محمدحسين پورامينى
«وحدت»، از مقدماتى است كه اساس وانسجام و پويايى يك نظام را تشكيل داده ورمز ماندگارى آن مىباشد. از آنجايى كه«آسيبشناسى انقلاب» يكى از مهمترينمسائل تداوم نظام اسلامى، مىباشد و با توجهبه اين كه اختلاف و تفرقه يكى از آسيب هايىاست كه انقلاب ما با آن مواجه گشته است، درسالى كه مقام معظم رهبرى - مدظله العالى -آن را سال امام علىعليه السلام ناميده و راهكاروحركت نظام را بر دو محور «وحدت ملى» و«امنيت ملى» ترسيم ساختهاند، برآنيم كهوحدت ملى را در منظر اميرمؤمنان علىعليه السلامبررسى و نظاره نماييم.
با مراجعه به كلمات علىعليه السلام چنينمىتوان استنباط نمود كه: «اتحاد» امرىفطرى و طبيعى مىباشد و انسان با روحيهنوع دوستى پديد آمده است. بنابراين آنچه كهبايد به ريشهيابى آن پرداخت، «اختلاف»است، چرا كه «اتحاد» ريشه در فطرت انساندارد.
در خطبه 112 نهج البلاغه آمده است:
«انما انتم اخوان على دين الله، مافرقبينكم الا خبث السرائر و سوء الضمائرفلاتوازرون و لاتناصحون و لاتباذلون ولاتوادون.»
همانا شما براساس دين خدا - كه آيينفطرت است (1) با يكديگر برادر وپيوستهايد، و تنها ناپاكىهاى درونى وزشتيهاى باطن موجب تفرقه و جدايى ميانشما شده است كه در نتيجه تعاون و هميارى،نصيحت، بذل و بخشش و دوستى و محبت ازميان شما رختبربسته است.
گرچه وحدت گرايى، فطرى است اما امورفطرى نيازمند پرورش و توجه مىباشد وبىتوجهى و عدم اهتمام به آن، موجب اينمىشود كه شكوفا نگردد و يا در معرضتندبادهاى روزگار قرار گيرد، لذااميرالمؤمنين علىعليه السلام براى تقويت اين امرفطرى در بين امت پيامبر بسيار تلاشمىنمودند و خود را مشتاقترين شخص بهوحدت اسلامى به شمار مىآوردند:
«ليس رجل - فاعلم - احرص علىجماعة امة محمدصلى الله عليه وآله و الفتها منى ابتغىبذلك حسن الثواب; و.. .كرم المآب»بدان هيچ كس از من بر اتحاد و همبستگىدر امت محمدصلى الله عليه وآله حريصتر نيست، من دراين كار خواستار پاداش نيكو...و بازگشتبهجايگاه نيكوهستم. (2)
با مطالعه سخنان امام علىعليه السلام مىتوان بهبرخى از دلائلى كه ايشان براساس آن بر مقولهوحدت تاكيد مىنمودند، دستيافت كه درادامه به برخى از آنها اشاره مىشود:
از ديدگاه حضرت علىعليه السلام خداوند در طولتاريخ بشرى هيچ نعمتى را با وجود اختلاف،به قوم و امتى عنايت ننموده است: «و ان اللهسبحانه لم يعط احدا بفرقة خيرا ممن مضىو لاممن بقى»; بىگمان درميان گذشتگان وآيندگان بشرى، هرگز خداوند با وجوداختلاف خيرى را ارزانى كسى نداشته ونمىدارد. (3)
نه تنها اختلاف مانع نزول فيضهاى الهىمىشود حتى باعثسلب نعمتهاى موجود نيزمىگردد. چنان كه امام علىعليه السلام با اشاره بهسرانجام قوم بنىاسرائيل، چنين بيانمىكنند كه چگونه بارسوخ تفرقه بين آنهادوستىها و مهربانىها رختبربست وپراكندگى و اختلاف سبب جنگ آنها عليهيكديگر گرديد و اين اختلافات سبب شد كهخداوند، لباس عزت و فراوانى نعمتش را ازآنان برگيرد. (4)
از نگاه امام علىعليه السلام وحدت و باهم بودناست كه سبب يارى خداوند مىشود. چرا كه«يدالله مع الجماعة»; دستخدا با جماعتاست. (5) و لذا امام خمينىقدس سره هميشه برايننكته تاكيد مىكردند كه: «كارى نكنيد كهعنايتخدا، خداى نخواسته كم بشود.» (6)
پيروزى و گسترش اسلام در سالهاى اوليهبعثت نتيجه همبستگى و وحدت مسلمانانبود. اين ايمان و اتحاد بود كه آنان را چنانتربيت كرده بود كه فارغ از هرنوع دسته بندىو قوم سالارى، تحت لواى نبوىصلى الله عليه وآله، براىاعتلاى كلمه «لااله الاالله» جانفشانىمىنمودند و به بركت همين وحدت بود كهخداوند پيروزىهاى روز افزون را برمسلمانان عنايت مىداشت.
اين كه اتحاد باعث پيروزى مىشود، يكقانون عام و قطعى است; به طورى كه اگر درجبهه حق «اختلاف» و در جبهه باطل «اتحاد»حاكم باشد، به طور قطع پيروزى از آن اهلباطل خواهد بود، لذا حضرت علىعليه السلام خطاببه لشكريان خويش مىفرمايند: «والله لاظنان هولاء القوم سيدالون منكم باجتماعهمعلى باطلهم و تفرقكم عن حقكم»; به خداسوگند به همين زودى آنان (ارتش معاويه) برشما چيره شوند، چرا كه آنان در باطل خويشاتحاد وهمبستگى دارند و شما در حق خوددچار تفرقه و اختلاف هستيد. (7)
در به ثمر رسيدن انقلاب اسلامى، وحدتداراى نقش مهم و اساسى بود; وحدتى كهچنان در بين اقشار جامعه اعم از روحانى ودانشجو، كارگر و كارمندو... الفت و صميميتايجاد كرد كه به تعبير بنيانگذار جمهورىاسلامى ايران، امام خمينىقدس سره «بى آنكهداراى ادوات نظامى باشيم فقط به واسطهقدرت ايمان و وحدت كلمه، بر قواى طاغوتىغلبه كرديم.» (8)
و در دفاع مقدس نيز ايمان و وحدت كلمهپيروزى رزمندگان اسلام را به همراه داشت.
از آنجايى كه مورخين، تاريخ را يكى ازمنابع شناخت محسوب كرده و قوانين حاكمبرآن را قابل تطبيق برموارد مشابه به حسابمىآورند، بنابراين بر مالازم است كه دريابيمرمز عزت و عظمت ملتهاى متمدن ومصونيت آنها از سلطه قدرتهاى خارجى چهبوده و مىباشد، تا با بهرهگيرى از آن در تداومانقلاب خويش تلاش نماييم.
حضرت علىعليه السلام براساس تجربه تاريخىخويش، راز تداوم انقلاب را پرهيز از اختلاف وايجاد همبستگى و اتحاد ملت دانسته (9) ومىفرمايند: «فالزموا كل امر لزمت العزة بهشانهم و زاحت الاعداء له عنهم و مدتالعافية به عليهم و انقادت النعمة له معهم، ووصلت الكرامة عليه حبلهم من الاجتنابللفرقة و للزوم للالفة و التعاض عليها والتواصىبها»; به سراغ كارهايى رويد كهموجب عزت و اقتدار آنان شد، دشمنان را ازآنان دور نموده، عافيت و سلامتبه آنها روىآورد، نعمت را در اختيارشان قرار داد، وكرامت و شخصيتباعث پيوند اجتماعى آنانشد. يعنى از تفرقه و پراكندگى اجتنابورزيدند و بر الفت وهمگامى همت گماشتندو يكديگر را برآن توصيه كردند. (10)
و در جاى ديگر ايشان وحدت را سبب قوتو قدرت و رفع نابسامانىهاى امت دانستهاند:«فانه لم يجتمع قوم قط على امر واحدالااشتد امرهم و استحكمت عقدتهم... لميمتنع قوم قط الا دفع الله عنهم العلة، وكفاهم جوائح الذلة و هداهم الى معالمالملة»; به طور قطع تاكنون ملتى برآرمانخاصى وحدت پيدا نكرد، مگر آن كه قدرتگرفت و همبستگى آنان قوت يافت و هيچملتى قدرت و عزت نيافت مگر آن كه خداوندنابسامانى را از آنان برداشت، و بلاى ذلت را ازآنان دفع نمود و آنان را به نشانههاى دينراهنمايى كرد. (11)
فقدان اتحاد و وحدت در هرجاى جامعهباعث هرج و مرج در آن نظام مىگردد وهنگامى كه هرج و مرج و ناامنى در كشورحاكم گردد، اجراى حق و عدالت ميسرنخواهد بود. حضرت علىعليه السلام مىفرمايند:«فقلنا: تعالوا نداوى، لايدرك اليوم باطفاءالنائره و تسكين العامة حتى يشتد الامر ويستجمع، فنقوى على وضع الحقفىمواضعه»; ما گفتيم كه بياييد با خاموشىآتش جنگ و آرام كردن انبوه مردم، به چارهجويى و درمان بنشينيم تا كار مسلمانان قوامو انسجام يابد و ما براى اجراى حق و عدالتنيرومند شويم. (12)
1 - اشاره به آيه 30 سوره روم كه خداوندمىفرمايند: «فاقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التىفطرالناس عليها; پس روى خودرا متوجه آيين خالصپروردگار كن! اين فطرتى است كه خداوند انسانها رابرآن آفريده است. » 2 - نهج البلاغه، حكمت 78. 3 - همان، خطبه 176. 4 - همان، خطبه 192. 5 - سنن ترمذى، ج 3، ص 316. 6 - تبيان، وحدت، دفتر 15، ص 25. 7 - نهج البلاغه، خطبه 25. 8 - صحيفه نور، ج 6، ص 49. 9 - رمز تداوم انقلاب در نهج البلاغه، محمدىرىشهرى، ص 13. 10 - نهج البلاغه، خطبه 192. 11 - بحارالانوار، ج 32، ص 405. 12 - نهج البلاغه، نامه 58.