دوستان خوشبخت من
سال سوم ـ شماره 3 ـ مرداد وشهريور 1382 ـ م12 خاص اجتماعي ـ اخلاق
سيد محسن موسوي
16 ـ 17
حديث زندگي
ـ آنها خوشبخت اند! ـ چه كساني؟
ـ دوستانم را مي گويم. همانها كه زندگي
آرام و لذّتبخشي دارند و از زندگي خود
خرسندند. شايد آنها را ديده اي! شايد هم
دربار? آنها چيزي شنيده اي، و از
موفقيّتهاي پي در پي آنها در صحن?
زندگي با خبري!
ـ مگر چه كرده اند؟ چه ميكنند؟ و چه
دارند؟ خلاصه، چه راهي را رفته اند كه
خوشبخت هستند؛ يعني از چه
نگاهي، چه مكتبي، و چه فرمولي در زندگي
بهره گرفته اند كه خوشبخت شده اند؟
ـ بايد بپرسم!
ـ از چه كساني؟
ـ دوستانم را مي گويم. بايد از خود آنها
پرس وجو كنم چه كرده اند؟ از چه ابزاري
ياري گرفته اند؟ و چه كساني به كمك
ايشان آمده اند؟
ـ مي خواهيد با ايشان آشنا شويم؟ مي
خواهيد از راز خوشبختي آنها آگاهي
يابيم؟
پس بياييد دست در دست هم به سراغ آنها
رفته، از راز خوشبختي آنها بپرسيم.
امير حسين
اوّل به سراغ اميرحسين ميرويم. او را
ميشناسم. انسان موفّقي است...
راستي امير! آيا مي تواني راز موفقيّت
و خوشبختي خود را براي ما بگويي؟
امير: با كمال ميل. من دوست دارم ديگران هم
از تجرب? من استفاده كنند؛ همان طور كه
خودم از تجرب? ديگران استفاده كرده ام و به
خوشبختي رسيده ام. يعني سعي كرده ام از
پيروزيها و شكستهاي ديگران درس
بگيرم. اگر كسي خوشبخت بود، الگوي او را
مورد بررسي قرار دادم و در زندگي ام به كار
بستم و اگر كسي را شكست خورد? ميدان
زندگي يافتم، سبب شكست او را جويا شدم
واز آن پند گرفته، از پيشامد آن در زندگي
خود پرهيز كردم.
هرگاه اخلاق نيكي از كسي ديدم، تلاش
كردم خود نيز به آن آراسته شوم و اگر اخلاق
بدي از كسي ديدم از آن دوري كردم و
حكمت لقمان را به ياد آوردم كه: «ادب از كه
آموختي؟ از بيادبان!»(1).
خلاصه بگويم: راز خوشبختي من پند گيري
از ديگران است، به اين معنا كه از تجربه و
گفته ها و كرده
هاي ديگران بهره گرفتم و به قول امام علي
(ع): «خوشبخت، كسي است كه از ديگران پند
گيرد وبه
كار بندد»(2).
مسعود
دانستنِ سبب خوشبختي مسعود هم شنيدنياست. پس به منزل او مي رويم تا...
مسعود: از كودكي به كتاب علاقه مند بودم و
از پدر و مادرم مي خواستم كه برايم كتاب
تهيه كنند.
پولهاي توجيبي ام را جمع ميكردم و
كتابهايي كه دوست داشتم ميخريدم.
تنهاييهايم را با كتاب، روشني ميدادم و
در جمع بودنهايم را با كتاب، پربارتر مي
كردم.
كتاب، مرا با دنيايي آشنا مي كرد كه آن
را از پيش نمي شناختم. راه درست فكر كردن،
درست سخن گفتن، معاشرت با ديگران،
مهارتهاي لازم در زندگي و اخلاق
اجتماعي و... را از كتاب آموختم. و باز با
راهنمايي كتاب
به محضر بزرگان علم و ادب و فرهنگ راه
يافتم و از محضر ايشان، درسهاي فراواني
آموختم. دانش، آن چيزي بود كه من از محضر
كتاب و دانشمندان ياد گرفتم و آن را در
زندگي خود به كار بستم و درّ گرانبهاي
خوشبختي را به دست آوردم. در كلمات شيرين
امام جعفر صادق (ع) آمده است: «كسي كه عالم
نيست سزاوار نيست كه خوشبخت شمرده شود»(3).
بهزاد
بهزاد، يكي ديگر از دوستان خوشبخت مناست...
بهزاد جان! ما به فكر افتاده ايم تا از سبب
خوشبختي و موفقيت دوستان خوشبخت خود پرس
وجو كنيم و اكنون به سراغ شما آمده ايم.
بهزاد: خوشحال مي شوم كه بتوانم كمكي
بكنم. خوشبختي، رشت? خوبيهاست؛ رشت? خيري
است كه شخصِ خوشبخت به آن چنگ زده، خود را
به سوي نجات مي كشاند(4).
آنچه كه بايد به عنوان رمز و راز موفقيت
خود در رسيدن به خوشبختي بيان كنم، در يك
كلمه خلاصه ميشود: «اخلاص». حتماً تعجّب
ميكنيد؛ ولي راست مي گويم. آيا هيچ گاه به
كسي عشق ورزيده ايد؟ ميان عاشق و مشعوق،
راز و رمز بسيار است و چه ميداند آن كه...
يكي از اين رمزها اين است كه عاشق براي كسب
دوستي و رضايت معشوق خود سعي ميكند به
گونه اي كار كند و به شكلي زندگي كند
كه او دوست دارد؛ بويژه كارهايي را كه
معشوق به او فرمان مي دهد با وسواس بيشتري
انجام ميدهد تا آن را بدون عيب و نقص، به
پايان برد و در ذهن خود نيز رضايت كسي جز
او را نمي پرورد.
من نيز در وادي عشق، عاشق كسي هستم كه
فنا نمي پذيرد و مظهر كامل هم? خوبيهاست و
هرچه خوبي است از اوست. وسعي كردم هم?
كارهايم را فقط و فقط براي او و براي
رضايت او انجام دهم. در نتيجه، هم? كارهايم
خوب، درست و مورد پسند است و مرا به
خوشبختي رهنمون شده است. جمل? زيبايي
از امام عاشقان را به ياد مي آورم كه
فرمود: «خوشبخت كسي است كه در طاعت خدا
اخلاص ورزد»(5).
صالح
آنچه مرا براي شنيدن راز خوشبختي صالح،بيشتر متمايل مي كند اين است كه گاهي مي
بينم او متحمّل
زيانهايي مي شود امّا خيلي خرسند است.
زيانهايي كه شايد به ظاهر، موجب بدبختي
باشد؛ امّا او با رضايت از آنها خود را
بسيار خوشبخت ميداند.
صالح! آيا اين رفتار تو نوعي تناقض نيست؟
و اگر واقعاً خوشبخت هستي، راز آن را براي
ما بازگو كن.
صالح: بعضيها اين طور فكر مي كنند كه
خوشبختي هميشه در شادي و سرور غرق بودن و
از تمام امكانات زندگي بهره مند بودن و در
رفاه كامل زندگي كردن است و اينكه هيچ غم و
اندوه و بيماري و مشكلي در زندگي نداشته
باشي؛ امّا من خوشبختي را به گونه اي
ديگر تعريف ميكنم. كسي خوشبخت است كه در
هر حال و زماني به آنچه كه وظيف? اوست عمل
كند و از آن نتيجه ايكه به دست مي آورد
راضي باشد و افسوس نخورد كه اي كاش فلان
كار را مي كردم و يا اگر اين گونه و آن
گونه مي كردم نتيج? دلخواهم حاصل مي شد.
به نظر من خوشبخت كسي است كه پايبند به
حق باشد و هر چيزي را در جاي خود بپذيرد.
اگر حق مداري به
زيانِ ظاهري او هم تمام شد، آن را بپذيرد
و اگر نفعي مادّي يا معنوي نيز براي او
داشت بدان خرسند باشد. اگر كسي حق مدار
باشد و در هر شرايطي حق را بگويد و به حقْ
عمل كند، خوشبخت است؛ خواه ديگران،
خوشبختش بدانند يا خير!
حديثي از امام علي (ع) نيز عقيد? مرا
تأييد مي كند كه: «خوشبختي در پايبندي
به حق است»(6).
سعيد
سعيد، آخرين فرد خوشبختي است كه با او به^? گفتگو نشسته ايم و به حق، نام شايسته اي
بر او نهاده اند. او به انجام دادن كارهاي
مهم و پربهره شهرت دارد و نام او به عنوان
يك فرد موفّق و خوشبخت، بر سر زبانهاست.
آقا سعيد! آيا ميتواني كمي دربار?
علتهاي خوشبختي خود براي ما صحبت كني؟
سعيد: اگر چند دقيقه بيشتر طول نمي كشد
اشكالي ندارد؟ چون من با خود قرار يك
كاري را گذاشته ام كه بايد آن را انجام
دهم؛ وگرنه با خودم بدقوليكرده ام. امّا
دربار? پرسش شما مطلب، خيلي ساده است.
من، هرگاه به انجام دادن كاري ميل پيدا
ميكنم، خوب دربار? آن فكر ميكنم و
جوانب آن را ميسنجم و سودها و زيانهاي
احتمالي آن را مورد بررسي قرار ميدهم و
گاهي با بعضي خبرگان آن كار، مشورت مي
كنم. سپس تصميم مي گيرم كه آن كار را
انجام دهم يا خير.
در اين راه از گوهر دور انديشي نيز غافل
نشده، سود و زيان فعلي كار را در نظر نمي
گيرم، بلكه به دوردستِ كار
نيز توجه دارم.
به يقين، در انجام دادن هركاري موانعي
نيز پيش روي ما قرار ميگيرند كه بايد
به گونه اي آنها را برطرف كرد؛ يا با آنها
كنار آمد و يا مبارزه كرد. نبايد دست روي
دست گذاشت تاعوامل بيروني در اراده و
تصميمِ همراه با دورانديشي ما، خللي
ايجاد كنند.
بله! راز خوشبختي من در كنار هم داشتن
«اراده» و «دور انديشي» است كه امام علي
(ع) در كنار هم
آمدن اين دو را موجب كمال خوشبختي دانسته
است آنجا كه مي فرمايد: «هرگاه اراده و
دورانديشي، قرين هم شوند، خوشبختي كامل
مي شود»(7). ^?
1. كليات سعدي، تصحيح: محمد علي فروغي، ص65.
2. الخصال، ص621.
3. تُحَف العقول، ص364.
4. بحار الأنوار، ج10، ص184.
5. غررالحكم و دررالكلم، حديث 1293.
6. همان، حديث 6489.
7. همان، حديث 4067.