پژوهشی در روایات فطرس ملک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پژوهشی در روایات فطرس ملک - نسخه متنی

محمد احسانی فر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید











علوم حديث (فصلنامه علمي، تخصصي) ـ سال نهم، ش چهارم، زمستان 83








پژوهشي در روايات فطرس ملک








محمد احساني‌فر








چکيده: داستان فرشته‌اي به نام فطرس و کوتاهي او در انجام فرماني از فرمان‌هاي
الهي و افتادن بال‌هايش و سپس توسّل وي به امام حسين (عليه السلام) در روزهاي
آغازين ولادت آن حضرت (عليه السلام) و بخشودگي و بهبودي او از قضاياي معروفي است
که با شبهاتي عقلي و کلامي مورد نقد و انکار قرار گرفته است، اين نوشتار، در
پژوهشي کلامي ـ حديثي، به اين نتيجه مي‌رسد که نصوص مشتمل بر اين قضيّه با عصمت
فرشتگان و تجرّد نسبي آنان منافاتي نداشته، از اعتبار سندي لازم نيز برخوردار
هستند.








کليد واژه: امام حسين (عليه السلام)، فطرس ملک، توسّل، عصمت فرشتگان، عصمت
معصومان (عليه السلام)، گناهان منزلتي.








دربار? فطرس ملک و داستان بخشودگي و بهبودي وي به برکت وجود حضرت سيّد الشهداء
(عليه السلام) و توسّل به آن حضرت، روايات مستفيضي نقل شده است، اما گاهي در صحّت
و معقول بودن آنها مناقشاتي مطرح مي‌گردد که اين مقاله در دو بخش به تحقيق در
اين باره مي‌پردازد.








بخش اوّل. بررسي دلالي








1 ـ نمونه‌اي از احاديث








از امام صادق (عليه السلام) نقل شده که فرمود:








إن فطرس ملك کان يطيف بالعرش، فتلکا في شيءٍ من أمر الله، فقص جناحه ورمي به
علي? جزيرة، فلمّا ولد الحسين هبط جبرئيل إلي رسول الله (صلي الله عليه و آله)
تهنية بولاة الحسين فمرَّ به، فعاذ بجبريل فقال، قد بعثت إلي محمدا اُهنيه
بمولود ولد له، فإن شئتَ حملتك إليه، فقال: قد شئتُ، فحمله، فوضعه بين يدي رسول
الله، و بصبص بإصبعه إليه، فقال له رسول الله (صلي الله عليه و ‌آله): امسح جناحك
بحسين، فمسح جناحه بحسين، فعرج؛








فطرس فرشته‌اي است که پيوسته دور عرش گرديد، اما در موردي نسبت به فرمان الهي
کندي ورزيد، بالش بريده و در جزيره‌اي افکنده شد. هنگامي که حسين (عليه السلام)
ولادت يافت، جبرييل بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نازل شد تا ميلاد حسين
(عليه السلام) را به وي تهنيت گويد، پس فطرس (در وقت) به جبرييل در آويخت. او گفت:
من به سوي محمّد (صلي الله عليه و آله) گسيل شدم تا او را به فرزندي که برايش
متولّد شده تهنيت گويم، اگر مي‌خواهي تو را به نزد او حمل نمايم. گفت: ميل دارم.
پس او را حمل نمود و مقابل رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نهاد. فطرس با تکان دادن
انگشت خود به آن حضرت (صلي الله عليه و آله) التجا جست. رسول خدا به وي فرمود: بالِ
خويش را به حسين (عليه السلام) بمال! او بالش را به حسين (عليه السلام) ماليد و به
آسمان عروج نمود.








عبارت «تلکّأ» در اين حديث، به معناي «کندي ورزيد» است.








کار پژوهش سندي اين حديث را، همراه با ديگر روايات مشابه، به بخش‌هاي پاياني
مقاله وامي‌گذاريم و در اينجا به شبهات دلالي آن پاسخ مي‌گوييم.








2ـ پاسخ به شبهات دلالي








با پاسخ به برخي از شبهات مربوط به اين روايت در خواهيد يافت که ساير روايات
مورد اشاره نيز اشکال مضموني ندارند و در اين ميان تنها متن روايت بصائر
الدرجات است که، به دليل تخليط يا اختلال در نقل به معنا مشتمل بر مطلبي است که
قابل پذيرش و توجيه نيست.








اشکال يکم ممکن است اشکال گردد که اين احاديث با آيات و روايات دالّ بر عصمت
فرشتگان منافاتدارد، از اين‌رو نمي‌تواند مورد تصديق قرار گيرد.








پاسخ. اين شبهه به چند صورت قابل دفع است:








الف. تعابيري که در روايات مربوط به فطرس آمده هيچ گونه دلالتي بر گناه فطرس
ندارد تا مورد انکار قرار گيرند؛ زيرا تقريباً در تمام آنها از کار فطرس به
«أبطأ» يا «تلکّأ» تعبير شده که با هم مرادف و به معناي «کندي ورزيد» هستند.








عبارت موجود در برخي از نصوص «فبعث في شيء فأبطأ فيه» است و در برخي ديگر
«فتلکّأ في شيء من أمر الله» آمده است.








طبيعي است که فرشتگان در مقام اطاعت فرمان الهي بر هم پيشي مي‌گيرند.








حال اگر فرشته‌اي بدون شتاب به طاعت برخيزد و کار و سرعتي در شأن خويش و به
فراخور مقام قرب و منزلتش انجام ندهد و مستحقّ عقوبت منزلتي و حرمان از برخي
عنايات مخصوص به «عباد مکرمين» گردد، از جايگاه و منزلت خود تنزّل خواهد يافت،
مگر آن که با توبه و توسّل جبران نمايد.








ب. شبه? تنافي اين احاديث با عصمت فرشتگان ضعيف‌تر از شبه? تنافي آيات و
احاديثي است که در ظاهر بدوي خود خلاف عصمت انبياء (عليه السلام) هستند. با توجّه
به ترديدي ناپذيري صدور آيات و روايات ياد شده، هر پاسخي که در آن شبه? ‌داده
شود، به طريق اولي، در اينجا نيز مي‌آيد.








توضيح. گر چه آيات و رواياتي که در ظاهر بدوي خود نوعي گناه را به معصومان (عليهم
السلام) نسبت مي‌دهند با دلايل عقلي و نقلي عصمت آنان تنافي ظاهري دارند، اما
اين تنافي با حمل آنها بر «گناهان منزلتي» به سهولت قابل دفع است؛ زيرا با عصمت
از گناهان عادي منافاتي ندارد؛ چه اين که گناهان عادي موجب استحقاق عذاب اخروي
مي‌گردند، حال آن که گناهان منزلتي ماي? نوعي کاستي در بهر‌ه‌مندي از بخشي از
عنايات ويژ? الهي و يا حدّاکثر، ابتلاي به برخي از گرفتاري‌ها در دنيا خواهد
بود.








اشکال دوم. ممکن است اشکال گردد که اساساً فرشتگان الهي قدرت بر گناه و يا سستي و
کندي در مقام طاعت ندارند، زيرا عقل محض‌اند و عقل نيز جز امر به طاعت پروردگار
نمي‌کند، و فرمان جز به طاعت نمي‌دهد، بنابراين، روايات فطرس را حتّي در حدّ
کند نيز نمي‌توان پذيرفت.








پاسخ. اين اشکال از چند نقطه نظر قابل مناقشه است:








الف. روايات و آياتي که در زمين?‌ عصمت فرشتگان وارد شده، به وضوح دلالت بر عصمت
و طاعت اختياري دارد، نه بر طاعت قهري و تسخيري؛ زيرا مدح به اين که آنان معصيت
نمي‌کنن، نشان از اختياري بودن اطاعت و ترك گناهان از سوي آنان دارد و گرنه
مدحي محسوب نمي‌شود.








در اين‌باره در آيات ذيل تأمّل فرماييد:








عليها ملائکة غلاظ شداد لا يعصون الله ما أمرهم و يفعلون ما يؤمرون.








... عباد مکرمون* لا يسبقونه و بالقول و هم بأمره‌ي يعملون.








به علاوه، سلب نسب معصيت از آنان اساساً مستلزم وجود نوعي سنخيّت ميان طاعت و
معصيت با آنان است؛ زيرا معقول نيست که گفته شود: ديوار نمي‌بيند يا معصيت
نمي‌کند. به اصطلاح تا اسناد ملکه‌اي به چيزي صحيح نباشد، سلب نسبت آن ملکه از
آن معقول نخواهد بود.








ب. آفرينش فرشتگان از عقل محض به معناي تساوي آنان در ميزان بهره‌مندي از گوهر
عقل نيست، بلکه از نظر کميّت و شدت و ضعف مي‌توانند متفاوت باشند: «و ما منا
إلّا له مقام معلوم». بنابراين، اقتضاي گوهر وجودي آنان در ميزان طاعت و سرعت در
آن مي‌تواند متفاوت باشد.








همچنان که اصل وجود مسابقه در اجراي فرمان الهي در ميان فرشتگان، در آيات و
روايات آمده است، از جمله:








و النازعات غرقا ... فالسابقات سبقا* فالمدبرات أمرا.








همچنان که از امام علي (عليه السلام) نقل شده که اين صفات مربوط به فرشتگان است.








آفرينش آنان از عقل، با نصوصي که خلقتشان را از ترکب عناصر مختلف فراهم آمده از
گوهر عقل مي‌داند، منافاتي ندارد.








مرحوم صدوق، با اسناد صحيح، از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل مي‌کند که:








إن الله ـ عز وجلّ ـ رکب في الملائکة عقلاً بلا شهوة و رکب في البهائم شهوة بلا
عقل، و رکب في بني آدم کليهما، فمن غلب عقله شهوته فهو خير من الملائکة، و من
غلبت شهوته عقله فهو شر من البهائم.








با اين که عقل گوهري مجرّد است، تعبير به «رکّب في الملائکة عقلاً بلا شهوة» و
نيز قرينيّت مقابل? آن با عبارت «ورکّب في البهائم شهوة بلا عقل، و رکّب في بني
آدم کليهما» در خور تأمّل است؛ زيرا اجمالاً کيفيّت آفرينش و ترکّب فرشتگان از
عقل محض را روشن مي‌شود.








اين بيان نه به تجرّد فرشتگان از جسم مادّي طبيعي منافات دارد، و نه با نزاهتشان
از قوّ? مقتضي فساد و استکمال تدريجي، مگر آن که مدّعي شويم تمامي اصناف فرشتگان
تجرّدِ تامّ دارند و پيدايش هر گونه کمال يا تغيّري در آنان، هر چند به صورت
اشراق و افاضه و يا احتجاب و حرمان و ...، ناممکن است، که چنين سخني با نه قابل
دفاع است و نه با مسلّمات تأويل ناپذير کتاب و سنّت سازگار.








ج. نبود غضب و شهوت ـ که از خاستگاه‌هاي عمد? معاصي هستند ـ در فرشتگان مستلزم
کمال عقلي و علمي محض آنان و نزاهتشان از هر گونه نقص ذاتي نيست.








از اين‌رو، ممکن است گاهي دچار نوعي لغزش در استدلال و جز آن گردند؛ لغزشي که
مغاير با عصمت آنان و با حکمت الهي در اعطاي مقامي به آنان نباشد.








به دو نمون? از لغزش‌هاي منزلتي در پاورقي اشاره مي‌کنيم.








بنابراين، بعيد نيست که فرشته‌اي چون فطرس، به جهت اشتغال به طاعتي ديگر، ترك
شتاب به انجام امر الهي نموده باشد؛ کاري که مخالف زيّ و منزلت بالاي او در مقام
بندگي و موجب حرمان موقّت از بعضي الطاف و عنايات ويژ? الهي است.








اين پاسخ چون در ردّ شبه?‌ عقلي تنافي حکايت فطرس با عصمت فرشتگان است، نياز به
اثبات ندارد؛ زيرا اشکال عقلي ناظر به مقام ثبوت است نه اثبات.








د. روايات فطرس با اسانيد مستفيض و از مصادر متعدّد و غالباً معتبر و با مضاميني
مشابه با آنچه در آغاز مقاله آورديم، نقل شده است. بنابراين، اگر امتناع عقلي
نداشته باشد، پذيرفتني خواهد بود. و تفاوت‌هايي جزئي و عمدتاً منحصر به اجمال و
تفصيل، نقل شده است و مشتمل بر مفاد همان حديثي است که در بالا، از کتاب السرائر
از جامع بزنطي، گذشت. تنها اشکالِ توهّم ورودش مي‌رفت، که به وضوح، برطرف
گرديد.








3. سازگاري عصمت با گناهان منزلتي








علاوه بر دلايل عقلي؛ نصوص فراواني دلالت بر عصمت فرشتگان و پيشوايان برگزيد?
الهي دارند؛ لکن در مقابل مجموعه‌اي از آيات و روايات، به صورت اجمالي، نوعي
گناه را به آنان نسبت داده، يا در دعاي معصومان (عليهم السلام) بدان اعتراف شده
است.








در اين باره به دو نکته بايد توجّه نمود:








الف. چنين تعابيري را نه مي‌شود تعارف انگاشت و نه مي‌توان گفت که صرفاً جنب?
تعليمي دارد، بلکه حقيقت بلندي است که معمولاً معصومان (عليهم السلام) با نهايت
جدّيت در خلوت انس با خداي متعال بدان مناجات مي‌کردند.








ب. مواردي از متون ديني که ظهور بدوي در نسبت گناه پيامبران (عليهم السلام) دارد
و يا عناويني که معصومان (عليهم السلام) بر خود گناه مي‌شمردند، هيچ يک از نوع
گناهان عادي نيست، بلکه بسا اعمال با فضيلتي هستند.








پس بايد سرّ اين معمّا را گشود و تنافي صوري موجود را حلّ نمود.








وجوه سازگاري








با تأمّلي درست در کتاب و سنّت و عقل، روشن مي‌گردد که مراد از اين تعابير،
گناهان منزلتي است، نه گناهان اصطلاحي. چون مجال تفصيل نيست، در تبيين اين وجوه
معنا تنها به چند وجه اشاره مي‌رود:








يک. بنده گر چه معصوم باشد، داراي نقص و قصوري ذاتي است، که هر قدر به طاعت و
عبادت برخيزد باز هم، به حقّ، احساس مي‌کند که از عهد? اداي حقّ بندگي بر
نيامده است. از اين‌رو، سعي مي‌کند با توبه و استغفار آن را جبران کند.








به عبارت ديگر، استعداد و ظرفيت اسمي انسان در کمال‌يابي به قدري است که در
کمال انساني، يعني در عبوديت خداوند سبحان و وارستگي از غير او، هر قدر بالا
رود، باز در عقل و وجدانش خود را در اداي وظيف? عبوديت مقصّر مي‌بيند.








دو. اولياي الهي در سلوك پيوست? خود، هميشه، در تکامل و نيل به معرفت کامل‌تري
از عظمت و ساير اسما و صفات الهي هستند. در نتيجه، معرفت و عبادات پيشين خود را
وافي به اداي حقّ بندگي ندانسته، خود را با چنان طاعات و عباداتي گنهکار
مي‌شمارند، و از همان عبادات نيز استغفار مي‌کنند.








سه. هر گونه توجّهِ عادي (و غير مرآتي) به غير خداي متعال، بلکه کاستي از انقطاع و
شدّت توجّه به او را بر خود گناه مي‌شمارند و از آن استغفار مي‌کنند.








چهار. با توجه به تفاوت معصومان (عليهم السلام) در مراتب عصمت، بعيد نيست که برخي
از آنان، علاوه بر ترك اولي، احياناً دچار ترك مستحبّ و يا انجام بعضي از
مکروهات غير منفِّر گردند، که با توجه به بلندي مقام و منزلتشان، آنها را بر خود
گناه و مخالف حدود بندگي و حقوق ربوبي بشمارند.








اهداف معصومان (عليهم السلام) از استغفار








استغفار از گناهان منزلتي اهدف گوناگوني مانند: رفع کاستي حال قرب و حضور قلب يا
مصونيت و رهايي از کيفرهاي غير اخروي و يا مصونيت و رهايي از حرمان نسبي از برخي
عنايات ويژ? اوليا و يا صرفاً براي دستيابي به حال حضور بيشتر و مقام قرب و
منزلت برتر دارد.








به منظور مستند نمودن بحث و تسهيل در پژوهش محقّقان، علاوه بر نصوصي که در
پاورقي پيشين گذشت، گزيده‌اي از روايات مربوط در پاورقي مي‌آيد.








4. اشکال اساسي در متن روايت بصائر








تا اينجا روشن شد که متون احاديث فطرس مشکلي ندارند، اما متني که از داستان فطرس
در کتاب بصائر الدرجات آمده، مشتمل بر اشکال غير قابل اغماضي است. نخست، به متن
روايت عنايت فرماييد:








بصائر الدرجات: حدثنا احمد بن موسي عن محمد بن المعروف بغزال مولي حرب بن زياد
البجلي عن محمد ابي جعفر الحمامي الکوفي عن الازهر البطيخي عن أبي عبدالله
(عليه السلام) قال ان الله عرض ولاية امير المؤمنين (عليه السلام) فقبلها
الملائکة و أباها ملك يقال لها فطرس فکسر الله جناحه فلما ولد الحسين بن علي
(عليه السلام) بعث الله جبرئيل في سبعين الف ملك إلي محمد (صلي الله عليه و آله)
يهنئهم بولادته فمر بفطرس فقال ....» الحديث.








از آنچه در تقرير اشکالات و پاسخشان گذشت، وجه منافات اين نقل با عصمت و شؤون
فرشتگان روشن است و نيازي به تکرار آن نيست.








پاسخ ما. گر چه قضاياي مربوط به عرص? ولايت بر فرشتگان و قضي? فطرس از امور معهود
و قابل اعتماد در نصوص معتبر است، لکن با توجّه به عصمت فرشتگان، نتيج? انديشه و
تأمّل در اين متن اين استکه علاوه بر ضعف سند و مصدر، اين روايت از احتمالاتي
چند بيرون نيست:








1. احتمال تخليط راوي، 2. حصول اختلال در مرحل? نقل به معنا، 3. عروض دسّ در متن
روايت.








بنابراين، آن بخش از روايت که موافق ديگر رواياتِ مستفيض است، پذيرفته، به
عنوان مؤيّد آنها تلقّي مي‌گردد، و مفاد اختصاصي و غريب آن کنار گذاشته
مي‌شود.








در تأييد اين مناقش? متني حديثي در تفسير منسوب به امام عسکري (عليه السلام) از
رسول خدا (صلي الله عليه و آله) نقل شده که چنين رواياتي را به شدّت تخطئه
مي‌نمايد.








بخش دوم. بررسي سندي روايات فطرس








1. نگاهي به متون ديگر روايات








روايتي که در اين‌باره يافتيم دو دسته‌اند:








دست? اوّل. رواياتي که به ذکر تفصيلي قضيّه مي‌پردازد؛ مانند:








الف. السرائر








و عنه عن عنان مولي سدير عن أبي عبدالله (عليه السلام) و عن رجل من أصحابنا عن
أبيه عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال و ذکره غير واحد من أصحابنا، عن أبي
عبدالله.... .








ب. الأمالي:








حدثنا أحمد بن محمد بن يحيي العطار ـ رحمه الله ـ قال: حدثنا أبي، عن محمد بن
احمد بن يحيي بن عمران الاشعري، قال: حدثنا موسي بن عمر، عن عبدالله بن صباح
المزني، عن إبراهيم بن شعيب الميثمي، قال: سمعت الصادق أبا عبدالله (عليه
السلام) يقول: إن الحسين بن علي (عليه السلام) لما ولد...








ج. دلائل الامامة:








حدثني أبو المفضل محمد بن عبدالله، قال: حدثني أبو النجم بدر ابن الطبرستاني،
قال حدثني أبو جعفر محمد بن علي الشلمغاني، عمن حدثه عن أبي جعفر (عليه السلام).
قال: لما ولد الحسين (عليه السلام).... .








د. اختيار معرفة الرجال:








حم، قال: حدثنا أبو سعيد الادمي، عن محمد بن مرزبان، عن محمد بن سنان، قال: شکوت
الي الرضا عليه السلام وجع العين، فأخذ قرطاسا فکتب الي أبي جعفر عليه السلام...
.








هـ‌. بشارة المصطفي:








قال: حدثنا عبدالله بن هشام، قال: حدثنا أبو الحسن علي بن موسي بن جعفر بن محمد،
عن أبيه، عن جده، عن آبائه (عليه السلام) عن النبي (صلي الله عليه و‌ آله) قال:
کان ملك الکروبين يقال له: فطرس... .








و. مناقب آل ابي طالب:








ابن عباس و الصادق (عليه السلام): ان الحسين ... .








ز. (در روايتي ديگر) مناقب آل ابي طالب:








و في المسألة الباهرة في تفضيل الزهراء الطاهرة عن ابي محمد الحسن بن الطاهر
القايني الهاشمي... .








ح. بحارالأنوار:








عن الخرائج: با ارسال.








دست? دوم. رواياتي که با مسلّم شمردن اصل قضيّه، به قصّه‌اش تلميح مي‌نمايند:








8. المزار الکبير (تأليف ابن المشهدي):








خرج الي القاسم بن العلاء الهمداني وکيل ابي محمد عليه السلام ان مولانا الحسين
عليه السلام ولد يوم الخميس لثلاث خلون من شعبان، فصمه مندوبا وادع فيه بهذا
الدعاء: اللهم اني اسالك بحقّ المولود في هذا اليوم ... اللهم وهب لنا في هذا
اليوم خير موهبة، وانجح لنا فيه کل طلبة، کما وهبت الحسين لمحمد جده، وعاذ فطرس
بمهده، فنحن عائذون بقبره من بعده، نشهد تربته، ونتظر اوبته، امين رب العالمين.








9. مصنّف کتاب مختصر بصائر الدرجات مي‌نويسد:








رويت باسنادي المتصل إلي الشيخ أبي جعفر محمد بن الحسن الطوسي رحمه الله علي من
ذکره في کتاب مصباح المتهجد قال رحمه الله اليوم الثالث منه يعني من شعبان فيه
ولد الحسين بن علي (عليه السلام) خرج إلي أبي القاسم ابن العلا الهمداني وکيل
أبي محمد (عليه السلام) ان مولانا الحسين عليه السلام... وعاذ فطرس بمهده فنخن
عايذون بقبره من بعده نشهد تربته و نتظر اوبته امين رب العالمين.








10. سيّد بن طاووس در اقبال الأعمال:








روينا ذلک بإسنادنا إلي جدّي أبي جعفر الطوسي فقال عند ذکر شعبان: اليوم الثالث
منه فيه ولد الحسين بن علي عليهما السلام، خرج الي القاسم بن العلاء الهمداني
وکيل أبي محمد عليه السلام ان مولانا الحسين عليه السلام ولد يوم الخميس لثلاث
خلون من شعبان فصم وادع فيه بهذا الدعاء: اللهم إني أسالك بحق هذا المولود في‌
هذا اليوم... و انجح لنا فيه کل طلبة، کما وهبت الحسين لمحمد جده و عاذ فطرس
بمهده، فنحن عائذون بقبره... .








11. مرحوم مجلسي مي‌گويد:








قال الشيخ في المصباح ... : خرج إلي القاسم بن العلاء الهمداني وکيل أبي محمد
عليهما السلام أن مولانا الحسين عليه السلام ولد يوم الخميس لثلاث خلون من
شعبان، فصمه وادع فيه بهذا الدعاء: اللهم إني.








12. کامل الزيارات:








حدثني محمد بن جعفر القرشي الرزاز الکوفي، قال: حدثني خالي محمد بن الحسينبن
ابي الخطاب، قال: حدثني موسي بن سعدان الحناط، عن عبدالله بن القاسم الحضرمي،
عن ابراهيم بن شعيب الميثمي، قال: سمعت ابا عبدالله (عليه السلام) يقول: ان
الحسين بن علي (عليه السلام) لما ولد ... .








2. ميزان اعتبار سندي روايات








يک. حديث اوّل را ابن ادريس حلّي از جامع بزنطي نقل نمود و بزنطي هم از اصحاب
اجماع است و هم از مشايخ ثقات، يعني از کساني که روايت مرسل يا مسندي جز از ثقات
نقل نمي‌کنند. بنابراين دو مبناي رجالي مورد پذيرش مشهور، متن روايت مصحّح و
معتبر شمرده مي‌شود؛ به طوري که اگر مشتمل بر حکم فقهي مي‌بوده، مطابقش فتوا
داده مي‌شد.








ناگفته نماند که با عنايت به صحّت طرق شيخ الطائفه در الفهرست به کتاب جامع
بزنطي، و با توجّه به اين که ابن ادريس در طرقِ اجازات عدّه‌اي از عالماني قرار
دارد که به طرق و اسانيد و کتب و روايات شيخ از جمله به کتاب الفهرست او طريق
معتبر دارند، نقل ابن ادريس از جامع بزنطي مرسل محسوب نمي‌شود، بلکه وجود طريق
صحيح به اين کتاب براي ابن ادريس نيز احراز مي‌گردد.








دو. روايت المزار الکبير، اين کتاب علاوه بر آن که با گواهي مصنّف کتاب نسبت به
اعتبار روايات و وثاقت راويان خود، از مصادر توثيق عامّ است، تعبير: «خرج الي
القاسم بن العلاء الهمداني وکيل أبي محمّد (عليه السلام)» حاکي از آن است که
خروج اين دعا از ناحي? امام عسکري (عليه السلام) به دست يکي از وکلاي آن حضرت
امري محروز براي مصنّف است.








همين تعبير ـ به صورت اخبار از خروج دعا به لسان احراز ـ در عبارت کتاب مختصر
البصائر و مصباح المتهجد (از شيخ طوسي) و اقبال الأعمال (از سيد ابن طاووس) نيز
آمده است، و هيچ يک با قيد «روي» و مانند آن مقيّدش نساختند.








سه. اگر هم کسي احياناً اين مبناي رجالي را نپذيرد، با توجّه به استفاض? معنوي
دست? اوّل از احاديث که موجب وثوق به صدور آن است و بر مبناي حجّيت استفاض? خبر،
روايت مزبور در عرصه‌هاي کاربردي معتبر است.








پنداشته نشود که چون موضوع مورد بحث از امور اعتقادي است، کمتر از قطع به آن،
نمي‌تواند در آن، مورد اعتماد قرار گيرد، پس اثبات صحّت و اعتبار سندي حديثي
براي اعتماد بر آن در مقول? کلام کافي نيست؛ زيرا کار شمردن فضايل و اسناد
گزاره‌اي به معصومان (عليه السلام) از محدود? فقه است و جنب? کاربردي دارد،
بنابراين اثبات صحّت سندي و يا حجّيّت از راه تبّين يک خبر کافي خواهد بود.








چهار. علاوه بر اعتبار سندي برخي از احاديث گذشته، ضميمه شدن روايات دست? دوم
استفاض? اجمالي محکم‌تري را موجب مي‌شود؛ به علاوه، موضوع و مضمون اين روايات
از اموري است که انگيز? چنداني براي جعل ايجاد نمي‌کند و ملاحظ? تمامي اين جهات
اجمالاً موجب پيدايش اطمينان به صدور اين روايات مي‌گردد.








3. رواياتي مشابه دربار? ديگر فرشتگان








روايات مشتمل بر حکايات مشابه داستان فطرس نيز مؤيّد اين احاديث است، و ما به
ارجاع به چند مورد از آنها بسنده مي‌کنيم.


























پي‌نوشتها:








? . پايان ص68.








? . پايان ص69.








? . پايان ص70.








? . پايان ص71.








? . پايان ص72.








? . پايان ص73.








? . پايان ص74.








? . پايان ص75.








? . پايان ص76.








? . پايان ص77.








? . پايان ص78.








? . پايان ص79.








? . پايان ص80.




















































































































1



































. السرائر، ج3، ص580.








. توضيح آن خواهد آمد.








. ر. ك: لسان العرب، ج1، ص153.








.کامل الزيارات، ص140. در الأمالي (ص200، ح215) «فأبطأ عليه» آمده است.








. السرائر، ج3، ص580.








. همچنان که از آي?: «والسابحان سبحا* فالسابقات سبقا* فالمبدرات أمرا» (سور?
نازعات، آيه 3 ـ 5) وروايات وارده در تفسير آن بر مي‌آيد.








. در ادامه مقاله، تحقيقي دربار? وجه سازگاري گناهان منزلتي با عصمت معصومان
خواهد آمد.








. سور? تحريم، آيه 6: فرشتگاني بر آن آتش گمارده شده‌اند که خشن و سخت گيرند و
هرگز از فرمان الهي نافرماني نمي‌کنند و آنچه بدان فرمان يافتند انجام
مي‌دهند.








. سور? انبيائ، ايه 27: ... (فرتشگان) بندگان کرامت يافت? (الهي) هيچگاه در سخن بر او
پيشي نمي‌گيرند، و (پيوسته) به فرمان او عمل مي‌کنند.








. سور? صافّات، آيه 164.








. سور? نازعات، ايه 1 ـ 5.








. مجمع البيان، ج10، ص252 ـ 254.








. علل الشرائع، ج1، ص4، ب6، ح1.








.الف. پرسش اعتراض گون? فرشتگان: «و إذ قال ربك للملائکة إنّي جاعل في الأرض
خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك ي الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك
قال إني أعلم ما لا تعلمون» اگر دقت عقلي کافي در علم و حکمت پروردگار متعال
مي‌نمودند، مفاد سخن خداي متعال: «إنّي أعلم ما لا تعلمون» (سور? بقره، آيه 30)
برايشان روشن مي‌شد و نه نياز به چنان پرسشي بود و نه نياز به پاسخ آن از طريق
آزمون علمي مذکور در آيات بعدي. پس عقل بعيد نمي‌شمارد که فرشته‌اي با اشتغال
به طاعتي و در اثر قلّت تأمّل در آنچه اولي به مقام عبوديّت است، در قيام به
فرمان الهي قدري تأخير نمايد؛ تأخيري نه در حدّ معصيت، بلکه به مقداري که
زيبند? مقام «عباد مکرمون» نباشد.








ب. پس از ايمان آوردن شايستگان از قوم نوح (عليه السلام) و مهر خوردن دل‌هاي
بقيّه، وحي آمد به سوي او: «انّه و لن يؤمن من قومك إلا من قد ءامن فلا تبتئس بما
کانوا يفعلون* و اصنع الفلك بأعيننا و وحينا و لا تخاطبني في الذين ظلموا إنّهم
مغرقون» (سور? هود، ايه 36 و 37)؛ و چون ساخت کشتي به انجام يافت، و سيل آغاز شد:
«قلنا احمل فيها من کل زوجين اثنين و أهلك إلا من سبق عليه القول و من ءامن»
(سور? هود، آيه 40)؛ ليکن وقتي نوح (عليه السلام) پسر خود و ديگر کافران را طعم?
طوفان سرکش يافت، گفت: «ربّ إنّ ابني من أهلي و إن وعدك الحق و أنت أحکم الحاکمين
* قال يا نوح إنّه وليس من أهلك إنّه و عمل غير صالح فلا تسألن ما ليس لک به ي علم
إنٍّي أعظك أن تکون من الجاهلين» (سور? هود، آيه 45 ـ 46)؛ نوح که از اين دعا و از
شتاب خود در تطبيق، احساس گناه نمود و آن را مناسب با منزلت و موقعيّت بندگي
خويش نديد، به استغفار بر آمد و گفت: «ربّ إني أعوذ بك أن أسالك ما ليس لي به ي
علم و إلّا تغفر لي و ترحمني اکن من الخاسرين» (سور? هود، آيه 47).








. السرائر، ج3، ص580؛ کامل الزيارات، ص140، ح165؛ الأمالي، ص200، ح215؛ دلائل الامامة؛
ص189، ح110؛ اختيار معرفة الرجال، ج2، ص849 حم؛ بشارة المصطفي، ص337، ح30؛ مناقب آل ابي
طالب، ج3، ح228؛ بحارالانوار، ج44، ص182، عن الخرائج... .








. بلي روايت بصائر الدرجات مشتمل بر اشکال سندي و دلالي غير قابل اغماضي است که
وجهش مي‌آيد.








.به عنوان شاهد تنها به موارد زير بسنده مي‌کنيم:








الف ـ رسول الله (صلي الله عليه و‌ آله): إنّه ليغان علي قلبي و إنّي لأستغفر
الله في کل يوم سبعين مرة. (مستدرک الوسائل، ج5، ص320، ح5987 و 5986.








ب ـ امام زين العابدين (عليه السلام) ـ در مناجاة الذاکرين ـ: «... و أستغفر ك من کل
لذة بغير ذکرك و من کل راحة بغير انسك و من کل سرور بغير قربك، و من کل شغل بغير
طاعتك».








ج ـ سور? تحريم، آي? 8 «يوم لا يخزي الله النبي و الذين آمنوا معه نورهم يسعي بين
أيديهم و بأيمانهم يقولون ربنا اتمم لنا نرونا و اغفرلنا».








آيا پيامبر (صلي الله عليه و آله) و کساني که با او ايمان آورده‌اند ـ و در رأس
آنان اهل بيت (عليهم السلام) ـ در حالي که با چنان نور و جلالتي شتابان رهسپار
بهشت‌اند، استغفارشان طلب آمرزش از گناهان مصطلح است؟ يا از گناهان منزلتي که
استغفار از آن ماي? فزوني و تماميّت نورشان خواهد بود؟!








. نظير آنچه براي حضرت يونس (عليه السلام) در قرآن آمده: «لو لا أن تدارکه نعمة من
ربه لنبذ بالعراء و هو مذموم* فاجتباه ربه فجعله من الصالحين» (سور? قلم، آيه 50)؛
و رجوع شود به سور? صافات، آيه 144.








. مانند سور? تحريم، آي? 8 که در پاورقي پيشين ذکر و بيان شد.








. ر. ك: بحارالانوار، ج11، ص90 ـ 91؛ تفسير مفاتح الغيب (تفسير کبير فخر رازي) در
تفسير سور? نصر ذيل جمل?: (واستغفره)؛ نزاهة الأنبيائ، فخر رازي؛ پيام قرآن، آية
الله مکارم شيرازي.








. الف. الکليني بإسناده عن طلحة بن زيد، عن أبي عبدالله (عليه السلام) أن رسول
الله (صلي الله عليه و آله) کان لا يقوم من مجلس و إن خف حتي يستغفر الله عز وجل
خمسا و عشرين مرة (الکافي، ج2، ص504، ح4).








ب. وبإسناده عن الحارث بن المغيرة عن أبي عبدالله (عليه السلام) قال: کان رسول
الله (صلي الله عليه و آله) يستغفر الله عز و جل في کل يوم سبعين مرة ويتوب إلي
الله عز وجل سبعين مرة، قال: قلت: کان يقول: أستغفر الله و أتوب إلي الله سبعين
مرة. (الکافي، ج2، ص504، ح5).








ج. ابراهيم بن أبي البلاد قال: قال أبو الحسن (عليه السلام): إني أستغفر الله في
کل يوم خمسة آلاف مرة ثم قال لي خمسة آلاف کثير. (کتاب الزهد، ص74، ح199؛
بحارالانوار، ج93، ص282).








د. عن رسول الله (صلي الله عليه و آله): «إنّه لبغان علي قلبي و إنّي لأستغفر الله
في اليوم مائة مرّة» (ميزان الحکمة، ح 15126).








هـ . و عن الإمام الصادق (عليه السلام): کان رسول الله (صلي الله عليه و آله) يتوب
إلي الله في کلّ يوم سبعين مرّة من غير ذنب« (ميزان الحکمة، ح15128). در اين زمينه
احاديث فراواني است ر. ك : الکافي، ج2، ص504، ح4 و 5؛ بحارالأنوار، ج93، ص282، ح262.








و. حديث عياشي از امام باقر (عليه السلام) دالّ بر اين که کار يونس (عليه السلام)
صرفاً ترک گزين? پسنديده‌تر و محبوب‌تر خداي متعال بود، با وجود علم آن حضرت
به اين امر. ر.ك: البرهان، ج2، ص200 ـ 202؛ بحارالانوار، ج14، ص392.








ز. في خبر ابن الجهم أنّه سأل المأمون الرضا (عليه السلام) عن قول الله عزّ وجل:
«وذاالنون إذ ذهب مغاضباً فظنّ ان لن نقدر عليه» فقال الرضا (عليه السلام): ذلك
يونس بن متّي (عليه السلام) ذهب مغاضباً لقومه فظنّ بمعني التيقن أن لن نقدر
عليه أي لن نضيّق عليه رزقه، و منه قول الله عزّ وجل: «وامّا إذا ما ابتلاه فقدر
عليه رزقه» أي ضيّق عليه فقتر فنادي في الظلمات ظلمة الليل و ظلمة البحر و بطن
الحوت «أن لا اله إلاّ أنت سبحانك إنّي کنت من الظالمين» (عيون الأخبار، ص112؛
بحارالأنوار، ج14، ص387، ح7 و ج11، ص82، ح8).








ح ـ روي الصدوق بإسناده إلي الرضا (عليه السلام) ـ في حديث طويل يقول فيه (عليه
السلام): «إنَّ الإمامة خصّ الله عزّ و جل بها إبراهيم الخليل ـ صلوات الله عليه
و آله ـ بعد النبوّة و الخلّة مرتبة ثالثة و فضيلة شرّفه بها و أشاد بها و ذکره.
فقال عز و جلّ: «إنّي جاعلك للناس إماماً» فقال الخليل (عليه السلام) مسروراً
بها: «ومن ذريتي»؟ قال الله عزّ و جل: «لا ينال عهدي الظالمين» فأبطلت هذه الآية
إمامة کلّ ظالم يوم القيامة، و صارت في الصفوة» (عيون الأخبار، ج1، ص217؛ کنزل
الدقائق، ج2، ص137).








. بصائر الدرجات، ص88، بحارالأنوار، ج26، ص340. اين متن در کتاب مختصر بصائر
الدرجات نقل نشده است.








. التفسير المنسوب إلي الإمام العسکري (عليه السلام)، ص476.








. السرائر، ج3، ص580.








.الأمالي، ص200 ـ 215، ح9؛ بحارالانوار، ج43، ص243.








. دلائل الامامة، ص189، ح110.








. اختيار معرفة الرجال، ص2، ح849.








. بشارة المصطفي، ص337، ح30.








. مناقب آل ابي طالب، ص3، ح228.








. همان، ص3، ح228.








. بحارالانوار، ج44، ص182، ح7.








. المزار الکبير، ص397.








. مختصر بصائر الدرجات، ص34.








. الأعمال، ج3، ص303.








. بحارالأنوار، ج101، ص347، ح1.








. کامل الزيارات، ص140، ح165، همين طور الثاقب في المناقب، محمد بن علي الطوسي،
معروف به ابن حمزة الطوسي؛، ص338.








. از جمله: اجاز? شهيد اوّل براي ابن الخازن الحائري، محمّد بن عبدالعليّ بن
نجدة، و اجاز? شهيد ثاني براي والد شيخ بهائي، و اجاز? محقّق کرکي براي قاضي صفي
الدين، و اجاز? شيخ احمد العاملي براي ملا عبدالله شوشتري، و اجاز? مجلسي اوّل
براي ميرزا ابراهيم بن کاشف الدين محمّد اليزدي، و اجاز? آقا حسين خوانساري
براي امير ذوالفقار.








. براي تحقيق بيشتر ر.ک: اصول علم الرجال، مسلم داوري.








. همانند مراسيل صدوق در من لايحضره الفقيه که با همين لسان احراز و به طور مرسل
مي‌آورد، و بر اساس آنها فتوا هم مي‌دهد و آنها را حجّت ميان خود و خداي خويش
مي‌داند.








. زيرا موجب اطمينان نوعي به مفادش مي‌گردد. ر.ک: الرسائل الرجالية، محمّد بن
محمّد ابراهيم الکلباسي، ج1، ص364 و ج4، ص404.








. کمال الدين و تمام النعمة، ص282، ح36؛ بحارالانوار، ج43، ص258، ح47؛ ج43، ص313.



























/ 1