را دگرگون مي‏سازد و با اراده قاطع و تاريخ ساز خويش جامعه و محيط را گاه به راه دلخواه خويش مي‏برد؛11 درست همان گونه كه در پرتو آگاهي و پنجه نيرومند انديشه و دانش و به بركت اراده‏اي استوار مي‏تواند محيط طبيعي را دگرگون سازد.

اثرگزاري بسيار محيط و جامعه بر روي فرد

با اين بيان جامعه تنها عامل سازنده و پردازنده شخصيّت انسان نيست و عوامل مؤثّر و پرتوان ديگري چون: سرشت و طبيعت، عامل وراثت و اراده فعال و آزاد و تاريخ‏ساز انسان را به هيچ وجه نبايد از نظر دور داشت؛ امّا واقعيّت اين است كه فرد بر اثر زندگي اجتماعي، سخت تحت تأثير و نفوذ عميق و همه‏جانبه جامعه قرار مي‏گيرد و در همه ابعاد حيات از محيط اجتماعي اثر مي‏پذيرد و شرايط و وضعيّت جامعه و محيطي كه فرد در آن ديده به جهان مي‏گشايد و رشد مي يابد، پديدآورنده شيوه‏هاي عمل و عكس‏العمل، آراء و ديدگاه‏ها، علوم و انديشه‏ها، شكل‏گيري خودآگاهي و سازمان‏دهنده جهت‏گيري‏هاي اوست.

فرد چنان تحت تأثير جامعه و جوّ غالب قرار مي‏گيرد كه در همه ابعاد بــينش، گـرايش، عواطف، جهت‏گيري‏ها و مهرورزي و بي‏مهري‏ها ازجامعه خط مي‏گيرد و نه تنها شايستگي و ناشايستگي ديگران، كه شخصيّت خويش را نيز ناخودآگاه بر اثر قضاوت جامعه ارزيابي مي‏كند و همه را در آيينه جامعه نظاره مي‏نمايد.

براي دريافت درست اين اثرگذاري عميق جامعه در فرد كافي است كه انسان صفات و ويژگي‏هاي خويشتن و موضع‏گيري و رفتار خود نسبت به ديگران را فهرست نمايد و پس از آن با تعمّق و انصاف در آن بنگرد، آن گاه درخواهد يافت كه كدامين آنها از عينك و موضع جامعه و كدام يك از موضع عميق و اساسي و مستقلّ خويش است، كه تازه آن‏ها را هم به نوعي از جامعه گرفته است.

راه‏هاي اثرگذاري

جامعه و عوامل گوناگون اجتماعي از دو شاهراه وسيع و دو كانال عظيم به سوي فرد سرازير مي‏گردد و در شكل‏گيري انديشه، عقيده و رفتار او به شدّت اثر مي‏گذارد و به تدريج بذر ارزش‏هاي مورد نظر خويش را در مزرعه وجود فرد افشانده و آن‏ها را به شكوفه و گل و ميوه مي‏نشاند و فرد را به رنگ دلخواه و راه و رسم مورد نظر خويش سوق داده و آن گونه كه مي‏خواهد او را مي‏پرورد. اين دو كانال عظيم عبارتند از: روابط گوناگون اجتماعي از يك سو، و از دگرسو باورهاي مشترك حاكم بر جامعه است.

1. روابط گوناگون اجتماعي

منظور از روابط گوناگون اجتماعي، جاذبه‏ها و كشش‏هايي است كه در ميان برخي از انسان‏هاي هر جامعه با برخي ديگر وجود دارد و همين‏ها كانال وسيع و گسترده‏اي براي اثرگذاري جامعه در فرد است. روابطي همانند:

روابط دوستانه اعضاي يك خانواده،

روابط صميمانه ميان خويشاوندان و بستگان،

روابط مودّت‏آميز ميان دوستان و آشنايان،

صفاي حاكم بر روابط استاد و شاگرد و مريد با مراد،

جاذبه شخصيّت‏هاي اخلاقي، اجتماعي، سياسي، علمي، فرهنگي، هنري، ديني، حقوقي و... در ميان پيروان خويش.

رابطه الگوهاي پذيرفته شده جامعه با الگوپذيران، و عوامل ديگري نظير: شرايط منطقه‏اي، جغرافيايي، خانوادگي، برخورداري‏ها يا محروميّت‏هاي ظاهري و باطني، پيوند با عقيده و مذهبي خاصّ، گرايش هاي سياسي، داشتن ارزش‏هاي انساني و اخلاقي يا فقدان آن‏ها و...اين‏ها همه از ارتباطات اجتماعي محسوب مي‏گردند و جامعه و محيط اجتماعي از اين راه‏ها به شدّت در فرد و شكل دادن بينش و گرايش و عملكرد او اثر مي‏گذارد.

2. باورهاي مشترك

هر جامعه و تمدّني داراي بينش و گرايش و ارزش‏ها و مقرّرات خويش است. اين‏ها هستند كه از سويي خطوط زندگي جامعه را ترسيم مي‏كنند و از دگرسو معيار و ميزان سنجش درستي‏ها و نادرستي‏ها شناخته مي‏شوند. از سويي رفتار و عملكرد فرد به وسيله اين معيارها سنجش مي‏گردد و بر اساس آنها مورد قضاوت قرار مي‏گيرد و از دگرسو، اين مجموعه فرهنگ و سنن ملّي و مذهبي از چنان عمق و ارج و اصالت و قداستي برخودار است كه از نسلي به نسل ديگر ارمغان مي‏گردد و فرد هنوز ديده به جهان نگشوده، اين مجموعه ارزش‏ها و انديشه‏ها حضور دارند و آماده هستند تا او را بر اساس طرح و مدل و برنامه خويش شكل داده و شخصيّت او را آن گونه كه مي‏خواهند بسازند.

3. آرمان‏ها و هدف‏ها...

هر جامعه‏اي داراي هدف و آرمان است و از كرانه‏هاي دور تاريخ انسان تاكنون جامعه‏اي بدون هدف و آرمان بر كره خاكي نزيسته است. تنها چيزي كه هست تفاوت و گاه تضادّ آرمان‏ها و هدف‏هاست.

برخي جامعه‏ها هدف و آرمانشان اين جهاني و مادّي است و در انديشه آب و نان، مسكن و بهداشت، لذّت‏جويي و خواسته‏هاي جسم‏اند و اگر هم از ارزش‏ها و حقوق و مقرّرات دم مي‏زنند، يا بدان حسّاسيّت نشان مي‏دهند، همه را در خدمت تن مي‏نگرند و برخي ديگر آرمانشان انساني و خدايي و اين‏جهاني و آن جهاني است. اينان هم در انديشه دنياي شايسته و مطلوب و ارزش‏هاي مادّي و غنا و بي‏نيازي‏اند و هم در انديشه توحيدگرايي، تقواپيشگي، عدالت، آزادگي به مفهوم راستين آن، تا ارزش‏هاي مادّي و نيروي جسمي تحت حاكميّت خرد و انديشه باشند و انسان از ظلمات به سوي نور و از استبداد و حقارت دنباله‏روي و واپسگرايي به اوج آزادي و شكوه و استقلال و ابتكار پر كشد؛ و اين آرمان مشترك جامعه نيز كانال ديگري در اثرگذاري جامعه و محيط اجتماعي بر فرد است. به همين دليل است كه جامعه‏شناسان و متفكّران بر اين انديشه‏اند كه جامعه از سه شاهراه مهم: روابط اجتماعي، ايمان و باورهاي مشترك، و آرمان واحد فرد را آموزش مي‏دهد، به او الگو و نمونه ارائه مي‏كند، او را به راه مي‏اندازد، مي‏پرورد و به او شخصيّت و شكل و قواره مي‏بخشد؛ آري، بيشترين قسمت شخصيّت فرد ساخته و پرداخته جامعه است، آن هم بيشتر از اين راه ها. بنا بر اين، دلسوزان جامعه و دردمنداني كه از استبداد و فساد و تباهي دامن‏گستر روزگار مي‏نالند و هشدار مي‏دهند، بايد از اين راه‏ها، آن هم با درايت و تدبير و برنامه ريزي درست و خردمندانه وارد عمل شوند و باور كنند كه با تندي و تيزي، چماق تكفير و تفسيق و به كارگيري نيروي دافعه به جاي جاذبه راه به جايي نخواهند برد.

در انديشه جامعه مطلوب

به خاطر جدّي گرفتن نقش عميق جامعه در شكل دادن به شخصيّت فرد است كه همه آگاهان و انديشمندان و اصلاحگران قرون و اعصار، هماره در انديشه ساختن و پرداختن جامعه شايسته و مترقي هستند. در انديشه جامعه‏اي كه از امكانات مادّي و معنوي براي رشد و تعالي در همه ابعاد و جلوه‏ها برخوردار، و از عوامل بازدارنده و آفت‏ها، پاك و پاكيزه باشد و همگان از جامعه و تمدّن و دنيايي كه شرايط نامطلوب فكري و عقيدتي، اقتصادي و اجتماعي و فقر و فقدان امكانات و تعطيل امنيّت و آزادي و ارزش‏هاي انساني بر آن سايه افكند، سخت گريزانند؛ گرچه در مورد ويژگي‏هاي جامعه و تمدّن و دنياي مطلوب و مورد نظر، ديدگاه‏ها متفاوت و گاه متضادّ است.

با اين بيان به نظر مي‏رسد مي‏توان اين گونه انديشيد كه: شايستگي و برازندگي يك جامعه و نظام اجتماعي يا ناشايستگي آن است كه اگر نه هميشه، بيشتر اوقات رشد و شكوفايي و نيك‏بختي، يا خامي و عقب‏ماندگي و نگون‏بختي فرد را رقم مي‏زند؛ با اين بيان هر جامعه‏اي در ابعاد گوناگون زندگي به گونه‏اي عادلانه و شايسته حركت كرد و در راهي درست گام سپرد، به همان نسبت فرد نيز در آن محيط اجتماعي به درست‏انديشي و شايستگي در كردار و رفتار و منطق و موضع‏گيري‏ها مي‏گرايد و با خود و خارج از وجود خويش بسان جامعه‏اش برخورد مي‏كند و هر جامعه‏اي درگير ناهنجاري، بيدادگري، انحطاط، روابط نا سالم و آفت‏ها باشد، به همان نسبت فرد نيز در آن جامعه به تباهي و انحطاط گرايش مي‏يابد و آفت‏زده مي‏شود؛ چرا كه فرد بر اثر زندگي در جامعه و قلمرو نظام آن، از كانال‏هاي عظيم ارتباطات اجتماعي و باورهاي مشترك و آرمان واحد جامعه سخت تحت تأثير و نفوذ عميق آن قرار مي‏گيرد و شرايط و وضعيّت جامعه‏اي كه فرد در آن زندگي مي‏كند، پديد آورنده شيوه‏هاي كنش و واكنش، ديدگاه‏ها و خلق و خو، علوم و معارف و رفتار و ادب اوست. گرچه نبايد جامعه و نظام حاكم بر آن را، تنها عامل سازنده شخصيّت انسان نگريست و عوامل ديگري، چون اراده دگرگونساز فرد را ـ كه گاه در برابر جامعه مي‏ايستد و موفّق به تغيير مسير آن مي‏گردد ـ از ياد برد، امّا اين‏ها استثنايي است و نقش جامعه در فرد به راستي سازنده يا ويرانگر است.

در راه جامعه و جهاني نو

جهان‏بيني‏ها و سيستم‏هاي گوناگوني كه در انديشه رهبري انسان و ساختن فرد و جامعه مترقّي و اداره شايسته و بايسته زندگي‏ها و تمدّن‏ها هستند، هر كدام براي جامعه محبوب و مطلوب و شرايط اجتماعي مورد نظر و دنياي آرماني خويش، طرح‏ها و برنامه‏ها تدارك ديده و در كنار آن، ويژگي‏ها و خصوصيّاتِ شايسته و بايسته‏اي را براي جامعه دلخواه خويش ترسيم مي‏كنند و سيماي جامعه و شرايط اجتماعي مورد پسند خويش را در ابعاد گوناگون فكري و عقيدتي، فرهنگي و هنري، اخلاقي و انساني، رواني و عاطفي، داوري و قضايي، اقتصادي و برنامه‏ريزي، بهداشتي و درماني، رفاهي و تفريحي، دفاعي و كيفري، قانون‏گزاري و مديريت، و چگونگي اجرا و ضمانت‏هاي آن و ديگر جنبه‏ها و جلوه‏ها آراسته و پيراسته و در چشم‏انداز پژوهشگران و شيفتگان بهروزي و نيك‏بختي قرار مي‏دهند و آن گاه راه‏ها و شيوه‏هاي صعود و پرگشودن به سوي آن را مقرّر مي‏دارند، سپس راه خويش را براي رسيدن بدان وضعيّت مطلوب و دنياي دوست‏داشتني آغاز مي‏كنند.

برترين طرح و برنامه

قرآن با درخشش آغازين اشعه نوراني و حركت‏آفرين انوار انسانسازش، خويشتن را دارنده برترين و شايسته‏ترين طرح و برنامه براي نجات فرد و جامعه معرّفي كرد و براي خويش رسالت پرشكوه فردي و خانوادگي، اجتماعي و سياسي، مادّي و معنوي، و اين جهاني و آن جهاني اعلام كرد و با اين انديشه بلند و برنامه جامع و هدف والا حركت رهايي‏بخش و انسانساز خويش را آغاز كرد تا به انسان شناخت دهد، بينش ارزاني دارد، دانش بياموزد، و قلم و بيان و مغز و دستگاه تعقّل او را براي جهاد سپيد و تلاش سبز و آفرينش جهاني نو به كار گيرد. به انسان هدف دهد، زندگي او را معنا و مفهوم و عمق و محتوا بخشد، گوهر گرانبهاي وجودش را براي او كشف كند، راز فرازها و شكوفايي‏ها و صعودها و رمز خزان‏هاي زودرس، غروب‏هاي غمبار و سقوط‏ها را بر او بنماياند، و او را با همه وجود و امكان و اخلاص از اسارت خداوندگاران دروغين،

از بيداد نوع استبدادگر،

از كمند هواهاي سركش،

از وسوسه‏ها و اغواگري‏هاي شيطان و نيروهاي مخرّب، و از كُند و زنجير جهالت‏ها، تاريك‏انديشي‏ها، نگونساري‏ها و تعصّبات كور و حسادت‏هاي ويرانگر نجات داده و دست او را بگيرد و او را مدد كند تا پر كشد، تا جلوه حقيقي خود را ـ كه نشان از خداوند دانش و عدالت و عزّت و آزادي و كرامت و ارزش‏هاي والا دارد ـ جلوه‏گر سازد.

تا به پرواز درآيد و از محدوديّت و تنگناهاي اين جهان به وسعت و فراخناي عالم بي‏نهايت برسد.

تا خانه دل را مصفّا كند، قلب را صيقل و جلا دهد و اوج گيرد، رنگ او را پذيرد و به صفات او آراسته گردد، و لقاي او را ـ كه سرانجامِ مسير تعالي و تكامل فرد و جامعه است ـ هدف قرار دهد و بقيه را نردبان و وسيله صعود و اوج.

در اين روند تاريخي بود كه قرآن پا به پاي آموزش و آگاهي‏بخشي و شناخت‏دهي و زدودن آثار منحطّ فرهنگي و فكري و تزكيه و پيراستگي فرد و جامعه از ضدارزش‏ها و بارور ساختن ارزش‏ها در مزرعه دل‏ها، به ترسيم نشانه‏هاي فرد مورد نظر خويش پرداخت و در انبوهي از آيات ويژگي‏ها و نشانه‏ها، فرد نمونه و مطلوب خويش را برشمرد و چهره درخشان او را در آيينه آيات انعكاس بخشيد.12 و از پي آن، به بنياد جامعه و دنياي نوين و مورد نظر خود پرداخت و در كران تا كران قرآن با طرح مسايل اجتماعي و حقوقي، سياسي و اخلاقي، اقتصادي و انساني به نشانگري عوامل صعودها و شكوفايي‏ها و نيز علل سقوط‏ها و عقب ماندگي‏ها فرد و جامعه همّت گماشت و ويژگي‏هاي جامعه موردنظر خويش را در ابعاد گوناگون بينش، گرايش، عمل و چگونگي روابط و مناسبات و سيماي آن را در تابلو نوراني و زوال ناپذيرش ترسيم و در چشم‏انداز ترقّي‏خواهان و اصلاح‏طلبان و جستجوگران نجات و نيك‏بختي قرار داد تا بدين وسيله:

1. براي هميشه به انسان خسته و سرخورده و مأيوس و دربند، اميد دهد؛ چرا كه زنده نگاه داشتن حّس اميد و انگيزش اميد، كاري ارجدار و بزرگ و سازنده است و ميكرب قتّال نااميدي و سرخوردگي نسل‏ها و افسردگي مغزها را ـ كه آفت جان جامعه‏ها و تمدّن‏ها و مانع جدّي تحرّك و تلاش و خلاقيّت و ابتكار و سازندگي است ـ از جان‏ها وانديشه‏ها بزدايد.

2. براي هميشه به عصرها و نسل‏ها هدف دهد و آنان را از آفت هستي‏سوز بي‏هدفي و سرگرداني و پوچ‏گرايي، يا هدف‏هاي پست و بي‏ارزش و بدلي نجات بخشد.

3. با ترسيم ويژگي‏ها و سيماي آراسته و درخشان جامعه دلپذير و پرشكوه خويش، نارضايتي و نفرت خود را از سياهي‏ها و تباهي‏ها، استبداد و واپسگرايي، ظلم و فريب حاكم بر قدرت‏هاي زورمدار و نقدناپذير و اصلاح ستيز را با رساترين نداها اعلام و آگاهان و متفكران دلسوز و دردمند و توده‏هاي دربند را بر ضد نابساماني‏ها و درد و رنج‏هاي جانكاه بشريت و نظام سلطه و بيداد جهاني بر انگيزد و حركت‏هاي اصلاحي و جنبش‏هاي نجات‏بخش را پي ريزد و موج معنويت و كمال و بينش ايجاد كند.

4. و ديگر اين كه، تشنگان جوياي آب حيات و بقا و شيفتگان نيك‏بختي و رفاه و بهزيستي و بهروزي و غنا و بي نيازي و جويندگان شرايط محبوب و عادلانه جهاني را هدفدار و پر اميد به راه حق و عدالت و آزادي و سرچشمه كمال و زيبايي رهنمون گردد.

سيماي دل‏انگيز جامعه مطلوب در يك نگاه

در پژوهشي فشرده در قرآن پيرامون زندگي انسان در اين جهان، به انبوهي از آيات بر مي‏خوريم كه به اعتباري بر سه بخش قابل تقسيم هستند و هر بخش از آن‏ها، هدف بلندي در افكندن طرح جامعه مطلوب، ساختن و آراستن و به شكوفه و گل نشاندن آن را پي مي‏گيرند كه بخشي از آنها، نمادي از سيماي دل‏نشين و پرجاذبه جامعه مطلوب را در چشم انداز كمالجويان قرار مي‏دهد.

در اين بخش از آيات، قرآن از جامعه مطلوب و مورد نظر خويش،

از سيماي دل‏نشين و پرجاذبه و انساني آن،

از حال و هوا و هدف‏ها و آرمان‏ها والاي آن،

از برنامه‏ها و روش‏هاي عادلانه وشرافتمندانه‏اش براي رسيدن به آنها،

از ويژگي‏هاي آن، در بينش، گرايش و عمل،

از خصوصيات آن، در به دوش كشيدن بار مسئوليّت‏هاي فردي، خانوادگي، اجتماعي و انساني،

از مشخّصات آن در ابعاد انديشه و فرهنگ، عقيده و ايمان، اجتماع و سياست، مديريت و اخلاق، اقتصاد و انفاق، حقوق و قضاوت، زندگي درون مرزي و روابط برون مرزي و... سخن دارد؛ براي نمونه:

قرآن در اين آيات درخشان، سيماي جامعه باز و مطلوب خود را اين گونه به تابلو مي برد:

«وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِيْنَ يَمْشُوْنَ عَلَي الاَْرْضِ هَوْناً وَاِذا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُوْنَ قَالُوْا سَلاماً.

وَالَّذِيْنَ يَبِيْتُوْنَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَقِياْماً.

وَالَّذِيْنَ يَقُوْلُونَ رَبَّنا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ اِنَ‏عَذابَها كانَ غَراماً.

اِنَّها سَاءَتْ مُسَّتَقَراًّ وَمُقَاماً.

وَالَّذِيْنَ اِذا اَنْفَقُوْا لَمْ يُسْرِفُوْا وَلَمْ يَقْتُرُواْ وَكانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً.

وَالَّذِيْنَ لايَدْعُوْنَ مَعَ اللَّهِ اِلَهاً آخَرَ وَلايَقْتُلُوْنَ‏النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ اِلاَّ بِالْحَقِّ وَلايَزْنُوْنَ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ اَثاماً.

يُضَاعَفْ لَهُ الْعَذابُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَيَخْلُدْ فِيْهِ مُهاناً.

اِلاَّ مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَاُولئِكَ يُبَدِّلَ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكانَ اللَّهُ غَفُوْراً رَّحِيْماً. وَمَنْ تابَ وَعَمِلَ صالِحاً فَاِنَّهُ يَتُوْبُ اِلَي اللَّهِ مَتاباً.

وَالَّذِيْنَ لايَشْهَدُوْنَ الزُّوْرَ وَاِذا مَرُّوْا بِالْلَغْوِ مَرُّوْا كِراماً.

وَالَّذِيْنَ اِذا ذُكِّرُوْا بِآياتِ رَبِّهِمْ لَمْ يَخِرُّوا عَلَيْها صُماًّ وَعَمْياناً.

وَالَّذِيْنَ يَقُوْلُوْنَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ اَزْواجِنا وَذُرِّياتِنَا قُرَّةَ اَعْيُنٍ وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِيْنَ اِمَاماً.

اُولئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَيُلَقَّوْنَ فيها تَحِيَّةَ وَسَلاماً.

خالِدِيْنَ فيْها حَسُنَتْ مُسْتَقَراًّ وَمُقاماً13

و بندگان راستين خداوند بخشاينده، كساني هستند كه در روي زمين به فروتني گام بر مي‏دارند، و هنگامي كه نادانان روزگار با آنان بي‏ادبانه سخن گويند به درستي و ملايمت و مدارا پاسخ مي‏دهند.

و آنانند كه سجده‏كنان و در حال ايستاده، شب را براي پروردگارشان به روز مي‏آورند.

و آنان هستند كه مي‏گويند: پروردگارا، عذاب دردانگيز دوزخ را از ما بازگردان، چرا كه عذاب آن زياني پاينده است.

بي‏ترديد آن دوزخ، بد قرارگاه و بد جايگاهي است.

و آنان هستند كه چون انفاق نمايند، نه ولخرجي مي‏كند و نه سخت مي‏گيرند، و سبك آنان ميان آن دو شيوه ناپسند، به شيوه اعتدال است.

و آنان هستند كه خداي ديگري را با خداي يكتا نمي‏خوانند و نمي‏پرستند و كسي را كه خدا ريختن خون او را حرام گردانيده است، جز بر اساس حق و عدالت نمي‏كشند و دامان عفت آلوده نمي‏سازند، و هر كس چنين كند با كيفري دردناك رو به رو خواهد شد.

براي او در روز رستاخيز عذاب و كيفر، چند برابر مي‏شود؛ و هماره با خفّت و خواري در آن ماندگار خواهد بود، مگر كسي كه توبه كند و ايمان آورد و در راه جبران و اصلاح، كارهاي شايسته انجام دهد؛ آنان هستند كه خدا بدي‏هايشان را به نيكي‏ها تبديل مي‏سازد، و خدا هماره آمرزنده و مهربان است.

و هر آن كس توبه كند و كار شايسته‏اي انجام دهد، بي‏ترديد با بازگشتي پسنديده به سوي پروردگارش باز مي‏گردد.

و آنان كساني هستند كه به دروغ و ناروا گواهي نمي‏دهند، و چون بر بيهوده بگذرند، بزرگوانه بر آن مي‏گذرند.

و آنانند كه چون به آيات پروردگار خود اندرز داده شوند، با گوش شنوا و چشم بينا به آنها روي مي‏آورند و كر و كور بر روي آنها نمي‏افتند.

و آنان هستند كه نيايشگرانه مي‏گويند: پروردگارا، از ميان همسران و فرزندان‏مان مايه چشم روشني‏هايي به ما ارزاني‏دار، و ما را پيشواي پروا پيشگان قرار ده!

آنان هستند كه به پاس آنكه شكيبايي ورزيدند، غرفه‏هاي پر شكوه بهشت به آنان پاداش داده مي‏شود، و در آنجا با درود و سلامي گرم رو به رو خواهند شد.

در آنجا جاودانه خواهند بود راستي كه چه نيكو قرارگاه و چه خوش جايگاهي است كه آنان دارند.

در اين آيات، سيماي جامعه پرشكوه با بيش از پانزده و صف و ويژگي ـ كه هر كدام بحث عميق و جداگانه اي را مي‏طلبد ـ به تابلو رفته است؛ ويژگي‏هايي نظير:

1 ـ تواضع و فروتني در برابر حق و عدالت.

2 ـ نيايش و شب‏زنده‏داري و عبادت يا خودسازي و خودشكوفايي هماره.

3 ـ مناجات و راز و نياز، در كنار تلاش و جهاد و اصلاح و سازندگي.

5 ـ انفاق و اعتدال و توازن.

6 ـ دوري از اسراف و تنگ‏نظري.

7 ـ يكتاپرستي و توحيدگرايي.

8 ـ رعايت حق حيات ديگران و ارج نهادن به حقوق بشر.

9 ـ پاكي و پاكدامني و دوري گزيدن از زشتي و تبهكاري.

10 ـ توبه و بازگشت و جبران و اصلاح و بازساي هماره و همه جانبه.

11 ـ قضاوت و شهادت آگاهانه حقوقي و عادلانه.

12 ـ دوري از ناپسندي‏ها و نامردمي‏ها.

13 ـ حق‏شناسي و حق‏شنوي و حق‏پذيري.

14 ـ احساس مسئوليّت در برابر عصرها و نسل‏ها.

15 ـ و داشتن آرزوها و آرمان‏هاي و هدف هاي بلند و بشردوستانه و آزادمنشانه.

و نيز اين گونه:

«فَمَا أُوتِيتُمْ مِنْ شَيٍْ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَي لِلَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ

وَالَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبَائِرَ الْإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ يَغْفِرُونَ

وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ

وَالَّذِينَ إِذَا أَصَابَهُمْ الْبَغْيُ هُمْ يَنْتَصِرُونَ

وَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَي اللَّهِ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الظَّالِمِينَ14

و آنچه به شما مردم داده شده است، كالاي فناپذير زندگي اين جهان است؛ و آنچه نزد خداست براي آن كساني كه ايمان آورده‏اند و تنها بر پروردگار خود اعتماد مي‏كنند، بهتر و پاينده‏تر است؛

و نيز براي آن كساني كه از گناهان بزرگ و از زشتي‏ها دوري مي‏گزينند؛ و هنگامي كه دستخوش خشم مي‏گردند، درمي‏گذرند و مي‏بخشايند؛

و آن كساني كه به دعوت پروردگارشان پاسخ شايسته داده و نماز را برپا داشته، و كار مديريت جامعه آنان در ميانشان بر اساس تبادل آزادانه انديشه‏ها و ديدگاه‏ها و مشاركت و مشورت است؛ و از آنچه از نعمت‏هاي گوناگون زندگي كه به آنان روزي كرده‏ايم انفاق مي‏نمايند؛

و آن كساني كه چون به آنان ستم رسد، براي مبارزه با ستم به پا مي‏خيزند و از آزاديخواهان ياري مي‏جويند و به طور عادلانه و انساني داد خود را از ستمكاران مي‏گيرند.

و كيفر بيداد و بدي، همانند آن، بدي است؛ امّا هركس درگذرد و كار را به سامان آورد، پاداشش بر خداست؛ به يقين او بيدادگران را دوست نمي‏دارد.

در اين آيات نيز چهره شكوهبار جامعه اسلامي در ابعاد گوناگون، با بيش از نُه ويژگي بسيار سازنده و مترقي به تابلو رفته، و با دقّت و تعمّق ستوده شده است؛ با ويژگي‏هايي چون:

1 ـ انديشه و ايمان استوار و تزلزل‏ناپذير.

2 ـ توكّل و اعتماد به خدا و استقلال درانديشه و عمل.

3 ـ پرهيز از گناهان بزرگ و زشتي‏ها.

4 ـ گذشت و بخشايش و مهرورزي.

5 ـ پاسخگويي شايسته به دعوت پروردگار.

6 ـ برپا داشتن نماز و فرهنگ و راه و رسم نماز.

7 ـ اداره جامعه بر اساس شايسته سالاري و مشاركت ملّي و نظارت عمومي و احساس مسئوليّت همگاني و پاسخگويي در برابر مردم و آزادي و عدالت و مشورت و بهادادن به راي و خواست ملّي و افكار عمومي.

8 ـ انفاق و مردم نوازي و محروميت زدايي.

9 ـ ساماندهي نهادهاي مدني و انجمن‏هاي دفاع از حقوق بشر و ياري‏طلبي و هماهنگي براي نظارت بر روند جامعه و ستاندن داد ستمديدگان از ستمكاران و تجاوزگران.

و نيز اين گونه:

«قَدْ اَفْلَحَ الْمُوْءمِنُوْنَ.

اَلَّذينَ هُمْ في صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ.

وَ الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.

وَ الَّذينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلوُنَ.

وَ الَّذينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ.

اِلاَّ عَلَي أَزْوَاجِهِمْ اَوْ ما مَلَكَتْ اَيْمانُهُمْ فَاِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُوْمِيْنَ.

فَمَنِ ابْتَغي وَرَآءَ ذَلِكَ فَاُوْلَئِكَ هُمْ الْعَادُونَ.

وَ الَّذيْنَ هُمْ لاَِمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونْ.

وَ الَّذيْنَ هُمْ عَلي صَلَواتِهِمْ يُحَافِظُونَ.

أُوْلئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ.

اَلَّذيْنَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيْهَا خَالِدُونَ15

راستي كه ايمان‏آوردگان راستين، رستگار شدند؛

همانان كه در نمازِ خود فروتن و خاشعند؛

و آنان كه از بيهوده گويي و كارهاي بيهوده رويگردانند؛

و آنان كه زكات و حقوق مالي خود را مي‏پردازند،

و آنان كه دامان خويش را حفظ مي‏كنند؛

مگر بر همسران يا كنيزانشان، كه در اين صورت بر آنان سرزنشي نيست.

پس هر كس فراتر از آن بجويد، چنين كساني تجاوزكارانند.

و آنان كه امانت‏ها و پيمان‏هاي خود را رعايت مي‏كنند.

و آنان كه بر نمازهاي خويش مواظبت مي‏نمايند.

آري، آنان همان ميراث‏برانند.

همان كساني هستند كه بهشت برين را به ميراث مي‏برند و آنان در آنجا جاودانه‏اند.

در اين آيات نيز ويژگي‏هاي هشتگانه‏اي براي جامعه مطلوب نشان داده شده است؛ ويژگي‏هايي چون:

1. ايمان.

2. عبادت و نيايش و معنويت.

3. دوري از بيهودگي‏ها و بي هدفي ولنگاري‏ها.

4. اداي حقوق اقتصادي محرومان.

5. عفّت و پاكي و پاكيزگي جامعه از انواع آلودگي‏ها و حق كشي‏ها.

6. رعايت امانت‏هادر زندگي فردي، خانوادگي، اجتماعي، اقتصادي، قضايي، سياسي و...

7. پايبندي به عهدها و رعايت پيمان‏هاي فردي، ملي، منطقه‏اي و جهاني.

8 ـ مراقبت به ارتباط با آفريدگار و نمازها.

و اين گونه:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيَماهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَي عَلَي سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمْ لْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيًما16

محمّد (ص) پيامبر خداست؛ و كساني كه همراه اويند و جامعه اسلامي را ساخته‏اند، در برابر كفرگرايان و حق ستيزان، سختگير و ميان خود مهربانند؛ آنان را ركوع‏كنندگان و سجده‏كنندگان مي‏نگري؛ از خدا فزون‏بخشي و خشنودي هماره او را مي‏جويند؛ نشانه‏هايشان در چهره‏هايشان بر اثر سجده‏هاي طولاني نمايان است؛ اين است وصف آنان در تورات؛ و وصف آنان در انجيل همچون كِشته‏اي است كه جوانه خود را برآورده و آن را نيرومند ساخته تا ستبر شده و بر ساقه‏هايش به گونه اي ايستاده است كه كشاورزان را به شگفت مي‏آورد؛ آري، خدا ايمانداران را اين سان توان مي‏بخشد تا به وسيله آنان كفرگرايان و حق ستيزان را به خشم آورد. خدا كساني از آنان را كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‏اند، به آمرزش و پاداشي شكوهبار وعده داده است.

در اين آيه بيشتر از ده ويژگي براي جامعه مطلوب ترسيم شده است كه عبارتند از:

1. صلابت در برابر تجاوزكاران و حق ستيزان و پايمال كنندگان حقوق مردم.

2. مهر و محبت در كران تا كران جامعه و با همه كساني كه جوياي زندگي قانونمدارانه و مسالمت‏آميز و انساني‏اند.

3. عبادت و پرستش خدا و آراستگي به معنويت.

4. نماز و سجده و آراستگي به فرهنگ زنده و مترقي و آزادمنشانه دين.

5. در انديشه بخشايش و مهر خدا بودن و شرايط آن را فراهم آوردن.

6. در جستجوي خشنودي او انديشيدن و برنامه ريزي و عمل كردن.

7. سيماي شايستگان و جامعه باز و آزاد و توسعه يافته و خوشنام داشتن.

8. خودكفايي و اعتماد به نفس.

9. كارآيي و توانايي.

10. و استقلال و اعتماد به خويشتن.

و نيز اين گونه:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ إِذا ذُكِرَ اللّهُ وَ جِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيمانا وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ

اَلَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلوةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ»17

ايمان‏داران واقعي كساني هستند كه چون نام بلندمرتبه خدا برده شود، دل‏هايشان از شكوه و عظمت و عدالت او بترسد، و هنگامي كه آيات خدا بر آنان تلاوت گردد بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خويش اعتماد مي‏كنند. همانان كه نماز را بر پا مي دارند و از آنچه روزي آنان ساخته‏ايم انفاق مي‏كنند.

در اين آيات، اين نشانه‏ها براي جامعه مطلوب در چشم انداز ترقي خواهان قرار گرفته و اين گونه وصف شده است:

1. ترس از عدالت خدا و حساب بردن از نظارت و محاسبه او، و در نتيجه نيك انديشي و عملكرد قابل دفاع در آشكار و نهان.

2. رشد و ترقي هماره و بالندگي روزافزون.

3. اعتماد به فرمانرواي هستي.

4. بر پاداشتن نماز و فرهنگ عادلانه و اصلاح طلبانه و بشردوستانه و آزادمنشانه آن در كران تا كران زندگي فرد و جامعه و مديريت‏ها.

5. و ديگر انفاق و ايثار از نعمت‏ها و موهبت‏ها در راه حق و عدالت.

و نيز اين گونه:

«لا يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُكُم مِنْ دِيارِكُم أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ...

إِنَّما يَنْهاكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ قاتَلُوكُمْ فِي الدّينِ...»18

امّا خدا شما را از كساني كه در كار دين با شما نجنگيده و شما را از ديارتان بيرون نكرده‏اند، باز نمي‏دارد كه با آنان نيكي كنيد و با ايشان عدالت ورزيد، زيرا خدا دادگران را دوست مي‏دارد.

فقط خدا شما را از دوستي با كساني باز مي‏دارد كه در كار دين با شما جنگ كرده و شما را از خانه‏هايتان بيرون رانده و در بيرون راندنتان با يكديگر هم‏پشتي كرده‏اند.

وبدين سان روشن مي‏سازد كه جامعه مطلوب و محبوب اسلامي، تضمين‏گر حقوق و آزادي و كرامت و امنيت همه انسانها و گروه‏هايي است كه با تنوع سليقه‏ها و انديشه‏ها و باورها در انديشه زندگي مسالمت آميز و عادلانه باشند.

علي كرمي 5/6/1381



12. براي نمونه، به آيه هاي 23 ـ 39 از سوره اسراء بنگريد.

15. مؤمنون / آيه 1 ـ 9.

18. ممتحنه / 9 ـ 8.

16 . فتح / 29.

1ـ در آمدي بر جامعه شناسي، ص 240.

14 . شوري / 36 ـ 40.

13. فرقان / 62 ـ 74.

17. انفال / 2 ـ 3.

10. قرآن انسان را به مطالعه دقيق تاريخ و دريافت علل فراز و فرود و ظهور و سقوط جامعه‏ها و حكومت‏ها فرامي خواند و بخش مهمي از آيات خودرا بدين مطلب اختصاص مي‏دهد، تا بدين وسيله پژوهندگان و ترقي‏خواهان به اين دريافت‏هاي ظريف و سر نوشت ساز نائل آيند: 1. ثبات قلب و استواري گامها در راه عدالت؛ وَكُلاًّ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ اَنْباءِ الرُّسُلِ ما نُثَبِّتُ بِهِ فُؤادَكَ. 2. دست يابي به حقايق و قوانين حاكم بر روند جامعه و تاريخ؛ وَجاءَكَ في هذِهِ الْحَقُّ.

11. بعثت‏هاو نهضت‏هاي دگرگونساز پيامبران، نمونه‏هاي برجسته اين حقيقت است. در اين مورد به كتاب «ظهور و سقوط تمدّن‏ها از ديدگاه قرآن» صفحه 25 بنگريد.

2. مركب طبيعي، آن تركيبي است كه اجزاي آن، شخصيّت خود را از دست داده و به طور طبيعي آثار هر جزيي نيز استقلال خود را از دست مي‏دهد و ذاتِ جزء، با اثر و خاصيّت خود در كلّ هضم مي‏گردد. منشور جاويد قرآن، ج 1، ص 332.

3. ظهور و سقوط تمدنها از ديدگاه قرآن/ 17.

3. پند آموزي و اندرزگيري؛ وَمَوْعِظَةٌ. 4. گرفتن درس‏هاي عبرت‏انگيز و عبرت‏آموز. وَذِكْري لِلْمُؤْمِنينَ. و ما هر يك از سرگذشت‏هاي پيامبران را كه بر تو اي پيامبر! باز مي‏گوييم، چيزي است كه به وسيله آن قلب مصفّاي تو را آرامش و استوراي مي‏بخشيم؛ و در قالب اين سرگذشت‏ها، هم براي تو حقيقت آمده و هم براي ايمان آوردگان اندرز و يادآوري است. هود / 120.

4. همان مدرك.

5. قواعد روش جامعه شناسي / 130.

6. ساموئل كنيگ، جامعه‏شناسي، ترجمه مشفق همداني/ 48 .

7. همان كتاب / 48.

8. همان كتاب / 48.

9. استاد مطهري/ جامعه و تاريخ / 131.

/ 1