استقلال، يكى از شعارهاى اصيل و آرمانهاى عمومى مردم مسلمان در جريان انقلاب اسلامى بود. بسيارى از ما به ياد داريم كه پير و جوان و زن و مرد در خيابان و بيابان و شهر و روستاهاى ميهن بزرگ اسلامى با هم فرياد مىزديم: «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى». ياد آن روزها بخير و روح مقدس امام خمينى شادمانتر باد، كه زنجيرهاى بردگى و بيداد و استبداد را از دست و پاى ما گشود. آن روزها، طعم تلخ وابستگى و بردگى در كام و آثار يوغ شاهزدگى بر گردن داشتيم كوير سلطنت در پشتسر و باغ بهارى امام خمينى در چشماندازمان بود و با مقايسه اين دو، نيازى به تحليل و تفسير استقلال و آزادى نبود. شعارهاى استقلال و آزادى و حكومت اسلامى از اعماق جانها برمىخاست و زن و مرد و عارف و عامى در اين شهر و ديار، مفهومى روشن از آن در ذهن داشتند و براى دستيابى بدان آرام و قرار نمىشناختند. اما اندك اندك كه جراحتهاى وابستگى رو به التيام مىرود و كمرها از زير بار آوار سلطنت مىآسايد و نسل جوان با نظام نوكرمنش وابسته به بيگانگان فاصله مىگيرد، بيم آن است كه تلخى زهر وابستگى را فراموش كنيم و قيمتبالاى استقلال را از ياد ببريم. استقلال گوهرى ثابت نيست كه اگر يكبار آن را بدست آوريم تا ابد مصون و محفوظ بماند. استقلال آب حيات زندگى ملتها و خون جارى در رگهاى انسانهاست. زالوى استعمار هميشه در پى مكيدن اين خون است و استكبار جهانى هميشه به آب و نان ملتها، چشم طمع دارد و ديو مدام در كمين انگشتر سليمان است. قيام عمومى و انقلاب شكوهمند اسلامى ايران، رشتههاى وابستگى سياسى - نظامى به غرب جنايتكار را قيچى كرد و تلاش شرقزدگان براى تنيدن تارهاى وابستگى به شرق و بستن دست و پاى ملتبه زنجيرهاى «مسكو»نشان ناكام ماند اما هنوز هم مرفهان بىدرد و مرعوبان و مجذوبان كفر جهانى، تلاش مىكنند پيوندهاى فكرى، فرهنگى، اقتصادى، اطلاعاتى، سياسى، ورزشى بين ايران اسلامى و دنياى كفر پديد آورند. و در مطبوعات رسمى كشور تبليغ مىكنند كه: «مامان با «امارات» از طريق لندن به امريكا ميام!»
استقلال يك امر قراردادى و اعتبارى صرف نيست كه با امضاى دبير و رئيس و مدير فلان نهاد بينالمللىو منطقهاى پديد آيد و با انكار و لغو آنان محو گردد. استقلال مجموعهاى از «خودكفايىها»، «خوداتكايىها» و «بىنيازىها» و «توانمندىها»ست.
نخواستن + توانستن + داشتن استقلال
استقلال افراد و ملتها حاصل جمع ميزان «قناعت»، «تلاش و كار» و «امكانات موجود» آنهاست. نخواستن مهمترين سلاح فرهنگى محرومان در برابر سرمايهدارى جهانى است كه «اشرف الغنى ترك المنى» و خودباورى و اعتماد به نفس شرط اول موفقيت در هر كار فردى و اجتماعى و دستيابى به هر آرمان بلند اجتماعى است. البته خودباورى كه از ايمان به خدا برخيزد و «اعتماد به نفس» كه با توكل و اعتماد به خدا پشتيبانى شود.
سازندگان رشتههاى منحوس وابستگى، سالهاست كه به ساخت دانههاى زنجير مشغولاند و از «عموسام زنجيرباف» الهام و دستور مىگيرند. گاه خواهان «مذاكره و مراوده» با شيطان بزرگ مىشوند و ارتباطات ورزشى را مقدمهاى براى ساير روابط قرار مىدهند.
گاه عدالت و ارزشهاى مقبول «مكتب» و مردم در برابر كار عمرانى و آبادى رنگ مىبازد. و از «توسعه و سازندگى» كه با معيارهاى غربى همخوانى بيشترى دارد تقديس و تجليل مىشود. دوباره زبان و خط و اصطلاح و لباس و غذا و نشان و تاريخ فرنگى و فرهنگ و ارزش و اعتبار شناخته مىشود و لباس و لهجه و اصطلاح خودى علامت عقبماندگى و روستازادگى و بيسوادى مىگردد. فرهنگ اسراف و «مصرفزدگى» در عمل تشويق مىشود و تبليغات به شيوه فرنگى به سيما و صدا و مطبوعات و در و ديوار شهر راه مىيابد و سادهپوشى و سختكوشى و روح و صفاى بسيجى در لابلاى چرخهاى نظام ادارى و كاغذ بازى و مدركگرايى خرد مىگردد. بيم آن است كه حوزه - تنها قامت راست آزادى و استقلال در برابر طاغوت و كفر جهانى - رنگ مدركگرايى و دنيازدگى بهنخواستن مهمترين سلاح فرهنگى محرومان در برابر سرمايهدارى جهانى است.
خود بگيرد و به مزار آبادى تبديل شود كه در برابر هر گونه انحراف فرهنگى، سياسى و اقتصادى و فشار روزافزون بر مسلمين جهان سر در لاك مدرك و منبر و كتاب و مركز خود «رفاه و آسايش خويشتن» فرو برند و هيچ امر به معروف و نهى از منكرى را وظيفه نبينند. در شرائطى كه وابستگان و پرورشيافتگان غرب مىكوشند، با گسترش آداب و سنن و اخلاق و زبان و لباس و افكار فرنگيان، فاضلاب غربى را در شهر و ديار اسلام جارى سازند و «تهاجم فرهنگى» يعنى گل آلود كردن آب و مسموم كردن فضاى زندگى ملتهاى جهان هر روز شديد مىشود. تا غرب هر چه بيشتر و بيشتر به صيد ماهيان مظلوم و شكار جوانان اين مرز و بوم پردازد. در روزگارى كه غربيان و غربباوران و مزدوران غرب با مدد «اسلام آمريكايى» مىكوشند جويبار نعمتهاى اقتصادى ديار اسلام را بسوى خويش هدايت كنند و لولههاى نفت و گاز را با فشار هر چه بيشتر و قطر هر چه افزونتر و قيمت هر چه كمتر تصاحب كنند و سلطه سياسى و فرهنگى خويش را بر جهان سوم استوارتر سازند، وظيفه پاسداران فرهنگ اهل بيت(ع) و مدافعان اسلام ناب محمدى است كه صلاى بيدارى برآورند و توطئههاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى دشمن را كشف و خنثى سازند و در تمام جبههها به مرزبانى از «فرهنگ غدير» و «عاشورا» برخيزند.
راستى مسؤوليت پاسدارى از استقلال فرهنگى و فرهنگ علوى بر عهده كيست؟ و چه نهاد و ارگان و اشخاصى توان ايفاى اين رسالتبزرگ را دارند؟
راستى مسؤوليت پاسدارى از استقلال فرهنگى و فرهنگ علوى بر عهده كيست؟
آيا جز با سلاح قرآن و فرهنگ اهل بيت(ع) مىتوان از استقلال فرهنگى كشورها دفاع كرد؟
آيا كاربرد تاريخ ميلادى، گسترش روزافزون واژهها و اصطلاحات فرنگى، رواج تبليغات غربى و ترويج كالاهاى تشريفاتى و مصرفزدگى، نشر و تبليغ فلسفه سكولاريستى، اعلام نسبيت دين و قبض و بسط شريعت، تورم آثار ترجمهاى در قلمرو فلسفه و اقتصاد و روانشناسى و قصه و ... بجاى توليد و تاليف و يا نقد و بررسى و مباحث علوم انسانى وارداتى، زنگ خطر را در گوش پاسداران ارزشها به صدا درنمىآورد؟!
گسترش اعتياد و مواد مخدر، پخش و نشر برنامهها و ديسكتها و نوارهاى آنچنانى و ايجاد و حمايت از فرقهها و نحلهها و گروهكهاى منقل و وافورى و هورو - قليائى، توسط استكبار جهانى بدون ترديد آهن اراده ملتها را «ذوب» و شخصيت افراد را گرفتار «ميعان» و افكار نسل نو را مبتلا به «ترديد» و «تذبذب» مىسازد. آگاهى و اراده و عشق به ارزشها اضلاع مثلث استقلال فرد و جامعه است و دقيقا كارگزاران استكبار همين سه نقطه را هدف گرفتهاند. از يك سو حساسيتسياسى» و «آگاهى سياسى» يعنى اطلاع از «شكمبارگى ظالمان» و «گرسنگى مظلومان» را از مردم دريغ مىدارند و با دهها كانال راديويى و تلويزيونى تب ورزش و شطرنج و اسكى و ژيمناستيك را در نسل جوان تشديد مىكنند و از سوى ديگر با رواج روزافزون مواد مخدر نسل نو را «سلب شخصيت» و «خلع اراده» و تبديل به بردگانى بىآزار مىسازند، تشكيك در آسمانى بودن دين و پيامبران، ايجاد ترديد در حكومت دينى و هجوم همه جانبه عليه انديشه مذهبى - سياسى ولايت فقيه و چاپ و نشر آثار فراوان عليه مكتب اهل بيت(ع)، گام سوم و زيربنايى استكبار در هتسلب استقلال ملتهاست.
فرهنگ اهل بيت فرهنگ استقلال است و استقلال درختى است كه در سرزمين «توحيد» مىرويد و با آب قرآن و حديث رشد مىكند و با تبرى ابراهيمى توكل و ايثار عاشورايى سيد الشهدا(ع) پاسدارى مىشود. شجاعتبرخورد با استكبار جهانى تنها در سايه سار توكل و اعتماد به خدا پديد مىآيد. شعار «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم» زيربناى فكرى استقلال ملتهاست و همين شعار مىتواند اعتماد به نفس را در انسانهاى محروم پديد آورد و آنان را در برابر تهديد و تطميع استكبار عالمى و «بانكداران جهانى» بيمه كند.
افراد «ضعيف النفس» و انفعالپذير تنها به بركت نيروى «ايمان» و «توكل» از بيماريهاى ترس و طمع و تملق و غرور شفا مىيابند و اينگونه اشخاص تا سلامت فكرى و روحى خود را باز نيافتهاند، نبايد در راس امور مسلمين و طرف مذاكره و سخنگوى نظام اسلامى باشند.
تشبه به كفار، بزرگداشت كفار، گدايى و كمك بلاعوض خواستن از كفار، پذيرش داورى و قضاوت كفار در عرصههاى گوناگون زندگى، دوستى و مودت كفار، معاشرت و هماهنگى با كفار، استخدام مشاوران كافر و هر گونه سلطه سياسى كفار بر مسلمين در فرهنگ اهل بيت(ع) محكوم است و خطرآفرين. اما بزرگترين خطر آن است كه معيارها، ملاكها، ارزشها و ضد ارزشهاى كفر جهانى بر ذهن و عقل و چشم مسلمانان و به ويژه مسؤولان جوامع اسلامى حاكم گردد. و خداى ناكرده عقل مسلمان و شيعه امام على(ع) زنجيرى افكار غير باشد و مسلمان از «چشم» «كفر» به جهان نگاه كند.
و به قول علامه اقبال لاهورى:
ميزان قرار گرفتن «احسنت» و آفرين مؤسسات وابسته به كفر جهانى و باليدن و دلخوش كردن به آن، فاجعهاى پنهان است كه پاسداران استقلال فرهنگى با تمام توان بايد به جنگ آن برخيزند. آفرين و بهبه كفر جهانى در مساله جمعيت، در مسائل شهرسازى، در مسائل توسعه، بهداشت و درمان و در ورزش در نظام ادارى نه تنهاى درستى راه را نشان نمىدهد، بلكه نسبتبه شيوهها و عملكردها، ايجاد ترديد بيشتر مىكند. «و لن ترضى عنك اليهود و لا النصارى حتى تتبع ملتهم قل ان هدى الله هو الهدى و لئن اتبعت اهواءهم بعد الذى جاءك من العلم مالك من الله من ولى و لانصير».
بدون ترديد هيچ مسلمان و انسان متعهدى يكباره و بدون دليل با استقلال ملتهاى مسلمان مخالفت نمىكند. وابستگى فكرى، عاطفى، تبليغات دجالوار رسانههاى كفر جهانى در زمينهى رفاه و تمدن بزرگ و پرداخت رشوههاى سياسى و تعريف و تملق وابستگان غرب و اعطاى مدال و مدركها وامتيازات اجتماعى، اقتصادى و تهديد و تطميعهاى شياطين پيدا و پنهان، افراد ضعيفالنفس را به «نرمش» و «معامله» و «همكارى» و «وابستگى» و «بردگى» مىكشد و بر خرمن استقلال ملتها چوب حراج مىزند.
سخن در مورد ابعاد استقلال، و مفهوم هر يك و راههاى تقويت و عوامل تضعيف آن، اهميت استقلال روحى و فكرى كارگزاران و شيوههاى تقويت استقلال روحى و اجتماعى، علائم و نمودهاى حركتبه سوى استقلال و وابستگى، حد و مرز استقلال و همكارى بينالمللى و صدها مساله ديگر، چيزى نيست كه با اطلاعات اندك و مجال محدود بتوان به آن پرداخت. ما به دليل هجوم فرهنگى استكبار، استقلال فكرى و فرهنگى و ايمان امت اسلام را در سطح جهانى در معرض يورش بيگانه مىبينيم و فريادهاى رهبر معظم و دلسوزان انقلاب اسلامى را در جهت پاسدارى از قبله قلبها و ايمان نسل جوان مىشنويم اما پاسخ نهادهاى اجرايى را هماهنگ و متناسب با ميزان خطر، احساس نمىكنيم و لذا حوزويان متعهد و دانشگاهيان مؤمن را به همفكرى و برنامهريزى براى پاسدارى از استقلال فرهنگى فرا مىخوانيم. و سخنان امام بزرگوار را به هر آگاهى و اراده و عشق به ارزشها، اضلاع مثلث استقلال فرد و جامعه است و دقيقا كارگزاران استكبار همين سه نقطه را هدف گرفتهاند.
دو يادآور مىشويم:
«دانشگاه كه در راس امور هست و تقديرات يك كشورى و مقدرات يك كشورى بسته به وجود آنهاستبايد جديت كنند كه روى خودشان را از غرب و شرق برگردانند و به صراط مستقيم به سوى كعبه آمال به سوى خداى تبارك و تعالى توجه كنند و جوانان را بسازند براى آتيه كشور»
«اسلام كوشش دارد كه علم را در مغزهاى مستقل، در مغزهايى كه به طرف شرق و غرب نيستند، در مغزهايى كه به اسلام فكر مىكند بار بياورد و اين استقلال است كه مىتواند كشور ما را مستقل كند. استقلال كشور ما منوط به استقلال همين دانشگاهها و فيضيههاست دانشگاه و فيضيه دستبه دست هم بدهند و استقلال كشور خودشان را حفط كنند.»
گسترش و عمق بخشى به ايمان و فرهنگ قرآنى و نشر انديشههاى والاى اهل بيت(ع) بزرگترين حافظ استقلال ملتها و استوارترين دژ مصونيت در برابر غارتگريهاى داخلى و خارجى است. ما همه علاقمندان آزادى و استقلال و نظام اسلامى را به نوشيدن از زلال كوثر و غدير و عاشورا و سقايت فرهنگى فرزندان اسلام فرا مىخوانيم.
فول وجهك شطر المسجد الحرام
والسلام
سردبير