مهدى سلطانى رنانى
در خانواده حضرت امام رضاعليه السلام و در محافل شيعه از حضرت امام جوادعليه السلام به عنوان "مولودى پرخير و بركت" ياد مىشود؛ چنان كه ابويحياى صنعانى مىگويد: روزى در مكه مكرّمه به حضور امام رضاعليه السلام شرفياب شدم، در آن هنگام فرزندش ابوجعفرعليه السلام را آوردند كه خردسال بود. ايشان موز را پوست كنده و به او داد و فرمود: "اين، مولودى است كه در اسلام مانند او، و براى شيعيان ما با بركتتر از او، زاده نشده است."1 شايد اين سؤال پيش آيد كه امامان قبلى براى شيعيان با بركتتر از امام جوادعليه السلام نبودهاند و آن حضرت بيشتر براى شيعيان بركت داشته است. اما بررسى موضوع، شواهد و قراين موجود نشان مىدهد كه مفهوم سخن امام رضاعليه السلام آن است كه تولد حضرت امام جوادعليه السلام در شرايطى صورت گرفته كه خير و بركت خاصّى براى شيعيان به ارمغان آورد. از سوى ديگر نيز عصر امام رضاعليه السلام مشكلات خاصّ خود را داشت و آن حضرت با مشكلاتى مواجه گرديد كه در عصر ائمه قبلى سابقه نداشت. از يك سو، پس از شهادت امام كاظمعليه السلام گروهى كه مشهور به "واقفيه" بودند، بر اساس انگيزههاى مادى، امامت امام رضاعليه السلام را انكار نموده و از سوى ديگر، آن حضرت تا حدود چهل و هفت سالگى داراى فرزند پسر نشد؛ زيرا در ظاهرْ اين حديث پيامبر كه فرمود: "امامان دوازده نفرند و نُه نفر آنان از نسل امام حسينعليه السلام خواهند بود"، با فقدان فرزند براى امام رضاعليه السلام با مشكل و پرسش مواجه مىشد و هم امامت خود آن حضرت و هم تداوم امامت بعد از ايشان را مسألهدار مىنمود. واقفيه اين موضوع را دستاويز قرار داده؛ امامت حضرت امام رضاعليه السلام را انكار مىكردند. گواه اين معنا و اظهارات، نامه اعتراضآميز "حسين بن قياماى واسطى" به امام هشتمعليه السلام و پاسخ آن حضرت به اوست.2
ابن قياما، كه از سران واقفى بود، در آن نامهْ حضرت رضاعليه السلام را متّهم به عقيمى نمود و گفت: چگونه ممكن است "امام" باشى در صورتى كه فرزند ندارى؟ امام در پاسخ وى فرمود: "از كجا مىدانى كه من داراى فرزند نخواهم شد؟ سوگند به خدا! بيش از چند روز نمىگذرد كه خداوند، پسرى به من عطا مىفرمايد كه حق را از باطل جدا مىكند."3
مسأله مخاطرهآميز ديگرى كه در اين مقطع حسّاسْ شيعيان را تهديد مىكرد، قدرت گرفتن و پيشرفت مقبوليت "مذهب معتزله" بود. مكتب اعتزال در آن زمان رواج و رونق بسيارى گرفته بود و حكومت وقت از طرفداران آن بسيار حمايت مىكرد. آنان دستورات و مطالب دينى را به عقل خويش عرضه مىنمودند و آن چه را كه عقلشان صريحاً تأييد مىكرد، مىپذيرفتند و بقيه را انكار مىكردند و چون نيل به مقام امامت امّت در سنين خردسالى با عقل ظاهر بينشان سازگار نبود و غير قابل توجيه بود، پرسشهاى دشوار و پيچيدهاى را مطرح مىكردند تا به پندار خويش، حضرت جوادعليه السلام را در ميدان "رقابت علمى" شكست دهند. البته امام جوادعليه السلام با پاسخهاى قاطع و استدلالهاى قوى خود از اين مناظرهها سربلند بيرون آمد و هرگونه ترديد در مورد امامت خويش را از بين برد و اصل امامت را تثبيت نمود و نشان داد كه برخوردارى از منصب الهى امامت در خردسالى، هيچ مشكل و مسألهاى ندارد. و قابل ذكر است كه مطابق آيات شريفه قرآنى قبل از ايشان نيز، مردانى الهى، از جمله حضرت يحيى و حضرت عيسىعليهما السلام در خردسالى، از اين نعمت و موهبت الهى برخوردار بودهاند.4-5
از ديگر مسائل مطرح در اين عصر، تهاجم عقيدتى بسيار، و نيرنگ بازىهاى دو خليفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم) با مردم بود و امام جوادعليه السلام معاصر با آن دو بود. به گواهى متون تاريخى، مأمون مكّارترين و منافقترين خليفه عباسى است كه براى كسب پيروزى نهايى و قطعى بر انديشه شيعه، بسيار كوشيد و هدف نهايى وى از تشكيل مجالس مناظره با امامان شيعه، شكست ايشان و در نهايتْ سقوط مذهب تشيّع بود. زيرا او مىخواست براى هميشه ستاره تشيّع خاموش گردد و بزرگترين مانع در برابر حاكمان غاصب و ستمگر، از ميان برداشته شود. اما در چنين عصرى، حضرت امام جوادعليه السلام قاطعانه و با اقتدار الهى تمام در برابر انحرافها، مسامحهها، توهينها و ديگر مكرهاى خلفاى باطل، ايستاد و از حقانيت دين اسلام و شيعيان دفاع كرد.6 كه در اين نوشتار نمونههايى از قاطعيت آن امام بزرگوار به عنوان بينش والاى سياسى حضرت در برابر دستگاه خلافت و ستم و تزوير آنان تبيين مىگردد.
وسوسهها و شايعات "انقطاع نسل امامت" از امام رضاعليه السلام، از ناحيه واقفيه تا آن جا پيش رفت كه به حدّ افترا رسيد و در بين برخى خويشان تنگ نظر و حسد ورز و گستاخ امام رضاعليه السلام نيز رسوخ كرد، به طورى كه آنان براى مطرح كردن انديشههاى پنهانى خويش، جز شبهه عوام فريبانه عدم شباهت پدر و فرزند از نظر رنگ چهره، چيزى نيافتند و گندمگونى صورت حضرت جوادعليه السلام را بهانه قرار دادند و گفتند: چون رنگ چهره امام جوادعليه السلام گندمگون است، فرزند امام رضاعليه السلام نيست و در ميان ما، امامى كه گندمگون باشد، وجود نداشته است. و براى اثبات اين كه او فرزند امام رضاعليه السلام است، بايد او را نزد قيافهشناسها ببريم، تا آنها بين ما و او داورى كنند.7
بدين ترتيب، با گستاخى، امام جوادعليه السلام را كه دو ساله بود، نزد قيافه شناسها بردند. آنان به محض ديدن امام جوادعليه السلام به سجده افتادند و خطاب به كسانى كه امام را آورده بودند، گفتند: واى بر شما! چگونه اين كوكب درخشان و نور منير را بر امثال ما عرضه مىكنيد؟ به خدا قسم! او از نسلى پاك و پاكيزه و از اصلاب طاهر و مطهّر است. او از ذرّيه علىّ بن ابىطالبعليه السلام و رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم است، او را ببريد و بر اين كار خود استغفار كنيد.8
در اين زمان، امام جوادعليه السلام با فصاحتى بىنظير فرمود: "و ستايش، مخصوص كسى است كه ما را از نور خودش و با دست خودش خلق كرد و از ميان خلقش ما را برگزيد و امين خود قرار داد. اى مردم! من، محمد فرزند رضا و او فرزند كاظم و او فرزند صادق و او فرزند باقر و او فرزند زين العابدين و او فرزند حسين شهيد و او فرزند على بن ابىطالبعليهم السلام است. من، پسر فاطمهعليها السلام و محمدصلى الله عليه وآله وسلم هستم. آيا در نسب امثال من شك كرده، بر من و پدرم افترا مىبنديد و مرا به قيافه شناسان عرضه مىكنيد؟ به خدا قسم! من، هم نسب شما و هم نسب قيافه شناسان را از خود شما و اينان بهتر مىدانم. من ظاهر و باطن همه را مىدانم و نيز مىدانم چه آيندهاى در انتظار شما و آنهاست. اين علمى است كه از خداوند قبل از خلقت آسمان و زمين به ما رسيده است.
وقتى اين خبر به امام رضاعليه السلام رسيد، فرمود: مانند اين قضيه در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم تكرار گرديد. وقتى ماريه قبطيه، "ابراهيم" را به دنيا آورد، عدهاى به او تهمت زدند و گفتند: اين پسر به رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شبيه نيست.
در نهايتْ پيامبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم حضرت علىعليه السلام را مأمور كرد كه قضيه را پىگيرى نمايد و فتنه سازان را رسوا كند... حضرت علىعليه السلام چنين نمود و خطاب به آنان فرمود: "خدا، شما را نيامرزد". در هنگام تقاضاى آنها از پيامبر، جهت بخشش و استغفار، خداوند اين آيه را نازل فرمود: "و أن تستغفر لهم سبعين مرّة فلن يغفر اللّهُ لهم"9؛
آنگاه امام رضاعليه السلام پس از تبيين اين ماجرا، ادامه سخن داد و فرمود: "سپاس خداى را كه در من و پسرم اسوهاى مانند پيامبر و پسرش قرار داد".10
مأمون مجلسى ترتيب داد و از مطرب و آوازخوانى به نام "مخارق" دعوت كرد تا با آوازخوانى و نواختن خود، امام را بيازارد. مخارق به مأمون گفت: اگر ابوجعفر كمترين علاقهاى به امور دنيوى داشته باشد مقصود تو را تأمين مىكنم. پس در برابر امام جوادعليه السلام نشست و با صداى بلند شروع به نواختن عود و آوازخوانى كرد. امام به او و اطرافيانش هيچ التفاتى نشان نداد. بعد از مدتى سكوت سر برداشت و به مخارق فرمود: "از خدا بترس اى ريش دراز!" در اين لحظه، ناگهان عود و بربط از دست وى افتاد و دستش فلج شد. وقتى مأمون از سبب فلج شدن دست او پرسيد: گفت: زمانى كه ابوجعفرعليه السلام فرياد كشيد، چنان هراسان شدم كه هرگز به حالت عادى باز نمىگردم.11
نقل شده است: پس از آن كه مأمون دخترش را به امام جوادعليه السلام تزويج كرد، در مجلسى كه مأمون و بسيارى ديگر از جمله فقهاى دربارى مانند "يحيى بن اكثم" حضور داشتند؛ يحيى به امام جوادعليه السلام گفت: روايت شده كه جبرئيل حضور پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم رسيد و گفت: يا محمد! خدا به شما سلام مىرساند و مىگويد: من از ابوبكر راضىام؛ از او بپرس كه آيا او هم از من راضى است؟12
امامعليه السلام فرمود: كسى كه اين خبر را نقل مىكند، بايد خبر ديگرى را كه پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم در حجةالوداع بيان كرد، از نظر دور ندارد. پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم فرمود: "كسانى كه بر من دروغ مىبندند، بسيار شدهاند و بعد از من نيز بسيار خواهند بود. هركس به عمد بر من دروغ بندد، جايگاهش در آتش خواهد بود. پس، چون حديثى از من براى شما نقل شد، آن را به كتاب خدا و سنّت من عرضه كنيد، آنچه با كتاب خدا و سنّت من موافق بود، بگيريد و آنچه مخالف با كتاب خدا و سنّت بود، رها كنيد." روايت مذكور با كتاب خدا سازگارى ندارد؛ زيرا خدا فرموده: "ما انسان را آفريديم و مىدانيم در دلش چه مىگذرد و ما از رگ گردن به او نزديك تريم."13
آيا خشنودى و ناخشنودى ابوبكر بر خدا پوشيده بود تا آن را از پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم بپرسد؟
يحيى روايات ديگرى مطرح كرد كه امام جوادعليه السلام به هريك جداگانه پاسخ داد.14
يكى از خطراتى كه هميشه بزرگان و رهبران يك مذهب يا كشور را تهديد مىكند، وجود اطرافيان ناصالح است كه به خاطر اغراض انحرافى، مادى يا اعتقادى، پيرامون بزرگان را گرفته و بين آنان و مردم فاصله ايجاد مىكنند و معمولاً راههاى ارتباطى آنان را با مردم قطع مىنمايند. اگر بزرگان مواظب اين گونه افراد نباشند، چه بسا زيانهاى جبران ناپذيرى آنان را تهديد نموده و مشكلات بسيارى به بار مىآورد. در زمان امام جوادعليه السلام نيز اين گونه افراد با سوء استفاده از كمى سنّ امام، به خيال خود فكر مىكردند كه مىتوانند بر امور امام مسلّط شوند و هر طور كه خواستند، عمل كنند. امامعليه السلام اين خطر را احساس كرد و بىهيچ اغماضى آنان را طرد نمود. ابوعمر، جعفر بن وافد و هاشم بن ابىهاشم در زمره اين افراد جاى داشتند. امام جوادعليه السلام درباره آنان فرمود: "خداوند آنان را لعنت كند؛ زيرا به اسم ما از مردم اخاذى مىكنند و ما را وسيله دنياى خود قرار دادهاند."15
امام جوادعليه السلام با تمامى محدوديتهاى موجود از سوى دستگاه خلافت، از طريق نصب وكلا و نمايندگان، ارتباط خود را با شيعيان حفظ مىكرد. در سراسر قلمرو حكومت دو خليفه ملعون عباسى (مأمون و معتصم)، حضرت كارگزارانى را اعزام مىكرد و با فعاليّتهاى سياسى گسترده از تجزبه نيروهاى شيعه جلوگيرى مىنمود. از جمله: امام جوادعليه السلام به وكلاى خود اجازه مىداد كه به درون دستگاه خلافت، نفوذ كرده و مناصب حسّاس حكومتى را در دست بگيرند. برخى از كارگزاران حضرت نيز به عنوان حاكم شهرها منصوب شده بودند و همه امور را با دقّت تحت نظر داشتند.16
على بن مهزيار، وكيل و نماينده امام جوادعليه السلام، مىگويد:
در سال 220 ق. از نظر اقتصادى فشار زيادى به شيعيان وارد گرديد و حكومتْ اموال بسيارى از آنان را به عنوان ماليات مصادره كرد. در آن سال نامهاى به امام نوشتم و اين مشكلات را بيان كردم. امام در جواب فرمود: "چون سلطان به شما ستم كرده است و شيعيان تحت فشار قرار دادند، امسال من خمس را فقط در طلا و نقرهاى كه سال بر آن گذشته است، واجب كردم. ديگر وسايل زندگى مانند: حيوانات، ظروف، سود ساليانه، باغها و كالاها خمس ندارد. اين تخفيف از ناحيه من به شيعيان است تا فشار دستگاه حاكمْ آنان را مستأصل نكند."17
خطر "انحراف فكرى" هميشه تهديد كننده جوامع است، به ويژه اگر در مسائل اعتقادى باشد. به همين جهت، پيامبراكرمصلى الله عليه وآله وسلم هنگام رحلت، ميزان و ملاك عقيده صحيح را معرّفى فرمود و "كتاب و عترت" را ملاك مصونيت از انحراف شمرد. اما متأسفانه در بين مسلمانان و شيعيان هميشه عدهاى، گرفتار افراط و دستهاى، درگير تفريط بوده و هستند. "محمد بن سنان" از جمله كسانى است كه در محبّت اهلبيتعليهم السلام زياده روى مىكرد. بدين جهت برخى از علماى رجال، او را به "غلوّ" متّهم مىكنند. او مىگويد:
روزى محضر امام جوادعليه السلام نشسته بودم و مسائلى از جمله اختلافات شيعيان را مطرح مىكردم. امام فرمود: "اى محمد! خداوند قبل از هر چيز، نور محمد و على و فاطمهعليهم السلام را خلق كرد؛ سپس اشياء و موجودات ديگر را آفريده، طاعت اهلبيتعليهم السلام را بر آنان واجب كرد و امور آنها را در اختيار اهلبيتعليهم السلام قرار داد. بنابراين، فقط آنان حق دارند چيزى را، حلال و چيزى را، حرام كنند و حلال و حرام ايشان نيز به اذن و اراده خداوند است. اى محمد! "دين" همين است؛ كسانى كه جلوتر بروند (افراط نمايند)، انحراف و كج رفتهاند و كسانى كه عقب بمانند (تفريط كنند)، پايمال و ضايع خواهند شد. تنها راه نجات، همراهى اهلبيتعليهم السلام است و تو نيز بايد همين راه را طى كنى".18
"نماز جماعت" يكى از ميدانهاى بزرگ نمايش قدرت و اتحاد مسلمانان است كه بر اقامه آن تأكيد فراوان گرديده است. در نماز جماعت، يكى از مسائل مهم و مورد توجه، "شرايط امام جماعت" است و يكى از آن شرايط، سالم بودن وى از لحاظ فكرى، عقيدتى و بينش سياسى مىباشد. امام جوادعليه السلام در اين زمينه، خطاب به شيعيان فرمود:
بر كسى كه در مورد خداوند قايل به تجسيم است و اعتقاداتش درست نيست، زكات ندهيد"؛ "پشت سرش نماز نخوانيد. و نيز فرمود: پشت سر كسى كه به دينش اطمينان نداريد و نيز درباره ولايت و دوستى او با ما مشكوك هستيد، نماز نخوانيد".19
1. فروع كافى، كلينى، الطبعة الثانية، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1362 ش، ج 6، ص 361؛ كشف الغمه، على بن عيسى اربلى، ج 3، ص 143. 2. الارشاد، شيخ مفيد، قم، مكتبة بصيرتى، ص 318. 3. اعلام الورى، طبرسى، ص 346. 4. به عنوان نمونه، ر.ك: قرآن كريم، سوره مريم، آيات 12 و 30 - 32. 5. براى مطالعه بيشتر، ر.ك: اصول كافى، ج 1، ص 382 - 380 (باب حالات الائمة فىالسّن). 6. در مورد دفاعيات امام جواد(ع) و مناظرات حضرتش، ر.ك: بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، ج 50، ص 77 - 74؛ الامام الجواد من المهد الىاللحد، سيد كاظم قزوينى، چاپ مؤسسة البلاغ، ص 172 - 168؛ اثبات الوصيّة، مسعودى، الطبعة الرابعة، نجف، المطبعة الحيدريه، 1374 ق، ص 215 - 213؛ نگاهى به زندگانى سياسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ترجمه سيد محمد حسينى، ص 30 - 26. 7. ر.ك: نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد(ع)، سيد عبدالرزاق مقرّم، ترجمه دكتر پرويز لولاور، مشهد، 1370 ش، ص 36 و 35، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى. 8. همان، ص 36؛ اصول كافى، ج 1، ص 322. 9. توبه / 80. 10. مناقب آل أبىطالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 387؛ دلائل الامامة، محمد بن جرير طبرى، ص 204 - 201. 11. اصول كافى، ج 1، ص 493. 12. قابل توجه اين كه: علامه امينى در جلد پنجم الغدير، اين حديث را دروغ و از احاديث مجعول محمد بن بانشاذ دانسته است. 13. ولقد خلقناالانسان و نعلمُ ما توسوس به نفسه و نحن أقرب اليه من حبل الوريد (ق / 16). 14. جهت نمونههاى تفصيلى و مطالعه كامل اين موضوع، مىتوانيد به كتب ذيل رجوع كنيد: بحارالانوار، ج 50، ص 84 - 80؛ الغدير، ج 5، ص 315 - 316؛ نگاهى گذرا بر زندگانى امام جواد(ع)، ص 100 - 98؛ سيره پيشوايان، مهدى پيشوايى، ص 555 - 551. 15. رجال كشى، ص 549. 16. تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، دكتر حسين جاسم، ترجمه دكتر سيد محمدتقى آيت اللهى، اول، اميركبير، 1367 ش، ص 79 و 78. 17. استبصار، ج 4، ص 60. 18. اصول كافى، ج 1، ص 441. 19. موسوعة الامام الجواد(ع)، ج 1، ص 506 و ج 2، ص 39.