کارگزار مکتبی در دولت طاغوت

محمدجواد طبسى

نسخه متنی
نمايش فراداده

كارگزار مكتبى در دولت طاغوت(على بن يقطين)

محمد جواد طبسى

على، فرزند يقطين بن موسى بغدادى،كوفى الاصل بود. (1) پدرش يقطين ازهواداران و داعيان بنى عباس شمرده مى‏شدو در زمان «مروان حمار» در سختى به سرمى‏برد. مروان در پى دستگيرى يقطين بود. اوترك وطن كرد و خود را پنهان ساخت.

على در سال صدوبيست (120) هجرى‏دركوفه (2) متولد شد. مادرش نيز از ترس‏مروان همراه فرزندانش على و عبيد سمت‏مدينه فرار كرد. آنها پيوسته پنهان بودند تامروان كشته شد. پس از ظهور دولت عباسى،يقطين همراه همسر و دو فرزندش على وعبيد به وطن بازگشت و نزد سفاح و منصور به‏خدمت پرداخت. او شيعى مذهب بود و گاه‏اموالى نزد امام جعفر صادق‏عليه السلام مى‏برد.بدخواهان وحسودان نزد منصور و مهدى‏عليه يقطين بدگويى مى‏كردند; ولى حق‏تعالى او را از شر كينه‏توزان حفظ كرد. (3)

جايگاه علمى و سياسى

على بن يقطين از چهره‏هاى كم نظير است.وى عالمى آگاه، محدثى خبير، چهره‏اى‏دردآشنا وخدمتگزار، وزيرى و امام كاظم‏عليه السلام (5) منزلتى‏عظيمى داشت. وى افتخار شيعه و سرآمدكوفيان بود; هرچند برخى در شيعه بودن‏پدرش ترديد كرده‏اند. (6)

نام على در صدر راويان سخنان اهل‏بيت‏قرار گرفته است روايات بسيار را از امام‏صادق‏عليه السلام و امام كاظم‏عليه السلام نقل كرده است.محدثانى مانند ابن‏ابى عمير وابن محرز وابراهيم بن ابى محمود و جعفر بن عيسى وجعفر بن محمد و جميل و حريز و حسين وفرزندش و حمادبن عثمان و سعد بن ابى‏خلف و سعدان وصالح مولاى او وعبدالرحمان بن اعين و عبدالرحمن بن‏الحجاج وعلى ابن ابى حمزه و محمد بن ابى‏حمزه و يعقوب بن ابى حمزه و يعقوب بن يزيدو يونس از او روايت نقل كرده‏اند. (7)

رواياتى كه على بن يقطين نقل كرده دربسيارى از ابواب فقه آمده و در كتبى چون‏تهذيب و استبصار، من لايحضره الفقيه، كافى‏و وسائل‏الشيعه ثبت‏شده است. (8)

شيخ طوسى دركتاب فهرست‏براى على بن‏يقطين چند كتاب مى‏شمارد، مانند كتاب‏ماسئل عن الصادق(ع) من الملاحم، كتاب‏مناظراته للشاك بحضرته(ع) و ماسئل‏ابى‏الحسن موسى بن جعفرعليه السلام. (9)

جايگاه سياسى على بن يقطين روشن‏تر ازآن است كه در اين نوشتار كوتاه مورد بحث‏قرار گيرد. مطالعه درزندگى هارون وسخت‏گيرى‏اش درباره اهل‏بيت و پيروان‏آنها، ما را با ميزان هوش و فراست وسياستمدارى على بن يقطين آشنا مى‏سازد.

جايگاه على بن يقطين نزدمعصومان‏عليهم السلام

شخصيت والاى اين وزير مخلص و عاشق‏اهل‏بيت‏عليهم السلام چنان بود كه مورد لطف وعنايت و دعاى خير چند امام بزرگوار قرارگرفت و حتى پس از وفاتش، امام رضاعليه السلام از اوبه نيكى ياد كرد. محدث قمى مى‏نويسد:«روايت‏شده كه على را در دوران كودكى بابرادرش عبيد به خدمت امام صادق‏عليه السلام‏بردند. على در آن وقت گيسوانى بلند داشت.حضرت فرمودند كه صاحب گيسوان را نزد من‏آوريد. پس وى نزديك آن حضرت آمد. آن‏جناب اورا در آغوش گرفته، برايش به خير وخوبى دعا كرد.» (10)

از امام موسى بن جعفرعليه السلام درباره على بن‏يقطين دعاهاى مختلفى روايت‏شده تا جايى‏كه مى‏توان گفت آن حضرت هميشه به يادعلى بود.

به ياد على بن يقطين در صحراى عرفات

داود رقى مى‏گويد: در روز عيد قربان،خدمت‏حضرت موسى بن جعفرعليه السلام شرفياب‏شدم. حضرت فرمود: وقتى درعرفات بودم،جز على بن يقطين كسى را به خاطر نياوردم.او پيوسته با من بود تا از عرفات حركت‏كردم. (11)

همچنين به يونس بن عبدالرحمن فرمود:

«من سعادة على بن يقطين انى ذكرته فى‏الموقف‏» (12)

از سعادت على بن يقطين است كه درعرفات پيوسته به يادش بودم.

اسماعيل بن موسى مى‏گويد: ديدم كه‏عبدالصالح‏عليه السلام در صفا مى‏گفت: «الهى‏فى‏اعلى عليين، اغفر لعلي بن يقطين.» (13)

بهشت را براى على ضامن شدم

وظيفه خطيرعلى بن يقطين پيوسته‏نگرانش مى‏ساخت. او از اين كه پس از تحمل‏آن همه سختيها در دستگاه هارون، كارش به‏تباهى كشد، انديشناك بود. حضرت موسى‏بن جعفرعليه السلام بارها خيالش را آسوده كرده، بهشت را برايش ضامن شد. عبدالرحمن بن‏حجاج مى‏گويد: به امام كاظم‏عليه السلام عرض كردم:على بن يقطين مرا با نامه‏اى خدمتتان‏فرستاد تا از شما بخواهم برايش دعا كنيد.

حضرت فرمود: براى آخرتش؟

عرض كردم: آرى.

حضرت موسى‏بن جعفرعليه السلام دست‏برسينه‏اش نهاد و فرمود: بهشت را براى على‏بن يقطين ضامن شدم و هرگز آتش با بدنش‏تماس نخواهد گرفت. (14)

در برخى از روايات، حضرت شهادت‏مى‏دهد كه على اهل بهشت است. عبدالله بن‏يحيى كاهلى مى‏گويد: خدمت ابوابراهيم(حضرت موسى بن جعفرعليه السلام) بودم كه على‏بن يقطين سوى ما آمد. حضرت به ياران‏نگريست و فرمود: هركه دوست دارد يكى ازياران پيامبر را ببيند، به آن كه اكنون سوى مامى‏آيد، بنگرد.

يكى از حاضران عرض كرد: پس او اهل‏بهشت است؟!

حضرت فرمود: آرى، من شهادت مى‏دهم اواهل بهشت است.

از خدا خواستم كه على را به من ببخشد.

همچنين بكر بن محمد اشعرى ازحضرت‏موسى بن جعفرعليه السلام نقل مى‏كند كه حضرت‏فرمود: من ديشب از خداوند خواستم على بن‏يقطين را به من ببخشد. پس خداى او را به‏من بخشيد. على بن يقطين مال و ثروت ودوستى‏اش را در راه ما بخشيد، از اين رو براى‏چنين پاداشى شايستگى دارد. (15)

حضرت امام رضاعليه السلام - سالها پس از رحلت‏على - در باره‏اش فرمود: همانا على بن يقطين‏از دنيا رفت، در حالى كه صاحبش (امام موسى‏بن جعفرعليه السلام) از او راضى بود. (16)

ويژگيهاى اخلاقى

زندگى على بن يقطين و برخوردبزرگوارانه‏اش با مسايل اجتماعى براى‏مسلمانان، به ويژه مسؤولان عالى رتبه‏ممالك اسلامى، درس‏آموز است. وى دردستگاه خلافت‏بنى‏عباس بود، اما هرگزرابطه‏اش را با حضرت موسى بن‏جعفرعليه السلام‏قطع نكرد. هرچند وزارت داشت، در برابرمردم، به ويژه شيعيان، فروتن بود وچنانچه‏فرمان امام نبود، هرگز در آن مقام باقى‏نمى‏ماند. بخشى از خصايص اخلاقى اوعبارت است از:

1 - تقوا

على بن يقطين در شمار پيروان راستين‏حضرت موسى بن جعفرعليه السلام جاى داشت. اونه تنها تحت تاثير دستگاه ستم پيشه‏عباسيان قرار نگرفت، بلكه گاه حتى به سبب‏كوتاهى‏اش درباره يكى از شيعيان، منقلب‏مى‏شد و در پى كسب خشنودى وى برمى‏آمد.

روزى ابراهيم جمال - كه يكى از شيعيان‏بود.- خواست‏حضور على بن يقطين رسد. اوساربان بود و على بن يقطين - به سبب‏مشكلاتى كه داشت.- به وى اجازه ورود نداد.اتفاقا در همان سال، على بن يقطين به حج‏مشرف شد. در مدينه وقتى خواست‏خدمت‏حضرت موسى به جعفرعليه السلام شرفياب شود،حضرت او را نپذيرفت.

روز بعد حضرت را در خيابان ملاقات كرد وعرضه داشت: سيد و مولاى من! چه تقصيركرده‏ام كه مرا نپذيرفتيد؟

حضرت فرمود: بدان سبب كه برادرت‏ابراهيم را راه ندادى. حق تعالى از پذيرش‏سعى‏ات خوددارى فرمود، مگر آن كه ابراهيم‏عذرت را بپذيرد.

على گفت: اى سيد من! در اين وقت،ابراهيم را كجا بيابم؟ من در مدينه‏ام و او دركوفه.

حضرت فرمود: شبانگاه تنها بى آنكه‏اصحاب و غلامانت دريابند، به بقيع برو، درآنجا شترى زين كرده خواهى ديد. برشترنشين و به كوفه برو.

على بن يقطين به فرمان امام عمل كرد وشبانه به بقيع رفت. برهمان شتر نشست و درزمانى كوتاه خود را در كوفه كنار خانه ابراهيم‏جمال يافت. شتر را خواباند و در را كوبيد.

ابراهيم پرسيد: كيست؟

گفت: على بن يقطين.

ابراهيم گفت: على بن يقطين در خانه من‏چه مى‏كند؟!

گفت: برون‏آ كه امرى بزرگ مرا فرا گرفته‏است.

آنگاه او را سوگند داد تا اجازه ورود دهد.چون داخل شد، گفت: اى ابراهيم! آقا و مولاكردارم را نمى‏پذيرد مگر آنكه تو از من‏درگذرى.

گفت: غفرالله لك; خداى تو را ببخشد.

پس على بن يقطين چهره برخاك نهاد وابراهيم را سوگند داد پاى برگونه‏اش بگذارد.ابراهيم خوددارى ورزيد; ولى على‏برخواسته‏اش پاى فشرد. ابراهيم پاى برچهره على گذاشت. وقتى گونه على زير پاى‏ابراهيم بود، على مى‏گفت: اللهم اشهد; خدايا،تو شاهد باش.

پس برون آمد; سوار شد; همان شب به‏مدينه بازگشت و شتر را كنار خانه حضرت موسى بن جعفرعليه السلام خوابانيد. آنگاه حضرت‏به وى اجازه ورود داد. (17)

خدمات ارزنده على بن يقطين

على بن يقطين در طول وزارتش، به رغم‏آن كه به شدت زير نظر بود، خدمات‏ارزشمندى براى شيعيان،به ويژه كسانى كه امام موسى بن جعفرعليه السلام‏سفارش آنها را مى‏فرمود، انجام مى‏داد; براى‏مثال مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:

1 - فرستادن صدهانفر به حج

شايد در تاريخ اسلام سابقه نداشته باشدكه شخصى، آن هم در پست وزارت، چنين‏همتى داشته باشد كه همه ساله صدهانفر رابه هزينه شخصى خود به حج‏بيت الله الحرام‏اعزام كند.

محمدبن عيسى مى‏گويد: حسن بن على‏حدس زده است كه در سالى از سالها سيصد ياصدوپنجاه تن از طرف على بن يقطين تلبيه‏گفتند. على بن يقطين همه ساله به هريك ازآنها بيست هزار درهم، ده هزاردرهم ياهزاردرهم براى به جاى آوردن مناسك حج‏مى‏پرداخت. كاهلى و عبدالرحمان بن حجاج‏در شمار اين افراد بودند. (18)

2 - تامين هزينه زندگى برخى از شيعيان

دومين خدمت ارزشمند اين وزير مخلص،تامين هزينه زندگى بسيارى از ضعفاى شيعه‏بود. او ماهانه يا سالانه پولهاى زيادى را صرف‏اين خانواده‏ها مى‏كرد; البته برخى ازخانواده‏ها را به دستور امام موسى كاظم‏عليه السلام‏تحت‏حمايت‏خود قرار مى‏داد; براى مثال‏امام به وى فرمود: هزينه زندگى كاهلى راء;ءتامين كن و من بهشت را برايت ضامن‏مى‏شوم.

على اين پيشنهاد را قبول كرد و پيوسته‏طعام و پول و ساير نفقات ماهانه براى آنهامى‏فرستاد. او چندان به كاهلى نعمت عطامى‏كرد كه علاوه بر خانواده‏اش فاميلهاى دور ونزديكش نيز بهره‏مند مى‏شدند. (19)

3 - تامين مهريه برخى از فرزندان امام‏كاظم‏عليه السلام

از خدمات ارزنده على بن يقطين تامين‏مهريه برخى از فرزندان امام كاظم‏عليه السلام بود. اواين كار را به دستور امام موسى كاظم‏عليه السلام‏انجام مى‏داد.

براساس روايات، حضرت سه يا چهارفرزندش، از جمله ابوالحسن ثانى، را تزويج‏كرد و به على بن يقطين نوشت: مهر اين چندفرزند را به تو واگذار كردم كه بپردازى. (20)

4 - فرستادن اموال براى امام كاظم‏عليه السلام

از ديگر خدمات على بن يقطين، فرستادن‏اموال كلان براى حضرت موسى بن جعفرعليه السلام‏بود. علامه سيد مهدى خرسان، از شرح‏مشيخه فقيه چنين نقل كرده است:

«وانه كان يحمل الى الامام الكاظم‏عليه السلام‏اموالا طائله فربما حمل مائه الف الى‏ثلاثمائه الف.»

على بن يقطين اموال بسيارى خدمت‏موسى بن جعفرعليه السلام مى‏فرستاد كه گاه به‏صدهزار تا سيصدهزار مى‏رسيد. (21)

شيخ كشى از اسماعيل بن سلام و فلان بن‏حميد روايت كرده كه گفتند: على بن يقطين‏گفت: دوشتر تندرو خريدارى كنيد، از بيراهه‏به مدينه برويد و اين اموال و كاغذها را به‏ابوالحسن موسى بن جعفرعليه السلام برسانيد. مباداكسى از اين امر آگاه شود.

ما به كوفه آمديم، دوشتر قوى تهيه كرديم،توشه برداشتيم و از بيراهه سمت مدينه‏رفتيم تا به بطن الرمه رسيديم. در آنجا براى‏استراحت از شتران فرود آمده، آنها را بستيم‏و نشستيم غذا بخوريم. ناگاه سوارى در حالى‏كه خدمتكارى همراهش بود، از دورنمايانشد، وقتى نزديك شد، دريافتيم‏حضرت موسى بن جعفرعليه السلام است. از جاى‏برخاستيم، سلام گفتيم و كاغذها و اموال را به‏وى سپرديم.

حضرت نامه‏هايى از آستين خود بيرون‏آورد، به ما داد و فرمود: اين جواب كاغذهاى‏شمااست.

عرض كرديم: توشه ما به آخر رسيده، اگراجازه فرماييد، داخل مدينه شويم، حضرت‏رسول الله‏صلى الله عليه وآله را زيارت كنيم و توشه‏برگيريم.

حضرت فرمود: توشه‏اى كه داريد، بياوريد.توشه را به امام داديم. حضرت آن را به دست‏خود گردانيد و فرمود: اين توشه شما را تا كوفه‏مى‏رساند; و اما رسول الله‏صلى الله عليه وآله را شما ديديد.به درستى كه من نماز صبح را با وى گزاردم ومى‏خواهم نماز ظهر را هم با وى به جاى آورم.برگرديد; به امان خدا. (22)

حضرت حتى اجازه ورود به مدينه به آنهانداد تا راز على بن يقطين فاش نگردد.

علامه مجلسى مى‏نويسد: روزى هارون‏الرشيد جامه قيمتى بسيار نفيسى به على بن‏يقطين هديه كرد. پس از چند روز، على آن‏جامه را با مال بسيار خدمت‏حضرت‏كاظم‏عليه السلام فرستاد. امام همه را پذيرفت، جامه‏را پس فرستاد و فرمود: اين جامه را نيك‏محافظت كن كه به آن نيازمند خواهى شد. (23)

5 - جذب ماليات و استرداد پنهانى

از ديگر خدمات باارزش اين وزير لايق،تلاش براى حفظ شيعيان و اموال آنها بود. اوحتى در ظاهر از شيعيان ماليات مى‏ستاند وپنهانى به آنها باز مى‏گرداند. كلينى از على بن‏يقطين چنين نقل مى‏كند: به ابوالحسن‏عليه السلام عرض‏كردم: درباره قبول مناصب از اينان چه مى‏گويى؟

حضرت فرمود: اگر چاره‏اى جز اين ندارى،از اموال شيعيان بپرهيز.

ابراهيم بن محمود مى‏گويد: على بن‏يقطين به من خبرداد كه ماليات را از شيعه‏دريافت مى‏كرد اما به طور پنهانى به آنان بازمى‏گرداند. (24)

3 - فرار از وزارت

سومين ويژگى على بن يقطين آن بود كه‏هميشه از وزارت اظهار دلتنگى مى‏كرد. او درنامه‏اى به حضرت امام موسى كاظم‏عليه السلام‏چنين نوشت: «ان قلبى يضيق مما انا عليه‏من عمل السلطان فان اذنت لي جعلني الله‏فداك هربت منه‏»سينه‏ام از آنچه كه در آنم (پست وزارت)سنگينى مى‏كند; فدايت گردم اگر اجازه دهى‏از آن فرار كنم. امام در پاسخ نوشت: «لا اذن‏لك بالخروج من عملهم و اتق الله‏» (25) اجازه نمى‏دهم، از خدا بترس و مسؤوليت‏خود را رها مكن.

وقتى حضرت موسى بن جعفرعليه السلام واردبغداد شد، على بن يقطين بارديگر از حضرت‏تقاضا كرد از كار وزارت كناره‏گيرى كند; زيرا ازمعاشرت با هارون و اطرافيانش به تنگ آمده‏بود. حضرت بارديگر على بن يقطين را ازكناره‏گيرى بازداشت و فرمود: «ياعلى ان لله‏تعالى اولياء مع اولياءالظلمة ليدفع بهم عن‏اوليائه و انت منهم يا على.» (26)

خداوند در كنار اولياى ستمگران اوليايى‏دارد تا به وسيله آنها ستم و آزار را از اولياى‏خود دفع كند و تو از آنها هستى، اى على.

علامه مجلسى از كتاب «حقوق مؤمنين‏»چنين نقل مى‏كند: على بن يقطين از حضرت‏موسى بن جعفرعليه السلام تقاضا كرد از پست وزارت‏كناره‏گيرى كند. امام اجازه نداد و فرمود:چنين نكن، بودن تو مايه انس مااست و براى‏برادرانت عزت است. به اميد اين كه خداوند به‏وسيله تو شكستى را جبران و آتش فتنه‏مخالفان را خاموش سازد. اى على! كفاره همكارى‏شما با اينان احسان به برادرانت است.

اى على بن يقطين، يك چيز را برايم ضامن‏شو، من سه چيز را برايت ضمانت مى‏كنم.ضمانت كن به هركه از دوستان ما مى‏رسى،نيازش را برطرف كرده، اكرامش كنى; من‏ضمانت مى‏كنم هرگز سقف زندان برتو سايه‏نيفكند، تيزى شمشير به تو نرسد و هرگز فقرو بيچارگى به خانه‏ات راه نيابد. اى على! هركه‏مؤمنى را خرسند كند، ابتدا خدا و سپس‏پيامبر و آلش را خشنود ساخته است... (27)

فتنه جويى عليه على بن يقطين و حمايت‏پنهانى امام‏عليه السلام

دشمنان لحظه‏اى از فتنه گرى عليه على‏بن يقطين دست‏برنمى‏داشتند و تلاش‏مى‏كردند او را از چشم هارون انداخته، ازپست وزارت حذفش كنند و به زندگى‏اش‏خاتمه دهند. بدين جهت، بارها و بارها از وى‏بدگويى كردند و آتش خشم هارون را عليه اوبرافروختند; موارد زير دو نمونه از اين‏بدگويى‏ها را مى‏نماياند:

1 - روزى يكى از غلامان - كه على بن‏يقطين او را از خود رانده بود.- نزد هارون رفت‏و چنان گزارش داد كه على بن يقطين پيروموسى بن جعفرعليه السلام است و خمس اموالش راهمراه جامه‏اى قيمتى - كه خليفه به او هديه‏كرده بود.- در فلان روز نزد موسى بن جعفرفرستاده است. هارون سخت‏برآشفت و گفت:اگر راست‏باشد، او را خواهم كشت.

در همان حال، دستور داد على را احضاركنند. همين كه على بن يقطين حاضر شد،گفت: جامه‏اى كه به تو دادم، چه كردى؟

گفت: اميرمؤمنان، همچنان نزد من‏محفوظ است، آن را خوشبو ساخته، در پارچه‏مخصوصى پيچيده‏ام و هر روز و شب بدان‏نگريسته، به عنوان تبرك مى‏بوسم و به جاى‏خود باز مى‏گردانم.

هارون گفت: اكنون آن را حاضر كن.

على بن يقطين يكى از خدمتكاران راطلبيد، كليد صندوق را به او داد و گفت: به‏فلان اتاق برو و جامه را بياور.

اندكى بعد، خدمتكار جامه را با مهرى كه برآن بود، نزد هارون آورد. هارون دستور دادمهر را بشكنند. همين كه نگاهش به جامه‏افتاد، آن را شناخت ; خشمش فرو نشست وبه على بن يقطين گفت: جامه را به جاى خودبازگردان و به خانه‏ات برگرد كه ديگر سخن‏هيچ كس را در باره تو نخواهم پذيرفت. (28)

ابراهيم بن حسن بن راشد مطلب را از على‏بن يقطين چنين نقل كرده است: كنار هارون‏الرشيد ايستاده بودم كه هدايايى از طرف‏پادشاه روم رسيد. در ميان آنها جامه‏اى ازديباج سياه بود كه با تارهايى از طلا بافته شده‏بود. هارون - كه ديد من سخت‏شيفته آن‏شده‏ام.- جامه را به من هديه كرد. آن جامه رابراى حضرت موسى بن جعفرعليه السلام فرستادم.نه ماه پس از آن ماجرا روزى از نزد هارون به‏خانه آمدم، خدمتگزارى كه به رسم هميشه‏لباسهايم را موقع ورود از برم مى‏گرفت، ازجاى برخاست، پارچه‏اى را همراه نامه‏اى كه‏هنوز مهرش خشك نشده بود، به دستم داد وگفت: اكنون مردى رسيد و اينها را آورد.

چون نامه را گشودم، ديدم از طرف مولايم‏ابوابراهيم، حضرت موسى بن جعفرعليه السلام‏است. برايم نوشته بود: اى على! وقت آن‏رسيده كه به اين جامه نياز پيدا كنى، آن رابرايت فرستادم.

گوشه دستمال را كنار زدم، چشمم به‏همان پارچه كه هارون به من داده بود، افتاد.در همان حال، پيشكار هارون بدون اجازه‏وارد شد و گفت: اميرمؤمنان را اجابت كن.

گفتم: چه شده است؟

گفت: نمى‏دانم. شتابان نزد هارون رفتم،عمربن بزيع در مقابلش ايستاده بود. هارون -كه سخت عصبانى و بى قرار به نظر مى‏رسيد.- گفت:جامه‏اى كه به تو هديه كردم را چه كردى؟

عرض كردم: هداياى اميرمؤمنان برمن‏بسيار است، كدام هديه؟

هارون گفت: جامه ديباج سياه و طلايى‏رومى.

عرض كردم: آن را كنار گذارده‏ام كه گاه چندركعت نماز در آن بگذارم و اكنون كه از خدمت‏شمابرگشته بودم، آن را آماده كرده بودم تا بپوشم.

هارون به عمربن بزيع نگريست و گفت: بگوهمين حالا آن را نزد من بياورند.

پس خدمتگزار خود را فرستاد تا آن جامه‏را حاضر كند. وقتى هارون چشمش به جامه‏افتاد، به عمر گفت: بعد از اين ماجرا، ديگرسزاوار نيست چيزى عليه على بن يقطين‏برايم گزارش كنى.

پس دستور داد پنجاه هزار درهم همراه‏همان جامه به خانه‏ام ببرند.

آن كه پشت‏سرم بدگويى كرده بود، عموزاده‏ام بود كه خداوند رويش را سياه گردانيد ودروغش را آشكار ساخت. (29)

2 - روزى بدخواهان به هارون گفتند: على‏بن يقطين رافضى است. هارون به بعضى ازخواص خود گفت: درباره على سخن فراوان‏گفته شده، حتى به او تهمت مخالفت‏با ما وتمايل به رافضه زده‏اند، در حالى كه هيچ‏كوتاهى از او مشاهده نمى‏كنم... اكنون دوست‏دارم اين راز به گونه‏اى برايم روشن شود كه‏حتى خودش نيز درنيابد.

به او گفتند: اميرمؤمنان، گروه رافضه درنحوه وضوگرفتن با ديگران فرق دارند وشستن دوپا را لازم نمى‏دانند.

پس او را به گونه‏اى كه در نيابد، بيازما.

گفت: خوب گفتيد.

مدتى بعد، روزى على را به بهانه كارى درخانه نگه داشت تا ظهر شد.

هارون خود را پشت ديوارى پنهان ساخت‏تا وضوى على را مشاهده كند. على آب طلبيد،ابتدا سه بار مضمضه كرد. پس سه باراستنشاق انجام داد. آنگاه سه بار چهره شست‏و آب را به لابلاى موهاى صورت رساند. بعدسه بار بردستها آب ريخته آن را به آرنج‏رساند. در پايان سرو دو گوش خود را مسح كردو پاى خود را سه بار شستشوداد.

هارون - كه نظاره گر تمام حركات على بود.-كاسه صبرش لبريز شد، فرياد زد: اى على!دروغ گفت هركس خيال كرد تو از رافضه‏هستى. (30)

اين روش وضو را امام به على آموخته بود.محمدبن فضل مى‏گويد: بين اصحاب مادرباره مسح دو پا در وضو اختلاف شد كه آيا ازسرانگشتان تا بلندى پا است‏يا به عكس. على‏بن يقطين در نامه‏اى به حضرت موسى بن‏جعفرعليه السلام چنين نوشت: مى‏خواهم به خطمبارك خود مرا آگاه سازيد چگونه وضوبگيرم؟

امام‏عليه السلام نوشت‏به آنچه دستور مى‏دهيم‏عمل كن و هيچ تغييرى در آن نده. چهره راسه بار بشوى. دستها را از سرانگشتان تا مرفق‏سه بار بشوى و تمام سر را مسح كن. همچنين‏ظاهر دو گوش را مسح كن و پاهارا تا ساق‏بشوى.

چون نامه حضرت به على رسيد، تعجب‏كرد و چنان انديشيد كه اين روش وضوگرفتن‏طبق مذهب اهل‏بيت نيست; اما با خود گفت:چون امام‏عليه السلام اين روش را فرموده، مخالفت‏نمى‏كنم تا راز آن آشكار گردد.

بدين جهت، از آن پس هميشه طبق همان‏دستور عمل مى‏كرد تا آن كه دشمنان نزدهارون رفته، از وى بدگويى كردند و هاورن وى‏را با وضو آزمود و برعدم پيروى‏اش ازاهل‏بيت‏عليهم السلام اطمينان يافت. آنگاه على‏نوشته‏اى ديگر از امام‏عليه السلام دريافت كرد. در اين‏نامه آمده بود: از هم اكنون چنان كه به تودستور مى‏دهم، وضو ساز. يك بار صورت خودرا به عنوان واجب و مرتبه دوم را به عنوان‏استحباب بشوى و دو دست‏خود را از مرفق‏بشوى و جلوى سر و ظاهر دوپايت را ازرطوبت وضويت مسح كن; زيرا ترسى كه برتوداشتم، از بين رفت. (31)

على بن يقطين همچنان به كار خود ادامه‏داد تا امام به زندان هارون افتاد. در روزهايى‏كه آن حضرت در زندان هارون به سر مى‏برد،يعنى در سال 180 هجرى، على بن يقطين دربغداد دار فانى را وداع گفت. (32)

و محمدامين، ولى‏عهد هارون الرشيد، برجنازه‏اش نماز گذارد. (33)

1 - رجال نجاشى.

2 - اعيان الشيعه، ج 8، ص 371.

3 - منتهى الآمال، ج 1، ص 247.

4 - تنقيح المقال، ج 2، ص 315.

5 - رجال طوسى، ص 354; مجمع الرجال، ج 4، ص‏234.

6 - معجم رجال الحديث، ج 12، ص 255.

7 - همان، ص 257.

8 - همان، ص 258.

9 - فهرست، شيخ طوسى، ص 234.

10 - منتهى الآمال، ج 2، ص 247.

11 - معجم رجال الحديث، ج 12، ص 250.

12 - همان، ص 251.

13 - همان، ص 254.

14 - همان، ص 249.

15 - همان، ص 250.

16 - همان، ص 252.

17 - همان، ص 250. و عيون المعجزات، ص 100.

18 - معجم رجال الحديث، ج 12، ص 252; تنقيح‏المقال، ج 2، ص 316.

19 - منتهى الآمال، ج 2، ص 246.

20 - معجم رجال الحديث، ج 12، ص 252.

21 - شرح مشيخه فقيه، ص 47.

22 - منتهى الآمال، ج 2، ص 200 و 201; رجال كشى،ص 273; بحارالانوار، ج 48، ص 34.

23 - بحارالانوار، ج 48، ص 59; عيون المعجزات،ص 86.

24 - همان، ص 158.

25 - بحارالانوار، ج 48، ص 158.

26 - مجمع الرجال، ج 4، ص 237.

27 - منتهى الآمال، ج 2، ص 248; سفينة‏البحار، ج 2،ص 252.

28 - ارشاد مفيد، ص 274.

29 - بحارالانوار، ج 48، ص 59; عيون المعجزات،ص 99; خرايح، ج 1، ص 334.

30 - ارشاد مفيد، ص 276.

31 - اعلام الورى، ص 293.

32 - منتهى الآمال، ج 2، ص 249.

33 - فهرست، شيخ طوسى، ص 234.