حاشیه ای بر مقاله حضرت عبدالعظیم از نگاهی دیگر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حاشیه ای بر مقاله حضرت عبدالعظیم از نگاهی دیگر - نسخه متنی

مهدی حسینیان قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1264

علوم حديث

سال هشتم ـ ش اول بهار 82 ـ م 28

رجال/ روات مرد

203-217

حاشيه‌اي بر مقال? حضرت عبدالعظيم از نگاهي ديگر

مهدي حسنيان قمي

برادر بزرگوار ما حجةالاسلام و المسلمين محمد سروش محلاتي در يک نگاه نقد
گونه گويا به اين نتيجه رسيده­اند که از آنچه در بار? حضرت عبدالعظيم حسني
(عليه السلام) آمده، بيش ا ز وثاقت به دست نمي­آيد.

بنگريد:به هر حال از تعبيرات اساطين فن، هر چند استقامت عقيده، و وثاقت گفتار
حضرت عبدالعظيم استفاده مي­شود، ولي موقعيّت خاصّ آن بزرگوار را نمي­توان
به دست آورد.

و باز بنگريد:يا تفحصّ در روايات وي و با تأمّل در آنچه اصحاب رجال و تراجم
دربار? او آورده­اند، پاسخ مثبتي براي هيچ يک از اين سؤالات نمي­توان
يافت.

شايسته است اين حاشيه که الف. نقد سخت­گيري افراطي در پذيرش روايات؛ ب. کثير
الرواية بودن حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام)؛ ج. دفاع از دو شبه? متني در
روايات مسند حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام). به محضر عزيز بزرگوارمان تقديم
گردد و با توجه به قابليّتها و شايستگيهاي اين سرور به چند حاشي? کوتاه بسنده
مي­کنم و نيازي به تفصيل بيشتر نمي­بينم.

الف. نقد سخت­گيري افراطي در پذيرش روايات

حضرت وحيد بهبهاني، سر سلسل? اصوليان و مجتهدان و استاد همه، در دو جبهه
جنگيده است:

در برابر اخباريها که همه روايات را بدون دقت و کاوش مي­پذيرند.

در برابر آنان که در پذيرش روايات، سختگيري دارند و تنها خبر ثقه را حجت
مي­دانند. و در مقام اعتبار سند تنها توثيق رجاليان را مي­پذيرند.

وحيد بهبهاني در اين جبهه در الفوائد الحائرية در سه جا به تفصيل سخن گفته است
که ضروري است مجموع گفتار ايشان ديده شود.

الفوائد الحاريّه، ص 141 تا 143، الفائد?العاشرة حجيةالخبر الواحد،

الفوائد الحاريّه، ص 487 تا 491، فائد?31 حجيةخبر الواحد الضعيف
المنجبر،

3. الفوائد الحاريّه، ص 223 تا 232، الفائد?الفائدة الثانية و العشرون في
المرحجات التي اعتبرها الفقهاء ...

ايشان در صفحه 224 بازگو مي­کند که تنها يک راه براي اعتبار سندي نيست، بلکه 47
سبب را يادآور مي­شود که حديث در ساي? آنها اعتبار مي­يابد.

جالب است که وحيد بهبهاني ـ قدس سره ـ مي­نويسد:

اين شيو? افراطي در پذيرش احاديث که پس از صاحب معالم و صاحب مدارک شايع شده و
اين مبناي سخت گير در پذيرش روايات درست بر خلاف مبناي پذيرفته شد? عالمان و
فقيهان و محققان شيعه، است آن گونه که اکثريت، معتقد به حجيت خبر موثوق به هستند
و تفاوت نمي­کند که اين وثوق از راه وثاقت را وي به دست آيد و يا از راه قراين
ديگر.

اين يک نکته و ديگر اين که ايشان يادآور مي­شود که صاحبان اين شيو? افراطي
در پذيرش روايات در اکثر مسائل بدون دليل مي­مانند. (دقت کنيد)

ثم اعلم أنّه قد شاع بعد صاحبي المعالم و المدارک أنّهم يطرحون أخبارنا
المعتبرة الّتي اعتبرها فقهاؤنا القدماء بل والمتأخرون أيضاً ـ کما بيّنته و
أثبته في التعليقة ـ طرحاً کثيراً بسبب أنّهم لا يعتبرون من الأمارات
الرجاليّ? سوي التوثيق و قليل من أسباب الحسن.

و بسبب ذلک اختلّ اوضاع فقههم و فتاواهم و صاربناؤهم علي عدم ثبوت المسائل
الفقهيّة غالباً و ذلک فاسدٌ لأنّ ...و هذه الأسباب اعتبرها الفقهاء في کتبهم
الاستدلاليّة و أهل الرجال في علم الرجال، فلا بدّ من معرفتها و ملاحظتها، لئلا
يطرح الأخبار المعتبرة الکثيرة، و لايخالف طريقة فقهاء الشيعة القدماء و
المتأخرين منهم، و لا يبقي في التحيّر و التردّد في معظم المسائل الفقهيّة...

هم اکنون با توجه به متن کلام وحيد بهبهاني که بسيار شايسته تأمّل است
مي­گوييم:

نويسند? محترم براي دست يابي به مقام عظيم و شخصيت والاي اين راوي بزرگ به
دليل سخت گيري در پذيرش روايات، ادلّه و اسناد را کافي و معتبر نيافته است. اين
از يک سو و از سوي ديگر، در پذيرش دلالت برخي از اسناد و ادلّه، باز سختگيري
محتوايي دارد، که اين هم از سوي ديگر، ايشان را با مشکل مواجه ساخته است.

به اين شکل، با فاصه گرفتن از مبناي مقبول عالمان و فقيهان شيعه و نزديک شدن
به مبناي افراطي حضرت آيةالله خويي ـقدس سرّه ـ اين ادلّه و روايات از ديدگاه
ايشان اعتبا رکافي ندارد.

ايشان مي­نويسد:

درعين حال هيچ يک از اين روايات، از اعتبار کافي برخوردار نيست و اعتماد
بدانها دشوار است.

ايشان با فاصله گرفتن از مبناي فقيهان و عالمان شيعه چون وحيد بهبهاني،
بحرالعلوم، محقق حلّي، محقق همداني، صاحب کفايه، مرحوم حکيم، مشکيني صاحب
حاشيه بر کفايه، حاج شيخ محمد حسين اصفهاني، حاج شيخ محمد حسين ناييني، آقا
ضياءالدين عراقي، آيةالله بروجردي، امام خميني و ديگران، به اعتبار تنها خبر
ثقه، چون حضرت آيةالله خويي رسيده و در مقام توثيق نيز چون جناب ايشان سختگيري
دارد، با اين مبنا نتيجه همان است که وحيد بهبهاني اشاره کرده و شما هم در همين
مورد از نويسند? محترم مي­بينيد.

چرا ديگران همه، عظمت و جلالت را از اين نقلها و روايات فهميده­اند و تنها
ايشان نمي­پذيرد.

اين به همان دليل است که اشاره شد. آري سخت گيري افراطي در پذيرش روايات به
اينجا مي­کشاند.

مسلّم بودن و مورد تسالم بودن عظمت و جلالت ايشان نيز براي نويسند? محترم
کافي نيست.

با اين که صاحب اين مبنا چون آيةالله خويي به اين تسالم در اينجا و در فقه تن
مي­دهد، ولي نويسند? محترم تسالم را هم نمي­پذيرد.

عظمت و جلالت اين راوي بزرگ بر مبناي عالمان و فقيهان شيعه هويداست و رواياتي
را که ايشان معتبر نمي­شناسد در اين مقام وثوق آور است.

روايت عرض دين ـ که مورد قبول همگان است ـ و جمله «مرحباً بک يا أبالاقاسم أنت
وليّنا حقاً»، اوج مقام اين سلال? پاک پيامبر (صله الله عليه وآله و سلم) را
مي­رساند. وليّ به معناي دوست مطيع و نزديک خواهد بود که امام مي­فرمايد به
حقّ، چنين هستي.

براي دستيابي به عمق اين تأييد امام، توجه به اين فراز که امام باقر (عليه
السلام) در خطاب با جابر جعفي فرموده­اند، ضروري است:

واعلم بأنّک لاتکون لنا وليّأ حتّي لو اجتمع عليک أهل مصرک و قالوا : إنّک رجل
سوء، لم يحزنک ذلک ولو قالوا انّک رجل صالح لم يسرّک ذلک ولکن اعرض نفسک علي
کتاب­الله، فان کنت سالکاً سبيله زاهداً في تزهيده راغباً في ترغيبه خائفاًً
من تخويفه، فاثبت وابشر، فإنّه لا يضرّک ما قيل لک. و ان کنت مبائناً للقرآن،
فماذا الّذُي يغرّک من نفسک، إنّ المؤمن معنيّ مجاهدة نفسه ليغلبها علي هواها،
فمرّة يقيم أودها و يخالف هواها في مجبّةالله و مرّة تصرعه نفسه، فيتّبع هواها
فينعشه الله فينتعش و يقيل الله عشرته فيتذکّر و يفزع إلي التوبة و المخافة فيز
داد بصيرة و معرفة لما زيد فيه من الخوف، و ذلک بأنّ الله يقول: إنّ الّذين
اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشيطان تذکّروا فإذا هم مبصرون؛

اي جابر، بدان که تو وليّ ما نمي­شوي تا آن که اگر همه مردم ديارت بر ضد تو
اتفاق کنند و دربار? تو بگويند که تو مرد بدي هستي، اين تو را محزون نسازد و اگر
بگويند که تو فرد شايسته­اي هستي، اين هم تو را شاد نسازد، (چرا که سخن مردم را
نبايد ملاک بگيري)، بلکه بايد خويش را بر قرآن عرضه کني. اگر راه قرآن را
مي­روي و آنجا که قرآن دعوت به زهد مي­کند زهد مي­ورزي و در موردي که ترغيب
دارد، تمايل نشان مي­دهي و از بيم دهي قرآن بيم مي­گيري، پس ثابت و استوار
باش و بشارت باد تو را؛ چرا که آنچه دربار? تو گفته شده است، آسيبي به تو
نمي­رساند. و امّا اگر از قرآن جدا افتاده­اي، پس اين چه است که تو را دربار?
خودت مغرور ساخته است.

مؤمن به جهاد با خويش اهتمام مي­ورزد تا بر هواي خويش پيروز گردد. گاه کجي
خود را راست مي­کند و در راه محبّت خدا با هواي خويش مخالفت مي­ورزد و گاه
نفس وي، او را به زمين مي­زند و او در پي هواي خود حرکت مي­کند، ولي خداوند او
را زنده مي­سازد و او زنده مي­شود و خداوند لغزش وي را جبران مي­کند و مؤمن
متوجه مي­شود و توبه مي­کند و از عقاب خداوند به هراس مي­افتد و بينايي و
معرفت او به دليل فزوني يافتن ترس در او، فزوني مي­يابد و اين حقيقت بر پاي?
سخن خداست که مي­گويد: پرهيزکاران هنگامي که گرفتار وسوسه­هاي شيطان
مي­شوند متذکّر مي­گردند و ناگهان بينا مي­شوند.

بنابر گفته امام باقر (عليه السلام) وليّ امامان (عليه السلام) کسي است که حرف
مردم کوچکترين تأثيري در او نگذارد و تنها خويش را بر پاي? کتاب خدا ساخته باشد
و در اين راستا، پيوسته در جهاد با نفس باشد. از اين سخن امام باقر (عليه السلام)
فهميده مي­شود که شخصيت حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) چه تعالي و اوجي
دارد، آن گاه که امام به او مي­گويد: أنت وليّنا حقّاً.

صاحب بن عباد در رساله خود، دربار? شخصيّت والاي حضرت عبدالعظيم به ارزشها و
فضيلتهايي اشاره مي­کند که صاحب آن را در اوج شايستگي مي­برد.

فرازي از رساله صاحب بن عباد چنين است:

ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن
أبيطالب ـ عليه و علي آبائه السلام ـ ذو ورع و دين، عابد معروف بالأمانة و صدق
اللّهجة، عالم بأمور الدين، قائل بالتوحيد و العدل، کثيرالحديث و الرواية،
يروي عن أبي جعفر محمد بن علي بن موسي و عن ابنه أبي الحسن صاحب العسکر ـ عليهم
السلام ـ و لهما اليه الرسائل و يروي عن جماعه من أصحاب موسي بن جعفر و علي بن
موسي ـ عليهما السلام ـ و له کتاب يسميه کتاب يوم وليلة و کتب ترجمتها روايات
عبدالعظيم بن عبدالله الحسيني و قد روي عنه من رجالات الشيعة خلق کأحمد بن أبي
عبدالله و أحمد بن محمد بن خالد و ابوتراب الروياني ...؛

حضرت ابوالقاسم عبدالعظيم فرزند عبدالله فرزند علي فرزندحسين فرزند زيد
فرزند امام حسن مجتبي ـ که بر وي و پدرانش درود باد ـ پرهيزکار، ديندار، عابد،
مشهور به امانت داري، راستگو، آشناي با مسائل دين، معتقد به توحيد و عدل و
کثيرالحديث و الروايه است وي از امام ابوجعفر محمد بن علي بن موسي و از فرزند
ايشان امام ابوالحسن عسکري ـ عليهم السلام ـ روايت مي­کند. اين دو امام ـ
عليهما السلام ـ نامه­هايي براي وي نوشته­اند حضرت عبدالعظيم حسني نيز از
ياران امام موسي بن جعفر و امام علي بن موسي عليهماالسلام ـ روايت دارد.

براي او کتابي است که نامش را کتاب يوم و ليله گذاشته است و کتابهاي ديگري
دارد با نام روايات عبدالعظيم بن عبدالله الحسني. عدّه­اي از بزرگان شيعه از
وي روايت کرده­اند؛ مانند احمد بن ابي عبدالله و احمد بن محمدبن خالد و
ابوتراب روياني...

دقّت کنيد عالمان دين به اين گفتارها بها مي­دهند و بر همين پايه، شخصيت
والاي حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) مورد تسالم آنان قرار مي­گيرد.

اين که ما در پذيرش شخصيت والاي اين راوي بزرگ و در مقام اثبات آن دچار مشکل
مي­شويم، براي آن است که از مبناي مقوبل عالمان و محقّقان شيعه فاصله
گرفته­ايم، آن گونه که وحيد بهبهاني اشاره داشت.

ما در مقاله­اي ديگر ، گسترده­تر از مبناي مقبول عالمان شيعه دفاع
کرده­ايم . سخنان طرفداران بسيار آن را تا حدودي آورده­ايم و بر اين باوريم
که نويسند? فاضل و ارجمند اين نوشته، اگر در آن مقاله بنگرند و يا در اشارات اين
کوتاه سخن تأمّل فرمايند، در مي­يابند که چگونه و از کجا شخصيت والاي حضرت
عبدالعظيم حسني (عليه السلام) مورد تسالم همه عالمان شيعه است. چرا ميردامادها،
مجلسيها، صاحب بن عبادها و ديگران در برابر اين سلاله پاک به زانو افتاده­اند
و سر تعظيم فرود مي­آورند.

گفتني است نويسنده محترم پذيرفته است که جلالت قدر، ايمان و تقواي حضرت
عبدالعظيم حسني (عليه السلام) امري مسلّم شمرده شده است؛ ولي ادلّه را براي
اثبات اين جلالت، کافي نمي­دانند و اين نشان از انصاف نويسند? محترم در اين
مرحله است.

امّا آيا ايشان تنها و در مقام اثبات حرف دارند و در مقام ثبوت شبهه
نمي­کنند، با آنکه شبهه به مقام ثبوت راه پيدا کرده و ايشان بر اين باور است که
ويژگي، اوجمندي و ارجمندي خاصي در اين راوي بزرگ نيست.

و به بيان ديگر، آيا نويسنده محترم در پي آن است که تحقيق گسترده­تر و
جدّي­تري در بار? حضرت عبدالعظيم شود تا زواياي وجودي اين شخصيت و ابعاد
زندگي اين راد مرد بيشتر شکافته شود يا نظرشان اين است که گفتار عالمان دربار?
ايشان اغراق­آميز و مبالغه گونه است.

در هر صورت، سخت گيري ايشان در پذيرش روايات که مبناي برخي از فقيهان است،
باعث شده که ايشان حتّي روايت عرض دين را نپذيرند و آن را ضعيف بشمرند و در جلالت
اين راوي بزرگ تأمل کنند؛ ولي محققان شيعه و اکثريت قريب به اتفاق عالمان و
فقيهان شيعه بر اين مبنا نيستند و از نظر آنان عظمت و ارجمندي مقام اين سلاله
پيامبر (صله الله عليه وآله و سلم) تمام است.

هم اکنون نوبت مي­رسد به سه روايتي که در کلام نويسنده آمده و همه مورد
مناقشه قرار گرفته، گرچه به هنگام تفصيل سخن تنها دليل مناقشه دو روايت ذکر شده
است.

الف. روايت ارجاع امام هادي (عليه السلام) به حضرت عبدالعظيم (عليه السلام)

ب. روايت عرض دين

پ. روايات فضيلت و ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام)

ما دوست داريم که به تک تک اين روايات بپردازيم و موثوق به بودن آنها اثبات
کنيم، ولي با توجه به نکت? کلي اين که مورد اشاره قرار گرفت، هم اکنون نيازي به
اين جهت نمي­بينيم و به نظر مي­رسد با قراين و شواهدي ـ که کم هم نيست ـ اين
روايات اعتبار خود را مي­يابد.

البتّه بر مبناي عالمان و فقيهان شيعه، نه بر مبناي حضرت آيةالله خويي ـ قدس
سرّه ـ ، و به عبارت ديگر، بر مبناي حجيت خبر موثوق به، نه بر مبناي حجيت تنها
خبر ثقه.

بنابراين، بحث از تک تک اين روايات را تا زماني ديگر مي­گذاريم و تنها در
پايان حاشيه اوّل مطرح مي­کنيم که چرا نويسنده محترم بازگو نمي­کند که اين
روايات بر مبناي ايشان ضعيف است، ولي بر مبناي اکثريت قريب به اتفاق ـ که معتقد
به حجيت خبر موثوق به هستند ـ اعتبار کافي را دارد.

آيا حق داريم که بگوييم در کنار مبناي خودتان مبناي اکثريت قريب به اتفاق
عالمان شيعه را مطرح سازيد و حدّاقل مبناي آنان را به عنوان احتمال ذکر کنيد تا
روشن شود که چرا شأن والاي اين راوي بزرگ مورد تسالم اصحاب است.

عرض دين بر امام (عليه السلام) و تأييد بلند امام (عليه السلام)

کساني دين حق را از امام جويا شده­اند، ولي از اينان جلوتر آنانند ـ که دين
حق را که از امام آموخته­اند ـ بر او عرض مي­کنند و از امام (عليه السلام)
تأييد مي­گيرند.

در بحارالأنوار، ج 69، بابي در اين خصوص باز شده و رواياتي در اين باب آمده
است.

درعرض دين بر امام، روايتي بالاتر از عرض دين حمران بن اعين نداريم. حتماً
شخصيت حمران بن اعين بر نويسند? محترم پوشيده نيست و ديگر در اين شخصيت بزرگ و
مقبول هيچ شبهه­اي ندارند و نيازي نيست که ما در اينجا شخصيت حمران را به
تصوير بکشيم.

هم اکنون با اين توجه مي­گوييم که حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) در عرض
دين بر امام خويش گوي سبقت حتي از حمران بن اعين برده است. وي با تفصيل بيشتر دين
خويش را بر امام عرضه کرده است و تأييدي مشابه، بلکه کامل­تر از تأييدي که
براي حمران آمده در حق حضرت عبدالعظيم داريم. روايت عرض دين حمران و عرض دين
حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) را در مقاله «آفتاب ري» آورده­ايم.

عالمان و فقيهان و محققان شيعه از اين مواضع به شخصيت بزرگ اين راوي دست
يافته­اند و به اين شکل، جلالت مقام وي مورد تسالم همه است. اگر ما به اينجا
نمي­رسيم، به نظر مي­رسد که مبناي ما و شيو? کار ما برخلاف مبناي محققان
والا مقام شيعه است. روايت غرض دين، گويا مورد بي مهري نويسنده محترم قرار گرفته
و ضعيف شمرده شده است، با اينکه معروف، مشهور و پذيرفته شده است و متن رفيع آن به
همراه قراين ديگر، آن را در جايگاه مقبول و معتبري قرار داده است.

ب. کثرت روايت

کثيرالرواية بودن حضرت عبدالعظيم حسني با توجه به مجموعه روايي بازمانده از
وي و با توجه به آنچه دربار? تأليفات و روايات او در رجال النجاشي و رسال? صاحب
بن عباد و ديگر جاها آمده، هيچ جاي شک و ترديد نيست.

و هرگز نوبت به اين مرحله نمي­رسد که کثيرالرواية بودن نسبي ايشان را مطرح
کنيم؛ يعني با توجّه به زمان و شرايط سخت و هجرت و آوارگي گفته شود که اين مجموعه
روايي در حکم کثير است؛ يعني با توجه به اينکه وي در زمان امام جواد و امام هادي
(عليه السلام) در آن شرايط سخت مي­زيسته است، شرايطي که سبب شد ايشان از مدينه
و سامرا هجرت کند و در شهرها به عنوان پيک بگردد تا سرانجام به ري بيايد و در
اختفا زندگي کند.

دليل ما

ما به بيش از صد روايت بدون تکرار از اين راوي بزرگ دست يافته­ايم و مطمئن
هستيم که با توجه به رجال النجاشي و رساله صاحب بن عبّاد و ديگر نوشته­ها
مجموعه روايي ايشان گسترده­تر از صد، روايت بوده است. آنچه هم اکنون به دست ما
رسيده، بخشي از روايات اين راوي بزرگ است، نه همه آن.

گفتني است که کثرت، يک مفهوم عرفي دارد؛ به اين معنا که اين راوي از امام
(عليه السلام) زياد روايت کرده است. آيا بيش از صد روايت از امامان (عليه السلام)
نقل کردن کثرت نيست؟

البته ما مي­پذيريم که کثيرالرواية بودن مراحل و مراتبي دارد.

ايشان کتاب خطب اميرالمؤمنين (عليه السلام) و کتاب يوم و ليلة داشته­اند و
نيز کتابهاي ديگري که صاحب بين عبّاد مي­گويد با عنوان روايات عبدالعظيم بن
عبدالله الحسني آغاز شده است.

خود اين کتابها حکايت از کثرت روايت اين راوي بزرگ دارد.

توجه به گفت? ديگران دربار? اين راوي بزرگ و کثرت روايت وي، دليل ديگري بر
کثيرالرواية بودن ايشان است. به عبارتي که صاحب بن عباد در بار? ايشان داشت و
قبلاً آورديم مجدداً نگاه شود.

نويسنده محترم مي­نويسد:

برحسب آنچه در معجم الرجال آمده است، آن جناب در 22 سند از روايتهاي کتب اربعه
قرار دارد و با احتساب کتب روايي ديگر، اين رقم را تا حدود 115 مورد رسانده­اند
که البته برخي از آنها تکراري است.

به هر حال، اين رقم در مقايسه با اصحاب کثيرالرواية، عدد چشم گير و
فوق­العاده­اي نيست و بر مبناي آن نمي­توان استنتاج خاصي کرد.

گفتار ايشان دو بخش دارد:

الف. آنچه از معجم الرجال آورده­اند (که حتماً منظورشان معجم رجال الحديث
حضرت آيةالله خويي ـ قدس سّره ـ است).

ب. بيش از صد روايت را رقم چشم گير و فوق­العاده در مقايسه با اصحابي که کثير
الرواية هستند نمي­دانند.

دربار? بخش اول گفتني است که:

مرحوم آية­الله خويي در معجم الرجال الحديث, سي روايت را از حضرت عبدالعظيم
حسني به کتب اربعه ارجاع داده­اند؛ در عنوان عبدالعظيم پنج روايت,در عنوان
عبدالعظيم بن عبدالله الحسني 22 روايت که مجموعاً سي روايت مي­شود . نه 22 روايت
.

و دوباره بخش دوم مي­گوييم البته کثرت روايت همان گونه که اشاره شد درجاتي
دارد و اصحاب کثيرالروايت بعضي در اوج و متوسط هستند. براي توضيح بيشتر ما به
برخي از افراد که در رجال النجاشي دربار? آنان آمده که کثيرالرواية و يا
کثيرالحديث هستند و همچنين برخي که دربار? آنان گفته شده قليل الحديث هستند,
اشاره مي­کنيم و اندازه کثرت روايات آنان و قلّت آن را با مراجعه به معجم
حدوداً مشخص مي­کنيم و اين خود به وضوح اثبات مي­کند که دارند? بيش از صد
روايت کثيرالحديث و الرواية است.

البته در رأس همه شايد ابراهيم بن هاشم و به ترتيب, ديگراني از قبيل أبان و
مانند آن باشند تا مي­رسد به کساني که کثرت روايتشان از حضرت عبدالعظيم کمتر
است .

البته گمان نمي­کنم که نويسنده محترم در تطبيق عنوان کثيرالرواية و الحديث
بر ايشان ايرادي داشته باشد, گرچه نوشته ايشان چنين چيزي را به ذهن
مي­رساند.

و اگر منظور ايشان اين است که از محتواي روايات ايشان چيزي به دست نمي­آيد,
اين همان اشکالي است که با توجه به متن روايت عبدالعظيم مطرح کرده­اند و حتّي
دو شبهه را نيز افزوده­اند که پاسخ مي­گوييم.

در اينجا باز تأکيد مي­کنيم که مجموعه روايي اين راوي بزرگ ديده شود تا
روايات منحصر به فرد ايشان, چون روايت کباير در قرآن و روايت سؤالات موسي از
خداوند در حال مناجات و روايت شانزده حکمت مولا و ديگر روايات ايشان مشخص
گردد.

هم اکنون فهرست برخي از افراد کثيرالرواية و نيز قليل الرواية را مي­آوريم،
با اشاره­اي به حدود روايات آنان.

برخي ازافراد کثيرالحديث و الرواية در رجال النجاشي تعداد تقريبي روايات
آنان در کتب اربعه

الحسن بن محمد بن سماعة: ... کثيرالحديث 616 و 75 و ...

الحسن بن موسي الخشّاب: ... کثيرالعلم و الحديث 48و24و34

الحسن بن خرزاد: ... کثيرالحديث

حسن بن مُتّيل: ... کثيرالحديث 4و3 و 2

احمد بن ادريس: ... کثيرالحديث تعداد بالايي

احمد بن داود: ... کثيرالحديث 20و1

علي بن محمّد بن شيرة: ... مکثراً من الحديث 85و4

علي بن ابراهيم ... سمع فأکثر 7140

علي بن ابي سهل خاتم: ... سمع فأکثر 59

علي بن بلال: سمع الحديث فأکثر 0

علي بن محمد بن يوسف: ... سمع فأکثر 0

علي بن أحمد بن الحسين: ... کثيرالحديث 0

علي بن عبدالرحمن بن عيسي: ... کثيرالحديث 0

علي بن صالح: ... سمع فأکثر
تقريباً

علي بن يقطين: ... قال أصحابنا روي عني موسي (ع9 بن يقطين،

عن أبي عبدالله (عليه السلام) حديثاً واحداً روي عن موسي (عليه السلام)
فأکثر 187

العبّاس بن هشام: ... کثير الرواية 61و3و3

فارس بن سليمان: ... کثيرالأدب و الحديث
0

محمد بن عيسي بن عبيد: ... کثير الرواية 163 و در 1092 روايت مشترک با يک فرد ديگر

محمد بن الحسن بن أبي الخطاب: ... کثير الرواية 189 و حدود 1309

محمد بن يحيي ابوجعفر العطّار القمي: ... کثيرالحديث تعداد بالا

احمد بن داود با 21 و علي بن ابي سهل حاتم با 59 و عباس بن هاشم با 67 و حسن بن متيل
با 9 و علي بن محمد بن شيره با 89 و حسن بن موسي الخشاب با 106 روايت، کثيرالرواية
محسوب شده­اند. بنابراين، چه اشکال دارد که حضرت عبدالعظيم حسني با داشتن بيش
از صد روايت کثيرالرواية باشد.

و اگر ايشان پاسخ دهد که روايات اينان و کتابهايشان از دسترس ما دور مانده، در
پاسخ مي­گوييم حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) نيز چنين است.

برخي افراد قليل الحديث

تعداد تقريبي روايات آنان درکتب اربعه

الفضل بن اسماعيل: ... قليل الحديث1 روايت و يا هيچ

فارس بن حاتم: ... قلّ ما روي الحديث إلاّ شاذّاً

القاسم بن خليفة: ... قليل الحديث محمد بن ابراهيم بن ابي البلاد: ... قليل
الحديث و يحي أخوه أکثر حديثاً منمحمد بن علي بن جاک: ... قليل الحديث محمد بن
نافع: ... قليل الحديث 0

محمد بن عبدالله المسليّ: ... قليل الحديث 1 يا 2 محمد بن عبدالله بن نجيح: ...
قليل الحديث 0

ج. دفاع از دو شبه? متني

در ارتباط با بخش پاياني کلام نويسنده که مي­نويسد با توجه به متون روايات
عبدالعظيم هم نمي­توان به چيزي در ارتباط با عظمت اين راوي دست يافت و
مي­نويسد: دو نکته قابل تأمل در اين جهت هست.

الف. سؤالات وي در سطح متعارف است... و يکي از سؤالات او از امام جواد (عليه
السلام) اين است که القائم هو المهدي ام غيره؛ و در مورد ديگري باز به امام جواد
(عليه السلام) عرض مي­کند: أنّي لأرجو أن تکون القائم من اهل بيت محمّد ... ولي
امام با اشاره به بعضي از خصوصيات امام قائم (عليه السلام) اين نظر عبدالعظيم را
تخطئه نموده است.

ب. نقل برخي از روايات تحريف قرآن توسط عبدالعظيم حسيني است.

دربار? جهت الف گفتني است که اصحاب امامان با همين سؤالها پرورش يافته­اند
و همين سؤالها موجب پرورش ما نيز شده است. در ابتدا که اصحاب چندان آشنا
نبوده­اند، کم کم در ساي? تعليمات امام رشد مي­کنند و تعالي مي­يابند.

جناب حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) هم در ساي? امام جواد (عليه السلام)
پرورش مي­يابد و در مورد اوّل مي­خواسته سؤال کند که امام خود ابتداً جواب
مي­دهد و در مورد دوم نيز ابراز مي­کند که اميدوارم شما همان قائم آل محمد
باشيد که ... و امام توضيح مي­دهند که نه قائم آل محمدبا آن مشخص­ها سومين
فرزند از نسل من است.

حال از ايشان بايد پرسيد آيا زراره از اول زراره بود و يا هشام از اول هشام
بود، يا در ساي? تربيت امام رشد کرد. حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) در ساي?
تربيت امام به اين رشد کم کم رسيد، وجود اين سؤالها براي ارجمندي و والايي اين
شخصيت مشکلي ايجاد نمي­کند.

درباره جهت ب ـ که روايات تحريف قرآن است ـ گفتني است که ما از اين دست روايات
بسيار داريم و هرگز اين روايات موجب تضعيف مقام راويا ن آن نشده است و اين
روايات توجيه دارد.

شأن نزول را بيان مي­کند؛

اختلاف قرائت است؛

و يا توجيه ديگر (البته هر کدام از اين توجيه­ها با برخي از روايات سازگار
است). و شبهه نويسنده محترم در اين خصوص، سخن ما را که پيشنهاد نگارش شرح و تفسير
براي مسند بود، تأييد مي­کند.

در آن شرح و تفسير اين شبهه به طور کامل پاسخ مي­گيرد.

پانوشت:

? . پايان ص 203.

? . پايان ص 204.

? . پايان ص 205

? . پايان ص 206.

? . پايان ص 207.

? . پايان ص 208.

? . پايان ص 209.

? . پايان ص 210.

? . پايان ص 211.

? . پايان ص 212.

? . پايان ص 213.

? . پايان ص 214.

? . پايان ص 215.

? . پايان ص 216.

? . پايان ص 217.

11

. تحف­العقول، باب ما روي عن أبي جعفر الباقر(ع)، ح1.

. احمد بن محمد بن خالد با احمد بن ابي عبدالله يکي است شايد منظور از اسم دوم
محمد بن خالد که پدر است باشد.

/ 1