طاهره- كه از جمله، «يا فاطر بحق فاطمه» است- و قبول توبه ى ايشان به واسطه اين توسل و اجابت دعاى آنها به جهت اين تشبّث، از احاديث مشهوره است.
___________________________________ تفسير برهان ج 1 ص 89- 86 آيه ى 37 بقره (فلتقى آدم من ربه كلمات)،
مناسبت پنجم: آن يكى از اسامى ليله البرات، «عيد الملائكه» است. هم چنين صديقه ى كبرى، بواسطه ى نورانى شدن ملائكه و از ظلمت بيرون آمدن آنها- به سبب نور مقدس فاطميه سلام الله عليها كه در آسمانها اشراق و لمعان نمود- بمنزله ى عيد ملائكه است.
مناسبت ششم: آنكه يكى از اسامى ليله ى نصف از شعبان، «ليله الحيوه» است، به جهت فارغ بودن عزرائيل و اعوان او از قبض ارواح بواسطه ى گرفتن بروات را در ميان نماز مغرب و عشاء از مردمان، چنانچه مضمون خبرى است نبوى صلى الله عليه و آله، همچنين وجود مقدس فاطمه سلام الله عليها- نظر به حديث اتحاد نور شريفش با نور حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله- باعث وجود و حيات افلاك و املاك و علّت بود هر ذو حيات است عموما كه لولاك لما خلقت الافلاك
___________________________________ بحار الانوار ج 15 ص 27 و ج 57 ص 198 و ج 36 ص 302 و ج 38 ص 81. و روايات فراوان ديگرى بدين مضمون، كه آن بزرگوار عليهم السلام اولين مخلوقات خداى تعالى هستند. مراجعه شود: مقدمه ى تفسير مرآة الانوار ص 33- 28، مستدرك سفينه البحار ج 3 ص 335- 333 ماده ى «خلق»، مدينه المعاجز ص 153، الغدير ج 2 ص 300 و ج 5 ص 435، احقاق الحق ج 9 ص 106- 105.
در اربعين شهيد اول، حديث 31، ص 71 (چاپ 1407 قم) در حديثى قدسى نقل مى كند كه خداى تعالى فرمود: «اما النبوه فلمحمد عبدى و رسولى، واما الامامه فلعلى حجتى و وليى، و لولاهما ما خلقت خلقى.»
در حاشيه ى ص 73 رساله اربعين، اين حديث را از معانى الاخبار ص 350 ح 1، علل شرايع ج 1 ص 173 ح 1، بحار الانوار ج 38 ص 79 ح 2، برهان ج 2 ص 441 ح 3 و ج 4 ص 195 ح 5 و تاويل الآيات الظاهره ج 1 ص 287 ح 27 نقل كرده است.
اهل مدينه است خصوصا و آن در وقتى بود كه آن مخدّره دست از گيسوان مباركش برداشت و بفرمان امير عليه السلام نفرين بر اهل مدينه ننمود چون ديد سر امير عليه السلام را برهنه و در مسجد پيغمبر صلى الله عليه و آله و جلو منبر آن سرور در نزد آن كسى كه بالاى منبر آن بزرگوار نشسته بود ايستاده در حالتى كه ريسمان يا بند غلاف شمشير در گردن مباركش بود.
___________________________________ ناسخ التواريخ، مجلد حضرت زهرا عليهاالسلام، چاپ سنگى ص 87 و 287. مشارق انوار اليقين حافظ برسى، ص 86.
مناسبت هفتم: آن كه يكى از اسامى ليله ى نصف از شعبان، «ليله الشفاعه» است. هم چنين آن مخدّره نيز داراى شفاعت كبراى روز قيامت و شفيعه ى محشر در ميان شيعه اثنى عشر از القاب معروفه ى آن خواتون است.
___________________________________ بحار الانوار ج 43 ص 65، 219، 225، 227، و ج 68 ص 59 و ج 24 ص 276 و ج 16 ص 355. مستدرك سفينه البحار ج 6 ص 5- 4 ماده ى «شفع».
مناسبت هشتم: آن يكى از اسامى ليله ى شريفه، «ليله الجايزه» است و آن بى بى انبياء نيز به بعضى از دوستان خود اعطاء جايزه مى فرمايند. چنانچه خواب مقبل و مرثيه خواندن محتشم و او در رواق حسينيّه در حضور آن مخدره و جايزه دادن آن خاتون به مقبل از خوابهاى مشهور و كثيراما، در السنه و افواه ارباب منبر مذكور است.
___________________________________ مراجعه شود به تعليقات كه در انتهاى رساله آمده است.
مناسبت نهم: آن يكى از اسامى شب نيمه شعبان، «ليله البرات»
است. هم چنين برات آزادى دوستانش از آتش جهنم در دست فاطمه سلام الله عليها است. و هر كس كه برات از آن مخدّره نداشت، راه نجاتى از آتش جهنم ندارد. و شجره ى طوبى در ليله ى زفافش به عدد محبّبين او و شوهرش برات نثار كرد. و بر هر يك از آن دو بروات بخطّ قدرت نوشته شده بود: «برائه من العلى الجبار لشيعه على و فاطمه من النار»، چنانچه حديث آن در عاشر بحارالانوار مذكور، و قصه ى سليمان اعمش و خواب ديدنش كه آن مخدره برات آزادى از آتش جهنم به زائرين فرزندش حسين عليه السلام ميدهد، در همان كتاب و كتاب دارالسلام نورى مسطور است.
___________________________________ بحارالانوار ج 101 ص 58 و ج 45 ص 402- 401 بنقل از مزار كبير محمد بن المشهدى. مرحوم محدث نورى- اعلى الله مقامه الشريف- در كتاب نجم ثاقب، حكايت تشرّف حاج على بغدادى به حضور حضرت صاحب الامر عليه السلام را آورده، و فرموده: اگر نبود در اين كتاب شريف، مگر اين حكايت متقنه ى صحيحه، كه در آن فوايد بسيار است، و در اين نزديكى ها (نزديك به زمان تاليف كتاب نجم ثاقب) واقع شده، هر آينه كافى بود در شرافت و نفاست آن.
در ضمن اين تشرف، حاج على بغدادى در مورد صحّت اين خبر، از حضرت حجه الله الكبرى- عجل الله تعالى فرجه الشريف- پرسيد، و حضرتش در جواب، صحّت حديث را تاييد فرمودند. (نجم الثاقب، باب هفتم، حكايت 31). رؤياى سليمان اعمش در تعليقات نقل شده است.
بدان كه يكى از آيات مؤوّله بوجود مقدس فاطمه سلام الله عليها آيه ى
مباركه ى «ليله القدر خير من الف شهر»
___________________________________ سوره ى قدر، آيه ى 4.
___________________________________ مقدمه ى تفسير مرآة الانوار، ذيل «اليل»، ص 296- 295، تأويل الآيات الظاهره ج 2 ص 818 ح 3، بحار ج 25 بحار ص 70، برهان ج 4 ص 487 ح 24.
و در مقدمه ى تفسير مرآة الانوار، بعد از نقل آنچه را كه ما نقل نموديم گفته است:
اقول: الظاهر ان المراد هيهنا الائمه عليهم السلام فبيّن عليه السلام انهم سمو ملائكه لانهم يملكون علم آل محمد و يحفظونها و حينئذ نزولهم فيها كفايه عن حصولهم منها.
___________________________________ مقدمه مرآة الانوار ص 296.
و اين ناچيز اگر چه نكت تأويل ليله القدر را به وجود مقدس فاطمه
عليهاالسلام در «وسيلة النّجاة فى شرح دعاء السمات» با نكته ى تاويل قرآن را به وجود مقدس علوى و معنى تأويل را ذكر نموده ام، و آن كتاب هم مطبوع و مبسوم، وليكن تعميما للفائده و تتميما للعائدة در اينجا هم اشاره ى اجماليه به آن نكت خواهيم نمود.
نكته ى اول: شايد اين باشد كه چنانچه ليله القدر اشرف ليالى سال است هم چنين صديقه ى طاهره هم اشرف نساء عالميان است.
نكته ى دوم: آن كه شايد اين تأويل به اين لحاظ باشد كه ليله ى القدر، اول شبى است كه خداوند او را خلقت فرموده، بنا بر خبر مروى در اصول كافى
___________________________________ عن ابى جعفر عليه السلام قال: لقد خلق الله- جل ذكره- ليله القدر اول ما خلق الدنيا... الخبر. اصول كافى، كتاب الحجه، باب فى شأن انا انزلناه فى ليله القدر و تفسيرها، ح 7.
و بنقل از آن در: بحارالانوار ج 25 ص 80 ح 68، تفسير برهان ج 4 ص 484 ح 7، و تاويل الآيات الظاهره ج 2 ص 825 ح 14.
حضرت آدم عليه السلام، آن معصومه را در عالم اشباح به صورت دخترى ديد كه به تختى خوابيده، و تاجى در سر دارد كه كنايه از پدر بزرگوارش (است)، و قلّاده اى در گردن دارد كه كنايه از شوهر عالى مقدارش (است) و دو گوشواره دارد گوش دارد كه كنايه از حسن و حسين با شرف و افتخارش (است.)
و هم چنين در مكاشفه ى يوحنّا كه به مثل همين مكاشفه ى آدم است، آن مخدّره اسبق و اقدم نمايش فرموده، و تفصيل هر دو اينها در وميض دوّم خواهد آمد، انشاء الله تعالى.
نكته ى سوم: آن كه شايد اين تاويل، به اين لحاظ باشد كه چنانچه ليله القدر مخفى است در ميان شبهاى سال، و بالخصوص كه كدام شب است مخصّص و معيّن نيست، هم چنين قبر صديقّه ى كبرى سلام الله عليها هم مخفى است، و هنوز به طريق جزم، قبر آن معصومه معين نشده است. و فقره ى «المخفيه قبرا»- كه از فقرات توسل منسوب به خواجه ى طوسى است- در السنه و افواه مشهور است.
نكته ى چهارم: آن كه شايد اين تاويل، به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليله القدر- بنا بر مذهب خاصه و نظر به مختار شيعيان حيدر كرار و اولاد معصومين آن بزرگوار- خارج از يكى از سه شب نيست، و آن يا شب نوزدهم ماه مبارك رمضان است، و يا شب بيست و يكم آن، و يا شب بيست و سوم آن؛ هم چنين قبر مطهر آن مخدره هم منحصر در يكى از سه موضع (است) و قطعا خارج از آنها نيست. و آن مواضع، يكى حجره ى طاهره ى خود آن مظلومه هست، و ديگرى ميان قبر و منبر پدر بزرگوارش، و سومى بقيع غرقد است. و از اين جاست كه زائرين، آن مخدره را در همه ى اين مواضع زيارت مى نمايند.
___________________________________ مراجعه شود: بحارالانوار ج 100 ص 202- 191 باب زياره فاطمه صلوات الله عليها و موضع قبرها.
نكته ى پنجم: آن كه شايد اين تأويل به اين لحاظ باشد كه چنانچه ليله القدر، بكر است از تعرض متعرّضين- چنانچه در بعضى از تفاسير آن را به اين وصف ستوده- هم چنين آن مخدره در طول حيات خود بكر بود. و «البتول العذراء» از القاب مخصوصه و مشهوره ى او است. در مجمع البحرين: عذراء بر وزن حمراء دختر باكره را گويند، به جهت اينكه او يعنى پوست و پرده ى بكارتش باقى است.
___________________________________ مجمع البحرين ج 3 ص 398- ماده ى «عذر».
نكته ى ششم: آن كه شايد اين تأويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه در ليله القدر، آب دريا با آن ملوحه
___________________________________ ملوحه، مشتق از ملح، به معنى نمك.
نكته ى هفتم: آن كه شايد اين تاويل به اين لحاظ باشد كه چنانچه ليله القدر، يكى از اسباب امتحان الهى است از اين امت مرحومه، چه آن كه طايفه ى عامه، نوعا وجود او را بعد از رحلت حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله منكرند، و اذعان به آن به وصف نزول ملائكه در آن در هر سال خدمت امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، مخصوص به طايفه ى خاصه است.
هم چنين وجود مقدّس فاطمه سلام الله عليها نيز، بزرگ امتحان الهى است در ميان اين امت، چه معتقدين به وراثتش از حضرت رسالت صلى الله عليه و آله و مذعنين به جلالت آن مخدّره، بسيار اندك و قليل، وليكن منكرين وراثت و جلالتش، كثير بثير
___________________________________ بثير: زياد.
نكته ى هشتم: آن كه شايد اين تاويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليله القدر مهتوكه شد در اين امت، و آنها هتك حرمت او را نمودند؛ زيرا كه اگر
شب نوزدهم ماه رمضان باشد، پس فرق حضرت امير را در آن شكافتند. و اگر شب بيست و يكم باشد، حضرتش به واسطه ى آن ضربت كه بر او زدند، از دنيا رفت. و اگر شب بيست و سوم باشد، شب ختم عزاء آن حضرت است. و مناسبت احترام اين ليالى كه از اطراف شبهه ى ليله القدراند، عدم وقوع اين دواهى بود در آنها.
هم چنين حضرت صدّيقه ى كبرى را هم مهتوكه و مسلوبه الاحترام نمودند، خصوصا در سه موضع:
اول: وقتى كه هيزم آورده درحجره ى طاهره اش را آتش زدند. دوم: وقتى كه نامه ى فدكش را دريده و سيلى به صورت مباركش زدند چنانچه در روايت مفضّل بن عمر است از حضرت صادق عليه السلام. سوم وقتيكه اراده ى نبش قبر آن مخدره را نمودند.
___________________________________ بحار الانوار ج 43 ص 212 ح 41، عوالم العلوم ج 11 ص 292 ح 22، عيون المعجزات ص 55.
نكته نهم: آن كه شايد اين تاويل به لحاظ اين باشد كه چنانچه ليله القدر از شهب و صواعق و هبوب رياح مزعجه ى مخوفه سالم است- چنانچه در تفسير كبير است
___________________________________ تفسير كبير فخر رازى، ذيل آيه ى «سلام هى حتى مطلع الفجر» قول چهارم بنقل از ابومسلم، ج 7 ص 636، چاپ 1308 هجرى.
___________________________________ ناسخ التواريخ، مجلد حضرت فاطمه عليهاالسلام، چاپ سنگى، ص 87 و 287.
___________________________________ و مض البرق: لمع خفيفا، فهو وامض. اومض ايماضا البرق: بمعنى ومض. المنجد.
آن است كه قضيّه ى هيزم و آتش بردن عمر به امر ابوبكر بر
در حجره ى صدّيقه، و اراده ى سوختن آن حجره و كسانى را كه در او بودند- كه در نكته ى هشتم و نهم به آن اشاره شده- در نزد علماء و عوام فريقين از وضوح و اشتهار كالفرقدين است.
اما در نزد خاصه، پس گويا از ضروريات بشمار مى آيد.
واما در نزد عامه، پس اغلب مصنّفين و مؤلّفين آنها اين قضيه را با خصوصيّاتى كه در نزد خاصه مشهور است نقل نموده اند.
و از جمله، طبرى- كه از اعيان علماء ايشان است- در تاريخش ذكر كرده كه در آن روز عمر بن خطاب مى گفت: «والله لا حرقن عليكم او لتخرجن للبيعه يعنى به خدا قسم كه اين خانه را بر شما مى سوزانم يا از براى بيعت كردن بيرون بيائيد.
___________________________________ تاريخ طبرى چاپ 1357 هجرى مطبعه الاستقامه مصر، ج 2 ص 443 سطر 20- 16. در ترجمه فارسى: ترجمه تاريخ طبرى (مترجم: ابوالقاسم پاينده) ج 4 ص 1329- 1328.
و واقدى- كه از مشاهير علماء سنى است- روايت كرده كه در آن روز، از جمله رفقاء عمر بن الخطاب، سلمه بن اسلم و زيد بن اسلم و اسيد بن خضير بودند. و از زيد بن اسلم نقل كرده كه گفته من در آن روز پشته ى هيمه را در دوش داشتم.
و مصنف كتاب محاسن و صاحب انفاس الجواهر روايت كرده اند از ابن عبدربه- كه از مشاهير علماء اهل سنت است- كه در آن روز عباس
و حضرت امير در حجره ى حضرت فاطمه سلام الله عليها نشسته بودند كه ابوبكر به عمر گفت كه اعرض عليهما بيعتى و ان فقالتلهما يعنى به هر دو ايشان عرض كن بيعت مرا و تكليف كن ايشان را كه با من بيعت كنند. و اگر ابا نمايند و تمرّد كنند، بكش هر دو را، پس عمر آتش آورد و بر در آن خانه زد و فاطمه عليهاالسلام به عقب درآمد و گفت: يابن الخطاب اجئت لتحرقن دارنا و ولدى قال: نعم. يعنى: اى پسر خطاب آيا آمده اى كه بسوزانى خانه ما را و فرزندان مرا؟ عمر درجواب گفت: بلى.
___________________________________ العقد الفريد تأليف ابن عبدربه اندلسى چاپ 1331 مصر، ج 3 ص 63.
تفصيل كلام را در «تشييد المطاعن و كشف الضغاين»، تاليف مرحوم علامه سيد محمد قلى هندى متوفى 1260، والد مكرم مرحوم مير حامد حسين هندى صاحب عبقات الانوار ببينيد. در اين كتاب (چاپ 1399 پاكستان) ج 3 ص 5 تا 118، وقوع اين واقعه هائله را علاوه بر واقدى، طبرى، ابن عبدربه، صاحب محاسن، و صاحب انفاس الجواهر- كه در متن آمده- از افراد زير نيز نقل مى كند، كه اينان، همه از بزرگان دانشمندان اهل تسنن هستند:
اول- ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه. دوم- سيوطى در جمع الجوامع. سوم- متقى هندى در كنزالعمال. چهارم- شاه ولى الله دهلوى در ازاله الخفاء، و نيز كتاب ديگرش: قره العينين در فضائل شيخين. پنجم- ابن عبدالبر در استيعاب ششم- ابوالفداء در المختصر فى تاريخ البشر. هفتم- ابراهيم بن عبدالله يمنى شافعى در الاكتفاء هشتم- عثمان بن ابى شيبه در سنن.
مرحوم علامه سيد محمد قلى، از تفسير الدرالمنثور سيوطى ذيل آيه ى «فى بيوت اذن الله ان ترفع» (سوره نور، آيه 35) نقل مى كند كه: «رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خانه ى على و فاطمه، از برترين چنين خانه هايى است». (الدر المنثور، چاپ بيروت، ج 5 ص 50) و سپس مى پرسد: كسى كه براى سوزاندن چنين خانه اى اسباب احراق آماده كند، و بگويد كه من آن را خواهم سوخت؛ جزايش جز آن نيست كه حق تعالى دهانش به آتش شرربار بسوزاند، و جحيم سوزان بر او افروزد (تشييد المطاعن ج 3 ص 63) ايشان، همچنين از قسطلانى در «المواهب اللدينه» آورده كه ازدواج با دختران پيغمبر حرام است. و شايد اين تحريم، خاصّ فاطمه باشد، چرا كه در اين كار، اذيّت فاطمه است. و اذيت فاطمه، موجب اذيت پيامبر خواهد بود، كه يقينا حرام است. (المواهب اللدنيه، مقصد چهارم).
و پس از آن مى نويسد:
«عجب است و كمال عجب كه نزد اهل سنت، نكاح كه بلاشك جائز بلكه مستحب است، موجب ايذاى حضرت فاطمه سلام الله عليها است، و حرام و عين ايذاى رسول خدا صلى الله عليه و آله باشد؛ و تهديد و تخويف آن جناب، به احراق بيت آن حضرت، جائز شود، و هرگز موجب ايذاى جناب رسول خدا صلى الله عليه و آله نگردد.» (تشديد المطاعن، ج 3، 106- 105).
بايد توضيح داد كه مراد از استدلال به سخن قسطلانى، تاييد سخن او نيست، بلكه شاهد آوردن از خصم است، كه چگونه به چنين غفلتى گرفتار آمده اند. و اين رشته، سر دراز دارد، كه مجال سخن در اينجا نيست.
در اينجا براى شادى قلوب شيعيان و محبّان حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام الله حديث زير را در مورد بقيه ى هيزمى كه پشت در خانه ى وحى بردند، مى آوريم، كه مرحوم محمد بن جرير طبرى امامى- از علماى شيعه قرن چهارم- در كتاب دلائل الامامه (چاپ رضى، قم، ص 241) روايت كرده است:
بالاسناد عن ابى الجارود عن ابى جعفر عليه السلام قال: سألته متى يقوم قائمكم؟ قال: يا اباالجارود، و لا تدركون. فقلت: اهل زمانه؟ فقال: ولن تدرك اهل زمانه، يقوم قائمنا بعد اياس من الشيعه... ثم يدخل المسجد فينقض الحائط حتى يضعه الى الأرض، ثم يخرج الازرق و زريق لعنهما الله غصّين طريّين يكلّمهما فيجيبانه، فيرتاب عند ذلك المبطلون، فيقولون: يكلم الموتى، فيقتل منهم خمسمأه مرتاب فى جوب المسجد، ثم يحرقهما بالحطب الذى جمعاه ليحرقا به عليا و فاطمه والحسين والحسن (عليهم السلام)، و ذلك الحطب عندنا نتوارثه...
درباره ى احراق بيت، به كتاب «شفاء الصدور فى شرح زياره العاشور» تاليف مرحوم حاج ميرزا ابى الفضل طهرانى، چاپ جديد حروفى با تصحيح و تعليق سيد على موحد ابطحى، ج 1 ص 284- 279 مراجعه شود.