آنچه شما فرستادهايد
محمد قاسم هاشمى - اصفهان
مادر علامه محمدتقى مجلسى، دختر محدث بزرگوار كمالالدين محمد بود. مدتى شوهرش، مقصود على مجلسى، به مسافرت رفت. مادر دو فرزند خردسالش (محمدتقى و محمدصادق) را نزد علامه ملا عبدالله شوشترى آورد تا مسايل دين را از وى بياموزند. در همان ايام كه بچهها مشغول تحصيل علم بودند، عيدى پيش آمد. استاد سه تومان به محمدتقى داد تا زندگى را سر و سامانى دهند. محمدتقى پيش مادر آمد و از او اجازه خواست تا پولها را خرج كند. مادر گفت: درآمد پدرتان 14 غاز بيگى است ما به گذران زندگى با همين مقدار عادت كردهايم با مصرف اين پول هنگفت عادت قبلى را فراموش خواهيم كرد و ناچار بعد از اتمام بايد دست نياز به سوى ديگران دراز كنم.
صاحب اين ريش سفيد
عبدالله محمدى - قم
در كنار يكى از ستونهاى مسجد دور على بنجعفر، حلقه زده بوديم. او احاديثى را كه از برادرش، امام كاظم(ع) شنيده بود، برايمان باز مىگفت.
در همان حال امام جواد(ع) كه در سنين نوجوانى بود وارد مسجد شد. استاد كه از فقيهان بزرگ شهر به شمار مىرفت، با وقار تمام برخاست. بىآنكه عبا بر دوش بگيرد، با پاى برهنه به استقبال او شتافت. امام جواد گفت: عمو جان خدا تو را رحمت كند بنشين.
استاد جواب داد: آى آقاى من! وقتى شما ايستادهاى، چگونه بنشينم.
وقتى استاد برگشت پرسيديم: سنى از شما گذشته و در ميان مردم احترام ويژهاى داريد. اين كار از شما بعيد بود.
استاد بىدرنگ گفت: وقتى خدا صاحب اين ريش سفيد را براى امامتشايسته ندانست و آن نوجوان را به شايستگى به امامتبرگزيد، چگونه مقامش را انكار كنم؟ من بنده امام جواد(ع) هستم.
هيجدهم آذر ماه حضرت آيتالله سيد محمدرضا گلپايگانى وفات يافت و پيكر پاكش را در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه(س) به خاك سپردند. به اين مناسبت دو فراز از مبارزه ايشان با منكرات اجتماعى را ذكر مىكنيم.
مصطفى رمضانى - گلپايگان
شريف امامى نخستوزير غير قانونى رژيم شاه به مناسبت درگذشت فرزند آيتالله العظمى گلپايگانى تلگرافى مخابره كرد. مرجع بزرگوار در پاسخ چنين نوشت:
... تلگرام تسليت واصل، تسلى خاطر اين جانب وقتى فراهم مىشود كه مصائب وارده بر اسلام و قرآن مجيد كه قلب مبارك حضرت ولىعصر [ارواح العالمين له الفداء] را جريحهدار ساخته، جبران و نظام كامل اسلامى در مملكتبرقرار گردد.
از خطراتى كه به واسطه وضع غير اسلامى آموزش و پرورش، مدارس مختلط و نشريات و مطبوعات گمراهكننده و تلقينات و تبليغات الحادى و سپاه دانش دختران و پليس و افسر زن و امور ديگر كه شرف و حيثيت و عفت اجتماع را لكهدار نموده و فرزندان عزيز اسلامى و تشيع را تهديد مىكند، به مراتب بيش از مرگ فرزندم متاسفم، خداوند همگان را به آنچه خير و صلاح و ترقى و آزادى و استقلال جامعه مسلمان در آن است هدايت فرمايد.
23 شوال المكرم 98 - 4/7/1357 الگلپايگانى
در جريان گسترش بىبندوبارى، فسادو فحشا و رواج منكرات، آيتالله گلپايگانى سخت اعتراض كرد. و در نامهاى سرگشاده به شاه عواقب وخيم اين امر را هشدار داد از جمله در بحث قضاء سال1399 ق فرمود:
«... من خداوند را شاهد مىگيرم در آن زمانى كه هيچ گونه امنيت و اطمينانى بر جان خودم نداشتم، در آن زمان نامهاى به طاغوت نوشتم و اين آيات كريمه [و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الاولى. احزاب 32] را در آن نامه آوردم و بر آنچه كه به نام آزادى زنان به وجود آورده، يعنى بيرون آوردن زنان و دختران از حجاب و سوق دادن ايشان به لجنزار فساد و بازى كردن با شرف و شخصيت زنان، و آثار سوء اين فرهنگ را در آن نامه يادآور شدم و نوشتم كه: بىحجابى، مبارزه و دشمنى آشكار با قرآن كريم است و بايد از سرانجام آن بيمناك بود».
اما آن بدبخت نه به آيات قرآن اعتنا كرد و نه از سوء عاقبت و بدى و زشتى عاقبتش كه او را بدان تخويف كرده بوديم، خائف گرديد. بلكه با مشاوران خود راجع به تبعيد ما مشورت كرده بود كه يكى از مشاورانش گفته بود: «آن يكى را از ايران تعبيد كرديم چه ثمرى داشت، تا اين را هم تبعيد كنيم؟ و خدا را شكر كه آن خبيث گوش به حرفهاى ما نداد و در نتيجه به چنين سرانجام دردناكى مبتلا گرديد و دم و دستگاهش در هم فرو ريخت...»
مجتبى اميرى - بندرعباس
«... امام خمينى(ره) در تشرف به حرم مطهر اميرالمؤمنين(ع) با كمال ادب و متانت اذن دخول مىخواند، سپس از طرف پايين پا وارد حرم مىشد و مقيد بود كه از بالاى سر مطهر حضرت امير(ع) عبور نكند (چنان كه در روايات وارد شده) و هنگامى كه مقابل ضريح مطهر مىرسيد، زيارت «امينالله» يا زيارت ديگرى را با نهايت اخلاص مىخواند. بعد دوباره به طرف پايين پا، برمىگشت و در گوشهاى از حرم، نماز زيارت و دعاى نشسته مىخواند و باز دو ركعت نماز، و سپس بلند مىشدند و با رعايت آداب و اخلاص تمام، از حرم مطهر خارج مىشد.»
«... امام خمينى، از روزى كه وارد نجف شد تا روزى كه از نجف مهاجرت كرد، هر شب سه ساعت كه از شب مىرفت، زمستان يا تابستان، هواى سرد يا گرم، در حرم حضرت على(ع) بود. درستسر ساعت3 به وقت محلى كه در تابستان به وقت ايران، 10 شب، و در زمستان هشتشب مىشد. حتى يك وقتبه دنبال كودتايى كه در عراق رخ داد، حكومت نظامى شد. شهيد مرحوم حاجآقا مصطفى مىگفت: ديديم آقا توى اطاق نيست. گفتيم نكند آقا رفته باشد حرم. كجا رفته باشد، اين طرف بگرد، آن طرف بگرد، تا اينكه ديديم رفته بالاى پشتبام ايستاده كه گنبد پيدا باشد و دارد زيارتنامه مىخواند.. .»
آرى ... گويا پيمانى است كه امام امت، هر شب، در طول 14 سال اقامت در نجف، با مولاى خودش تجديد مىكند. هر شب... هر شب اعلام حضور است. اعلام محبت و ولايت است، بيعتبا على(ع) است. آرى، چنين كنند بزرگان.
بلال، مؤذن پيامبر(ص)، آن حضرت را در خواب ديد، كه به او مىگويد: «اى بلال! اين چه جفايى است؟... آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه به زيارت من آيى؟»
بلال، هراسان و ترسان و غمگين از خواب بيدار شد. بر مركب خويش سوار شده، آهنگ مدينه كرد. وقتى به مدينه رسيد، نزد قبر رسول الله آمد و شروع به گريستن كرد او چهره خود را به مرقد مطهر آن حضرت مىساييد كه در اين حال، امام حسن و امام حسين(ع) آمدند. بلال، آن دو بزرگوار را هم به سينه چسبانيد و بوسيد.
استعداد و آمادگى بلال را ببين كه محمد(ص) مشتاق ديدار اوست و در خواب، از او گله و شكوه مىكند كه چرا به ديدنم نمىآيى؟
اين زيارتها، الهام گرفته از ارواح طيبه و ملكوتى اولياى خدا است، تطهير «جان» در زمزم ايمان و معنويت است، اتصال دو روح همگون و آشنا و هم سنخ است، به دريا پيوستن قطره است، عمل به مقتضاى عقل و انديشه است ... نه ... بلكه عقل را هم تحت فرمان محبت دل درآوردن است.