ادبيات و عقيده

جواد محدثى

نسخه متنی
نمايش فراداده

ادبيات و عقيده

جواد محدثى

(كتاب «الادب فى ظل التشيع‏»از «عبدالله طعمه‏»بررسى سودمندى از نقش باورهاى‏شيعى و جلوه‏هاى آن در ادبيات شيعه است. آنچه تقديم خوانندگان مى‏گردد. ترجمه‏اى‏آزاد از بخشى از اين كتاب است.)

مقدمه:

ادبيات، يكى از مظاهر وجودهاى زنده و گوياست، چرا كه احساس و ادراك و جهتگيرى‏دارد و گذرگاهى رساست از آنچه در زندگى مى‏گذرد و نشان‏دهنده جنبه‏هاى روحى واجتماعى و سياسى است و از جلوه‏ها و رنگ‏هاى گوناگونى برخوردار است. شرايط سياسى‏يا زمانى و مكانى نيز بر اين محتوا و جهتگيرى تاثير مى‏گذارد و همپاى بشريت دركاروان‏هاى زندگى متحول مى‏شود و پيش مى‏رود.

منطقى است كه عمر ادبيات به درازاى عمر انسان، اين موجود زنده ناطق باشد وهمراه او زندگى كند و با مرگ او بميرد و از ملازم‏هاى فطرى و گسست‏ناپذير او باشد.

ادبيات، در جهت دادن به افراد و گروهها و ملت‏ها و در برانگيختن و به كارگرفتن عواطف، نقش مهمى دارد و در حيات اجتماعى و سياسى انسانها مؤثر است،همچنين در ساختار اخلاقى و فكرى مردم نيز نقش ساز است. از ديرزمان، ادبيات هرقوم، زبان فصيح و گوياى آنان بوده كه ميزان فرهنگ و انديشه و اخلاق و سنت‏هاى‏آنان را نشان مى‏داده است. امروز نيز چنين است و همواره خواسته‏ها و عواطف را تحت‏تاثير قرار مى‏دهد و بر دلها و جانها حاكم است و آنجا كه بخواهد مى‏برد.

شايد بسيارى از آنان كه در عصر پيامبر اكرم(ص) مسلمان شدند، تحت تاثير زبان‏ادبى و نافذ قرآن كريم بودند.

نمونه‏اش مسلمان شدن عمر بن‏خطاب، كه وقتى وارد خانه دختر و دامادش شد كه بخشى‏از قرآن را مى‏خواندند، با شنيدن آيات قرآنى، آن خشم و التهابش نسبت‏به پيامبرفروكش كرد و مجذوب آيات شد و مسلمان گرديد.

ادبيات، گاهى هم در خدمت اهداف سياسى و انقلابى قرار مى‏گيرد و در برانگيختن‏قوه غضبيه ديگران به كار گرفته مى‏شود و حماسه و شور پديد مى‏آورد. تاريخ نيزنمونه‏هاى فراوانى به ياد دارد كه چگونه ابزار شعر، در ايجاد حركت و شور وبرانگيختن حس انتقامجويى و غرور، به كار گرفته مى‏شده است.

در زمينه‏هاى سياست و جنگ‏ها و غزوات، در ميان عرب هيچ چيز جايگاهى همچون‏ادبيات نداشته است و به همين خاطر، اشعار سياسى و ادبيات حماسى نزد عرب‏ها، وسعت‏چشمگيرى دارد.

نقش عقيده در ادبيات

گفتيم كه ادبيات، زبان عاطفه و احساس است و مظهرخواسته‏ها و كششها و گرايشها به شمار مى‏رود. از آنجا كه «عقيده‏»، خاستگاه‏بسيارى از گرايشها و آرمانها و خواسته‏هاست، بيش از هر عامل ديگرى در ايجاد اين‏ميل‏ها و گرايشها تاثير و نقش دارد. با توجه به اين نكته، طبيعى است كه ادبيات،همرنگ با خواسته‏هاى منبعث از باورها باشد و از مرزهاى شناخته شده عقايد، فراترنرود.

جز سهم باور و عقيده در پديده‏هاى ادبى، نقش عوامل بيرونى را نيز، مانند ترس ووحشت و تقيه از حكومتهاى متنفذ، يا سودجويى و طمع‏ورزى نبايد از نظر دور داشت.

ادبيات، به خودى خود، آينه‏اى شفاف است كه روح و عقل و خواسته‏ها و اعتقادات وگرايش‏هاى اديب را نشان مى‏دهد و آنها را در آينه خود منعكس مى‏سازد. البته گاهى‏هم با انگيزه‏هاى ديگر و عوامل خاص درمى‏آميزد و به تحرحف واقعيتها يا ترسيم‏نادرست آنچه مى‏گذرد مى‏پردازد. پس مى‏توان گفت:

دو گونه ادبيات داريم: يكى ساده و سالم و واقعى، ديگرى مزورانه و آميخته به‏دروغ و تحريف. ادبياتى نمودار روح و عقيده اديب است كه از نوع اول باشد، يعنى‏فطرى و طبيعى و اثرناپذير از عوامل بيرونى.

در اشعارى كه ابوطالب در مدح رسول خدا(ص) سروده است، به اينگونه جلوه‏هاى‏صادقانه باور در اثر ادبى برمى‏خوريم. در يك جا ابياتى دارد كه مضمونش اين است:

«به خدا قسم آنان هرگز دسترسى به تو نخواهند داشت، مگر آنگاه كه من در خاك‏خفته باشم! فرمان و ماموريتت را آشكارا ابلاغ كن و هراسى نداشته باش و چشم روشن‏بدار. تو مرا (به دين حق) دعوت كردى و دانستم كه راست مى‏گويى.

تو هميشه راستگو و امين بوده‏اى. بر اين باورم كه دين محمد، از بهترين دين‏هاست...» آنچه در سروده‏هاى ابوطالب ديده مى‏شود، گواه صادق عشق و باور او به حقانيت‏پيامبر و دين اوست و به همين خاطر است كه همه توان خويش را در دفاع كامل ازپيامبر خدا به كار مى‏گيرد، آن هم در آن شرايط دشوار كه سران مشرك قريش، براى‏مقابله با پيامبر همدست و هم‏داستان شده بودند.

در شعر ديگرى، ابوالعلاء معرى نسبت‏به اديان چنين مى‏گويد: «هم آيين حنيف، هم‏مسيحيت، هم يهود، هم مجوس، همه گمراه و بيراهه‏اند. مردم روى زمين دو دسته‏اند:

يا خردمندان بى‏دين، يا دينداران بى‏خرد». اين شعر هم بوضوح نشان‏دهنده الحادابوالعلاء و كفر او نسبت‏به همه اديان و به استهزاء گرفتن دين‏باورى است. اين هم‏نمونه ديگرى است كه عقيده شاعر در شعرش آشكارا جلوه كرده است.

ابوالعلاء، در شعر كفرآميز و شك‏انگيز ديگرى مى‏گويد: «در «لاذقيه‏»، بين احمدو مسيح (اسلام و مسيحيت) ضجه و فرياد است. اين با ناقوس خود مى‏نوازد، آن باماءذنه. هر كدام آيين خود را بزرگ مى‏شمارند، كاش مى‏دانستم كدام يك درست است؟!».

در اين شعر هم ميزان شك و ترديد در عقايد و باورهاى او را مى‏توان يافت.

از نوع دوم شعر (اظهارات غيرصادقانه، به خاطر عوامل بيرونى) گاهى نمونه‏هايى‏در سروده‏هاى شيعيان مى‏توان يافت، بويژه آنجا كه شاعر شيعى، به خاطر قرار گرفتن‏در محيط مخالفان و شرايط تقيه‏آميز در برابر خلفا و امراى عامه، ناگزير بودند كه‏در سروده‏هاى خويش، مدحها و ستايشهايى از خلفاى معاصر خودشان داشته باشند.

حتى در ميان سروده‏هاى كميت‏بن‏زيد اسدى، شاعر متعهد شيعى و اهل ولاى خالص نسبت‏به اهل بيت و افشاگر و هجوكننده نسبت‏به امويان. به نمونه‏هايى از شعرهاى‏مدح‏آميز نسبت‏به برخى خلفاى اموى ديده مى‏شود، مثل آنچه در باره «هشام‏» گفته‏كه: شما صاحبان وسائل و اوامريد و در هر گرفتارى تكيه‏گاه من و خانواده منيد.

شما نسل اندر نسل معدن خلافت‏بوده‏ايد و ...

نمى‏توان باور كرد كه كميت، امويان را كه آن همه از آنان بدگويى و هجو كرده،«معاون خلافت‏» بداند و اميد به دوام حكومتشان داشته باشد. اين نوع از ادبيات،ادبيات عصر خفقان و سلطه است و هرگز نشان‏دهنده سويداى درون كميت و باورهاى اصلى‏او نيست.

نمونه‏اى از اينگونه شعرها را در آثار منصور نمرى و ديگران هم مى‏توان يافت.

عوامل تحول در شعر شيعى ادبيات شيعه، به عنوان جزئى از ادبيات عربى اسلامى،ويژگيهاى عمومى آنها را داشت، ولى روح مذهبى و درون‏مايه اعتقادى‏اش متفاوت ومتمايز بود، چه در شعرهاى جدل و احتجاج، چه مدح و مرثيه و سياسى.

هر چند كه در قالب‏هاى كلى دوره‏هاى مختلف، متاثر از آنها مى‏شد، ولى محتواى‏درونى خود را از شرايط سياسى حاكم بر شيعه و معتقداتش و از تاريخ سياسى آميخته‏به خون و شهادت و فداكارى مى‏گرفت. از اين‏رو، شعر شيعى فريادى جوشان و پرجهش وآميخته به عواطف و آرمانها بود.

عامل اين دگرگونى و ويژگيهاى خاص را در چند چيز مى‏توان جستجو كرد:

1- زنده بودن عقيده شيعى و نفوذ و سلطه آن عقيده بر صاحبان عقيده. اين‏ويژگى، در انديشه و ادب هم تاثير مى‏گذاشت.

2- فرهنگ فلسفى و كلامى حاكم بر نسل‏هاى متوالى مسلمانان، كه آفاق خيال وسمت‏گيرى اعتقادى را در برابرشان گشود و انديشه‏هاى شيعى را هم استوارتر ساخت وسبب شد كه شيعه، در آثار ادبى خود، از مايه‏هاى اعتقادى خويش، حد اكثربهره‏بردارى را بكند.

3- احاديثى كه از پيامبر و ائمه(ع) نقل شده كه تشويق به نشر و گسترش فرهنگ‏شيعى و خط آل الله و ذكر فضايل پيامبر و اهل بيت دارد.

الهام‏گيرى از احاديث فضايل، چنان رشد كرد و نضج گرفت كه سابقه نداشت و به‏ادبيات شيعى، شكل، عمق و زبان خاصى بخشيد، علاوه بر شيوه بيانى روان و ساده كه‏قبلا متداول نبود و از آن زمان به بعد، رواج يافت.

4- طبيعت افق‏هاى سياسى تاريخ شيعه و آنچه بر اين طايفه گذشت و حوادثى كه‏شيعه را در دورانهاى مختلف، وارد ميدانهاى خاصى كرد، همه اينها در پى‏ريزى‏ادبيات خاصى براى شيعه مؤثر بود، كه آن را تاثير گرفته از غم و اندوه و عاطفه‏و احساس قوى قرار داد.

البته تاريخ ادبى شيعه و زبان ادبى آنان نيز فراز و نشيبهايى را پشت‏سرگذاشته است، كه به سطح فكرى و فرهنگى شيعه در ادوار مختلف برمى‏گردد. مسلما محيطتربيتى يك اديب و شاعر شيعى و شرايطى كه در آنها مى‏زيسته، در كيفيت‏شعر و زبان‏و ساختار ادب او بى‏تاثير نبوده است.