اهل بیت (ع) در قلب مصر

غلامرضا گلی زواره

نسخه متنی
نمايش فراداده

اهل بيت(ع) در قلب مصر

غلامرضا گلى‏زواره

مشعل فروزان


  • به دل گفتم از مصر، قند آورم نه قندى كه مردم به صورت خورند كه ارباب معنا به كاغذ برند

  • بر دوستان ارمغانى برم كه ارباب معنا به كاغذ برند كه ارباب معنا به كاغذ برند

سعدى

سرزمين مصر، كانون نشو و نما و ناحيه‏اى براى فعاليت‏هاى تبليغى فرستادگان الهى به شمار مى‏رود. پيامبرانى چون: ابراهيم، يوسف، موسى و مسيح عليهم‏السلام به هنگام سكونت در مصر يا عبور از اين كشور، دهها اثر و نشانه از خود برجاى گذاشته‏اند كه مقدّس و متبرّك بوده و مورد احترام و توجّه اهالى اين سامان است.

مصر مورد توجّه رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز بود و بنا به توصيه‏هاى مؤكّد آن حضرت، مسلمانان در خوش رفتارى و برخورد مسالمت‏آميز با مصريان مراقب بودند و مأموريت داشتند با اهالى آن، طريق نيك و خوش را پيش گيرند؛ به آنها با ديده احترام نگريسته، خويشاوند خود بدانند. از آنجا كه «هاجر»، همسر حضرت ابراهيم خليل عليه‏السلام و مادر حضرت اسماعيل عليه‏السلام از مردم اين كشور بود و يكى از همسران رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛ يعنى «ماريه قبطيه» با اين ديار پيوستگى داشت، اهالى مصر با مسلمانان پيوند پيدا كرده بودند.

در زمان حكومت حضرت على عليه‏السلام جز منطقه‏اى به نام «خربتا» تمام سرزمين مصر تحت سيطره آن امام بود.1 بعد از سقوط امويان و روى كار آمدن عباسيان، فرزندان حسن بن على عليهماالسلام مردم مصر را به بيعت با خويش فراخواندند. على بن محمد بن عبداللّه، نخستين علوى بود كه به مصر گام نهاد و خالد بن سعيد، عهده‏دار فراخواندن مردم به بيعت با او گرديد. اين مرد از شيعيان خاصّ على عليه‏السلام بود.

پيروان اهل‏بيت عليهم‏السلام در مصر حضورى مؤثّر داشتند تا اينكه فرمان متوكّل عباسى مبنى بر اخراج خاندان ابى‏طالب از اين سرزمين، صادر گرديد. بزرگان علوى مخفى شدند؛ اما امير وقت (يزيد بن عبداللّه) در جست وجوى آنان بر آمد و ايشان را مجبور به مهاجرت به عراق نمود. با هلاكت متوكّل و روى كار آمدن مستنصر، وى فرمانى براى والى و مردم مصر فرستاد و طى آن، هشدار داد:

هيچ كس حق ندارد با علويان معامله كند و علويان مجاز نخواهند بود در مصر مسافرتى انجام دهند و اگر ميان يكى از اين افراد با ديگران اختلافى روى داد، بدون دليل و مدرك، ادّعاى مخالفش مورد قبول خواهد بود.

بعد از مستنصر، مستعين روى كار آمد و اين روندِ نگران كننده همچنان ادامه يافت. در سال 252 ق. قيام شيعيان در اسكندريه به رهبرى «جابر بن وليد مدلجى» رخ داد. وى موفق گرديد در اين حركت سياسى ـ اجتماعى، عباسيان را در مصر شكست دهد و بر سواحل شمال و شمال شرقى اين ديار تسلّط يابد؛ ولى اين انقلاب به موفقيت كامل و پيروزى نهايى دست نيافت. سپس انقلاب ديگرى به فرماندهى «بغاء اكبر» كه نسبش به امام حسين عليه‏السلام مى‏رسيد، در ناحيه «صعيد» صورت گرفت. در سال 255 ق. نيز «بغاء اصغر» در منطقه بين اسكندريه و برقه قيام كرد و با يارانش به سوى «صعيد» در حركت بود كه سپاهيان امير وقت (ابن طولون) آنان را از دم تيغ گذرانيدند. ابن صوفى علوى هم در «صعيد» انقلاب نمود و بر منطقه «أسنا» مسلّط شد و موفق گشت در اين قلمرو قواى ابن طولون را شكست دهد؛ ولى در «أخميم» شكست خورد و به جانب مكه متوارى گرديد و كارگزاران حكومت مصر بعدها او را دستگير نمودند.

در عاشوراى سال 350ق. بين سربازان و عده‏اى از مردم، در جوار مرقد «كلثوم علوى» درگيرى رخ داد. دليل نزاع، اين بود كه زائران مشغول ندبه و زارى و بيان مصائب اهل‏بيت عصمت و طهارت بودند. با وقوع اين حادثه قواى دولتى، شيعيان را در تنگنايى سخت قرار دادند و در يك حيله تبليغاتى چون به كسى مى‏رسيدند و از او مى‏پرسيدند: دايى تو كيست؟ اگر نمى‏گفت: معاويه، او را عريان نموده و به شديدترين وضع شكنجه مى‏نمودند. در زمان اخشيديان (گروهى از فرمانروايان مصر) به محض اينكه نشانى از شيعيان به دست مى‏آمد و يا فريادى بلند مى‏شد، ضرب و شتم، آزار و طردشان شروع مى‏شد.

عصرى با شكوه

با سقوط سلسله اخشيدى و روى كار آمدن «فاطميان»، تشيّع در مصر به نقطه اوج خود رسيد و آداب و رسوم و شعائر شيعه جلوه‏اى جالب يافت. از مأذنه‏هاى مساجد ذكر «حىّ على خيرالعمل» به گوش مى‏رسيد. در اين دوره مسلمانان مجاز بودند برترى خاندان عترت را در مراسم و مجالس ويژه مطرح نمايند. بر كتيبه و سردر مكان‏هاى عمومى نوشته مى‏شد: «بهترين انسان پس از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، على عليه‏السلام است.» و همگان مشتاق بودند تا با فرهنگ و معارف خاندان عترت آشنا شوند. البته طرفداران اهل سنّت از سوى فاطميان تحت فشار قرار نگرفتند و كسى آنان را مجبور به ترك مذهبشان نكرد و آن روش مذمومى كه فرمانروايان قبلى در مورد شيعيان با خشونت و خونريزى و اختناق اعمال مى‏نمودند، به هيچ عنوان اجرا نگرديد؛ بلكه خود مردم با شوق و رغبت به سوى مذهب تشيّع روى آوردند.2

فاطميان براى شكوفايى علمى و فرهنگى، گسترش معارف و درخشندگى فكرى بسيار كوشيدند و از دانشمندان و مشاهير علوم گوناگون، حمايت كردند. اوضاع اقتصادى و اجتماعى مردم بهبود يافت. ناصرخسرو قباديانى، كه در زمان فاطميان از مصر ديدن كرده، از زندگى توأم با آسايش و آرامش مصريان گزارشى ارائه نموده است.3 سرزمين مصر براى نخستين بار در طول تاريخ پرفراز و نشيب خود، به مركز عزّت و عظمت مبدّل گرديد و قلمرو فاطميان از دورترين نقاط سواحل اقيانوس اطلس تا كرانه فرات امتداد يافت. مردم محروم و كم بضاعت تحت حمايت حكومت مركزى قرار گرفتند. تعداد مساجد و اماكن مذهبى در شهرها و روستاها رو به فزونى گذاشت و براى عمران و آبادانى آنها مبالغ و موقوفاتى در نظر گرفته شد. جشن‏ها و اعياد اسلامى به طور گسترده برگزار مى‏گرديد و طى آنها بذل و بخشش و پذيرايى‏هاى مفصّلى انجام مى‏گرفت و هدايايى بين حاضران توزيع مى‏گشت. در عصر فاطميان در روز «عاشورا» بازارها و مراكز كسب و فعاليت تعطيل مى‏شد و دسته‏هاى سوگوارى با رونق و شكوه خاصّى به عزادارى براى سالار شهيدان و حماسه آفرينان نينوا مى‏پرداختند.4

دوران اختناق

در سال 567 ق. صلاح الدّين ايّوبى قدرت را در مصر به دست گرفت و با خونريزى، شكنجه و آزار فراوان، ضمن برانداختن دولت فاطميان، به سركوب نمودن شيعيان و محو آثار تشيّع در مصر پرداخت. وى به اين امور اكتفا نكرد و حتى مكانى را كه در آن نيازمندان را اطعام مى‏نمودند، تخريب كرد و با روش استبدادى خود، مردم را به لحاظ تأمين معيشت و به دست آوردن امكانات زندگى در تنگنا قرار داد.5

بر اثر سياست وحشت آفرين و اختناق شديد ايّوبيان، شيعيان يا راه تقيّه و پنهان نمودن افكار و گرايش‏هاى خود را پيش گرفتند و يا آنكه به سرزمين شام و نواحى جنوبى مصر گريختند و به دور از فشارهاى اين سلسله، به نشر و گسترش تشيّع روى آوردند. شيعيان به انسجام نيروهاى خود پرداختند تا با فرمانروايان مستبدّ وقت به نبرد برخيزند. آنان كوشيدند تا در ماه رمضان سال 569 ق. عليه صلاح الدّين قيام كنند، ولى اين حركت، كشف و خنثى گرديد و صلاح الدّين تمام دست اندركاران اين قيام را دستگير و اعدام نمود. يك سال بعد، سياه پوستان، تحت رهبرى فردى انقلابى، مردم را به بازگشت حكومت فاطميان و رهايى از يوغ ايّوبيان فراخواندند. اگرچه اين برنامه با موفقيت‏هايى رو به رو بود؛ اما به فرمان صلاح الدّين و به فرماندهى برادرش ملك عادل سركوب گرديد. انقلاب‏ها و اعتراض‏هاى ديگرى نيز در برخى نواحى مصر از جمله «قفط» و «صعيد» رخ داد كه تمامى آنها با فشار و ايجاد رعب و كشتار خاموش شد.6

بوستان تشيّع

تشيّع با وجود همه مشكلات، حضور خود را در مصر حفظ نموده و شهرهاى جنوبى مصر مركز استقرار شيعيان گرديد، كه هنوز هم بقاياى چنين گرايشى در اين نقاط وجود دارد. به رغم يورش وحشيانه براى محو آثار تشيّع، اعياد و رسوم شيعه در مصر پابرجا ماند و اين آداب و سنن، جزئى از فرهنگ و هويّت بومى مصريان گشت. بزرگداشت روز عاشورا، جشن نيمه شعبان، رواج نام و لقب سيّد و نامگذارى فرزندان پسر به نام‏هاى: على، حسن و حسين و نيز ناميدن دختران به نام‏هاى: فاطمه، زينب، سكينه و نفيسه، از جمله اين رسم هاست.7

در مصر مكان‏ها و شهرهايى وجود دارد كه وقف علويان است. شهر قفط از زمان حضرت على عليه‏السلام چنين وضعى داشت.8 در قاهره اگرچه شيعيان بر اساس تحوّلات اجتماعى و سياسى كم و زياد مى‏شدند؛ اما محلّه «الحسنين» كانون اقامت آنان بود. اغلب آنان از سوريه، ايران، عراق و... بدانجا كوچ كرده بودند. هنوز نيز بازماندگان اين خانواده‏ها در مصر كنونى سكونت دارند. شيعيان غير عرب، ترجيح مى‏دادند در حوالى زيارتگاه مقدّس «رأس الحسين عليه‏السلام » اقامت گزينند. آنان در سالروز ولادت امام سوم، خود را مى‏آراستند و جشن‏هاى باشكوهى برپا مى‏كردند و در روز شهادت سالار شهيدان با حزن و اندوه به سوگوارى مى‏پرداختند. آنان در جاى ويژه‏اى اجتماع مى‏نمودند و يكى از آنها به زبان پارسى برايشان مرثيه مى‏سرود و تا چند دهه قبل، اين مراسم برقرار بود.9 گفته مشهورى «باورهاى مذهبى مردم مصر» را چنين ترسيم مى‏نمايد:

اهالى اين سامان از نظر گرايش درونى و قلبى، شيعه‏اند كه با مراجعه به اماكن و مراكز منتسب به خاندان عصمت و طهارت در مصر و احترام و ارادت بى‏نظير مصريان به اين مراقد و مقابر و كانون‏هاى مقدّس و نيز مشاهده آيين‏ها و سنّت‏هاى فرهنگى و اجتماعى و آداب و رسوم مذهبى آنان، درستى اين سخن تأييد مى‏گردد.

مصر از جمله معدود سرزمين‏هاى اسلامى است كه در طول يك سال، نزديك به دو هزار مناسبت را با عناوين اعياد، مواليد مذهبى و بومى جشن مى‏گيرد. اين مراسم به لحاظ تنوّع و حضور پرشكوه شركت كنندگان، پديده‏اى منحصر به فرد تلقّى مى‏گردد. در چنين مراسمى به تكريم، پاسداشت و تجليل بزرگان علوى و مشاهير خاندان عترت پرداخته مى‏شود. ايجاد حلقه‏هاى ذكر و سروده‏هاى مذهبى، انجام برخى از رسوم سنّتى و برپايى خيمه‏هاى بزرگ در كنار و حاشيه مساجد، در محلّه‏هاى جنوب شهر و كوچه‏هاى تنگ و باريك محلاّت قديمى به صورت عمومى و نيز دادن غذا و نذورات كه به صورت خودجوش و مردمى صورت مى‏گيرد، در ادامه پديده تكريم مواليد مذهبى قابل توجّه است.10

مراقد منوّر

بسيارى از بزرگان شيعه در مصر، بارگاه و مراقدى باشكوه دارند كه اين اماكن، زيارتگاه مردم مصر است؛ يكى از آنها بارگاه نورانى «رأس الحسين» است. صليبى‏ها در اواخر دوران فاطميان، يورش‏هاى خود را به قلمرو شام گسترش دادند. اين تهاجم وحشيانه موجب گرديد تا فرمانروايان سلسله فاطمى به مقابله نظامى با آنان برخيزند. در نتيجه اين تجاوزات، در سال 491 ق. فاطميان به فرماندهى افضل بن اميرالجيوش، صليبيان را از قُدس و عَسْقَلان بيرون راندند. افضل سرمبارك امام حسين عليه‏السلام را كه در شام مدفون بود، از خاك خارج نموده، معطّر ساخت و بر سينه‏اش نهاد و با پاى پياده آن را تا مصر آورد. سپس در مكان كنونى دفن نمود؛ زيرا فاطميان نگران بودند صليبى‏ها دوباره بر شام سيطره يابند و نسبت به سر مبارك امام حسين عليه‏السلام بى‏احترامى كنند. رأس مقدّس امام در روز يكشنبه، هشتم جمادى‏الآخر به مصر رسيد و همراه آن، فرماندار عسقلان، ملقّب به «اميرسيف مملكت تميم» و معاون نقيب اشراف عسقلان قاضى مؤتمن ابن مسكين حضور داشته و به مصر وارد شدند. نقل نموده‏اند: هنگامى كه سر مبارك حضرت را از مدفنش خارج كردند، هنوز خونش خشك نشده بود و عطرى چون مُشك از آن به اطراف پراكنده مى‏گرديد. سر مقدّس را در پارچه‏اى قرار دادند و به منطقه «الكافورى» در قاهره آوردند و در سرداب قصر زمرّد قرار دادند تا اينكه در كنار «قبّة‏الدّيلم» بر در «دهليز الخدمه» به خاك سپرده شد. هركس داخل اين مكان مى‏گرديد، زمين مقابل مقبره را مى‏بوسيد. در روز عاشورا و در جوار مرقد، شتر، گاو و گوسفند قربانى مى‏نمودند و با زارى و ندبه، بر دشمنان امام حسين عليه‏السلام لعن و نفرين مى‏فرستادند.11

وجود زيارتگاه رأس الحسين در كشور مصر، از عوامل بسيار مهمّ پيوند مصريان با اهل بيت و تشيّع است. نيز اين گونه اماكنِ با قداست، از عوامل مهمّ پايدارى مسلمانان اين سامان در برابر يورش‏هاى ايّوبيان و ديگر مخالفان علوى بوده است.

علاوه بر اين زيارتگاه، اماكن ديگرى در مصر وجود دارد؛ از جمله:

1. رأس زيد (فرزند امام محمد باقر عليه‏السلام ).

2. بارگاه زينب (از نوادگان امام حسن مجتبى عليه‏السلام ).

3. فاطمة النّبويّه.

4. سكينه (دختر امام حسين عليه‏السلام ).

5. دختر امام صادق عليه‏السلام .

6. رقيّه (دختر امام كاظم عليه‏السلام ).

7. سيّده نفيسه.

احمد ابوكف، نويسنده مسلمان مصرى كه اهتمام خاصّى به نگارش سيره اهل‏بيت عليهم‏السلام در مصر دارد، مى‏نويسد:

بوستان مبارك پيامبراكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با شاخ و برگ‏هاى خود، سرزمين مصر را در برگرفته است. صدف‏هايى از گنج‏هاى آل بيت نبى‏اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم اين قلمرو را مزيّن كرده و انوار درخشانى بر آن تابانيده و عطر آگينش ساخته است. اين شاخ و برگ‏ها غالباً از نسل على بن ابى‏طالب و فاطمه زهرا عليهماالسلام و برخى از ذرّيه حسن بن على عليه‏السلام و عده‏اى از نوادگان امام‏حسين عليه‏السلام هستند.

وى در ادامه، يادآور مى‏شود:

مردمان مسلمان مصر كه شيفته اهل‏بيتند، به اين چند ضريح و زيارتگاه واقعى اكتفا نكرده‏اند؛ بلكه دهها و حتى مى‏توان گفت صدها كانون زيارتى نمادين از آنها در جاى جاى مصر ساخته‏اند تا عامل به فرموده رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم باشند كه به جامعه اسلامى توصيه نموده‏اند: «مَثَل اهل بيت من مانند كشتى نوح است؛ هركس داخل آن گردد، نجات مى‏يابد و هركس سرپيچى نمايد، غرق مى‏شود.» همچنين مردمان مصرى با ابراز علاقه و ارادت نسبت به ساحت مقدّس خاندان پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به اين سخن نبىّ‏اكرم عمل مى‏كنند كه مى‏فرمايند: «هركس به دوستى (راستين) آل محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بميرد، شهيد و مؤمن كامل است و هركس بر بغض اين خاندان مرگش فرا رسد، كافر مرده است و بوى بهشت به وى نخواهد رسيد.» به همين جهت است كه مصريان در طول تاريخ، دوستى اهل بيت را در ذهن و دل خويش برقرار و استوار نگه داشته‏اند.12

صالح الوردانى خطيب، نويسنده و مبارز مصرى كه به مذهب شيعه روى آورده، مى‏گويد:

جامعه مصر به اهل بيت عشق مى‏ورزد و مردم در مناسبت‏هاى دينى مربوط به اين خاندان، به قاهره مى‏آيند تا ياد امام حسين عليه‏السلام ، حضرت زينب و سيّده نفيسه را زنده نگه دارند. تبليغات شديد و منفى فرقه وهابيت نتوانسته است از اين علاقه‏ها و ارادت‏ها چيزى كم كند و اعتقاد به شفاعت و توسّل را از مردم مصر بگيرد؛ زيرا اين گرايش‏ها در اعماق قلب و وجدان ساكنين اين سامان رسوخ نموده است.

وى اضافه مى‏نمايد:

مراقد شريف در مصر ـ كه قبور فرزندان خاندان عترت است ـ يكى از عوامل مهمّ جلوگيرى از گسترش وهابيت و اتّصال مردم مصر به اهل بيت و ارتباط با تشيّع است.

به گفته اين محقّق مصرى، اين اماكن مبارك يك حالت ولايى نسبت به اهالى مصر دارند. و اگر كسى در خصوص آنها بخواهد ترديدى ايجاد كند و يا مقام مقدّس و با ارزش آنها را كم بداند، مردم با او از در مخالفت و نفرت در مى‏آيند. يكى از جنبه‏هاى برجسته در مصر، وجود قاريان زياد است؛ اما اگر اينها بخواهند شهرتى به دست آورند، بايد در يكى از مراقد مقدّس خاندان پيامبر به تلاوت كلام وحى بپردازند. مردم مصر بيشتر وقت‏ها براى مراسم عزادارى از اين قاريان دعوت مى‏كنند. در گذشته وقتى گفته مى‏شد عبدالباسط براى قرائت قرآن به مسجد رأس الحسين مى‏آيد، گروه‏هاى زيادى در آنجا حاضر مى‏شدند تا از تلاوت قرآن، توسّط وى بهره‏مند شوند.

استاد وردانى خاطر نشان مى‏كند:

علاقه مردم مصر به مزار اولاد رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به حدّى است كه هرجا يكى از اين مراقد وجود داشته باشد، در اطراف آن محلّه‏اى مسكونى ساخته و درگذشتگان خود را در جوارش دفن كرده‏اند؛ چون عقيده دارند اين اماكن متبرّك‏اند. در مصر محلّه‏هايى نيز با نام امام حسين، سيّده زينب و سيّده نفيسه وجود دارد. اگرچه مقبره برخى شخصيت‏هاى مذاهب اسلامى در مصر وجود دارد و اين قبور، زائرانى نيز دارد؛ اما نتوانسته‏اند از لحاظ مقام همتاى مراقد شريفى كه اشاره شد، شوند. مردم براى زيارت بارگاه‏هاى مطهّر خاندان رسول اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نه تنها با اتوبوس؛ بلكه با پاى پياده مسيرهاى طولانى را طى مى‏كنند و چون خانه‏هاى اطراف آن مراقد شريف، براى اسكان آن جمعيت انبوه كفايت نمى‏كنند، زائران ناگزير در كوچه‏ها و خيابان‏ها مى‏خوابند.13

مى‏توان گفت اشتياق مردم مصر به ساحت مقدّس اهل‏بيت عليهم‏السلام ، كه ريشه در صدر اسلام دارد، توسّط قبورى متبرّك چون چشمه‏اى در حال جوشش است و اين بارگاه‏هاى فروزان، شعله محبّت به خاندان پيامبر را در ميان مصريان پرفروغ مى‏نمايد. اگرچه دشمنان براى خاموش نمودن «عشق علوى» در قلوب مسلمانان، تلاش فراوانى به عمل آورده‏اند؛ كتاب‏هاى زيادى نوشته شده و تبليغات سوء زيادى انجام شده؛ اما وجدان شيعى در مصر همچنان بيدار است.

بارگاه با بركت منسوبان به اهل‏بيت عليهم‏السلام تبلور خاصّى يافته و گويى پيوند مردم با اين مراكز زيارتى، حلقه اتّصال و اتّحاد شيعه و سنّى است و نقطه اشتراك مردم اين سامان با شيعيان نقاط ديگر جهان است. در واقع اين مزارهاى نورانى، حالتى «ولايتى» به اين كشور داده است.14

علاّمه محمّد حسين مظفّر مى‏نويسد:

مصرى‏ها داراى رفتار و آثارى هستند كه حبّ و تمايل آنان در خصوص اهل بيت عصمت را براى ما بازگو مى‏نمايد؛ همچون: تعمير و بازسازى مشاهدى كه به اهل بيت منسوب است؛ هم چنين بوسيدن، تضرّع و التماس آنان به درگاه الهى براى گره گشايى از مشكلات و رفع حوائج در كنار اين مشاهد، و اينكه به صورت دسته‏هايى بيرون مى‏آيند و پرچم‏هاى سياه با خود حمل مى‏كنند و در دست آنان زنجير آهنى است كه بر پشت خويش مى‏نوازند و بسان شيعه در اظهار شعائر حزن و اندوه نسبت به مصائب اهل‏بيت عليهم‏السلام عمل مى‏كنند. امثال اين گونه رفتارها، ما را به شدّت متوجّه اين حقيقت مى‏كند كه آنان به خاندان نبىّ اكرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ارادت دارند.15

ازدحام جمعيت در بارگاه‏هاى منوّر مصر در ايّام ويژه‏اى از سال، چنان زياد است كه امكان ورود حتّى به صحن مسجدى كه در مجاور مرقد است، بسيار دشوار است. شيفتگان اهل‏بيت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با بوسه بر ضريح، زارى و توسّل براى برآوردن حاجات خويش تلاش مى‏كنند. طواف عروس در «حرم سيّده نفيسه» مرسوم است. محلّ طواف زن و مرد، از هم جداست و رايحه فضاى ملكوتى زيارتگاه‏ها، زائران را معطّر مى‏سازد. زيارت كنندگان زيرلب دعايى زمزمه مى‏كنند، دست به نيايش برمى‏دارند، سوره‏اى از قرآن تلاوت مى‏كنند، دست به ضريح مى‏كشند و حتى لباس‏هاى خود را با آن متبرّك مى‏نمايند. سپس دست خويش را به صورت مى‏كشند تا از امواج مقدّسى كه از مرقد منوّر ساطع گرديده، سيماى خود را نورانى سازند.

پدرها، فرزندان را بر سر دست بلند مى‏كنند تا مرقد و شكوه زائران را بهتر مشاهده كنند. مادران، به اطفال آموزش مى‏دهند كه چگونه اطراف ضريح را لمس نمايند و از آن بركت گيرند. زائران در يك بهم آميختگى و محبّت شگفت آور در كنار هم استراحت مى‏كنند، غذا مى‏خورند و با يكديگر به صحبت مى‏نشينند...

يكى از سيّاحان و نويسندگان اروپايى مى‏نويسد:

در اين مكان‏ها، تجلّيات ايمانى بروز مى‏كند كه امكان دارد به صورت زمزمه‏اى زير لب يا فرياد باشد. از كنجكاوى شديد تا خلسه‏اى معنوى و عرفانى، از لبخند تا گريه، هركه به شيوه خود، شفاعت صاحب مرقد را براى رفع يك ناراحتى و يا انجام درخواستى، خواهان است. در زير گنبد صداهايى كه نام شخص آرميده در آن بارگاه را مدام تكرار مى‏نمايند، طنين مى‏افكند. حتى صداى پاهاى جمعيت خود به تنهايى بيانگر استغاثه است. چهره، در زير نور چراغ‏هاى زيارتگاه از اشتياق، محبّت و علاقه حكايت دارد. امواج مداوم زمزمه زائران، احساس شگفتى از حرارت عشق و كشش به سوى امامزادگان را كه از بندگان مقرّب درگاه حق بوده‏اند، ايجاد مى‏نمايد.16

1. ر.ك: المواعظ و الاعتبار بذكر الخطط والآثار، (خطط مقريزى) ج 1؛ النجوم الزاهرة فى ملوك مصر والقاهره، ابن تغرى بُردى.

2. خطط مقريزى، ج 1، ص 270 ـ 272.

3. سفرنامه ناصرخسرو، به كوشش دكترنادروزين‏پور.

4. شيعه در مصر، صالح الوردانى، ترجمه قاسم مختارى، ص 35 ـ 44.

5. همان، ص 63 ـ 72.

6. ر.ك: الكامل فى التاريخ، ابن اثير، ج 9، ص 103، 123 و 124؛ النجوم الزاهره، ج 6، ص 24 و 110، ذيل حوادث سال‏هاى 571، 572 و 584 ق.

7. شيعه در مصر، فصل چهارم.

8. معجم البلدان، ياقوت حموى، مادّه «قاف».

9. شيعه در مصر، ص 87 و 88.

10. مجلّه چشم انداز، دوره جديد، ش2،ص97و98.

11. خطط مقريزى، ج 2، ص 161 و 162.

12. اهل‏البيت فى‏المصر، مقاله «دوحة النبى(ص) المباركة‏لماذاالكثيرمن‏اغصانهافى‏مصر»،احمدابوكف.

13. كيهان فرهنگى،گفت‏وگوباصالح‏الوردانى،ش205.

14. مجلّه مشكوة، ش 53، ص 34.

15. تاريخ شيعه، علاّمه محمّدحسين مظفّر، ترجمه دكتر سيد محمد باقر حجّتى، ص 280.

16. مجلّه مشكوة، ش 60 و 61؛ گنبدها و مناره‏هاى مصر، كاترين مايو رو ژاوان، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدّم.