كتاب الأمالي، از آثار مهم سيدمرتضي، متكلم، اديب، فقيه و حديث شناس برجست? اماميه در سد? پنجم هجري است در آن نويسنده به تفسير آيات متشابه و مشكل و تبيين احاديث داراي لفظ يا معناي دشوار پرداخته است. در اين نوشتار، منابع و ابزارهاي شريف مرتضي در فهم و تفسير احاديث، به اختصار بررسي شده است. وي به سبب شخصيت علمي چند وجهي كه دارد، از منابع و ابزارهاي گوناگون در فقه الحديث بهره جسته است.امّا در مجموع ادبيات و قواعد زباني و دليلهاي عقلي و كلامي مهمترين ابزار وي در فقه الحديث است. به گونهاي كه ميتوان رويكرد وي در فهم احاديث را رويكرد ادبي ـ كلامي دانست.
كليد واژه:
الأمالي، سيد مرتضي، فقه الحديث، منابع و ابزارهاي فقه الحديث، ادبيات، دليلهاي عقلي، قرآن، احاديث، فضاي صدور حديث.
كتاب غررالفرائد و دررالقلائد، معروف به الامالي و الدرر و الغرر از آثار مهم سيد علي بن سيد حسين موسوي، مشهور به سيد مرتضي و علم الهدي، متكلم، فقيه و حديث شناس برجست? اماميه در سد? پنجم هجري است.
مطالب كتاب ـ كه شامل املاهاي وي در مجالس گوناگون است ـ عمدتاً دربار? چند محور زير است:
1. تفسير آيات متشابه و آياتي كه به نحوي در معرض ابهام يا اشكال بوده يا مورد تفسيرهاي ناصواب قرار گرفتهاند؛
2.شرح و تبيين (=تأويل) احاديثي كه داراي لفظ يا معنا و مفهومي دشوار هستند؛
3. نقل اخبار و احوال شاعران و ادبيان برجست? پيشين و بررسي نكات ادبي موجود در اشعار آنان.
در اين كتاب دو جلدي در حدود 28 حديث مورد شرح و بررسي قرار گرفته، افزون بر آن، سيد مرتضي احاديث ديگري نيز د مقام استدلال و استشهاد آورده است.
به طور كلّي ميتوان گفت احاديثي كه وي به شرح و بيان آنها پرداخته، دست كم، داراي يكي از ويژگيهاي زير است:
1. احاديث داراي واژگان غريب و مفردات دشوار؛
2. احاديث داراي معنا و مفهوم مشكل؛
3. احاديثي كه ظاهر آنها با آيات قرآن يا احاديث ديگر اختلاف يا تعارض دارد؛
4. احاديثي كه ظاهر آنها با مباني كلامي يا فقهي نويسنده ناسازگار است.
از آنجا كه مباحثِ مربوط به فقه الحديث اين كتاب اهميتي دخور دارد، در اين نوشتار منابع و ابزارهاي سيد مرتضي در فهم و تفسير احاديث، به اختصار، بررسي شده است.
ابزارهاي فهم و تفسير حديث
سيد مرتضي شخصيتي چند وجهي دارد. او متكلم، اديب، فقيه، اصولي و مفسر است. از اين رو، طبيعي است كه در فرايند فهم و تفسير حديث ازمنابع و ابزارهاي گوناگون مدد جويد. وي خود را، در حقيقت، به ابزارهايي خاص محدود نميكند و از هر طريق ممكن در صدد تبيين احاديث و عرض? تفسيري خرد پسند از آنهاست؛ امّا با ملاحظ? حاصل كار وي در مييابيم كه ادبيات و دليل هاي عقلي و كلامي از جايگاهي ويژدر ميان منابع فقه الحديث وي برخوردار است؛ به گونهاي كه مي توان رويكرد وي در فهم احاديث را رويكردي ادبي ـ كلامي دانست.
البته او از منابع و ابزارهايي ديگر نيز سود جسته است. اكنون ابزارها و منابع وي را بر ميرسيم.
1. ادبيات و قواعد زباني
به جرأت ميتوان گفت كه مهمترين ابزار سيد مرتضي در فهم و تفسير احاديث، به كارگيري قواعد ادبي و استناد به شيوههاي زباني است. استفاده از ادبيات، به مفهوم عام، اعم از لغت، اشتقاق، صرف، نحو، علوم بلاغت و استناد به اشعار شاعران و الگوهاي زباني رايج در كلام عرب به گونهاي گسترده در الامالي به چشم ميخورد.
از آنجا كه استفاد? علم الهدي از ادبيات متنوع است، تنها به ذكر برخي از موارد بسنده ميشود. از جمله فعاليتهاي وي بيان معنا و مفهوم واژگان دشوار (غريب الحديث) است. مستند وي در بيان غريب الحديث، سخنان لغت شناسان و استناد فراوان به اشعار شاعران برجست? عرب است؛ از جمله در تفسير حديث «من يتّبع المَشْمعة يشمِّع الله به» مينويسد:
مشمعه همان خنده و شوخي و دست انداختن است. گفته ميشود: شَمِع الرجل يشمع شُموعاً. زن شَموع به زن شوخ و پرخنده گفته ميشود.
وي پس از استناد به چند بيت شعر ـ كه در آنها يكي از مشتقات شمع به كار رفته است ـ چنين نتيجه ميگيرد كه:
معناي خبر آن است كه هر كس كه مردم را دست اندازد، و به ريشخند و استهزا كردن آنان بپردازد، خداوند چنان كند كه او را دست اندازند و استهزا كنند.
همچنين سيد مرتضي حديث زير را نقل زير را نقل كرده، به شرح واژگان آن پرداخته است:
روي انّالنبي (صلي الله عليه و آله) خرج مع أصحابه الي طعام دعوا اليه فاذا بالحسين (عليه السلام)، و هو صبي يلعب مع صبية فِي السكّة، فاستنتل رسول الله (صلي الله عليه و آله) أمام القوم، فطفق الصبي يفرّ مرّة هاهنا، و مرةّ هاهنا و رسول الله (صلي الله عليه و آله) يضاحكه، ثم أخذه فجعل احدي يديه تحت ذقنه والأخري تحت فأس رأسه وأقنعه فقبّله و قال: أنا من حسين، و حسين مني، أحب الله من أحبّ حسيناً، حسين سبط من الأسباط.
در ذيل حديث ياد شده مينويسد:
معناي استنتل، تقدم است. گفته ميشود: استنتل الرجُل استنتالاً و ابرنتيً، و ابرنذع ابرنذاعاً، اذا تقدم. ابن انباري چنين گفته است. در كتاب يكي از پيشينيان، در علم لغت، يافتم كه گويد: استنتلتُ الامر، به معناي آماده شدن برايآن است. و استنتل الرجل يعني از قوم جدا و تنها شد. و گفته ميشود استنتل يعني أشرفَ. اين معاني نزديك به هم هستند و [واژه به كار رفته] در خبر با هر يك از آنها مناسب است. «سكّه» به منازل و نخلهاي صف كشيده گفته ميشود. معناي «طفق»، «مازال» است.
شاعر گويد:
طفقت تبكي و أسعدها
فكلانا ظاهر الكمد
و «فأس الرأس» سلسل? موي پشت سر است. معناي «اقنعه»، طبق نظر ابن انباري، «رفعه» و طبق نظر ديگران، «اقنع ظهره اقناعاً اذا طأطأنم رفعه برفق» است. «الأسباط» در اصل درباره فرزندان اسحاق (عليه السلام) [و] مانند قبايل در بني اسماعيل (عليه السلام) است. ابن انباري گويد: اسباط همان صبية و صبوةاست كه با ياء و واو، هر دو، به كار ميرود.
در مورد ديگر، در تفسير حديث نبوي «لا تناجشوا و لاتدابروا، كل المسلم علي المسلم حرام دمه و عرضه» مينويسد:
نجش همان مدح و ثناست. نابع? بني شيبان در وصف خمر گويد:
و تُرَخَّي بالَ من يشربها
و يفُدي كَرمَها عند النَجش
نجش در بيع از همين ماده بوده، عبارت از مدح كالا و بالا بردن قيمت آن بدون قصد فروش است تا ديگران قيمت كالا را بالا ببرند. و اصل نجش، استخراج شيء وكاوش از آن است... بر اين پايه، معناي خبر چنين است: «لا تناجشوا» يعني هيچ يك از شما كالا[ي خود] را مدح و ثنا نكند تا بر قيمتش افزايد، در حالي كه قصد فروش آن را ندارد. مبادا كسي بشنود بر قيمت كالا بيفزايد. و رواست كه مراد حديث آن باشد كه هيچ يك از شما دوست خود را بدون استحقاق و براي جلب منفعت او و به خود اختصاص دادن سود او ستايش نكند. اين معنا به مراد حضرت نزديكتر است؛ زيرا فقره «و لا تدابروا» سازگاري بيشتري با آن دارد.
«لا تدابروا» يعني از همديگر دوري نگزينيد و پشت به همديگر نكنيد و روي گردان نشويد. شاعر گويد:
و أوصي أبو قيس بأن تتوا صلوا
و أوصي أبوكم، وَيحكم أن تدابروا
گويا حضرت فرمودهاند، از همديگر ستايش نكنيد و با ستايش بدون استحقاق با يكديگر پيوند و ارتباط برقرار نكنيد. واز همديگر دوري و قطع رابطه نكنيد.
سيد مرتضي سپس در بحثي گسترده درباره معناي واژه «عرض» به نقل و بررسي اقوال درباره مفهوم لغوي عرض پرداخته و ديدگاه خود را اظهار كرده است.
چنان كه ملاحظه شد، بخش مهمي از كار علم الهدي شرح غريب الحديث است. دو منبع مهم وي در بررسي واژگان، گفتههاي لغت شناسان و اشعار شاعران برجسته عرب است. محقق كتاب، فهرستي از واژگاني كه سيد به شرح و بيان معاني لغوي آنها پرداخته به دست داده است. برخي از اين واژگان در احاديث به كار رفته و برخي ديگر در اشعار شاعران.
سيد مرتضي براي روشن شدن معاني احاديث، افزون بر بررسي واژگاني، از فنون ادبي و بلاغي و قواعد زباني، فراوان بهره ميجويد. مباحث ژرف و گسترده وي در اين زمينه، نشانگر تسلط و تبحّر وي ادبيات و اشعار عربي است.
از نظر وي،در متون روايي كنايه، مجاز و استعاره به كار رفته كه توجه به آنها در فهم معنا و مقصود حديث ضروري است؛ از جمله در ذيل حديث نبوي «من تعلّم القرآن ثم نسيه لقي الله تعالي و هو أجذم»، پس از نقد ديدگاه ابو عبيد قاسم بن سلآم و عبدالله بن مسلم بن قتيبه دربار? مراد از «اجذم» مينويسد:
معناي خبر براي كسي كه اندكي با شيوههاي سخنان عرب آشنايي دارد، آشكار است. مراد حضرت از «يحشر أجذم» مبالغه در توصيف [فراموش كنند? قرآن] به نقصان از كمال و فقدان زينت و جمال ناشي از دانستن قرآن است. تشبيه چنين فردي به اجذم، تشبيهي نيكو و شگرف است؛ زيرا دست، از اعضاي شريف بدن است كه بسياري از كارها تنها با آن انجام ميشود. و تنها با آن بسياري از منابع فراچنگ ميآيد. پس كسي كه دست ندارد، فاقد كمال حاصل از آن بوده، سود و منفعتي را كه به وسيل? دست خود به دست مي آورد از دست ميدهد. حال فراموش كنند? قرآن نيز چنين است؛ زيرا او جمال فرو پوشيده و پاداش استحقاق يافته خود را از دست داده است. اين گونه سخن گفتن، شيو? شناخته شد? عرب است. آنها به كسي كه يار و ياور خود را از دست داده، ميگويند: «فلان بعد فلات اَجدع، و قد بقي بعده أجذم» فرزدق در رثاي مالك بن مسمع گويد:
تَضَعضَع طودَا وائلِ بعد مالكِ
وأصبح منها مَعطِسُ العزّأجدَعا
مراد حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) همان است كه گفتم. عرب زبانان گويشهايي در كلام خود و اشاراتي به اغراض و كنايههايي به معاني مورد نظر دارند. هر كس بدون فهم اين امور، در صدد تفسير سخن و تأويل خطاب آنان برآيد، بر خويشتن ستم كرده، و از مرز خود فراتر رفته است.
در نمونهاي ديگر، سيد مرتضي پس از نقد ديدگاههاي ابن قتيبه و ابن انباري دربار? حديث «لو كان القرآن في اهاب ما مسته النار» تصريح ميكند كه سخن پيامبر از باب مثل و مبالغه در بزرگداشت شأن قرآن و خبر دادن از بلندپايگي و گرانقدري آن است. معناي حديث، آن است كه اگر قرآن بر پوستي نوشته شده و دراتش انداخته شود، و آتش به گونهاي باشد كه چيزي را به سبب بلند پايه و ارجمند بودنش نسوزاند، همين قرآن را نميسوزاند. اين امر، نمونههاي بسياري در قرآن، سخنان و امثال عرب دارد كه بر آشناي با كلام عرب آشكار است؛ از جمله آي?:
لو أنزلنا هذا القرآن علي جبل لرأيته خاشعاً متصدعاً.
نمون? ديگري از استفاد? وي از قواعد ادبي در شرح حديث «نية المؤمن من عمله» است. سيد مرتضي بر آن است كه واژه «خير» در اين حديث، به معناي «أفعل » نيست. بنابراين،معناي كلام آن است كه نيت مؤمن از جمله اعمال خير [=نيكوي] وي است. وي سپس شواهدي از كاربردهاي وزن افعل در غير معناي تفضيل و ترجيح آورده است.
2. ادل? عقلي و مباني كلامي
دومين ابزار سيد مرتضي در فهم و تفسير احاديث، استفاده از ادل? عقلي و مباني كلامي است. وي در حقيقت، در مباحث فقه الحديث الامالي دو هدف عمده را تعقيب ميكند: نخست، شرح و تفسير احاديثي كه به سبب وجود واژگان غريب و دشوار، داراي نوعي ابهام معنايي هستند.
دوم، تفسير و تأويل آن دسته از اخبار متشابهي كه ظاهر آنها با ادل? عقلي و مباني كلامي مورد پذيرش سيد مرتضي ناسازگار است. رويكرد وي در خصوص احاديث دست? نخست، غالباً ادبي ـ زباني است. هر چند در پشت استدلالهاي ادبي نيز حضور و حاكميت ادل? عقلي و كلامي مشهود است، امّا در تفسير احاديث گونه دوم، آشكارا درصدد دفاع از مباني توحيدي، و مواضع عدل گرايانه و نقض شبهات مطرح در زمين? مباحث كلامي است. البته در اين زمينه از توانايي ادبي فوقالعاده خود به خوبي بهره ميبرد.
سيد مرتضي تصريح كرده است كه ظواهر احاديث ناسازگار با ادله عقلي بايد بر وجهي حمل شود كه با اين ادله سازگار افتد. وي در تفسير روايت «انّ الميت ليعذّب ببكاء الحيّ عليه» تأكيد ميكند كه ما هرگاه با ادله عقلي ـ كه احتمال، اتساع و مجاز در آن راه ندارد ـ قبح مؤاخذ? يك فرد به گناه ديگري را دانستيم، و همچنين با ادل? سمعي، مانند آي? «ولا تزرُ وازرةٌ وزر اُخري» از آن آگاه شديم، لازم است ظواهر احاديثي را كه مخالف اين ادله هستند، بر معنايي مطابق با اين ادله حمل كنيم.
استفاده از دليل عقلي و حاكميت آن در فهم و تفسير احاديث، در موضعي ديگر، آشكارا مورد تأكيد شريف مرتضي است. وي در بخشي از كتاب خود، دستهاي از احاديث را مطرح و مبناي خود را دربار? اين قبيل احاديث گوشزد ساخته است. احاديث مورد نظر، رواياتي هستند كه در آنها مدح يا ذم برخي از انواع پرندگان، چهارپايان، خوراكيها و سرزمينها وارد شده است؛ مانند ستايش كبوتر، بلبل و دراج و نكوهش فاخته. و آنچه گفته ميشود كه هر يك از اين اجناس پسنديده، به ستايش خدا و ستايش و دعا براي اولياي خدا و نفرين بر دشمنان ايشان سخن ميگويند و هر يك از اين گونههاي نكوهيده به ضد آن، مانند نكوهش اولياي خدا ميپردازند، مانند نكوهش مار ماهي و اين كه گفته ميشود به سبب انكار و لايت مسخ شده و حرمت آن به همين سبب در برخي آثار بيان شده است... در اين اخباري كه اشاره كرديم، آمده است كه برخي از اين انواع [جانداران] به حق اعتقاد داشته، بدان متدين هستند و برخي از آنها مخالف حقاند.
همه اينها ناسازگار با ظاهر حكم عقلاست (منافِ لظاهر ما العقلا عليه).
علم الهدي پس از طرح مطالب ياد شده، ديدگاه كلي خود را درباره اينگونه احاديث و نحو? تعامل با آنها بيان ميكند. بيان وي اين است:
بدان كه تكيهگاه در امور اعتقادي، مدلول ادله، اعم از نفي و اثبات است. هرگاه ادله بر امري دلالت كنند، لازم است هر خبري را كه ظاهر آن مخالف ادله است، بر ساختار آن بريزيم و آن را به سوي دليل بكشانيم و ميانشان سازگاري دهيم؛ اگر ظاهري دارد، آن را آشكار كنيم؛ اگر مطلق است، مشروط كنيم؛ هرگاه عام است، تخصيص زنيم؛ مجملش را تفصيل دهيم و از هر راهي كه مقتضي موافقت و منتهي به مطابقت است، ميان آن خبر و ادله، سازگازي دهيم. هرگاه ما چنين امري را بيپروا دربار? ظواهر قرآن ـ كه صحت آن مقطوع و ورود آن معلوم است ـ انجام ميدهيم، چگونه ازا اين كار در باب اخبار آحادي كه نه موجب علم است و نه مثمر يقين، خودداري كنيم؟ پس هرگاه اخباري بر تو رسيد، آنها را بر اين جمله عرضه كن و بر اين پايه قرار ده. و دربار? آنها به آنچه ادله حكم ميكند و بر اهين عقلي ايجاب مينمايد، عمل كن و اگر تأويل و تخريج و تنزيل آن،امكان پذير نبود، چاره اي جز كنار گذاشتن و بر كژتابي رها كردنش وجود ندارد.. و اگر [در اين باب] بر اين جمله بسنده كنيم، بر اهل تدبر و تفكر كفايت ميكند.
وي سپس به تبيين و تأويل تك تك موارد مطرح در پرسش ميپردازد و در لابه لاي آن گوشههاي ديگري از مبناي فقه الحديثي خود را روشن ميكند. از جمله تأكيد ميكند كه نسبت دادن اعتقاد درست به برخي از جانداران، و كفر و اعتقاد نادرست به برخي ديگر، مخالف عقل و ضروريات است؛زيرا اين جانداران ـ كه عاقل و كامل و مكلّف نيستند ـ چگونه به حق يا باطل اعتقاد ميورزند؟ هرگاه اثري وارد شود كه در ظاهر آن چيز از اين امور باشد، يا به كناري نهاد ميشود يا بر معنايي صحيح تأويل برده ميشود. [و دربا? اين احاديث] ما راه تأويل را پيموديم و چگونگي دستيابي به آن را روشن ساختيم.
نمون? جالب ديگر از رويكرد كلامي وي در تفسير حديث نبوي «انّ قلوب بني آدم كلّها بين اصبعين من أصابع الرحمن، يصرفها كيف شاء» و احاديث مشابه آن است. وي از سوي پرسشگري فرضي، پرسشهايي را دربار? اينگونه احاديث مطرح ساخته است. تأمل در پرسشهاي معنادار و پاسخهاي آنها، بيانگر مباني سيد مرتضي در فهم و تفسير احاديث است. پرسشهاي ياد شده عبارتاند از:
تأويل اين احاديث بر وجهي كه سازگار با اصول توحيد و مغاير با تشبيه باشد، چيست؟ آيا از مذهب شما آن نيست كه اخبار كه ظاهر آنها مخالف اصول بوده، مطابق ادل? عقلي نيست، رد آنها و قطع بر كذب روايان آنها تنها زماني لازم است كه در لغت راه حل و تأويلي براي آنها نباشد؟ و تأويل لغوي (و زباني) اينگونه احاديث، نظر شما، نبايد همراه با تكليف و تعسف باشد؟
سيد مرتضي به پرسش هاي فوق اينگونه پاسخ داده است:
آنچه در تأويل اينگونه در تأويل اينگونه اخبار بايد گفت،آن است كه واژه «إصبع» در كلام عرب، افزون بر عضو مخصوص،به معناي «اثر نيكو» است. گفته ميشود: «لفلان علي ماله و أبله إصبع حسنة»، يعني تدبير و تأثير نيكو: چوپاني در وصف اشترچراني كه بر اشتران خود تدبيري نيكو داشته، سروده است:
ضَعيف العَصا بادي العُروق تَري له
عَليها إذا ما اجْدبَ الناس إصبعا
لبيد بن ربيعه گفته است:
من يبسط الله عليه إصبعا
بالخير و الشر باي أولِعا
يملأ له منه ذَنوبأ مترعا
...مراد از اصبع، درتمامي موارد ياد شده، اثر نيكو و نعمت است. پس معناي حديث آن است كه هيچ آدمي نيست جز آن كه قلب او در ميان دو نعمت بزرگ و نيكوي خداست.
سيد مرتضي در توضيح بيشتر كلام خود، دو نعمت مورد بحث را نعمتهاي دنيا و نعمتهاي آخرت ميشمارد كه بسانِ دو جنس يا دو نوع بوده، هر يك شامل شمار بسياري از نعمتهاي خداوندي است.
از سوي ديگر، ميتوان گفت كه وجه تسمي? اثر نيكو به اصبع از آن روست كه اثر نيكو همواره، از روي شگفتي و يادآوري، مورد اشاره با اصبع است.
شريف مرتضي، در ادامه، وجه ديگري ميآورد كه به نظر وي از وجه ياد شده، روشنتر و با شيوهها وگويشهاي زباني عرب مناسبتر است، بدين معنا كه مراد از ذكر اصابع، ياد كرد آسان بودن زير و رو كردن و دگرگون ساختن دلها بر خداوند است؛ همچنان كه گفته ميشود: «هذا الشيء في خنصري واصبعي و في يدي و قبضتي» كه كنايه از آسان و بدون مشقت بودن كار است.محققان آي? «وَالأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُةِ يوم القيمة وَ السَّمَواتُ مَطْوِياتٌ بِيمِينِه» را بر اين معنا تأويل ميبرند.
تو گويي پيامبر (صلي الله عليه و آله) در بيان مبالغ? توصيف خدا بر توانايي بر دگرگون ساختن دلها، به آساني و بيمشقت، كه ديگران نميتوانند چنين كاري كنند ـ از باب كنايه و اختصارِ لفظ و بر پاي? شيوههاي زبان عربي فرمود: «دلها در ميان انگشتان خداست». اين وجه به سبب و ضوحي كه دارد، بايسته است بر وجه پيش مقدم شمرده شود.
نمون? ديگر از شرح كلامي حديث، در تفسير حديث «ما من أحد يدخله عملُه الجنّة، و ينُجيه من النار، قيل: و لا أنت يا رسولَ الله؟ قال: و لاأنا؛ الاّ أن يتغمدّني الله برحمة منه و فضل يقولها ثلاثاً» آمده است. پرسشي كه دربار? اين حديث مطرح است، آن كه آيا اين حديث دلالت ندارد كه خداوند ثواب را بر بنده تفضل ميكند و او استحقاق پاداش ندارد؟
سيد مرتضي در پاسخ ميگويد:
فايده و معناي خبر، بيان فقر و نيازمندي مكلفان به خداوند متعال و حاجت مندي آنان به الطاف، توفيقات و ياريهاي اوست. و اين كه اگر بنده، خود تنها باشد و خداوند لطف و معونت خود را از وي باز دارد، با عمل خود به بهشت در نميآيد و ازآتش رهايي نمييابد. گويا مراد حضرت آن است كه هيچ كس با عمل خود ـ كه خداوند وي را بر آن ياري نكرده، لطف ننموده و برآن رهنمون نشده باشد ـ وارد بهشت نميشود. اين مطلب حقي است كه شبههاي در آن نيست. اعتقاد به اين كه ثواب نيز تفضّل نموده است، پذيرفتني است؛ بدين معنا كه خداوند به «سبب» ثواب ـ كه همان تكليف است ـ تفضل نموده است. از اين روست كه ميگوييم: هيچ امري ابتداء بر خداوند واجب نيست، و بلكه آنچه او خود بر خويشتن واجب نموده، بر او واجب است. پس ثواب از اموري است كه خداوند آن را با تكليف بر خود واجب نموده است. توانايي بخشيدن [بر بنده] و لطف نمودن بر او و كلي? لوازم و مقدّمات تكليف نيز بر او واجب است. در صورتي كه خداوند با تكليف اين امور را بر خود واجب نميساخت، البته بر او واجب نبود....
مورد سوم درشرح حديث نبوي «أعلمكم بنفسه أعلمكم بربّه» است. سيد مرتضي دربار? مفهوم اين حديث مينويسد:
معناي خبر آن است كه هر يك از ما هرگاه به احوال و اوصاف نفسْ عالم باشد، ناگزير از احوال جاعل اين صفات و خالق اين احوال و احكامْ آگاه است؛ چرا كه هر كس فرع را شناخت، ناگزير بايد بر اصل آن فرع نيز عالم باشد.. در مقام تزايد، هر چه دانش وي به فرع بيشتر گردد، علم او به اصل بيشتر خواهد بود.
در شرح اين جمله بايد گفت كه هر كس نفس خود را محدّث، مخلوق، مربوب، قادر، زنده و عالم يافت، ناگزير به آفرينند? اين صفات و احوال نيز عالم است. و اگر خدا نبود، او هيچ يك از اين اوصاف را نميداشت. پس تزايد و تقاضل در يك [علم] مقتضي تزايد در ديگري است....
3. استشهاد به آيات قرآن
سومين ابزار سيد مرتضي در تبيين معاني احاديث، استشهاد به آيات قرآن است؛ از جمله در تفسير فقره اخير حديث «إنّ أحب الأعمال الي الله عزوجل أدومها و ان قلّ فعليكم من الأعمال بما تطيقون؛ فانّ الله لا يمَل حتي تملّوا» مينويسد:
نخستين وجه در تفسير حديثْ آن است مراد، نفي ملل از خداوند متعال است. ازانجا كه خداوند ابداً دچار ملال نميشود، آن را تعليق به محال نموده است؛ چنان كه خداي تعالي ميفرمايد: «وَ لاَ يدْخُلُونَ الْجَنَنة حَتَّي يلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمَّ الْخِياطِ».
...وجه سوم، آن است كه خداوند فضل و احسان خود را از شما قطع نميكند تا اين كه از سؤال كردن ملول شويد. عمل انسانها حقيقتاً «ملَل» است و فعل خداوند ـ با اين كه حقيقتاً مَلل نيست ـ از باب ازدواج و مشابهت دو لفظ در ظاهر و لفظ، و به رغم اختلاف معنا مَلل ناميده شده است. نمون? اين اسلوب آيات زير است:
كه مراد كيفر بر جهل است؛ زيرا انسان عاقل به جهل افتخار نميكند. به عقيد? سيد مرتضي، قرآن كريم و احاديث از نظر ويژگيهاي زباني مانند استفاده از كنايه، تشبيه و مثَل يكسان هستند.
4. استشهاد به احاديث
چهارمين ابزار سيد مرتضي در فراينده فهم و تفسير احاديث، استناد و استشهاد به احاديث ديگر است. وي در تفسير حديث «من يتبع المشمعة يشمّع الله به» مينويسد:
و يقارب هذا الحديث من وجه حديث آخر،و هو ما روي عن النبي (صلي الله عليه و آله): «من يسمّع الناسَ بعمله، يسمع الله به ؛ حديث ديگري ـ از وجهي ـ نظير اين حديث است: «هر كس عمل خود را به مردم بنماياند، خداوند (رياي) وي را برملا سازد.
در عبارت فوق، براي نشان دادن شيوه بياني يك حديث، به حديث ديگري استناد شده است. در نمونهاي ديگر، سيد مرتضي در تبيين مراد از وضو در حديث نبوي «توضّئوا مّما غيرت النار» بحثي مطرح ساخته، در آن، افزون بر بررسيهاي اصول فقهي، به اخبار و آثار متعددي استناد كرده تا نشان دهد كه مراد از وضو د حديث، شستن دست است، نه وضوي شرعي؛ از جمله مينويسد:
از ادل? آنچه ذكر كرديم، گزارش ابن عباس است كه گويد پيامبر (صلي الله عليه و آله) كتف گوسفندي را خورد و برخاست و نماز گزارد و وضو نساخت. عطا از ام سلمه روايت كرده كه پهلوي بريان [گوسفندي] براي حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) آوردم. از آن خورد و نماز گزارد و وضو نساخت... و هم? اين اخبار، موجب عدول از ظاهر خبر اول، در وجود ظهور براي آن، است؛ تا چه رسد به اين كه روشن ساختيم كه ظهوري ندارد.
بخش ديگري از كاربرد احاديث، در نقد و بررسي احاديث متعارض است. وي براي حل تعارض ميان دو حديث، در تأييد يكي از آن دو، احاديث ديگري را نقل ميكند.
همچنين در نقل قولهايي كه شريف مرتضي از حديث پژوهان پيشين نقل كرده ، موارد متعددي از استناد به احاديث به چشم ميخورد.
5. استناد به اقوال پيشينيان
پنجمين منبع سيد مرتضي در فهم و نقد حديث، استناد به اقوال حديث پژوهان پييشين بوده، بيشتر نقل قولها از ابو عبيد قاسم بن سلام و ابن قتيبه است. روش سيد، غالباً در بررسي احاديث آن است كه ابتدا اقوال و ديدگاههاي اين دو را دربار? معنا و مفهوم حديث ذكر ميكند و سپس با نقد و بررسي اقوال آنان، ديدگاه و وجه معنايي برگزيده خود را مطرح ميسازد. به نظر ميرسد كه معيار سيد مرتضي در گزينش رواياتي كه به نقد بررسي و بازشناسي مفهومي آنها پرداخته، انتخاب احاديثي است كه دو فرد ياد شده آثار خود آنها را مورد بررسي قرار دادهاند. از همين روست كه قريب به اتفاق احاديث مورد تفسير و احاديث مورد استناد، روايات عامي است.
6. توجه به فضاي صدور حديث
توجه به شرايط و اوضاع و احوالي كه يك حديث در آن ايراد شده، بستر مناسبي براي فهم آن فراهم ميكند. همچنان كه مفسران در تفسير آيات به سبب يا شأن نزول آن عنايت ميورزند، در فقه الحديث نيز توجه به شأن صدور و فضاي مورد توجه حديث، در فهم مدلول و مقصود آن مدد ميرساند. سيد مرتضي در مباحث نقد و فهم حديث به اين نكته به اين نكته توجه دارد؛ از جمله در تفسير روايت «لاتسبّوا الدهر، فانّ الدهر هو الله» پس از نقل تأويلي از ديگران ميگويد:
وجه معنايي بهتر دربار? اين حديث آن است كه اعراب ملحد و منكر صانع، آن دسته از افعال الهي مانند بيماري، تندرستي، خشكسالي، فراواني، بقاء و فنا را، از روي جهلِ به صانع، به دهر (روزگار) نسبت ميدادند و چون اعتقاد داشتند كه روزگار اين افعال را دربار? ايشان انجام ميدهد، در بسياري احوال به نكوهش و ناسزاگويي بهآن مبادرت ميكردند. بر اين پايه، پيامبر (صلي الله عليه و آله) آنان را از اين كار نهي كرده و به ايشان فرمود: «انجام دهند? اين امور را ـ كه شما آن را دهر ميناميد ـ دشنام ندهيد؛ زيرا خداوند متعال فاعل اين امور است. و البته رسول خدا از اين رو فرمود «خداوند، همان روزگار است» كه ايشان افعال خدا را به روزگار نسبت ميدادند.
خداوند متعال نيز سخن آنان را حكايت كرده است: «ما هي الاّ حياتنا الدنيا نموت و نحيي و ما يهلكنا الاّ الدهر».
سپس علم الهدي دربار? باورهاي نادرست جاهليان نسبت به دهر به چندين شعر كهن استناد جسته است؛ از جمله اين دو بيت:
فاستأثَرَ الدهرُ الغداة بهم
و الدهر ير ميني و ما أرمي
يا دهر قدأكثرتَ فجعتَنا
بسَراتِنا و قرتَ في العظم
دربند بعد نمون? ديگري از استناد سيد مرتضي به فضاي صدور حديث در فهم آن خواهد آمد.
7. احتمال دادن و هم راوي د گزارش حديث
علم الهدي گاه در تفسير احاديث دشوار و دير ياب، اين احتمال را مطرح ميكردند كه راوي خبر در ضبط واژگان يا گزارش كامل متن آن دچار اشتباه شده و حديث، بدين سبب داراي دشواري و ابهام معنايي شده است؛ از جمله دربار? توصيف خداوند به ملل در حديث «انّ أحب الأعمال الي الله عزوجل أدومها و ان قلّ، فعليكم من الاعمال بما تطيقون، فانّ الله لا يمَل حتي تملوا» ابتدا سه وجه معنايي ذكر كرده. سپس ميگويد:
وجه چهارم، آن است كه راوي دچار و هم شده، ضمه را به اشتباه، فتحه ضبط كرده و تعبير «يمُلّ» با ضم است، نه فتح. بر اين پايه، حديث دو معنا خواهد داشت....
همچنين در تفسير حديث «أن الميت لَيعذّب ببكاء الحي عليه» مينويسد:
از ابن عباس روايت شده كه دربار? اين خبر گفته است كه ابن عمر (راوي خبر) اشتباه كرده است. همانا رسول خدا (صلي الله عليه و آله) بر يك يهودي گذر و فرمود: «انكم لتبكون عليه، و انّه ليعذب في قبره». از يكي از زنان پيامبر نيز انكار اين حديث گزارش شده است. وي پس از شنيدن روايت ابن عمر گفت: ابو عبدالرحمن خطا كرده، همچنان كه در جنگ بدر بر خطا رفت. حضرت رسول (صلي الله عليه و آله) فرمود: «انّ أهل الميت ليبكون عليه، و انّه ليعذّب بجرمه».
در حقيقت، اشتباه راوي در حفظ و ضبط حديث و در نظر نگرفتن فضا و شأن صدور آن در اين مورد، موجب ابهام و اشكال در مفهوم حديث شده است.
همچنين، سيد مرتضي به نقل از ابن قتيبه، متن حديث «انّما الطيرة في المرأة و الدار و الدابّة را گزارشي نادرست شمرده، به نقل از وي متن حديث را به شكل «كان أهل الجاهلية يقولون: انّ الطيرة في المرأة والدار والدابة» صحيح دانسته است.
در موردي نيز شريف مرتضي به نقد سندي خبر عامي «من رآني فقد رآني، فان الشيطان لا يتخّيل بي» پرداخته، آن را از ضعيفترين اخبار آحاد و غير قابل اعتماد دانسته است.
. الامالي، ج 1، ص 428. براي موارد ديگر از كاربردهاي ادبيات در فقه الحديث ر. ك: همان، ج 1، ص 95.
. همان، ج 2، ص 316/317. البته براي احتمال تفضيل بودن نيز دو وجه معنايي ذكر نموده است. (ر. ك: همان، ص 318)
. سور? انعام، آي? 164.
. الامالي، ج 1، ص 340.
. همان، ج 2، ص 39. مطالب اين بخش برگرفته از تكملة الغرر و الدرر است كه در چاپ تحقيقي محمّد ابوالفضل ابراهيم آمده و تحقيق سيد محمّد بدر الدين نعماني حلبي (چاپ كتابخان? آية الله مرعشي) فاقد آن است.
گفتني است كه الأمالي داراي تكملهاي بوده كه بر آن افزوده شده است. مطالبي كه در اينجا نقل كرديم در بحار الانوار (ج 27، ص 274-279 و ج 64، ص 82-87) به نقل از الغرر و الدرر سيد مرتضي نقل شده است. تكملة الغرور و الدرر در برخي از منابع، مانند معالم العلماء، ص 104 و الذريعة، ج 4، ص 415، ش 825، جداگانه، فهرست شده است.
در شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد (ج 1، ص 306) و مستند الشيعة، ج 3، ص 478) از تكملة الغرر، با تصريح به نام، مطلب نقل شده است.
. همان، ج 2، ص 350.
. همان، ص 352.
. همان، ص 318/319.
. سور? زمر، آي? 67.
. الأمالي، ج 1، ص 318/319.
. همان، ص 321. سيد مرتضي وجه سومي نيز در معناي حديث ذكر كرده است. (ر. ك: همانجا).