شهيد رسول نيري جوان - وصیت نامه شهید رسول نیری جوان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وصیت نامه شهید رسول نیری جوان - نسخه متنی

رسول نیری جوان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شهيد رسول نيري جوان

استان آذربايجان غربي > شهرستان اروميه

وصيت نامه

بسم الله الرحمن الرحيم «طلبه‌ شهيد: رسول‌ نيري‌ جوان‌» «اروميه» «ربنا لا تؤاخدنا ان‌ نسينا أو اخطانا ربنا و لا تحمل‌ علينا اصرا كما حملته‌ علي‌ الذين‌ من‌ قبلنا ربنا و لا تحملنا ما لا طاقة‌ لنا به‌ واعف‌ عنا واغفر لنا وارحمنا انت‌ مولانا وانصرنا علي‌ القوم‌ الكافرين»‌ (بقره/286) شكر مي‌كنم‌ خداي‌ را كه‌ به‌ اين‌ بندة‌ حقير، بعد از آن‌ همه‌ عصيان‌ و نافرماني‌، توفيق‌ آن‌ را داد كه‌ بار ديگر به‌ لباس‌مقدس‌ بسيجي‌، كه‌ لباس‌ و كفن‌ شهيدان‌ به‌ خون‌ خفتة‌ راه‌ خداست‌ ملبّس‌ شده‌ تا ان‌ شاالله‌ همچون‌ برادران‌ و دوستان‌به‌ خون‌ خفته‌، جان‌ خود را قرباني‌ اسلام‌ و دين‌ و مكتبم‌ -كه‌ معلم‌ آن‌ سرور و آقايمان‌ امام‌ حسين‌ -عليه‌ السلام‌- مي‌باشد- كرده‌ تا به‌ سبب‌ آن‌ رضايت‌ خدا را در آن‌ جلب‌ و عمل‌ به‌ وصيت‌ شهدا كرده‌ و به‌ اين‌ وسيله‌، سببي‌ براي‌آمرزش‌ گناهان‌ خود باشم‌. خدايا! آيا لياقت‌ آن‌ را دارم‌ كه‌ شكر نعمت‌هاي‌ تو را بكنم‌؟ آيا لياقت‌ آن‌ را دارم‌ كه‌ در اين‌ راه‌جان‌ خود را فدا كنم‌؟ خدايا! خودت‌ گفتي‌ بيا، من‌ اطاعت‌ كردم‌، پس‌ بنده‌‌ات‌ را نااميد نفرما. خدايا! چقدر نافرماني‌اوامرت‌ را كردم‌؟ چقدر عصيان‌ كردم‌، ولي‌ تو ستّار العيوب‌ هستي‌ و نخواستي‌ مرا رسوا كني‌. خدايا! به‌ پهلوي‌ شكسته‌حضرت‌ زهرا-سلام الله عليها- همانطور كه‌ مرا در اين‌ دنيا رسوا نفرمودي‌ در آخرت‌ نيز مرا پيش‌ اولياء و امامان‌ و شهيدان‌ ودوستان‌ سرافكنده‌ مفرما. چرا كه‌ رسوائي‌ آخرت‌ خيلي‌ سخت‌تر از رسوائي‌ اين‌ دنياست‌. خدايا! درست‌ است‌ كه‌گناهان‌ من‌ زشت‌ است‌ ولي‌ رحمت‌ تو كه‌ زيباست‌. خدايا! فقط‌ اميد من‌ به‌ رحمت‌ توست‌ والّا طاعتم‌ خيلي‌ اندك‌ وكوله‌ بار عصيان‌ پر است‌. الهي‌! براي‌ تو فرقي ندارد كه‌ مرا عذاب‌ دهي‌ يا ندهي‌، در آتش‌ دوزخ‌ بسوزاني‌ يا نسوزاني‌، مرا رسوا كني‌ يا نكني‌، پس‌ عاجزانه‌ طلب‌ دارم‌ كه‌ مرا از عذاب‌ و قهر خود دور دار و مرا با شهدا محشور بفرمائي‌. خدايا!درست‌ است‌ كه‌ ما لياقت‌ گشودن‌ راه‌ كربلا را نداريم‌ ولي‌ تو را به‌ حقّ‌ آقايمان‌ ابا عبدالله‌ الحسين‌-عليه السلام- بيش‌ از اين‌ ما راپيش‌ امام‌ عزيزمان‌ و خانوادة شهدا سر افكنده‌ مفرما و با پيروزي‌ در اين‌ جنگ‌ ما را پيش‌ جهانيان‌ و خانوادة‌ شهداسربلند و سرافراز بيرون‌ بياور. حال‌ كه‌ توفيق‌ پيدا كرده‌ و به‌ جبهه‌ آمديم‌ و مژده‌ عمليات‌ داده‌ شده‌، وصيتي‌ چندمي‌نويسم‌. اوّل‌؛ از امت‌ شهيد پرور مي‌خواهم‌ كه‌ به‌ مسائل‌ جنگ‌ اهميت‌ زيادي‌ داده‌ و اوامر امام‌ عزيزمان‌ را همچون‌ امر رسول‌ اكرم‌ -صلي الله عليه و آله- دانسته‌ و در اطاعت‌ آن‌ كوشا باشند و در غير اين‌ صورت‌ وصيت‌ شهدا را به‌ زير پا گذاشته‌ و در ريختن‌ خون‌ شهدا شريك‌ خواهند بود. اين‌ وصيت‌ من‌ به‌ كساني‌ است‌ كه‌ به‌ عنوان‌ حزب‌ الله‌ واقعي‌ شناخته‌ مي‌شوند نه‌ به‌ آن‌ كساني‌ كه‌ در ظاهر مسلمان‌ ولي‌ عملشان‌ ضد اسلام‌ و احكام‌ آن‌ است‌، راضي‌ نيستم‌ كه‌ اين‌ها در مراسم‌ من‌شركت‌ كنند زيرا توهين‌ به‌ شهيد مي‌باشد. از جوانان‌ عزيز مي‌خواهم‌ نعمت‌ جواني‌ را در راه‌ بيهوده‌ صرف‌ نكنند وجواني‌ خود را به‌ يادگيري‌ علوم‌ و احكام‌ اسلام‌ وقف‌ كرده‌ و با عمل‌ به‌ آن‌ و جديت‌ در درس‌ خود، آيندة‌ اسلام‌ ومملكت‌ اسلامي‌ و آخرت‌ خود را تضمين‌ كنند. و از كليه‌ خويشان‌ و اقوام‌ خود مي‌خواهم‌ كه‌ در تربيت‌ اسلامي‌ فرزندان‌خود، نهايت‌ تلاش‌ را داشته‌ تا در قيامت‌ پيش‌ آنها رو سفيد باشند. و اما از پدر عزيزم‌، مي‌خواهم‌ كه‌ در فراق من‌ و ديگر برادرانم‌، همچون‌ گذشته‌ صبر كرده‌ كه‌ خداوند مي‌فرمايد: «من‌ خجالت‌ مي‌كشم‌ براي‌ كسي‌ كه‌ در برابر حوادث‌ صبركرده‌ ميزاني‌ برايش‌ بگسترانم‌» و بدانيد كه‌ اين‌ امتحان‌ الهي‌ است‌ و هر كس‌ نمي‌تواند از آن‌ سر بلند بيرون‌ آيد. و از پدرم ‌در برابر زحماتي‌ كه‌ براي‌ من‌ كشيده‌ و من‌ نتوانستم‌ جبران‌ كنم‌ و از اذيت‌هايي‌ كه‌ به‌ ايشان‌ كرده‌ام‌ طلب‌ عفو مي‌كنم‌. و امّا تو اي‌ مادر! مادر رنج‌ديده‌، مادر داغديده‌، آفرين‌ بر تو، آفرين‌ بر صبر تو كه‌ فرزندانت‌ را فداي‌ اسلام‌ كردي‌ و صبر كردي‌.مادر عزيز، در فراق اين‌ پسرت‌ نيز صبر كن‌ كه‌ حتما در آخرت‌ اجر آن‌ را خواهي‌ ديد و افتخار كن‌ امانتي‌ را كه‌ خداوند به‌ تو داده‌ بود درست‌ پروراندي‌ و مثل‌ هاجر به‌ قربانگاه‌ عشق‌ فرستادي‌ و فداي‌ اسلام‌ كردي‌. و از برادرم‌مي‌خواهم‌ كه‌ اسلحه‌ مرا و ديگر برادرانمان‌ را كه‌ قلم‌ و سلاح‌ خونين‌ مي‌باشد بر دست‌ گرفته‌، و اين‌ راه‌ را كه، راه‌حسيني‌ است‌ ادامه‌ دهد، كه‌ رضايت‌ ما در اين‌ است‌. و از خواهرانم‌ مي‌خواهم‌ كه‌ زندگي‌ زينب‌ وار را آموخته‌ و ادامه‌دهندة‌ راه‌ شهدا باشند. و در آخر از كليه‌ خويشان‌ و دوستان‌ عزيزم‌ كه‌ از من‌ بدي‌ ديده‌اند طلب‌ بخشش‌ مي‌كنم‌. ضمناًده‌ روز، روزة‌ واجب‌ دارم‌ كه‌ برايم‌ بگيريد و پولي‌ كه‌ به‌ برادرم‌ داده بودم‌ حلال‌ مي‌كنم‌. و وسائل‌ خود در مدرسه‌ را به‌عهده‌ برادرم‌ مي‌گذارم‌ و از او مي‌خواهم‌ كه‌ كتاب‌هايي‌ را كه‌ به‌ درد كتابخانه‌ مدرسه‌ وليعصر- عجل الله تعالي فرجه- مي‌خورند به‌ آنجا بدهد و اگرخبري‌ از برادرم‌ رحيم‌ نشد كتاب‌هايشان‌ را نيز وقف‌ يكي‌ از مدارس‌ ديني‌ كنيد (طبق‌ وصيت‌ خودشان‌). والسلام‌ عليكم‌ و رحمة‌ الله‌ 30/9/1366 رسول‌ نيري

/ 1