اسماعيل محمدي
مؤلف: ناشناخته
مصحح: محمدى
كتابخانه آستانه مقدسه حضرت معصومه عليهاالسلام ـشماره: 688
لايتحرّك ذرّة الاّ باذن الله تعالى
در بيان فضيلت حبيب ربّ العالمين ـ صلّى اللّه عليه و آله ـ اگرچه در هر ملل و مذاهب، فضايل آن برگزيده خداوند متعال مبيّن و هويداست؛ چنان كه كتابهاى سماوى تماماً شاهد و براهين بر اين مطلب است كه اشرفيّت و افضليت آن مهر سپهر نبوّت و رسالت شأن لا يعدّ و لا يحصى است بلكه تمام آفرينش از فضل او آفريده و هويداست. الّذى قال اللّه تعالى فى حقّه: «لولاك لما خلقت الافلاك والافضال»1 است. لهذا فضايل حضرتش را از براى هر عارف و عامى دانستن و فهميدن، از اصل ايمان است؛ لاكن از براى هر كسى رسيله و وسيله آن نخواهد بود كه كتابى به دست بيارند يا افواهاً از عالمى و عارفى تحصيل نمايند. بنابراين، بعضى از فضايل كه نزديك به فهم عوام است، در اين صفحه مىنگارد تا آن كه عامى امت و مستضعفين ملت هم بىنصيب نباشد.
آن است كه آن حضرت، اول آفرينش است.
آن كه خداوند جلّ شأنه از انبياء عليهم السلام عهد گرفت كه چون زمان او را يابند [پيروى] او كنند؛ كما قال اللّه «و اذ اخذ اللّه ميثاق النبيّين»2
خداوند هر پيغمبرى را به نام خطاب فرموده چنان كه مىفرمايد: يا آدم اسكن...3 و يا نوح اهبط...4 و يا ابراهيم اعرض...5 و يا موسى انّى اصطفيتك...6 و يا داود انّا...7 و يا زكريّا انّا...8 و يا يحيى خذالكتاب...9 و يا عيسى بن مريم اذكر...10 و حضرت محمد را به اسم خطاب نفرمودند از براى تعظيم به القاب خطاب فرموده است. مانند: «يا ايّها النّبى...»11 «و يا ايّها الرسول»12، «و خاتم النّبيّين...»13.
امم سالفه را روا بود كه پيغمبر خود را به نام خطاب كنند و «محمد» را جايز نباشد چنان كه مىفرمايد: «لا تجعلوا دعآء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً»14 زيرا كه در اول، يا محمد يا ابوالقاسم مىگفتند. بعد از اين آيه مباركه، يا رسول اللّه يا نبىّ اللّه خطاب مىكردند.
خداوند تبارك و تعالى به بلد آن رسول معظّم سوگند ياد كرده است و مىفرمايد: «لا اقسم بهذا البلد و انت حلّ بهذا البلد»15 و به حيات هيچ كس قسم ياد نكرده جز او؛ كه مىفرمايد: لعمرك انهم لفى شكرتهم يعمهون16 و در حق رسالت او قسم ياد فرموده «يس و القرآن الحكيم انّك لمن المرسلين»17 و در اسباب هدايت او فرموده است: «و النجم اذا هوى»18
آن حضرت را جوامع الكلم عطا فرمود، چنان كه فرمود: اعطانى جوامع الكلم(19).
هيبت او را يك ماهه راه در دل اعداء افكند.
غنايم را بر امم ما تقدم حرام [كرد] و بر امت او حلال شد.
تمام روى زمين از براى معبد و مسجد امت اوند [اويند [جايز داشت و خاك را از براى تيمم به جاى آب اجازه فرموده و امم سابقه را به غير از معبد معيّن عبادت جايز نبود.
آن كه بر تمام خلايق مبعوث شد و انبياء ماتقدّم هريك به قومى مبعوث بودند اگر چنان كه اكثر از انبياء بر انس مبعوث بودند آن حضرت بر تمام جنّ و انس مبعوث شدند.
آن كه ختم نبوت به وجود مبارك آن حضرت شد. چنان كه به نقل حديث، حضرت عيسى عليه السلام در آخر الزّمان از آسمان فرود آيد، نسخ شريعت آن حضرت را نكند متابعت نمايد در امر او.
آن كه در غزوات، ملائكه حاضر مىشدند و با دشمنان او مخاصمه مىكردند.
آن كه خداوند آن حضرت را رحمت بر عالميان ساخت چنان كه مىفرمايد: «و ما ارسلناك الاّ رحمةً للعالمين»20 اين فيض در حيات و ممات او منقطع نمىشود و در تفسير رحمةللعالمين گفتهاند: رحمة للجنّ و الانس. و قيل: لجميع الناس؛ رحمةٌ للمؤمنين بالهدايته و رحمةٌ بالمنافق للأمان من القتل و رحمةٌ للكافر بتأخير العذاب.
در زمان بعثت او شياطين از عروج به آسمان ممنوع شدند.
اسرافيل بر او نازل شده است كه بر هيچ پيغمبرى نيامد.
در شأن آن حضرت آمده: «انّا فتحنا...»21
خداوند جلّ شأنه انبياء ماتقدم را به سؤال عطيّتى مىشد و آن حضرت را بى سؤال عطاء فرمود.
نكاح زنان آن حضرت را، از بعد از آن حضرت حرام ساخت.
از قفاى خود چنان مىديد كه از پيش روى مىنگريست.
شريعت او پاينده است تا قيامت و ناسخ شريعت سابقه است.
نور خداوند تبارك و تعالى محيط آن حضرت بود چنان كه فرمود: «اللّهمّ اجعلنى نور مويّدً».
جسم مبارك او سايه نداشت و جامهاش از قوّت وجود مباركش نيز سايه نداشت.
خداوند جل شأنه او را حبيب خود ساخت.
آفرينش را تمام از هدايت تا نهايت، به جنابش عرضه داشتند تا تمام را مكشوف داشت، اين است بعضى از آن را اخبار فرمود.
آن كه در بهترين قرون انگيخته شد چنان كه مىفرمايد: «بعثت من خير قرونٍ».
وجود مباركش از شراف قبابل است مىفرمايد: «انّ اللّه اصطفى من ولد ابن ابراهيم....»22
آن كه اشراف امم است. قال الله تعالى «كنتم خير امّةٍ اخرجت للنّاس...»23
اجماع است [كه]آن حضرت، حجت قاطع است.
امت او بر ضلالت اجماع نكند چنان كه فرموده است: «لا تجمع امّتى على الضلالة.»24
آن است كه او را بر ديگر امم گواه گيرند و قبول است.
امت آن حضرت از ساير امم افزونى دارند. در محشر مىفرمايد: «انا اكثرالانبياء تبعاً يوم القيامة.»25
چهار دانك از بهشت مخصوص امت آن حضرت است. فرموده است: «انّى لا ارجو ان نكونوا ثلثى اهل الجنّة.»
از بركت وجود مباركش امت او از قحط، هلاك نشود.
بر امت او بيگانه و دشمن مسلّط نخواهد شد، انشاء اللّه. روايت از آن حضرت است كه: از خداوند خواستهام امت من به وجه عموم قحط هلاك نشوند؛ مانند امت نوح غرق نشوند؛ در ميان ايشان خلاف واقع نشود.
خداوند رحمن الرّحيم تكاليف صعب و مشكل را از امت او برداشته است.
صفوف امت او را چو ملائكه بداشت. مىفرمايد: «جعلت صفوفنا كصفوف الملائكة.».
خداوند مىفرمايد: «يا ايّها الذين آمنوا لا ترفعوا اصواتكمفوق صوت النبىّ».26 پس از نزول آيه طيّبه، آوازها را پست كردند.
بر نمازگزاران فرض است كه چون رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم او [آنان] را بخواند، جواب دهد [دهند] و اين، زيانى به نمازِ نمازگزار ندارد.
هديه از هركسى برآن حضرت حلال بود بىكراهت.
دروغ بستن بر آن حضرت مثل ساير اكاذيب نيست بلكه از افحش كباير است. چنانچه در نقل است: هر كه عمداً بر پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم دروغ زند، او كافر است...
هركس حضرتش در خواب ببيند[او را ديده است[ زيرا كه شيطان به هر صورتى كه باشد، متمثّل تواند شد و به صورت آن حضرت نتواند.
اول كسى باشد كه در محشر از قبر برخيزد و مىفرمايد: «انا اوّل من تنشقت[تنشق] غد الارض.».
رتبت عظمى شفاعت او راست چنانچه بعد از امت خود آن جناب، از ساير امم آن گاه كه از پيغمبران نا اميد شدند، پناه به وجود مبارك آن حضرت برند.
اوّل كسى كه شفاعتش مقبول افتد آن حضرت خواهد بود؛ مىفرمايد: «انا اوّل شافع و اوّل شفيع.»27
لواى حمد در قيامت مخصوص آن حضرت است؛ مىفرمايد: «لواء الحمد يومئذٍ بيدى.»28
اشرف خلايق و پيشواى ايشان است در قيامت.
تمام انبياء در سايه لواى او باشد؛ فرمايد: «آدم و من دونه تحت لوائى.» و نيز مىفرمايد: «انّا اكرم الاوّلين و الاخرين.»
اوّل كسى باشد كه در بهشت در آيد. مىفرمايد: «انا اوّل من يقرع باب الجنّة.»29
امت آن حضرت از همه امم زودتر به بهشت درآيند.
حوض كوثر از مخصوصات آن حضرت است. خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: «انّا اعطيناك الكوثر...»30
مقام محمود از براى ذات آن حضرت [است.]خداوند مىفرمايد: «عسى ان يبعثك ربّك مقاماً محموداً»31
درچه[درجه [وسيله اوراست؛ فرموده: «سلواللّه لى الوسيلة.»32
عرض كردند: وسيله چيست؟ فرمودند: اعلاء درچه [درجه [بهشت است.
در تاريكى چنان ديدى كه در روشنائى.
شئامت كه از افعال شيطان است، از براى آن حضرت نبود.
مكس[مگس [در بدن مباركش نمىنشست.
خُلق مباركش از تمام بشر بهتر بود. خدا مىفرمايد: «و انّك لعلى خلقٍ عظيمٍ.»33
در خلقت و تناسب اعضاء از خلق، اولين و آخرين بود.
در صحف و كتب انبياء مژده ظهور آن حضرت وارد شده، و اهل سِيَر آن را به ساير گويند.
معجزات پيغمبران تمام از براى آن حضرت بود.
خداوند عزّ اسمه مىفرمايد: اگر نه محمد بودى آدم و بهشت و دوزخ را نيافريدم. به تحقيق كه از عرش، عرش را ايجاد كردم بىقرار و مضطرب بود؛ بر آن نوشتم لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه قرار گرفت.
مروى است كه از حضرت مقدّس سؤال كردند كه: يا رسول اللّه! افضليت و شرافت درجه فضل و كمال در حُسن و جمال شما راست يا حضرت يوسف را؟ حضرت فرمودند: «هو اصبح منّى و انا اصلح منه.»
به نام يوسف قرعه حُسن و جمال آمده كه فتنه عالميان شنود. علم و فضل و كمال وخوش خوئى را به ما ارزانى داشتند كه تا رحمت عالميان گشتم «و ما ارسلناك الاّ رحمةً للعالمين.»34 كه جبرئيل امين از سدرة المنتهى در رسيد و عرضه داشت: يا رحمة للعالمين! در آسمان، يوسف و نور تو را قرعه زدند، حسن جمال يوسف عليهالسلام را رسيد اما بها و نور شرف و قوّت و شجاعت و فر هيبت و غرو همت و زهد و عبادت و حوض و شفاعت و مسئلت و اجابت و قبول و دعوت قرآن و قبله و امانت و ديانت و فراست و ايمان و فضل و احسان و رضاى و صبر و قناعت و شكر و حمد و ذكر و جزاء وافى و كأس اروى و لواء حمد و حوض مورد مقام محمود و محضر شهود و دار سلام و دلداران كرام و رفعت انام و حسب شريف ويست معروف و شجره مباركه و شجره راسخه و علوّ درجات و زبان فصيح و كلام مليح و دل حضور و تن صبور و كرم ظاهر و شرف فاخر و كف بذل جود و صف ركوع و سجود و اقسام شريعت و اعلام طريقت و احكام حقيقت و بلد محرم و مسجد معظم و حج و احرام و زمزم و نماز بيتوته و زكوة مفروضه و روزه رمضان و خواندن قرآن و جمع و جماعت و تهليل و تمجيد و علم و وقار و شفاعت و استغفار و بزرگى و مهترى و مهر و مُهر انگشترى و سرورى برهمه انبياء و صد هزار هزار چندين تو را دادند يارسول اللّه!
عارفى لطيفه گفته است: اگرچه جمال يوسف عليهالسلام پرده برداشتند، زنان مصر دستها ببريدند اما هنوز از جمال محمدى صلىاللهعليهوآلهوسلم پرده برنداشتند كه هزار مردان مرد زنّارها بريدند. اگر امروز در صفت ناقصان عقول پرده از جمال يوسف برداشتند، دستها بريدند؛ فردا را در صف رجال اللّه پرده از جمال محمدى صلىاللهعليهوآلهوسلم برداشتند مىشود صدهزار هزار كرور. بلكه تمام عاصيان امت از دوزخ بگذرند چنانچه وارد است كه در آن شب، قرب و كرامت آن سلطان اقليم رسالت خطاب مستطاب ربّ الارباب جلّ جلاله به جبرئيل در رسيد كه: اى جبرئيل! محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم را در هفتاد هزار پرده عزّت ستورى گردانيدهايم امشب يك پرده از آن پردهها را بردار تا نظّاره كيان عالم بالا حسن و جمال محمدى را صلىاللهعليهوآلهوسلم نظاره كنند. چون جبرئيل به امر ربّ جليل يك پرده از هفتاد هزار پرده از جمال با كمال محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم برداشت، نورى پديد آمد كه در پرتو آن نور، نه عرش را نور ماند و نه كرسى را و نه آفتاب و نه ماه را و نه ستاره و نه كرّوبيان عالم قدس را. بعد خطاب آيد كه: اى محمد! تا چند غم امت خورى! امشب يك پرده از هفتاد هزار پرده از جمال تو برداشتيم؛ نور، قمر، آفتاب، عرش، كرسى، لوح، قلم، ممسه را مضمحل، نابود و ناچيز كرد؛ فردا كه در عرصات قيامت كه اين هفتاد هزار پرده پرداريم اگر معاصى و ذلاّت و هفوات امتت در جنب آن ناچيز گردد چه عجب «الحمدللّه الذى جعلنى من امّةٍ محمّدٍ صلّى اللّه عليه و آله.»35
در ولادت حضرت نبوّت مآب ـ صلى اللّه عليه و آله ـ و بعضى از علامات و معجزات درحين ولادت، از احاديث و اخبار؛ چون يك ماه از حمل آمنه، والده آن حضرت گذشت، آسمان و زمين و نباتات و جمادات يكديگر را بشارت مىدادند. و چون دو ماه از حمل آن حضرت گذشت، ملكى از آسمان و زمين ندا داد كه: صلوات فرستيد بر محمد و آله، او استغفار كند بر امت او. چون سه ماه گذشت، [...] از سفر شام مراجعت مىكرد چون نزديك به مكه معظمه رسيد، ناقه او از براى سجده سر برزمين نهاد. [...] به تندى برآمد، ناگاه هاتفى ندا در داد كه: مگر نمىبينى جمله افرش را كه سجده شكرانه كنند براى پيغمبر صلىاللهعليهوآلهوسلم كه به وجود مىآمد؟ و چون چهار ماه گذشت، زاهدى از طايفه روانه مكه شد؛ در راه طفلى را ديد كه به رو درافتاده هرچند او را برداشت باز به سجده درافتاده؛ هاتفى ندا زد كه: دست از او بردار كه به سجده شكر در افتاده از براى مولود پيغمبر برگزيده. چون پنج ماه برگذشت، همان زاهد به خانه خويش مراجعت كرد. خانه خويش را ديده كه زلزله در افتاده است واز سكون بازمانده و بر محراب آن نقش شده است كه: اى اهل صوامع! ايمان آريد به خدا و رسول او محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم كه نزديك شد ظهور آن حضرت. زاهد از ديدن اين كلمات با بركات، ايمان آورد. چون ماه ششم منقضى شد، اهل مدينه طيّبه به قانون خويش كه هرسال عيد مىكردند، در عيدگاه خودشان حاضر مىشدند و درختى داشتند كه در اين روز نزد آن درخت اجماع مىكردند و آن درخت را ستايش و پرستش مىكردند و خوش مىنواختند در اين روز. چون نزد درخت مجتمع شدند، آوازى از آن درخت برآمد كه: «جاءالحق و ذهق الباطل انّ الباطل كان زهوقاً»36 مردم از آن صدا به هم برآمده، به سراى خويش شتافتند. در ماه هفتم سواد بن قارب نزد عبدالمطلب آمد، گفت كه: ديشب در ميان خواب و بيدارى ديدم كه درهاى آسمان گشوده و ملائك پى در پى در زمين نزول مىكردند و مىگفتند: زينت كند [كنيد] زمين را كه نزديك شد ظهور محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم كه رسول خداست به سوى كافه خلق. چون ماه هشتم برآمد، ماهى طموسا نام داشت در بحراعظم؛ بر دم خويش بايستاد، ملكى او را گفت كه: اى ماهى، چه مىشود تو را كه بحر را متاطم ساخته؟ گفت: پروردگار من آن گاه كه مرا آفريد، فرمود كه: چون محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم ظهور كرد، امت او را دعا كن. پس از براى دعا كردن به حركت آمدم. و در ماه نهم ده هزار ملك از آسمان فرود آمدند؛ هر يك قنديلى از نور به دست داشتند كه بر آن نوشته بود: لااله الاّ اللّه محمدٌ رسول اللّه. و به دور مكه معظمه چهار صف زدند و مىگفتند: اين نور محمد است. بالجمله حضرت به ظاهر متولد شد و بر خلاف همه مولود، از پا فرود آمد و به طرف كعبه معظمه به سجده در افتاد. نورى از فرق مباركش ساطع گشت كه آسمان و زمين روشن شد؛ قصرهاى شام و يمن و فارس مشاهده افتاد كه مانند آتش افروخته درخشان بود. مرغان هوا به دور كعبه جمع شدند و كوهها به جانب كعبه مشرف شدند و اصنام و اوثان شكسته، به رو در افتادند. بت پرستان جمع آمد[ند [آن بسا بزرگ را به چندين دفعه نصيب كردند، قرار نگرفت، به رو در افتاد، درهم شكسته. در اين هنگام ابر سفيدى نمايان گرديد، آن حضرت را فرو گرفت ندائى در رسيد كه: «طوفوابمحمد شرق الارض و غربها و البحار لتعرفوه باسمه و نعته و صورته»37 يعنى؛ بگردانيد محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم را به مشرق و مغرب و درياها تا همه خلق، او را به نام و صفت و صورت بشناسند. مروى است كه بعد از سه روز عبدالمطلب، محمد را در آغوش گرفت به خانه مكه در آورد و چون به درخانه رسيد، آن حضرت معجز بيان فرمود: «بسم اللّه و باللّه» كعبه معظمه به سخن در آمد و در جواب گفت: السلام عليك يا محمد! هاتفى آواز داد كه: «جاء الحق و زهق الباطل»
از جمله علامات و شرافت آن شب با بركت و ميمنت، اين كه سير ابليس لعين و تمام شياطين از عروج به فلك منقع [منقطع [شد و كاهنان از همراه او جدا و دور افتادند و خبارء غيب موقوف شد و كردار سحره علم قيافه محو شد و در همان شب چهارده كنگره از ايوان كسرى افتاد و طاق ايوان شكافته شد و هم در آن شب آتشكده فارس كه دو هزار سال قبل از آن روشن بود، خاموش شد. شهب و ثواقب و آثار عجيب و غريب در آسمان پديدار بود.
نكته: بدان كه هريك از پيغمبران را خلوت خانهاى بود كه در آن خلوت از نفس خود رسته و به حق پيوسته؛ بودند از آن جمله، حضرت موسى عليهالسلام را خلوت گاه طور بود كه ظاهرش به مطالعه «انظر الى جبلٍ»38، باطنش به مشاهده انوار خلوت گاه. حضرت عيسى عليهالسلام [در[ فلك چهارم بود؛ چشمش با ملائكه همراز، جانش به عالم قدس به حق تعالى دمساز «بل رفعه اللّه اليه»39 خلوت گاه حضرت ابراهيم عليهالسلام درون آتش، بود ظاهرش به آتش مشغول و سرّش به حضرت جلّ و علاّ مكاشف و به اين كلمه متكلّم: «انّى داهب الى ربّى سيهدين.»40 اما خلوت خانه رسالت ـ صلى اللّه عليه و آله ـ آن بود كه چون خواستند از ماسوى خلاصش سازند و سرّش تمامى از غير خود باز دارند، به مقام قرب به اين كنايه فرمودند كه: «دنى فتدلى فكان قاب قوسين او ادنا»41، آن بود كه نفس نفيس آن حضرت صلىاللهعليهوآلهوسلم به ذات مقدّس مشغول شد و در آن فرا نفسى برآورد كه «التحيّات للّه و الصلوات و الطيّبات».42 چون عرض تحيّت فرمود، به تشريف سلام از حضرت ملك علاّم مشرف گشت و به خلعت بركت و رحمت مخصوص شد كه «السلام عليك ايها النبّى و رحمةاللّه و بركاته.»43 خطاب آمد كه: يا محمد! بنشين و خاموش باش. همه پيغمبران را ايستادن بود تو را نشستن. نشستن آنها را گفتن بود تو را شدن. همه گفتن، ماشنيديم اكنون تو بشنو، ما بگوييم همه كس راز خود با حبيب خود گفتند من راز خود با تو مىگويم: «فااوحى الى عبدٍه ما اوحى»44
فى شهر جمادى الاولى سيزد هم، تمام شده است. ...
1. بحارالانوار، ج 16، ص 406، ح 1. (لولاك لما خلقت الافلاك.) 2. آل عمران / 81. 3. بقره / 25. 4. هود / 48. 5. همان/ 76. 6. اعراف/ 144. 7. ص / 26. 8. مريم / 7. 9. همان / 12. 10. مائده/ 110. 11. انفال/ 64. 12. مائده/ 41 و 67. 13. احزاب/ 14. 14. نور/ 63. 15. بلد/ 1. 16. حجر/ 72. 17. يس/ 3ـ1. 18. نجم/ 1. 19. بحارالانوار، ج 8، ص 27، ح 1. 20. انبياء/ 107. 21. فتح/ 1. 22. بحارالانوار، ج 16، ص 325، ح 19... اسماعيل واصطفى من كنانه واصطفى من كنانه قريشاً واصطفى من قريش بنىهاشم واصطفانى من بنىهاشم. 23. آل عمران/ 110. 24. بحارالانوار، ج 2، ص 225، ح 3. 25. همان، ج 7، ص 130، ح 1 وج 8، ص 22، ح 15 البته اكثرالنبييّن و... 26. حجرات/ 2. 27. بحارالانوار، ج 16، ص 326، ح 22. (انا اول شافع و اول مشفّع) 28. بحارالانوار، ج 16، ص 402، ح 1. 29. بحارالانوار، ج 39، ص 230، ح 7. 30. كوثر/ 1. 31. اسراء/ 79. 32. با اين عبارت: اذا سالتم اللّه فأسالوا الى الوسيله، (بحارالانوار، ج 7، ص 326، ح 2. 33. قلم/ 4. 34. انبياء / 107. 35. مستدرك الوسائل، ج 5، ص 393 و بحارالانوار، ج 83، ص 282. 36. اسراء / 81. 37. روضةالواعظين، ج 1، ص 68 و بحارالانوار، ج 65، ص 273. 38. اعراف/ 143. 39. نساء / 158. 40. صافات / 99. 41. نجم / 9 42. بحارالانوار، ج 84، ص 208، ح 3. 43. در پايان همه نمازها. 44. نجم / 10.