مشروح بيانات رهبر معظم انقلاب د رديدار علما و روحانيون همدان
15 / 04 / 1383خداى متعال را از صميم قلب سپاسگزارم که مى بينم بحمداللَّه مجموعه ى علما و فضلا و طلاب جوان استان همدان در يک فضاى معنوى و مالامال از صفا و خلوص گرد هم آمده اند؛ و از اين که خودم را در جمع شما مى بينم، خوشحالم.حقاً لازم است از شخصيت عزيزِ جناب آقاى موسوى همدانى -که واقعاً زحمات ايشان در طول مدت قريب به بيست سال در همدان، بسيار ذى قيمت است - تشکر کنيم و از خداى متعال متضرعانه بخواهيم که به ايشان شفاى عاجل عنايت کند. بنده خيلى خوشحال شدم وقتى امروز ايشان را در بدو ورود زيارت کردم و ديدم بحمداللَّه حالشان از قبل بهتر است؛ ان شاءاللَّه روزبه روز حالشان بهتر باشد. لازم است از جناب آقاى محمدى هم که زحمت امامت جمعه را در همدان قبول کردند و به تلاش حوزوىِ خودشان با جديت مشغول شدند، تشکر کنيم. ايشان در فامنين هم منشأ خدمات علمى و اجتماعىِ بسيارى بودند؛ ان شاءاللَّه در اين جا هم توفيقات الهى شامل حال ايشان خواهد شد. هم مردم شهر همدان، هم مردم استان همدان، هم حوزه ى علميه ى کهن و باارزش همدان، از وجود ايشان استفاده خواهد کرد. همچنين وظيفه ى قطعى خودم مى دانم که از جناب آقاى موسوى اصفهانى تشکر کنم؛ به خاطر صفا و خلوص و تلاش و مجاهدتى که ايشان در اين مدت در همدان از خود نشان دادند.بله - همان طور که فرمودند - خداى متعال به خلوص و ايثار و خدمت و نيت مخلصانه پاسخ مى دهد و من مى بينم آينده ى حوزه ى همدان را که ان شاءاللَّه همان شکوه و عظمت دوران مرحوم آقاى آخوند ملاعلى معصومى (رضوان اللَّه عليه) و دورانهاى قبل از ايشان را به فضل الهى باز خواهد يافت.يک جمله در خصوص سابقه ى علمى همدان - به معناى شامل و عام آن، که استان همدان است - عرض کنيم. حقيقتاً در بين مناطق گوناگون کشور، همدان يک نمونه ى کم نظير است. تعداد علما و فضلا و بزرگان و متبحرين در فنون مختلف و علوم گوناگون در اين استان بسيار شگفت آور است. از خصوصيات اين استان يکى هم اين است که صادرکننده ى علماست؛ چقدر بزرگان همدانى، ملايرى، نهاوندى و ساير شهرهاى اين استان و اين منطقه در مناطق مختلف کشور منشأ خدمات علمى و عملى بودند. ما در مشهد از اوان کودکى با دو چهره ى علمىِ معروفِ نهاوندى آشنا شديم؛ يکى مرحوم شيخ محمد نهاوندى بود؛ پسر شيخ عبدالرحيم نهاوندى، که او هم از ملاهاى بزرگ تهران بود. مرحوم شيخ محمد نهاوندى از اَعلام و اساتيد مشهد بود، که پدر من پيش ايشان درس خوانده بود؛ صاحب تفسير نهاوندى، که چهار جلد است. ايشان شاعر خوبى هم بوده است. بنده ايشان را ديده بودم و با پدرم به منزل ايشان رفته بوديم؛ بسيار مرد فاضل، عالم، روشنفکر، مجتهد و متفننى بود. ديگرى، مرحوم آقا شيخ على اکبر نهاوندى که در بين عامه ى مردم مشهد تقريباً شخص اولِ روحانى محسوب مى شد؛ الان هم شبستان نهاوندىِ مسجد گوهرشاد به اسم ايشان است. اين اولين آشنايى ما با اين منطقه از لحاظ علمى بود. بعد هم بتدريج با نام علماى بزرگ اين خطه آشنا شديم؛ فقها و اصوليين بزرگى که در اين خطه پرورش پيدا کرده اند؛ مرحوم آخوند ملاعلى نهاوندىِ صاحب «تشريع الاصول»، مرحوم آخوند ملاحسينقلى که علاوه ى بر مقام عرفانى و سلوکى و معنوى، فقيه بزرگوارى هم بوده است؛ شاگرد شيخ و شاگرد ميرزاى شيرازى بوده است؛ مرحوم آقا شيخ محمد بهارى، مرحوم حاج آقا رضا همدانى واعظ؛ شخصيتهاى برجسته ى علمىِ نزديک به زمان ما. شايد قبل از اينها، مرحوم آخوند ملاحسين همدانى بوده؛ مؤسس همين مدرسه ى آخوند همدان، که بعد مرحوم آقاى آخوند ملاعلى (رضوان اللَّه عليه) آن را تجديد بنا کردند و در واقع از نو احياء کردند. بنابراين همدان پُر از چهره هاى علمى است. در قم هم که ما بوديم، فضلاى همدانى را مى شناختيم. همين آقاى صابرى همدانى - که اين جا تشريف دارند - اوايل ورود ما در قم، ايشان و ديگران حضور داشتند و از فضلا بودند. امروز بحمداللَّه در عداد مراجع، آقاى نورى همدانى را در قم داريم، و بقيه ى آقايان علماى همدان. بنابراين، اين منطقه از لحاظ علمى بابرکت است. اينها تصادفى هم نيست؛ يقيناً خصوصيات و شرايط اقليمى و جغرافيايى و تاريخى در اين پرورش علمى تأثير گذاشته است. همين رجل همدانىِ معروف - که مرحوم ابن سينا، هم در شفا و هم در مکاتبه ى خود با علماى بغداد ازرجل همدانى اسم مى آورد - هزار سال قبل در همدان کسى بوده است که ابن سينا در حق او شهادت مى دهد و مى گويد او در فنون مختلف متبحر و وارد است. ايشان در شفا مى گويد: «کبير السن، غزير المحاسن». غزير المحاسن، يعنى محسّناتش فراوان بوده. بعضى خيال مى کنند غزيرالمحاسن، يعنى محاسنش زياد بوده! غزير اللحيه که نگفته اند؛ غزير المحاسن گفته اند. البته در باب کلىِ طبيعى نظرى دارد که آن را قبول نکرده اند؛ ليکن اين شخصيت خيلى مهم است. هزار سال قبل، ابن سينا - که فريد اعصار و دهور است، نه فريد عصر خود - درباره ى اين مرد شهادت مى دهد که محاسنش زياد است، و بعد در آن مکتوبات مى گويد اين مرد در علوم مختلف متبحر بوده؛ که بعد از بيان او معلوم مى شود هم در فلسفه، هم در منطق و هم در هندسه متبحر بوده است. اينها چيزهاى مهم و عظيمى است. حالا روات و بزرگانى که همدانى بودند، به جاى خود محفوظ؛ اين متبحرين در فنون مختلف و کسانى که مغزها و ذهنهايشان با علم بارور شده بود، وقتى حساب مى کنيم، مى بينيم يکى پس از ديگرى در ادبيات و در فنون مختلف، سرآمد بوده اند. رشيدالدين فضل اللَّه همدانى - صاحب رَبع رشيدىِ تبريز و صاحب کتاب «مجمل التواريخ» - يک شخصيت علمى است؛ از کار او در رَبع رشيدى مى شود فهميد که او مرد علمى است. شما ببينيد اين مرد هفتصد سال قبل در تبريز دانشگاهى ساخته که شش هزار دانشجو داشته و اينها در فنون مختلف درس مى خواندند. پنجاه يا صد نفر پزشک فقط در رَبع رشيدى جمع شده بودند و علم پزشکى را تدريس مى کردند. اين سلسله ى نسب علمى حوزه ى همدان را بايد به ياد داشت؛ اينها را نبايد فراموش کرد؛ اين سلسله ى نسب علمى چيز خيلى مهمى است. شما فاضل و طلبه ى جوان که در حوزه ى علميه ى همدان يا کفايه مى خوانيد، يا مکاسب مى خوانيد، يا درس خارج مى رويد و اسفار مى خوانيد، توجه داشته باشيد که امتداد آن سلسله ى علمى هستيد. من مرحوم آقاى آخوند ملاعلى را از نزديک زيارت نکرده بودم؛ ليکن صيت علمى ايشان در قم و مشهد به ماها رسيده بود؛ مى دانستيم شخصيت باعظمتى است و از لحاظ علمى جزو شاگردهاى مبرز مرحوم حاج شيخ است. همچنين مرحوم آقاى آقا شيخ محمد ثابتى و ديگران، که در زمره ى علما و شخصيتهاى بزرگ همدانى بوده اند. اين قبال کهن علمىِ همدان را فراموش نکنيد و از دست ندهيد؛ اين چيز خيلى بزرگى است. شما دنباله ى آنها هستيد. چشمه ى نورانى و گواراى علم در اين بلاد جارى شده و به همه جا رسيده است. نجف از اين بزرگوارها استفاده کرده، قم استفاده کرده، مشهد استفاده کرده، تهران استفاده کرده.حاج آقا رضا همدانىِ واعظ در حضور ميرزاى شيرازى منبر رفت، که اين منبر بعد کتاب شد؛ «هدية النملة الى رئيس الملة». اين يک منبرِ حاج آقا رضا همدانى واعظ است؛ غير از حاج آقا رضا همدانىِ فقيهِ صاحب «مصباح الفقيه». من «هدية النملة» را دارم و خوانده ام؛ رد شيخيه است. اين کتاب، متقن و دقيق و عميق است. البته مرحوم حاج آقا رضا واعظ فقيه هم بوده، اما اهل طلاقت بيان و اهل منبر هم بوده و در حضور ميرزاى شيرازى منبر رفته و ميرزا او را تحسين کرده است. گفته اين منبر را بنويس، او نوشته است؛ بعد با عنوان «هدية النملة الى رئيس الملة» چاپ شده است. البته من چاپ قديم آن را دارم - چاپهاى چهل، پنجاه سال قبل را - نمى دانم اخيراً چاپ شده يا نه. اين کتاب به نجف استفاده رسانده است.مرحوم آخوند ملاحسينقلى همدانى کسى بوده است که جريان سلوکىِ عرفان متشرعىِ خالصِ ناب از آن بزرگوار جوشيده. مرحوم آقا سيدعلى شوشترىِ معروف که استادِ ميرزا و استاد خيلى از بزرگان بود و خودش فقيه بزرگوارى بود، توانست يک نفر را تربيت کند و او آخوند ملاحسينقلى همدانى است که اين سلسله را به راه انداخته است. مرحوم آقاشيخ محمد بهارى، مرحوم آقا سيداحمد کربلايى، مرحوم آقا ميرزا جواد آقاى تبريزى - پدر مرحوم آقا ميرزا على آقاى قاضى - و بزرگان ديگر، هر کدام در اين عرصه، تلاش فراوانى کردند.چندين سال پيش، زمان رياست جمهورى به اين جا آمدم؛ مرحوم آقاى آقانجفى هم حيات داشتند؛ ايشان هم جزو شخصيتهاى برجسته بودند. شما شخصيتهاى علمىِ زيادى داريد، که هم همدان، هم سرتاسر کشور و هم حوزه ى نجف از اين بذر سالم و اين مزرع پُرمحصول و پُرنماء استفاده کرده است. شما که مى خواهيد در حوزه ى همدان درس بخوانيد، دنباله ى آن سلسله هستيد. قدر خودتان را بدانيد، قدر اين حوزه را بدانيد و روزبه روز به اين حوزه بپردازيد و آن را تقويت کنيد و عمق بدهيد.عزيزان من! درس را هم خوب و عميق بخوانيد؛ اين را من به جوانها عرض مى کنم. همه ى آنچه براى يک روحانى از شؤون مختلف لازم است، متوقف است بر اين مايه ى علمى. در دوران مبارزات در مشهد بنده درس مى گفتم - سطوح درس مى دادم؛ مکاسب و کفايه مى گفتم - در کارهاى مبارزه هم بودم. طلبه هايى که با بنده معاشر بودند، خيلى از آنها داخل مسائل مبارزه بودند. حضور در ميدانهاى سياسى و اجتماعى، بعضى از آنها را دچار ترديد کرده بود که خواندن اين درسها و دقت در متون درسى چه فايده يى دارد؛ برويم مشغول کار سياسى شويم. آنها در همان ميدان سياسى هم با بنده مرتبط بودند و از بنده چيزهايى مى آموختند. وقتى متوجه اين ترديد شدم، به آنها گفتم هر کارى بخواهيد بکنيد، بى مايه فطير است؛ بايد مايه داشته باشيد تا بتوانيد منشأ اثر باشيد. و به شما عرض مى کنم: برادران عزيز! مايه ى علمى را مستحکم کنيد.نکته ى دوم: امروز روحانيت ما با دو گونه چالش مواجه است. شايد در بعضى از ادوار تاريخى هم همين طور بوده است؛ ليکن در اکثر ادوار تاريخى، روحانيت با يک چالش مواجه بود؛ آن چالش امروز هست، يک چالش ديگر هم وجود دارد. اشتغال و چالش اصلى روحانيت - که در ادوار مختلف، حوزه هاى علميه و علماى ما با آن مواجه بودند - تبيين و تعليم دين به معناى واسع کلمه بوده است؛ تعليم فقه اللَّه، فقه الدين. فقه فقط فروع نيست؛ فقه اکبر، توحيد و معارف است؛ چيزهايى است که با غور در مسائل عقلى بايد آنها را به دست آورد و فهميد و با تهذيب نفس آنها را صيقل داد. مى خواستند دين را فرابگيرند و آن را به مخاطبان خودشان تعليم بدهند. تعليم دين هم ابعادى دارد؛ يکى از ابعاد، رشد دادن فکر و عقل مردم است - که «و يثيروا لهم دفائن العقول» - يکى ديگر از آن ابعاد، رفع شبهات است. شبهات هميشه بوده، اما نوع شبهات متفاوت بوده است. در دوره هاى مختلف، علماى بزرگ ما را ملاحظه کنيد؛ يکى از مسؤوليتهاى خودشان را اين مى دانستند که با شبهات مقابله کنند. مقابله هم يا به نحو پيشگيرى است يا به نحو درمان. پيشگيرى، بهتر از درمان است. اين که کلام را تعليم مى دادند، فلسفه را تعليم مى دادند و شخصيتى مثل علامه ى حلى - که فقيه عاليقدرى است - هم در کلام کتاب دارد، هم در فلسفه کتاب دارد، به خاطر اين بود که با باور کردن عقليت مخاطبانِ خودشان بتوانند از ورود يا جايگير شدن شبهه ها در ذهن پيشگيرى کنند. مخاطب آنها - چه انسان معمولى يا طالب علم، يا شخص فرزانه و تحصيلکرده - در مقابل شبهه يى که به ذهن او مى رسيد يا ديگرى به ذهن او وارد مى کرد، درنمى ماند. کار ديگر هم اين بود که شبهه را درمان کنند؛ اگر شبهه يى پيش مى آمد، مجالس کلامى و بحث و پاسخ به سؤالات تشکيل دهند و کتاب بنويسند تا شبهه ها را برطرف کنند. براى اين کار، فقه و فلسفه و کلام و تفسير و علوم مقدماتى مى خواندند؛ از تاريخ مطلع مى شدند و بسيارى از علوم عصر خود را فرا مى گرفتند تا بتوانند دين را تبليغ کنند؛ «لقد منّ اللَّه على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم اياته و يزکّيهم و يعلّمهم الکتاب والحکمة». يکى هم تزکيه است. تعليم با تزکيه متفاوت است. اگرچه تعليم چنانچه به شيوه ى صحيح و با متد درست انجام بگيرد، تزکيه را هم در خود دارد؛ اما تزکيه جريان مستقلى است.شما امروز با اين چالش مواجه ايد و مسأله ى شما مهمتر و دشوارتر است از مسأله ى علامه ى حلى يا مسأله ى علامه ى مجلسى يا مسائل علماى بزرگى که در طول تاريخ بوده اند؛ با آنها قابل مقايسه نيست. امروز نشر افکار باطل نه فقط به وسيله ى ابزارهاى ارتباط جمعىِ فراوان - مثل راديو، تلويزيون، اينترنت و انواع و اقسام روشهاى الکترونيکى - انجام مى گيرد، بلکه از شيوه هاى هنرى هم استفاده مى شود. امروز در دنيا پول خرج مى کنند و فيلمهاى گران قيمت مى سازند، براى اين که غيرمستقيم فکرى را وارد ذهنها کنند يا فکرى را از ذهنها بيرون بياورند. يکى از مهمترين نقاط آماج اين کارها، افکار دينى و بخصوص افکار اسلامى است. البته بعد از برپا شدن جمهورى اسلامى، بخصوص افکار شيعه هم آماج همين چيزها قرار گرفته است. شما شايد شنيده باشيد که در سرزمين فلسطين به وسيله ى صهيونيست ها يا در امريکا کنفرانس هاى شيعه شناسى تشکيل مى شود و کسانى روى آراء و لايه هاى فکرى و شکل اجتماعى شيعيان تحقيق مى کنند؛ اين براى اين است که بتوانند با شيعه مبارزه کنند. بايد شيعه را بشناسند تا بتوانند با او مبارزه کنند.شبهات زياد است. شما اگر در ميان جوانان برويد، مى بينيد جوان خوبِ ما هم گاهى در ذهنش شبهه وجود دارد. ايرادى هم ندارد؛ شبهه به ذهن همه مى آيد؛ نبايد به جوان ايراد گرفت که تو چرا شبهه دارى. وقتى ذهن فعال و کارگر شد، شبهه به ذهن مى آيد. بر عهده ى ما طلبه هاست که اين شبهه ها را با پيشگيرى يا با درمان برطرف کنيم. چالش عمده ى امروز شما اين است؛ چه کار مى خواهيد بکنيد؟ خطاب من، هم به بزرگان حوزه هاست، هم به طلاب و فضلاى جوان حوزه ها: چه کار مى خواهيد بکنيد؟ درس را بايد خواند. يقيناً مطوّل و شرح لمعه و رسائل و مکاسب و کفايه و درسهاى خارجِ معمول سنتىِ ما لازم است. من قبلاً گفتم بى مايه فطير است. علوم عقلى کلام و فلسفه حتماً لازم است؛ اما آيا اينها کافى هم هست؟ من به شما عرض مى کنم: نه، کافى نيست. ما در برنامه هاى کارىِ خود بايد جريان خلّاق فکرى يى را که در حوزه هاى ما بحمداللَّه از دوره ى قبل از ما شروع شده و تا حدودى اتساع هم پيدا کرده است، وسعت و عمق بيشترى بدهيم. کسى مثل مرحوم علامه ى طباطبايى (رضوان اللَّه تعالى عليه) در حوزه ى علميه ى قم پيدا شد؛ ايشان، هم فقيه بود و هم اصولى؛ هم مى توانست درس خارج فقهِ مفصلى بدهد؛ هم مى توانست درس خارجِ اصول مفصلى ترتيب دهد و فضلا را جمع کند؛ اما او به کارى پرداخت که آن روز آن را لازم مى دانست. بعد هم حوادث و وقايع شهادت داد بر اين که اينها لازم است. او گفت من مى بينم که دارند تفکرات و فلسفه ى کاذب مارکسيستى را در ذهنها جا مى دهند؛ نمى شود با توضيح المسائل اينها را پاسخ دهيم؛ توضيح المسائل جاى خودش را دارد؛ جواب اين شبهه ها را با چيز ديگرى بايد داد. ايشان «اصول فلسفه و روش رئاليسم» را نوشت. يکى از تربيت شده هاى او مرحوم شهيد مطهرى (رضوان اللَّه عليه) است. کارى که شهيد مطهرى کرد، امروز بايد همه ى فضلاى جوان در صدد باشند خود را براى آن آماده کنند؛ و اگر آماده هستند، اقدام کنند. شهيد مطهرى به عرصه ى ذهنيت جامعه نگاه کرد و عمده ترين سؤالات ذهنيت جامعه ى جوان و تحصيلکرده و روشنفکر کشور را بيرون کشيد و آنها را با تفکر اسلامى و فلسفه ى اسلامى و منطق قرآنى منطبق کرد و پاسخ آنها را در سطوح مختلف در مقابل افراد گذاشت؛ از مسأله ى عدل الهى و قضا و قدر و علل گرايش به ماديگرى بگيريد - که مسائل، بيشتر ذهنى و عقلى است - تا مسائل مربوط به زنان، تا مسائل مربوط به خدمات متقابل ايران و اسلام، که اين هم تلاشى بود براى روشن کردن ذهنها. آن روز عده يى با گرايشِ ايران مدارى مى خواستند با اسلام مبارزه کنند؛ ايشان گفت نه، اسلام به ايران خدمت کرده؛ ايران هم به اسلام خدمت کرده. «خدمات متقابل ايران و اسلام» همانقدر ارزش دارد که کتاب «عدل الهى» شهيد مطهرى. مرحوم شهيد مطهرى نمونه ى يک شخصيت روحانىِ متناسب با زمان است که مى تواند در چالش اول، کارِ درست بکند و اقدام بجا انجام دهد. البته شبيه ايشان باز هم داشتيم و بحمداللَّه امروز هم داريم. امروز در قم فضلاى جوانى به اين کارها مشغول هستند؛ خوب هم مشغول هستند؛ من با بعضى از آنها و آثارشان آشنايم؛ اما اين در حوزه هاى ما بايد به صورت يک جريان اصيل دربيايد. همه بايد خود را با اين حرکت و اين جريان آشنا کنند.من لازم مى دانم و بارها هم اين نکته را گفته ام که همه ى طلاب و همه ى اهل منبر، يک دور آثار آقاى مطهرى را بخوانند. مرحوم شهيد مطهرى (رضوان اللَّه عليه) گرايش سلوکى و معنوى هم داشت؛ يک مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى امام، يک مقدار متأثر از مصاحبت و شاگردى مرحوم علامه ى طباطبايى، يک مقدار هم بعدها با بعضى از اهل دل و اهل حال مأنوس و آشنا شده بود. ايشان اهل گريه و تضرع و دعاى نيمه شب بود؛ بنده از نزديک اطلاع داشتم. در آثار ايشان اين رشحه ى معنوى، توحيدى و سلوک کاملاً مشهود است. يکى از کارهاى لازم در حوزه ها مطالعه ى آثار ايشان است. جوانان عزيز ما بايد با آثار شهيد مطهرى آشنا شوند. اگر بنده مى خواستم برنامه ى حوزه ى علميه ى قم را بنويسم، بلاشک يکى از مواد برنامه را اين مى گذاشتم که کتابهاى آقاى مطهرى خوانده شود، خلاصه نويسى شود و امتحان داده شود. البته در اين آثار هم نبايد متوقف شد. من به دست اندرکاران برگزارى همايش «حکمت مطهر» که در تهران با من ملاقات داشتند، همين نکته را يادآورى کردم؛ گفتم در آقاى مطهرى متوقف نشويد. اين، نهايت کار نيست؛ مرحله يى از کار است که گردونه ها و گيتى هاست ملک آن جهانى را. گفت:
يک عمر مى توان سخن از زلف يار گفت
در بند آن نباش که مضمون نمانده است
در بند آن نباش که مضمون نمانده است
در بند آن نباش که مضمون نمانده است