نگاهی به فهرست ابن ندیم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نگاهی به فهرست ابن ندیم - نسخه متنی

یوسف حسین بکار؛ مترجم: حسین علی نقیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


آينه پژوهش، ش:88- مهر و آبان 83 سال پانزدهم


نگاهي به فهرست ابن‌نديم


يوسف حسين بكار


ترجمه حسين علينقيان



كتاب الفهرست للنديم. تحقيق محمدرضا تجدد، 6+ 164+ 425ص، رحلي.


چه زيباست كه غير عرب‌هاي آشنا به زبان عربي و علوم و آداب آن در تصحيح و
انتشار كتاب‌هاي تمدّن اسلامي عربي با محققان عرب مشاركت مي‌نمايند و اين
آثار را از تاريكي‌ها‌‌‌ به روشنايي‌ها مي‌برند تا دانشمندان و محققان در
زمينه‌هاي مختلف تخصصي خود از آنها بهره‌مند شوند. بهترين نمونه اين مشاركت
موفق، تصحيح و انتشار كتاب الفهرست ابن نديم توسط مرحوم استاد محمد رضا تجدد
است كه در جستجوي نسخه‌هاي خطي كتاب و به چنگ آوردن آنها از جاهاي مختلف- چنانچه
در مقدّمه گفته- تلاش و سرمايه فراوان به خرج داد.


تصحيح در حد خود، مسئوليتي سترگ و باري سنگين و مهم به شمار مي‌آيد. اما چنين
است كه مؤلف در كتاب موسوعه‌اي چون الفهرست، به يك علم بسنده ننموده، صدها نفر
از شخصيت‌هاي علمي در شاخه‌هاي مختلف آن را ليست­بندي كرده و به يك كتاب واحد
اكتفا نكرده است و هزاران كتاب در موضوعات و تخصصات مختلف را از كهن‌ترين ايام
تا به زمان خود معرفي و عرضه نموده است. كتاب الفهرست چنانچه خود مي‌گويد:
«فهرست كتاب‌هاي تمامي امت‌ها- از عرب و عجم- است كه در رشته‌هاي گوناگون علمي
به زبان و خط عربي موجود بوده، با اخبار مصنفان و طبقات مؤلفان و سلسله خانوادگي
و تاريخي تولد و دوره زندگاني و زمان وفات آنها و شهرهايي كه در آن اقامت داشته و
صفات نيكو يا ناپسندي كه داشته‌اند، از ابتداي پيدايش هر علم تا اين زمان كه
سال سيصد و هفتاد و هفت هجري است.» (مقدمه، ص3)..


محقق فاضل نسبت به مسئوليتي سنگين و مهم كار خود، اشعار داشته، با تواضعي
تمام در مقدمه مي‌گويد: «با اين وجود، به صراحت مي‌گويم كه كتاب همچنان
نيازمند تدقيق، بررسي و تحقيق است.»


با توجه به اين نكته كه خود مصحح بدان تفطن يافته و نيز به اين اعتبار كه او
خود نسبت به ترجمه اين چاپ به زبان فارسي اقدام نموده و در مقدمه (ص ب) گفته است:
«....چاپ فلوگل را براي مقابله و بر شماري لغزش‌هاي آن قرار دادم و اختلافات آن
چاپ را با اين نسخه با علامت(ف) نشان داده‌ام…»، و نيز نظر يكي از مصححان
بزرگ يعني استاد سيد احمد صقر كه گفته است: «من معتقدم كه تمامي خوانندگان كتب
قديمي بايد به ناشر كمك كنند و لغزش‌ها و خطاها ]ي اين آثار[ و ملاحظات خود را در
مورد آنها ابراز دارند تا در نتيجه مشاركت علمي، كتب عربي از شائبه‌هاي تحريف و
تصحيف كه به دست ناسخين قديمي و ناشران كنوني رخ مي‌دهد، رهايي يابد».


با توجه به تمامي اين ملاحظات، به ضرورت نگارش اين مقاله پي بردم تا مصحح را
در انجام مسئوليتش ياري دهم و نه از باب نقد؛ بلكه به جهت بيان پاره‌اي ملاحظات
آن را ارائه دهم تا سهمي ولو اندك در خالي ساختن كتاب از آفات بسيار تحريف كه به
دست ناسخان قديمي و ناشران جديد رخ داده، داشته باشم. اين‌گونه مشاركت هدفمند و
سازنده، موجب خواهد شد كه امهات كتب تمدن ما به صورت آغازين و مدون اوليه خود
نزديك‌تر شود.


كتاب الفهرست قبل از اين چاپ، دوبار به چاپ رسيده بود: چاپ اول آن به تصحيح
مستشرق آلماني گوستاو فلوگل با تعليقاتي از جوهانس روديگر و موللر در قالب دو
جلد (لايپزيك 1871- 1872م) به سامان رسيد و چاپ دوم آن توسط مكتبه رحمانيه در قاهره
(1348هـ/ 1930م) به اتمام رسيد. محققان نيز بسيار به خطاها و اوهام و تحريفات اين دو
چاپ به ويژه چاپ مصر اشاره كرده‌اند.


اما چاپ كنوني كه مورد صحبت ماست علي‌رغم تلاش‌هايي كه مصحح مبذول داشته و
بايسته تقدير و تمجيد و امتنان است نيز از آنچه بر دو چاپ قبلي عارض شده خالي
نمانده است. حق آن است كه اين چاپ داراي مزايا و ويژگي‌هاي منحصر به فرد است،
اما ملاحظات و اشكالاتي نيز دارد كه به صورت كوتاه به آن اشاره مي‌كنم.


ويژگي‌هاي و مزاياي كلي


ستودن مصحح و چاپ و تصحيح او دلايل زيادي دارد كه مهم‌ترين آن بدين قرار
است:


مصحح به چاپ فلوگل و چاپ مصر- به جهت تكمله آن- اطمينان نكرده و سعي نموده است
كه تمامي نسخه‌هاي كتاب را جمع‌آوري كند. او بر نسخ? چستربيتي دوبلن و نسخه
شهيد علي پاشا در كتابخانه سليمانيه استانبول و ديگر نسخه‌ها اعتماد كرده و
چاپ فلوگل را براي موازنه و مقابله، اساس قرار داده و در مقدمه به آن اشاره كرده
است.


شايد از مهم‌ترين مزاياي اين چاپ، زيادتي است كه مصحح از طريق نسخه‌هاي
مختلف بدان دست يافته است. بيشترين اين زيادت مربوط به مقاله پنجم كتاب، به ويژه
فن اول آن است. اين زيادات قبلاً به چاپ نرسيده بود و مصحح در آغاز فن اول از
مقاله پنجم (ص 20) اشاره داشته كه اين زيادت از ص 201 تا 218 از نسخه خطي (شماره 3315)
مستشرق انگليسي (گيب/Gibb) بوده است؛ در عين حال مصحح به اينها اكتفا ننموده و
اضافاتي مربوط به متكلمين معتزلي از تراجم آنها افزوده است. اين اضافات در آخر
چاپ مصر با عنوان (تكلم? الفهرست) انتشار يافته و شامل موضوعات ذيل
مي‌شود:


الف: لم سميت المعتزله بهذا الاسم؟ (ص 201)؛


ب: ذكر اول من تكلم في‌القدر و العدل و التوحيد (201)؛


پ: اسماء من اخذ عنه العدل و التوحيد (202)؛


ت: الحسن بن ابي‌الحسن البصري) (202)؛


ث: واصل بن عطاء (202-203)؛


ج: عمرو بن عبيد (203)


چ: تسمي? من اخذ عن عمرو واصل (203)؛


ح: ابوالهذيل العلاف (203- 204)؛


خ: من اصحاب ابي‌الهذيل (205)؛


د: الاسواري (205)؛


ذ: بشر بن المعتمر (205)؛


ر: النظام (205-206)


ز: الدمشقي (206)؛


س: عيسي بن صبيح المردار (206-207)؛


ش: معمر السلمي (207)؛


ص: نمام? بن اشرس (207-208)؛


ض: جعفر بن مبشر (208)؛


ط: الجاحظ ابوعثمان و ما استحسنه من كلامه و كتبه و رسائله (208-212)؛


ظ: احمد بن ابي‌داوود (213)؛


ع: الاسكافي، ابن الاسكافي (213)؛


غ: جعفر بن حرب (213)؛


ف: ذكر قوم من المعتزله ابدعوا و تفردوا و هم: الاصم، الفوطي، ضرار بن عمرو؛
عباد بن سلمان، ابوسعيد الحضري، ابوحفض الحداد، عيسي الصوفي، ابوعيسي الوراق،
ابن الروندي، و اناشي الكبير (214- 217)؛


در آخر صفحه 217 اضافات نسخه گيب پايان مي‌يابد و صفحه 218 به مانند نسخه فلوگل،
با واسطي آغاز مي‌شود. اما مصحح در نسخه هند به اضافاتي ديگر قبل از شرح حال
واسطي دست يافته، آن را در چاپ خود اثبات مي‌كند. اين اضافات شامل اخباري از اين
افرادند: بردعي، شطوي، حارث الوراق، ابو قاسم بلخي، صيمري، باهلي، احمد بن يحيي
منجم (ص 218-220). همچنين كمي اضافات متفرقه ديگر در لابه‌لاي كتاب به چشم مي‌آيند
كه بيشترين آنها اسامي كتاب‌ها مي‌باشد، مانند كتاب (الكلاب الاول و الكلاب
الثاني) (ر. ك : ليست كتاب هشام الكلبي، ص 110).


با وجود اين، مصحح در نسخه‌اي كه بر آن تكيه كرده، نقص فاحشي مي‌يابد و آن را
از چاپ فلوگل حرف به حرف، كامل مي‌كند (نگر: هامش، ص 17). اين اضافات مؤيد درستي
نظر كساني است كه معتقدند نسخه‌هايي كه از كتاب الفهرست- قبل از اين نسخه- چاپ
شده‌اند، ناتمام و ناقص بودند. اولين شخصي كه قايل به اين نظر شد، مرحوم احمد
زكي پاشا بود كه وقتي ديد كتاب الفهرست با اين حجم، تقريباً از جاحظ كتابي ذكر
ننموده، تعجب مي‌كند. دنبال او استاد ]مرحوم[ عبدالسلام هارون مي‌گويد: «عجيب
است كه خواننده در فهرست ابن‌نديم تقريباً چيزي از آثار جاحظ جز به صورت گذرا و
عرضي نمي‌بيند با اينكه ابن‌نديم از اساطين وراقي بوده و برجسته‌ترين متخصص
در فن كتابشناسي و كتابخانه‌ها بوده است». آن‌گاه شيخ عربيت آن را با نص
ابن‌حجر عسقلاني تأييد مي‌كند: «ابن نديم كتب جاحظ را به تعداد يكصد و هفتاد و
اندي گزارش كرده است.»


پاي‌بند به رعايت دقت، تأني و ترتيب و نظم در اعلام و اخبار.


مصحح توانسته است كه بسياري از تحريفات و تصحيفات دو نسخه قبلي را خواه در
اسامي اعلام و خواه در اسامي كتاب‌ها و يا الفاظ، جملات و عبارات، اصلاح
نمايند. مانند اين موارد:


الف. توزي- به تاي مشدد- (عبدالله بن محمد بن هارون) ص 65، در دو نسخه ديگر: ثوري-
به ثاء - آمده است. توزي يا همان توجي، شاگرد ابوعبيده بوده است.


ب. اصلاح خطاهايي كه در دو نسخ? فلوگل و مصر در مورد اخبار فراء آمده است. در آن
دو نسخه در قسمت اسامي حدود ]فراء[ آمده: «حد ملازم? رجل» كذا؛ اما مصحح در نسخ?
خود آن را اصلاح نموده و چنين ثبت كرده است: «حد منذ و مذوهل») (ص 74).


ج. در اخبار ابوحنيفه دينوري (ص 86)، ابن نديم كتابي از او با عنوان (الرد علي
لغذه الاصفهاني) ذكر كرده در حالي كه در دو نسخ? ديگر ] مصر و فلوگل[ اين كتاب با
عنوان: (الرد علي رصد الاصفهاني) آمده است.


د. در اسامي‌اي كه از ابوالاسود دوئلي فرا گرفته‌اند، نام «ميمون الاقرن»
آمده، در حالي كه در دو نسخ? (ف) و (م)، «ميمون بن الاقرن» ذكر شده است. و درست آن
ضبط استاد تجدد است كه با تكيه بر كتاب مراتب النحويين (ص 11) آن را آورده است.


نمونه‌هاي اين برتري‌ها زياد است، به طوري كه هر كس با مقايسه بين اين چاپ و
دو چاپ قبلي، آن را به وضوح در مي‌يابد. اما مصحح با وجود اين، در برخي مسائلي كه
در دو نسخه قبلي به صورت صحيح آمده است، دچار خلط و اشتباه شده كه نمونه‌هاي آن
را خواهيم آورد.


به جز چند خطاي مطبعي، در تهيه فهارس كتاب كه شامل موضوعات، اعلام، قبايل،
طوايف، اماكن، شهرها و كتاب‌ها مي‌شود، دقت و ظرافت به كار برده است. اين
فهارس، محقق را در راه‌يابي سريع و آسان به مطلب مورد نياز خود بدون تلاش و
سختي، ياري مي‌دهد.


ليست خطا و صواب ملحق به كتاب. اين ليست علي‌رغم فوايد آن، اندك است، زيرا
خطاهاي ديگر مطبعي چندين برابر خطاهاي ياد شده بوده و در ليست مذكور نيامده است.


ملاحظات و اشكالات كلي


آنچه مي‌تواند در عداد فهوات كلي به حساب آيد، شامل موارد ذيل مي‌شود:


تصحيح، انتقال متن از نسخه‌ها و بردن آنها به چاپخانه براي چاپ كتاب نيست.
تصحيح، تلاش و كوشش و رنج و زحمت است. تصحيح، زدودن مبهمات و كشف امور پيچيده و
جستجو براي اثبات صواب و يا نزديك به صواب و آگاهي سازي نسبت به آن است. اما محقق
فاضل چنين مي‌نمايد كه هدف اولش اين بوده كه همه آنچه را كه در نسخه‌هاي مورد
اعتماد يافته، انتقال دهد و در نتيجه اينكار، امور بسياري را به عنوان خطا
برشمرد. حال آنكه آنها درست و بدون اشكال بوده‌اند. نيز در هوامش- چنانكه در
مقدمه تصريح داشته- چيز‌هايي را که به ظن خود با نسخه فلوگل مطابقت نداشته ،
ضبط نموده است. بدين روي، تعليقات و حواشي او در هوامش، بسيار اندك بوده و
جايگاه مناسبي براي ذكر آنها نبوده است. چه، بسياري امور و مسائل از اشاره و
تنبيه مصحح خالي مانده است به اضافه اينكه براي مقايسه و به دست دادن خطاهاي
كتاب‌ها بسنده كردن به نسخه فلوگل كافي نخواهد بود.


مصحح كتاب، پاره‌اي از اموري را كه جزء اصول كار يك مصحح است، رعايت نكرده
است. مثلاً ابيات كتاب را مصدريابي ننموده و آنها را با منابع ديگر مقايسه نكرده
است. همچنين او براي يكبار هم كه شده در جهت جبران نقايص و خطاهاي مربوط به اسامي
اعلام و تاريخ تولد و وفات آنها و مانند آن، تلاش ننموده است. حال آنكه در صورت
بهره‌مندي از منابع مربوط، اينكار به سهولت انجام مي‌گرفت. اما ما به جهت كثرت
اين دست نقايص و پراكندگي زياد آن كه اصلاحش از عهده يك مصحح خارج است، عذر او را
مي‌پذيريم.


انتظار مي‌رفت كه مصحح فارسي زبان، نسبت به ترجمه اسامي برخي كتاب‌هاي
فارسي به عربي اقدام مي‌نمود تا خواننده عربي به آنها آگاهي و شناخت پيدا
مي‌كرد. چنانكه معاني پاره‌اي از كلمات فارسي را به عربي توضيح داده است. مثلاً
در هامش، ص 84 گفته: « نك، واژه‌اي است فارسي به معني لطيف.» و چقدر مفيد و جالب
بود كه مصحح، معاني برخي اسامي كتب فارسي را اين‌گونه ترجمه مي‌كرد. مثل كتاب
«هزار دستان» به معني الف قصه (ص 354)؛ خاصه اينكه ابن‌نديم خود نسبت به ترجمه
برخي از عناوين اقدام نموده است. مثلاً در موضوع قلم فارسي (ص 15) گفته: الكل شاه و
معناه ملك‌الطين (= پادشاه گِل).


ملاحظات و اشكالات خاص


اينها خصايص و مزايا و نيز ملاحظات و اشكالاتي كلي بودند؛ اما ملاحظات و
اشكالات خاص، زياد و شاخه به شاخه و پراكنده هستند و ترجيح دادم كه آنها را
باب‌بندي نموده، در عناوين و موضوعات آن محدود نمايم تا بتوانم هر يك از تفصيل
دهم:


نقطه‌گذاري؛


ملاحظاتي در مورد اسامي اعلام و القاب آنها؛


ملاحظاتي در مورد اسامي كتاب‌ها؛


ملاحظاتي درباره اشعار؛


ملاحظاتي پيرامون الفاظ، جملات و عبارات؛


ملاحظاتي زباني و نحوي؛


ملاحظاتي املايي و مطبعي؛


نقطه‌گذاري


تنقيط يا Punctuation در اصطلاح انگليسي يا همان نقطه‌گذاري در زبان فارسي از
مهم‌ترين اموري است كه در نوشتار و تصحيح، بايسته توجه و رعايت است؛ زيرا كم
دقتي نسبت به آن باعث بسياري از اشكالات و اشتباهات مي‌شود. اما هر چه هست،
نقطه‌گذاري در اين چاپ، بسيار بيشتر از دو چاپ قبلي رعايت شده است.


موارد كم توجهي نسبت به نقطه‌گذاري در اين نسخه، بسيار است كه به ذكر
نمونه‌هاي ذيل اكتفا مي‌كنم:


الف. در بخش ارائه كتاب‌هاي مدائني (قسمت كتب وقايع او، ص 115) آمده: «كتاب سلم،
ابن قتيبه و روح ابن حاتم». كه صحيح آن بدون نقطه بوده و چنين است: «كتاب سلم بن
قتيبه و روح بن حاتم».


ب. در بخش مربوط به ابن سعدان و كتب او آمده: «و له من الكتب، كتاب الخيل، رأيته
لطيف» (ص 87). نوشتن عبارت با اين شكل، موجب اشتباه در بعد از فعل «رأي» مي‌شود.
صحيح عبارت، بر اين اساس، اين است كه «لطيف»، منصوب باشد، چنان كه در دو نسخه (ف)
و (م) نيز چنين است. اگر قواعد نقطه‌گذاري رعايت مي‌شد و عبارت به اين صورت
مي‌آمد: «و له من الكتب: كتاب الخيل، رأيته لطيف»، به آساني از ايجاد اشتباه
جلوگيري مي‌شد. ابن‌نديم در كتابش براي كتابهايي كه خود در جاهاي متعدد ديده
اين عبارت را به كار برده است. «معناي لطيف در اينجا يعني: «كوچك».


ج. در بخش مربوط به «الباحث عن معتاص العلم) يعني محمدبن سهل مرزبان كرخي آمده:
«و قال لي: من رآه انه اشل اليد …»(ص 152). صحيح عبارت چنين است: «و قال لي من رآه:
انه اشل اليد …»


ملاحظاتي در اسامي و القاب اعلام


بسياري از اسامي و القاب در اين چاپ، تحريف شده‌اند؛ زيرا مصحح خود را زياد
به زحمت نينداخته كه آنها را در منابع مختلف بررسي نموده و از صحت آن مطمئن شود.
اين اسامي را، وي بر اساس مخطوطات قبلي و بيشتر بر اساس مقايسه با چاپ فلوگل ضبط
نموده است. اينها نمونه‌هايي از اين دست اشتباهات هستند:


ص 35: (النقار) - به نون- (همان ابوعلي حسن قرشي) است، كه ياقوت حموي او را (بقار)
ملقب كرده است (معجم الادبا)، ج 8، ص 109). نيز صاحب الفهرست، كتاب (اللغه و مخارج
الحروف و اصول النحو) را به او نسبت داده حال آنكه ياقوت و سيوطي، اين كتاب را
(اللغه في مخارج الحروف و اصول النحو) ذكر كرده‌اند.


ص 64: (اخبار مبرد): اسم او: محمد بن يزيدبن عبدالاكبر بن عمير بن حسنان (كذا) ضبط
شده است. حال آنكه در معجم الادبا (ج 19، ص 111) و در (ف) و (م) به صورت: (حسان) آمده
است.


ص 66: در اخبار زجاج آمده است: « و كان سبب اتصاله بالمعتضدان بعض الندماء وصف
للمعتضد كتاب جامع النطق الذي عمله محبره (كذا) النديم، و اسم (محبر) محمد بن
يحيح بن ابي عباد، و يكني اباجعفر».


اما به نظر من روايت قفطي در مورد زجاج صحيح‌تر است كه مي‌گويد: «و سبب
اتصاله به- اي اتصال الزجاج بالمعتضد- ان بعض الندماء وصف للمعتضد كتاب (جامع
النطق) الذي عمله (محمد) النديم، و هو محمد بن يحيي بن ابي عباد، و يكني ابا
جعفر…»


ص 105: در اخبار محمد بن اسحق آمده: صاحب السيره ابوعبدالله محمد بن بشار (كذا)؛
كه صحيح آن: محمد بن اسحق بن يسار است.


ص 139: در اسامي خطبا، نام «ابن القسريه» (كذا) آمده است كه صحيح آن: ابن القريه
است. جاحظ در مورد او گفته: «و قد يبلغ الفارس و الجواد الغايه في الشهره و لا
يرزق ذلك الذكر والتنويه بعض من هو اولي بذلك منه. الا تري آن العامه ابن القريه
عندها اشهر في الخطابه من سحبان وائل»


نام ابن القريه، ايوب بن زيد است. و القريه (به كسر قاف و راء مشدد و مكسور)، جد
مادري او بوده يعني: جماعه دختر جشم بن ربيعه. ابن القريه، از طرف مادر، عرب بوده
و جزء خطيبان مشهور به فصاحت و بلاغت به شمار مي­رفته است. مي­گويند كه حجاج
او را در سال 81 هجري به قتل رساند.


ص 158: كتاب اخبار الابخر آمده كه درست آن: الابجر است. ابجر لقبي است كه به
عبيدالله بن قاسم بن خبيه شاعر، و يا محمد بن قاسم (مكني به اباطالب) از شعراي
مكه، اطلاق شده است.


ص 178: اشكالات در اين صفحه مربوط به اسامي برخي شاعراني است كه ابوسعيد سكري
اشعار آنها را جمع­آوري كرده است؛ بدين قرار:


الف. النمربن تواب. صحيح آن: النمر بن تولب است كه اشعار وي توسط دكتر نوري
حموي قيسي (استاد دانشكده ادبيات دانشگاه بغداد) به سال 1969 جمع‌آوري و انتشار
يافت.


ب. متمم‌بن برير. صحيح آن: متمم بن نويره است. خانم دكتر ابتسام مرهون صفار
(استاد دانشكده ادبيات دانشگاه بغداد) در مورد او برادرش مالك بن نويره كتابي را
با عنوان (متمم و مالك ابنانويره)- بغداد 1968- تأليف نمود.


ج. بشربن خازم. صحيح آن: بشربن ابي‌خازم الاسدي است. دكتر عزه حسن، ديوان او را
تصحيح كرد (دمشق 1960 م) و مقدمه‌اي طولاني بر آن انگاشت.


د. جران‌العور. صحيح آن: جران‌العود است. بغدادي صاحب خزانةه‌الادب،
حاشيه‌اي از ياقوت حموي بر مختصر جمهره ابن‌كلبي نقل كرده چنين مي‌گويد:
«جران‌العود، لقب شاعري جاهلي از بني‌ضبه بني‌نمير بن عامر بن صعصعه است. نام
او عامربن حارث ابن‌كلفه يا كلده است». بروكلمان نيز به اين مطلب تفطن يافته و
مي‌گويد: «ادباي عرب او را از جاهليون دانسته‌اند.» در حالي كه به زعم كرنكو او
شاعر اموي و معاصر عبدالله بن مروان بوده است…».


ديوان جران‌العود همراه با توضيحات به سال 1931 م در دارالكتب المصريه چاپ
شد.


ص 181: در اخبار بشاربن برد، او به مرغث، ملقب شده در حالي كه صحيح آن (مرعث)
مي‌باشد؛ زيرا مرعث لقب بشار بوده است ….


ص 187: در اسامي زنان آزاد و برده نام «فضل‌الشاعر» (كذا) آمده كه صحيح آن
«فضل‌الشاعرة» است. وي جاريه‌اي بوده كه در بصره متولد شده و مخصوص مردي از
نحاسين كرخ به نام حسنويه بوده است. محمدبن فرج، برادر عمرو بن فرج رخجي وي را
خريداري كرد و به متوكل اهدا نمود. ابن جاريه خوش‌سيما و خوش‌هيكل و اديبي فصيح
بوده و داراي طبع شعر.


ص 188: عمرو الحاركي. صحيح آن: عمرو الخاركي، منسوب به خارك يعني جزيره‌اي بزرگ
كه در وسط دريا و نزديك ساحل ] خليج[ فارسي قرار دارد. دعبل ابن‌علي خزاعي در شعر
خود- آنجا كه شخصي را به نام خاركي بصري هجو مي‌كند- از اين جزيره ياد مي‌كند.
ابوالفرج ]اصفهاني[ شعر او را بدون ذكر انتساب آورده:


و شاعر عرض لي نفسه لخارك آباؤه تنمي


ص 401: سلم الحاسر. صحيح آن: سلم‌الخاسر است. او سلم بن عمرو، اهل بصره و از
شاعران حكومت عباسي و راوي و شاگرد بشاربن برد ]- شاعر معروف دوره عباسي- [ بوده
است. در مورد وجه تلقيب خاسر در كتاب اغاني و غيره، دلايل زيادي آمده است….



مستشرق آلماني گوستاو گرانبوم، اشعار سلم را همراه اشعار دو شاعر ديگر يعني
مطيع بن اياس و ابوشمقمق در كتابي با عنوان (شاعران عباسي) جمع‌آوري نمود. اين
كتاب توسط دكتر محمد يوسف نجم به عربي ترجمه و اعاده تصحيح شد و با مراجعه دكتر
احسان عباسي به چاپ رسيد. جز اين، مهندس حاتم غنيم متون ديگري بر اين مجموعه به
عنوان استدراك و با نام (استدراك علي‌النصوص الشعريه في كتاب: شعراء عباسيون)
در جمله مجمله اللغه العربيه اردن (مجلد اول، ش 2، تموز 1978، ص 79-100) اضافه نمود.


ملاحظاتي در اسامي كتاب‌ها


نصيب اسامي كتاب‌ها از تحريف، اگر زيادتر از نصيب اعلام نباشد، كمتر نيست:



ص 55 (ربيعه البصري): از كتاب‌هاي او كتاب (ما قيل في‌الخيار من الشعر و الزجر)
مذكور است كه صحيح آن: (ما قيل في الحيات من الشعر و الرجز) است. و كذا در نسخه (ف) و
(م).


ص 59 (ابوعبيده): تعدادي از كتب وي به صورت محرف آمده كه ذيلاً آنها را با اشاره
به اختلافات آنها در ديگر منابع برشمريم:


الف. كتاب (جفره خالد). قفطي با عنوان (حفره خالد) ياد نموده است.


ب. كتاب معارات قيس واليمن. قفطي آن را با عنوان مغارات قيس و اليمن ذكر كرده
است.


ت. كتاب خبر ابني بغيض. قفطي: حرب بني بغيض.


ث. كتاب القتال. قفطي: القبائل.


ج. كتاب نامه الرئيس. قفطي: نابه الرئيس


ح. كتاب القبالين. قفطي: القتالين.


خ. كتاب الاوفياء. قفطي: الارقاء.


د. كتاب الحاملين الحاملات. قفطي: الحاملين و الحاملات.


ذ. كتاب تسميه من قبلت بنواسد. قفطي: تسميه من قتل من بني اسد.


ر. كتاب الفرارين. قفطي و ياقوت و ابن خلكان: القرائن.


ز. كتاب حفير الخيل. منابع قبلي: حضر الخيل. حضر بن معناي جري (= پَرش) است. استاد
ما، دكتر حسين نصار در ارائه آثاري كه در مورد خيل/ اسب است گفته: «و له - لابي
عبيده- ثلاثه كتب في‌الخيل و اسمائها و حضرها.»


س. كتاب الاعتان. منابع قبلي: الاعيان.


ش. كتاب الخسف. منابع قبلي: الخف.


ص. كتاب العلاويات. منابع قبلي: الملاويات.


ض. كتاب ادعيا، العرب. منابع قبلي: ادعي? العرب.


ط. كتاب الاحلام. منابع قبلي: الاحتلام.


ظ. كتاب الاسنان. قفطي و ابن خلكان : الانسان.


ص 73- 74 (فراء) در ليست اسامي كتاب‌هاي او آمده است:


الف: كتاب آله الكاتب. ياقوت و سيوطي: آله الكتاب آورده‌اند.


ب. كتاب حد مالم يتم فاعله. صحيح آن چنان كه در نسخه (ف) و (م) نيز آمده: «حد ما لم
يسم فاعله» است.


ص 7 (سلمه بن عاصم): از كتاب‌هاي او: كتاب العلول في النحو و در نسخه (ف): الحلول
في‌النحو آمده است. صحيح آن: المسلوك في‌النحو است. (ر.ك: بغيه الوعاه، ص 260).
ياقوت (معجم الادباء، ج 11، ص 243) كتابي از او با عنوان المسلوك في‌العربيه ذكر
نموده است.


ص 75- 76 (اخبار ابن اعرابي)، در ليست اسامي كتب او آمده:


الف. كتاب تنسيق الامثال. كه صحيح آن: تفسير الامثال است.


ب. كتاب نوادر الدبيريين (نيز ص 96). درست آن: نوادر الزبيريين.


دكتر حسين نصار مي‌گويد: «ابن اعرابي در نوادر، سه كتاب نوشته به اسم:
النوادر، نوادر الزبيرين و نوادر بني ‌فقعس. ما جز از النوادر اطلاعاتي در دست
نداريم»


ج. كتاب الذباب. صحيح آن: كتاب الديات است.


ص 79: از كتاب‌هاي ابن سكيت، كتاب: المنطق ذكر شده كه صحيح آن: اصلاح المنطق
است، كه در دو نسخه قبلي نيز آمده، اين كتاب مشهور و معروف است. و با تصحيح و شرح
استادان: احمد محمد شاكر و عبدالسلام هارون دوبار به چاپ رسيده است. گفتني است
عنوان كتاب، كساني را كه موضوع آن را نشناخته‌اند، به اشتباه انداخته و گمان
مي‌كنند كه مباحث كتاب در علم منطق است، متوجه نيستند كه آن كتاب لغت است و در
مورد زايش و شيوع لحن و خطا در زبان عربي بحث مي‌كند. جرجي زيدان در ترجمه
ابن‌سكيت گفته: «… او بيست و اندي تأليف در نحو و لغت و منطق و شعر از خود به
جاي گذاشت و صاحب الفهرست آنها را ذكر نموده است.» …


ص 108-110 (اخبار هشام كلبي و كتب او):


آنچه در مورد كتب مذكور ابوعبيده اتفاق افتاده، در مورد تعدادي از كتاب‌هاي
هشام كلبي نسّابه و اخباري معروف نيز رخ داده است. اما شانس خوب كلبي اين بود كه
خداوند براي او، مرحوم احمد زكي پاشا (مصحح كتاب الاصنام) را مقرر فرمود. كسي كه
به تصحيح و شناساندن كتاب و مؤلف اكتفا ننمود و اثر ماندگاري را به آثار سترگ
قبلي خود در خدمت به تراث، افزود. آن مرحوم، چون به تحريفاتي كه در برخي آثار
ابن‌كلبي در الفهرست (چاپ فلوگل) پي برده بود، ليستي از مصنفات وي را با تكيه بر
ليست مصنفاني كه در ذيل ترجمه‌اش در الوافي بالوفيات صفدي- كه در آن زمان در
دارالكتب الخديويه به صورت خطي بود- بدان دست يافته بود، پيوست اين كتاب
الاصنام نمود و نظر و ديدگاه خاص خود را همراه با قرائني كه در اثبات اشتباهات
صفدي و ابن‌نديم موجود بود ارائه داد و لذا تعليقات او مفيد و سودمند واقع شد.
با استفاده از اين مطالب، تحريفات و اشتباهاتي كه در كتب هشام رخ داده به شرح
ذيل ارائه مي‌شود:


الف. كتاب المغيرات. استاد ] احمد زكي باشا[ آن را به نام المغتربات ثبت نموده
است. پيوست الاصنام، ص 68.


ب. كتاب «تسميه من نفل و عاد و ثمود و العماليق و خبرهم (كذا) و بني‌اسرائيل من
العرب (كذا) و قصه الهجريين (كذا) اسماء قبائلهم.»نام درست آن تسم? من نفل من عاد
و ثمود و العماليق و جرهم و بني‌اسرائيل و العرب و قصه هجرس و اسماء قبائلهم.
چنانكه استاد (همان، ص 70) آن را پس از تصحيح تحريفاتي كه از طرق صفدي- از قدما- و
فلوگل و موللر - از اجانب معاصر- دريافته بود به اثبات رسانيده است.


ياقوت نيز بخشي از آن را به اشتباه آورده: «… و بني اسرائيل من العرب (كذا)
…». (معجم الادباء، ج 19، ص 289).


پ. كتاب ادعاء زياد معاويه. استاد، آن را با عنوان ادعاء زياد من معاويه آورده
و البته صفدي ]] با اشتباه[ با عنوان ادعاء زياد بن معاويه آورده بود. آنگاه استاد
در مورد عنوان ابن‌نديم چنين مي‌گويد: «اين عنوان، خلاف تاريخ است، زيرا كسي كه
به (زياد) معروف است همان معاويه است». و در مورد عنوان صفدي گفته: شكي نيست كه
كلمه (بن) را ناسخ از كلمه (من) تحريف نموده است. و با عنوان درست ]من[، معني، درست
درمي‌آيد و تاريخ هم رضايت مي‌دهد». (همان، ص 70).


ياقوت (معجم‌الادباء، ج 19، ص 289) و ابن خلكان (وفيات الاعيان، ج 5، ص 131) كتاب را
به نام «ادعاء معاويه زيادا» وارد نموده‌اند كه معنا و مفهوم آن روشن است!


ت. كتاب المعرفات من النساء في قريش. ياقوت با همين عنوان آورده است، و استاد
با عنوان المعرقات من النساء في قريش آورده و گفته: «معروقات از: اعرق الرجل اخذ
شده يعني اصيل و ريشه‌دار شد. اما معرفات در اينجا با معنا و مقام تناسب ندارد و
لذا بر روايت صفدي تكيه نمودم.» (همان، ص 72)


ث. كتاب امثال حمير. استاد ] باشا[ آن را اقيال حمير ثبت نموده و گفته است: «در ]
كتاب[ صفدي: اقبال (به باء) آمده است… و من روايت صفدي را اصلاح نموده و به آن
اعتماد كردم؛ زيرا مقام، اقتضاي ذكر اوايل و از جمله آنها پادشاهان حمير كه به
اقيال معروف‌اند دارد و شك نيست كه كلم? امثال در فهرست ابن‌نديم توسط ناسخ،
تحريف شده است.» (همان، ص 72)


ج. كتاب فحول خيل العرب. اين كتاب را استاد (همان، ص 74) با عنوان اسماء فحول خيل
العرب ثبت نموده و ياقوت (معجم الادباء، ج 19، ص 290) با عنوان اسماء فحول العرب
وارد كرده است.


چ. كتاب الغناء. استاد (همان، ص 74): اللعناء. اين كتاب از اضافات اين نسخه از
فهرست مي‌باشد.


ح. مصحح. كتاب ذيل را نتوانسته به طور كامل بياورد و اين‌گونه ثبت نموده: كتاب
ابن‌عاب و مع (كذا) حين سئله (كذا) عن العويص. استاد (همان، ص 74): كتاب ابي‌عتاب
الي ربيع حين سأله عن العويص؛ ياقوت (معجم‌الادباء، ج 19، ص 290) نيز همين عنوان را
آورده است.


خ. كتاب من هاجر و ابوه. ياقوت نيز همين عنوان را وارد نموده است و استاد (همان،
ص 75) : كتاب من هاجر و ابوه حي. به احتمال او، كلم? آخر از الفهرست، ساقط شده
است.


د. كتاب منار اليمن. استاد (همان، ص 76): منازل اليمن.


ذ. كتاب الحيره و تسميه البيع و الديارات و نسب العباد.


استاد (همان، ص 77) : كتاب الحيره و تسميه البيع و الديارات و نسب العباديين.


ر. مصحح نام كتاب ذيل را به درستي معلوم ننموده و به مانند خود مخطوط، ثبت
نموده؛ با اين عنوان كتاب يوم سف كذا اين كتاب را استاد: سيف- نام مكاني- ثبت
نموده (همان، ص 78) و در حاشيه خود بر نسخه (ف) نوشته است: «سنيق (كذا) را ياقوت (ج 19،
ص 291) آورده با اين گفتار كه: در مورد اين روز، اثري نيافتم و لذا بر روايت صفدي
مبني بر اينكه آن نام مكان است، تكيه نمودم و ياقوت نيز چندين مكان را به اين اسم
ياد كرده است.


حقيقت اين است كه در مراجعه به منابع مربوط ايام عرب، روزي با نام روز «سيف»
يا «سنيق» نيافتم، اما نام شقيق را كه مربوط به بكر علي تميم است: در اين منابع
يافتم. شقيق، نام آبي از بني اسيد بن عمرو بن تميم است. به علاوه، نام روز شقيقه
را كه بين شيبان و ضبه است پيدا نمودم. شقيقه، زميني شخت بين دو كوه رمل واقع است:
شايد عنوان كتاب ياد شده، از يكي از اين دو روز به ويژه از شقيق، محرَّف، باشد.



ز. كتاب الكلاب، و هو يوم النشاش. در نسخه (ف): السنابس و نيز در معجم‌الادباء
(ج 19، ص 291). استاد: كتاب الكلاب، و هو يوم النسناس ثبت كرده و گفته است: «به ياقوت
و ابن اثير و العقد الفريد مراجعه كردم، ولي كسي يافت نشد كه اين لفظ را در باب
روز كلاب ذكر كرده باشد» (همان، ص 78).


ليكن بنده در مفضليات، ص 363-364 و كامل ابن‌اثير، ج 1، ص 376 و العقد الفريد، ج 5، ص
248 به روزي با نام يوم النسار برخورد كردم كه اين مخصوص ضبه و تميم علي بني عامر
است. نسار: كوه‌هاي كوچك و مجاور يكديگر را گويند و نيز آبي از
بني‌عامر.بنابراين عنوان كتاب ياد شده از اين «يوم النسار»، محرّف شده است.


ص 115: در شمار كتب مدائني در فتوح دو كتاب از او ياد شده: يكي در خبر الباقوصه و
ديگر در خبر قحل كه در دست آن دو: واقوصه و فحل است. واقوصه چنانكه ياقوت گفته:
بياباني است در شام در ارض حوران كه مسلمانان در روزگار ابوبكر صديق براي حمله
به روم به آنجا رفتند. قعقاع بن عمرو نيز در شعر خود از آن ياد كرده است:


الم ترنا علي اليرموك فزنا كما فزنا بايام العراق


قتلنا الروم حتي ما تساوي علي‌اليرموك مفروق الوراق


فضضنا جمعهم لما استحالوا علي (الواقوصه) البتر الرقاق


اما فحل، نام مكاني است در شام و نزديك شهر بيسان (واقع در فلسطين اشغالي
كنوني) كه جنگ مسلمانان با روم در آنجا رخ داد. فحل، در الفتوح آمده و پس از فتح
دمشق در يك سال، واقع شده است …


ص 172: در جايي كه از آمدي سخن آمده، كتابي از وي با عنوان اصلاح ما في معيار
الشعر لابن طباطبا ذكر شده كه صحيح آن: عيار الشعر است. نمي‌دانم در حالي كه اسم
اين كتاب در كلام پيرامون علي‌ابن طباطبا (ص 151) به درستي آمده، چگونه از ياد
مصحح رفته است؟


گفتني است اين كتاب را دكتر طه حاجري و دكتر محمد زغلول سلام تصحيح نموده و در
سال 1956 م در قاهره به چاپ رسيده است. ص 210- 211 (جاحظ):


الف. مصحح، نام درست يكي از كتب جاحظ را معلوم ننموده است، وي اين كتاب را كتاب
علم المريد كذا آورده و در حاشيه گفته: «كذا في‌الاصل، و في معجم الادباء، ج 16، ص
107: عصام المريد».


حال آنكه عنوان صحيح كتاب، غنام المرتد است و خود جاحظ در مقدمه الحيوان به آن
اشاره كرده: «ثم عبت انكاري بصيره غنام المرتد و بصيره كل جاحد و ملحد». جز
اين ما در مورد اين كتاب غنام به جز گفته طبري مبني بر اينكه غنام المرتد در سال
325 سوزانده شده چيزي نمي‌دانيم.


ب. در صفحه 111 كتابي با عنوان الحجه النبوه آمده كه اسم ] درست[ كتاب، چنانكه
خود جاحظ ذكر نموده: الحجه في تثبيت النبوه است كه با نام كتاب الحجه نيز از آن
ياد كرده است.


اين كتاب با عنوان حجج النبوه در هامش كتاب الكامل مبرد به سال 1323 هـ قاهره به
چاپ رسيده است؛ جزء اول: ص 275-296 و جزء دوم: ص 1-117. سپس رشر آن را در شهر اشتوتگارت
در سال 1931 در كتابش: Escepte U. Uberstzungek, pp. 112 انتشار داد. همچنين استاد حسن سندوبي در
رسائل الجاحظ، المطبعه الرحمانيه: قاهره 1933، ص 117-154 آن را منتشر ساخت.


د. رساله في الرد علي الغوليه. كه استاد سندوبي آن را با عنوان رساله في‌الرد
علي القوليه منتشر ساخته است. ليكن هر دو عنوان صحيح نيست، چه خود جاحظ در مقدم?
الحيوان مي‌گويد: «… و زعمت ان مقاله الزيدية خطبة مقالة الرافضه و ان مقاله
الرافضه خطبه مقاله (الغاليه)». و در ادامه گفته: «و هلا كنت عندك من (الغايه)
لحكايتي حجج الغاليه.»


ملاحظاتي در اشعار


مصحح، اشعار وارد در كتاب را مصدريابي ننموده است. به گمان من انجام اين كار
از اولين شروط و ضروريات تصحيح علمي است تا كار مصحح كامل و يا نزديك به حد كمال
باشد. مصدريابي اشعاري كه در الهفرست آمده، بار سنگيني نيست، زيرا آنها كم‌اند
و اگر مصحح به انحام آن مي‌پرداخت از لغزش‌ها و هفوات بسيار در وزن و ضبط و نيز
تصحيف و تحريف الفاظ به دور مي‌ماند.


ص 50 : بيت شاعر جناد بن واصل كوفي به اين شكل آمده:


(ان) كنت لاتدرين ما الموت فانظري الي دير هند كيف خطت مقابره


كه درست آن: (فان) كنت … است. در اين صورت وزن بيت كه در بحر طويل است، مستقيم
مي‌شود.


عجيب است كه همين بيت در اخبار جناد (ص 104) به صورت صحيح، ضبط شده است.


در ص 62:


… و افضن بعد كظومهن بحره


من ذي الي بارق اذا رعين حقيلا


كه صحيح آن بجره است.


ص 73: ابيات منحصر به فردي از فراء به اين شكل آمده:


يا امير اعلي جريب من الا رض، له تسعه من الحجاب


جالسا في‌الخراب يحجب عنه ما سمعنا بحاجب في خراب


لنتراني لك العيون بباب ليس مثلي يلق رد الحجاب


شَطر اول از بيت اول، مي‌بايست به شكل «يا اميراً اعلي جريب من‌الار» بيايد
تا وز بيت كه در بحر خفيف است، درست درآيد.


اما سيوطي اين ابيات را به اين نحو روايت كرده:


لن تراني لك العيوب بباب ليس مثلي يطيق ذل الحجاب


يا اميرا علي جريب من الار ض، له تسعه من الحجاب


جالسا في‌الخراب يحجب فيه ما رأينا اماره في خراب


در ص 102 شرقي بن قطامي اين بيت آمده:


ما كنت و كواكالا و ابن افك رويدك حتي يبعث الخلق باعثه.


وزن قسمت اول بيت (بحر طويل)، مختل است. صحيح بيت چنانكه ابن منظور آن را به
خانمي منسوب كرده كه در رثاي شوهرش سروده، چنين است:


ليست بوكولاك و لابزونك مكانك حتي يبعث الخلق باعثه


در ص 103، بيت عدي بن زيد چنين آمده:


ليس علي المنون بباق غَير وجهِ المسبح الخلاق


كه صحيح آن چنين است:


ليس حلي علي المنون بباق غير وجه المسبح الخلاق


اين بيت از قصيده‌اي است كه عدي آن را براي نعمان بن منذر هنگامي كه عدي را
زنداني كرده بود- فرستاد.


ص 104 (اخبار حماد). اشعار محمدبن كناسه در رثاي حماد به اين شكل آمده:


ابعدت من نومك الغرار فما جاوزت حيث انتهي بك القدر


لو كان ينجي من الردي حذر نجاك مما اصابك الحذر


يرحمك الله من اخ يا ابا القاسم ما في صفاته كدر


فكهذا يفسد الزمان و يضيء العلم منه و يدرس الاثر


ياقوت و ابن خلكان صرفاً سه بيت آخر را با كمي اختلاف ذكر كرده‌اند. بيت سوم،
چنين آمده:


يرحمك الله من اخي ثقه لم يك في صفو ودُه كدر


و بيت آخر:


فكهذا يفسد الزمان و يف ـني العلم فيه، و يدرس الاثر


در اين صورت وزني كه مصحح به شكل مختل آورده بود، مستقيم مي‌شود.


در ص 123 اخبار زبيربن بكار در بيت:


عف الصبي متجمل الصبر يرجو عواقب دوله الدهر


كلمه صبي را مصحح با صاد مشدد و مفتوح آورده كه درست آن: الصبي (مشدد و مكسور)
است تا معناي مقصود كه همان جواني و ايام آن است به دست آيد.


ص 135: بيت دوم از ابيات سه‌گانه عتبي به اين شكل آمده:


فيكون الجواب مني الي الحاجب ما ان اردت الا السلاما


كه صحيح آن:


فيكون الجواب مني الي الحا جب، ما ان اردت الا السلاما


تا وزن بيت كه در بحر خفيف است، مستقيم شود.


ص 157 اخبار اسحق بن ابراهيم موصلي:


دو بيت ذيل از شاعر ادريس بن ابوحفصه (برادر شاعر مروان‌بن ابي‌حفصه) در رثاي
اسحاق‌بن ابراهيم موصلي به اين شكل آمده:


سقي الله يا ابن الموصلي بوابل من الغيث قبرا انت فيه مقيم


ذهبت فاوحشت الكرام و رعتهم فلا غرو ان يبكي عليك حميم


اما ابوالفرح اصفهاني بيت دوم را اين‌گونه ضبط كرده است.


ذهبت فاوحشت الكرام، فمايني بعبرته يبكي عليك كريم


و بيت سومي را نيز آورده:


الي‌الله اشكو فقد اسحاق انني و ان كنت شيخاً، بالعراق يتيم


ملاحظاتي پيرامون الفاظ، جملات و عبارات


علاوه بر آنچه عنوان شد، الفاظ، جملات و عباراتي در كتاب آمده كه پس از تأمل
در آنها، به منابعي ديگر مراجعه نمودم تا صحيح آن را مشخص نمايم و در مورد ترجيح
صحت مابقي بر دو نسخه ديگر و نيز ديدگاه خود، اعتماد كردم. اين موارد به قرار
ذيل‌اند:


ص 74 (الطوال): قال ابوالعباس ثعلب: «كان الطوال حاذقاً بالقا العربيه». شايد
عبارت قفطي و سيوطي صحيح‌تر باشد كه گفته‌اند: «كان الطوال حاذقا بالقاء
المسائل العربيه».


ص 78: در اخبار (نزرج) عروضي اين عبارت آمده: «و كان كذابا، كثيراً يحدث بالشي.
عن رجل ثم عن غيره» (سوء نقطه‌گذاري را هم بنگريد!).


اين عبارت اگر اين‌گونه نباشد: «و كان كذابا، كثيراً ما يحدث الشيء عن رجل ثم
عن غيره» چنانكه قفطي نيز آورده: « وكان كذابا، يحدث الشيء عن رجل» (ف) و (م)؛ اما
به نظر من صحيح عبارت اين چنين است: «و كان كذابا كبيراً، يحدث بالشيء عن رجل، ثم
عن غيره» يا «ثم يحدث به عن غيره».


ص 105: در (اخبار ابن اسحق) اين عبارت آمده: «يحلي ان امير المدينه رقي اليه ان
محمداً يغال (كذا) النساء فامر باحضاره.»


درست آن: «… ان محمداً يغازل النساء» است. به گمان قوي اين جزء خطاهاي
مطبعي بوده است.


ص 125: در (اخبار عمر بن شبه) آمده: شبه، لقب او بوده زيرا مادرش او را مي‌رقصاند
و مي‌گفت:


يا بأبي و شبا و عاش حتي دبا.


شيخا كبيراً خبا


ياقوت نيز به همين شکل آورده است، که صحيح آن چنين است:يابأبي وشبا وعاش حتي
وباشيخا کبيراً خبا


همچنين در اخبار او عبارت: «و مات عمر بن شبه بسرمري» آمده كه صحيح آن «بُسَّر
من رأي» يا «بسامرا».


در اينجا ذكر اين نكته گفتني است كه «سر من راي» در اين نسخه از فهرست، در
بسياري از جاها به «سرمري» تصحيف شده است. از جمله در ص 75 آمده كه ابن‌اعرابي
«مات بسرمري و قد جاوز الثمانين» كه درست آن: مات «بسر من رأي» است.


چنانچه در نسخه (ف) و (م) آمده است. (نيز بنگريد به اخبار عمرو بن بابه، ص 162 و
…)


همچنين در ابيات وارده توسط ابن‌نديم كه آنها را از احمد بن عمر بن شبه
دانسته، مصحح كلمه (عزله) در بيت آخر ذيل را به فتح عين به جاي ضم آورده است:


فيقعد للشؤم في (عزله) من الناس ينظر في دفتر


ص 129 (مأمون): « و هو … اعلم الفقهاء بالفقه و الكلام» شايد عبارت نزديك به
صواب اين باشد: «اعلم الخلفاء بالفقه و الكلام»؛ چنانچه در (ف) و (م) آمده.


ص 364 (اسماء كتب الهند): «كتاب كليله و دمنه و هو شبعه عشر بابا و يكون (كذا)
ثمانيه عشر باب». كه صحيح آن «… و قيل: ثمانيه عشر بابا» است چنانكه در (ف) و (م)
آمده.


ملاحظات لغوي و نحوي


ملاحظات لغوي و نحوي بر دو بخش‌اند: يكي مربوط به لغت خود مصحح است و ديگر
مربوط به اصل كتاب مي‌شود و مصحح از آن غافل مانده است. از جمله اشكالات بخش
اول، اين قول مصحح (ص 1) است: «و مع اننا لا نعرف بالضبطمتي شرع هذا الرجل العبقري-
ابن‌النديم- بعمله، لان المآخذ التي من شأنها الكشف عن مثل هذه الغوامص ساكته
لم تكرث (كذا) بها…». شك ندارم كه مصحح در اينجا با آوردن (تكرث) خواسته است
مفهوم «تكثرت» را برساند؛ غافل از اينكه «كرث» با «اكثرت» متفاوت است.
كرث‌الامر، يكرثه و يكرثه و اكرثه يعني: كار بر او سخت آمد و به مشقت افتاد. نيز
گفته شده: ما اكرثني هذا‌الامر؛ يعني اين كار مرا به سختي نينداخت. ولي اكثرت،
يعني: توجه و دقت نمود.


اما بخش دوم اشكالات شامل برخي خطاهاي نحوي در كتاب است كه ريشه آن ناسخان و
كاتبان بوده است. آنچه موجب ستايش كار مصحح است، اينكه وي به پاره‌اي از اين
خطاها- كه همزمان در دو نسخه (ف) و (م) رخ داده- آگاهي يافته است. مانند آنچه در ص 20
آمده: «هؤلاء القوم (مختلفي اللغات، (مختلفي) المذاهب و لهم اقلام عده». كه مصحح
توجه كرده كه دليلي براي نصب كلمه (مختلفي) نيست و در ملاحظات خود در ذيل كتاب (ص:
ب) آن را ضبط نموده است.


جز اين مصحح متوجه بسياري از اين دست خطاها نگرديده، حال آنكه در دو نسخه ديگر
به صورت صحيح آمده‌اند. ] از جمله[ اين خطاها بدين قرارند:


ص 13: «يقال رداءه الخط (احد) الزمانتين». درست آن: «احدي الزمانتين» است.


ص 76: (اخبار ابن اعرابي): «… و له من الكتب، كتاب النوادر) رواه جماعه منهم
الطوسي و ثعلب و غيرهما، وقيل انه اثنا عشر (كذا) روايه، و قيل: «تسعه (كذا)».


درست آن «اثنتا عشره روايه» و «تسع» است.


ص 86: (سكري): «و عمل السكري اشعار جماعه من الفحول، و قطعه من القبائل، فمن عمل
من الشعراء امرؤ القيس (والنابغتين) صحيح آن: «و النابغتان …».


ص 132: در اخبار عبدالله بن مقفع آمده: «و كان احد النقله من اللسان الفارسي الي
العربي مضطلعاا بالغتين، (فصيح) بهما …». كه درست آن: «فصيحا» بهما…
است.


ص 172: در كتب آمدي آمده: «كتاب في تفضيل شعر امرؤالقيس (كذا) علي الجاهلين». كه
درست آن: «كتاب في تفضيل شعر امري القيس …» است.


ص 173: در اخبار رازي كه از مؤلفين در شطرنج بوده و غير از ابوبكر رازي معروف
آمده: «… و كان نظيراً للعدلي (ممن الفوا في الشطرنج ايضا) و كانا جميعاً
(يلعبون) بين يدي المتوكل». كه صحيح آن: « كانا جميعاً يلعبان…» است.


ص 183: (آل ابو العتاهيه): «فمنهم … عبدالله بن محمد ابي العتاهيه، شاعر و
مقدار شعره خمسين (كذا) ورقه. ابو سويد عبدالقوي بن محمد بن ابي عتاهيه شاعر
مقدار شعره خميسين (كذا) ورقه» كه صحيح آن: خمسون ورقه است.


ص 183: (آل طاهر بن الحسين): «ابوالحسين طاهر بن الحسين، شاعر و مقدار شعره خمسين
(كذا) ورقه. محمد بن عبدالله بن طاهر، شاعر و مقدار شعره (كذا) ورقه». كه صحيح آن :
«خمسون ورقه» « سبعون ورقه» است.


ص 300: سطر اول: «فجمع فيها العلم و العلماء و بني بها اثنا عشر (كذا) قصرا علي
عده بروج السماء…» كه صحيح آن: «و بني بها اثني عشر قصراً...» است. درست است كه
مصحح به وجود اين اشتباه پي برده و در هامش گفته: «كذا في‌الاصل ». اما اين عبارت
كافي نيست. چه بر مصحح است كه آنچه را درست مي‌انگارد در متن، ضبط كند و خطايي را
كه در نسخه اصل آمده، در هامش برشمرد.


مصحح در اخبار يحيي ابن زكريا (ص 282) چندين بار اين اشتباه را تكرار كرده است.
او در متن، اين عبارت را ضبط نموده: «مات بالمدائن و هو قاضي (كذا) بها…» يعني
كلمه قاضي را در اصل با ياء آورده و در هامش گفته: «كذا في‌الاصل باثبات الياء».
كه اين كار نيز صحيح نمي‌باشد. چرا كه بايسته مي‌بود كه عبارت در متن به اين
صورت مي‌آمد: «مات بالمدائن و هو قاض فيها…» و در هامش به اصل اشاره مي‌شد.


ملاحظات املائي و مطبعي


زبان عربي و فارسي هر يك داراي قواعد ويژه دركتابت و املاء هستند و رعايت آنها
و عدم عدول از آنها ضروري است. اما مصحح در انتشار كتاب الفهرست، بسياري از قواعد
املايي و نوشتاري زبان فارسي را مورد استفاده و توجه قرار داده است. و با توجه به
زبان كتاب كه عربي است، اينكار صحيح نمي‌باشد. نمونه‌ها را بنگريد:


از جمل? بيشترين كاربرد و استعمال عبارات در اين كتاب، عبارت «ان شاءالله»
است كه مصحح به شيو? فارسي «انشاءالله» ضبط نموده كه در زبان فارسي غير جايز
است، زيرا كلمه (انشاء) معنايي غير از معناي «ان شاء» مي‌دهد. (از جمله بنگريد به
صفحات 425، 56، 119، 154، 178، 183، 226، 305، 315، 363 از كتاب.)


از كلماتي كه در عربي به صورت جدا نوشته مي شوند و مصحح آنها را به صورت پيوسته
ضبط نموده اينها هستند:


الف: ص 114، سطر نهم: كتاب اخبار ابيطالب.


ب: ص 168، سطر اول: جعفر بن ابيطالب.


ج. ص 238، سطر 12و 18: علي بن ابيطالب» عليه‌السلام و «عقيل ابن ابيطالب».


د. ص 202، سطر 2: و قرأت بخط ابيعبدالله بن عبدوس.


س. ص 277، سطر 9: احمد بن ابيعبدالله.


موارد ذيل را شايد بتوان از اين خطاها يعني رعايت املاي فارسي در مورد كلمات
عربي به حساب آورد:


الف: ص 165، سطر 5: قرائت بخط عبدالله … به جاي: قرأت ….


ب: ص 208، سطر20: … و سئلت عن هذا الكتاب جماعه … و به جاي: سألت.


د. ص 102، سطر 3: فسئله عن الاخبار المتقدمه… به جاي: فسأله … (نيز بنگريد
به: ص 305، 112، 330 و غيره)


اما در مورد خطاهاي مطبعي بايد گفت كه علي رغم اهتمام مصحح به اصلاح آن در
جدول خطا و صواب (پيوست كتاب) بايد گفت كه كتاب باز هم مملو از خطاهاي چاپي است كه
از ديد هر خواننده‌اي پنهان نمي‌ماند.


خاتمه و اقتراح


شكي نيست كه ملاحظات ديگري به جز اينها وجود دارد؛ زيرا موضوعات كتاب متعدد و
ابواب آن زيادند، و كسي نمي‌تواند ادعا كند كه همه آنها را جمع‌آوري نموده و يا
استقصا كرده است



بدين روي من از مصحح ]مرحوم[ به جهت آنچه بيان شده و نيز آنچه در كشف آن توانايي
داشته و آنچه را نتوانستم بيان دارم عذر و پوزش مي‌خواهم. در اين راستا خود مصحح
در مقدمه كتاب در تأييد گفته قبلي پيشنهاد داده كه مؤسسات رسمي و غير رسمي مرتبط
با تراث اسلامي و عربي در تشكيل و ايجاد لجنه‌اي از متخصصين در انواع علوم مربوط
به كتاب الفهرست، اقدام نمايند. وظايف پيشنهادي من در مورد اين لجنه بدين قرار
است:


جستجو در مورد مخطوطات ديگر كتاب، قبل از آغاز تصحيح جديد.


بررسي دقيق اسامي اعلام و القاب مختلف آنها و اسامي كتاب‌ها در موضوعات
مختلف آن و ارجاع تمامي آنها به منابع ديگر. اين كار به جهت كثرت وقوع تحريف و
اشتباهات در چاپ‌هاي سه‌گانه قبلي است.


مصدريابي اشعار وارد در كتاب و تصحيح تحريفات واقع شده در ضبط الفاظ و مانند
آن.


از بهترين و بايسته‌ترين كارهايي كه براي محققين و پژوهشگران تراث مي‌توان
كرد، اين است كه اعضاي اين لجنه در تمامي تخصصات خود تمامي كتب و دواويني را كه
صاحب الفهرست به آن اشاره كرده، با موشكافي استقراء و اشعار تمامي شاعران را
جمع‌آوري نمايند. و در صورت مخطوط بودن به آنها اشاره نموده مكان نگاهداري آنها
را ذكر كنند، به مانند روش بروكلمان در كتاب تاريخ ادبيات عربي و نيز استادم
دكتر حسين نصار در كتاب ارزشمندش (المعجم العربي) و نيز دكتر فؤاد سزگين در
كتابش (تاريخ التراث العربي) و غيره.


انجام چنين كاري كه بزرگ‌ترين خدمت به شمار مي‌رود و در آن به آثار مخطوط و
مطبوع بسنده نمي‌شود، موجب خواهد شد كه تلاش‌هاي پي‌در پي در تصحيح و انتشار
كتب و دواوين و جمع‌آوري اشعار شاعران افزايش يابد.


بر اساس منابع موثق، نواقص و اشتباهاتي كه در اسامي اعلام و كتاب‌ها و نيز در
تاريخ تولد او وفات‌ها و مانند آن رخ داده تكميل و اصلاح شود.


مانند آنچه در اخبارالطوال (ص 74) آمده كه نوشته شده: «واسمه …». كه اين
نقيصه و جا افتادگي را مي‌توان با مراجعه به اخبارالطوال در منابع ديگر كه نام
او را احمدابن عبدالله متوفي به سال 243هـ ذكر كرده‌اند، تكميل نمود.


من به جهت دلايلي كه گذشت، ادعاي اين را ندارم كه تمامي اشكالات كتاب را احاطه
و برشمردم، بلكه آنچه را به نظرم رسيد اشاره نمودم. با اين اميد كه متخصصان ديگري
به ارائه ملاحظات خود بپردازند تا در نتيجه سهمي در رهاسازي اين منبع اساسي از
تحريف و تصحيف داشته باشند.


پي‌نوشت‌ها:



? . پايان ص 63.


? . پايان ص64.


? . پايان ص65.


? . پايان ص66.


? . پايان ص67.


? . پايان ص68


? . پايان ص69.


? . پايان ص70.


? . پايان ص71.


? . پايان ص 72.


?. پايان ص73


? . پايان ص 74


? . پايان ص 75














31





. اين مقاله ترجمه‌اي است از:


نظرات في فهرست ابن‌النديم (تحقيق : محمدرضا تجدد)، الدكتور يوسف حسين بكار
(جامعه نيويورك- اربد الاردن)، مجله المورد، المجلد 9، العدد 3.


كتاب الفهرست به تصحيح مرحوم تجدد در سال 1351 ش (1971 م) در دانشگاه طهران به چاپ
رسيد.


. اين كتاب تاكنون دوبار در تهران به چاپ رسيده است.


. د ر اين مقاله از چاپ فلوگل با حرف (ف) و از چاپ مصر با حرف (م) ياد مي‌كنيم.


. مقدمة احمد صقر در كتاب مقاتل الطالبين ابوالفرج اصفهاني، ص: ش: چاپ البابي
الحلبي، قاهره


1949. Custav Flugel


. Johannes Reodiger


. August Muller.


. Chesterbeaty.


. ر.ك: مقدمه او بر كتاب التاج في اخلاق الملوك، منسوب به جاحظ، ص 43-44.


. مقدمه او بر كتاب الحيوان، ج 1، ص 21، چاپ اول، قاهره 1938.


. لسان الميزان، ج 4، ص 257، چاپ اول، حيدر‌آباد- دكن، هند 1329 ه.


. منسوب به توز از بلاد فارس.


. بنگريد به شرح ما يقع فيه التصحيف و التحريف، ص 92، از تصحيح عبدالعزيز احمد،
قاهره 1963؛ المزهرا، ج 1، ص 407، تصحيح جاد المولي و ديگران؛ مراتب النحويين، ص 75،
از ابوطيب لغوي، تصحيح ابوالفضل ابراهيم (بلا تاريخ)؛ انباه الرواه، ج 2، ص 126 از
قفطي، تصحيح ابوالفضل ابراهيم، چاپ دارالكتب قاهره 1950.


. نيز بنگريد به : المصون في ‌الادب 191، ابناه الرواه، ج 3، ص 337؛ معجم‌الدباء،
ج 19، ص 209- 210.


. لسان‌العرب (لطف) ؛ نيز ر. ك: دكتر حسين نصار. المعجم العربي، ج 1، ص 41.، چاپ
دار مصر للطباعه، قاهره 1968.


. گفتني است كه مرحوم تجدد در ترجمه الفهرست اين فقره را بر اساس ضبط درست
عبارت عربي، برگردان كرده است: «… و كسي كه او را ديده به من گفت: دست‌هايش از
كار افتاده است…» ر. ك: الفهرست … ترجمه محمد رضا تجدد انتشارات اساطير،
اول 1381، ص 227، (مترجم)


. ممكن است به ذهن خواننده اين گونه متبادر شود كه بخشي از ملاحظات و موضوعاتي
كه در اين قسمت ارائه مي‌شود، مربوط به خطاهاي مطبعي مي‌شود. حال آنكه اينطور
نيست؛ زيرا مصحح در هوامش بر اساس موازه و مقايسه با نسخه (ف) به عكس آن اشاره
مي‌نمايد كه بيشترين- و يا تمامي آن- خطا و اشتباه است


. کذافي: بغيه الوعاه ، ص 219؛ در (ف) و (م): النقاد.


. معجم الادباء، ج 8، ص 109.


. بغيه الوعاه، ص 219، ا السعاده ، اول قاهره 1326.


. معجم الدباء ، ج1، ص 149.


. حاجي خليفه كتاب را به اشتباه به خود زجاج منسوب كرده و آن را جامع المنطق
ناميده است (كشف الظنون، ج 1، ص 575). حال آنكه صاحب الفهرست (ص 66) و مترجمان زجاج،
كتاب مافسره من جامع النطق را از او دانسته‌اند.


. انباه الرواه، ج 1؟، ص 164.


. تاريخ بغداد، ج 1، ص 214، چاپ دارالكتاب العربي. بيروت (بلا تاريخ)؛
معجم‌الادباء، ج 18، ص 5؛ وفيات الاعيان، ج 3، ص 405.


. البيان و التبيين، ج 1، ص 20-21، تصحيح عبدالسلام هارون، چاپ اول قاهره 1948، در
صفحات 298، 350، 112 از همان جلد اول نيز اسم او را تكرار نموده است.


. ابن قتيبه او را به مادرش منسوب كرده، نه مادر بزرگش. (كتاب المعارف، ص 598،
تصحيح ثروت عكاشه، چاپ دارالكتب، قاهره 1960).


. نيز ر. ك: وفيات الاعيان، ج 1، ص 227- 232.


. مروج الذهب، ج 3، ص 147، تصحيح محمد محيي‌الدين عبدالحميد، مطبعه السعاده
بمصر، چاپ دوم 1948، نيز ر. ك: در اخبار او با حجاج در همين جلد، ص 181.


. الاغاني، ج 3، ص 213 به بعد، دارالثقافه، چاپ دوم 1957.


. ر.ك: الشعر و الشعرا، ج 1، ص 276، دارالثقافه، بيروت 1964؛ الاغاني، ج 22، ص 287.


. الجران: جلوي گردن شتر؛ العود: شتر پير.


. خزانه‌الادب، ج 4، ص 198، طبع بولاق.


. تاريخ‌الادب العربي، ج 1، ص 116، ترجمه عبدالحليم النجار، چاپ دوم، قاهره 1968
م.


. همان.


. الاغاني ، ج3، ص 133.


. مصحح در فهرست اعلام نيز همان را ضبط نموده است.


. ر.ك: ك: طبقات ابن المتعز، ص 426، تصحيح عبدالستار فراح، دارالمعارف
(بلاتاريخ(؛ الاغاني، ج19، ص 275 به بعد.


. الورقه، ص 59، از ابن حراج، تصحيح عبدالوهاب عزام و عبدالستار جراح، ا دوم،
دارالمعارف (بلا تاريخ)؛ معجم البلدان (خارك).


. الاغاني، ج20، ص 18.


. اين كتاب را مكتبه الحياه با مشاركت مؤسسه فرنكلين بيروت به سال 1959 منتشر
ساختند.


. انباه الرواه، ج 2، ص 9.


. همان، ج 3، ص 285.


. همان، ص 286؛ (ف) قامه الرئيس.


. همان، ص 285.


. معجم‌الادباء، ج 19، ص 161.


. وفيات الاعيان، ج 4، ص 326.


. المعجم العربي، ج 1، ص 126.


. انباه‌الرواه. ج 3. ص 286.


. وفيات الاعيان، ج 4، ص 266.


. معجم الادباء، ج20، ص 14.


. بغيه الوعاه، ص 411.


. انباء ارواه، ج3، ص131،؛ معجم الادباء،ج 18، ص 196.


. انباء ارواه، ج3، ص131،؛ معجم الادباء،ج 18، ص 196.


. المعجم العربي، ج1، ص 141.


. ياقوت (معجم الادباء، ج18، ص196) نيز با همين عنوان از آن ياد كرده و نيز دكتر
غره حسن در مقدمه اش بركتاب (النوادر) از ابومسحل، ج1، ص 28، دمشق 1961.


. انباه‌الوره، ج 3، ص 131.


. ر. ك: معجم‌الادباء، ج 20، ص 52. وفيات الاعيان، ج 5، ص 442.


. اين كتاب را در دارالمعارف در مصر (چاپ سوم 1956) انتشار داد.


. تاريخ آداب اللغه العربيه، ج 2، ص 118، چاپ الهلال- قاهره 1912.


. العقد الفريد، ج 5، ص 212، تصحيح احمد امين و ديگران، لجنه التأليف و الترجمه و
انشر، قاهره 1956.


. ابن اثير: الكامل في التاريخ، ج 1، ص 374- 376، قاهره 1348 ه.


. ر. ك: ايام العرب في الجاهليه، ص 382- 387، اثر احمد جاد المولي و ديگران، قاهره،
بدون تاريخ.


. همان، ص 378-381.


. تاريخ الطبري، چاپ اروپا، ج 5، ص 2085، 2088، 2091، 2127 و غيره.


. معجم‌البلدان (واقوصه).


. تاريخ طبري، ج 4، ص 2245، 2147 و نيز 2154- 2158.


. معجم البلدان، (فحل)


. نحط، شبيه زفير، صداي اسب، الحيوان، ج 1، ص 9.


. تاريخ طبري، جزء 3، 1302، چاپ اروپا و چاپ استقامه، ج 7، ص 302..


. صحف في معجم الادباء، ج 16، ص 108 تا كتاب الحجر و النبوه


. الحيوان، ج 1، ص 9.


. همان، ج 7، ص 302.


. Rescher


. بروكلمان، تاريخ‌الادب العربي، ج 3، ص 112.


. همان، ج 2، ص 122؛ ياقوت، ج 16، ص 110.


. الحيوان، ج 1، ص 7.


. همان، ص 11.


. در معجم‌البلدان (حقيل) آمده كه به گمانم تصحيف شده است.


. حقيل: بياباني در ديار بني عكل (ر.: معجم‌البلدان- حقيل).


. ر. ك: جمهره اشعار العرب، ص 233؛ شعرالراعي النميري و اخباره، ص 132، به كوشش
ناصر حاني، دمشق 1964؛ انباه الرواه، ج 2، ص 321؛ در لسان العرب (جرد) آمده: الجره:
جره البعير حين يجترها فيقرضها ثم يكظمها؛ جوهري گفته: ما يخرجه البعير جرته.



. بغيه الوعاه، ص 411.


. همان، ص 412.


. الجريب من الارض: مقدار معلوم الذراع و المساحه و هو عشره اقفزه (لسان العرب-
جرب).


. در (ف) و (م): اويل.


. لسان العرب (وكك) و(زنك)


. الوكواك:الجبان.الزنوك؛القصيرالدميم.


.الاغاني، ج 21، ص 151.


.معجم‌الادباء، ج 1، ص 266.


. وفيات الاعيان، ج 1، ص 266.


. ابيات در (ف) مشوش است.


. الاغاني ، ج 5، ص 394 (ترجمه مروان بن ابوحفصه).


. انباه الرواه، ج 1، ص 92.


. بغيه الوعاه، ص 20.


. در معجم الادباء ، ج 11، ص 243: «كان سمله- سلمه بن عاصم- حافظا لتأديه ما في
الكتب، و الطوال حاذفاً بالعربيه».


. انباه الوراه، ج 1، ص 241.


. ر. ك: وفيات الاعيان، ج 3، ص 114.


. يا: حرف ندا،: منادا: ولدهاست كه محذوف است. بأبي: جار و مجرور و متعلق به فعل
محذوف ، تقدير آن: اخديك است.خب يعني ذوالخداع.


. معجم‌الادباء، ج 16، ص 60؛ المزهر، ج 2، ص 428؛ و در (م):


بابا و شبا و عاش حتي دبا


شيخاً كبيراً احبا


. معجم الادباء ، ج 16، ص 6.


. انباه الرواه، ج 3، ص 130، بغيه الوعاه، ص 43.


. معجم الادباء، ج 16، ص 62.


. ياقوت از متن ابن نديم در مقدمه‌اش (ص 3)- چنانكه در مقدمه‌اين مقال نقل كردم-
اينگونه دريافته است كه مؤلف ، تصنيف كتاب را از سال 377 ه آغاز كرده است (معجم
الدباء، ج 18، ص 17) . بروكلمان نيز همين نظر را دارد (تاريخ الادب العربي، ج 3، ص 72).


. ايراني‌ها واژه مأخذ را به معناي منبع يا مرجع به كار مي‌برند./ پاره‌اي از
نويسندگان و پژوهشگران عرب نيز گاهي در همين معني استعمال مي‌كنند.


. لسان‌العرب، (كرث).


. ر. ك: بروكلمان، تاريخ الادب العربي، ج 2، ص 73-74.


. المصون في الادب، ص 121، بغيه الوعاه ، ص 20، ابن‌مكتوم گفته كه نام او محمدبن
عبدالله است. (ابناه الرواه، ج 1، ص 92، هامش).


. پيرامون ابن نديم (ترجمه و شرح حال، زندگاني، تولد و وفات، لفظ ابن نديم) و
نيز كتاب الفهرست و نسخه‌ها و تصحيفات مختلف و كتابشناسي آن از جمله به اين
منابع مراجعه فرماييد:


پايگاه ابن نديم در كتاب‌شناسي، محمد حسين ساكت، مشهد، انتشارات جاويد، چاپ
اول، 1368؛


دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، مدخل ابن نديم، حسين انصاري، ج 5، ص 4843؛


«ابن نديم صاحب فهرست و خاندان او»، محمد واعظ‌زاده خراساني، مجموعه مقالات
كنگره بين‌المللي كتاب و كتابخانه در تمدن اسلامي، دفتر چهارم، انتشارات
آستان قدس رضوي، چاپ اول 1383، ص 1706 به بعد؛


«ابن نديم، كتاب شناس و فهرست نگار»، حسين انصاري، همان، ص 1725 به بعد؛


«پژوهشي در مآخذ الفهرست ابن نديم»، سيد جلال ساغروانيان، همان، ص 1735 به
بعد؛


مقاله‌اي در مجله جهان كتاب (مهر- آبان 81) ص 25.


مقاله‌اي در مجله آينه ميراث ش 13 تابستان 80، ص 87 به بعد؛


«كتاب الفهرست للنديم المعروف خطأ بابن‌النديم…»، دكتر محمد جواد
مشكور، مجله مجمع اللغه العربيه، دمشق، مجلد 52، شماره 2، آوريل 1977م، ص 336 به
بعد؛


«تاريخ وفاه ابن النديم»، دكتر رودلف زلهايم ، تعريب استاد حسام صغير، مجله
مجمع اللغه العربيه، دمشق، مجلد 50، شماره 3، ژوئيه 1975، ص 613 به بعد؛



«كتاب الفهرست لابن النديم» (مخطوطات)، دكتر باياردوج، مجله مجمع اللغه
العربيه بدمشق، مجلد 45، اكتبر 1970 م، ص 810، به بعد؛


مقالات متعدد در:


Zeitsehtrft der Morganlandischen Gasellschaft (ZDMG)


از جمله مقاله:


Uber Muhammad ibn ishaks fihrist al- ulum.


از دكتر گستاو فلوگل در مجلد 13، 1859، صفحات 559- 650 از همان مجله؛


و نيز مقاله:


Beitrage ZUR Erklarung des kitab al- fihrist.


از گلدزيهر، همان مجله، مجلد 36، 1882م، صفحات 278-284؛ و نيز مقاله:


Neue Materiaalin ZUM Fihrist.


توسط: جوهان فوك، همان مجله، مجلد 15، شماره 2، 1936، صفحات 298- 322، پيرامون نسخه
معروف تونك واقع در راجستان هند؛ و نيز مقاله:


Philogika, Uberlie Ferung des fihrist in Day Islam.


توسط هملوت ريتر، همان مجله، كجلد 17، شماره 1، 1928، صفحات 15- 23؛


و نيز مقاله:


Islamie Research Association Miscellany


توسط آربري، همان مجله، مجلد 1، 1848، صفحات 19-= 45، پيرامون نسخه چستربيتي.
مترجم.



/ 2