شهيد علي سيفي نسب - وصیت نامه شهید علی سیفی نسب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصیت نامه شهید علی سیفی نسب - نسخه متنی

علی سیفی نسب

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد علي سيفي نسب

استان آذربايجان شرقي > شهرستان مراغه

وصيت نامه

«طلبة شهيد: علي سيفي نسبت» «يا ايها الذين آمنوا ما لكم اذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم الي الارض اَرضيتم بالحيوه الدنيا من الاخره فما متاع الحيوه الدنيا في الاخره الا قليل» (توبه/38) الهي ما عرفنا حق معرفتك و ما عبدنا حق عبادتك. بارالها! من از تو معذرت مي خواهم كه تو را دير شناختم و با تو دير آشتي كردم. بارالها! قسم به عظمت خودت، اگر نبود اميدواري‌ام به رحمتت، هرگز آرزوي شهادت و لقايت را نمي كردم. زيرا از اعمال خود با خبر بودم و مي دانستم كه هرگز لايق اين نعمت بزرگ نبودم، ولي همين قدر مي دانم كه هر چند گناهان من زياد باشد، ولي عفو و بخشش بيكران تو، از گناهان من بسي عظيم و بزرگتر است. بارالها! عمري را پشت به تو كرده بودم كه در يك لحظه به سويت بر گشتم و آغوش محبتت را به سوي خود، باز ديدم كه تا آن لحظه غافل بودم. بار الها! در طول زندگي به اين نتيجه رسيدم كه هميشه تو به دنبال بهانه‌اي بودي كه من را ببخشي؛ هميشه دانه مي پاشيدي كه مرا به صيد خود اندازي؛ ولي با اين همه من بنده شيطان بودم و لذت بندگي درگاهت را نچشيده بودم. ولي حال با چهره‌اي سياه و حالي شرمگين به سويت توبه مي‌كنم و تو نيز از روي فضلت توبة من را پذيرا باش و به سويم توجه كن. بارالها! هميشه آرزوي من اين بود كه اين خون آلوده و بدن ناپاك و تن وابسته و آلت دست شيطان قرار گرفته، آن چنان پاك شود و نظر تو را جلب كند كه من هم مصداق اين حديث قدسي‌ات باشم كه فرمودي: «كن لي اكن لك» الهي! از تو تشكر مي‌كنم كه لذت لقايت را به من چشاندي و از لذت شهادت آگاهم ساختي و توفيقم دادي تا به عشق تو بسوزم، آن چنان كه شعله‌هايش تنم را كه زندان روحم شده، بسوزاند و به خاكستر تبديل نمايد و روحم به سويت پرواز كند. الهي! از تو تشكر مي كنم كه بندگي مرا قبول فرمودي. الهي! از تو سپاسگزارم كه مرا با حسين (عليه السلام) آشنا كردي و عشق او را در قلبم جاي دادي و چشمهايم را برايش گرياندي و مدال افتخار سينه زدن براي او را در سينه‌ام قرار دادي. خدايا! اي كاش مي توانستم و قدرت آن را داشتم كه شكرانة نعمت بزرگ يعني وجود امام را به جاي آورم. امامي كه وسيله آزادي مستضعفين شد. امامي كه نويد ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه) را به امتش داد. امامي كه وسيله معرفت شد تا ما نزديكترين راه رسيدن به تو يعني شهادت را... بشناسيم. سخني چند با مادرم: مادر! اول از شما التماس مي‌كنم كه مرا كه در طول زندگي هميشه باعث دردسر شما بودم و حق فرزندي را نسبت به شما مادر مهربانم ادا نكردم، عفو كنيد. مادر، درست است كه فراق و دوري فرزندت برايت خيلي سخت و دشوار خواهد بود و براي هر مادري اين يك مصيبت بزرگي است، ولي اميدوارم باور كنيد كه فرزندتان به بزرگترين فلاح و رستگاري نايل آمده است. مادر، پدرم كه به رحمت ايزدي پيوسته، مطمئن باشيد اگر اجازه داشته باشم تا هر چقدر هم كه طول بكشد، در پشت درهاي بهشت منتظرتان خواهم بود. مادر عزيزم! حرارت عواطف و زمزمه‌هاي محبتت، هنوز در وجودم طنين انداز است، ولي مهر و محبت‌هاي بي پايان و جاودانه خدا، همه چيز را از يادم برد و هر كس ديگري هم اگر لذت عشق او را بفهمد، از همه چيز مي گذرد. مادرم، نهايت زندگي مرگ است و ان‌شاءالله ما به هم ملحق خواهيم شد. برادرم، حسن و جواد. و شما اي برادران و جوان‌هايي كه افتخار دوستي با شما را داشتم! اميدوارم اين عيد و جشن عروسي مجلله و ديدار عظيم مرا با يار، به خانواده‌ام تبريك گو باشيد. عزيزان! خدا را،‌خدا را و باز خدا را به شما توصيه مي‌كنم. تمام تلاشتان فقط براي رضاي او باشد. خوشا به سعادتتان اگر خدا را داشتيد كه همه چيز خواهيد داشت، ولي وا اسفا اگر خدا را فراموش كنيد، كه هيچ چيز نخواهيد داشت. نه در دنيا و نه در آخرت... برادران! همه شما مرا مي شناختيد و مي دانيد كه چقدر آدم كنجكاوي بودم، ولي هرگز از لطف و رحمت خدا غافل نشدم و هميشه اين احساس را داشتم كه هر چه مي گويم، خداوند مي شنود. و شما كه پاكتر از من هستيد از خدا غافل نباشيد. برادران! رهرو راه شهدا بوده و از خون آنها الهام بگيريد، كه من اگر به اين فيض عظيم دست يافته‌ام، از خون شهدايي چون «سعادتي» الهام گرفته‌ام. آري، من شيوه گدايي به درگاه خدا را از شهيد «سيد كاظم طريق نيا» و «شادمند» ياد گرفته‌ام و شيوه «حسيني» وار مردن را از استادم شهيد« ناصر سارمي» آموخته‌ام. برادرانم! حسيني وار بودن، حسيني وار ماندن، حسيني وار زيستن و حسيني وار رفتن را به شما توصيه مي‌كنم. حسين (عليه السلام) كشتي نجات است. براي آن بزرگورا سينه بزنيد و بر مصائبش از صميم قلب گريه كنيد كه اين گريه‌ها و سينه زني‌ها، شما را مي‌سازد. پشتيبان ولايت فقيه باشيد، كه ضامن انقلاب اسلامي ما ولايت فقيه است. و در مورد مايل سياسي اجتماع، بي تفاوت نباشيد كه ضرر مي‌كنيد. اما شما اي خواهران! خوشا به حالتان كه همچون حضرت زهرا و زينب (سلام الله عليهما) معلم داريد... خوشا به حالتان اگر خود را شناختيد و فهميديد كه پيامبر خون شهداييد و درك كرديد كه زينب‌هاي زمانيد، چقدر لذتبخش است همچون حضرت زهرا (سلام الله عليها) مصائب را تحمل كردن، زهرايي كه در قرآن از او به «كوثر» ياد شده و چشمه‌اي كه حضرت زينب (سلام الله عليها) ، حسن و حسين (عليهم السلام) و ائمه معصومين از آن جوشيدند. چقدر لذتبخش است همچون حسين (عليه السلام) شهيد و همچون زينب (سلام الله عليها) وفادار ماندن و اگر چه اين وفاداري به قيمت اسيري و ديگر مصائب تمام شود. خواهرم! سعي كنيد مسئوليت انسان سازي كه بر دوشتان است، خوب به سرمنزل رسانيد و همگام برادران و همسرانتان دين خود را به اسلام و انقلاب الهي ادا كنيد. من به شما زينب‌وار بودن را توصيه مي‌كنم. معلمان عزيز و مسئول! اي كساني كه شغل مقدس انبياء (عليهم السلام) را داريد! امروز ديگر مسئوليت شما در جامعه كنوني- كه احتياج شديد به رشد فرهنگ دارد- حساستر است. بچه‌هاي پاك و معصوم، و همانند خميري زير دست شما مي خواهند شكل بگيرند. در وحلة اول خود را ساخته و بعد به ساختن آنها بپردازيد، و تا زماني كه خود را نساخته‌ايد، نخواهيد توانست ديگران را بسازيد و تمام زحماتتان بي اثر خواهد بود. فطرت بچه‌ها را بيدار كنيد و عشق خدا را در دل آنها شعله ور سازيد. درس شهادت، خوب زيستن، و خوب مردن و حسيني وار بودن را به اين پاكان و آينده سازان بياموزيد. حركت فرهنگي يك جامعه، منوط بر طرز فكر ملت آن جامعه است، و شما پيشروان فرهنگ جامعه اسلامي ما هستيد و بدانيد اگر در اين مسئوليت قصور كنيد، مورد مؤاخذه سخت خداوند قرار خواهيد گرفت. در خاتمه از دوستان مي خواهم يك شب به ياد شهيد شادمند بر مزارم دعاي توسل بخوانند. خدايا خدايا، تا انقلاب مهدي، خميني را نگهدار. آمين يا ربل العالمين»

استان: آذربايجان شرقي

شهرستان: مراغه

شهادت: 25/11/1365- اروند رود

/ 1