از جمله دانشهاي حديث كه نقش مؤثري در فهم روايات دارد، علم دراية الحديث است. كاربرد دراية الحديث در لسان روايات و تعاريف دانشمندان سابقهاي دراز و طولاني دارد. اين اصطلاح در دورههاي مختلف معاني گوناگوني به خود ديده و فاصلهاي از فقه الحديث تا مصطلح الحديث را پيموده است. در اين مقاله تطوّر اصطلاح « دراية الحديث» از آغاز تا عصر حاضر گزارش شده است.
دراية الحديث تعبيري اضافي از دو كلمه «درايت» و «حديث» است. درايت يكي از مصادر «دري، يدري» و به معناي علم است. طريحي مينويسد: «دريته درياً و دريةً و درايةًاي علمته و الدراية بالشي العلم به» (همو، 1/137 و 138) وي ميافزايد: «درايت در اصطلاح علمي مطلبي است كه از توجه (به چيزي) و امتدال به دست ميآيد كه از آن جمله رد فروغ بر اصول است (همانجا، 1/138). طبرسي بنا به نقل از سيبويه درايه را دانشي ميداند كه با نوعي تأني و تأمّل حاصل ميگردد. (همو، 5/145) و راغب تصريح ميكند كه: «الدراية المعرفة المدركة بضرب من الختل» (همو، 189) كه در اين تعريف مراد از ختل احتمالاً فطانت و زيركي است و با معناي اصلي اين كلمه يعني فريبكاري قرابت دارد. لذا بزرگان لغت و تفسير استعمال داري به معناي عالم را درباره خداي تبارك و تعالي جايز نميدانند (طبرسي، 5/146، راغب، 190) به اين سبب كه علم خداوند به اشياء و موجودات، ارتباطي با تأمل، تدبّر و استناج نتايج از مقدمات ندارد، در صورتي كه در خصوص دانش بشر چنين مقدماتي قابل تصور است.
مشتقات «درايه» چه به صورت ثلاثي مجرّد و چه به صورت مزيد آن (از باب افعال) استعمالات گوناگوني در قرآن دارد و در تمام اين موارد به همان معناي علم و آگاهي به كار رفته است از جمله:
الفـ «و ما كنت تدري ما الكتاب و لا الايمان و لكن جعلناه نوراً نهدي به من نشاء من عبادنا ...» (الشوري، 52) يعني: ... و تو نميدانستي كتاب چيست و نه ايمان (كدام است؟) ولي آن را نوري گردانيديم كه هر يك از بندگان خود را بخواهيم به وسيله آن راه مينمائيم...
بـ «قل لوشاء الله ما تلوته عليكم و لا ادريكم به ...» (سوره ينس، 16) يعني: بگو: اگر خدا ميدانست ان را بر شما نميخواندم و (خدا) شما را بدان آگاه نميگردانيد ...
اما «حديث» گرچه در لغت به معاني گوناگون از جمله ظهور و وقوع، تازگي و طراوت و سخن و كلام به كار رفته (انيس، 1/159 و 160) اما در اصطلاح علم الحديث به طوري كه شيخبهائي نوشته است: «الحديث كلام يحكي قول المعصوم عليهالسلام او فعل تقريه» (همو، 2) به اين ترتيب «دراية الحديث» به معناي فهم و درک حديث است و در اين معنا مفهوم لغوي «درايه» و معني اصطلاحي «حديث» مدنظر قرار گرفته است. معناشناسي «دراية الحديث» ـ به مفهومي كه گذشت ـ در همه ادوار از ناحيه دانشمندان به كار رفته است با اين توجه كه از درك حديث اعتبارات گوناگوني قابل تصور است كه از جمله ميتوان به درك «مقصود حديث» و درك «مقدمات ضروري جهم فهم حديث» اشاره كرد. جهت شناخت بهتر اصطلاح « دراية الحديث» به معناشناسي آن در دورههاي مختلف پرداخته ميشود:
الفـ دوره متقّدمان
در اين دوره ـ و به طور خاص در روايات معصومان (ع) ـ تعبير درايه دقيقاً در معناي لغوي آن به كار رفته و تعبير « دراية الحديث» به معناي شناخت حديث است كه امروزه اين شناخت علمي به نام «فقه الحديث» قابل حصول است. در روايات به دست آمده «درايه» نوعاً در مقابل «روايه» قرار ميگيرد. مراد از «رواية الحديث» نقل دقيق و بي كم و كاست حديث است (صبحي صالح، 105) اما مقصود از « دراية الحديث» همان فهم مراد حديث است. زيرا در آن دوره اصطلاح «فقه الحديث» معمول نبود. بلكه جهت بيان مقاصد حديث از تعابيري چون «معاني كلام» يا « دراية الحديث» استفاده ميشد. به هر حال در اين معناشناسي نسبت «رواية الحديث» به « دراية الحديث» همانند نسبت قرائت قرآن به نفسير آن ميباشد. در اين خصوص روايات زيادي وجود دارد كه برخي از آنها عبارتند از:
1- عن ابي عبدالله (ع) قال: قال ابو جعفر (ع): «يا بنّي اعرف منازل الشيعه علي قدر روايتهم و معرفتهم، فانّ المعرفة هي الدراية للروايه، و بالدرايات للروايات يعلموا المؤمن الي اقصي درجات الايمان، انّي نظرت في كتاب لعلي (ع) فوجدت في الكتاب: انّ قيمة كل امري و قدره معرفته، انّالله تبارك و تعالي يحاسب الناس علي قدر ما آتاهم من العقول في دار الدنيا.» (صدوق، 2، مجلسي، 1/184)
2- عن ابراهيم الكرخي عن ابي عبدالله (ع) انه قال: «حديث تدريه خير من الف ترويه و لا يكون الرجل منكم فقيها حتي يعرف معاريض كلامنا و انّ الكلمة لتنصرف علي سبعين وجهاً لنا من جميعها المخرج». (صدوق، 2، مجلسي، 1/184)
در حديث ياد شده معاريض جمع معراض بوده و معراض يعني وسيله تعريض و كنايه، كه هرگاه انسان نتواند آزادانه سخن بكويد با هر وسيله ممكن كه بتواند، موقعيت خود را روشن سازد تا به مستمعان تيزهوش بهماند كه صراحت لهجه ندارد و سخن او جدي نيست. (بهبودي، 34)
3- عن داود بن فرقد قال: سمعت ابا عبدالله (ع) يقول: «انتم افقه الناس اذا عرفتم معاني كلامنا، ان الكلمة لتنصرف علي وجوه فلوشاء انسان لصرف كلامه كيف شاء و لا يكذب». (صدوق، 1)
4- عن ابي صلت عن علي بن موسي ... عن آبائه قال: قال رسول الله (ص) كونوا دراةً و لا تكونوا رواةً حديث تعرفون فقهه خير من الف تروونه (عطاردي، 1/8)
در تمام رواياتي كه گذشت «رواية الحديث» در مقابل « دراية الحديث» قرار دارد، اما از تأكيدي كه در اين روايات درباره « دراية الحديث» ملاحظه ميشود، نبايد ضرورتاً نفي «رواية الحديث» را نتيجه گرفت. زيرا «رواية الحديث» و « دراية الحديث» دو شاخة اصلي «علم الحديث» به شمار ميرود (صبحي صالح، 105). بلكه مطلب مهم توجه به تقدم هر يك از دو اصطلاح ياد شده نسبت به ديگري در دورههاي مختلف است و به عقيده نگارنده تا آنجا كه به عصر رسول خدا (ص) ارتباط دارد، در آن زمان «رواية الحديث» نسبت به « دراية الحديث» در تقدم و اولويت قرار داشت و آن بزرگوار با بياناتي چون: «ليبلّغ الشاهد الغائب». (مجلسي، 2/152) اصحاب خود را به نقل روايات و انتقال آن به ديگران توصيه ميكرد. گرچه در شرايطي به درك مقاصد رسول خدا (ص) پي نبرده باشند، در آن زمان تقدم «رواية الحديث» بر « دراية الحديث» دلايلي داشته است كه به طور خلاصه عبارتند از:
1- با آن كه رسول خدا (ص) به افزايش دانش ديني صحابه بسيار اهتمام داشت و حتي در مقايسه علم و ادب با يكديگر فرموده بود: «بالتعليم ارسلت» (مجلسي، 1/206)، معهذا به دليل پيوند عصر آن حضرت با جامعه جاهليت از يك طرف و كم بودن حضور رسول خدا (ص) در آن جامعه از طرف ديگر، مسأله تفقّه در دين ـ به معني آگاهي عميق از كتاب و سنت ـ تحقق نيافت. به ويژه اگر در نظر گيريم عدهاي از مكثران حديث از جمله ابوهريره موفق به برخورداري از آموزش رسمي يا مصاحبت طولاني با پيامبر (ص) نشدند، چنانكه عده زيادي نيز پس از فتح مكه به جرگه مسلمانان پيوستند و بيش از يك يا دو سال محضر رسول خدا (ص) را درك نكردند و اين مدت جهت تربيت ديني آنها بسيار كم بود. (معارف، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، 124) لذا اصحاب رسول خدا (ص) گاه به نقل رواياتي ميپرداختند كه خود مفاد آن را درك نميكردند و از اين بابت به اظهارنظرها يا صدور فتاوائي ميپرداختند كه آكنده از اختلاف و تعارض بود (ابن ابي الحديد، 1/61) و لذا موجب نقد آنان نسبت به يكديگر ميگشت. (عتر، 53)
2- عليرغم موافقت رسول خدا (ص) نسبت به نگارش و ثبت روايات (معارف، تاريخ عمومي حديث، 46 الي 51) كتاب حديث در عصر آن بزرگوار امري شايع و عمومي نبود. و دليل اين موضوع قلّت وسايل نگارش و محدود بودن افراد باسواد در ان جامعه بود. لذا در اين دوره نقل حديث مهمترين راه حفظ حديث به شمار ميرفت. پيرو اين مصلحت رسول خدا (ص) اصحاب خود را به حفظ حديث و انتقال آن به ديگران سفارش كرده و تنها از دروغ بستن بر خود حذر ميداشت. نمونههائي از سخنان رسول خدا (ص) در اين خصوص عبارتند از:
الفـ عن ابي عبدالله (ع) «انّ رسول الله خطب الناس ... فقال: نضّرالله عبداً سمع مقالتي فوعاها و حفظها و بلّغها من لم يسمعها فربّ حامل فقه غير فقيه و ربّ حامل فقه الي من هو افقه منه». (كليني، 1/403) يعني: خداوند شاد و خرم گرداند كسي را كه چون كلام مرا شنيد آن را به خاطر سپرده و به ديگران كه نشنيدهاند ابلاغ نمايد، زيرا چه بسا كساني كه حامل فقهاند اما فقيه نيستند و چه بسيار حاملان فقهي كه آن را به فقيهتر از خود منتقل سازند. در اين حديث تعبير: «ربّ حامل فقه ليس بفقيه» دقيقاً نشاندهنده تقدم «رواية الحديث» بر «دراية الحديث» در عصر رسول خدا (ص) است آن هم به آن كه حديث ياد شده در اواخر عمر آن حضرت صادر شده است.
بـ عن ابي قرصافه عن رسول الله (ص): «حدثوا عني بما تسمعون و لا تقولوا الا حقّا و من كذب علي بني له بيت في جهنم يرتع فيه» (قاسمي، 50 به نقل از طبراني)
با توجه به احاديث ياد شده رسول خدا (ص) مطالب فراواني با اصحاب خود در ميان گذاشت كه اين مطلب در مواردي فراتر از فهم و درك آنان به شمار ميرفت. كار رسول خدا (ص) در عين حال كاري لغو و بيهوده نبود چرا كه آيندگان ميتوانستند از آن مطالب استفاده كنند و اهل بيت آن حضرت (ص) نيز به عنوان شارحان كلام نبوي در دسترس مردم قرار داشتند. در حديثي محمد بن مسلم از امام باقر (ع) نقل ميكند كه آن حضرت فرمود: «انّ رسول الله انال في الناس و انال و انال و انّا اهل البيت معاقل العلم و ابواب الحكم و ضياء امر» (مجلسي، 2/214 باب 28). مرحوم مجلسي در توضيح حديث نوشته است: «انال اي اعطي و افاد في الناس العلوم الكثيره لكن عند اهل البيت معيار ذلك و الفصل بين ما هو حق او مفتري و عندهم تفسير ما قاله الرسول فلا ينتفع بما في ايدي الناس الا بالرجوع اليهم صلوات الله عليهم.» (همانجا)
در حديث ديگري هشام بن سالم گويد: به امام صادق (ص) گفتم: فداي شما گردم آيا از احاديث رسول خدا (ص) روايات صحيحي در نزد عامه (اهل سنت) باقي مانده است؟ حضرت فرمود: «آري رسول خدا (ص) علوم و روايات زيادي به وديعت گذاشت اما معيارهاي علم و داوري بين مردم نزد ما قرار دارد.» (مجلسي، 2/214)
از آنچه گذشت ميتوان نتيجه گرفت كه پس از رحلت رسول خدا (ص) تببين حديث و سنت آن بزرگوار به عهده اهل بيت پيامبر (ص) قرار گرفت، چنانكه آنان مسئول تبيين قرآن نيز بودهاند. و احتمالاً به اين خاطر است كه در روايات اهل بيت (ع) «دراية الحديث» بر «رواية الحديث» در اولويت قرار ميگيرد. اين نتيجه وقتي قوت ميگيرد كه در نظر گيريم كه در عصر صادقين (ع) که هم زمان با شروع رسمي کتابت و تدوين حديث است، (دارمي، 1/126) نقل حديث ديگر يگانه راه جهت حفظ و بقاي حديث نبود، بلکه در اين زمان امامان شيعه ـ به ويژه صادقين (ع) ـ فرصت كافي به دست آورند تا شاگردان خود را به گونهاي تربيت كنند كه اوّلاً روايات خود را در اسرع وقت بنويسند و نوشتهها را مبناي نقل حديث قرار دهند، ثانياً مراد روايات را درك كرده و در انتقال آن به طبقات بعد كوشش كنند. به موجب برخي از روايات امامان اصحاب خود را به فهم روايات تشويق كرده و گاه از نقل رواياتي تشويق كرده و گاه از نقل رواياتي كه معاني آن را درك نميكردند، نهي ميكردند: در اين خصوص شواهد زيادي وجود دارد از جمله:
الفـ هشام بن سالم گويد به امام صادق (ع) گفتم كه: حق خداوند بر مردم چيست؟ حضرت فرمود: «اين كه چيزهائي بگويند كه ميدانند و از نقل آنچه نميدانند دست بكشند، آنگاه كه چنين كنند حق خدا را ادا كردهاند». (كليني، 1/50).
بـ حمزة بن طيار گويد كه وي بر امام صادق (ع) برخي از خطبههاي پدرش (امير مؤمنان (ع)) را عرضه كرد تا آن كه به موضعي از آن رسيد. كه امام فرمود: « (از نقل آن) خودداري كن و ساكت باش. نسبت به رواياتي كه به دست ميآوريد و معاني آن را نميشناسيد تكليفي جز تأمل و عدم نقل و سپس ارجاع آن به پيشوايان هدايت نداريد، تا آنان در اين زمينه شما را به راه نجات رهنمون گردند، تاريكها را از شما بزدايند و حق مطلب ذا به شما بشناسانند خداوند تعالي فرموده است: «فاسئلوا اهل الذّكران ان كنتم لا تعلمون» (همانجا، 1/50 بآ توجه به آيات: (النّحل، 43، الانبيا، 7).
جـ ابو سعيد زهري از امام باقر (ع) روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: «توفق در مقابل شبهه بهتر از سقوط در هلاكت است و ترك حديثي كه آن را روايت نكردهاي بهتر از نقل حديثي است كه (حقيقت) آن را احصاء نكردهاي». (همانجا، 1/50)
بايد اضافه كرد كه بخشي از آموزشهاي صادقين (ع) توضيح و روشنگري درباره رواياتي بود كه مردم از رسول خدا (ص) يا امامان قبل از آن دو بزرگوار در اختيار داشتند و از اين جهت آنان در شمار نخستين كساني هستند كه در حوزه «دراية الحديث» گام برداشتهاند. از صادقين (ع) همچنين روايات فراواني در شرح و توضيح احاديث رسول خدا (ص) باقي مانده است كه شيخ صدوق شماري از آنها را در كتاب «معاني الاخبار» و بعضاً در «علل الشرايع» جمعآوري كرده است از تامّل در اين روايات معلوم ميشود كه صادقين (ع) علاوه بر معناشناسي روايات براي اصحاب خود، بساري از اصول و قواعد فهم حديث را نيز به آنان منتقل كردهاند از جمله آن كه:
ـ قبل از هر چيز بر موضوع نقل به الفاظ تأكيد كردهاند (كليني، 1/51). در عين حال به جهت سهولت كار براي راويان نقل به معنا را تنها با شرط انتقال مقاصد حديث و حفظ فصاحت عبارات جايز دانستهاند (همان، 1/51 و 52).
ـ گاه مخاطب حديث را متوجه وجوه مختلف معاني يك لفظ كردهاند. (صدوق، معاني الاخبار، 157)
ـ گاه با توضيحات خود پرده از ابهام و اجمال يك حديث برداشتهاند. (همانجا، 180)
ـ گاه در باب كنايه و مجاز بودن لفظي در حديث تنبه دادهاند. (همانجا، 181)
ـ گاه زمينههاي صدور حديث را بازگو كرده و ارتباط آن با فهم حقيقت را حديث روشن ساختهاند. (همانجا، 182 و 204)
ـ گاه به ردّ معاني برخي از روايات پرداخته و به معاني درست آن توجه دادهاند. (همانجا، 159) و از اين جهت مخاطب خود را متوجه اشكالات حديث در اثر نقل به معني كردهاند. (همانجا، 182)
ـ گاه از وجود متشابهات در خلال روايات خبر داده و ضرورت ارجاع متشابهات اخبار به محكمات را يادآور شدهاند. (مجلسي، 2/185 به نقل از عيون اخبارالرضا)
ـ گاه به تكذيب متن يك حديث (كليني، 4/239) يا تصديق آن (همانجا، 3/371) پرداخته و از اين جهت ذهن ياران خود را متوجه وجود احاديث جعلي و توجه به مفاد روايات صحيح كردهاند. چنانكه با الهام از رسول خدا (ص)، ناقلان احاديث جعلي را همتاي دروغگويان توصيف كردهاند (صدوق، 159).
ـ با توجه به واقعيتهائي كه چون وقوع جعل در حديث و نيز صدور رواياتي در شرايط تقيه و در نتيجه مبتلا شدن روايات به تعارض و تناقض، صادقين دستورالعملهاي مهمي جهت حل تعارض روايات و ترجيح حديثي بر حديث ديگر صادر كردهاند. (معارف، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، 280 با عنوان: چارهجوئيها و تدابير)
ناگفته نماند كه در همين دوران مشكلات موجود در روايات به جا مانده از رسول خدا (ص)، بعضي از بزرگان اهل سنت را نيز بر اين واداشت تا جهت حل آن مشكلات به تأسيس قواعدي اقدام كنند. البته با توجه به ارتباط گسترده محدثان اهل سنت با امامان شيعه در قرن دوم (ابو زهره، 22، شكعه، 28) نبايد از تأثيرپذيري آنان از آن امامان به ويژه از صادقين (ع) غافل گرديد. به ويژه آن كه بسياري از بزرگان اهل سنت از جمله ابن شهاب زهري و مالك بن انس در مدينه زندگي كرده و با امامان شيعه در ارتباط بودهاند.
نخستين تلاش بزرگان اهل سنت در اين خصوص بحث و فحص از اسناد روايات و رد روايات كذّابان، و بدعتگزاران بود. (مسلم، 1/5 و نيز 9: باب تغليظ الكذب علي رسول الله صلي الله عليه و سلم) اما به تدريج مقايسه متون روايات با يكديگر، پذيرش برخي از روايات و رد روايات ديگر و نيز معناشناسي كلمات غريب احاديث و احياناً حل تعارض روايات در دستور كار آنها قرار گرفت. به عقيده برخي از صاحبنظران كساني چون ابن شهاب زهري (م 124) و شافعي (م 204) از نخستين كساني هستند كه در اين ميسر گام زدهاند (عتر، 60) اما در سدههاي بعد دانشمنداني چون علي بن مديني، ابن قتيبه دينوري، مسلم بن حجاج، ابو داود سجستاني و ابو عيسي ترمذي به طور جديتر به شناخت علل و مشكلات روايات دست زده و اصول و قواعدي جهت حل مشكلات و نيز فهم روايات عرضه كردند و به تدريج برخي از اصطلاحات حديثي نيز به وجود آمد كه از جمله آنها اصطلاحات خبر واحد و متواتر و پارهاي از انواع خبر واحد چون: صحيح، حسن، غريب و مرسل و نيز اقسام كلي خبر مقبول و مردود ميباشد. (همانجا، 57، 61، 62، 63) از افراد نامبرده و نيز بزرگان ديگري كه در فاصله قرن دوم تا چهارم زندگي كردهاند، آثار و نظرات بسياري باقي مانده است. تأمّل در روايات به جا مانده از امامان شيعه (ع) و نيز توجه به نظرات پيشوايان حديث كه در عصر متقدمان زندگي كردهاند، نشاندهنده نوعي تحّول تدريجي در معناي «دراية الحديث» است و آن انتقال معناي اين عبارت از فهم مستقيم مقاصد حديث به شناخت اصول و قواعدي بود كه به فهم روايات منجر ميگرديد.
بـ دوره متأخران
در عصر متأخران «دراية الحديث» در كنار «رواية الحديث» به عنوان دو شاخه اصلي «علوم حديث» قرار گرفت، لكن با اعتباري متفاوت با آنچه در دوره قبل، از اين دو اصطلاح متداول بود. سيوطي از قول ابن الاكفاني درباره «رواية الحديث» نوشته است: «علم يشتمل علي اقوال النبي و افعاله و روايتها و ضبطها و تحرير الفاظها» (همو، 1/21) وي سپس از قول همان دانشمند درباره دراية الحديث مينويسد: «علم الحديث الخاص بالدراية علم يعرف منه حقيقه الرواية و شروطها و انواعها و احكامها و حال الرواة و شروطهم و اصناف المرويات و ما يتعلق بها.» (همانجا). سيوطي سپس تعريف فوق را به شرح زير مورد استفاده قرار ميدهد:
«ـ حقيقة الرواية: نقل السنة و نحوها و اسناد ذلك الي من عزي اليه بتحديث او اخبار و غير ذلك.
ـ و شروطها: تحمّل راويها لما يرويه به نوع من انواع التحمل من سماع او عرض او اجازة و نحوها
ـ و انواعها: التصال و الانقطاع و نحو هما
ـ و احكامها: القبول والرد
ـ و حال الرواة: العدالة والرد
ـ و شروطهم: فيالتجمل و في الاداء كما سيأتي
ـ و اصناف المرويات: المصنّفات من المسانيد و المعاجم و الاجزاء و غيرها، احاديث و آثار.
ـ و ما يتعلق بها: هو معرفة اصطلاح اهلها.» (همو، 1/23)
در اين تعريف چنانكه روشن است نقطه تمايز «رواية الحديث» و «دراية الحديث» كاملاً مشخص نيست. به عبارت ديگر دامنه «دراية الحديث» چنان توسعه دارد كه مسائل «رواية الحديث» را هم در بر ميگيرد، يعني مسائل متنوعي در حوزه «دراية الحديث» پيشبيني شده كه شامل خصوصيات متني و سندي حديث هر دو ميگردد، به اين دليل در سخنان برخي از متأخران «علم الحديث» يا «اصول الحديث» نيز تعاريفي مشابه «دراية الحديث» دارد از جمله:
ـ سيوطي گويد: «قال الشيخ عزالدين بن جماعه: علم الحديث علم بقوانين يعرف بها احوال السند و المتن» (همو، 1/22)
ـ نووي: (ان المراد من علم الحديث تحقيق معاني المتون و تحقيق علم الاسناد و المعلًل» (نقل از قاسمي، 76)
ـ فارسي حنفي: «اصول الحديث هو علم باصول يعرف بها احوال حديث الرسول من حيث صحة النقل عنه و ضعفه و طرق التحمل و الاداء و قيل علم الاسناد ما يبحث فيه عن صحة الحديث او ضعفه ليعمل به او ليترك من حيث صفات الرجال و صيغ الاداء (همو، 3)
ـ ابن حجر عسقلاني: «علم الحديث درايةً مجموعة من المباحث و المسائل يعرف بها احوال الرواي والمروي من حيث القبول والراد.» (نقل از ابوشهبه، 25)
كه در تعريف اخير راوي عبارت از كسي است كه حديث را با سند نقل ميكند و مروي همان سخن و گفتاري است كه به رسول خدا (ص) يا ديگري اسناد داده شود. (عجاج خطيب، 106)
از طرف ديگر توجه به كتابهائي كه توسط پارهاي از پيشگامان فن حديث نوشته شده نشاندهنده عدم تصريح به موضوع «رواية الحديث» يا «دراية الحديث» است. از جمله ابن حجر از ابو محمد حسن بن عبدالرحمن بن رامهرمزي به عنوان نخستين كسي ياد ميكند كه در موضوع علوم حديث تصنيفي نگاشته است. (همو، 3) در صورتي كه كتاب رامهرمزي ـ با عنوان المحدّث الفاصل بين الراوي و الواعي ـ در درجه نخست كتابي در حوزه آداب و فنون روايت است. به گفته برخي از محققان اين كتاب در رد كساني نوشته شد كه در صدد تضعيف شأن اهل حديث بودهاند و رامهرمزي با تأليف كتاب خود در صدد بر آمد تا براي طالبان حديث، ارزش حديث و فضيلت ناقلان را بازگو كند و آنان را به مزين شدن به اين فضايل تشويق نمايد. (عجاج خطيب، 159). با اين تفاصيل تعجبانگيز است كه در عصر حاضر نيز كساني كتاب المحدث الفاصل را نخستين اثر در زمينه اصول الحديث دانستهاند. (نقل از عجاج خطيب، 26 مقدمه المدث الفاصل) به عكس كتاب رامهرمزي ميتوان از كتابهاي «الكفاية في معرفة الروايه» و «الجامع لاداب الراوي و السامع» از خطيب بغدادي اشاره كرد كه ظاهراً اولي در موضوع «رواية الحديث» (عتر، 64) و دومي درباره (دراية الحديث» است. در صورتي كه در هر يك از كتابهاي ياد شده مجموعهاي از مسائل هر دو علم ـ به تناسب ـ آورده شده است. افزون بر آنچه گفته شد حتي در كتابهاي معاصران نيز كه به تعريف دو اصطلاح «رواية الحديث» و «دراية الحديث» پرداختهاند، به سختي ميتوان مرز دقيقي در تمايز اين دو اصطلاح مشاهد كرد. (از جمله ر.ك به عتر، 31 و 32 صبحي صالح، 105) گرچه بحث از انواع حديث و اصطلاحات گوناگون آن بيشتر در عهده «دراية الحديث» است.
اما نظير تعريفاتي كه از ناحيه دانشمندان اهل سنت گذشت، در آثار متاخران شيعه نيز تعاريفي درباره «دراية الحديث» ديده ميشود كه برخي عبارتند از:
ـ شهيد ثاني: «الدراية هو علم يبحث فيه عن متن الحديث و طرقه من صحيحها و سقيمها و عليلها و مايحتاج اليه من شرايط القبول والرد ليعرف المقبول منه و المردود و موضوعه الراوي و المروي من حيث ذلك.» (همو، 5)
ـ شيخ بهائي: «علم الدراية علم يبحث فيه عن سند الحديث و متنه و كيفية تحمله و آداب نقله» (همو، 1)
مشابهت اين دو تعريف با تعاريف پيشگفته واضح و معلوم است. جز آن كه به عقيده برخي از صاحبنظران موضوع اصلي علم درايه شناخت «سند» و «متن» حديث است نه «راوي» و «مروي». زيرا گرچه ميتوان دو اصطلاح «متن» و «مروي» را به صورت مترادف در نظر گرفت اما تعبير «راوي» هرگز با تعبير «سند» برابري نميكند، چرا كه اصطلاح «راوي» بر آحاد رجال يك سند منطبق است كه براي شناخت آنها به كتابهاي رجالي مراجعه شود، لكن «سند» حديث عبارت از زنجيرهاي از راويان حديث است كه به يكديگر ارتباط دارند و يكي از ديگري متن حديث را نقل ميكند و در اين صورت عوارضي چون ارسال و تعليق يا انقطاع و اعضال دامن سند را گرفته و در علم درايه به بررسي اين عوارض پرداخته ميشود. (تهراني، 8/54)
از آنچه به تفصيل در تعريف دراية الحديث در دوره متاخران گذشت ميتوان نتايج زير را به دست آورد:
1. در اين دوره دراية الحديث از مفهوم نخستين خود به تدريج خارج گشت و با اصطلاحاتي چون: «علم حديث»، «علوم الحديث»، «اصول الحديث» و حتي «علم الاسناد» مترادف گرديد.
2- با آن كه در تعاريف متاخران موضوع «دراية الحديث» شناخت «راوي و مروي» يا شناخت «متن و سند» حديث اعلام گرديد، اما نبايد تصور كرد متنشناسي به معناي «فقه الحديث» موضوع اين علم بوده است، زيرا چه بسا عدهاي تصور كنند كه موضوع «دراية الحديث» در دوره متاخران نسبت به دوره متقدمان توسعه يافته و شامل شناخت هر دو جنبه سند و متن حديث شده است، در صورتي كه اين تصور نادرست است. بلكه آنچه در اين دوره موضوع «دراية الحديث» واقع شده، شناخت علل و عوارضي است كه در متون روايات حادث شده است، اين نكته ارجمندي است كه در تعريف نووي از «علم الحديث» بدان اشاره شده است به اين صورت كه: «انّ المراد من علم الحديث تحقيق معاني المتون و تحقيق علم الاسناد و المعلّل و العلة عبارة عن معني في الحديث خفي تقتضي ضعف الحديث» (نقل از قاسمي، 76) و مامقاني با صراحت بيشتر مينويسد: «موضوع هذا العلم «دراية الحديث» هو السند و المتن لانّ موضوع العلم ما يبحث فيه عن عوارضه و المبحوث هنا هو عوارض السند و المتن و اوصافهما». (همو، 10) وي سپس يادآور ميشود كه اين تعريف بر تعريف شهيد ثاني ارجحيت دارد. (همانجا)
اما مراد از عوارضي كه در متن روايات كم و بيش به چشم ميخورد، عوارضي چون اختلاف روايات، نقل به معني در حديث، ورود الفاظ مشكل در حديث، تبديل و تصحيف در سند يا متن حديث، اظطراب متن روايات و به طور كلي اشتمال احاديث بر علل خفيهاي است كه دامن برخي از روايات را گرفته است و اين ها جدا از مسائلي است كه به طور خاص در حوزه سند روايات قابل پيگيري است و نكته حائز اهميت آن كه شناخت عوارض سند و متن در حكم اصول و مقدمات فهم حديث به شمار ميرود نه شناخت مستقيم حديث و مقاصد آن، به همين جهت شهيد ثاني به عنوان مسأله ششم مينويسد: «در اين علم از متون احاديث و دلالت آنها جز به ندرت، بحث نميشود. بلكه در آن از وضعيت حديث از جهت قوت و ضعف و اوصاف راويان آن از جهت عدالت، ضبط، ايمان و صفات ديگر و نيز از وضعيت سند حديث از جهت اتصال، انقطاع، ارسال و اموري از اين قبيل بحث ميگردد. (همو، الدرايه، 8) شهيد ثاني به طور مشخص مسائل علم درايه را در ابواب چهارگانه زير مشخص و تنظيم كرده است:
1- ذكر انواع حديث از صحيح، حسن، موثق و ...
2- در بيان جرح و تعديل راويان حديث
3- كيفيت اخذ حديث و طرق تحمل آن از قبيل: قرائت، سماع، اجازه و ...
4- در بيان اسامي و طبقات رجال حديث (همانجا)
ملاحظه كتب علوم حديث به وسيله دانشمندان اهل سنت نيز در دوره متاخران نشاندهنده محورهاي ياد شده به تفصيل يا اجمال است.
جـ دوره معاصران
از برخي از شواهد به دست ميآيد كه اصطلاح «دراية الحديث» در عصر حاضر تفاوت چنداني با دوره متاخران پيدا نكرده است، هر چند كه دامنه اين علم به بررسي انواع حديث به ويژه عوارض اسناد روايات تخصيص بيشتري يافته و از اين جهت با «مصطلح الحديث» يا «اصول الحديث» مترادف شده است. نورالدين عتر «دراية الحديث» را با «مصطلح الحديث»، «علوم الحديث»، «اصول الحديث» وحتي «علم الحديث» مترادف گرفته و موضوع اين علم را مباحثي از سند و متن اعلام ميكند كه به شناخت حديث مقبول از مردود بينجامد. (همو، 32 و 33) و فضلي در كتاب «اصول الحديث»، اين اصطلاح را مترادف با «علم الحديث»، «دراية الحديث»، «مصطلح الحديث» و «قواعد الحديث» دانسته و معتقد است كه همه اين اصطلاحات معناي واحدي دارند. (همو، 9 و نيز نك: عجاج الخطيب، 9، القطّان، 49، النعمة، 29، عمر هاشم، 8 و 26، الضّاري، 12).
برخي از محققان در تعريف «دراية الحديث» دايره اين علم را نسبت به آنچه متاخران در كتابهاي خود آوردهاند، محدودتر نموده و معتقدند كه: «درايه علمي است كه در آن از احوال و عوارض مربوط به سند حديث بحث ميشود. سند يعني طريقي كه به متن حديث ميرسد كه عبارت است از تعدادي از افراد كه متن حديث را از يكديگر نقل ميكنند و بدين وسيله متن به ما ميرسد، سند كه از راويان تشكيل شده است دچار حالاتي مختلفي ميگردد كه در اعتبار يا بياعتباري ان مؤثر است، مانند اين كه سند متصل يا منقطع، مسند يا مرسل، معنعن يا مسلسل، عالي يا غريب، صحيح، حسن، موثق، ضعيف و جز آن باشد ...
از اين رو علم «دراية الحديث» بحث دربار? اين عوارض را بر عهده دارد.» (تهراني، 8/54)
به طوري كه ملاحظه ميگردد در اين تعريف نسبت به شناخت عوارض متون روايات، اشارهاي وجود ندارد و موضوع «دراية الحديث» يكسره به سندشناسي اختصاص يافته است، لكن اين تعريف با واقعيت كتابهائي كه امروزه در موضوع «دراية الحديث» يا «مصطلح الحديث» تأليف شده، كاملاً انطباق ندارد، گرچه ميتوان به طور نسبي گرايش «دراية الحديث» به بحث بيشتر درباره عوارض اسناد تأييد نمود، (فضلي، 13) اما شناخت عوارض متني به طور كلي از موضوع علم «درايه» خارج نشده است، لذا شيخ حسين مرعي پس از ذكر چند تعريف از ناحيه متاخران مينويسد: «و من هذا قال الاكثربانّ موضوع هذا العلم هو المتن و السند» (همو، 13) و نظير اين قضاوت را نورالدين عتر دارد به اين صورت كه: «و احسن تعريف لهذا العلم هو تعريف الامام عزالدين بن جماعه حيث قال: (الدراية) علم بقوانين يعرف بها احوال السند و المتن» (همو، 32)
ارتباط با دو علم «درايه» و «رجال»
با توجه به آنچه در تعريف علم «درايه» از نظر شيخ آقا بزرگ گذشت، در حال حاضر اين علم متكفل سندشناسي است تا متنشناسي. و از اين جهت موضوع آن با موضوع علم رجال متحد شده است. با اين تفاوت كه در علم رجال به بررسي وثاقت يا ضعف تك تك راويان پرداخته شده و ارتباط آنان با يكديگر مورد توجه قرار نميگيرد، برخلاف علم درايه كه در آن بررسي چگونگي ارتباط راويان با يكديگر و در نتيجه اتصال و انقطاع سند پرداخته ميشود. شيخ آقا بزرگ تعريف علم رجال نوشته است: «علم رجال، علمي است كه در آن از احوال و اوصاف راويان حديث بحث ميشود، آن اوصافي كه در قبول و رد گقته آنها دخالت دارد.» (همو، 10/80)
اين نكته نيز قابل ذكر است كه عليرغم تمايز موضوعات «دراية الحديث» (به معناي اخير) با «علم رجال» در كتابهاي علمي، مرز اين دو علم با يكديگر تداخل شديد پيدا كرده كه بر پژوهشگران لازم است كه از خلط مباحث اين دو علم اجتناب ورزند. به عنوان مثال در كتابهاي دراية الحديث غالباً مباحثي درباره عدالت صحابه (از نظر اهل سنت) و يا وثاقت اصحاب اجماع (از نظر شيعه) به ميان آمده كه بررسي اين موضوعات اختصاص به علم رجال دارد. به همين ترتيب در بسياري از كتابهاي رجالي از جمله «معجم رجال الحديث» و «تهذيب التهذيب»، علاوه بر اطلاعاتي كه درباره وثاقت و تضعيف راويان آورده شده، ارتباط هر راوي با افراد قبل و بعد او نيز ـ از مشايخ تا شاگردان راوي ـ مشخص شده است كه اطلاعات اخير در حوزه «علم درايه» است. اما از آنجا كه درباره نشان دادن ارتباط راويان با يكديگر كتابهاي تخصصي وجود ندارد، ناچار در جنب بررسيهاي رجالي به اين موضوع تا اندازهاي رسيدگي ميشود.
به هر حال جهت درك ارتباط اين دو علم با يكديگر به بررسي سند يك حديث پرداخته ميشود:
محمد بن يحيي العطار عن احمد بن محمد بن عيسي عن ابن ابي عمير عن الحسن بن محبوب عن داود الرقي عن العبد الصالح قال: «انّ الحجّة لا تقوم لله علي خلقه الا بامام حتي يعرف» (كليني،)
با مراجعه به كتاب «معجم رجال الحديث» روشن ميشود كه راويان حديث همگي امامي و ثقه هستند (خوئي، 18/30، 2/296، 14/279، 5/89، 7/123 و 124) از طرفي بنا به اطلاعاتي كه در همين كتاب آمده در خصوص ارتباطات راويان با يكديگر ديده ميشود و نيز اطلاع از تعداد وسائط حديث از قرن دوم تا قرن چهارم ـ كه غالباً چهار يا پنج واسطه است، اتصال سند حديث به دست ميآيد، لذا با عنايت به تعريف حديث صحيح در «درايه الحديث» و مطابق اطلاعات زير نوع سند صحيح بوده و به دليل نامشخص بودن نام معصوم (ع) حديث اصطلاحاً «مضمر» است. هر چند كه با مطالعه احوال ائمه (ع) معلوم ميگردد كه مراد از عبد صالح امام موسي كاظم (ع) است. (طبرسي، اعلام الوري، 2/6)
سند حديث
محمدبن يحيي العطار
احمدبن محمدبن عيسي
ابن ابي عمير
حسن بن محبوب
داود رقي
عبد صالح
وصف راوي
ثقه
ثقه عدل
ثقه
ثقه
ثقه
معصوم (ع) امام هفتم
نتيجهگيري
با توجه به آنچه به طور مبسوط گذشت «دراية الحديث» در عصر متقدمان به معناي درك و فهم مقاصد حديث و به عبارتي «فقه الحديث» به كار مي رفت. اين كار از طريق شناخت مفردات و جمل حديث و مباحثي چون بررسي حقيقت و مجاز در حديث صورت ميپذيرفت. «فقه الحديث» به معناي ياد شده به تدريج در كتابهاي «غريب الحديث» يا كتب «شرح الحديث» مورد بحث قرار گرفت و با شكلگيري علوم حديث و تجزيه آن به «رواية الحديث» و «دراية الحديث» بررسي مقدمات ضروري فهم حديث و شناخت انواع حديث، موضوع علم «دراية الحديث» قرار گرفت. اما با سپري شدن عصر متاخران جنبه سندشناسي در «دراية الحديث» تقويت شده و اين علم با اصطلاحاتي چون «اصول الحديث» ـ كه به بيان اصول و قواعد كلي حديث ميپردازد ـ يا «مصطلح الحديث» ـ از باب نامگذاري كل به نام جزء ـ مترادف گرديد، لذا با نوعي مسامحه ميتوان «دراية الحديث» را دانشي شناخت كه بر بررسي عوارض سندي روايات ميپردازد به طوري كه اعتبار يا بياعتباري آن شناخته ميشود.
منابع
1- قرآن مجيد، ترجمه محمد مهدي فولادوند، سازمان پژوهش و برنامهريزي آموزش و پرورش، 1378 هـ ش
2- انيس، ابراهيم و ديگران، المعجم الوسيط، تهارن، انتشارات ناصر خسرو (افست)
3- ابن ابي الحديد، عزالدين، شرح نهجالبلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، داراحياء الكتب العربي، 1378 هـ ق
4- ابو زهره، محمد، الامام الصادق، حياته و فقهه، مصر، مطبعه احمد علي (بي تا)
5- ابو شبهه، محمد بن محمد، الوسيط في علوم و مصطلح الحديث، القاهره، دارالفكر العربي، (بي تا)
6- ابن ماجه، محمد بن يزيد، السنن، بيروت، دارالكتب العلميه، (بي تا)
7- بهبودي، محمدباقر، علل الحديث، انتشارات سنا، 1378 هـ ش
8- تهراني، آقا بزرگ، الذريعة الي تصانيف الشيعه، بيروت، دارالاضواء، 1403 هـ ش
9- ترمذي، محمد بن عيسي، الجامع الصحيح لسنن الترمذي، بيروت، دارالكتب العلميه
10- خوئي، ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بيروت، بيروت، دارالزهراء،
11- دارمي، عبدالله بن عبدالرحمن، السنن، استانبول، 1401 هـ ق
12- راغب اصفهاني، حسين بن محمد، معجم مفردات الفاظ القرآن، به تحقيق ابراهيم شمس الدرين، بيذروت دارالكتب العلميه، 1418 هـ ق
13- سيوطي، عبدالرحمن بن ابي بكر، تدريب الراوي، به تحقيق دكتر احمد، بيروت، دارالكتب العربي، 1405 هـ ق
31- قاسمي، محمد بن جمال الدين، قواعد التحديث من فنون مصطلح الحديث، بيروت، دارالكتب العلميه، 1399 هـ ش
32- القطّان، منّاع، مباحث في علوم الحديث، (بي جا و بي تا)
33- كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1363 هـ ش
34- مامقاني، عبدالله و غفاري علياكبر، تلخيص مقباس الهدايه، نشر صدوق، 1369 هـ ش
35- مجلسي، محمدباقر، بحارالنوار الجامعة لدرراخبار الئمة الاطهار، بيروت، مؤسسه الوفاء، 1403 هـ ش
36- معارف، مجيد، پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، تهران، انتشارات ضريح، 1374 هـ ش
37- معارف، مجيد، تاريخ عمومي حديث، تهران، انتشارات كوير، 1377 هـ ش
38- مرعي، حسين، منتهي المقال في علمي الدراة و الرجال، بيروت، موسسه العروة الوثقي، 1417 هـ ق
39- نعمت، شيخ ابراهيم، الواضح في مصطلح الحديث، اردن، دارالنفائس، 1420 هـ ق
پي نوشتها:
? . پايان صفحه 31.
.? پايان صفحه 32.
.? پايان صفحه 33.
.? پايان صفحه 34.
? . پايان صفحه 35.
.? پايان صفحه 36.
.? پايان صفحه 37.
.? پايان صفحه 38.
.? پايان صفحه 39.
? . پايان صفحه 40.
.? پايان صفحه 41.
.? پايان صفحه 42.
.? پايان صفحه 43.
? . پايان صفحه 44.
.? پايان صفحه 45.
.? پايان صفحه 46.
? پايان صفحه 47
.? پايان صفحه 48.
? . پايان صفحه 49.
1
. در اين مقاله به جهت ساده بودن معاني بسار از روايات و تعاريف علمي و نيز جلوگيري از طولاني شدن مقاله از ترجمه آنها خودداري شده و تنها برخي از تعابير مهم و يا دشوار توضيح داده شده است.
. اين سخن را رسول خدا (ص) در سال دهم هجري در مسجد خيف بيان فرمود و عموم محدثان شيعه و سني آن را روايت كردهاند از جمله بنگريد به سنن ابن ماجه، 1/84، سنن ترمذي، 5/34، سنن دارمي، 1/74، قواعد التحديث، 48 از قول جرامع حديثي اهل سنت و نيز بحار النوار، 2/148، 160، 161.
. اين ترجمه بر اساس متن حديث يعني: «تركگ حديثاً لمم تروه» صورت گرفت، احتمال دارد تصحيفي رخ داده و صورت اصلي حديث «تركك حديثاً لم تدريه» باشد كه در اين صورت ميشود ترك حديثي كه آن را درك نكردهاي.
. جهت اطلاع از شماري از اين مشكلات و مثالهاي آن بنگريد به كتاب علل الحديث از آقاي محمد باقر بهبودي.