بیشترتوضیحاتافزودن یادداشت جدید
شهيد جواد معصومي استان مازندران > شهرستان قائمشهر وصيت نامه «طلبة شهيد: جواد معصومي» به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان سبحان من يراني و يرفع مکاني و يسمع کلامي و يرزقني و لاينساني پاک و منزه است آن کس که مرا ميبيند، و مکان مرا ميداند و کلام مرا ميشنود و روزي مرا انفاق ميکند. به نام خدايي که زبانم گوياي سخن او و پاهايم رهرو راه او و دستهايم انجام دهنده کارهايي که رضاي او در آن است. به نام معبودي که بي نياز از همه چيز و همه چيز نيازمند او. به نام خدايي که سعادت کامل و بينش کامل و رحمانيت و مهرباني کامل از اوست. پروردگارا! تو را سپاسگزارم که مرا سالم آفريدي و به من عقل و هوش عطا نمودي. به من فهماندي که واقعا بايد اشرف مخلوقات باشم. خدايا! تو را سپاس بيکران ميکنم که مرا در اين زمان قرار دادي و اين لطف و عطا را بر من کردي که يکي از رهروان پاک وبيلايق پيامبران و فرستادگان تو باشم. خدايا! تو را با تمام وجودم ميپرستم و به حقانيت و وحدانيت تو يقين حاصل نمودم. خدايا، پروردگارا! تو را شکر ميکنم که اين چنين رهبري و امامي برايم قرار دادي تا به راه راست هدايتم کند و به من بفهماند که اي بنده خدا! بايد از اين دنيا گذر کرد و در آن دنيا بايد حساب پس داد. خدايا تو را ميپرستم که به من لياقت دادي در ميانياران واقعي تو در ميان بسيجيان عاشق امام زمان قرار بگيرم و اي خداي بزرگ به خود افتخار ميکنم و به خود ميبالم که اين چنين سعادتي را نصيبم نمودي. اي حسينجان! اي غريب کربلا! و اي تشنه لبي که سرت به روي نيزه تلاوت قرآن نمود! افتخار ميکنم که در ميان بسيجيان و رزمندگان جان بر کف در سنگرها قرار گرفتهام و به زيارت عاشوراهاي عاشقانت گوش فرا ميدهم. حسينجان! آيا ميشود اين حقير هم هنگام شهادت تو را ببينم و اين افتخار نصيبم شود که در شهر غريب و دور ازخانوادهام، سرم را در آغوش گرم تو ببينم و تشنه لب هنگام شهادت از لب تو سير آب شوم. ميدانم که چنين لياقتي ندارم؛ ولياميدوارم که زيارت عاشوراها و نماز شبهاي رزمندگان باعث شود که به ديده آنها مرا بنگري و مرا تنها نگذاري. ولي چند وصيت و چند سخن با مردم. اي مردم! نکند دنيا ما را به خود مشغول کند؛ نکند که بندگي دنيا را بپذيريم، نکند که براي دلخوشي چند روزه، آخرت خود را با کارهاي بدمان به آتش بکشيم. چنان که مولا علي - عليهالسلام- ميفرمايد: اي مردم! دنيا محل گذر است و بايد از اين دنيا گذر کرد. نميدانم چه سرمايهدار باشي چه فقير و چه روحاني باشي و چه غير روحاني، نيايد روزي که زنجير دست و پاهاي ما را بگيرد و ما را دو دستي در قفس قرار دهد، بياييد تا همه ما اين قفس را بشکنيم و روحخود را آزاد نماييم. اي جوان! اي جواني که تا الان يک لحظه فکر نکردي و در دنيا غوطهور شدي و هوي و هوس تو را به خود مشغول نموده! بيا يک لحظه تفکر کن که اگر همين الان بميرم به کجا ميروم و چه خواهد شد؟ آخر براي چه به دنيا آمدم، هدفم چيست و چه کار کردم؟ اي جوان! گذشتهها گذشت، بگو براي آينده چه دارم؟ کو کارهايم؟ کو نتيجهام؟ اگر يک محصل به مدرسه ميرود، همان روز اول اين فکر را ميکند که براي چه به مدرسه ميرود، نکند که ما از کودک دبستاني هم کمفکرتر وکمعقلتر باشيم که بعضي از ما هستيم! نکند بگوييم که فلاني رفته شهيد شده و فلاني فرزندش را داده به ما چه! نه؛ بگو آن کس که فرزند را داده او هم فرزند من و برادرم بوده. نکند بگوييد فلاني براي پول رفته، تو چرا براي پول نرفتي؟ نکند از پول بدت ميآيد، در صورتي که کساني اين حرفها را ميزنند ميشناسم که براي پول حتي دين و مکتب و ناموس خود را فروختهاند. نکند که مالي را جمع نماييد و زن و فرزند ما در راحتي باشند و براي آنها آسايش برقرار کنيم و روز قيامت تمام جوابها به گردن ما باشد و آنجا ديگر زن و فرزند نميآيند و نميگويند که همه شريک هستيم. آن دنيا هر کس در فکر رهانيدن خودش از دست عدالت هست. بلي اي مردم! امروز روز عمل ميباشد و فرداي قيامت روز حساب. در آن روز پشيماني و ندامت است. خدا هست و ترازوي عدالت. به خود آييم. نکند پست و مقام ما راگول بزند. لباس، لباسي است که ارزش دارد و لباس پيامبر است، اگر از آن حسن استفاده را نکرديد، سوء استفاده نکنيد. نکند عوض اين که چراغي باشيم تا مردم از نور آن استفاده کنند، ظلمي بشويم براي مردم تا از ظلمت ما گمراه شوند. نکند باچند حديث ياد گرفتن، نميدانم با چند کلاس درس خواندن، به خود بباليم. واي به حال آن کسي که از لباسش سوء استفادهکند! براي اين که لباس پيش مردم و ملت احترام دارد. براي اين که برادرش يا فاميلش به سربازي نرود خود را به جلو بکشد، چون احترامي دارد، آن تو نيستي احترام داري آن لباست ميباشد. نکند که احترام ما، در لباس، موي سر و چيزهاي دنيوي باشد. مگر اين شهدايي که الان در محلمان دفن شدهاند؛ ابراهيم، محسن، حسن و امين و يا برادر عزيز مفقود الاثر ميررمضان چه بودند و کي بودند؟ مگر برادرت يا فرزندت، خونش از خون اين جوانان رنگينتر بوده؟. به خود بياييم و براي ديگران خود را به آب و آتش نزنيم و خود را به هلاکت نرسانيم. اي امت حزب الله! فکر بکنيم که فرداي قيامت، تنهايي قبر، نمناکي قبر، بيچراغي قبر و فشار قبر، کسي نيست به دادمان برسد، جز اعمالمان، جز رفتار و کردار ما. در آنجا نميتوان گفت که من آخوند هستم، نميتواني بگويي من سرمايهدارم، نميتواني بگويي پيرم، زيبايم، چنينم و چنانم، آنجا همه چيز از اعمالت هست. بياييم آن چنان که خدا فرموده باشيم که فرموده: انسانها اشرف مخلوقات هستند. نکند خود را از حيوان پستتر کنيم. نکند که مثل حيوان بشويم، بخوريم و بخوابيم مثل حيوان. اين دسته از مردم واقعاً بدبختند، نميدانند جنگ شده، وسيله کم هست، گران هست. در ويتنام؛ ويتنامي که همه آنها مسلمان هم نبودند در جنگ با آمريکا هفت سال تمام به جاي غذا علف خوردند.، شايد بگويند نه؛ ولي اين طور بود و آخر هم پيروز شدند و مستقل نه به آن مستقلي که ما شدهايم و خلاصه دشمن رابيرون نمودند. ما چگونه وجدانمان راضي باشد که اين همه شهيد و مفقود و اسير بدهيم، يتيمان شهدا داريم، باز بگوييمجنگ چيه؟. جان و مال در مقابل اسلام هيچ هست. اي مردم مسلمان شناسنامهاي! بايد مسلمان واقعي باشيم، امامان و پيامبران با آن عظمت براي اسلام جان را دادند، ما هم بايد جان را بدهيم و ترس از جان نداشته باشيم. اگر ميخواهيم سرافراز زندگي کنيم و ناممان به نام اشرف مخلوقات بماند، بايد جان بدهيم. و اما خانوادههاي شهدا و خانوادههاي مفقودين، بايد به خود بباليد و به خود افتخار بکنيد که مثل زهرا، فرزنداني مانند حسن و حسين را داديد و خوشحال باشيد که دين خود را ادا نموديد و صبور باشيد که خدا با صابران هست. با ياوه گويي و زخم زبانهاي بعضيها دلخور و غمگين نشويد که خدا با شماست. اي خانوادههاي شهدا! شما بيخيال باشيد، همين شهداي شما فرداي قيامت آن دسته از مردمي که بيتفاوت بودند و راهشان را ادامه ندادند گريبان آنها را ميگيرند و پيش خدا شکايت ميکنند. اي جوان! نکند که همين شهدا فردا عوض اين که شفاعت ما را بکنند، از ما شکايت بکنند و بگويند من که رفتم چه کار کردي، راهم را ادامه دادي، اسلحهام را گرفتي و در سنگرم قرار گرفتي؟ چي جواب داري؟ ميگويي نه! چرا نه؟ دست نداشتي، پا نداشتي، سالم نبودي، بيغيرت بودي، بيتفاوت بودي، مسلمان واقعي نبودي؟ و اما مادرم و پدرم! از اين که برايم زحمت کشيديد و مرا به اين سن و سال رسانديد از شما متشکرم و از اين که حتي يک ذرهاي از زحمتهاي بيکران شما را جبران ننمودم، مرا ببخشيد و مرا عفو نماييد. اي مادري که تا صبح بر سر گهوارهام نخوابيدي و با اشکهايت مرا حسيني پروراندي! با اشکهايت غريبيزيستن مانند مولايم علي - عليهالسلام- و غريبانه شهيد شدن مانند مولايم حسين - عليهالسلام- را به من آموختي. از شما خيلي متشکرم و به داشتن چنين مادري افتخار ميکنم. چنان چه فرزند خوبي براي شما نبودم، مرا عفو نماييد. پدري که آرزو داشتي مرا داماد ببيني! برادران و خواهرانم که ميخواستيد در مراسم عروسيام شاد باشيد! غم به خود راه ندهيد و رنجور نشويد که داماديام را در سنگر خونين برگزار نمودم و حناي دستم را خون خود قرار دادم. برادران و خواهرانم! ميدانم برادر بدي براي شما بودم، ولي اميدوارم به بزرگواريتان مرا ببخشيد. اي برادران گروه مقاومت انجمن اسلامي و کانون! اميدوارم همچنان مقاوم و صبور باشيد و به پوزخند و ياوهگوييها توجّه نکنيد. به حرف بعضي از ياوهگويان گوش فرا ندهيد که مسجد سنگر است، مسجد شهيد ميپروراند و مسجد هست که حسيني به بار ميآورد. از برادرانم و خواهرانم ميخواهم که اگر ميتوانيد روزه و نماز قضايي که دارم به جاي بياوريد. يک تذکر به خواهران که حتماً حجاب خود را حفظ کنيد و دنيا گولتان نزند که مشت محکمي بر دشمن حجاب بزنيد و خود را در بين ديدههاي بيگانگان قرار ندهيد. در ضمن از اهالي محل ميخواهم اگر بدي از من ديدهايد مرا ببخشيد. خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار رزمندگان اسلام پيروزشان بگردان شهدا ذخائر عالم بقايند (امام خميني ره)