اخلاق و فرا اخلاق نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اخلاق و فرا اخلاق - نسخه متنی

راجر کریپ؛ ترجمه: بهروز جندقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



اخلاق و فرا اخلاق (1)





راجر كريپ ترجمه بهروز جندقى



كليدواژه ها:

اخلاق/ فرااخلاق/ مفاهيم اخلاقي/ نظريات اخلاقي/ اخلاق كاربردي/



1. اخلاق و فرا اخلاق (2)


ethics [اخلاق] چيست؟ نخست آن‏كه، نظامهايى از ارزشها و عادات كه در زندگى گروههاى خاصى از انسانها تحقق يافته‏اند به عنوان ethics [اخلاق] اين گروهها، توصيف مى‏گردد. ممكن است فلاسفه به تنظيم و تدوين اين نظامها بپردازند، ولى معمولا اين كار، كار مردم‏شناسى به شمار مى‏آيد.



دوم آن‏كه، اين واژه براى اشاره به يك نظام خاص از اين نظامها، [يعنى] morality [اخلاقيات] به كار مى‏رود كه مفاهيمى نظير درستى و نادرستى، گناهكارى و شرمسارى و جز آن را دربر مى‏گيرد.



يكى از سؤالات اصلى در اينجا عبارت است از اين‏كه بهترين وجه براى توصيف اين نظام چيست; آيا نظام اخلاقى نظامى است‏با كاركردى معين، همچون ممكن ساختن تعاون در ميان افراد، يا اين‏كه بايد متضمن احساسات خاصى چون احساسات ناظر به سرزنش باشد؟



سوم آن‏كه ethics ] »در محدوده خود اين نظام اخلاقى، مى‏تواند اشاره‏اى باشد به اصول اخلاقى بالفعل: صچرا شما اين كتاب را برگردانديد؟ش ص[چون] تنها كار اخلاقى‏اى كه مى‏شد در آن شرايط انجام داد، همين بود.ش



سرانجام [آن‏كه،] ethics حوزه‏اى از فلسفه است كه به پژوهش پيرامون ethics به معانى مذكور آن مى‏پردازد.



يادآورى اين نكته مهم است كه اخلاق فلسفى، مستقل از حوزه‏هاى ديگر فلسفه نيست; پاسخگويى به بسيارى از سؤالات اخلاقى متوقف است‏بر پاسخگويى به سؤالاتى در حوزه مابعدالطبيعه و ديگر حوزه‏ها.



افزون بر اين، فيلسوفان به ايجاد پيوندهايى ميان خود حيطه اخلاقى زندگى و حيطه‏هاى ديگر [زندگى] پرداخته‏اند.



بعضى از فيلسوفان به دلايل فلسفى، در اين باره ترديد داشته‏اند كه آيا فلسفه به هر طريق بهترين رهيافت‏به ethics را فراهم مى‏سازد يا نه. و حتى آنهايى كه معتقدند فلسفه در اين رهيافت، سهمى دارد، ممكن است‏بگويند كه توجيه اخلاقى بايد به اعتقادات مبتنى بر فهم عرفى يا اسوه‏هاى مربوط به حيات واقعى كه بيرون از فلسفه است، اشاره نمايد.



وظيفه اصلى اخلاق فلسفى، تنظيم و تدوين آن چيزى است كه اخلاق يا اخلاقيات را تشكيل مى‏دهد. اين طرح، طرح [تحقيقاتى] فرا اخلاق است. چيزى كه على‏الخصوص، منظر اخلاقى را در مقابل ساير منظرها مى‏سازد، چيست؟ بعضى استدلال مى‏كنند كه آنچه از لحاظ اخلاقى لازم است، معادل است‏با آنچه روى هم رفته به حكم دليل، لازم شمرده شده است، در حالى كه ديگران معتقدند اخلاق تنها يكى از منابع ادله را تامين مى‏نمايد. با وجود اين، ديگران گفته‏اند كه هر دليلى، خويش كام است و دغدغه ديگران را داشتن، نهايتا نامعقول خواهد بود.



اما اين عقيده به خودى خود مغاير با مفهوم اخلاقيات، شناخته نشده است. زيرا يك نظام اخلاقى مى‏تواند به عنوان نظامى سودمند براى پذيرندگانش تلقى گردد. منظر اخلاقى، خود غالبا به عنوان امرى كه بر مفهوم احترام يكسان، استوار شده است، درك مى‏گردد. اما مناقشه‏اى در اين باب وجود دارد كه اخلاق، چگونه بى‏طرفى‏اى را از ما مى‏خواهد.



مجموعه ديگرى از مباحث، ناظر به اين است كه آنچه به يك موجود، شان اخلاقى مى‏بخشد، چيست; خواه آن موجود، متعلق دغدغه اخلاقى باشد يا عامل بالفعل اخلاقى. و چگونه فهم ما از طبيعت انسانى بر تصورمان از اخلاقيات و فاعليت اخلاقى، تاثير خواهد داشت.



همين كه درك كرديم كه اخلاق چيست، مى‏توانيم شروع كنيم به پرسيدن سؤالاتى در مورد خود اصول اخلاقى. اصول اخلاقى غالبا برحسب آنچه وظيفه اقتضا مى‏كند، بيان شده‏اند; اما كنشى بر ضد اين عقيده، وجود داشته است، بعضى آن را عقيده‏اى منسوخ تلقى كرده‏اند كه مبتنى بر مفهوم قانون الهى است كه ارتباط كمى با جهان كنونى دارد.



در حالى كه ديگران بر ضد آن، به عنوان نتيجه تاكيد مردانه و بيش از حد بر قوانين به بهاى از دست رفتن همدلى و دل‏نگرانى [در باب ديگران] واكنش نشان داده‏اند. اين ترديدها به دل‏مشغوليهاى عامى وابسته است كه ناظر است‏به نقشى كه اصول بايد در تفكر اخلاقى ايفا نمايد. اخلاقيون ناظر بر اوضاع و احوال مى‏گويند كه شرايط مى‏توانند منجر به ناديده گرفتن هر اصل اخلاقى‏اى شوند; جزئى‏گرايان استدلال مى‏كنند كه اين، بدان علت است كه نمى‏توان فرض كرد كه دليلى كه در يك مورد كارآيى دارد، در موارد ديگر نيز كارآيى داشته باشد.



سنت موضع‏نگرانه، از اصول اخلاقى استفاده كرده است، اما براساس اين فهم كه براى تصميم‏گيرى در مورد تعارض اصول «اصل برترى‏» (3) وجود ندارد.



در سوى ديگر اين طيف، بعضى از فيلسوفان تلاش كرده‏اند تا اخلاق را به عنوان چيزى كه خود از يك اصل واحد، نظير اين‏كه نبايد دروغ گفت، تشكيل يافته است، باز شناسند. وظايف، همچنين به عنوان سازنده تنها بخشى از اخلاق در نظر گرفته شده‏اند كه امكان فراتر رفتن متهورانه از احساس وظيفه را روا مى‏دارند. اين مساله، مساله‏اى است ناظر بر دامنه مفهوم وظيفه در اخلاق; در مورد دامنه اصول اخلاقى به صورت گسترده‏تر نيز مسائلى وجود دارد.



آيا يك اصل اخلاقى مفروض، در هر زمان و مكانى كاربرد دارد يا اين‏كه اخلاق تا حدى، مقيد به زمان يا مكان است؟ اين مساله، وابسته به اين است كه وقتى كسى به اخلاق اجازه مى‏دهد كه او را راهنمايى كند يا وقتى كه وى اصلى اخلاقى را اظهار مى‏نمايد، چه حادثه‏اى رخ مى‏دهد. قدرت داورى اخلاقى چگونه به دست مى‏آيد؟ اين نظريه كه انسانها از حس يا قدرت شهود اخلاقى خاصى برخوردارند كه غالبا با وجدان، يكى پنداشته مى‏شود، هنوز در ميان شهودگرايان معاصر، يافت مى‏شود. اما شكاكيت ناظر به دعاوى اخلاقى، هنوز نظريه شايعى است.



در قرون اخير، اختلافى ميان آنهايى كه معتقدند اخلاق، منحصرا بر عقل استوار است و آنهايى كه تصور مى‏كنند اخلاق، دربردارنده يك مؤلفه غير عقلانى نظير ميل يا احساس نيز مى‏باشد، آغاز گرديده است. انكار عقل‏گرايى مطلق، الزاما منجر به دست‏برداشتن از اخلاق نمى‏شود. آثار بسيارى در قرن بيستم بر اين سؤال، اختصاص داده شد كه آيا بهترين شيوه فهم داوريهاى اخلاقى اين است كه آنها را باور بدانيم (و بدين ترتيب، صدق و كذب‏بردار تلقى كنيم)، يا اين‏كه [اين گونه داوريها را] ابراز احساسات يا احكامى بدانيم كه تغيير شكل داده‏اند. آيا وجود كارشناسان اخلاقى، ممكن است‏يا اين‏كه هر شخصى كاملا مسئول ايجاد اخلاقيات خاص خويش است؟ اين سؤالات، دقيقا به مباحثى وابسته قلمداد شده است كه به خود انگيزش اخلاقى مربوط است.



داوريهاى اخلاقى ظاهرا مردم را برمى‏انگيزانند و بدين ترتيب وسوسه مى‏شويم كه گمان كنيم آنها به نحو قاطعى، متضمن يك ميل هستند. اصول اخلاقى را مى‏توان متكى بر ارزشهاى اخلاقى پنداشت[; اما] مناقشه درباره چگونگى توصيف اين ارزشها، و درباره اين‏كه چند پيش‏فرض ارزشى لازم است تا دعاوى اخلاقى را تثبيت كند، ادامه دارد.



رئاليست‏هاى اخلاقى برخلاف احساسات گرايان و ديگران، بر وجود ارزشها تاكيد ورزيده‏اند; بعضى، اوصاف اخلاقى را با آن اوصافى كه در يك جهان‏بينى كاملا علمى، مسلم گرفته شده است، همانند پنداشته‏اند.



2. مفاهيم اخلاقى و نظريات اخلاقى


[اين] بخشى از اخلاق فلسفى وسيع و عام است و در پى يافتن اصول يا تبيين‏هاى عام درباره اخلاق مى‏باشد، اما بخش عمده [اخلاق فلسفى] ب ر تحليل مفاهيمى متمركز مى‏شود كه براى خود اخلاق، اهميت اساسى دارند. يك مفهوم از اين دست كه مركز توجه بحثهاى بسيارى در سالهاى اخير بوده، مفهوم خودمختارى است. توجه به خودمختارى در كنار مسائل ديگر مرتبط به خود، ماهيت اخلاقى‏اش و ارتباطات اخلاقى‏اش با ديگران، قرار مى‏گيرد.



مباحث ديگرى هم مورد بررسى قرار گرفته‏اند; از جمله ماهيت آرمانهاى اخلاقى و مفاهيم شايستگى و مسئوليت اخلاقى. از هنگامى كه فلاسفه يونانى در مورد eudaimonia (سعادت) تحقيق نمودند، اين مساله كه چه چيزى زندگى انسانى را به گونه‏اى درمى‏آورد كه براى شخصى كه داراى آن زندگى است‏خير باشد، در كانون توجه اخلاق بوده است. بار ديگر، نظريه يك فيلسوف در مورد خير، تقريبا هميشه با نظريه‏هايش در ديگر مسائل اساسى، سخت گره خورده است. مثلا بعضى از كسانى كه در شناخت ما از جهان، براى تجربه حسى اهميت قائل مى‏شوند با اين عقيده وسوسه شده‏اند كه خير كاملا عبارت از نوع خاصى از تجربه [يعنى] لذت است. ديگران ادعا كرده‏اند كه چيزهايى بيش از لذت صرف در زندگى وجود دارد و زندگى خوب، عبارت است از تحقق بخشيدن به ماهيت انسانى پيچيده ما. و چنين نيست كه فلاسفه، امور بد را به دست فراموشى سپرده باشند.



فلسفه اخلاق يا ethics مدت مديدى، دست كم تا حدى، به طرفدارى از راههاى خاصى از زندگى يا عمل مشغول بوده است.



بعضى از سنتها هم‏اكنون افول كرده‏اند. اما هنوز سلسله وسيعى از نظرات در اين باره وجود دارد كه چگونه بايد زندگى كرد; يكى از سنتهاى نوين مهم، سنت نتيجه‏گرايى است. براساس اين ديدگاه، به صورتى كه معمولا فهميده مى‏شود، اخلاق ما را ملزم مى‏كند كه روى هم رفته، بيشترين خير را ايجاد نماييم.



بنابراين، ماهيت هر ديدگاه نتيجه‏گرايانه خاصى، به ديدگاهش در مورد خير وابسته است. نافذترين نظريه آن بوده است كه تنها خير، عبارت است از رفاه يا سعادت هر فرد انسانى و حيوانات ديگر، كه هنگامى كه با نتيجه‏گرايى تركيب گردد، مكتب سودگرايى است. معمولا گفته مى‏شود كه نظرات نتيجه‏گرايانه به جاى آن‏كه متكى بر درستى باشند، بر خوبى متكى‏اند. نظريات متكى بر درستى را مى‏توان نظريات وظيفه‏شناسانه اخلاقى ناميد.



چهره برجسته سنت وظيفه شناسانه اخلاقى، فيلسوف آلمانى قرن هجدهم، ايمانوئل انت‏بوده است. چنين نظرياتى، مثلا ادعا مى‏كنند كه حتى اگر روى هم رفته، خوبى بيشترى از شكستن عهد حاصل آيد، بايد به عهد خود وفا نماييم; يا آنچه مى‏توان عامدانه براى به دست آوردن خوبى انجام داد، قيود و شروطى دارد. در نيمه دوم قرن بيستم، واكنشى بر ضد بعضى از افراطهاى درك‏شده اخلاق نتيجه‏گرايانه و اخلاق وظيفه‏شناسانه، و بازگشتى به تصور قدما از فضايل پديد آمد. آثار اين حوزه، تا حدودى از حملاتى بر اخلاق نوين و نيز شروح و تحليلهاى بيشترى در مورد فضايل و مفاهيم وابسته [به آن] تشكيل شده است.



3. اخلاق كاربردى


اخلاق فلسفى همواره تا حدودى در زندگى واقعى، كاربرد مى‏يافته است. مثلا ارسطو معتقد بود كه مطالعه اخلاق هيچ فايده‏اى ندارد، مگر اين كه تاثير سودمندى بر شيوه زندگى فرد داشته باشد. اما از دهه 1960 به بعد، علاقه مجددى به بررسى مفصل مسائل خاص مربوط به علايق عملى اين عصر، وجود داشته است.



يكى از زمينه‏هايى كه اخلاق همواره در آن نقش مهمى ايفا نموده، پزشكى است; مخصوصا در مسائلى كه با مرگ و زندگى سروكار دارند. اخيرا تا حدودى، در نتيجه پيشرفت علم و فن‏آورى، زمينه‏هاى جديدى از پژوهش مورد بررسى قرار گرفته است. علاوه بر اين، بخشهاى خاصى از كار پزشكى كه سابق بر اين، فاقد اخلاق خاص خودشان بودند، شروع به ايجاد آنها نموده‏اند. اين تحول، بخشى از حركت وسيع‏ترى است كه متضمن پژوهش در الزامات اخلاقى كسانى است كه حرفه‏هاى خاص دارند.



بخشى از اين تحقيق، باز به پيشرفت علمى و پيامدهاى آن براى خط مشى عمومى، مرتبط است. اما بار ديگر، به مشاغلى هم توجه شده است كه در گذشته، چندان در معرض تحليل اخلاقى فلسفى نبوده‏اند. اين سياره [ زمين] و كسانى كه بر روى آن زندگى مى‏كنند و خواهند كرد، در زمانهاى اخير، كانون توجه سياسى فراوانى شده‏اند و اين امر، بر فلسفه اثر گذاشته است.اما درست همان طور كه دامنه پژوهش اخلاقى گسترده شده است، علاقه‏اى هم از نو به جزئيات خاص روابط انسانى، چه فردى و چه ميان جامعه، دولت و فرد، برانگيخته شده است.



منابعى براى مطالعه بيشتر


، تحس چ‏رزد: ثچذحرذ ب‏رس‏ژح. (4) ش‏خررژردخخت دچزرت ح‏ر ژژذحذحدب حخث (1986) .پ ،ژدحخح‏چث



(مقدمه سودمندى بر نظريه اخلاقى و فرااخلاقى همراه با كاربردى شايسته كه از نمونه‏هاى مربوط به حيات واقعى، تشكيل شده است، محتوى پيشنهادهايى براى مطالعه بيشتر است.)



Singer, P. (ed) (1991) A Companion to Ethics, Oxford: BlackWell .



(محتوى مقالاتى مختصر و محققانه در موضوعات اصلى ethics است كه مشتمل بر نظريه اخلاقى، فرااخلاقى و اخلاق عملى مى‏باشد. اين مقالات داراى كتاب‏شناسيهاى مفيدى هستند.)





1. توضيحى پيرامون واژه :[ ETHICS ]



واژه ethics ،همچنان كه در مقاله نيز بدانها اشارت رفته است، داراى معانى و اطلاقهاى گوناگون مى‏باشد كه عبارتند از:



الف) به معناى نوعى تحقيق تجربى، توصيفى، تاريخى يا علمى به كار مى‏رود، كه از اين لحاظ، شبيه انسان‏شناسى، تاريخ، روان‏شناسى و جامعه‏شناسى است; در اينجا هدف اين است كه پديده اخلاق، توصيف يا تبيين شود يا نظريه‏اى درباره طبيعت‏بشرى به



دست آيد كه دربردارنده مسائل اخلاقى باشد. ب) به معناى تفكر هنجارى به كار مى‏رود كه مفاهيمى نظير درستى و نادرستى و بايد و نبايد را دربر مى‏گيرد.



ج) به معناى نوعى تفكر تحليلى، انتقادى يا فرااخلاقى نيز به كار مى‏رود كه مشتمل بر تحقيقات تجربى يا تاريخى نيست. همچنين دفاع از هيچ حكم هنجارى يا ارزشى‏اى را نيز به عهده نمى‏گيرد، بلكه به سؤالات منطقى، معرفت‏شناختى يا معناشناختى مى‏پردازد; سؤالاتى مانند: معناى تعابيرى نظير «درست‏» يا «خوب‏» در اخلاق چيست؟ ماهيت اخلاق چيست؟ چگونه مى‏توان احكام ارزشى و اخلاقى را اثبات يا توجيه نمود؟ تفاوت اخلاقى و غيراخلاقى چيست؟



د) به معناى اصول اخلاقى بالفعل در محدوده خود نظام اخلاقى، استفاده مى‏شود. همان طور كه در اطلاق سوم ethics در مقاله فوق، توضيح داده شده است.



ه) گاهى نيز واژه ethics را به كار مى‏بريم تا به چيزى هم عرض هنر، علم، حقوق يا دين، اما متفاوت از آنها، اشاره كنيم.



(معانى مذكور غير از معناى «د» از كتاب فلسفه اخلاق «فرانكنا» ترجمه آقاى هادى صادقى، با اندكى تصرف، برگرفته شده است.)



،بهتر آن ديديم كه هرجا واژه ethics به تنهايى مورد استعمال واقع شده است، خود واژه را بدون ترجمه، ذكر نماييم تا در اثر ترجمه‏هاى مختلف از اين واژه در متن حاضر، به تناسب و همگونى متن، خدشه‏اى وارد نيايد.



در مواردى نيز كه واژه ethics به صورت تركيب وصفى ethical ] »يا اضافى ethics of ] »به كار رفته است، با توجه به كثرت اين موارد و براى جلوگيرى از ايجاد پراكندگى در ترجمه اين تركيبها، «اخلاقى‏» يا «اخلاق‏» را در برابر آن نهاده‏ايم.



(اين مقاله توسط استاد مصطفى ملكيان مقابله شده است.)



2. meta-ethics



3. Super-Principle



4 . مبانى فلسفه اخلاق.



/ 1