کاوشی در قواعد فقهی ـ اجتماعی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کاوشی در قواعد فقهی ـ اجتماعی - نسخه متنی

علی اکبر ذاکری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كاوشى در قواعد فقهى ـ اجتماعى

( القواعد والفوائد )

شهيد اول

قواعد فقهى چونان ديگر عناصر استنباط در سده هاى اخير از زاويه حل مشكلات فردى استنتاج و بررسى شده و صبغه فردى در اذهان انديشه وران يافته است. به كارگيرى قواعد فقهى موجود در عرصه حل مشكلات اجتماعى و نگاهى از اين زاويه به منابع, براى استخراج قواعد فقهى ديگر, نتايجى ميمون و مبارك در پى خواهد داشت. در اين راستا اين مقال را به بررسى اولين كتاب قواعد فقهى شيعه ويژه كرده و قواعد فقهى و اجتماعى آن را برمى نماييم تا مقدمه اى باشد بر پژوهشى مبسوط در اين زمينه. ان شاءالله

القواعد والفوائد شهيد اول :

فرمولهاى بسيار كلى را كه خاستگاه قوانين جزئى و محدودند و اختصاص به موارد خاص ندارند, مانند: مسائل فقهى, قواعد فقهى مى نامند.

در هر حادثه و پديده اى, اگر نص خاصى براى آن يافتيم, بدان جامه عمل مى پوشيم و گرنه حكم آن را از قواعد عمومى مستفاد از كتاب و سنت و اجماع و عقل, به دست مى آوريم.

قواعد فقهى, بنيادها و نهادهاى كلى فقه را تشكيل مى دهند. به خاطر شمول آنها, فقيه, در مصاديق گوناگون از آنها بهره مى برد.

قواعد فقهى, خود, احكامند, نه واسطه كشف احكام. هرچند بر مبناى آن, فتواى متعددى از فقيه صادر مى شود. فرق مهمى كه قواعد فقهى با قواعد اصولى دارند در همين است. قواعد اصولى, واسطه و ابزار كشف حكم هستند, ولى قواعد فقهى, خود حكم, منتهى با مصاديق گوناگون. قواعد فقهى, چهره فقه را هميشه شاداب نگه مى دارند, در هر حادثه نو پيدائى فقيه مى تواند از آنها بهره برد و براى مردم, راه بگشايد. امامان شيعه(ع) افزون بر پاسخگويى به سؤالات حقوقى و اجتماعى شيعيان, با بيان قواعد كلى و ضوابط اساسى, آنان را در راهيابى به پاسخ صحيح سؤالاتى كه در آينده مطرح مى شود يارى و پايه هاى اجتهاد مستمر و پويا را طرح ريزى مى كردند.1 چرا كه دنياى متحول و زندگى پرفراز و نشيب, مسأله آفرين است و مجتهد در گذر زمان, بايد پاسخ درخور براى مسائل جديد بيابد. او, مرجع در حوادث واقعه است, نه حوادث و مسائل سابقه.

قواعد, استوانه اجتهادند, هم فقيه را در استنباط توانا مى كنند و هم اجتهاد او را جهت مى دهند. متأسفانه بهاى لازم به قواعد داده نمى شود. اگر كم و بيش بدان پرداخته مى شود. بيشتر قواعدى است كه زندگى فردى را دربر مى گيرد, نه اجتماعى را.

بى توجهى به اين مهم, شايد برخاسته از انزواى سياسى, اجتماعى شيعيان باشد. چون با ديدى جامع و اجتماعى به منابع نظر نيفكنده اند, در اين عرصه خسران ديده اند و بسيارى از قواعد اجتماعى سياسى متروك مانده اند به گونه اى كه اگر امروز براساس آن قواعد, فقيهى بر آن مى شود مشكلى را حل كند و نظرى نو درافكند, فرياد وا اسلاما, از اين سو و آن سو بلند مى شود و اين سبب مى شود, بيش از پيش فقه ما غبار اندود شود و كارآيى خود را از دست بدهد.

محقق نائينى, از اين درد جانكاه و انديشه ذلت آفرين چنين شكوه مى كند:

(با اين كه بحمدالله تعالى و حسن تأييده, از مثل يك كلمه مباركه (لاتنقض اليقين بالشك) آن همه قواعد لطيفه استخراج نموديم, از مقتضيات مبانى و اصول مذهب و مايه امتيازمان از ساير فرق چنين غافل و ابتلاى به اسارت و رقيت طواغيت امت را الى زمان الفرج, عجل الله تعالى ايامه, به كلى بى علاج پنداشته, اصلاً در اين وادى داخل نشديم و ديگران در پى بردن به مقتضيات آن مبانى و تخليص رقابتشان از اين اسارت منحوسه, گوى سبقت ربودند. و مبدء طبيعى آن چنان ترقى و نفوذ را, از سياسات اسلاميه اخذ و به وسيله جودت استنباط و حسن تفريع, اين چنين فروع صحيحه بر آن مرتب و به همان نتائج نائل شدند.)2

و شهيد مطهرى درباره غفلت از اصل عدالت اجتماعى در فقه مى نويسد:

(اصل عدالت اجتماعى با همه اهميت آن, در فقه ما, مورد غفلت واقع شده است. و در حالى كه از آياتى چون: (بالوالدين احساناً) و (أوفوا بالعقود) عموماتى در فقه به دست آمده است, ولى با اين همه تاكيدى كه در قرآن كريم بر روى مسأله عدالت اجتماعى دارد, مع هذا يك قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده و اين مطلب, سبب ركود تفكر اجتماعى فقهاى ما گرديده است.)3

اين بزرگواران, به خاطر آشنايى با نيازهاى روز, دريافته بودند كه براى گره گشايى از زندگى اجتماعى و سياسى مردم, بايد از قواعد كلى نشأت گرفته از كتاب و سنت و عقل و اجماع, قوانين جزئى را استخراج و به كار بست, تا هم نيازهاى جامعه برطرف گردد و هم فقه در عرصه زندگى, حضور چشمگير و فعال داشته باشد.

به هر حال, استخراج قواعد در طول تاريخ تشيع مطمح نظر فقهاى ما بوده و آنان در لابه لاى كتابهاى فقهى خود به آن پرداخته اند.

نخستين فقيهى كه به قواعد فقهى اهميت داده و مستقلاً به آن پرداخته و به بعد اجتماعى آن نيز توجه نموده ابوعبدالله شمس الدين محمد بن مكى عاملى (734ـ784) معروف به شهيد اول است آنچه پيش از او مطرح شده, قواعد كلى است كه در لابه لاى كتابهاى فقهى و اصولى و در مواردى در آغاز كتابهاى فقهى به آن مى پرداختند. ابن زهره, در (غنيه) محقق حلى در (معتبر) و شهيد در (ذكرى الشيعه) برخى قواعد مورد نياز مجتهد را بيان كرده اند. ولى اولين كتاب مستقل در باب قواعد در شيعه, (قواعد و فوائد) شهيد است.

شهيد اول در اجازه خود به زين الدين ابوالحسن على بن حسن بن محمد, معروف به ابن خازن, به اين نكته اشاره مى كند و در معرفى كتاب قواعد خود مى نويسد:

(فممّا صنّفته كتاب القواعد والفوائد فى الفقه, مختصر يشتمل على ضوابط كلية, اصولية و فرعية تستنبط منها احكام شرعية لم يعمل للاصحاب مثله.)4

از جمله مصنفات من كتاب قواعد و فوائد در فقه است. كتابى مختصر و در برگيرنده ضوابط كلى اصولى و فقهى كه احكام شرعى از آنها به دست مى آيد. در شيعه, كتابى مانند آن نگارش نيافته است.

شهيد, اولين گام را در تدوين قواعد از نظرگاه شيعه برداشت و فقيهان بعد از وى, از اين روش سود بردند.

از آن جا كه قواعد شهيد, دربرگيرنده قواعد فقهى و اصولى است, پيش از ورود به اصل بحث, اشاره اى داريم به فرق بين مسائل اصولى و قواعد فقهى و قواعد فقهى و مسائل فقهى و پيشينه قواعدنويسى در بين شيعه و سنّى.

تفاوت قواعد فقهى و مسائل فقهى

قواعد فقهى, نوعى از مسائل فقهى اند, ولى بسيار كلى كه منشأ استنباط قوانين و احكام محدودتر واقع مى شوند.

مسائل فقهى, به طور مستقيم, بيانگر احكام عنوانهاى خاص مى باشند, مانند: وجوب نماز و روزه, نجاست بول و خوك, صحت رهن و بيع, شرطيت عقل و بلوغ در تكليف و اما قواعد فقهى موضوعات وسيع و گسترده اى دارند و بسيارى از عنوانها و احكام را شامل مى شوند. يك قاعده بر مسائل متعددى در ابواب مختلف فقه منطبق مى شود. برخى قواعد گسترده اند و برخى محدود. مى توان قواعد فقهى را از جهت گستردگى و شمول و عدم شمول به شش دسته تقسيم كرد:

1. تنها مربوط به نماز است, مانند: قاعده لاتعاد.

2. تمام عبادات را شامل مى گردد, مانند: قاعده فراغ و تجاوز.

3. به معاملات به معنى خاص (بيع و شراء) اختصاص دارند, مانند: قاعده تلف مبيع قبل از قبض, يا قاعده تلف در ضمن خيار و

4. قواعدى كه اختصاص به معاملات خاص ندارند, در بقيه ابواب فقه, يا تمام معاملات نيز مربوط مى شوند, مانند: قاعده طهارت, قاعده قرعه و قاعده شرط.

5. برخى قواعد در شناخت موضوعات خارجى به كار مى آيند, مانند: قاعده يد و بيّنه.

6. در تمام ابواب فقه جارى مى شوند, مانند: قاعده لاضرر و قاعده لاحرج.

تفاوت ديگر: غالباً مسائل فقهى عناوين اوليه را شامل مى گردند, ولى برخى قواعد فقهى در چهارچوب عناوين ثانوى مى گنجند, مانند: قاعده لاضرر ولاحرج.

تفاوت قواعد فقهى با مسأله اصولى

درباره تفاوت بين مسأله اصولى و قواعد فقهى گفته اند: مسأله يا قاعده اصولى كبراى قياسى قرار مى گيرد كه از آن يك حكم كلى فرعى الهى به دست مى آيد. وقتى گفته مى شود: مقدمه واجب, از مسائل اصولى است, يعنى مقدمه واجب, كبراى قياسى است كه از آن حكم كلى استنباط مى شود. هر مقدمه واجب, واجب است, كبراى قياسى ماست. در نتيجه وضو, يا غسل كه مقدمه نمازند واجب خواهند بود.

مرحوم محقق نائينى, اين تفاوت را نمى پذيرد. معتقد است: قاعده فقهى نيز كبراى قياس واقع مى شود. منتهى حكمى كه از مسأله اصولى به دست مى آيد, كلى, و آنچه از قاعده فقهى استنتاج مى شود, جزئى است, گرچه موارد متعددى را شامل مى گردد.5

به طور خلاصه, مى توان براى قاعده فقهى و مسأله اصولى سه فرق ارائه داد:

1. قاعده اصولى حكم كلى را دربردارد, ولى نتيجه قاعده فقهى, هميشه در احكام و وظائف جزئى است كه ارتباط مستقيمى با عمل دارد.

2. استخراج قاعده اصولى و شناخت آن, متوقف بر قاعده فقهى نيست, ولى قاعده فقهى, نتيجه يك كبراى قياس قاعده اصولى است; زيرا سرچشمه قاعده فقهى, معمولاً, كتاب و سنت است كه با ابزار علم اصول به بررسى و استنتاج آن پرداخته مى شود.

3. قاعده اصولى, ارتباط مستقيم با عمل مردم ندارد و شناخت آن, براى مكلف لازم نيست و اين از وظائف مجتهد است; از اين روى, در هنگام فتوا به آن اشاره نمى كند. ولى قاعده فقهى, به مكلف ارتباط دارد. بدين خاطر, وقتى حجيت قاعده اى از نظر مجتهد تأييد شد, مكلف مى تواند از آن بهره برد.6

قاعده يد, جزو قواعدى است كه عامى مى تواند به نفع خود به آن استدلال كند, گرچه تشخيص برخى موارد اجراى قواعد فقهى از عهده مكلف خارج و بر دوش مجتهد است.

بنابراين, با وجود قواعد فقهى, ما از قواعد اصولى بى نياز نيستيم, ولى اين بدان معنى نيست كه نقش كمى دارند, بلكه كارآيى آنها در موارد زيادى از برخى مسائل اصولى بيشتر است و فقيه را يارى مى كنند.

پيشينه قواعدنويسى

فقيهان, از ديرباز, به قواعد, در كار استنباط و استخراج حكم, اهميت مى داده اند. تلاش آنان بر اين بوده كه مسائل فقهى را تحت قواعد كلى درآورند و شعاع هر قاعده اى را مشخص كنند.

ابوطاهر دباس, فقيه حنفى, تمام فتاواى ابوحنيفه را به هفده قاعده برگردانده است و قاضى حسين, فقيه شافعى, تمام نظرات مذهب شافعى را به چهار قاعده, بدين ترتيب:

1. يقين توسط شك زائل نمى شود.

2. مشقت باعث آسانى است.

3. ضرر در اسلام منتفى است.

4. عادت و عرف محكم و جارى است.

برخى قاعده پنجمى نيز به آن اضافه كرده اند: امور به مقصد آن بستگى دارد.7

شهيد, در (قواعد) و به پيروى از وى, فاضل مقداد در (نضد القواعد) اين مبنى را پذيرفته اند.

وى, بعد از آن كه مدارك احكام را در نزد شيعه برمى شمارد: (كتاب, سنت, اجماع و عقل) مى افزايد: پنج قاعده از اين مدارك چهارگانه استنباط مى شود كه امكان دارد تمام احكام را به آنها برگرداند و تعليل نمود.

1. عمل تابع نيت است.

2. مشقت باعث يسر و آسانى است.

3. قاعده يقين.

4. ضرر منتفى است.

5. قاعده عادت و عرف.8

سپس درباره هريك بحث و مصاديق آن را بيان مى كند كه بعداً درباره برخى از اين قواعد بحث خواهيم كرد.

برخى در تحديد قواعد, پا را فراتر نهاده و تمام فقه را به دو امر برگردانده اند:

1. اعتبار مصالح.

2. دفع مفاسد براى حفظ و مصالح.

نظر اول, از شيخ عزالدين بن عبدالسلام شافعى است و نظر دوم از تاج الدين سبكى9 بر اين نظرات, اهل نظر نقد زده اند. روشن است كه با تكلف بايد تمام فقه را به اين چند قاعده برگرداند.

كتاب (القواعد والفوائد), مشتمل بر قواعد كلى, فقهى و اصولى, با تفريع فروع است. مؤلف, مطالب كتاب را غالباً, ذيل عنوان (قاعده) آورده و پس از آن فروع متفرعه و مستخرجه را ذكر كرده است.

شهيد, طرح كلى قواعدنگارى را از كتابهاى محققان و پژوهشگران اهل سنت گرفته, ولى بر مبناى فقه شيعه آراسته و عرضه كرده است.

با توجه به اين كه محققان اهل سنت در اين عرصه, از شيعيان پيش بوده اند و شهيد هم تحت تأثير آنان به نگارش كتاب (قواعد) دست يازيده, به معرفى برخى از پژوهشگران اين رشته مى پردازيم و آن گاه محققانى كه در حوزه تشيع پس از شهيد, در اين راه گام نهاده اند, معرفى مى كنيم.

قواعدنگاران عامه

1. عبدالله بن حسين بن دلال كرخى حنفى (م:340هـ.ق.) الاصول التى عليها مدار فروع الحنفيه.

2. ابوزيد عبيد بن عمر دبوسى, قاضى حنفى (م:430هـ.ق.) تأسيس النظر.

3. محمد بن مكى بن حسن فامى معروف به ابن دُوست (م:507هـ.ق.)10 شرح القواعد زركشى در فروع فقه.11

4. معين الدين ابوحامد, محمد بن ابراهيم جاجرمى شافعى (م:613هـ.ق.) القواعد فى فروع الشافعية.

5. ابومحمد عزالدين بن عبدالسلام شافعى (م:660هـ.ق.) قواعد الاحكام فى مصالح الانام.

6. شهاب الدين ابوالعباس, احمد بن علاء صنهاجى مشهور به (قرافى) (م:683هـ.ق.) الفروق.

7. نجم الدين سليمان بن عبدالقوى طوفى حنبلى (م:710هـ.ق.) القواعد الكبرى فى فروع الحنابله.

8. صلاح الدين ابوسعيد خليل بن كَيكَلدى دمشقى شافعى, مشهور به ابن علاء (م:761هـ.ق.) المجموع المذهب فى قواعد المذهب والاشباه والنظائر فى فروع فقه الشافعى.

9. تاج الدين عبدالوهاب بن على سبكى شافعى (م:771هـ.ق.)

كسانى كه بعد از شهيد به اين مهم پرداخته اند:

10. بدرالدين محمد بن عبدالله بن بهادر زركشى (م:794هـ.ق.)12 قواعد تضبط الفقيه اصول المذهب.13

11. ابوالفرج عبدالرحمن بن رجب حنبلى (م:795هـ.ق.) القواعد فى الفقه الاسلامى.

12. شرف الدين على بن عثمان غزى (م:799هـ.ق.).

13. جلال الدين عبدالرحمن سيوطى شافعى (م:911هـ.ق.) الاشباه والنظائر فى قواعد وفروع فقه الشافعيه.

14. عمر بن ابراهيم بن محمد مصرى معروف به ابن نجيم حنفى (م:1005هـ.ق.) الاشباه والنظائر.

15. ابوسعيد محمد بن مصطفى خادمى (م:1176هـ.ق.) مجامع الحقائق.14

16. سليم رستم باز لبنانى (م:1338هـ.ق.) شرح المجله.

قواعدنگاران شيعه :

قواعدنويسى در شيعه از شهيد اول (م:786هـ.ق.) با نگارش كتاب القواعد والفوائد, آغاز شده و گسترش يافته است. ولى در بين اهل سنت به تدريج رو به كاهش نهاده است.

1. مقداد بن عبدالله سيورى حلى, معروف به فاضل مقداد, (م:826هـ.ق.) نضد القواعد الفقهية على مذهب الاماميه.

2. محمد بن على بن ابراهيم الاحسائى, مشهور به ابن ابى جمهور (م:901هـ.ق.) الاقطاب الفقهيه على مذهب الاماميه.

3. زين الدين على بن احمد جبعى عاملى, معروف به شهيد ثانى (م:965هـ.ق.) تمهيد القواعد الاصولية والعربية لتفريع فوائد الاحكام الشرعية.

4. احمد بن محمد بن ابى ذر نراقى (م:1244هـ.ق.) عوائدالايام فى مهمات ادلة الاحكام.

5. سيد عبدالفتاح بن على حسينى مراغى (م:1250هـ.ق.) عناوين الاصول.15

6. محمدجعفر شريعتمدار استرآبادى تهرانى (م:1263هـ.ق.) قواعد فقهيه با عنوان مقاليد الجعفريه.16

7. مولى محمد باقر بن زين العابدين يزدى حائرى (م:1300هـ.ق.).17

8. سيد مهدى قزوينى حلى نجفى (م:1300هـ.ق.) كتاب قواعد فقهيه وى مشتمل بر بيش از 75 قاعده است.18

9. ميرزا محمد بن سليمان تنكابنى (م:1302هـ.ق.) تأسيسات در قواعد فقهيه.19

10. شيخ مهدى خالصى كاظمى (م:1343هـ.ق.) القواعد الفقهيه اين كتاب, در دو جلد, سال 1343هـ,ق, چاپ شده است.20

11. شيخ محمدحسين كاشف الغطاء (م:1373هـ.ق.) تحرير المجله.21

12. سيد ميرزا حسن موسوى بجنوردى (م:1395هـ.ق.) القواعد الفقهيه در هفت جلد.

13. ملا حبيب الله كاشانى. تسهيل المسالك الى المدارك, مشتمل بر پانصد قاعده.

14. شيخ محمدتقى آل فقيه عاملى, قواعد فقهيه.22

15. استاد ناصر مكارم شيرازى. القواعد الفقهيه در دو جلد چاپ شده است.

در قواعد فقه, چند اثر به فارسى نيز نگاشته شده است:

16. ميرزا محمود شهابى خراسانى.

17. حاج شيخ على بابا فيروزكوهى.

18. شيخ محمدحسين يزدى.23

19. سيد مصطفى محقق داماد.

20. سيد محمد موسوى بجنوردى.

و

آنچه ذكر شد معرفى نويسندگانى بود كه در باب قواعد كتاب مستقل نگاشته اند, اما كسانى كه درباره قواعد مختلف فقهى و اصولى تحقيق كرده و در موضوعات متنوع رساله هاى محققانه مستقلى نگاشته اند, بسيارند.

اهميت كتاب قواعد شهيد

كتاب قواعد, شامل قواعد فقهى, اصولى و ادبى است. بيشترين قواعد آن مربوط به فقه است كه اكثر مسائل شرعى را دربر مى گيرد. از اين روى شهيد از آن به عنوان كتاب فقهى ياد مى كند.

اين كتاب, حدود سيصد و دو قاعده, صد فائده, تنبيهات و فصول متعددى را در بر دارد.

فاضل مقداد, درباره اين كتاب مى نويسد:

وكان شيخنا الشهيد, قدس الله سره, قد جمع كتاباً يشتمل على قواعد وفوائد فى الفقه تأنيساً للطلبة بكيفية استخراج المعقول من المنقول وتدريباً لهم فى اقتناص الفروع من الاصول.24

شيخ شهيد ما, كتابى نگاشت, مشتمل بر قواعد و فوائد فقهى, به دو انگيزه:

1. چگونگى استخراج معقول [قواعد كلى] از منقول را به طالب علمان بياموزند.

2. براى آنان, روش به دست آوردن فروع را از اصول, بنماياند.

هدف شهيد, پى ريزى چارچوبى هماهنگ براى استنباط و استخراج احكام بوده و اگر قواعد اصولى را مطرح كرده و يا به قواعد عربى پرداخته در اين راستاست.

از سخن فاضل مقداد, استفاده مى شود كه اين كتاب مى تواند براى طلاب علوم دينى جنبه درسى داشته باشد آنان را با شيوه اجتهاد آشنا سازد.

مرحوم محمدحسين آل كاشف الغطاء, در مقدمه تحرير المجله, به معرفى چهار كتاب كه در باب قواعد نوشته شده مى پردازد: عناوين ميرفتاح, عوائد نراقى, تمهيد القواعد شهيد ثانى و قواعد شهيد اول و درباره قواعد شهيد چنين تعبيرى دارد:

(وهو اتقن الجميع)25

قواعد شهيد از همه كتابها متقن تر است .

در اهميت اين كتاب بايد افزود كه چون مورد توجه فقهاء در حوزه هاى علميه بوده عده اى بر آن شرح و حاشيه نوشته اند. به گفته آقابزرگ تهرانى:

(هو من الكتب الممتعة التى دارت عليها رحى التدريس)26

(از كتابهاى سودمند محور تدريس بوده است)

همين جايگاه ويژه كتاب قواعد باعث شده است كه دانشوران در مباحث اصولى و فقهى خود از آن بهره برند و به نقل و نقد آراء شهيد بپردازيد.

فاضل تونى (م:1071هـ.ق.) به ديدگاههاى شهيد در قواعد عنايت داشته و در كتاب اصولى خود: (الوافية فى اصول الفقه) به نقل و نقد نظرات وى پرداخته است.

در بحث دلالت نهى بر فساد, نظر شهيد را نقل كرده27 و در استصحاب نظر وى را نقد و بررسى كرده است.28

مرحوم نراقى (م:1245هـ.ق.) در عوائد الايام, در موارد گوناگون از قواعد شهيد بهره مى برد29 در مواردى, خلاصه ديدگاههاى وى را بيان مى كند.30

شيخ مرتضى انصارى, شاگرد نراقى, كه در اصول و فقه ابتكار و نوآوريهاى فراوان دارد, در مباحث مختلف كتاب مكاسب به نقل ديدگاههاى شهيد در قواعد مى پردازد.31

شيوه نگارش :

شهيد, قاعده اى ذكر مى كند, سپس به مطالب مربوط به آن, تحت عنوان: فائده مى پردازد.

معمولاً فائده اى كه مطرح مى شود در ارتباط با قاعده قبل از آن است. گاه, در ادامه مطلب با طرح (مسأله), (فرع), (تنبيه) و (فصل) موضوع را كامل مى كند. قاعده, يا فائده را با ذكر فروع فقهى و تقسيمات آن شرح مى دهد. مانند: اقسام حكم, اقسام طلاق, اقسام غيبت, اقسام كبر و اقسام يمين و در مواردى معناى لغوى و اصطلاحى واژه مورد بحث را ارائه مى دهد و تحت عنوان: معنى, يا تعريف, به توضيح آن مى پردازد. مانند: معناى نجاست و طهارت, حدث, ذمّه, غرر و جهل و يمين در لغت و عرف. تعريف: ملك, ادا و قضاء و در مواردى نيز, مطلب را تحت عنوان: (ضابط)32 بيان مى كند. مانند: ضابطه نذر, ضابطه وكالت به حسب متعلق, ضابطه قرب و بعد در ميراث, ضابطه نماز جماعت و شرائط امام جماعت, ضابطه زندان درباره ضابطه زندان مى نويسد:

(ضابط الحبس: توقف استخراج الحق عليه.)33

ضابطه زندان آن است كه گرفتن حق به آن بستگى داشته باشد.

به ندرت مطلب را با عنوان حكمت بيان مى كند. مانند: حكمت جواز نكاح با چهار زن, نه بيشتر به گونه دائم.34

مصنف در بيان مسائل و فروعات و شقوق آن, به ديدگاههاى فقهاى شيعه بسنده نكرده, نظرات فقهاى عامه را نيز نقل مى كند و در اكثر موارد, به صورت فقه مقارن و تطبيقى پيش مى رود. به خاطر احاطه اى كه به آراى مختلف فقهى دارد, عقائد شاذ و نادر را نيز بيان مى كند و يكى از احتمالات و شقوق مسأله قرار مى دهد. به عنوان مثال: نظر سيد مرتضى در مجزى بودن نماز ريائى كه برخلاف نظر فقهاى شيعه است35 و فتواى ابن ابى عقيل در جواز خواندن ادامه سوره اى كه در ركعت اول بعد از حمد خوانده به جاى حمد در ركعت دوم نمازهاى مستحبى.36

وى, تنها به نقل اقوال و وجوه فقهى مسأله اكتفا نمى كند, بلكه در غالب موارد به ذكر ادله و مناقشه در آن مى پردازد. از اين روى, موردى كه اظهارنظر نكرده مى توان دليل موافقت وى دانست. مانند: باب زكاة مال التجاره كه از ظاهر كلام وى در اين باب, وجوب فهميده مى شود.37

شهيد, در غالب موارد, روش معينى در ترتيب بيان قواعد و فوائد ندارد: قواعد را از قواعد اصولى يا عربى جدا نياورده و آنها را بر روش كتابهاى فقهى مشهور, ترتيب بندى نكرده است. وى, گرچه چند عنوان كلى با نام قواعد اجتهاد, مناكحات, جنايات, عبادات, عقود و ارث آورده, ولى به طور عمومى تابع ترتيب خاصى نبوده است.

منابع و مصادر قواعد :

مصنف در اين كتاب از منابع مختلف روايى و فقهى بهره برده است. نظرات عالمان بزرگ شيعه را مانند: شيخ صدوق, شيخ مفيد, سيد مرتضى, شيخ طوسى, ابن ادريس, ابوالصالح, ابن سعيد حلى, محقق حلّى, علاّمه حلّى و فخرالمحققين نقل كرده و محقق كتاب, جاى اقوال را از منابع گوناگون نشان داده است.

آنچه مهم مى نمايد, استفاده شهيد از منابع گوناگون اهل سنّت است. وى, طرح كلى تدوين كتاب را از آنان گرفته و با استفاده از شيوه و متد علماى عامّه, نظرات شيعه را تبيين كرده است.

اهم منابعى كه شهيد از آنها سود برده, عبارتند از:

1. المذهب, شيرازى.

2. المجموع شرح مهذب, نووى.

3. الوجيز, غزالى.

4. فتح العزيز فى شرح الوجيز, رافعى.

5. قواعد الاحكام, ابن عبدالسلام.

6. الفروق, قرافى.38

و بايد اضافه كرد:

7. المجموع المذهب علائى.

8. الاشباه والنظائر, علائى.

در اين ميان بيشترين بهره را از قواعد الاحكام ابن عبدالسلام والفروق قرافى, شاگرد وى, برده است. به گونه اى كه برخى بر شهيد خرده گرفته اند. از كتب علائى نيز, بهره زيادى برده كه متأسفانه محقق محترم قواعد, به خاطر شبه اى كه پيش آمده به كتب وى ارجاع نداده است.

تحقيق و بررسى

خوانسارى در روضات الجنات نوشته:

(شهيد, اكثر قواعد خود را از كتاب قواعد مشهور به علاء [پندار ايشان, ابن قيّم] گرفته است; زيرا عبارات آن دو كتاب, به يكديگر شباهت دارند.)

دكتر سيد عبدالهادى حكيم محقق كتاب, مى نويسد:

(تشابه عبارتى, دليل بر استفاده شهيد از كتاب علائى نمى شود. شايد او از كتاب شهيد استفاده كرده است.)39

ولى با توجه به اين كه مرگ ابن قيّم در رجب سال751هـ.ق اتفاق افتاده و شهيد در تاريخ 786هـ.ق به شهادت رسيده, بعيد است كه ابن قيم از كتاب قواعد شهيد مطلبى را نقل كرده باشد. به نظر ما, در كلام خوانسارى اشتباهى رخ داده كه بايد بررسى شود.

وى, در معرفى ابن قيم مى نويسد:

(الشيخ شمس الدين محمد بن ابى بكر بن ايوب الزرعى الخليلى الملقب بالعلاء, صاحب كتاب القواعد المشهور هو العماد الكابر والاستاد الكامل الذى عاصر شيخنا الشهيد الأول بل عاشره قليلاً ايضاً او كان قد طالع مصنّفاته كثيراً جدّاً لما يوجد فى مصنفاتهما من المشابهة وضعاً والمشاركة سبكاً, بحيث قد قيل: انّ غالب مطالب قواعد الشهيد مأخوذة من قواعد ذلك العلم الفريد فليلاحظ.)40

شيخ شمس الدين محمد بن ابوبكر بن ايوب زرعى خليلى, ملقب به علاء, صاحب كتاب قواعد مشهور, استوانه اى بزرگ و استادى كامل بود. وى, معاصر شيخ ما, شهيد اول, بوده; بلكه مدت كوتاهى شهيد با او معاشرت داشته, يا تأليفات وى را به طور جدى و مكرر مطالعه مى كرده است, زيرا مشابهت از جهت سبك و تأليف در مصنفات اين دو ديده مى شود, به گونه اى كه گفته اند: بيشتر مطالب قواعد شهيد, از كتاب قواعد اين عالم يگانه اقتباس شده است.)

خوانسارى سپس تأليفات ابن قيّم را از بغية الوعاة آورده و تاريخ مرگ او را ذكر كرده است.

از كلام روضات سه مطلب استفاده مى شود:

1. محمد بن ابوبكر زرعى خليلى, ابن قيّم, ملقب به علاء است.

2. وى داراى كتاب قواعدى است كه به اين نام شهرت دارد.

3. او, معاصر شهيد اول بوده و شهيد از راه معاشرت يا مطالعه كتابهاى وى, از نظراتش سود برده و كتاب قواعد خود را از كتاب قواعد او, اقتباس كرده است.

اگر دو مطلب اول را بپذيريم, بايد بررسى كنيم كه مقصود وى از (قواعد), كدام يك از كتابهاى ابن قيّم است.

كتاب بدائع الفوائد ابن قيّم, طبق نقل خوانسارى, اكثر مطالب آن در علم نحو است.41

و كتاب فوائدى كه از وى در دسترس مى باشد, مشتمل بر فوائد و قواعد و حكمت و موعظه است و با آنچه در قواعد شهيد آمده تفاوت دارد.42

ممكن است منظور خوانسارى در روضات, اعلام الموقعين ابن قيّم باشد كه در فقه و اصول نگارش يافته, ولى سبك نگارش شهيد در قواعد با آنچه در اعلام الموقعين آمده است, تفاوت دارد. كتاب ديگرى كه از جهت محتوا, سبك نگارش و با كتاب (القواعد والفوائد) شهيد همسانى داشته باشد, در تأليفات ابن قيّم سراغ نداريم.

البته احتمال دارد كه شهيد از آراى ابن قيّم, آگاه بوده و كتابهاى او را مطالعه كرده است; ابن قيّم, با طرح نظرات جديد و انتشار نظرات استادش, ابن تيميه, زندانى شدن, به گردش درآوردن او در شهر دمشق43 و شهرت يافته بود ولى اظهارنظر خوانسارى كه قواعد شهيد, متأثر از كتاب قواعد وى بوده, صحيح نيست.

به نظر ما, در مطلب اول و دوم كه از كلام روضات استفاده مى شود, ترديد وجود دارد. زيرا شمس الدين محمد بن ابى بكر زرعى خليلى, مشهور به ابن قيّم است و در كتب تراجم و رجال, كسى وى را ملقب به علاء معرفى نكرده است.44 از اين روى, علاء شخص ديگرى است همان كه كتاب قواعدى داشته بدين نام مشهور.

نويسنده كتاب قواعد و مشهور به ابن علاء يا علائى, صلاح الدين, ابوسعيد, خليل بن كَيكَلدى بن عبدالله علائى شافعى است كه در سال 694هـ.ق در دمشق چشم به جهان گشود و در سال 761هـ.ق چشم از جهان فرو بست.45

صاحب شذرات الذهب مى نويسد:

(من تصانيفه القواعد المشهوره)46

از كتابهاى وى كتاب قواعد مشهور است.

منظور از قواعد, كتاب: (المجموع المذّهب فى قواعد المذهب) است. وى, كتاب ديگرى نيز در قواعد و فروع فقه دارد: (الاشباه والنظائر فى الفروع الفقه الشافعيه)47

اولين سفر علمى شهيد به حلّه, در سال 750هـ.ق در 16سالگى بوده (تولد وى در سال 734 است) و حدود پنج سال از اساتيد حوزه حلّه, از جمله: فخرالمحققين, بهره برده و آن گاه به موطن خود (جزين) باز گشته است. و ديگر بار در 21سالگى48, مطابق با سال 755هـ.ق به حلّه, كربلاء, بغداد, مكه مكرمه, مدينه منوره, بيت المقدس, مدينه الخليل, مصر و سفرهايى داشته است. از اين روى معاشرت وى با ابن قيّم متوفاى 751, بعيد مى نمايد. اما امكان معاشرت او با علائى متوفاى 761 و دريافت مطالب علمى از وى وجود دارد.

البته اين بخش از سخن صاحب روضات صحيح خواهد بود كه شهيد از كتاب قواعد علائى استفاده كرده است. زيرا آنچه وى در ادامه شرح حال ابن قيّم آورده مى رساند كه منظور وى, از قواعد همان قواعد علائى شافعى مى باشد, منتهى اشتباهى كه كرده علائى را با ابن قيّم يكى پنداشته است.

خوانسارى در ادامه شرح حال ابن قيّم مى نگارد:

(وقد تقدم فى الضمنيات عند ذكرنا لمحمد بن عبدالله الصرخَدى النحوى انّ له مختصر كتاب قواعد العلائي )49

در ضمن شرح حال محمد بن عبدالله صرخدى نحوى گذشت كه وى كتاب قواعد علائى را مختصر كرده است.

آنچه مسلم است صرخَدى قواعد علائى خليل بن كيكدى را مختصر كرده, نه كتاب ابن قيّم را. ظاهر آنچه روضات راجع به صرخدى نقل كرده از بغية الوعاة است و در كتابهاى ديگر, نام وى را چنين نوشته اند: محمد بن سليمان بن عبدالله صرخدى نحوى (730ـ792)50.

آقاى حكيم, محقق (القواعد والفوائد) اين مطلب را تأييد مى كند كه شهيد در اين نوشته از كتابهاى علائى استفاده برده ولى آراى شافعيه را از كتاب (الاشباه والنظائر) سيوطى آدرس مى دهد:

(كما انى وجدت من خلال مراجعتى للكتاب انه يذكر قواعد و فروعاً موجودة فى الأشباه والنظائر للسيوطى المتوفى سنة911 و غالباً مايكون السيوطى قد نقلها عن آخرين ممن سبقوه من فقهاء الشافعية كالعلائى والسبكى هذا مما يؤيد أنّ المصنف كان قد اطلع على بعض مصادر الشافعية غير ما ذكرناه, التى عنيت بهذا النوع من البحث.)51

در هنگام مراجعه و تحقيق مشاهده كردم كه شهيد, قواعد و فروعى را ذكر كرده كه در كتاب اشباه و نظائر سيوطى متوفاى 911 وجود دارد و غالب آنها را سيوطى از علماى شافعيه قبل از خود, نقل كرده است, مانند: علائى و سبكى و اين تأييد مى كند كه مصنف بر برخى مصادر شافعيه, كه به اين نوع مباحث توجه داشته اند و ما ذكر نكرديم آگاه بوده است)

از آنچه گفته شد, اين مطلب استفاده مى شود كه شهيد از معاصران خود نيز در تدوين كتاب قواعد بهره برده است.

شهيد, نكات مثبت و قوت انديشه هاى ديگران را گرفته و از آن در راه نشر مكتب اهل بيت بهره برده است. حجاب زمان و مذهب او را از بهره ورى از انديشه هاى ديگران باز نمى داشت. در عين اين كه از گسترش مذهب تشيع نيز غافل نبود, بلكه در اين راه جان باخت.

اشكالى بر شهيد و پاسخ آن

برخى اشكال كرده اند كه شهيد, در كتاب قواعد, مدارك و منابع خود را ننمايانده است:

(اغلب مباحث كتاب الفروق [قرافى] در كتاب قواعد شهيد آورده شده است. گاه عين عبارت صاحب الفروق را اقتباس كرده است. كاش مأخذ خود را ذكر كرده بود و زحمت اين كار را به عهده ما نگذاشته بود. هيچ وقت انسان از احترام به حقوق ديگران زيان نخواهد كرد. سعه صدر و احترام به حقوق ديگران مقامات شامخى هستند كه بدون از خود گذشتگى به آن نمى توان رسيد.)52

اين اشكال نسبت به شهيد و علماى گذشته كه ممكن است بر همين روش مشى كرده باشند, وارد نيست; زيرا در گذشته, ذكر مأخذ و منبع معمول نبوده و اقتباس ناصحيح نيز, مطرح نبوده است. معمولاً زمانى سخن و قولى را به شخص نسبت مى دادند كه اختصاصى باشد, ولى در نقل عبارات و فروع و مسائلى كه جنبه عام داشته خود را ملزم به انتساب به كتاب و منبع خاصى نمى دانستند.

علاوه, در گذشته زمانى كه شاگرد از استاد خويش اجازه نقل روايت و مطالب كتب را دريافت مى كرد, خود را مجاز مى دانست آنچه در آن كتب آمده نقل كند و از آنها بهره برد. شهيد اول, هم از علماء و فقهاى شيعه و هم از علماى اهل سنت اجازه روايت و نقل مطلب داشته است. وى, در اجازه خود به على بن خازن مى نويسد:

(واما مصنفات العامه ومروياتهم فانّى أروى عن نحو من اربعين شيخاً من علمائهم بمكة والمدينه ودارالسلام بغداد ومصر ودمشق وبيت المقدس ومقام الخليل ابراهيم فرويت صحيح البخارى عن جماعة كثيرة بسندهم الى البخارى وكذا صحيح مسلم ومسند ابى داود وجامع الترمذى ومسند احمد وموطأ مالك ومسند دار قطنى ومسند ابن ماجه والمستدرك على الصحيحين )53

من, از حدود چهل تن از مشايخ اهل سنّت, و كتابهاى روايى آنان را, در مكه, مدينه, دارالسلام بغداد, مصر, دمشق, بيت المقدس و شهر خليل ابراهيم روايت مى كنم. صحيح بخارى را از گروه زيادى به سند آنها كه به بخارى منتهى مى شود روايت مى كنم. همين طور: صحيح مسلم, مسند ابوداود, جامع ترمذى, مسند احمد, موطأ مالك, مسند دار قطنى, مسند ابن ماجه ومستدرك بر صحيحين حاكم

شهيد اول, در اجازه خود به سيد شمس الدين, اسامى تعدادى از علماى اهل سنت را كه به وى در نقل كتابهاى عامه اجازه داده اند آورده است.54

معمولاً, در اجازه نامه هاى علماء به شاگردان, اسامى برخى از كتابها ذكر مى شود, چه تأليفات و چه كتابهايى كه اجازه نقل دارند. هرگاه اجازه از رئيس و بزرگ مذهبى باشد, اجازه نقل تمام كتابهايى كه به وى رسيده مى دهد.

بنابراين, در آن زمان چنين نبوده كه هر مطلبى با ذكر مأخذ بيايد, پس سخن آقاى لنگرودى, بى مورد است.

آگاهى شهيد از نظرات فقهاى اهل سنت و توجه به فتواهاى آنان از نكات مثبت فقه شهيد معرفى شده است. اين حكايت از احاطه كامل و اطلاع وسيع وى از نظرات گوناگون فقهى دارد. طبق آنچه از آيتاللّه العظمى بروجردى, قدّس الله سرّه, نقل شده, از امتيازات فقه شهيد اول, احاطه وى به فتاواى اهل سنّت است:

(پنج نفر از فقها, فقه شان از همه ممتاز است كه عبارتند از: علامه, شهيدين, محقق, فخرالمحققين. و جهتش اين است كه: احاطه به فتاواى اهل سنّت دارند. فتاوى اهل سنّت, بسيارى از اوقات قرينه براى فهم روايات دارد.)55

محتواى كتاب :

مطالب كتاب, با ذكر قاعده و فائده آغاز مى شود. در مواردى نيز داراى عنوانهاى كلى است كه در ذيل هر عنوان, مباحث مربوط به آن آمده. گاهى نيز مباحث مستقلى كه ارتباط با مبحث كلى ندارد نقل شده است.

اينك, فهرستى از عناوين :

معناى لغوى و شرعى فقه, حكم شرعى, تعريف سبب و اسباب مختلف, شرط, نيّت, مشقت موجب يسر, ضرر منفى در شرع, عادت و عرف, قاعده استصحاب و يقين, حاجت عام به منزله ضرورت خاص, اكراه و اثر آن, مطلق و مقيّد, نهى در عبادت, مصالح و مفاسد, انواع تصرفات پيامبر, معناى گناه كبيره, قبول قول مسلم, انشاء و اقسام آن, ازدحام حقوق الله و حقوق الناس, اجتهاد, مناكحات, قضاء, نفقه, اداء و قضاء, آنچه پس از پيامبر ايجاد شده, تقيه, قسم و اسماء الله, قرعه, امر به معروف, عبادات, عقود و

از برجستگيها و امتيازات كتاب قواعد, تبيين فرقهايى است كه بين الفاظ مشابه وجود دارد. به عنوان مثال: در فرق بين معامله و عبادت نگاشته:

(كل حكم شرعى يكون الغرض الاهم منه الآخرة اما لجلب النفع فيها او لدفع الضرر فيها يسمى عبادة وكل حكم شرعى يكون الغرض الاهم منه الدنيا سواء كان لجلب النفع او دفع الضرر يسمى معاملة سواء كان جلب النفع ودفع الضرر مقصودين بالاصالة او بالتبعية.)56

هر عملى كه هدف مهمتر آن آخرت باشد, براى جلب نفع (ثواب) يا دفع ضرر, عبادت است و هر عملى كه غرض مهمتر آن دنيا باشد, چه براى دفع ضرر و يا جلب منفعت, معامله ناميده مى شود. تفاوت ندارد كه جلب نفع و دفع ضرر, بالاصاله مورد نظر باشند يا به تبع امور ديگر.

طبق اين تعريف است كه فقهاء كتب فقهى را به دو بخش كلى عبادات و معاملات تقسيم كرده اند و معاملات را اعم از معاملات بالمعنى الاخص (بيع و شراء) عقود در ايقاعات گرفته اند و با توجه به اين مطلب, گفته اند توجه اسلام به مسائل اجتماعى و دنيوى جامعه, بيشتر بوده تا مسائل عبادى; زيرا كتابهاى عبادى در فقه, محدود به: طهارت, نماز, روزه, حج, خمس, زكات و جهاد است كه خود اينها نيز, داراى جنبه هاى اجتماعى, اقتصادى و سياسى نيز مى باشند و به تعبير شهيد, غرض اهم آخرت و ثواب اخروى است.

در ديگر كتابهاى فقهى, مسائلى مطرح شده كه دنيا و احتياجات دنيوى مردم, سرلوحه آنهاست: اجتماعى, اقتصادى, حقوقى و همچنين در اين كتاب, از جمله فرقهايى كه مطرح شده عبارتند از:

فرق بين عبادت و كفاره, مانع حكم و مانع سبب, انشاء و خبر, شهادت و روايت, سبب شرط و مانع, سبب و شرط, سجده براى بت و براى پدر و امثال آن, آب مطلق و مطلق آب, بيع مطلق و مطلق بيع, لفظى كه دلالت بر كلى و لفظى كه دلالت بر كل دارد, مرقد و مسكر و مفسد عقل, اجاره و ارتزاق, عده و استبراء ثبوت و حكم, حد و تعزير, عجب و رياء, مداهنه و تقيه و

در ذيل آنچه مطرح شده, بحثى راجع به اصل موضوع مورد ابتلاء و احكام و مسائل مربوط به آن بيان گرديده است.

ولى از آن جا كه برخى قواعد در كتاب تكرار شده برخى, از جمله شاگرد وى, فاضل مقداد, به تلخيص كتاب پرداخته اند.

تنظيم و تلخيص :

از آن جا كه كتاب قواعد داراى مطالب مفيد و نظرات ابتكارى و نوى است, فقهاى شيعه به آن توجه و عنايت داشته اند. برخى براى رفع نواقص و مكررات, به تنظيم و تنقيح آن همّت گماشته اند. بدين شرح:

1. نضد القواعد الفقهية على مذهب الامامية

فاضل مقداد سيورى حلّى (م836) وى, قواعد تكرارى كتاب را حذف كرده و با ترتيب و تهذيب مناسب آن را ارائه داده و نامش را نضد القواعد نهاده است.

فاضل مقداد, در مقدمه كتاب (نضد القواعد), درباره انگيزه كار خود و اهميت قواعد شهيد چنين مى نويسد:

(وكان شيخنا الشهيد, قدّس الله سرّه, قد جمع كتاباً يشتمل على قواعد و فوائد فى الفقه تأنيساً للطلبة بكيفية استخراج المعقول من المنقول وتدريباً لهم فى اقتناص الفروع من الاصول, لكنه غير مرتب ترتيباً يحصله كل طالب وينتهر فرصة كل راغب فرصفت عنان العزم إلى ترتيبه وتهذيبه وتقريبه وسميته (نضد القواعد الفقهيه على مذهب الامامية) وهو مرتب على مقدمة وقطبين.)

شيخ شهيد ما, كتابى جمع كرده شامل قواعد و فوائد در فقه, تا طالبان علم را با شيوه استخراج معقول از منقول آشنا كند و تجربه اى باشد براى آنان در به دست آوردن فروع از اصول. منتهى اين كتاب, ترتيب مطلوبى كه هر طالب علمى از آن استفاده كند و فرصت هر رغبت كننده اى را پر كند, نداشت, از اين روى تصميم به ترتيب و تهذيب و تقريب آن گرفتم و نام آن را (نضد القواعد), نهادم و اين كتاب در يك مقدمه و دو قطب تنظيم شده است.

مقدمه آن در تعريف فقه و مسائل مربوط به آن است. قطب اول, در قواعد عمومى و متفرقات, قطب دوم در عبادات و ديگر مسائل فقهى است. اين كتاب را سيد عبداللطيف كوهكمرى تحقيق كرده و انتشارات كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى, در سال 1403ق. چاپ و نشر كرده است.

2. جامع الفوائد فى تلخيص القواعد, فاضل مقداد.58

3. اختصار قواعد الشهيد, شيخ ابراهيم كفعمى.59

4. از (الذريعه)60 و (مقدمه اى بر فقه شيعه) استفاده مى شود61 كه (تمهيد القواعد) شهيد ثانى تفصيل و تنظيم (قواعد) شهيد اول است. به نظر ما, اين سخن, پندارى بيش نيست. بله, شايد شهيد ثانى از قواعد و فوائد سود برده باشد, ولى به هيچ وجه, تمهيد, تفصيل قواعد نيست; زيرا همان گونه كه خود در آغاز تمهيد نوشته, اين كتاب در دو بخش تنظيم شده است:

1. تحقيق قواعد اصول

2. تقرير قواعد عربى

و هر بخشى, داراى صد قاعده. افزون بر ذكر فوائد و مسائلى كه موجب كمال بحث است62, مباحث آن مستقل و گسترده مى باشد.

شهيد ثانى در اجازه خود به شيخ تاج الدين بن هلال, اين كتاب را در موضوع خود, بى نظير معرفى كرده است.

علامه تهرانى, درباره اين كتاب مى نويسد:

(شهيد ثانى, كتاب تمهيد القواعد را براساس التمهيد فى القواعد الاصولية والكوكب الدرى اسنوى نوشته و زوائد آنها را حذف نموده است.)64

اگر اين سخن علامه تهرانى را بپذيريم, شهيد ثانى كتابهاى اسنوى را تلخيص و تنظيم كرده است. البته, در مقدمه تمهيد به آنچه از الذريعه نقل شده اشاره اى ندارد و ممكن است وى از كتابهاى مختلفى كه در اين موضوع نوشته شده استفاده كرده باشد.

شرحها و حاشيه ها

همان گونه كه قبلاً اشاره شد, چون كتاب قواعد در حوزه هاى علميه شيعه مطرح و با اهميت تلقى مى شده, عده اى بر آن شرح و حاشيه نوشته اند. ما شرحها و حواشى اين كتاب را از الذريعه مى آوريم. البته امكان دارد حاشيه هاى ديگرى نيز داشته باشد.

1. حاشيه شيخ ابوالقاسم. على بن طى عاملى (م:855ق.)

2. حاشيه شيخ بهائى محمد بن حسين بن عبدالصمد جبعى عاملى (م:1031ق.) كه همراه با قواعد در سال 1308ق. چاپ شده است.

3. حاشيه ميرزا قاضى بن كاشف الدين محمد يزدى مؤلف كتاب تحفة الرضويه (م:1056ق.) ظاهراً, وى بر يك قاعده از قواعد شهيد حاشيه و شرح نوشته است.

4. شرح شيخ محمد بن على بن احمد حرفوشى (م:1059ق) شاگرد سيد نورالدين, برادر صاحب مدارك, به نام: (القلائد السنيه على القواعد الشهيديه) كه برخى از آن همراه با قواعد, در سال 1308 چاپ شده است.

5. حاشيه مولى حسنعلى بن عبدالله تسترى اصفهانى (م:1075ق.)

6. شرح ميرزا ابوتراب آقا قزوينى حائرى (م:1292 به بعد) كه از شاگردان صاحب ضوابط و جواهر بوده است.

7. حاشيه ميرزا محمد بن سليمان تنكابنى, صاحب كتاب قصص العلماء (م:1302ق)

8. حاشيه مولى محمد بن محمدباقر, معروف به فاضل ايروانى (م:1306ق) طبق نقل محقق محترم قواعد, آقاى حكيم, اين حاشيه بر نسخه خطى ويژه شيخ محمدتقى ايروانى است كه در هنگام تحقيق قواعد از آن استفاده شده است.

9. حاشيه سيد اسماعيل بن نجف مرندى (م:1318ق) كه در سال 1286 آن را نوشته است.

10. شرح شيخ على بن عليرضا خوئى (م:1350ق) كه به پايان نرسيده است.

11. حاشيه محمد بن محمود حسين لواسانى تهرانى, معروف به عصار (م:1356ق) كه همراه با قواعد در سال 1308 در ايران چاپ شده است.65

چاپها

1. سال 1270هـ.ق به همت و مباشرت عالم جليل القدر, على اكبر كرمانى66.

2. سال 1308هـ.ق همراه با حواشى شيخ بهائى شيخ محمد حرفوشى و سيد محمد تهرانى67.

3. سال 1400هـ.ق در دو مجلد دكتر سيد عبدالهادى حكيم. ناشر: منتدى النشر, نجف اشرف. در قم نيز به گونه افست, توسط مكتبه المفيد نشر يافته است.

ويژگيهاى اين چاپ :

1. تصحيح از روى چهار نسخه خطى.

2. آدرس آراء و اقوال.

3. شرح حال كوتاه از نامبردگان در متن.

4. استخراج آيات و روايات.

5. شماره گذارى قواعد.

6. ذكر نام سرايندگان اشعار.

7. توضيح برخى از عبارات مشكل.

8. اشاره به اختلاف و نسخ در پاورقى68.

9. فهرست آيات, روايات, اشعار و اعلام.

على اكبر ذاكرى

1. امام صادق(ع) مى فرمايد:

(انما علينا ان نلقى عليكم الاصول وعليكم ان تفرعوا)

بر ما است كه اصول و قواعد كلى را بيان كنيم و بر شماست كه پاسخها را از آن بيابيد.

امام رضا(ع) مى فرمايد:

(علينا القاء الاصول وعليكم التفريع)

وسائل الشيعه/ج18/41, دار احياء التراث العربى, بيروت.

2. (تنبيه الامة وتنزيه الملة) محقق نائينى, مقدمه و پاورقى از مرحوم سيد محمود طالقانى/56, شركت سهامى انتشار.

3. (بررسى اجمالى مبانى اقتصاد اسلامى), استاد شهيد مطهرى/170, انتشارات حكمت, چاپ اول.

4. (بحارالانوار) علامه مجلسى, ج104/187, چاپ بيروت, دار احياء التراث العربى; (الروضات الجنات), خوانسارى, ج7/8, انتشارات اسماعيليان, قم.

5. (فوائد الاصول العامه), محمدتقى حكيم/43, مؤسسه آل البيت.

6. (القواعد والفوائد), محمد بن مكى عاملى, ج1/4, مقدمه به قلم دكتر سيد عبدالهادى حكيم, مكتبه المفيد, قم.

8. (القواعد والفوائد), ج1/1471ـ74; (نضد القواعد الفقهيه على مذهب الاماميه), فاضل مقداد, تحقيق سيد عبداللطيف كوهكمرى/63 به بعد, انتشارات كتابخانه آيتاللّه مرعشى نجفى.

9. (همان مدرك), مقدمه, ج1/4.

10. (القواعد والفوائد), ج1/5, مقدمه.

11. (معجم المؤلفين), عمررضا كحاله, ج12/48, دار احياء التراث العربى, بيروت.

12. (القواعد والفوائد), ج1/6, مقدمه.

13. (معجم المؤلفين), ج10/205.

14. (القواعد والفوائد), ج1/6, مقدمه.

15. (القواعد والفوائد), ج1/7, مقدمه.

16. (الذريعه), آقابزرگ تهرانى, ج17/188, دارالاضواء, بيروت.

17. (همان مدرك)/187.

18. (همان مدرك)/188.

19. (قصص العلماء), تنكابنى/88, انتشارات علميه اسلاميه.

20. (الذريعه), ج17/88.

21. (القواعد والفوائد), ج1/7, مقدمه.

22. (الذريعه), ج17/188.

23. (همان مدرك)/187.

24. (نضد القواعد الفقهيه على مذهب الاماميه)/4.

25. (تحرير المجله), ج1/15, افست قم.

26. (الذريعه), ج17/178.

27. (الوافيه فى اصول الفقه), فاضل تونى/100, تحقيق سيد محمدحسين رضوى, مجمع فكر اسلامى, قم; و (القواعد والفوائد), ج1/199.

28. (الوافية فى اصول الفقه)/216; (القواعد والفوائد), ج1/132ـ133.

30. (همان مدرك)/67.

31. (مكاسب), شيخ انصارى/11, 13, 26, 27, 98, 99, 100 چاپ تبريز.

32. در فرق بين قاعده و ضابط گفته اند: ضابط مسائل يك باب را شامل مى شود, ولى قاعده فروع ابواب مختلف را دربر مى گيرد (شرح المجله, سليم رستم باز اللبنانى/175, دار احياء التراث العربى بيروت). ولى شهيد در قواعد, تحت عنوان: قاعده, ضابطه هاى متعددى را بيان كرده است.

33. (القواعد والفوائد), ج2/192.

34. (همان مدرك), ج2/128.

35. (همان مدرك), ج1/79; (الانتصار), 17 سيد مرتضى.

36. (القواعد والفوائد), ج2/300, (مختلف الشيعه) علامه حلى/94, چاپ سنگى.

37. (همان مدرك), ج2/227ـ 225.

38. (همان مدرك), ج1/10, مقدمه.

39. (همان مدرك), ج1/11, مقدمه.

40. (روضات الجنات), ج8/94, رقم697.

41. (همان مدرك), /95.

42. (الفوائد), ابن قيّم, شرح و تعليق صابر يوسف, مطبوعات دارالصفا.

43. (الاعلام), خيرالدين زركلى, ج6/56, دارالعلم للملايين.

44. (ريحانة الادب), محمدعلى مدرس تبريزى, ج8/165, كتابفروشى خيام, تهران; (الاعلام), ج6/56; (دائرةالمعارف بزرگ اسلامى), ج4/498; (شذرات الذهب) ابن عماد حنبلى, ج6/168, دار احياء التراث العربى, بيروت.

45. (ريحانة الادب), ج4/165; (الاعلام زركلى), ج2/321.

46. (شذرات الذهب), ج6/190.

47. (معجم المؤلفين), ج4/126.

48. (القواعد والفوائد), ج1/14, مقدمه.

49. (روضات الجنات), ج8/95.

50. (معجم المؤلفين), ج10/52; (الاعلام زركلى), ج6/150.

51. (القواعد والفوائد), ج1/11, مقدمه.

52. (مكتبهاى حقوقى در اسلام), دكتر محمدجعفر جعفرى لنگرودى/25, انتشارات گنج دانش.

53. (بحارالانوار), ج104/190.

54. (همان مدرك), ج104/200.

55. مجله (حوزه), شماره9/63, مصاحبه با استاد ستوده.

56. (القواعد والفوائد), ج1/34 ـ 35.

57. (نضد القواعد)/4.

58. (الذريعه), ج5/68.

59. (همان مدرك), ج1/357, 17/194.

60. (الذريعه), ج17/194.

61. (مقدمه اى بر فقه شيعه), حسين مدرسى طباطبايى, ترجمه محمد آصف فكرت/149; انتشارات آستان قدس.

62. (تمهيد القواعد), شهيد ثانى, چاپ شد با (ذكرى الشيعه), انتشارات بصيرتى, قم.

63. (بحارالانوار), ج105/144.

64. (الذريعه), ج4/433. جمال الدين عبدالرحيم اسنوى شافعى(م:722), كتابى به نام (الاشباه والنظائر) نيز دارد. (فهرستواره فقه هزار وچهارصد ساله اسلامى), محمدتقى دانش پژوه/136, شركت انتشارات علمى فرهنگى.

65. ر.ك. (الذريعه), ج6/173, 14/16; (القواعد والفوائد),ج1/12, مقدمه.

66. (الذريعه), ج17/193.

67. (همان مدرك).

68. (القواعد والفوائد), ج1/26, مقدمه.

كاوشى نو در فقه اسلامى پيش شماره

/ 1