بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
1264علوم حديثسال هشتم ـ ش اول بهار 82 ـ م 28رجال/ روات مرد203-217حاشيهاي بر مقال? حضرت عبدالعظيم از نگاهي ديگرمهدي حسنيان قميبرادر بزرگوار ما حجةالاسلام و المسلمين محمد سروش محلاتي در يک نگاه نقد گونه گويا به اين نتيجه رسيدهاند که از آنچه در بار? حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) آمده، بيش ا ز وثاقت به دست نميآيد.بنگريد:به هر حال از تعبيرات اساطين فن، هر چند استقامت عقيده، و وثاقت گفتار حضرت عبدالعظيم استفاده ميشود، ولي موقعيّت خاصّ آن بزرگوار را نميتوان به دست آورد.و باز بنگريد:يا تفحصّ در روايات وي و با تأمّل در آنچه اصحاب رجال و تراجم دربار? او آوردهاند، پاسخ مثبتي براي هيچ يک از اين سؤالات نميتوان يافت.شايسته است اين حاشيه که الف. نقد سختگيري افراطي در پذيرش روايات؛ ب. کثير الرواية بودن حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام)؛ ج. دفاع از دو شبه? متني در روايات مسند حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام). به محضر عزيز بزرگوارمان تقديم گردد و با توجه به قابليّتها و شايستگيهاي اين سرور به چند حاشي? کوتاه بسنده ميکنم و نيازي به تفصيل بيشتر نميبينم.الف. نقد سختگيري افراطي در پذيرش رواياتحضرت وحيد بهبهاني، سر سلسل? اصوليان و مجتهدان و استاد همه، در دو جبهه جنگيده است:در برابر اخباريها که همه روايات را بدون دقت و کاوش ميپذيرند.در برابر آنان که در پذيرش روايات، سختگيري دارند و تنها خبر ثقه را حجت ميدانند. و در مقام اعتبار سند تنها توثيق رجاليان را ميپذيرند.وحيد بهبهاني در اين جبهه در الفوائد الحائرية در سه جا به تفصيل سخن گفته است که ضروري است مجموع گفتار ايشان ديده شود.الفوائد الحاريّه، ص 141 تا 143، الفائد?العاشرة حجيةالخبر الواحد،الفوائد الحاريّه، ص 487 تا 491، فائد?31 حجيةخبر الواحد الضعيف المنجبر،3. الفوائد الحاريّه، ص 223 تا 232، الفائد?الفائدة الثانية و العشرون في المرحجات التي اعتبرها الفقهاء ...ايشان در صفحه 224 بازگو ميکند که تنها يک راه براي اعتبار سندي نيست، بلکه 47 سبب را يادآور ميشود که حديث در ساي? آنها اعتبار مييابد.جالب است که وحيد بهبهاني ـ قدس سره ـ مينويسد:اين شيو? افراطي در پذيرش احاديث که پس از صاحب معالم و صاحب مدارک شايع شده و اين مبناي سخت گير در پذيرش روايات درست بر خلاف مبناي پذيرفته شد? عالمان و فقيهان و محققان شيعه، است آن گونه که اکثريت، معتقد به حجيت خبر موثوق به هستند و تفاوت نميکند که اين وثوق از راه وثاقت را وي به دست آيد و يا از راه قراين ديگر.اين يک نکته و ديگر اين که ايشان يادآور ميشود که صاحبان اين شيو? افراطي در پذيرش روايات در اکثر مسائل بدون دليل ميمانند. (دقت کنيد)ثم اعلم أنّه قد شاع بعد صاحبي المعالم و المدارک أنّهم يطرحون أخبارنا المعتبرة الّتي اعتبرها فقهاؤنا القدماء بل والمتأخرون أيضاً ـ کما بيّنته و أثبته في التعليقة ـ طرحاً کثيراً بسبب أنّهم لا يعتبرون من الأمارات الرجاليّ? سوي التوثيق و قليل من أسباب الحسن.و بسبب ذلک اختلّ اوضاع فقههم و فتاواهم و صاربناؤهم علي عدم ثبوت المسائل الفقهيّة غالباً و ذلک فاسدٌ لأنّ ...و هذه الأسباب اعتبرها الفقهاء في کتبهم الاستدلاليّة و أهل الرجال في علم الرجال، فلا بدّ من معرفتها و ملاحظتها، لئلا يطرح الأخبار المعتبرة الکثيرة، و لايخالف طريقة فقهاء الشيعة القدماء و المتأخرين منهم، و لا يبقي في التحيّر و التردّد في معظم المسائل الفقهيّة...هم اکنون با توجه به متن کلام وحيد بهبهاني که بسيار شايسته تأمّل است ميگوييم:نويسند? محترم براي دست يابي به مقام عظيم و شخصيت والاي اين راوي بزرگ به دليل سخت گيري در پذيرش روايات، ادلّه و اسناد را کافي و معتبر نيافته است. اين از يک سو و از سوي ديگر، در پذيرش دلالت برخي از اسناد و ادلّه، باز سختگيري محتوايي دارد، که اين هم از سوي ديگر، ايشان را با مشکل مواجه ساخته است.به اين شکل، با فاصه گرفتن از مبناي مقبول عالمان و فقيهان شيعه و نزديک شدن به مبناي افراطي حضرت آيةالله خويي ـقدس سرّه ـ اين ادلّه و روايات از ديدگاه ايشان اعتبا رکافي ندارد.ايشان مينويسد:درعين حال هيچ يک از اين روايات، از اعتبار کافي برخوردار نيست و اعتماد بدانها دشوار است. ايشان با فاصله گرفتن از مبناي فقيهان و عالمان شيعه چون وحيد بهبهاني، بحرالعلوم، محقق حلّي، محقق همداني، صاحب کفايه، مرحوم حکيم، مشکيني صاحب حاشيه بر کفايه، حاج شيخ محمد حسين اصفهاني، حاج شيخ محمد حسين ناييني، آقا ضياءالدين عراقي، آيةالله بروجردي، امام خميني و ديگران، به اعتبار تنها خبر ثقه، چون حضرت آيةالله خويي رسيده و در مقام توثيق نيز چون جناب ايشان سختگيري دارد، با اين مبنا نتيجه همان است که وحيد بهبهاني اشاره کرده و شما هم در همين مورد از نويسند? محترم ميبينيد.چرا ديگران همه، عظمت و جلالت را از اين نقلها و روايات فهميدهاند و تنها ايشان نميپذيرد.اين به همان دليل است که اشاره شد. آري سخت گيري افراطي در پذيرش روايات به اينجا ميکشاند.مسلّم بودن و مورد تسالم بودن عظمت و جلالت ايشان نيز براي نويسند? محترم کافي نيست.با اين که صاحب اين مبنا چون آيةالله خويي به اين تسالم در اينجا و در فقه تن ميدهد، ولي نويسند? محترم تسالم را هم نميپذيرد.عظمت و جلالت اين راوي بزرگ بر مبناي عالمان و فقيهان شيعه هويداست و رواياتي را که ايشان معتبر نميشناسد در اين مقام وثوق آور است.روايت عرض دين ـ که مورد قبول همگان است ـ و جمله «مرحباً بک يا أبالاقاسم أنت وليّنا حقاً»، اوج مقام اين سلال? پاک پيامبر (صله الله عليه وآله و سلم) را ميرساند. وليّ به معناي دوست مطيع و نزديک خواهد بود که امام ميفرمايد به حقّ، چنين هستي.براي دستيابي به عمق اين تأييد امام، توجه به اين فراز که امام باقر (عليه السلام) در خطاب با جابر جعفي فرمودهاند، ضروري است:واعلم بأنّک لاتکون لنا وليّأ حتّي لو اجتمع عليک أهل مصرک و قالوا : إنّک رجل سوء، لم يحزنک ذلک ولو قالوا انّک رجل صالح لم يسرّک ذلک ولکن اعرض نفسک علي کتابالله، فان کنت سالکاً سبيله زاهداً في تزهيده راغباً في ترغيبه خائفاًً من تخويفه، فاثبت وابشر، فإنّه لا يضرّک ما قيل لک. و ان کنت مبائناً للقرآن، فماذا الّذُي يغرّک من نفسک، إنّ المؤمن معنيّ مجاهدة نفسه ليغلبها علي هواها، فمرّة يقيم أودها و يخالف هواها في مجبّةالله و مرّة تصرعه نفسه، فيتّبع هواها فينعشه الله فينتعش و يقيل الله عشرته فيتذکّر و يفزع إلي التوبة و المخافة فيز داد بصيرة و معرفة لما زيد فيه من الخوف، و ذلک بأنّ الله يقول: إنّ الّذين اتّقوا إذا مسّهم طائف من الشيطان تذکّروا فإذا هم مبصرون؛اي جابر، بدان که تو وليّ ما نميشوي تا آن که اگر همه مردم ديارت بر ضد تو اتفاق کنند و دربار? تو بگويند که تو مرد بدي هستي، اين تو را محزون نسازد و اگر بگويند که تو فرد شايستهاي هستي، اين هم تو را شاد نسازد، (چرا که سخن مردم را نبايد ملاک بگيري)، بلکه بايد خويش را بر قرآن عرضه کني. اگر راه قرآن را ميروي و آنجا که قرآن دعوت به زهد ميکند زهد ميورزي و در موردي که ترغيب دارد، تمايل نشان ميدهي و از بيم دهي قرآن بيم ميگيري، پس ثابت و استوار باش و بشارت باد تو را؛ چرا که آنچه دربار? تو گفته شده است، آسيبي به تو نميرساند. و امّا اگر از قرآن جدا افتادهاي، پس اين چه است که تو را دربار? خودت مغرور ساخته است.مؤمن به جهاد با خويش اهتمام ميورزد تا بر هواي خويش پيروز گردد. گاه کجي خود را راست ميکند و در راه محبّت خدا با هواي خويش مخالفت ميورزد و گاه نفس وي، او را به زمين ميزند و او در پي هواي خود حرکت ميکند، ولي خداوند او را زنده ميسازد و او زنده ميشود و خداوند لغزش وي را جبران ميکند و مؤمن متوجه ميشود و توبه ميکند و از عقاب خداوند به هراس ميافتد و بينايي و معرفت او به دليل فزوني يافتن ترس در او، فزوني مييابد و اين حقيقت بر پاي? سخن خداست که ميگويد: پرهيزکاران هنگامي که گرفتار وسوسههاي شيطان ميشوند متذکّر ميگردند و ناگهان بينا ميشوند.بنابر گفته امام باقر (عليه السلام) وليّ امامان (عليه السلام) کسي است که حرف مردم کوچکترين تأثيري در او نگذارد و تنها خويش را بر پاي? کتاب خدا ساخته باشد و در اين راستا، پيوسته در جهاد با نفس باشد. از اين سخن امام باقر (عليه السلام) فهميده ميشود که شخصيت حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) چه تعالي و اوجي دارد، آن گاه که امام به او ميگويد: أنت وليّنا حقّاً.صاحب بن عباد در رساله خود، دربار? شخصيّت والاي حضرت عبدالعظيم به ارزشها و فضيلتهايي اشاره ميکند که صاحب آن را در اوج شايستگي ميبرد.فرازي از رساله صاحب بن عباد چنين است:ابوالقاسم عبدالعظيم بن عبدالله بن عليّ بن الحسن بن زيد بن الحسن بن عليّ بن أبيطالب ـ عليه و علي آبائه السلام ـ ذو ورع و دين، عابد معروف بالأمانة و صدق اللّهجة، عالم بأمور الدين، قائل بالتوحيد و العدل، کثيرالحديث و الرواية، يروي عن أبي جعفر محمد بن علي بن موسي و عن ابنه أبي الحسن صاحب العسکر ـ عليهم السلام ـ و لهما اليه الرسائل و يروي عن جماعه من أصحاب موسي بن جعفر و علي بن موسي ـ عليهما السلام ـ و له کتاب يسميه کتاب يوم وليلة و کتب ترجمتها روايات عبدالعظيم بن عبدالله الحسيني و قد روي عنه من رجالات الشيعة خلق کأحمد بن أبي عبدالله و أحمد بن محمد بن خالد و ابوتراب الروياني ...؛حضرت ابوالقاسم عبدالعظيم فرزند عبدالله فرزند علي فرزندحسين فرزند زيد فرزند امام حسن مجتبي ـ که بر وي و پدرانش درود باد ـ پرهيزکار، ديندار، عابد، مشهور به امانت داري، راستگو، آشناي با مسائل دين، معتقد به توحيد و عدل و کثيرالحديث و الروايه است وي از امام ابوجعفر محمد بن علي بن موسي و از فرزند ايشان امام ابوالحسن عسکري ـ عليهم السلام ـ روايت ميکند. اين دو امام ـ عليهما السلام ـ نامههايي براي وي نوشتهاند حضرت عبدالعظيم حسني نيز از ياران امام موسي بن جعفر و امام علي بن موسي عليهماالسلام ـ روايت دارد.براي او کتابي است که نامش را کتاب يوم و ليله گذاشته است و کتابهاي ديگري دارد با نام روايات عبدالعظيم بن عبدالله الحسني. عدّهاي از بزرگان شيعه از وي روايت کردهاند؛ مانند احمد بن ابي عبدالله و احمد بن محمدبن خالد و ابوتراب روياني...دقّت کنيد عالمان دين به اين گفتارها بها ميدهند و بر همين پايه، شخصيت والاي حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) مورد تسالم آنان قرار ميگيرد. اين که ما در پذيرش شخصيت والاي اين راوي بزرگ و در مقام اثبات آن دچار مشکل ميشويم، براي آن است که از مبناي مقوبل عالمان و محقّقان شيعه فاصله گرفتهايم، آن گونه که وحيد بهبهاني اشاره داشت.ما در مقالهاي ديگر ، گستردهتر از مبناي مقبول عالمان شيعه دفاع کردهايم . سخنان طرفداران بسيار آن را تا حدودي آوردهايم و بر اين باوريم که نويسند? فاضل و ارجمند اين نوشته، اگر در آن مقاله بنگرند و يا در اشارات اين کوتاه سخن تأمّل فرمايند، در مييابند که چگونه و از کجا شخصيت والاي حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) مورد تسالم همه عالمان شيعه است. چرا ميردامادها، مجلسيها، صاحب بن عبادها و ديگران در برابر اين سلاله پاک به زانو افتادهاند و سر تعظيم فرود ميآورند.گفتني است نويسنده محترم پذيرفته است که جلالت قدر، ايمان و تقواي حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) امري مسلّم شمرده شده است؛ ولي ادلّه را براي اثبات اين جلالت، کافي نميدانند و اين نشان از انصاف نويسند? محترم در اين مرحله است. امّا آيا ايشان تنها و در مقام اثبات حرف دارند و در مقام ثبوت شبهه نميکنند، با آنکه شبهه به مقام ثبوت راه پيدا کرده و ايشان بر اين باور است که ويژگي، اوجمندي و ارجمندي خاصي در اين راوي بزرگ نيست.و به بيان ديگر، آيا نويسنده محترم در پي آن است که تحقيق گستردهتر و جدّيتري در بار? حضرت عبدالعظيم شود تا زواياي وجودي اين شخصيت و ابعاد زندگي اين راد مرد بيشتر شکافته شود يا نظرشان اين است که گفتار عالمان دربار? ايشان اغراقآميز و مبالغه گونه است.در هر صورت، سخت گيري ايشان در پذيرش روايات که مبناي برخي از فقيهان است، باعث شده که ايشان حتّي روايت عرض دين را نپذيرند و آن را ضعيف بشمرند و در جلالت اين راوي بزرگ تأمل کنند؛ ولي محققان شيعه و اکثريت قريب به اتفاق عالمان و فقيهان شيعه بر اين مبنا نيستند و از نظر آنان عظمت و ارجمندي مقام اين سلاله پيامبر (صله الله عليه وآله و سلم) تمام است. هم اکنون نوبت ميرسد به سه روايتي که در کلام نويسنده آمده و همه مورد مناقشه قرار گرفته، گرچه به هنگام تفصيل سخن تنها دليل مناقشه دو روايت ذکر شده است.الف. روايت ارجاع امام هادي (عليه السلام) به حضرت عبدالعظيم (عليه السلام)ب. روايت عرض دينپ. روايات فضيلت و ثواب زيارت حضرت عبدالعظيم (عليه السلام)ما دوست داريم که به تک تک اين روايات بپردازيم و موثوق به بودن آنها اثبات کنيم، ولي با توجه به نکت? کلي اين که مورد اشاره قرار گرفت، هم اکنون نيازي به اين جهت نميبينيم و به نظر ميرسد با قراين و شواهدي ـ که کم هم نيست ـ اين روايات اعتبار خود را مييابد. البتّه بر مبناي عالمان و فقيهان شيعه، نه بر مبناي حضرت آيةالله خويي ـ قدس سرّه ـ ، و به عبارت ديگر، بر مبناي حجيت خبر موثوق به، نه بر مبناي حجيت تنها خبر ثقه. بنابراين، بحث از تک تک اين روايات را تا زماني ديگر ميگذاريم و تنها در پايان حاشيه اوّل مطرح ميکنيم که چرا نويسنده محترم بازگو نميکند که اين روايات بر مبناي ايشان ضعيف است، ولي بر مبناي اکثريت قريب به اتفاق ـ که معتقد به حجيت خبر موثوق به هستند ـ اعتبار کافي را دارد.آيا حق داريم که بگوييم در کنار مبناي خودتان مبناي اکثريت قريب به اتفاق عالمان شيعه را مطرح سازيد و حدّاقل مبناي آنان را به عنوان احتمال ذکر کنيد تا روشن شود که چرا شأن والاي اين راوي بزرگ مورد تسالم اصحاب است.عرض دين بر امام (عليه السلام) و تأييد بلند امام (عليه السلام) کساني دين حق را از امام جويا شدهاند، ولي از اينان جلوتر آنانند ـ که دين حق را که از امام آموختهاند ـ بر او عرض ميکنند و از امام (عليه السلام) تأييد ميگيرند. در بحارالأنوار، ج 69، بابي در اين خصوص باز شده و رواياتي در اين باب آمده است.درعرض دين بر امام، روايتي بالاتر از عرض دين حمران بن اعين نداريم. حتماً شخصيت حمران بن اعين بر نويسند? محترم پوشيده نيست و ديگر در اين شخصيت بزرگ و مقبول هيچ شبههاي ندارند و نيازي نيست که ما در اينجا شخصيت حمران را به تصوير بکشيم.هم اکنون با اين توجه ميگوييم که حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) در عرض دين بر امام خويش گوي سبقت حتي از حمران بن اعين برده است. وي با تفصيل بيشتر دين خويش را بر امام عرضه کرده است و تأييدي مشابه، بلکه کاملتر از تأييدي که براي حمران آمده در حق حضرت عبدالعظيم داريم. روايت عرض دين حمران و عرض دين حضرت عبدالعظيم (عليه السلام) را در مقاله «آفتاب ري» آوردهايم.عالمان و فقيهان و محققان شيعه از اين مواضع به شخصيت بزرگ اين راوي دست يافتهاند و به اين شکل، جلالت مقام وي مورد تسالم همه است. اگر ما به اينجا نميرسيم، به نظر ميرسد که مبناي ما و شيو? کار ما برخلاف مبناي محققان والا مقام شيعه است. روايت غرض دين، گويا مورد بي مهري نويسنده محترم قرار گرفته و ضعيف شمرده شده است، با اينکه معروف، مشهور و پذيرفته شده است و متن رفيع آن به همراه قراين ديگر، آن را در جايگاه مقبول و معتبري قرار داده است. ب. کثرت روايتکثيرالرواية بودن حضرت عبدالعظيم حسني با توجه به مجموعه روايي بازمانده از وي و با توجه به آنچه دربار? تأليفات و روايات او در رجال النجاشي و رسال? صاحب بن عباد و ديگر جاها آمده، هيچ جاي شک و ترديد نيست. و هرگز نوبت به اين مرحله نميرسد که کثيرالرواية بودن نسبي ايشان را مطرح کنيم؛ يعني با توجّه به زمان و شرايط سخت و هجرت و آوارگي گفته شود که اين مجموعه روايي در حکم کثير است؛ يعني با توجه به اينکه وي در زمان امام جواد و امام هادي (عليه السلام) در آن شرايط سخت ميزيسته است، شرايطي که سبب شد ايشان از مدينه و سامرا هجرت کند و در شهرها به عنوان پيک بگردد تا سرانجام به ري بيايد و در اختفا زندگي کند.دليل ماما به بيش از صد روايت بدون تکرار از اين راوي بزرگ دست يافتهايم و مطمئن هستيم که با توجه به رجال النجاشي و رساله صاحب بن عبّاد و ديگر نوشتهها مجموعه روايي ايشان گستردهتر از صد، روايت بوده است. آنچه هم اکنون به دست ما رسيده، بخشي از روايات اين راوي بزرگ است، نه همه آن.گفتني است که کثرت، يک مفهوم عرفي دارد؛ به اين معنا که اين راوي از امام (عليه السلام) زياد روايت کرده است. آيا بيش از صد روايت از امامان (عليه السلام) نقل کردن کثرت نيست؟البته ما ميپذيريم که کثيرالرواية بودن مراحل و مراتبي دارد. ايشان کتاب خطب اميرالمؤمنين (عليه السلام) و کتاب يوم و ليلة داشتهاند و نيز کتابهاي ديگري که صاحب بين عبّاد ميگويد با عنوان روايات عبدالعظيم بن عبدالله الحسني آغاز شده است.خود اين کتابها حکايت از کثرت روايت اين راوي بزرگ دارد.توجه به گفت? ديگران دربار? اين راوي بزرگ و کثرت روايت وي، دليل ديگري بر کثيرالرواية بودن ايشان است. به عبارتي که صاحب بن عباد در بار? ايشان داشت و قبلاً آورديم مجدداً نگاه شود. نويسنده محترم مينويسد:برحسب آنچه در معجم الرجال آمده است، آن جناب در 22 سند از روايتهاي کتب اربعه قرار دارد و با احتساب کتب روايي ديگر، اين رقم را تا حدود 115 مورد رساندهاند که البته برخي از آنها تکراري است.به هر حال، اين رقم در مقايسه با اصحاب کثيرالرواية، عدد چشم گير و فوقالعادهاي نيست و بر مبناي آن نميتوان استنتاج خاصي کرد. گفتار ايشان دو بخش دارد:الف. آنچه از معجم الرجال آوردهاند (که حتماً منظورشان معجم رجال الحديث حضرت آيةالله خويي ـ قدس سّره ـ است).ب. بيش از صد روايت را رقم چشم گير و فوقالعاده در مقايسه با اصحابي که کثير الرواية هستند نميدانند. دربار? بخش اول گفتني است که:مرحوم آيةالله خويي در معجم الرجال الحديث, سي روايت را از حضرت عبدالعظيم حسني به کتب اربعه ارجاع دادهاند؛ در عنوان عبدالعظيم پنج روايت,در عنوان عبدالعظيم بن عبدالله الحسني 22 روايت که مجموعاً سي روايت ميشود . نه 22 روايت .و دوباره بخش دوم ميگوييم البته کثرت روايت همان گونه که اشاره شد درجاتي دارد و اصحاب کثيرالروايت بعضي در اوج و متوسط هستند. براي توضيح بيشتر ما به برخي از افراد که در رجال النجاشي دربار? آنان آمده که کثيرالرواية و يا کثيرالحديث هستند و همچنين برخي که دربار? آنان گفته شده قليل الحديث هستند, اشاره ميکنيم و اندازه کثرت روايات آنان و قلّت آن را با مراجعه به معجم حدوداً مشخص ميکنيم و اين خود به وضوح اثبات ميکند که دارند? بيش از صد روايت کثيرالحديث و الرواية است.البته در رأس همه شايد ابراهيم بن هاشم و به ترتيب, ديگراني از قبيل أبان و مانند آن باشند تا ميرسد به کساني که کثرت روايتشان از حضرت عبدالعظيم کمتر است .البته گمان نميکنم که نويسنده محترم در تطبيق عنوان کثيرالرواية و الحديث بر ايشان ايرادي داشته باشد, گرچه نوشته ايشان چنين چيزي را به ذهن ميرساند.و اگر منظور ايشان اين است که از محتواي روايات ايشان چيزي به دست نميآيد, اين همان اشکالي است که با توجه به متن روايت عبدالعظيم مطرح کردهاند و حتّي دو شبهه را نيز افزودهاند که پاسخ ميگوييم.در اينجا باز تأکيد ميکنيم که مجموعه روايي اين راوي بزرگ ديده شود تا روايات منحصر به فرد ايشان, چون روايت کباير در قرآن و روايت سؤالات موسي از خداوند در حال مناجات و روايت شانزده حکمت مولا و ديگر روايات ايشان مشخص گردد.هم اکنون فهرست برخي از افراد کثيرالرواية و نيز قليل الرواية را ميآوريم، با اشارهاي به حدود روايات آنان.برخي ازافراد کثيرالحديث و الرواية در رجال النجاشي تعداد تقريبي روايات آنان در کتب اربعهالحسن بن محمد بن سماعة: ... کثيرالحديث 616 و 75 و ...الحسن بن موسي الخشّاب: ... کثيرالعلم و الحديث 48و24و34 الحسن بن خرزاد: ... کثيرالحديث حسن بن مُتّيل: ... کثيرالحديث 4و3 و 2احمد بن ادريس: ... کثيرالحديث تعداد بالايياحمد بن داود: ... کثيرالحديث 20و1علي بن محمّد بن شيرة: ... مکثراً من الحديث 85و4علي بن ابراهيم ... سمع فأکثر 7140علي بن ابي سهل خاتم: ... سمع فأکثر 59علي بن بلال: سمع الحديث فأکثر 0علي بن محمد بن يوسف: ... سمع فأکثر 0علي بن أحمد بن الحسين: ... کثيرالحديث 0علي بن عبدالرحمن بن عيسي: ... کثيرالحديث 0علي بن صالح: ... سمع فأکثر تقريباًعلي بن يقطين: ... قال أصحابنا روي عني موسي (ع9 بن يقطين، عن أبي عبدالله (عليه السلام) حديثاً واحداً روي عن موسي (عليه السلام) فأکثر 187العبّاس بن هشام: ... کثير الرواية 61و3و3فارس بن سليمان: ... کثيرالأدب و الحديث 0محمد بن عيسي بن عبيد: ... کثير الرواية 163 و در 1092 روايت مشترک با يک فرد ديگرمحمد بن الحسن بن أبي الخطاب: ... کثير الرواية 189 و حدود 1309محمد بن يحيي ابوجعفر العطّار القمي: ... کثيرالحديث تعداد بالااحمد بن داود با 21 و علي بن ابي سهل حاتم با 59 و عباس بن هاشم با 67 و حسن بن متيل با 9 و علي بن محمد بن شيره با 89 و حسن بن موسي الخشاب با 106 روايت، کثيرالرواية محسوب شدهاند. بنابراين، چه اشکال دارد که حضرت عبدالعظيم حسني با داشتن بيش از صد روايت کثيرالرواية باشد.و اگر ايشان پاسخ دهد که روايات اينان و کتابهايشان از دسترس ما دور مانده، در پاسخ ميگوييم حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) نيز چنين است.برخي افراد قليل الحديث تعداد تقريبي روايات آنان درکتب اربعهالفضل بن اسماعيل: ... قليل الحديث1 روايت و يا هيچفارس بن حاتم: ... قلّ ما روي الحديث إلاّ شاذّاًالقاسم بن خليفة: ... قليل الحديث محمد بن ابراهيم بن ابي البلاد: ... قليل الحديث و يحي أخوه أکثر حديثاً منمحمد بن علي بن جاک: ... قليل الحديث محمد بن نافع: ... قليل الحديث 0محمد بن عبدالله المسليّ: ... قليل الحديث 1 يا 2 محمد بن عبدالله بن نجيح: ... قليل الحديث 0ج. دفاع از دو شبه? متنيدر ارتباط با بخش پاياني کلام نويسنده که مينويسد با توجه به متون روايات عبدالعظيم هم نميتوان به چيزي در ارتباط با عظمت اين راوي دست يافت و مينويسد: دو نکته قابل تأمل در اين جهت هست.الف. سؤالات وي در سطح متعارف است... و يکي از سؤالات او از امام جواد (عليه السلام) اين است که القائم هو المهدي ام غيره؛ و در مورد ديگري باز به امام جواد (عليه السلام) عرض ميکند: أنّي لأرجو أن تکون القائم من اهل بيت محمّد ... ولي امام با اشاره به بعضي از خصوصيات امام قائم (عليه السلام) اين نظر عبدالعظيم را تخطئه نموده است.ب. نقل برخي از روايات تحريف قرآن توسط عبدالعظيم حسيني است.دربار? جهت الف گفتني است که اصحاب امامان با همين سؤالها پرورش يافتهاند و همين سؤالها موجب پرورش ما نيز شده است. در ابتدا که اصحاب چندان آشنا نبودهاند، کم کم در ساي? تعليمات امام رشد ميکنند و تعالي مييابند.جناب حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) هم در ساي? امام جواد (عليه السلام) پرورش مييابد و در مورد اوّل ميخواسته سؤال کند که امام خود ابتداً جواب ميدهد و در مورد دوم نيز ابراز ميکند که اميدوارم شما همان قائم آل محمد باشيد که ... و امام توضيح ميدهند که نه قائم آل محمدبا آن مشخصها سومين فرزند از نسل من است.حال از ايشان بايد پرسيد آيا زراره از اول زراره بود و يا هشام از اول هشام بود، يا در ساي? تربيت امام رشد کرد. حضرت عبدالعظيم حسني (عليه السلام) در ساي? تربيت امام به اين رشد کم کم رسيد، وجود اين سؤالها براي ارجمندي و والايي اين شخصيت مشکلي ايجاد نميکند. درباره جهت ب ـ که روايات تحريف قرآن است ـ گفتني است که ما از اين دست روايات بسيار داريم و هرگز اين روايات موجب تضعيف مقام راويا ن آن نشده است و اين روايات توجيه دارد.شأن نزول را بيان ميکند؛اختلاف قرائت است؛و يا توجيه ديگر (البته هر کدام از اين توجيهها با برخي از روايات سازگار است). و شبهه نويسنده محترم در اين خصوص، سخن ما را که پيشنهاد نگارش شرح و تفسير براي مسند بود، تأييد ميکند.در آن شرح و تفسير اين شبهه به طور کامل پاسخ ميگيرد. پانوشت:? . پايان ص 203.? . پايان ص 204.? . پايان ص 205? . پايان ص 206.? . پايان ص 207.? . پايان ص 208.? . پايان ص 209.? . پايان ص 210.? . پايان ص 211.? . پايان ص 212.? . پايان ص 213. ? . پايان ص 214.? . پايان ص 215.? . پايان ص 216.? . پايان ص 217.11. تحفالعقول، باب ما روي عن أبي جعفر الباقر(ع)، ح1.. احمد بن محمد بن خالد با احمد بن ابي عبدالله يکي است شايد منظور از اسم دوم محمد بن خالد که پدر است باشد.