دفاع از روایات بحارالانوار نقد کتاب مشرعة بحارالانوار نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دفاع از روایات بحارالانوار نقد کتاب مشرعة بحارالانوار - نسخه متنی

مهدی حسینیان قمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفاع از روايات «بحارالأنوار»

علوم حديث ـ شماره29،پاييز1382

(نقد كتاب «مشرعة بحارالأنوار)»

مهدى حسينيان قمى

اعلم، أنّه قد شاع بعد صاحبى المعالم و المدارك أنّهم يطرحون أخبارنا المعتبرة الّتى اعتبرها فقهاؤنا القدماء، بل المتأخرون أيضاً ـ كما بيّنته و أثبته في التعليقة ـ طرحاً كثيراً بسبب أنّهم لايعتبرون من الأمارات الرجاليّة سوى التوثيق و قليل من أسباب الحسن.

و بسبب ذلك اختل أوضاع فقههم وفتاواهم و صار بناؤهم على عدم ثبوت المسائل الفقهية غالباً... .

و هذه الأسباب اعتبرها الفقهاء في كتبهم الاستدلاليّة و أهل الرجال، في علم الرجال فلا بد من معرفتها و ملاحظتها لئلاّ يطرح الأخبار المعتبرة الكثيرة و لا يخالف طريقة فقهاء الشيعة القدماء والمتأخرين منهم و لا يبقى في التحيّر و التردّد في معظم المسائل الفقهيه ثم يترك أو يقلّد فيها المجتهدون؛





بدان كه پس از صاحب معالم و صاحب مدارك شايع شد كه اخبار معتبر ما را ـ كه قدماى فقيهان و بلكه متأخران آنان، آنها را معتبر مى دانستند ـ ... به اين سبب كه جز توثيق و كمى از اسباب حسن را معتبر نمى دانند، ردّ مى كردند و به همين دليل وضعيت فقه و فتاواى آنان مختل گرديد و غالب مسائل فقهى را ثابت نمى دانستند.

اين اسباب ظن آور را فقيهان در كتابهاى استدلالى خويش و رجاليان در علم رجال، معتبر دانسته، بنابراين بايد اين اسباب ظن آور را شناخت و بدانها توجه داشت تا اخبار بسيار و معتبر را نفى و طرد نكنند و با روش فقيهان شيعه، چه قدما و چه متأخران مخالفت نكنند و در اكثر مسائل فقهى در حيرت و ترديد قرار نگيرند... .

آنگاه وحيد بهبهانى، سرسلسله عالمان و فقيهان در اين زمينه چهل و چهار سبب ظن آور را يادآور مى شود.

(بخشى از سخنان سرسلسله عالمان و فقيهان، حضرت وحيد بهبهانى ـ قدّس سرّه)

نيم نگاهى به مقدّمه كتاب مشرعة بحارالأنوار

تأليف مشرعة بحارالأنوار با اين هدف كه مقدّمه اى باشد براى ورود به اقيانوس روايات با همراهى زمينه هاى لازم، كارى پسنديده و مطلوب است.

بنابراين، هدف مشرعة بحارالأنوار هدف شايسته اى است و بايد چنين كارى صورت گيرد تا مراجعه كننده به بحارالأنوار با اطلاعات كافى از كتاب، با كيفيّت تدوين و چگونگى مباحث آن آشنا باشد و بتواند به گونه شايسته و بايسته از كتاب بهره مند گردد.

و در اين ارتباط، توجه به اين جهت كه همه روايات اين مجموعه قطعى الصدور نيست و همه آنها الزاماً حجت نخواهد بود، توجّه بجا و شايسته اى است، ولى نفى گسترده اعتبار روايات و توجه بيش از اندازه به اعتبار سندى سبب مى شود كه اين مجموعه روايى از نظر بيفتد؛ چيزى كه ضرورتى ندارد و اصولاً يك نقطه منفى است.

ما در اين نقد، در تلاشيم تا اعتبار روايات بحارالأنوار را به اثبات برسانيم و هم راههاى بهره ورى از روايات را يادآور شويم تا زمينه هاى لازم را براى ورود به اين اقيانوس روايات فراهم سازيم، لذا هم راههاى اعتبار روايات را بايد بشناسيم و بياوريم و هم اصول بهره مندى كامل از روايات را. در ارتباط با بخش اوّل، دو نكته مورد توجه است:

الف. نفى اعتبار سندى به عنوان تنها راه اعتبار روايات،





ب. ارائه راههاى ديگر براى اثبات اعتبار روايات.

و در ارتباط با بخش دوم:

الف. اصول فهم روايات،





ب. راههاى رفع اختلاف روايات.

گفتنى است كه در اين شماره بيشتر به نفى اعتبار سندى به عنوان تنها راه اعتبار روايات پرداخته مى شود.

در صفحه هشت كتاب، در شماره سه و چهار به دو نكته اشاره شده است كه اين دو نكته بايد بيشتر مورد توجّه باشد تا بى جهت روايتى تضعيف نشود.

اگر ما با سند روايتى آشنا نيستيم، نبايد آن را ضعيف بدانيم و يا كارى كنيم كه ضعيف معرّفى شود و بهتر است بر مبناى كسانى كه آن روايت را معتبر مى دانند، آن را معتبر معرفى كنيم و به ديگران ارجاع دهيم (البته اين نكته توضيح بيشترى را مى طلبد). درباره نكته دوم بايد گفت كه اگر راهى براى اثبات اعتبار روايت وجود دارد، بايد آن راه را شناسايى كنيم و بر اساس آن اعتبار روايت را فرياد كنيم، نه اينكه زحمت تلاش و سعى به خود ندهيم و حكم نسبى صادر كنيم و روايت را عملاً از اعتبار بيندازيم و وجاهت آن را از بين ببريم (اين نكته توضيح بيشترى مى طلبد).

نكته اى مهم

با توجه به آنچه گذشت، معلوم نيست كه چرا مؤلف محترم به مبناى حجيّت خبر موثوق به توجه نكرده و در ارتباط با اعتبار روايات تنها اعتبار سندى را مورد توجه قرار داده است.

ما در اين شماره به مبناى حجيت خبر موثوق به به مى پردازيم و آن را به اختصار مطرح مى سازيم.

در صفحه نه، در شماره پنج اعلام مى دارد كه شيوه عالمان و محدّثان در مجموعه هاى روايى اين است كه صحيح و غير صحيح را به هم مى آميزند و هرگز تنها روايات معتبر را در كتابشان گردآورى نمى كنند.

اگرچه اين مطلب تا حدودى درست است، امّا به معناى اين نيست كه اكثر روايات كتابهايشان غير معتبر باشد. اين كلام ايشان درست است كه:

بل لا يوجد كتاب حديثى اقتصر على المعتبرات...

ولى اين نكته كه:

أكثر الروايات المستخرجة والمنقولة في البحار غير معتبرة سنداً كما ستعلم و لاوحشة في ذلك، و لا بدعة فيه من المولّف، فإنّه دأب جميع المحدّثين الأعاظم حتّى أرباب الكتب المعتبرة...

درست نيست.

مؤلف در صفحه نهم، در ادامه شماره پنج، دو فايده و يك مفسده براى اين خلط ذكر كرده است.

دو فايده پذيرفتنى است و حرفى در آن نيست، ولى مفسده مذكور قابل پذيرش نيست، مخصوصاً آنجا كه متوجه خود مرحوم مجلسى مى شود و كار ايشان و امثال ايشان را عجيب معرفى مى كند.

ما بر اين باوريم كه اكثر عالمان شيعه، از قديم و جديد، مبناى حجيّت خبر موثوق به را پذيرفته اند و اساساً عقلا بر همين پايه هستند. بنابراين، رواياتى كه از اعتبار سندى ندارد، اگر موثوق به نبود، حجت نيست؛ ولى اگر موثوق به است حجت خواهد بود و وجهى ندارد كه از آن اعراض كنيم. علّت اهمال اعتبار سندى از سوى مجلسى و ديگران هم همين است.

البته خود مؤلف محترم در فايده دوم گفته است كه اگر قراين، موجب اطمينان شود، روايات حجيت خواهند داشت، ولى منظور ايشان از حجيت دقيقاً معلوم نيست. اگر منظور، حجيت خبر موثوق به باشد، بايد گفت كه اكثريت روايات ما اين حجيت را دارد، گرچه اعتبار سندى نداشته باشد و اگر معناى ديگرى منظور ايشان است، بايد مشخص شود. بنابراين، اعتبار اكثر اين روايات ثابت است و اگر روشن شود كه اكثر عالمان شيعه و اكثر عالمان زمان ما همه قايل به حجيت خبر موثوق به هستند، اين حقيقت روشن تر جلوه مى كند.

وظيفه مبلّغان

مبلّغان اساساً هر روايت صحيح و معتبرى را نبايد بر بالاى منبر نقل كنند، چه رسد به اخبارى كه اعتبار و حجيّت نداشته باشند. در اين كلامى نيست. و امّا درباره آنچه در ادامه شماره پنج در صفحه يازده آمده است، كه براى دورى از آفتها و عدم غرق شدن در اين اقيانوس، بايد روايات صحيح را معرّفى كرد، بايد توجه داشت كه تنها اعتبار سندى ملاك نيست و راه ورود، تنها نفى گسترده و ردّ اكثريت اين روايات نيست.

در صفحه سيزده، شماره چهارده آمده كه اگر يك روايت، با يك متن، سه سند داشته باشد، مورد اعتماد است.

ايشان معتقد است كه تواطؤ بر كذب اين سه سند بر يك متن بعيد است؛ امّا در صورتى كه متن مختلف باشد، راههاى ديگر وثوق و اطمينان را دنبال مى كند كه ظاهراً اگر آن راهها فراهم آيد، حجت مى شود وگرنه از حجيّت ساقط مى شود.

اگر منظور از اين گفتار، همان حجيّت خبر موثوق به ـ كه مبناى اكثريت قريب به اتّفاق عالمان شيعه است ـ باشد، اعتبار سندى نبايد حرف اوّل و آخر را بزند و ايشان نبايد اكثر روايات بحارالأنوار را با بررسى سندى از دم تيغ بگذراند و بر مرحوم مجلسى ـ كه نسبت به اين جهت كمى بى توجه است ـ ايراد بگيريد.

مطالب آغازين كتاب تا صفحه چهارده با دو ايراد عمده مواجه است:

1. براى اعتبار روايات بحارالأنوار و هر مجموعه روايى نبايد تنها اعتبار سندى را مطرح ساخت و آنگاه گفت كه اكثر روايات ما در مجموعه هاى روايى اعتبار ندارند، بلكه بايد با توجّه به همه راههاى اثبات اعتبار، اين قضيّه را دنبال كرد و بايد توجّه داشت كه مبناى بسيارى از عالمان شيعه، بلكه اكثريت قريب به اتفاق آنان، حجيّت خبر موثوق به است.

2. براى ورود به اقيانوس روايات و بهره مندى كامل از مجموعه هاى روايى، چه در كتاب بحارالأنوار و چه در ديگر مجموعه هاى روايى، مقدمات و زمينه هايى بايد فراهم آيد كه مؤلف محترم مشرعة بحارالأنوار از آنها كمتر سخن گفته است.

ايشان گويا فكر كرده اند كه حذف روايات و نفى آن، كار را راحت تر و ساده تر مى سازد و مسئوليت فهم روايات را از دوش ما برمى دارد، درحالى كه اين نظر صحيح نيست.

ما در ادامه اين نقد در شماره هاى بعدى، همان گونه كه اشاره داشته ايم، دو جهت را دنبال مى كنيم.

1. راههاى اثبات اعتبار روايات،





2. اصول و مقدمات زمينه ساز ورود به اقيانوس روايات و بهره مندى از علوم اهل بيت(ع).

هم اكنون در اين شماره نقد، پس از نيم نگاهى به مقدمه مشرعة بحارالأنوار سه سخن خواهيم داشت.

1. اعتبار سندى تنها راه اثبات اعتبار روايات نيست،





2. نيم نگاهى به موضوع عقل و جهل در كتاب مشرعة بحارالأنوار،





3. نيم نگاهى به جلد 43 بحارالأنوار در كتاب مشرعة بحارالأنوار.

و بر اين باوريم كه لازم است در چند شماره به تفصيل درباره كتاب مشرعة بحارالأنوار سخن گفت با ما در آينده نيز همراه باشيد.

اعتبار سندى تنها نه (نگاهى به مبناى حجيّت خبر موثوق به)

خواننده گرامى اين نقد در اين بخش از سخن با برخى از گفتار عالمان شيعه آشنا مى شود. ما نشانى كلمات عالمانى ژرف و محققانى سترگ از وحيد بهبهانى گرفته تا محقق همدانى، از گذشته گرفته تا معاصران اشاره مى كنيم و بيشتر پاى سخن مجتهدان اصولى مى نشينيم، چرا كه همراهى عالمان اخبارى با اين مبنى كاملاً بى ابهام است.

اكثريت قريب به اتفاق عالمان و مجتهدان اصولى همه بر حجيت خبر موثوق به تأكيد دارند و تصريح مى كنند كه تنها خبر ثقه حجت نيست.

مبانى حجيت خبر موثوق به، يك مبناى مقبول در ميان عالمان و فقيهان است، گاه به نظر مى رسد كه با توجه به ظاهر رفتار فقيهان، همه يا اكثريت فقيهان به مبناى حجيت خبر ثقه پاى بندند، ولى با يك تأمل روشن مى شود كه اكثريت قاطع فقيهان موثوق به اى هستند و عمل فقيهان بر همين مبنى استوار است و تنها به همين شكل قابل توجيه است.

براى روشن شدن اين حقيقت كه هم اكنون ظاهره حوزه گويا برخلاف آن است، بايد به پاى سخن بزرگانى چون وحيد بهبهانى، آخوند خراسانى، علامه مشكينى در حاشيه بر كفايه، آقا ضياء عراقى، شيخ محمدحسين نايينى، شيخ محمدحسين اصفهانى، محقق حلّى، حاج آقا رضا همدانى، مجلسى اوّل، شيخ جعفر كاشف الغطاء، آيةاللّه بروجردى، سيد محسن حكيم، آيةاللّه اراكى، آيةاللّه سيد محمدحسن مرتضوى لنگرودى، آيةاللّه مكارم شيرازى، آيةاللّه سبحانى نشست. همه اينان معتقد به حجيّت خبر موثوق به هستند و هرگز حجيت و اعتبار را در انحصار خبر ثقه نمى دانند. جمعى از اينان به صراحت بر لازمه مبناى خويش تأكيد كرده اند.

ايشان تصريح كرده اند كه رجال به هنگام تعارض در موارد آن، مورد بهره بردارى قرار مى گيرد و در غير موارد تعارض، رجال يكى از طرق حصول وثوق است، به گونه اى كه اعتماد به حديث و اعتبار حديث منحصر به اين راه نيست.

به نظر مى رسد كه توجه به خبر ثقه، آن گونه كه هم اكنون در ميان حوزه ها ديده مى شود، نتيجه مبناى خاص مرحوم حضرت آيةاللّه خويى ـ قدس سره ـ است. ايشان و تعدادى از شاگردانشان با توجه به اين كه تنها حجيت را در انحصار خبر ثقه مى دانند، سختگيريهاى سندى را در حوزه رايج كرده اند و در راه پذيرش روايات، حال راوى و وثاقت او حرف اول و آخر را مى زند و در راه توثيق نيز به شدت سختگيرى دارند و در نتيجه، به قراين بى شمارى كه موجب حصول وثوق به خبر مى شود، بى اعتنا هستند و حتى عمل اصحاب نزد ايشان در تقويت سندِ خبر هيچ تأثير ندارد، آن گونه كه إعراض اصحاب نيز مايه ضعف خبر از ديدگاه ايشان نيست.

شگفت آور آن كه برخى مى پندارند كه عموم فقيهان بر اين مبنا اعتقاد دارند و مبناى حجيت خبر موثوق به را كم طرفدار مى شناسند؛ ولى يك نگاه به مواردى كه هم اكنون بدان اشاره مى شود كافى است كه مشهور بودنِ مبناى حجيت خبر موثوق به را براى ما آشكار سازد. باز برخى مى پندارند كه مبناى حجيت خبر موثوق به در ميان حوزه علميه قم و افرادى چون آيةاللّه بروجردى و شاگردان ايشان رواج داشته است و عالمان نجف قايل به مبناى حجيت خبر ثقه هستند، غافل از اين كه توجه به موارد ياد شده در بالا نشان مى دهد كه عالمان هر دو حوزه اصولاً موثوق به اى هستند.

نيز عدّه اى در ردّ مبناى حجيّت خبر موثوق به چنين ابراز مى دارند كه اين مبنا ملاك و معيار مشخصى ندارد و از اين رو قابل كنترل نيست، بر خلاف مبناى خبر ثقه كه بسيار مشخص و روشن است.

در مبناى خبر ثقه، هر راوى كه وثاقت او ثابت شود خبرش حجيّت مى يابد، ولى در مبناى خبر موثوق به از آن جهت كه قراين بسيار است و گاهى براى كسى حاصل مى شود و گاهى براى كسى پديد نمى آيد، حصول وثوق در نوسان قرار مى گيرد.

در پاسخ به اين شبهه هم بايد گفت كه ما خبرى را حجت مى دانيم كه نوعاً براى عقلا وثوق آور است، گرچه براى شخصى وثوق نياورد. بر اين مبنا خبرى كه نوعاً عقلا بدان تكيه مى كنند حجيت مى يابد، چه راوى آن ثقه باشد و چه نباشد، چه براى فردى وثوق بياورد و چه نياورد. روشن است كه عقلا با توجه به قراين ديگر نيز بر خبر تكيه مى كنند و آن را مى پذيرند.

گاه برخى براى دفاع از مبناى حجيت خبر ثقه اى بهانه مى آورند كه قراين ديگر از دست رفته است و تنها راه منحصر به وثاقت راوى شده است، غافل از اين كه با توجه به قراين بسيارى ـكه شمرده مى شود روشن است كه ريشه قراين خشك نشده و هم اكنون ما نيز به بسيارى از اين قراين دست داريم.

كوتاه سخن اين كه، مبناى حجيت خبر موثوق به، معناى مشهور و مورد قبول اكثريت عالمان است و يك نگاه به شيوه برخورد فقيهان در پذيرش روايات، اين حقيقت را بى پرده نمايان مى سازد.

بعضى نيز مى گويندكه ما براى اثبات احكام فقهى نيازى به روايات غير ثقات نداريم و مشكل فقهى ما با حجيت خبر ثقه برطرف مى شود، ولى يك نگاه به كلمات طرفداران حجيت خبر موثوق به روشن مى سازد كه اگر بنا باشد ما از حجيت خبر موثوق به چشم بپوشيم و صرفاً به خبر ثقه پناه ببريم، در بسيارى از موارد مى مانيم و در بسيارى از موارد بايد به فتاواى شاذى برسيم. به گفته برخى اگر مبناى حجيت تنها خبر ثقه باشد، موجب هدم دين و روايات است. باز تأكيد ما در اين ارتباط بر دقت در كلمات كسانى است كه گفتارشان را مى آوريم. بدين شكل، ما طرفدار حجيت خبر موثوق به هستيم و بر اين اساس سختگيريهاى سندى و مناقشات رجالى بى پايه است و چنان نيست كه رجال و وثاقت راوى حرف اول و آخر را در باب حجيت خبر بزند. اضافه كنيد كه در اثبات توثيق راويان نيز سخت گير نيستيم و معتقديم كه بسيارى از تضعيفها پذيرفته نيست و حداقل مانع پذيرش روايات آن راوى نمى گردد.

البته اين كه چگونه حجيت خبر موثوق به دست ما را در پذيرش روايات باز مى كند و راه را بر سختگيريهاى سندى مى بندد، خود مجال ديگرى را مى طلبد.

به طور خلاصه بايد گفت كه بر مبناى حجيت خبر موثوق به بسيارى از روايات مرسل حجيت مى يابد؛ چرا كه وثوق آفرين است و گاه مرسل بعضى بر مسند عدّه اى برترى مى يابد، چرا كه مرسلِ شخصيت ارجمندى است كه وثوق به گفته او بيش از ديگران است.

بر مبناى حجيت خبر موثوق به، روايات مستفيض و رواياتى كه در كتب اربعه مكرر آمده با قراينى از اين دست اعتبار مى يابد. بر مبناى حجيّت خبر موثوق به، روايات ضعيفى كه مورد عمل اصحاب قرار گرفته اعتبار مى يابد و گاه بر روايات صحيح مقدم مى شود. بر مبناى حجيت خبر موثوق به، روايت صحيحى كه مورد عمل اصحاب نيست از حجيت ساقط مى شود.

بر مبناى حجيت خبر موثوق به، روايتى كه مفادش مطابق با روايات ديگر است حجيت مى يابد.

هم اكنون در پانوشت نشانى گفتار اعلام شيعه را در كتابهايشان نقل مى نماييم تا حديث پژوهان با مراجعه بدانها از نظريات ايشان آگاهى يابند. و بر اين باوريم كه تأمل در اين گفتارها اعتبار روايات شيعه را بسيار فراتر از ديدگاه نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار مى برد.

با ما همراه شويد تا حقيقت را دريابيد و اين اندازه در نفى روايات شيعه پيش نرويد، اين بحث براى همه كسانى كه با روايت سر و كار دارند مفيد است.

ما در ابتدا گفتار مرحوم وحيد بهبهانى را كه از هر سو به اين مسئله نگريسته و جامع و كامل همه چيز را گفته و خيال نمى كنيم كه پس از مطالعه گفتار ايشان در سه جاى الفوائد الحائريه، كسى بر مبناى حجيت تنها خبر ثقه پايدار بماند.

تأمل و دقت در گفتار ايشان مورد تأكيد ماست و با توجه به گفتار ايشان و ديگران كه هم اكنون ملاحظه خواهيد كرد، ديگر نيازى به تعليقه ما و تأكيد ما نيست.

نيم نگاهى به بخش عقل و جهل

ما هم اكنون دو بخش از كتاب مشرعة بحارالأنوار را در نظر گرفته ايم تا در اين شماره بياوريم و داورى را به خوانندگان محقق وامى گذاريم:

1. بخش عقل و جهل





2. جلد 43 بحارالأنوار درباره حضرت زهرا(س)

شما با ملاحظه اجمالى اين دو بخش بنگريد آيا اين گفتار راه ورود به اقيانوس روايات را در برابر شما مى گشايد، يا نفى روايات را آن هم نفى گسترده سندى و مضمونى، كداميك را؟ دقت كنيد.

موضوع العقل والجهل

پنج باب و سه روايت معتبر!!

مرحوم مجلسى در بيش از هشتاد صفحه از بحار در پنج باب به موضوع العقل و الجهل پرداخته است.

باب اوّل، فضل العقل و ذمّ الجهل،





باب دوم، حقيقة العقل و كيفيته و بدو خلقه،





باب سوم، احتجاج اللّه تعالى على الناس بالعقل و أنّه يحاسبهم على قدر عقولهم،





باب چهارم، علامات العقل و جنوده،





باب پنجم، النوادر.

باب اول فضيلت علم و نكوهش جهل

در اين باب از هيجده سوره قرآن، 27 آيه مرتبط با عنوان باب آورده است و 53 روايت نيز در اين باب آمده است كه نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار عدد را 43 مى نويسد و تنها از اين مجموعه يك روايت را معتبر مى شناسد؛ به صفحه 33 سطر 1 و 2 بنگريد:

و امّا الروايات المنقولة التى تبلغ ثلاثاً و اربعين فلعلّها لاتتم سنداً إلاّ رواية واحدة...

رواياتى كه در اين باب آمده و به 43 روايت مى رسد شايد تنها يك روايتش از نظر سندى تمام باشد...

با اين كه ـهمان گونه كه در بحارالأنوار آمده اين مجموعه شامل 53 روايت است و نويسنده محترم توجه نكرده است كه شماره گذارى در بحارالأنوار غلط است و در آينده روشن خواهد شد كه بيش از يك روايت اعتبارى سندى دارد.

باب دوم

در اين باب مجموعه روايات آمده 14 روايت است كه نويسنده مشرعة مى گويد يك روايت آن اعتبار دارد و آن هم روايت اوّل اين باب. البته ايشان برخى ديگر از روايات اين باب را از نظر سندى معتبر مى داند ولى اشكال وجاده بودن كتاب محاسن را ـ كه اين روايت از آن كتاب است ـ مطرح مى سازد





باب سوم

در اين باب پنج روايت آمده است كه ايشان آن گونه كه در صصفحه 38 نوشته گويا هيچ كدام را معتبر نمى شناسند.

باب چهارم

در اين باب 52 روايت آمده كه به اشتباه 53 روايت شماره خورده است و نويسنده مشرعة بحارالأنوار معتقد است كه يك روايت معتبر در ميان اين مجموعه روايات نيست.

باب پنجم

دو روايت در اين باب آمده است كه نويسنده مشرعة بحارالأنوار تنها روايت دوم را معتبر مى داند.

كوتاه سخن

در اين پنج باب كه مجموعاً 126 روايت آمده است، از نظر ايشان تنها سه روايت معتبر شناخته شده است و 123 روايت فاقد اعتبار خواهد بود.

و به عبارت روشن تر حتى در همه بابها هركدام يك روايت معتبر وجود نداشته است.

سه روايت معتبر در موضوع عقل و جهل از ديدگاه نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار





1. قال الرضا(ع): صديق كل امرئٍ عقله و عدوه جهله.(ح 11)

2. عن الباقر(ع) قال: لمّا خلق اللّه العقل استنطقه، ثم قال له: أقبل فأقبل، ثم قال له :أدبر فأدبر، ثم قال له: و عزّتى و جلالى ما خلقت خلقاً هو أحبّ إلىّ منك و لا اُكمّلك إلاّ فيمن احبّ، أمّا انّى اياك آمر و اياك أنهى و اياك اُثيب. (ح 1)

3. قلت لأبى جعفر(ع): ما بال الناس يعقلون و لا يعلمون؟ قال: انّ اللّه تبارك و تعالى حين خلق آدم جعل أجله بين عينيه و أمله خلف ظهره، فلمّا أصاب الخطيئة جعل أمله بين عينيه و أجله خلف ظهره فمن ثمّ يعقلون و لا يعلمون. (ح 2)

از مجموع روايات ابواب عقل و جهل در بحارالأنوار تنها اين سه روايت از ديدگاه نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار اعتبار سندى دارد. از 126 روايت تنها اين سه روايت را معتبر مى داند و در ابواب العلم(35باب) حدود 1460 روايت آمده كه تنها از ديدگاه نويسنده مشرعه حدود هفتاد روايت آن اعتبار سندى دارد. و به تعبير روشن مر در يك جلدونيم از بحارالأنوار (كتاب العقل والعلم والجهل) حدود كمتر از پنج درصد از روايات اعتبار سندى داشته است و باقيمانده غير معتبر است.

اين گونه برخورد با روايات و نفى و طرد روايات بر مبناى اكثريت عالمان شيعى غلط است و نياز به استدلال ندارد.

بنابراين از مجموع حدود 1600 روايت كه در كتاب العقل و العلم والجهل آمده است، حدود 73 روايت آن از ديدگاه مؤلف اعتبار سندى دارد و باقيمانده يعنى حدود 1530 روايت ضعيف و غير معتبر است.

گفتنى است:

الف. آمار روايات كتاب العقل والعلم والجهل، آن گونه كه در خود بحارالأنوار در پايان مجلد 1 و 2 آمده، حدود روايت است؛





ب. ما فهرست مجموع روايات ابواب علم و تعداد روايات معتبر آن را به اجمال آورديم و داورى را به خواننده واگذار مى كنيم و تفصيل بيشتر را به آينده موكول مى كنيم.

نيم نگاهى به جلد 43 بحارالأنوار درباره حضرت زهرا(س)

باز نگاهى به اين بخش بى افكنيد و ببينيد كه آيا مؤلف، راه ورود به اقيانوس روايات را نشان داده است يا دست از اقيانوس شستن و پا از ورود به دريا كشيدن است.

روش ورود و راه ورودى كه ايشان نشان مى دهد نفى گسترده اعتبار روايات و شتاب در نفى مفاد روايات است، چيزى كه ما در مقالات «دفاع از حديث» با آن مقابله مى كنيم.

نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار در جلد دوم درباره جلد 43 بحارالأنوار مى نويسد:

باب يك

در اين باب، نوزده روايت آمده كه تنها يكى معتبر است. در ج 43، باب 2 بيست روايت آمده كه همه غير معتبر است.

در ج 43، باب 2، ص 16 اين روايت مجعول شناخته شده است





«حرّم اللّه النساء على عليّ ما دامت فاطمة حيّة لأنّها طاهرة لا تحيض؛





خداوند تا زمانى كه حضرت زهرا(س) عليها زنده بود زنان را بر اميرالمؤمنين(ع) حرام كرده بود (يعنى ازدواج مجدّد را) چرا كه حضرت زهرا(س) هميشه پاك بود و حيض نمى شد.»





البته ايشان مى نويسد:

اقول: أظنّها ـ و ان كان الظنّ لا يغنى عن الحق شيئاً ـ إنّها موضوعه.

آن گاه بر ثبوت وضع و جعل استدلال مى كند:

لأن الحرمة ان ثبتت لاشتهرت و لم تخص عليّاً و فاطمة بل جميع اصهار الأنبياء للعلة المذكورة نفسها و هناك نساء كثيرة لا يحضن و لا يحرم على ازواجهن النساء و بالجملة لم تثبت كون الحيض سببّاً لتشريع تعدّد الزوجات؛





گمان مى كنم، گرچه گمان جايگزين حق نمى شود ،كه اين روايت جعلى است؛ چرا كه حرمت زنان ديگر بر اميرمؤمنان(ع) با حضور حضرت زهرا(ع) اگر ثابت بود، اين حكم شهرت مى يافت و تنها ويژه امام على(ع) و حضرت فاطمه(س) نبود، بلكه به همين دليل آمده در روايات شامل همه دامادهاى پيامبران مى شد به علاوه ما زنان بسيارى داريم كه اينان حيض نمى شوند ولى بر شوهران ايشان، زنان ديگر حرام نيستند و كوتاه سخن اين كه ثابت نشده كه حيض شدن علت جواز تعدد زوجات باشد.

آن گاه در همين باب ادعا دارند كه روايات مجعول ديگرى هم مشاهده شده است.

مى نويسد:

و في الباب بعض روايات اُخرى مظنونة الكذب...

در ج 3، باب 3 مى نويسد:

در اين باب بيش از هشتاد روايت است كه هيچ كدام معتبر نيست.

آن گاه به مناقشه هاى دلالى و ادعاهاى وضع و جعل مى پردازند و درباره حديث 21 مناقشه مفادى دارند.

متن حديث 21:

ان بنات الانبياء ـ صلوات اللّه عليهم ـ لا يطمثن، انّما الطمث عقوبة و اوّل من طمثت سارة؛





دختران پيامبران ـ صلوات اللّه عليهم ـ حيض نمى شوند، حيض عقوبت و مجازات است و اوّلين كسى كه (از فرزندان پيامبران) حيض شد ساره همسر ابراهيم(ع) است.

آن گاه درباره مفاد اين حديث چنين اظهار نظر مى كند:

اقول: الطمث عقوبة طبيعية و ليست جزأً فما فعلت سارة بهاجر، و اظنّ ال آفة من أبي جميله الراوى الاوّل؛





حيض شدن عقوبت طبيعى است و هرگز مجازات كارى كه ساره با هاجر كرد نيست و من خيال مى كنم كه آفتى كه به اين حديث راه يافته (نادرستى مفاد حديث) از سوى ابو جميله راوى اوّل اين حديث باشد (چون ابو جميله به وضع و دس و جعل متهم است).

آن گاه حديث ديگرى را در صفحه 47 دروغ معرفى مى كند.

متن حديث:


و رهنت عليها السلام كسوة لها عند امرأة زيد اليهود في المدينة و استقرضت الشعير فلما دخل زيد داره قال: ما هذه الأنوار في دارنا؟ قالت: لكسوة فاطمة، فأسلم في الحال و أسلمت امرأته و جيرانه حتى أسلم ثمانون نفساً.

حضرت زهرا(س) لباس خود را نزد زن زيد يهودى در مدينه گرو گذاشت و جو قرض گرفت. هنگامى كه زيد به خانه آمد پرسيد اين انوار چيست؟ همسرش گفت اين انوار در خانه به دليل حضور لباس حضرت زهرا(س) است در اين جا زيد يهودى مسلمان شد، همسرش و همسايگانش نيز مسلمان شدند تا آن كه هشتاد نفر مسلمان شدند.

ايشان درباره اين حديث چنين اظهارنظر مى كند.

اقول: من عرف طبائع اليهود من الأوّل إلى ال آن لا يصدق هذا النقل ويراه مبالغة كاذبة على انّ ثبوت النور الحسى للباس فاطمة و حتى للباس أبيها ـ سلام اللّه عليهما ـ بعيداً و غريب؛





نظر من اين است كه هر كس با طبيعت و خلق و خوى يهود از ابتدا تا به امروز آشنا باشد اين نقل را باور نمى كند و آن را مبالغه و دروغ مى داند به علاوه كه ثبوت نور محسوس براى لباس حضرت فاطمه(س) و حتى براى لباس پدرشان حضرت پيامبر(ص) نيز بعيد و يا غريب است.

ايشان نيز در اين باره كه حضرت سيده زنان عالمين است و از آن طرف آيه مى گويد كه حضرت مريم(ع) سيده زنان عالمين است بحث كرده و اين توجيه كه مريم سيده زنان عالم خودش است و زهرا(س) سيده زنان همه عالمهاست را رد كرده است. گفتنى است به اين توجيه از روايات متعددى به دست مى آيد، و آن گاه خود توجيهى دارد و مى نويسد: و يمكن رفع التنافى في المقام باختلاف جهة السيادة و الاصطفاء و هى في مريم شى ء و في فاطمة شى ء آخر فلكل منها سيادة و اصطفاء باعتبار شى ء و هذه الاشياء التعرف بسهولة من... .

در باب چهار مى نويسد:

در اين باب بيش از بيست حديث آمده كه خداوند مى داند كه چه اندازه آن معتبر است.

و ظاهراً حديث دوم كه با سه سند نقل شده از ديدگاه نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار معتبر شناخته مى شود.

در باب 5 مى نويسد:

در اين باب بيش از پنجاه حديث آمده كه تنها سه يا دو روايت از كافى معتبر است.

آن گاه مى نويسد:

در اين باب رواياتى است كه گمان به جعل آنها مى رود؛ ح 4 و ح 11.

گفتنى است كه منظور ايشان با نشانى كه مى دهد، حديثى است كه در شماره پنج آمده است نه حديث چهار.

... ثم قال لى رسول اللّه(ص): ادع من أحببت فأتيت المسجد و هو مشحن بالصحابة فأحييت أن اشخص قوماً و ادع قوماً، ثم صعدت على ربوة هناك و ناديت: أجيبوا إلى وليمة فاطمة، فأقبل الناس ارسالاً فاستحييت من كثرة الناس و قلة الطعام، فعلم رسول اللّه(ص) ما تداخلنى فقال: يا على إنّى سأدعو اللّه بالبركة، قال على: فأكل القوم عن آخرهم طعامى و شربوا شرابى و دعوا لى بالبركة و صدروا و هم أكثر من أربعة ا لاف رجل و لم ينقص من الطعام شى ء...

سطر آخر اين حديث گويا براى ايشان سنگين جلوه كرده كه مى نويسد:

و فيها ما هو مظنون الوضع كالمذكوره برقم 4 فأكلوا القوم عن آخرهم طعامى و شربوا شرابى... و هم اكثر من أربعة آلاف رجل و كأنّ الواضع غبيّاً؛





آن گاه پيامبر به من (على ـع) فرمود: هر كسى را دوست دارى دعوت كن، من هم به مسجد آمدم، مسجد پر از اصحاب بود، من شرم كردم كه گروهى را دعوت كنم و گروهى را دعوت نكنم پس بر بالاى بلندى اى بالا رفتم و فرياد كردم: به ميهمانى حضرت فاطمه(س) حاضر شويد مردم حركت كردند و آمدند. من از كثرت مردم و كمى غذا شرمنده شدم، رسول خدا(ص) چون از اين وضعيتى كه برايم پيش آمد آگاه شد فرمود: اى على من از خداوند بركت را خواهم خواست.

امير مؤمنان على (ع) نقل مى كنند كه همه مردم تا آخرين نفر از غذا و نوشيدنى كه فراهم ساخته بودم خوردند و همه براى من بركت خواستند و رفتند درحالى كه بيش از چهار هزار مرد بودند و چيزى از خوراك كم نشد.

سطر آخر اين حديث گويا براى نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار سنگين جلوه كرده كه مى نويسد:

و در ميان روايات اين باب روايتى است كه ظن به جعلى بودن آن مى رود، مانند روايت شماره چهار كه مى گويد همه خوردند و نوشيدند... درحالى كه بيش از چهار هزار مرد بودند، و گويا كسى كه اين حديث را جعل كرده، كودن و نفهم بوده است.

حديث آمده در شماره 11:

... فامّا ما اقلت: إنّه بطين فإنّه مملوء من علم خصّه اللّه به و اكرمه من بين امّتى؛





و امّا آنچه را كه (به نقل از زنان قريش درباره على(ع) گفتى او شكم (بزرگ) دارد، پس همانا او پر از علمى است كه خداوند ويژه او ساخته است و او را از ميان امتم بدان كرامت داده است.

درباره اين حديث هم چنين اظهار نظر مى كند:

فإنّ العلم لا يؤثر في عِظَم البطن بالضرورة و هو غلط واضح و من لا يفهم انّ النبى اكثر علماً من عليّ مع أنّه لم يكن بطيناً؛





علم قطعاً تأثيرى در بزرگى شكم ندارد و اين غلط روشن است (كه علم را مؤثر در بزرگ شدن شكم بدانيم و چه كسى است كه نداند پيامبر علمش از على(ع) بيشتر بود با اين كه شكمش بزرگ نبود.

دفاع ما

اگر بر كسى اين عيب گرفته شد كه سرش بزرگ است و در جواب گفته شود كه البته سرش از علم پر است، معنايش اين است كه علم سر او را بزرگ كرده است؟ نه اين يك معناى كنايى است. در مورد امير مؤمنان ايراد مى گرفته اند كه شكمش بزرگ است. پيامبر در جواب مى فرمايد كه شكمش مملو از علم و دانش است. آيا اين اشكالى دارد كه محقق بزرگوار آن را نمى پذيرد؟ كمى دقت مى طلبد وگرنه، قضيه روشن است.

اگر به عنوان عيب جويى از كسى گفتند خيلى غذا مى خورد، و در جواب گفته شود كه او خيلى مى فهمد، آيا از آن استفاده مى شود كه خيلى خوردن علت خيلى فهميدن است؟ آن گونه كه نويسنده محترم فرموده است؟





و امّا جوابهاى ديگر:

1. در روايت نيامده است كه شكمش از علم پر است، بلكه آمده كه حضرت على(ع) از علم پر است. ضمير انّه به حضرت على(ع) برمى گردد.

2. بايد بررسى كرد.

در باب ششم مى نويسد:

در اين باب پانزده روايت است كه تنها روايت هفتم معتبر است.

در باب هفتم مى نويسد:

در اين باب كه بيش از پنجاه روايت است، تنها سه روايت معتبر داريم، شماره 14 و 22 و 24.

آن گاه ايشان درباره شدت حزن و گريه و جزع زهرا(س) براى پيامبر(ص) شبهه مى كند و مى نويسد:

و امّا شدة حزنها و جزعها و بكائها على رسول اللّه(ص) كما في روايات، ففيها بحث لضعف اسناد تلك الروايات أوّلاً و منافاتها للصبر الجميل ثانياً. لا يقال انّها لم تجزع على أبيها بل على فوت رسول اللّه(ص) و قطع الوحى، فإنّه يقال مضافاً إلى عدم ملائمته لبعض الروايات، انّ عليا(ع) أفضل منها(س) و الحال انّه لم يجزع و لم يبك مثلها. لعن اللّه ظالمى آل محمد(ص)؛





شدت اندوه و بى تابى و گريه حضرت بر رسول خدا(ص) آن گونه كه در رواياتى آمده مورد بحث و مناقشه است چرا كه اولاً اين روايات ضعيف است و ثانياً اين اندوه و بى تابى و گريه شديد منافات با صبر جميل دارد. كسى نگويد كه حضرت زهرا(س) براى پدر نمى گريست بلكه براى فوت رسول خدا(ص) و قطع شدن وحى الهى گريه داشت. چرا كه در جواب گفته مى شود اين توجيه علاوه بر اين كه با بعضى از روايات ناسازگار است، اشكالش اين است كه على(ع) از زهرا افضل بود. درحالى كه بى تابى نكرد و چون زهرا نگريست خداوند ظالمان به آل محمد را لعنت كند.

دفاع ما

در صحيح ابو عبيده كه در الكافى ج 1، ص 241 آمده و نويسنده محترم آن را در مشرعة بحارالأنوار، ج 2، ص 137 آورده، آمده است كه:

... و كان قد دخلها حزن شديد على أبيها...

آيا نويسنده محترم اين صحيحه را هم نمى پذيرد كه شدت حزن را بازگو مى كند.

در باب هشتم مى نويسد:

در اين باب، سيزده روايت است كه تنها روايت يازدهم معتبر است، ولى اين روايت هم از مجالس شيخ مفيد نقل شده و در اين كه درست نسخه كتاب مجالس به مرحوم مجلسى رسيده باشد، حرف است.

آن گاه سه روايت را مى پذيرد، چون هر كدام از اين سه روايت با سه سند نقل شده است و بعيد است كه هر سه سند دروغ باشد.

او در باب نهم روايت چهار را معتبر معرفى مى كند.

و در باب دهم كه پنج روايت آمده، جز روايت چهارم همه معتبر است.

در مجموع اين ابواب ده گانه مرتبط با زندگى حضرت زهرا(س) حدود 292 روايت آمده كه هفده روايت آن از نظر مشرعة بحارالأنوار صحيح و معتبر است.

در پايان خاطر نشان مى سازيم كه سخن ما با نويسنده محترم مشرعة بحارالأنوار و نقد اين كتاب ادامه دارد.

/ 1