غلامرضا گلىزواره
سعدى
سرزمين مصر، كانون نشو و نما و ناحيهاى براى فعاليتهاى تبليغى فرستادگان الهى به شمار مىرود. پيامبرانى چون: ابراهيم، يوسف، موسى و مسيح عليهمالسلام به هنگام سكونت در مصر يا عبور از اين كشور، دهها اثر و نشانه از خود برجاى گذاشتهاند كه مقدّس و متبرّك بوده و مورد احترام و توجّه اهالى اين سامان است.
مصر مورد توجّه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز بود و بنا به توصيههاى مؤكّد آن حضرت، مسلمانان در خوش رفتارى و برخورد مسالمتآميز با مصريان مراقب بودند و مأموريت داشتند با اهالى آن، طريق نيك و خوش را پيش گيرند؛ به آنها با ديده احترام نگريسته، خويشاوند خود بدانند. از آنجا كه «هاجر»، همسر حضرت ابراهيم خليل عليهالسلام و مادر حضرت اسماعيل عليهالسلام از مردم اين كشور بود و يكى از همسران رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم ؛ يعنى «ماريه قبطيه» با اين ديار پيوستگى داشت، اهالى مصر با مسلمانان پيوند پيدا كرده بودند.
در زمان حكومت حضرت على عليهالسلام جز منطقهاى به نام «خربتا» تمام سرزمين مصر تحت سيطره آن امام بود.1 بعد از سقوط امويان و روى كار آمدن عباسيان، فرزندان حسن بن على عليهماالسلام مردم مصر را به بيعت با خويش فراخواندند. على بن محمد بن عبداللّه، نخستين علوى بود كه به مصر گام نهاد و خالد بن سعيد، عهدهدار فراخواندن مردم به بيعت با او گرديد. اين مرد از شيعيان خاصّ على عليهالسلام بود.
پيروان اهلبيت عليهمالسلام در مصر حضورى مؤثّر داشتند تا اينكه فرمان متوكّل عباسى مبنى بر اخراج خاندان ابىطالب از اين سرزمين، صادر گرديد. بزرگان علوى مخفى شدند؛ اما امير وقت (يزيد بن عبداللّه) در جست وجوى آنان بر آمد و ايشان را مجبور به مهاجرت به عراق نمود. با هلاكت متوكّل و روى كار آمدن مستنصر، وى فرمانى براى والى و مردم مصر فرستاد و طى آن، هشدار داد:
هيچ كس حق ندارد با علويان معامله كند و علويان مجاز نخواهند بود در مصر مسافرتى انجام دهند و اگر ميان يكى از اين افراد با ديگران اختلافى روى داد، بدون دليل و مدرك، ادّعاى مخالفش مورد قبول خواهد بود.
بعد از مستنصر، مستعين روى كار آمد و اين روندِ نگران كننده همچنان ادامه يافت. در سال 252 ق. قيام شيعيان در اسكندريه به رهبرى «جابر بن وليد مدلجى» رخ داد. وى موفق گرديد در اين حركت سياسى ـ اجتماعى، عباسيان را در مصر شكست دهد و بر سواحل شمال و شمال شرقى اين ديار تسلّط يابد؛ ولى اين انقلاب به موفقيت كامل و پيروزى نهايى دست نيافت. سپس انقلاب ديگرى به فرماندهى «بغاء اكبر» كه نسبش به امام حسين عليهالسلام مىرسيد، در ناحيه «صعيد» صورت گرفت. در سال 255 ق. نيز «بغاء اصغر» در منطقه بين اسكندريه و برقه قيام كرد و با يارانش به سوى «صعيد» در حركت بود كه سپاهيان امير وقت (ابن طولون) آنان را از دم تيغ گذرانيدند. ابن صوفى علوى هم در «صعيد» انقلاب نمود و بر منطقه «أسنا» مسلّط شد و موفق گشت در اين قلمرو قواى ابن طولون را شكست دهد؛ ولى در «أخميم» شكست خورد و به جانب مكه متوارى گرديد و كارگزاران حكومت مصر بعدها او را دستگير نمودند.
در عاشوراى سال 350ق. بين سربازان و عدهاى از مردم، در جوار مرقد «كلثوم علوى» درگيرى رخ داد. دليل نزاع، اين بود كه زائران مشغول ندبه و زارى و بيان مصائب اهلبيت عصمت و طهارت بودند. با وقوع اين حادثه قواى دولتى، شيعيان را در تنگنايى سخت قرار دادند و در يك حيله تبليغاتى چون به كسى مىرسيدند و از او مىپرسيدند: دايى تو كيست؟ اگر نمىگفت: معاويه، او را عريان نموده و به شديدترين وضع شكنجه مىنمودند. در زمان اخشيديان (گروهى از فرمانروايان مصر) به محض اينكه نشانى از شيعيان به دست مىآمد و يا فريادى بلند مىشد، ضرب و شتم، آزار و طردشان شروع مىشد.
با سقوط سلسله اخشيدى و روى كار آمدن «فاطميان»، تشيّع در مصر به نقطه اوج خود رسيد و آداب و رسوم و شعائر شيعه جلوهاى جالب يافت. از مأذنههاى مساجد ذكر «حىّ على خيرالعمل» به گوش مىرسيد. در اين دوره مسلمانان مجاز بودند برترى خاندان عترت را در مراسم و مجالس ويژه مطرح نمايند. بر كتيبه و سردر مكانهاى عمومى نوشته مىشد: «بهترين انسان پس از رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم ، على عليهالسلام است.» و همگان مشتاق بودند تا با فرهنگ و معارف خاندان عترت آشنا شوند. البته طرفداران اهل سنّت از سوى فاطميان تحت فشار قرار نگرفتند و كسى آنان را مجبور به ترك مذهبشان نكرد و آن روش مذمومى كه فرمانروايان قبلى در مورد شيعيان با خشونت و خونريزى و اختناق اعمال مىنمودند، به هيچ عنوان اجرا نگرديد؛ بلكه خود مردم با شوق و رغبت به سوى مذهب تشيّع روى آوردند.2
فاطميان براى شكوفايى علمى و فرهنگى، گسترش معارف و درخشندگى فكرى بسيار كوشيدند و از دانشمندان و مشاهير علوم گوناگون، حمايت كردند. اوضاع اقتصادى و اجتماعى مردم بهبود يافت. ناصرخسرو قباديانى، كه در زمان فاطميان از مصر ديدن كرده، از زندگى توأم با آسايش و آرامش مصريان گزارشى ارائه نموده است.3 سرزمين مصر براى نخستين بار در طول تاريخ پرفراز و نشيب خود، به مركز عزّت و عظمت مبدّل گرديد و قلمرو فاطميان از دورترين نقاط سواحل اقيانوس اطلس تا كرانه فرات امتداد يافت. مردم محروم و كم بضاعت تحت حمايت حكومت مركزى قرار گرفتند. تعداد مساجد و اماكن مذهبى در شهرها و روستاها رو به فزونى گذاشت و براى عمران و آبادانى آنها مبالغ و موقوفاتى در نظر گرفته شد. جشنها و اعياد اسلامى به طور گسترده برگزار مىگرديد و طى آنها بذل و بخشش و پذيرايىهاى مفصّلى انجام مىگرفت و هدايايى بين حاضران توزيع مىگشت. در عصر فاطميان در روز «عاشورا» بازارها و مراكز كسب و فعاليت تعطيل مىشد و دستههاى سوگوارى با رونق و شكوه خاصّى به عزادارى براى سالار شهيدان و حماسه آفرينان نينوا مىپرداختند.4
در سال 567 ق. صلاح الدّين ايّوبى قدرت را در مصر به دست گرفت و با خونريزى، شكنجه و آزار فراوان، ضمن برانداختن دولت فاطميان، به سركوب نمودن شيعيان و محو آثار تشيّع در مصر پرداخت. وى به اين امور اكتفا نكرد و حتى مكانى را كه در آن نيازمندان را اطعام مىنمودند، تخريب كرد و با روش استبدادى خود، مردم را به لحاظ تأمين معيشت و به دست آوردن امكانات زندگى در تنگنا قرار داد.5
بر اثر سياست وحشت آفرين و اختناق شديد ايّوبيان، شيعيان يا راه تقيّه و پنهان نمودن افكار و گرايشهاى خود را پيش گرفتند و يا آنكه به سرزمين شام و نواحى جنوبى مصر گريختند و به دور از فشارهاى اين سلسله، به نشر و گسترش تشيّع روى آوردند. شيعيان به انسجام نيروهاى خود پرداختند تا با فرمانروايان مستبدّ وقت به نبرد برخيزند. آنان كوشيدند تا در ماه رمضان سال 569 ق. عليه صلاح الدّين قيام كنند، ولى اين حركت، كشف و خنثى گرديد و صلاح الدّين تمام دست اندركاران اين قيام را دستگير و اعدام نمود. يك سال بعد، سياه پوستان، تحت رهبرى فردى انقلابى، مردم را به بازگشت حكومت فاطميان و رهايى از يوغ ايّوبيان فراخواندند. اگرچه اين برنامه با موفقيتهايى رو به رو بود؛ اما به فرمان صلاح الدّين و به فرماندهى برادرش ملك عادل سركوب گرديد. انقلابها و اعتراضهاى ديگرى نيز در برخى نواحى مصر از جمله «قفط» و «صعيد» رخ داد كه تمامى آنها با فشار و ايجاد رعب و كشتار خاموش شد.6
تشيّع با وجود همه مشكلات، حضور خود را در مصر حفظ نموده و شهرهاى جنوبى مصر مركز استقرار شيعيان گرديد، كه هنوز هم بقاياى چنين گرايشى در اين نقاط وجود دارد. به رغم يورش وحشيانه براى محو آثار تشيّع، اعياد و رسوم شيعه در مصر پابرجا ماند و اين آداب و سنن، جزئى از فرهنگ و هويّت بومى مصريان گشت. بزرگداشت روز عاشورا، جشن نيمه شعبان، رواج نام و لقب سيّد و نامگذارى فرزندان پسر به نامهاى: على، حسن و حسين و نيز ناميدن دختران به نامهاى: فاطمه، زينب، سكينه و نفيسه، از جمله اين رسم هاست.7
در مصر مكانها و شهرهايى وجود دارد كه وقف علويان است. شهر قفط از زمان حضرت على عليهالسلام چنين وضعى داشت.8 در قاهره اگرچه شيعيان بر اساس تحوّلات اجتماعى و سياسى كم و زياد مىشدند؛ اما محلّه «الحسنين» كانون اقامت آنان بود. اغلب آنان از سوريه، ايران، عراق و... بدانجا كوچ كرده بودند. هنوز نيز بازماندگان اين خانوادهها در مصر كنونى سكونت دارند. شيعيان غير عرب، ترجيح مىدادند در حوالى زيارتگاه مقدّس «رأس الحسين عليهالسلام » اقامت گزينند. آنان در سالروز ولادت امام سوم، خود را مىآراستند و جشنهاى باشكوهى برپا مىكردند و در روز شهادت سالار شهيدان با حزن و اندوه به سوگوارى مىپرداختند. آنان در جاى ويژهاى اجتماع مىنمودند و يكى از آنها به زبان پارسى برايشان مرثيه مىسرود و تا چند دهه قبل، اين مراسم برقرار بود.9 گفته مشهورى «باورهاى مذهبى مردم مصر» را چنين ترسيم مىنمايد:
اهالى اين سامان از نظر گرايش درونى و قلبى، شيعهاند كه با مراجعه به اماكن و مراكز منتسب به خاندان عصمت و طهارت در مصر و احترام و ارادت بىنظير مصريان به اين مراقد و مقابر و كانونهاى مقدّس و نيز مشاهده آيينها و سنّتهاى فرهنگى و اجتماعى و آداب و رسوم مذهبى آنان، درستى اين سخن تأييد مىگردد.
مصر از جمله معدود سرزمينهاى اسلامى است كه در طول يك سال، نزديك به دو هزار مناسبت را با عناوين اعياد، مواليد مذهبى و بومى جشن مىگيرد. اين مراسم به لحاظ تنوّع و حضور پرشكوه شركت كنندگان، پديدهاى منحصر به فرد تلقّى مىگردد. در چنين مراسمى به تكريم، پاسداشت و تجليل بزرگان علوى و مشاهير خاندان عترت پرداخته مىشود. ايجاد حلقههاى ذكر و سرودههاى مذهبى، انجام برخى از رسوم سنّتى و برپايى خيمههاى بزرگ در كنار و حاشيه مساجد، در محلّههاى جنوب شهر و كوچههاى تنگ و باريك محلاّت قديمى به صورت عمومى و نيز دادن غذا و نذورات كه به صورت خودجوش و مردمى صورت مىگيرد، در ادامه پديده تكريم مواليد مذهبى قابل توجّه است.10
بسيارى از بزرگان شيعه در مصر، بارگاه و مراقدى باشكوه دارند كه اين اماكن، زيارتگاه مردم مصر است؛ يكى از آنها بارگاه نورانى «رأس الحسين» است. صليبىها در اواخر دوران فاطميان، يورشهاى خود را به قلمرو شام گسترش دادند. اين تهاجم وحشيانه موجب گرديد تا فرمانروايان سلسله فاطمى به مقابله نظامى با آنان برخيزند. در نتيجه اين تجاوزات، در سال 491 ق. فاطميان به فرماندهى افضل بن اميرالجيوش، صليبيان را از قُدس و عَسْقَلان بيرون راندند. افضل سرمبارك امام حسين عليهالسلام را كه در شام مدفون بود، از خاك خارج نموده، معطّر ساخت و بر سينهاش نهاد و با پاى پياده آن را تا مصر آورد. سپس در مكان كنونى دفن نمود؛ زيرا فاطميان نگران بودند صليبىها دوباره بر شام سيطره يابند و نسبت به سر مبارك امام حسين عليهالسلام بىاحترامى كنند. رأس مقدّس امام در روز يكشنبه، هشتم جمادىالآخر به مصر رسيد و همراه آن، فرماندار عسقلان، ملقّب به «اميرسيف مملكت تميم» و معاون نقيب اشراف عسقلان قاضى مؤتمن ابن مسكين حضور داشته و به مصر وارد شدند. نقل نمودهاند: هنگامى كه سر مبارك حضرت را از مدفنش خارج كردند، هنوز خونش خشك نشده بود و عطرى چون مُشك از آن به اطراف پراكنده مىگرديد. سر مقدّس را در پارچهاى قرار دادند و به منطقه «الكافورى» در قاهره آوردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند تا اينكه در كنار «قبّةالدّيلم» بر در «دهليز الخدمه» به خاك سپرده شد. هركس داخل اين مكان مىگرديد، زمين مقابل مقبره را مىبوسيد. در روز عاشورا و در جوار مرقد، شتر، گاو و گوسفند قربانى مىنمودند و با زارى و ندبه، بر دشمنان امام حسين عليهالسلام لعن و نفرين مىفرستادند.11
وجود زيارتگاه رأس الحسين در كشور مصر، از عوامل بسيار مهمّ پيوند مصريان با اهل بيت و تشيّع است. نيز اين گونه اماكنِ با قداست، از عوامل مهمّ پايدارى مسلمانان اين سامان در برابر يورشهاى ايّوبيان و ديگر مخالفان علوى بوده است.
علاوه بر اين زيارتگاه، اماكن ديگرى در مصر وجود دارد؛ از جمله:
1. رأس زيد (فرزند امام محمد باقر عليهالسلام ).
2. بارگاه زينب (از نوادگان امام حسن مجتبى عليهالسلام ).
3. فاطمة النّبويّه.
4. سكينه (دختر امام حسين عليهالسلام ).
5. دختر امام صادق عليهالسلام .
6. رقيّه (دختر امام كاظم عليهالسلام ).
7. سيّده نفيسه.
احمد ابوكف، نويسنده مسلمان مصرى كه اهتمام خاصّى به نگارش سيره اهلبيت عليهمالسلام در مصر دارد، مىنويسد:
بوستان مبارك پيامبراكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم با شاخ و برگهاى خود، سرزمين مصر را در برگرفته است. صدفهايى از گنجهاى آل بيت نبىاكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم اين قلمرو را مزيّن كرده و انوار درخشانى بر آن تابانيده و عطر آگينش ساخته است. اين شاخ و برگها غالباً از نسل على بن ابىطالب و فاطمه زهرا عليهماالسلام و برخى از ذرّيه حسن بن على عليهالسلام و عدهاى از نوادگان امامحسين عليهالسلام هستند.
وى در ادامه، يادآور مىشود:
مردمان مسلمان مصر كه شيفته اهلبيتند، به اين چند ضريح و زيارتگاه واقعى اكتفا نكردهاند؛ بلكه دهها و حتى مىتوان گفت صدها كانون زيارتى نمادين از آنها در جاى جاى مصر ساختهاند تا عامل به فرموده رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم باشند كه به جامعه اسلامى توصيه نمودهاند: «مَثَل اهل بيت من مانند كشتى نوح است؛ هركس داخل آن گردد، نجات مىيابد و هركس سرپيچى نمايد، غرق مىشود.» همچنين مردمان مصرى با ابراز علاقه و ارادت نسبت به ساحت مقدّس خاندان پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم به اين سخن نبىّاكرم عمل مىكنند كه مىفرمايند: «هركس به دوستى (راستين) آل محمّد صلىاللهعليهوآلهوسلم بميرد، شهيد و مؤمن كامل است و هركس بر بغض اين خاندان مرگش فرا رسد، كافر مرده است و بوى بهشت به وى نخواهد رسيد.» به همين جهت است كه مصريان در طول تاريخ، دوستى اهل بيت را در ذهن و دل خويش برقرار و استوار نگه داشتهاند.12
صالح الوردانى خطيب، نويسنده و مبارز مصرى كه به مذهب شيعه روى آورده، مىگويد:
جامعه مصر به اهل بيت عشق مىورزد و مردم در مناسبتهاى دينى مربوط به اين خاندان، به قاهره مىآيند تا ياد امام حسين عليهالسلام ، حضرت زينب و سيّده نفيسه را زنده نگه دارند. تبليغات شديد و منفى فرقه وهابيت نتوانسته است از اين علاقهها و ارادتها چيزى كم كند و اعتقاد به شفاعت و توسّل را از مردم مصر بگيرد؛ زيرا اين گرايشها در اعماق قلب و وجدان ساكنين اين سامان رسوخ نموده است.
وى اضافه مىنمايد:
مراقد شريف در مصر ـ كه قبور فرزندان خاندان عترت است ـ يكى از عوامل مهمّ جلوگيرى از گسترش وهابيت و اتّصال مردم مصر به اهل بيت و ارتباط با تشيّع است.
به گفته اين محقّق مصرى، اين اماكن مبارك يك حالت ولايى نسبت به اهالى مصر دارند. و اگر كسى در خصوص آنها بخواهد ترديدى ايجاد كند و يا مقام مقدّس و با ارزش آنها را كم بداند، مردم با او از در مخالفت و نفرت در مىآيند. يكى از جنبههاى برجسته در مصر، وجود قاريان زياد است؛ اما اگر اينها بخواهند شهرتى به دست آورند، بايد در يكى از مراقد مقدّس خاندان پيامبر به تلاوت كلام وحى بپردازند. مردم مصر بيشتر وقتها براى مراسم عزادارى از اين قاريان دعوت مىكنند. در گذشته وقتى گفته مىشد عبدالباسط براى قرائت قرآن به مسجد رأس الحسين مىآيد، گروههاى زيادى در آنجا حاضر مىشدند تا از تلاوت قرآن، توسّط وى بهرهمند شوند.
استاد وردانى خاطر نشان مىكند:
علاقه مردم مصر به مزار اولاد رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم به حدّى است كه هرجا يكى از اين مراقد وجود داشته باشد، در اطراف آن محلّهاى مسكونى ساخته و درگذشتگان خود را در جوارش دفن كردهاند؛ چون عقيده دارند اين اماكن متبرّكاند. در مصر محلّههايى نيز با نام امام حسين، سيّده زينب و سيّده نفيسه وجود دارد. اگرچه مقبره برخى شخصيتهاى مذاهب اسلامى در مصر وجود دارد و اين قبور، زائرانى نيز دارد؛ اما نتوانستهاند از لحاظ مقام همتاى مراقد شريفى كه اشاره شد، شوند. مردم براى زيارت بارگاههاى مطهّر خاندان رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم نه تنها با اتوبوس؛ بلكه با پاى پياده مسيرهاى طولانى را طى مىكنند و چون خانههاى اطراف آن مراقد شريف، براى اسكان آن جمعيت انبوه كفايت نمىكنند، زائران ناگزير در كوچهها و خيابانها مىخوابند.13
مىتوان گفت اشتياق مردم مصر به ساحت مقدّس اهلبيت عليهمالسلام ، كه ريشه در صدر اسلام دارد، توسّط قبورى متبرّك چون چشمهاى در حال جوشش است و اين بارگاههاى فروزان، شعله محبّت به خاندان پيامبر را در ميان مصريان پرفروغ مىنمايد. اگرچه دشمنان براى خاموش نمودن «عشق علوى» در قلوب مسلمانان، تلاش فراوانى به عمل آوردهاند؛ كتابهاى زيادى نوشته شده و تبليغات سوء زيادى انجام شده؛ اما وجدان شيعى در مصر همچنان بيدار است.
بارگاه با بركت منسوبان به اهلبيت عليهمالسلام تبلور خاصّى يافته و گويى پيوند مردم با اين مراكز زيارتى، حلقه اتّصال و اتّحاد شيعه و سنّى است و نقطه اشتراك مردم اين سامان با شيعيان نقاط ديگر جهان است. در واقع اين مزارهاى نورانى، حالتى «ولايتى» به اين كشور داده است.14
علاّمه محمّد حسين مظفّر مىنويسد:
مصرىها داراى رفتار و آثارى هستند كه حبّ و تمايل آنان در خصوص اهل بيت عصمت را براى ما بازگو مىنمايد؛ همچون: تعمير و بازسازى مشاهدى كه به اهل بيت منسوب است؛ هم چنين بوسيدن، تضرّع و التماس آنان به درگاه الهى براى گره گشايى از مشكلات و رفع حوائج در كنار اين مشاهد، و اينكه به صورت دستههايى بيرون مىآيند و پرچمهاى سياه با خود حمل مىكنند و در دست آنان زنجير آهنى است كه بر پشت خويش مىنوازند و بسان شيعه در اظهار شعائر حزن و اندوه نسبت به مصائب اهلبيت عليهمالسلام عمل مىكنند. امثال اين گونه رفتارها، ما را به شدّت متوجّه اين حقيقت مىكند كه آنان به خاندان نبىّ اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم ارادت دارند.15
ازدحام جمعيت در بارگاههاى منوّر مصر در ايّام ويژهاى از سال، چنان زياد است كه امكان ورود حتّى به صحن مسجدى كه در مجاور مرقد است، بسيار دشوار است. شيفتگان اهلبيت پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم با بوسه بر ضريح، زارى و توسّل براى برآوردن حاجات خويش تلاش مىكنند. طواف عروس در «حرم سيّده نفيسه» مرسوم است. محلّ طواف زن و مرد، از هم جداست و رايحه فضاى ملكوتى زيارتگاهها، زائران را معطّر مىسازد. زيارت كنندگان زيرلب دعايى زمزمه مىكنند، دست به نيايش برمىدارند، سورهاى از قرآن تلاوت مىكنند، دست به ضريح مىكشند و حتى لباسهاى خود را با آن متبرّك مىنمايند. سپس دست خويش را به صورت مىكشند تا از امواج مقدّسى كه از مرقد منوّر ساطع گرديده، سيماى خود را نورانى سازند.
پدرها، فرزندان را بر سر دست بلند مىكنند تا مرقد و شكوه زائران را بهتر مشاهده كنند. مادران، به اطفال آموزش مىدهند كه چگونه اطراف ضريح را لمس نمايند و از آن بركت گيرند. زائران در يك بهم آميختگى و محبّت شگفت آور در كنار هم استراحت مىكنند، غذا مىخورند و با يكديگر به صحبت مىنشينند...
يكى از سيّاحان و نويسندگان اروپايى مىنويسد:
در اين مكانها، تجلّيات ايمانى بروز مىكند كه امكان دارد به صورت زمزمهاى زير لب يا فرياد باشد. از كنجكاوى شديد تا خلسهاى معنوى و عرفانى، از لبخند تا گريه، هركه به شيوه خود، شفاعت صاحب مرقد را براى رفع يك ناراحتى و يا انجام درخواستى، خواهان است. در زير گنبد صداهايى كه نام شخص آرميده در آن بارگاه را مدام تكرار مىنمايند، طنين مىافكند. حتى صداى پاهاى جمعيت خود به تنهايى بيانگر استغاثه است. چهره، در زير نور چراغهاى زيارتگاه از اشتياق، محبّت و علاقه حكايت دارد. امواج مداوم زمزمه زائران، احساس شگفتى از حرارت عشق و كشش به سوى امامزادگان را كه از بندگان مقرّب درگاه حق بودهاند، ايجاد مىنمايد.16
1. ر.ك: المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط والآثار، (خطط مقريزى) ج 1؛ النجوم الزاهرة فى ملوك مصر والقاهره، ابن تغرى بُردى. 2. خطط مقريزى، ج 1، ص 270 ـ 272. 3. سفرنامه ناصرخسرو، به كوشش دكترنادروزينپور. 4. شيعه در مصر، صالح الوردانى، ترجمه قاسم مختارى، ص 35 ـ 44. 5. همان، ص 63 ـ 72. 6. ر.ك: الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 9، ص 103، 123 و 124؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 24 و 110، ذيل حوادث سالهاى 571، 572 و 584 ق. 7. شيعه در مصر، فصل چهارم. 8. معجم البلدان، ياقوت حموى، مادّه «قاف». 9. شيعه در مصر، ص 87 و 88. 10. مجلّه چشم انداز، دوره جديد، ش2،ص97و98. 11. خطط مقريزى، ج 2، ص 161 و 162. 12. اهلالبيت فىالمصر، مقاله «دوحة النبى(ص) المباركةلماذاالكثيرمناغصانهافىمصر»،احمدابوكف. 13. كيهان فرهنگى،گفتوگوباصالحالوردانى،ش205. 14. مجلّه مشكوة، ش 53، ص 34. 15. تاريخ شيعه، علاّمه محمّدحسين مظفّر، ترجمه دكتر سيد محمد باقر حجّتى، ص 280. 16. مجلّه مشكوة، ش 60 و 61؛ گنبدها و منارههاى مصر، كاترين مايو رو ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدّم.