کتاب شناسی بر چکاد دین پژوهی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

کتاب شناسی بر چکاد دین پژوهی - نسخه متنی

جویا جهانبخش

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



آيينه ميراث- شمار 12، بهار 1380



كتاب شناسي بر چكاد دين پژوهي


نيم نگاهي به فهرست شيخ طوسي (ره)



به ياد استاد علّامه سيّد عبدالعزيز طباطبايي



جويا جهانبخش



اميرباورداران وسرور يگانه پرستان، عليّ ‌بن ابي‌طالب ـ عليهماالسّلام ـ فرموده‌اند:«الكتب بساتين العلماء»



و نزديك به همين سخنمايه را سراينده‌اي تازي گوي اين گونه آورده است:






  • ولكلّ طالب لذّ متنزّه
    والذّ لذّ عالم في كتبه



  • والذّ لذّ عالم في كتبه
    والذّ لذّ عالم في كتبه




كتاب و كتابت، جزء ناگسستني هر تمدّني است كه رنگ و رويه و سويمندي علمي دارد و تمدن اسلامي كه با «اقرءا» زاده شد و در دامان «طلب العلم فريضه علي كلّ مسلم» باليد، پيوندي ژرف‌تر و شگرف‌تر با نگاشته و نگارش داشته است.



هر چند در پيدائي ميراث مكتوب مسلمانان، هم طوائف و فرق نامدار و گاه گمنام، مشاركت و مساهمت كرده‌اند ـ به انگيزه‌هايي كه تشريح آنها از حوصل اين مقال بيرون است ـ برخي فرقه‌ها و گروهها سهم بيشتر و درخشان‌تري دارند؛ از جمله شيعه و خصوصاً امامي اثنا عشريّ.



طبيعي است هر گاه يك طائفه، هم آثار مكتوب در خور توجّهي داشته باشد و هم اعتناي بسزا به آثار مكتوب، به دانش «كتاب‌شناسي» بگرايد. شيعيان دوازده امامي هم از اين قاعده مستثني نبوده، از زماني بسيار دور به كتاب شناسي و فهرست‌نگاري براي كتب توجّه نشان دادند.



كتاب فهرست شيخ ابوجعفر محمّد بن حسن طوسي، شيخ الطّائف الاماميّه (385-460 ه‍ .ق)، نمونه‌اي كهن، معتبر و توجّه برانگيز از تكاپوهاي اثنا عشريّه است در اين راستا. در خود فهرست شيخ طوسي، در آثار ابوالقاسم جعفربن محمّد بن قولويه قمّي « فهرست ما رواه من الكتب و الاصول» ياد گرديده است (نگر: ص 109). در پايان سياه نگارشهاي ابوعلي محمّدبن احمدبن الجنيد مي‌بينيم: «فهرست كتبه صنّفها هو باباً، باباً، و هو طويل لم نذكره لانّه فائد فيه» (ص 393)



شيخ (ره) همچنين از فهرست معروف كتب صدوق (ره) (در: ص 443) و نيز از فهرست كتب مفيد (ره) (در: ص 445) ياد كرده است، ليك اشارتي به خودنوشت بودن اين فهرستها نفرموده. آنگونه كه خود شيخ طوسي (ره) در ديباج فهرست مي‌گويد، اگر چه حديث پژوهان طائفه، فهرستهايي از براي نگارشهاي اصحاب و عالمان شيعه ترتيب داده‌اند، هيچيك به استيفاء نپرداخته‌اند، زيرا مقصود همگي آن بوده است كه كتابهايي را كه خود روايت مي‌نمايند يا در كتابخان خويش دارند ياد كنند، تنها كسي كه به استيفاء پرداخته بوده، ابوالحسين احمدبن حسين بن عبيدالله بوده كه دو فهرست، يكي از براي «مصنّفات» و ديگري از براي «اصول» ، ساخته بوده، ولي اين دو كتاب را هيچ كس استنساخ ننموده و گويا يكي از ورثه‌اش بعمد اين كتابها را از بين برده است! (نگر: ص 2).



پس شيخ طوسي با نگارش فهرست خود، اقدامي ماندگار براي پر كردن خلاء موجود و استيفاي نسبي سياهّ ميراث مكتوب شيعه مي‌نمايد.



گزافه نيست اگر بگوييم شيخ با نگارش فهرست و همچنين رجال مشهورش، هم رجاليان و كتاب شناسان پس از خود را در حوز تشيّع، و حتّي فراتر از آن، وامدار و ارجگذار خويش ساخت و شالوده‌اي مانا براي دانش كتاب‌شناسي شيعي پديد آورد.




شيعيان دوازده امامي، چهار حديث نام اصلي، موسوم به كتب اربعه، دارند و چهار مرجع قديم تراجم روات، يعني اصول چهارگان رجالي، و سهم شيخ طوسي (ره) از اين هشت مرجع مهم، پنج است. يعني پنج مأخذ از اين مآخذ هشتگانه به خام پرماي آن بزرگوار رقم خورده، چه دو اصل حديثي موسوم به تهذيب و استبصار، و سه اصل رجالي يعني رجال شيخ (ره)، فهرست شيخ (ره) و اختيار كتاب الكشّي همه از آثار گرانماي اين مرد بزرگ به شمارند.



فهرست شيخ (ره) قديمترين كتاب شناسي اختصاصي موجود شيعه است.



به قول يكي از معاصران، اهمّيّت عمده فهرست شيخ (ره) براي فقيهان شيعه از دو جهت بوده، يكي عام و يكي خاص: نخست تبيين طرقي كه به اصول و كتب مذكور در فهرست مي‌رسد، دوم آنكه شيخ (ره) برخي روايات را از اين اصول و مصنّفات در تهذيب الاحكام خودش ياد مي‌كند، ولي طريق آن را ذكر نمي‌نمايد، از روي اين فهرست، فقيهان مي‌توانند طريق نقل شيخ را از آن متن دريابند.



باري، به نظر مي‌رسد شيخ طوسي (ره) با نگارش فهرست پيش و بيش از هر چيز، تبيين و تحكيم سيماي فرهنگي اماميّه را مقصود داشته، اين چيزي است كه از ديباج فهرست بر مي‌آيد.



پاسخگويي به طعن و ايراد مخالفاني كه شيعه را جماعتي بي‌بهره از پيشينه و آثار مكتوب مي‌شمرده‌اند، در تدوين كتاب‌شناسي‌هاي شيعه، سهم بسزايي داشته است. اثر اين انگيزه در فهرست شيخ طوسي (ره) و مقدّم وي پيداست؛ در سخن ابن شهرآشوب نيز در مقدم معالم العلماء نشاني از اين معنا هست.



به ياد داشته باشيم كه نگارش الذّريع شيخ آقا بزرگ طهراني هم بر شالود چنين واكنشي استوار بود.



شيخ (ره) در اختيار و ضبط نام كتاب خويش، بسيار سنجيده عمل كرده است:« فهرست كتب الشيعه و اصولهم و اسماء المصنّفين منهم و اصحاب الاصول و الكتب و اسماء من صنّف لهم و ليس منهم» (ص 448).



شگفت آنكه از دست نوشتها و منابع مورد مراجعه مصحّح فقيد اثر، تنها يك دست نوشت داراي پار «والكتب و اسماء من صنّف لهم و ليس منهم» مي‌باشد و مصحّح دانشور از راه بصيرت و هوشمندي اين بخش نام را از همان يك دستنوشت برگزيده و به متن آورده است (سنج: ص 448؛ متن و پي‌نوشت). مصحّح فقيد را در اين انتخاب بر صواب مي‌پندارم؛ چه تنها با اين دنباله ـ كه بر ذكر برخي آثار غير شيعي ولي شيعه پسند در فهرست دلالت مي‌كند ـ درونماي حقيقي اثر ـ بدانگونه كه خود شيخ هم در خطب كتاب بازگفته و در طول فهرست چند بار خاطرنشان كرده است، با ديد مي‌آيد.



شايد برخي اين دنباله را افزود كاتب يا دانشوري بصير بپندارند كه ضبط نصّ شيخ (ره) را ناتمام و ناكافي يافته و بنابر درونماي فهرست آن را تكميل و تتميم كرده است. باري، اين گمان نيز جايي دارد.



برخي لفظ «الفهرست» را از اغلاط شايع دانسته و صحيح آن را «الفهرس» گفته‌اند و از اين رو كتاب شيخ طوسي (ره) را نيز «الفهرس» ناميده‌اند؛ كه پذيرفتني نمي‌نمايد.



درباره «الشيخ الفاضل» كه فهرست به درخواست وي قلمي شده است، گفته‌اند:



هر چند قرين قابل اعتمادي كه بتواند اين شخص را معرفي كند، در دست نيست، ولي از تعبير «شيخ فاضل» و هم از اينكه خواهش او در مورد تأليف اين كتاب، و همچنين تأليف دو كتاب ديگر شيخ، يعني رجال و الجمل و العقود، از طرف شخصيت بزرگ علمي زمان خود به اجابت مقرون گشته، به اجمال مي‌توان مطمئن بود كه آن شخص داراي موقعيت علمي قابل ملاحظه‌اي بوده است علّامه طهراني در الذّريع ازبعض نسخ عتيق‌الجمل و العقود نقل كرده‌اند كه منظور از «الشيخ الفاضل»، قاضي عبدالعزيز بن البراج طرابلسي (در گذشته به سال 481) بوده است.



آقاي جواد قيّومي كه چاپ نسبتاً تازه‌اي از فهرست ارائه داده‌اند، چنين برداشت كرده‌اند كه مراد از «الشيخ الفاضل» در مقدّم دو كتاب فهرست و رجال، شيخ مفيد (ره) است؛ چرا كه عبارت شيخ (ره) در مقدّم فهرست نشان مي‌دهد اين «شيخ فاضل» حقّي عظيم بر گردن شيخ طوسي (ره) داشته كه اداي آن واجب بوده، ودر تهذيب هم بارها به عنوان «شيخ» يا «شيخنا» از مفيد (ره) ياد شده است.



در رجال شيخ (ره) مي‌بينيم كه از كتاب فهرست خود ياد مي‌كند و در فهرست از كتاب رجال. ظاهراً مي‌توان نتيجه گرفت كه اين دو تأليف در عرض يكديگر جريان داشته‌اند، نه در طول هم.



يكي از «گزارش‌حال» هاي مبسوط فهرست شيخ (ره)، گزارش حال شريف مرتضي علم‌الهدي (رض) است. نكت بسيار حائز اهمّيّت اين گزارش از حيث شناخت فهرست شيخ (ره)، دو جمل دعايي است، يكي در اوايل گزارش و ديگري در اواخر آن.



شيخ (ره) وقتي نام و تبار و كني شريف را ياد مي‌كند، به جمل «طوّل الله عمره و عضد الاسلام و اهله ببقائه و امتداد ايّامه» بر روي ثنا مي‌خواند (نگر: ص 288). اين جمل دعائي حكايت مي‌كند كه شريف مرتضي (رض) در آن زمان در قيد حيات بوده است.



ليك در اواخر گزارش، شيخ (ره) تاريخ درگذشت شريف و سنّ وي را در زمان مفارقت حيات دنيوي خاطرنشان مي‌سازد و دعاي «رحمه‌الله» بدرق راه وي مي‌كند.(نگر: ص 290). به طبع اين سطور، پس از وفات شريف قلمي شده است.



از اين چگونگي، مي‌توان به روشني دانست كه تأليف فهرست در زمان حيات شريف مرتضي (رض) آغاز شده وآماده سازي آن تا پس از وفات وي ادامه داشته است. شايد از ناسازگاري عبارت دعائي صدر و ذيل گزارش، همچنين بتوان نتيجه گرفت كه شيخ (ره) موفّق به بازبيني نهايي كتاب خود نشده است و هنوز ويرايش و تهذيب اثر خويش را به پايان نبرده بوده است كه دعوت حق سبحانه و تعالي ـ را لبّيك گفته، حداقل شايد بتوانيم بگوئيم: دستنوشتهاي موجود كتاب، روايت و تحرير نهايي شيخ از اثرش به شمار نمي‌روند؛ چرا كه همه منابع مصحّح ـ بنابر دگرسانيهاي مضبوط در پي نوشت‌ها (صادق‌پور 288 - 290) ـ در ناسازگاري صدر و ذيل گزارش متّفق‌اند.



عمده روايات شيخ (ره) در فهرست حول پنج تن از مشايخ او مي‌گردد: شيخ مفيد (محمّدبن محمّدبن نعمان)، شيخ ابوعبدالله حسين بن عبيدالله غضائري، ابوعبدالله احمدبن عبدالواحد بزّّّاز (معروف به ابن ابي جيد)، احمدبن محمّدبن موسي بن الصلت اهوازي.



آنچه شيخ (ره) در فهرست بر آن تمركز دارد، ياد كرد اصحاب و ارباب نگارشهاست. غالباً طُرق نقل خويش را از اين نگارشها هم بيان مي‌كند و گاه به بيان پاره‌اي از سرگذشت و ارزيابي رجالي شخص نيز مي‌پردازد.



شيخ در فهرست، مطالب خود را، آن مايه كه توانسته، روشن و بي‌ابهام به بيان آورده است. روشن نويسي و شدّت وضوح يكي از خصلتهاي آشكار كثيري از نگارشهاي علمي است تا سده‌هاي شش و هفت و حتّي هفت و هشت هجري و فهرست شيخ از نمونه‌هاي بارز آن است.



در سراسر فهرست اطّلاعات، داده‌ها و گفته‌ها، از زير چشم تيزبين و نگاه شكافند شيخ (ره) مي‌‌گذرند و به نقّادي و عيارسنجي ويژ او مزين مي‌شوند.



در گزارش مربوط به ابو محنف (لوط بن يحيي ازدي)، زعم كشّي را مبني بر چگونگي صحابت ابومحنف نقد كرده است (سنج: ص 381).



در گزارش حال ابراهيم بن صالح انماطي، گفته است: «ذكر اصحابنا انّ كتبه انقرضت! والّذي اعرف من كتبه: كتاب الغيب» (ص 9 و 10). بدين ترتيب با ظرافت، قول اصحاب را نقض نموده است.



دربار «ابراهيم بن محمّدبن ابي يحيي» مي‌گويد:«كان خاصّاً بحديثنا، والعامّ تضّعفه لذلك» (ص 8)؛ با اين عبارت، هم سبب تضعيف وي را از سوي عامّه بيان مي‌كند و هم اين تضعيف را بي‌اعتبار مي‌سازد.



وقتي از مناسك الحجّ ابراهيم بن محمّدالمذاري ياد مي‌كند، مي‌گويد:« وحكي لنا ان من النّاس من ينسب هذا الكتاب الي ابي محمّد الدعلجي، لانسه به والعمل به» (ص 17).



دربار ابوالعباس احمدبن اصفهبذ قمي، مي‌گويد:« لم يعرف له الا الكتاب الّذي بأيدي النّاس في تفسير الرؤيا، و هم يعزونه الي ابي جعفر الكليني و ليس له، و فيه احاديث» (ص 73).



دربار«أبان بن عثمان الاحمر البحلّي» نوشته است:



« و ما عرف من مصنّفاته الا كتاب الّذي يجمع المبتدأ و المبعث و المغازي و الوفا و السّقيف و الردّه.



اخبرنا بهذه الكتب ـ و هي كتاب واحد ـ الشيخ ابوعبدالله محمّدبن محمّدبن النعمان و » (ص 47).



چنان كه پيداست با جمل معترضه «و هي كتاب واحد» ، راه هر گونه شبهه و التباس را در اين باب، مسدود ساخته است.



دربار ابومحمّد اسماعيل بن محمّدبن اسماعيل بن هلال المخزومي ـ كه «وجه اصحابنا المكيين» و ثق فيما يرويه» دانسته شده ـ، مي‌خوانيم: «قدم العراق و عاد الي مكّ و اقام بها، و قلّت الرّواي عنه بسبب ذلك» (ص 30). بدين وسيله شيخ(ره) وجه قلّت روايت از او را ـ كه از منظر روايت پژوهي، حائز اهمّيّت است ـ يادآور مي‌گردد.



براي پيشگيري از اشتباه و التباس در اثر شباهت نام كه شيخ (ره) خود، از همين رهگذر به نقد ابن نديم پرداخته (نگر: ص 362)، در گزارش حال «محمّدبن جريربن رستم الطبري الكبير» مكنّي به «ابوجعفر»، كه عالمي شيعي و صاحب المسترشد است، مي‌گويد، «وليس هو صاحب التاريخ فانّه عامّي المذهب» (ص 446).



در شرح حال طبري صاحب تاريخ و سنّي مذهب هم ـ كه او نيز ابوجعفر محمّدبن جرير نام دارد و به سبب كتاب خبر غدير خم‌اش در فهرست مذكور افتاده است، مي‌آورد :« صاحب التاريخ، عامّي المذهب» (ص 424).



شيخ (ره) در گزارش حال محمّدبن مسعود عيّاشي سمرقندي، پس از بر شمردن مصنّفات عديد وي وپيش از ياد كرد طرق پيوند خويش با كتابها و روايات عيّاشي، مي‌گويد:



«و مما صنّفه من روايه العامّ: كتاب سير ابي بكر، كتاب سير عمر، كتاب سير عثمان، كتاب سير معاويه، كتاب معيارالاخبار، كتاب الموضح» (ص 399).



چنان كه مي‌دانيم عيّاشي در شهر سمرقند و در خانواده‌اي سنّي مذهب زاده و باليده و تا دوران جواني بر مذهب خانواده‌اش بوده و سپس مذهب تشيّع دوازده امامي را برگزيده است.



شيخ طوسي (ره) با عبارت پيشگفته در حقيقت آثار سنّيانه‌اي را كه عيّاشي پيش از مستبصر شدن رقم زده، جدا كرده است، و البته فضل تقدّم در اين باب با ابن نديم است.



در فهرست شيخ (ره) بهره‌وري‌هايي از ابن نديم و فهرست مشهور او ديده مي‌شود (نمونه را، نگر: ص 266، 284 و 296 و 336 و 392 و ) كه با امانت علمي و ذكر نام وي، صورت پذيرفته است. شيخ (ره) به نقد ابن نديم هم پرداخته و در گزارش حال فضل بن شاذان نيشابوري، متكلّم و فقيه گرانقدر امامي، گفته:« و ذكر ابن النديم انّ له علي مذهب العامّ كتبا، منها » ، سپس افزوده:« و اظنّ هذا الّذي ذكره الفضل بن شاذان الرازي الّذي تروي العامّ عنه» (ص 362).



از گفتار شيخ (ره) در فهرست (ص 10 و 404) پيداست كه با سخنان جاحظ نيك آشنا بوده است. هر چند آشنايي نويسندگان تازي نويس دنياي قديم با نگارشهاي جاحظ شگفت نيست، در خصوص شيعيان، بايد به حسّاسيّت ويژ عالمان شيعي در بار آثار جاحظ توجّه داشت. خاستگاه اصلي اين حسّاسيّت ويژه، كتابي شيعه ستيزانه است به نام عثمانيّه از تأليفات جاحظ. عالمان متشيّع، بر اين كتاب، ردها و نقض‌ها نوشته‌اند، ازجمله نقض كتاب العثمانيّه نوشت ابوالجيش مظفّربن محمّدالخراساني، از غلامان ابوسهل نوبختي، كه در همين فهرست شيخ (ره) (ص 473) ياد آن آمده است.



در جمله نوشتار شيخ ـ آنگونه كه از چون او مي‌سزد( ـ در سيرت و صورت هوشيارانه است. گاه ظرافت و دقت ويژه‌اي هم چاشني آن هوشياري فراگير مي‌سازد، بي‌آنكه محسوس و جلوه‌گر باشد و عنان توجّه خواننده را بربايد و از روند عادي سخن بيرون برد.



نمون باريك كاري شيخ (ره) در امر عبارت پردازي سخن او از استبصار و شيعه شدن «احمدبن داود بن سعيد الفزاري» است. دربار او مي‌نويسد:«كان من جمله اصحاب الحديث من العامّ، و رزقه الله هذا الامر»(ص 79).




مقصود اصلي شيخ (ره) فهرست كردن كتابهاي «اصحاب»/ «اصحابنا» بوده كه در مدلول آن اختلاف هست.



آنچه از عمل شيخ (ره) در فهرست برداشت مي‌شود، اين است كه نظر شيخ ياد كرد كتب اماميّه است و كتبي كه از جهتي ملحق به كتب اماميّه باشد؛ جز بيست و هفت تني كه از غير اماميّه (عامّه يا فرق ديگر شيعي) در فهرست ياد شده‌اند، هم رجال اين كتاب در نظر شيخ (ره) از نويسندگان و اثرآفرينان امامي‌اند و به يك معنا، موضوع فهرست شيخ (ره) ، نويسندگان امامي است و بس.



اما شيخ طوسي چگونه غير اماميّه و آثار ايشان را در خور ياد كرد در اين فهرست شمرده است؟



روزگار شيخ طوسي(رض)، براي انديش شيعي، عصر سالم و سرشار و پربركتي بود كه در آن هنوز رفتار بسياري از فرهيختگان شيعه و شيعيان فرهيخته از رهنمودهاي بنيادين و زندگي ساز خاندان وحي ـ صلوات‌الله عليهم اجمعين ـ چندان فاصله نگرفته بود.



اين فرهيختگان به جان نيوشيده بودند كه :‌«الحكمه ضالّ المؤمن، فحيث و جدها فهو اَحَقُّ بها» و «خذ الحكمه و لو من المشركين» ، و«خذ الحكمه اني كانت، فان الحكمه تكون في صدر المنافق فتلجلج في صدره حتّي تخرج فتسكن الي صواحبها في ضدر المؤمن» ، «الحكم ضالّ المؤمن، فخذ الحكم و لو من اهل النفاق»، و حتّي: «انظر الي ما قال و لاتنظر الي من قال».



بر اين بنياد، شيخ غير امامياني را هم كه صاحب آثاري در خور توجّه و داراي ربط مستقيم به آثار و آراء شيعه و روند كتاب خويش ديده، ياد كرده است.



شيخ (ره) دربار «عبدالواحد بن عمربن محمّدبن ابي هاشم» (ابوطاهري مقري)، نوشته است: «عاميّ المذهب الا انّ له كتاباً في قراء اميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ و حروفه، » (ص 349).



عليّ ‌بن حسن طاهري و آثارش را با آن كه به قول خودش واقفي و در برابر اماميّه، سخت ستيهنده و معاند بوده است، در فهرست ياد كرده و چرائي اين ياد كرد را نيز خاطرنشان ساخته:



«و له كتب في الفقه، رواها عن الرجال الموثوق بهم و برواياتهم، فلاجل ذلك ذكرناها» (ص 272).



علي‌بن محمّد مدائني را، با تصريح به «عاميّ المذهب» بودنش، ياد كرده و گفته است: «و له كتب كثيره حسنه في السير و له كتاب مقتل الحسين بن علي عليهماالسّلام» (ص 278).



همچنين ـ در بخش «من عرف بكنيته» ـ از «ابوالحسن مدائني» ياد كرده و او را «عاميّ كثيرالتصانيف في السير» گفته و نوشته است: «و له كتاب الخون لأميرالمؤمنين عليه السّلام» (ص 545)



شيخ (ره) دربار طلح بن زيد مي‌نويسد: « هو عاميّ المذهب ، الاانّ کتاب معتمد» (ص 25 ) درباره احمد بن محمّدبن سعيد ، مي گويد: « و كان زيديّاً جاروديّاً، و علي ذلك مات، و انما ذكرناه في جمله اصحابنا لكثره رواياته عنهم و خصلته بهم، و تصنيفه لهم» (ص 68).



همچنين علي بن ابي حمز بطائني در عين اين كه واقفي مذهب خوانده شده، صاحب «اصل» است (نگر؛ ص 283).



معناي «اصل» و «تصنيف» و «كتاب» از كليد واژه‌هاي فهرست و خورند كاوش و پژوهش افزونتر است.



در فرق ميان«اصل» و «تصنيف» گمانهايي مطرح شده است كه در جاي خود، در خور درنگ مي‌باشد.



نه تنها چيستي «اصل»، بلكه بسياري از چگونگي‌هاي پيراموني اين كليد واژه و مانند آن ابهام آلودست.



مرحوم شيخ آقا بزرگ طهراني ـ طيّب الله رمسه ـ در الذّريع مي‌گويد:«مراد شيخ از اين كه در فهرستش در ترجم احمدبن محمّدبن نوح گفته:« له كتب في الفقه علي ترتيب الاُصول و ذكر الاختلاف فيها»، اين نبوده كه اصول ترتيب ويژه‌اي داشته، بلكه منظورش اين بوده است كه كتابهاي فقهي احمدبن محمّدبن نوح بنابر ترتيب ابواب فقه ـ به گونه‌اي كه پيشينيان در مجاميعشان اختيار كرده بودند ـ مرتّب نموده، بلكه در مرتّب نبودن بر شيو اصول بوده است.



اگر چه سخن علّامه طهراني، با دانش و آگاهي‌اي كه از وي سراغ داريم، قابل تأمّل جدّي است؛ جاي اين پرسش هم باقي است كه چرا شيخ (ره) بايد چنين شيو معمّاگونه‌اي براي بيان چنان مراد ساده و پيش‌پا افتاده‌اي برگزيند؟ و چرا ـ في المثل ـ از تعبير «غير مبوّب/ غير مبوّبه» كه باز هم در فهرست به كار رفته بهره نبرده است؟



در فهرست، دربار جعفربن محمّدبن قولويه مي‌خوانيم:« له تصانيف كثيره علي عدد كتب الفقه» (ص 109) و دربار حميدبن زياد مي‌بينيم: «له كتب كثيره علي عدد كتب الاصول» (ص 155).



در فهم «عدد كتب فقه» و «عدد كتب اصول» جاي گفت و گو است.



مي‌توان احتمال داد مراد از عدد كتب فقه، همان تعداد و تقسيم معمول در ابواب (كتابهاي) فقه نامه‌هاي عصر شيخ (ره) بوده است؛ مثلاً تبويب مقنعه‌ي شيخ مفيد را مي‌توان ملاك گرفت.



در مورد كتب اصول، هم بايد مراد همان اصول اربعمائه مشهور باشد. اما آيا تعداد مورد نظر همان عدد چهارصد معروف است يا تعدادي از اين اصول كه در آثار شيخ طوسي و نجاشي به عنوان «اصل» شناسانيده شده‌اند؟ تازه بايد ملحوظ كرد، برخي آثاري كه شيخ يا نجاشي «اصل» مي‌شمرد، ديگري بدين عنوان ياد نمي‌كند.



شيخ، در گزارش حال محمّدبن سنان مي‌گويد: «و كتبه مثل كتب الحسين بن سعيد علي عددها» (ص 406) و هنگامي كه گزارش حال حسين بن سعيد را (در : ص 150) نگاه مي‌كنيم، آنجا نوشته شده: «و له ثلاثون كتاباً».



حال مي‌توان پرسيّد: چرا، به جاي اطلاع رساني سر راست، شيخ ما را به عدد كتب حسين بن سعيد يادآور مي‌شود؟ بي‌گمان جاي تأمل وجود دارد.



دربار محمّدبن حسن صفّار قمّي هم شيخ فرموده است: «له كتب مثل كتب الحسين بن سعيد» (ص 408).



موارد پرسش انگيز باز هم در فهرست هست. نمونه را شيخ وقتي از كتاب علاء بن زرين قلاّء ياد كرده، گفته:« و هو اربع نسخ» (ص 322)؛ آنگاه براي هر يك از اين چهار «نسخه» طريق روايتي ياد كرده است. دقيقاً منظور از اين «نسخه‌ها» چيست؟



امروز هيچ ترديدي نبايد داشت كه زبان فهرست، زباني فنّي است. شيخ در ياد كرد از ابوذر غفاري ـ رض ـ او را «احد الاركان الاربعه» خوانده است (نگر: ص 117) كه مراد از اين چهار ركن ظاهراً سلمان و مقداد و ابوذر و حذيفه بن اليمان است (نگر: همان ص، حاشيه). «ركن» در اينجا كاربردي فنّي و اصطلاحي دارد. پر دور نيفتيم سخن ما از حضور يا عدم حضور غير دوازده اماميان در فهرست شيخ بود و اين كه او در اين باره نگاهي ناقدانه دارد.



دربار ابوعبدالله احمدبن صبيح اسدي، مي‌گويد:« والزيديّه تدعّيه و ليس منهم» (ص56).



غير دوازده امامياني كه در فهرست شيخ (ره) مذكورند، موضعگيري‌هاي مختلفي دربار تشيّع اثناعشري دارند.



شيخ (ره) از «علي بن الحسن الطاطري الكوفي» ياد كرده و نوشته است: «كان واقفيّاًّ، شديد العناد في مذهبه، صعب العصبيّ علي من خالفه من الاماميّه! و له كتب كثيره في نصّره مذهبه» (ص 272)؛ درست پس از وي از «علي بن الحسن بن فضال» ياد كرده و او را چنين وصف نموده است:« فطحيّ المذهب، ثق كوفيّ، كثيرالعلم، واسع الاخبار، حيّدالتصانيف، غير معاند، و كان قريب الامر الي اصحابنا الاماميّه القائلين بالا ثني عشر» (ص 272 و 273).



در مطالع فهرست شيخ (ره) به كساني باز مي‌خوريم كه عامي مذهب‌اند و شيخ (ره) به تسنن ايشان اشاره‌اي نكرده است، مانند مالك بن انس، فقيه عامي، و احمدبن عبدالعزيز جوهري كه در تشيّع او جاي ترديد اساسي هست.




اگر پژوهندگان دنياي قديم از رجال و فهرست شيخ طوسي (ره) آگاهي‌هايي براي كاربري در دانش حديث و برخي علوم شرعي ديگر طلب مي‌كردند، ما مي‌توانيم زاوي ديد خود را گسترش دهيم، از سويه‌هاي ديگر نيز اين نگارشها را بكاويم، و آگاهي‌هاي تاريخي و اجتماعي و فرهنگي فراواني از اين رهگذر به چنگ آوريم.



«گزارش حال» هاي‌(/مقالات) فهرست آنگونه كه انتظار هم مي‌رود و بايد چنين باشد، درازاهاي گوناگوني دارند: از «گزارش حال» هاي چند سطري تا چند صفحه‌اي.



در مورد بعضي كسان، شايسته آن بوده است كه شيخ (ره) گزارش مبسوط‌تري ارائه نمايد و چنين كرده.



دربار ابومحمّد صفوان بن يحيي، تفصيلي از پارسايي و دين ورزي وي آورده است كه به راستي خواندني است (نگر: ص 241). طريف كوتاهي كه از هشام‌بن حكم نقل كرده مثال ديگرست.



شيخ (ره) به هنگام ياد كرد حذاقت و حاضر جوابي هشام بن حكم، نقل مي‌كند كه از هشام پرسيّدند:« آيا معاويه در جنگ بدر حاضر بود؟» هشام پاسخ داد:« بله، از آن طرف! [= يعني در جبه مشركان!] (نگر: ص 495).



گزارش شيخ (ره) دربار ابراهيم ثقفي، صاحب الغارات، گوشه‌اي از تاريخ استقرار و رواج تشيّع را در اصفهان بازگو مي‌كند. به گزارش شيخ (ره) ثقفي درخواست گروهي از قميان ـ چون احمدبن محمّدبن خالد و را كه خواستار كوچيدن وي به قم شده بودند، نمي‌پذيرند و در اصفهان مي‌ماند (نگر: ص 13). آنگاه در طريق روايت كتاب المعرفة‌ي وي نام اديب نامور سپاهاني، احمدبن علويّه، را مي‌بينيم (نگر: ص 14). مي‌توان دريافت كه ثقفي در اصفهان به عنوان يكي از روايي دهندگان فرهنگ و انديش شيعي بوده است ـ اين فرهنگ را گسترش و روايي بيشتر مي‌داده‌اند.



ديدار گرايشهاي مذهبي گوناگون و تبدّلها و تخالفهاي اين گرايشها در گزارشها فراوان دستياب مي‌شود.



در گزارش حال ابراهيم ثقفي، صاحب الغارات، ياد مي‌كند كه: «كان زيديّاً اوّلاً، ثمّ انتقل الي القول بالامامه» (ص 12)؛ دربار ابوجعفر محمّدبن قب رازي، متكلّم حاذق امامي، هم آمده: «كان اوّلاً متعزليّاًّ، ثمّ انتقل الي القول بالامام، و حسنت بصيرته» (ص 389).



از گزارش شيخ (ره) دربار ابوالحسين علي‌بن وصيف بر مي‌آيد كه وي متكلّمي شيعي بوده، ولي در فقه بر مذهب اهل ظاهر مي‌رفته است (نگر: ص 268).



دربار محمّدبن ابراهيم بن يوسف كاتب، مي‌گويد:« كان علي الظاهر يتفقّه علي مذهب الشّافعيّ ويري راي الشيع الاماميّه في الباطن، و كان فقها علي المذهبين، و له علي المذهبين كتب» (ص 391)؛ سپس شماري از نگارشهاي اماميان او را مي‌آورد (نگر: ص 391 و 392).



شيخ (ره) دربار محمّدبن بحر رهني، از ساكنان سجستان، كه متكلّم و فقيه و عالم به اخبار بوده مي‌گويد:« له نحو من خمس مائ مصنّف و رساله، و كتبه موجوده اكثرها ببلاد خراسان» (ص 390).



مي‌توان پرسيّد: بر سر اين مجموع پانصّد تائي تصنيف و رساله كه بيشترينه‌اش هم در خراسان موجود بوده و چه بسا شيخ (ره) پيش از مهاجرت به بغداد بسياري از آنها را در خراسان ديده بوده است، چه آمده؟



يكي از اشتغالات علمي در دنياي قديم، تبويب يك اثر به دست كسي جز صاحب اثر بوده است. اين عمل در فهرست شيخ (ره) انعكاس يافته، وي در گزارش حال احمدبن محمّدبن عيساي اشعري قمي گويد:« و صنّف كتباً، منها: كتاب النّوادر ـ و كان غير مبوّب، فبوبّه داودبن كوره ـ » (ص 61)؛ و باز در گزارش حال خود داودبن كور قمي يادآور گرديده:« بوب كتاب النّوادر لاحمد بن محمّدبن عيسي» (ص 183).



در ياد كرد اسماعيل بن ابي خالد مي‌خوانيم:« ولاسماعيل كتاب القضايا مبوب» ( 26).



قيد «مبوب» نشان دهند اهمّيّت پرسمان تبويب در اذهان آن زمان است.



نشان جالبي هم از تكي قدما بر حافظه در فهرست شيخ هست. دربار محمّدبن احمدبن عبدالله بن قضاعه صفواني ـ از نسل صفوان جمّال، صحابي امام صادق (عليه السّلام) گفته است: «و كان حفظه، كثيرالعلم، جيّداللسان، و قيل: انّه كان امياً» (ص 390)؛ آنگاه افزوده: «و له كتب املاها من ظهر قلبه» و سپس شمار قابل توجّهي از اين آثار را ياد كرده است (نگر: ص 391)



شيخ (ره) خود در ديباج فهرست مي‌گويد:« و رتبّت هذا الكتاب علي حروف المعجم الّتي اولّها الهمزه و آخرها الياء، ليقرب علي الطّالب الظفربما يلتمسه و يسهل علي من يريد حفظه ايضاً» (ص 3).



سياق عبارت نشان مي‌دهد كه مراد شيخ (ره) از «حفظ» همان «از بر كردن و به حافظه سپردن» است.



شايد براي خوانندگان امروزي، فرض و تصور حفظ كردن كتابي مانند فهرست غريب باشد، ولي مي‌دانيم كه در دنياي قديم چيز غريبي نبوده است.



سوانح و اعمال گروهي از دانشوران سخت جالب توجّه و برانگيزند كنجكاوي است. حيدربن محمّدبن نعيم سمرقندي يكي از اين افرادست. شيخ (ره) دربار او مي‌نويسد:«.. من غلمان محمّدبن مسعود العيّاشي و قد روي جميع مصنّفاته و قراها عليه، و روي الف كتاب من كتب الشيعه بقرّاءه و اجاز، و هو يشارك محمّدبن مسعود في روايات كثيره يتساويان فيها» (ص 166).



اين مرد فعّال و پركار نامهاي قابل توجّه و تنبّه انگيزي هم بر آثارش مي‌نهاده است؛ مانند:« كتاب تنبيه عالم قتله علمه الّذي هم معه!» ؛ «كتاب النّور لمن تدبّره»(سنج: ص 166 و 167).



در ميان آثار مومن الطّاق به «افعل لاتفعل» باز مي‌خوريم (ص 389) و در ميان آثار ابوالجيش مظفّربن محمّدخراساني به مثالب نامه‌اي كلان موسوم به «فعلت فلاتلم» (نگر: ص 473)! اينها هم نامهاي متذوّقانه‌اي هستند.



در فهرست شيخ، به حيدربن محمّدبن نعيم سمرقندي (ص 166) و ابوالحسين بن ابي طاهر طبري (ص 522) باز مي‌خوريم كه هر دو از «غِلمان» عيّاشي سمرقندي دانسته شده‌اند. همچنين ابوالجيش مظفربن محمّد خراساني از «غلمان» ابوسهل نوبختي دانسته شده است (نگر: ص 473).



اگر مراد از غلمان، همان ظاهر لغوي آن باشد، اين موارد نمونه‌هايي خواهد بود از تثقيف و فرهيزش غلامان و بردگان در خان مسلمانان دانشور و دين ورز.



هرگاه محمّدبن مسعود عيّاشي سمرقندي (در گذشته در حدود 320 ه‍ .ق) را بشناسيم و بدانيم اين مرد ـ كه به قول ابن شهرآشوب (ره) بزرگترين اهل مشرق در علم و فضل و ادب و فهم بوده و منزلش هميشه مملو از قاري و كاتب و ناسخ و مقابله‌گر و محقّق و مصحّح بوده است ـ هم مرده ريگ [ميراث] پدرش را كه بيش از سيصد هزار دينار بوده، در راه علم و حديث انفاق كرده است، آنگاه از پرورش يافتن مردان بزرگ در خدمت او متعجّب نخواهيم شد. خاندان نوبختي هم كه از وصف بي‌نيازند.



برخي در مشايخ كتابي را روايت مي‌كرده‌اند ولي يك يا چند مطلب از آن را مستثنا مي‌نموده‌اند.



نمونه را، مي‌خوانيم:« و اخبرنا محمّدبن محمّدبن النعمان، عين علي‌بن ابراهيم، الاحديثاً و احداً استثناه من كتاب الشرائع [از آن علي بن ابراهيم بن هاشم قمي] في تحريم لحم العير، و قال: لا ارويه» (ص 267).



يا دربار محمّدبن سنان مي‌خوانيم:« وجميع ما رواه الّا ما كان فيه تخليط اوغلوّ، اخبرنا به جماعة» (ص 406 و 407).



دربار آثار و روايات محمّدبن ارومه مي‌خوانيم: «اخبرنا به جميعها الا ما كان فيها من تخليط اوغلو ابن ابي جيد» (ص 407)



شيخ در گزارش حال محمّدبن الحسن الصفار القمي مي‌گويد كه محمّدبن حسن وليد آثار او را روايت كرده، ولي بصائر الدّرجات را روايت ننموده است. (ص 408).



اين حسّاسيّت نشان دهند اهمّيّتي است كه اخبار و روايت داشته و مسؤوليّتي كه متوج گزارند خبر و حديث مي‌ساخته است. در نگريستن در سياه نام مجموع آثار مذكور در فهرست شيخ (ره) ما را به بسياري از روندهاي فكري و فرهنگي آن روزگاران آشنا و بصير مي‌سازد.



نمونه را، در ميان اين آثار به ردّيه‌هاي گوناگون برمي‌خوريم كه در ميان آنها ردّ بر غاليان و معتزليان (نگر: ص 615 و 616) حجم در خور نگرشي دارد و نمودار ستيز و درگيري فرهنگي شيعي با اين دو طائفه است.



همچنين به «اختصار الكون و الفساد لارسطاليس» (نسخه بدل: لارسطاطاليس» (فراهم آورد حسن بن موسي نوبختي) (ص 593) از يكسو و «الرّد علي ارسطاطاليس في التوحيد» (فراهم آورد هشام بن حكم) (ص 614) باز مي‌خوريم كه نشان دهند آغاز روياروئي حكمت شيعي و انديش يوناني است.



در ميان آثار مذكور در فهرست به دو كتاب با نام الفرق بين الآل و الامّة باز مي‌خوريم؛ يكي از محمّدبن بحر رهني (نگر: ص 390) و ديگر از عيسي بن مهران (نگر: ص 332). رويكرد به تفاوت «آل» و«امت» ، احتمالا برخاسته از قول شماري از عامه است كه به نوعي توسع در معناي «آل» قائل شده‌اند و اين ديدگاه مورد انتقاد شيعه است.



عناويني چون كتاب ما اتقفت عليه العامّ بخلاف الشيعه من اصول الفرائض (نوشته ابوعلي اسماعيل بن علي عمي بصري، از مشايخ شيخ طوس (ره) (نگر: ص 29)، نشان دهند توجّه جدي و منسجم فقيهان شيعه به فقه خلافي است.



شيخ دربار «محمّدبن النّعمان الاحول» مي‌گويد:« ويلّقب بشيطان الطّاق! و الشّيعة تلقّبه بمومن الطّاق» (ص 388). در آثار هشام بن حكم نيز به «الرد علي شيطان الطاق» باز مي‌خوريم. (نگر: ص 494).



از گزارشهاي قابل توجّه فهرست براي متن شناسان، آنجاست كه شيخ (ره) ـ مثلاً ـ اجزاي كتاب شريف كافي (نگر:ص 393 و 394) و يا مبسوط خود (نگر: ص 448 و 449) را گزارش مي‌كنند.



محقّق طباطبايي ، مصحّح فقيد فهرست، آنجا كه شيخ (ره)اجزاي كتاب شريف كافي را برشمرده، خاطرنشان كرده است كه تفاوتهاي در عنوان برخي اجزاء و همچنين ترتيب اجزاء در گزارش شيخ (ره) و كافي‌ مطبوع وجود دارد. (نگر: ص 394، پي نوشت).



طبعاً در تحقيق و ساماندهي ضبط نصّ كتابهايي چون كافي از اين دگرسانيها ـ هر چند جزئي باشند ـ نبايد گذشت.




قدمت، اهمّيّت و ارجمندي فهرست شيخ و بلند پايگي مصنّف عالي‌مقامش، سبب شده كه از ديرباز، محل عنايت و مراجعه و گفتگو و جستجو و نگرش و نگارش اهل فن باشد.



در سد ششم هجري، دو عالم بزرگ شيعي كه از جهاتي با هم اشتراك دارند (يعني هر دو در يك روزگار مي‌زيسته و نزديك به صد سال عمر يافته و در پاره‌اي از مشايخ اشتراك داشته و در وسعت اطّلاعات كم نظيرند)، هر يك كتابي به عنوان متمم فهرست شيخ (ره) تأليف كرده‌اند، بدون اين كه هيچ يك از ديگري اخذ كرده باشد: يكي معالم العلماء نوشت محمّدبن علي شهرآشوب (489 - 588 ه‍ .ق) كه فهرست شيخ (ره) را تلخيص كرده و 43 تن از نويسندگان را فرو انداخته و در مقابل، 143 نفر را برافزوده است؛ و ديگر، فهرست شيخ منتجب الدّين رازي (علي بن عبيدالله بن حسن بن حسين بن بابويه) كه در سال 504 زاده شده و تا سال 600 ه‍ .ق زنده بوده است.



اين دو اثر، هر دو از نفائس ذخائر اماميّه است، با اين تفاوت كه معالم ابن شهرآشوب از جهتي در اسلوب تأليف منقح‌تر است.



مرحوم محقّق حلّي (در گذشته به 676 ه‍ .ق) فهرست شيخ (ره) را تلخيص نموده، بدين گونه كه نام آثار و اسانيد را حذف كرده و به ياد كرد نام مصنّفان و سائر خصوصيّات بسنده نموده و اسماء را به ترتيب نام و لقب و كنيه مرتّب ساخته است. نسخه‌اي از آن در كتابخان علّامه سيّد حسن صدرالدّين بوده كه مرحوم شيخ آقا بزرگ (ره) ملاحظه نموده است.



مولي عنايه الله قهپائي، صاحب مجمع الرجال و شيخ علي بن عبدالله الاصبعي البحراني (در گذشته به 1127 ه‍ .ق) ، هر يك به طور جداگانه ترتيبي از فهرست شيخ (ره) سامان داده‌اند.



شيخ سليمان بن عبدالله ماحوزي معروف به محقّق بحراني (1075-1121 ه‍ .ق) شرح كرامند و مدقّقانه‌اي بر فهرست نوشته كه مع‌الاسف ناتمام مانده. نام اين شرح معراج اهل الكمال الي معرفة الرجال است و خوشبختانه به تحقيق فاضل بسيار كوش، آقاي سيّد مهدي رجائي به طبع رسيّده است.



در نگارشهاي قديم و جديد انتقاداتي هم از فهرست شيخ شده است. از جهت ياد نكردن فساد مذهب برخي از مذكوران در فهرست، بر شيخ (ره) خرده گرفته‌اند؛ كه مثلاً درباره ابراهيم بن بكيربن ابي السمال توضيح ويژه‌اي نداده است، به رغم اين كه وي ـ چنان كه كشّي و نجاشي تصريح نموده‌اند ـ واقفي بوده است يا دربار حسن بن علي السجاده با آنكه ـ العياذ بالله ـ ابوالخطّاب را بر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ برتري مي‌داده است.



بر شيخ (ره) خرده گرفته‌اند كه در «باب من عرف بكنيه و لم اقف عليه باسم» افرادي را ياد كرده كه نامشان شناخته شده است و خود او گروهي از ايشان را در خور فهرست و گروهي را در رجال، به نام ياد نموده است.



رجال پژوهان سهوهائي در فهرست نشان داده‌اند. يكي از رجاليان معاصر بهره‌وري شيخ طوسي (ره) را از فهرست ابن نديم كه مورد اعتماد اهل فنّ رجال حديث نيست، سبب اصلي برخي سهوهاي آن شمرده است.



پاره‌اي نابسامانيها در فهرست شيخ (ره) هست. ثعلبه بن ميمون كه از اصحاب امام كاظم ـ عليه السّلام ـ بوده، به گفت شيخ (ره) در رجال صاحب كتاب بوده ، ولي در فهرست مذكور نيفتاده است، همچنين به بعضي بني زراره كه به تصريح خود شيخ (ره) در فهرست صاحب اثر بوده‌اند، در فهرست گزارشي اختصاصي نيافته است.



شيخ (ره) در كتاب رجال از حسين بن عبيدالله غضائري ياد كرده، و ياد كرد تصانيف او را در فهرست، صراحتاً متذكّر گرديده است. همچنين است حسين بن علي بن سفيان بزوفري. با اين همه و با اين كه اين هر دو صاحب اثر هستند، حتّي نامشان در فهرست نيامده و ظاهر آنست كه سرگذشت و ياد كرد ايشان از فهرست فروافتاده باشد، چه ابن داود، سرگذشت ابن غضائري را در فهرست ديده بوده و پيداست در نسخه‌اي از فهرست كه نزد او بوده، اين سرگذشت وجود داشته است.




نسخ صحيح فهرست شيخ (ره) تا زمان ابن داود حلّي (زاده به 647 ه‍ .ق) موجود بوده و او تصريح نموده كه نسخ رجال و فهرست به خط مؤلف در اختيار اوست، ولي متأسّفانه بيشترين نسخ موجود و متداول آن به قول علّامه كلباسي، صاحب سماء المقال، «از تصحيف و غلط خالي نيست»، از همين رو امثال شيخ سليمان بحراني (در گذشته به 1121 ه‍ .ق) در تصحيح فهرست ـ ولو به طرز قياسي ـ اهتمامها كرده‌اند و تاكنون جاي طبع انتقادي قابل اتّكائي از اين اثر خالي بوده است.



فهرست شيخ (ره) يك بار در سال 1271 ه‍ .ق / 1853 م. به وسيل ا. سبرنجر و مولي عبدالحق در هند به چاپ رسيّده است و در اين چاپ بر اساس حروف يكم و دوم و سوم نام و نام پدر و نام نيا ترتيب يافته. در سال 1356 ه‍ .ق هم با مقدّمه و تصحيح و تحشي علّامه سيّد محمّد صادق آل بحرالعلوم در مطبع حيدري نجف اشرف چاپ شده است. در اين چاپ ذكري هم از چاپ ليدن فهرست شده كه شايد اشتباه باشد.



آقاي جواد قيّومي هم فهرست شيخ (ره) را تصحيح و تحقيق كرده و در شعبان المعظّم 1417 ه‍ .ق به چاپ رسانيده‌اند. يكي از محسنات طبع ايشان، الحاق پژوهشنامه‌اي است تحت عنوان «بحثٌ حول طرق الشيخ في الفهرست» كه پايگاه رجالي رجال مذكور در طرق فهرست را در بر دارد و براي برخي مراجعات بسيار سودمند است.



آنگونه كه در نشري اخبار التراث (39/11) ، منتشر كويت آمده «عبدالله بومعين» دراسه و تحقيق فهرست شيخ طوسي (ره) را به سر برده؛ ولي دانسته نيست آيا طبع و نشر هم شده يا نه.



تصحيح و تحقيق تازه انتشار يافت مرحوم استاد سيّد عبدالعزيز طباطبايي ـ عليه رضوان الله ـ تا حدود زيادي ، ما را به متن انتقادي آرماني فهرست نزديك مي‌گرداند.



بي‌گمان اگر محقّق مفضال كتاب، زنده ياد علّامه سيّد عبدالعزيز طباطبايي (رض) عمري درازتر مي‌يافت و به تتميم پژوهش خويش كامياب مي‌گشت، حواشي اين تحقيق سرشار بود از فوائد وتنبيهات و ايضاحات ـ نظير آنچه (در حاشي ص 72 و 73) دربار بهره‌وري ابن شهرآشوب از الجلاء في الغيب و قول صاحب نقض دربار ابن سمك قمي افادت نموده است. نوعي ابهام كه در ساماندهي «سازوار انتقادي» و گزارش نسخه بدلهاي كثيري از متون مصحّح ملاحظه مي‌شود، متأسّفانه در اين تصحيح نيز به چشم مي‌آيد. آن ابهام ناشي از عدم تحديد حوز مورد اختلاف در نسخه‌هاست.



نمونه را، در پايان « الا ان له كتاباً في قراءة اميرالمؤمنين عليه السّلام» (ص، 349)، راده‌اي گذاشته‌اند و در پائين صفحه نوشته‌اند: «ليس في» «م.ك» و كتبناه عن «د.ف». پايان اين بخش مورد بحث طبعاً لفظ «السلام» است، ولي آغاز آن كجاست؟ دانسته نيست.



اين ابهام در سه پي نوشت ديگر همان صفحه هم هست (يعني پي نوشتهاي 2 و 6 و 7 از ص 349).



سزاوار است با بهره‌وري از پژوهش‌ محقّق طباطبايي (ره) و ديگر پژوهندگان اين شاخه، و نيز برخي دستنوشتها كه در تحقيق استاد طباطبايي هم به كار رفته، راه تحقيق و پژوهش اين متن كرامند ادامه داده شود. در اين ميان، دستنوشت نفيس علّامه استاد سيّد محمّد علي روضاتي ـ حفظه الله تعالي ـ شايان توجّه فراوان است.



دستنوشت علّامه روضاتي ـ چنان كه بنده به لطف ايشان در روز يكم رجب 1421 ه‍ .ق شرف ملاحظ آن را يافته‌ام ـ از روي دستنوشتي نوشته شده كه خط شيخ حسن بن علي بن داود حلّي بر آن بوده و بيشتر به آن مشكول و معرب است و حواشي بسيار عالي، بويژه در باب اختلافات حركت گذاري و تلفظ نامهاي خاص دارد كه همگي شايست ضبط و تدوين مي‌باشد. فرجام سخن را درود بر هم راست كيشان راست كوش قرار مي‌دهم كه به قلم و قدم و از روي خلوص براي احياي تراث امت مرحومه مي‌كوشند، و رنج شبانروزي خويش را تنها توش معاد و سرماي دين مي‌سازند، نه زاد معاش و بضاعت دنيا.



والعاقبة للمتّقين و السّلام علي عبادالله الصّالحين.






. اين حديث را، محدّث نوري (ره) (در: مستدرك الوسائل، تحقيق موسسه آل البيت عليهم السلام، ج 17، ص 302) به نقل از غرر آمدي آورده است.



. نگر: فردوس، علاء الملك حسيني شوشتري مرعشي، با مقدّمه و تصحيح و تعليق: ميرجلال الدّين حسيني ارموي (محدّث) چ 2: تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1378 ه‍ .ش. ص 209.



ترجمه: و هر لذت جوي را گردشگاهي هست، و لذيذترين لذت هر دانشمند در كتابهاي اوست.



. سنج :هزار شيخ طوسي،تهيه وترجمه وتنظيم:علي دواني ،ج1و2،چ2:1362ه.ش،ص257و258.



آيا كم اعتنايي شيخ (ره) به اين فهرست، آن نيست كه «انّه كان يري القول بالقياس» (ص 392)؟!



. نگر‌: يادنام علّامه اميني، به كوشش شهيدي و حكيمي، ص 35 و 36.



. سنج: موسوعة النجف الاشرف، جعفر الدجيلي، دارالاضواء، ج 7، ص 407 و 408.



. نگر: چهار كتاب اصلي علم رجال، آيه الله سيّد علي خامنه‌اي، چ 2: 1374 ه‍ .ش، ص 20 و 21 (متن و پي‌نوشت).



.سنج: موسوعة النجف الاشرف، جعفر الدجيلي، دارالاضواء، ج 7، ص 407 و 408.



. نگر: چهاركتاب اصلي علم رجال،آيه الله سيّد علي خامنه‌اي، چ2: 1374 ه‍ .ش ، ص (متن و پي‌نوشت).



. نگر: الفهرست، تحقيق نشر الفقاهه، چ 1، ص 18.



. سنج: همان، ص 16.



. سنج: همان، ص 9 و 15 و 20.



. سنج: همان، ص 14.



. سنج: فصلنام ميراث شهاب، ش 19، ص 77.



. سنج: همان،‌همان ش، ص 79.



. دربار «عثمانيّه جاحظ و نقضهاي آن»، نوشتار پژوهشيانه سيّد علي ميرشريفي (در : آين پژوهش، ش 5، صص 11-26) خواندني است.



. نگر: يادنام علّامه اميني، به كوشش شهيدي و حكيمي، ص 49.



. نگر: همان، ص 50.



. حديث نبوي است، نگر: منيه المريد، تحقيق: المختاري، ص 173.



. حديث علوي است . نگر: مشكاه الانوار في غرر الاخبار، الطّبرسي، تحقيق: مهدي هوشمند، حديث 694.



. هر دو حديث علوي است. نگر: نهج البلاغه ، با ترجمه دكتر سيّد جعفر شهيدي، حديث 79 و 80 از بخش كلمات قصار.



. هر دو حديث علوي است. نگر: نهج البلاغه ، با ترجمه دكتر سيّد جعفر شهيدي، حديث 79 و 80 از بخش كلمات قصار.



. الحكم من كلام الامام اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام ، قسم الحديث في مجمع البحوث الاسلاميه، ج 1، صص 220-221.



. نگر: چهار كتاب اصلي علم رجال، آيه الله سيّد علي خامنه‌اي، چ 2: 1374 ه‍ .ش ، ص 20 (پي‌نوشت).



. الذّريع، ج 2، ص 134.



. نگر: الفهرست، تحقيق نشر الفقاهه، چ 1، ص 15 و 83 و 249 (با پي‌نوشتها).



. استاد ما، علّامه روضاتي ـ حفظه الله تعالي، مراد از «غلام» را در امثال اين موارد، چيزي نظير شاگرد ملازم مي‌دانند.



. سنج: فصلنام ميراث شهاب، ش 19، ص 78.



. براي ملاحظ قول عامه، نگر: مفردات الفاظ القرآن، الراغب الاصفهاني، تحقيق صفوان عدنان داودي، ص 98؛ و تاج العروس، ط. قديم، ج 7، ص 216 و 217؛ و: الحدائق النديه، السيّد عليخان الكبير، دارالهجره، (افست از روي چاپ سنگي) ، ص 8؛ و : البهجة المرضيّّة، دارالهجر: ط. 1، 1419 ه‍ .ق ، ص 15.



. نگر: يادنام علّامه اميني، به كوشش: شهيدي ـ حكيمي، ص 36 و 37.



. تفصيل را، نگر: همان، ص 51.



. نگر: الذّريع، ج 4، ص 425.



. سنج: الذّريع، ج 4، ص 66.



. اين اثر در سال 1412 ه‍ . ق به همراه بلغه المحدّثين (از همان پديد آورنده، به تحقيق شيخ عبدالزهراء العويناتي) چاپ شده و ناشر آن محقّق عويناتي قيد گرديده است.



شرح شيخ سليمان (ره) در كار فهم و تصحيح متن فهرست، نيك مؤثّر مي‌افتد و واجد اهمّيّت بنيادين است.



. نگر: الفهرست، تحقيق نشر الفقاهه، چ 1، 1417، ه‍ .ق ، ص 15.



. نگر: همان، ص 18.



. نگر: چهار كتاب اصلي علم رجال، آيه الله سيّد علي خامنه‌اي، چ 2: 1374 ه‍ . ش،ص 57



. نگر: الفهرست، تحقيق نشر الفقاهه، ص 17 و 18.



. نگر: همان، ص 16.



. سنج: چهار كتاب اصلي علم رجال، آيه الله سيّد علي خامنه‌اي، چ 2: 1374 ه‍ .ش، صص 52-54.



. سنج : همان ، صص 54-56 .



. ناشر اين چاپ فهرست، «نشر الفقاهة» بوده است و روي جلد هم به عنوان «تحقيق نشر الفقاه» ياد گرديده.



. اين مقالت، در عين تفرق دل و توزّع خاطر، و با قلّت بضاعت و عدم استطاعت، شتابناكانه، به درخواست و الحاح آينه ميراث قلمي شد. اگر عمري و توفيقي بود، بايد بسط و انسجام بيشتر باشد.



علي ايّ حال، بر هر سهو و زلل بيان و بنان ، توقّع عفو را اغماض دارم ؛ و العذر عند كرام النّاس مقبولٌ .

/ 1