آغاز خلافت هادي (خليفه عباسي) که جواني 25 ساله، مغرور، شرابخوار و فاسد بود.[1]
در اين سال هارون الرشيد (خليفه عباسي) همه علويان بغداد را به مدينه تبعيد کرد، به جز عبدالله بن حسن بن عبدالله بن عباس بن امام علي(ع). و پدر همين عبدالله از جمله اخراجيها بود.[2]
در اين سال، مراسم حجّ به رياست هارون الرشيد خليفه عباسي برگزار شد.[3]
در اين سال نيز مراسم حج به رياست هارون الرشيد خليفه عباسي برگزار شد.[4]
در اين سال براي محمد امين ـ که بچه اي پنج ساله بود ـ عقد بيعت براي ولايتعهدي هارون بسته شد و اين کار به دليل علاقه شديد زبيده ـ مادر محمد امين و دختر جعفر بن منصور ـ بود. براي اين کار، لشکريان را با اموال بسيار ساکت و راضي کردند.[5]
شهادت يحيي بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي(ع) در مبارزه با هارون الرشيد.[6]
يحيي بن عبدالله علوي در ديلم بر ضد خليفه عباسي قيام کرد. هارون الرشيد ، فضل بن يحيي برمکي را با پنجاه هزار نفر براي مقابله با يحيي فرستاد. هارون الرشيد، يحيي را با وعده و اماننامه فريفت و بعد زنداني کرد و به شهادت رساند.[7]
در اين سال، مراسم حج به رياست هارون الرشيد برگزار شد.[8]
در اين سال هارون الرشيد تمام امور مملکتي را به يحيي بن خالد برمکي تفويض کرد.[9]
در اين زمان، هارون الرشيد به مدينه رفت و براي جلب توجه مردم، روبهروي مرقد مطهر پيامبر اکرم(ص) چنين گفت: السلام عليک يا رسول الله! يا ابن عمّ! امام موسي کاظم(ع) که در آنجا حاضر بود جلو آمد و گفت: السلام عليک يا رسول الله! يا اَبَةِ! هارون الرشيد رنگش پريد و گفت: هذا الفخرُ يا اباالحسن جدّاً. واقعاً اين، جاي افتخار دارد. بعد از اين واقعه، هارون الرشيد دستور دستگيري امام را صادر کرد.[10]
هارون الرشيد شبانه بر مزار رسول اکرم(ص) حاضر شد و گفت: اي رسول خدا! من از کاري که ميخواهم بکنم از تو معذرت ميطلبم. ميخواهم موسي بن جعفر را زنداني کنم؛ چون او ميخواهد بين امّت تو تفرقه بياندازد و خونريزي به پا کند. سپس دستور دستگيري او را صادر کرد.[11]
در اين سال، هارون الرشيد در رمضان، عمره به جا آورد و احرامش را ادامه داد تا آنکه وقت حج رسيد و حج به جا آورد. [12]
درگذشت سيف بن عُمَر تَميمي اسدي کوفي که اخباري و جعّال و وضّاع حديث بود و منبع عمده روايات تاريخ طبري است.[13]
مراسم حجّ به رياست هارون الرشيد برگزار شد.[14]
در اين سال، مراسم حجّ به رياست موسي بن عيسي بن موسي عباسي برگزار شد.[15]
در اين سال، هارون الرشيد براي پسر ديگرش مأمون بيعت گرفت تا بعد از امين، وليعهد باشد، و مأمون را در حالي که مُراهِق (نزديک بلوغ) بود، والي همه ممالک خراسان قرار داد.[16]
در اين سال، مراسم حج به رياست عباس فرزند هادي، خليفه عباسي برگزار شد.[17]
شهادت امام موسي کاظم(ع) در زندان سندي بن شاهِک در 55 سالگي و آغاز امامت حضرت رضا(ع) در 35 سالگي.[18]
اهالي طبرستان بر حاکمشان مَهْرُوَيْه شوريدند و او را کشتند. پس هارون الرشيد به جاي او عبدالله بن سعيد حَرَشّي را والي قرار داد.[19]
در اين سال، هارون الرشيد براي ولايتعهدي پسر سومش قاسم بعد از امين و مأمون بيعت گرفت و قاسم را مؤتمن ناميد و او را که بچهاي بيش نبود، حاکم جزيره قرار داد.[20]
جعفر برمکي کشته شد.[21]
هارون الرشيد دستور قتل ابراهيم بن عثمان بن نهيک را صادر کرد زيرا گزارش شده بود که ابراهيم وقتي آب ميخورد شمشيرش را ميطلبد و آن را بدست گرفته و ميگويد حتماً هارون الرشيد يا قاتل جعفر بن يحيي را ميکشم و بعد براي جعفر اشک ميريزد.[22]
در اين سال مراسم حج به رياست هارون الرشيد برگزار شد.[23]
مراسم حج به رياست امير مکّه فضل بن عباس بن محمد بن علي، برگزار شد.[24]
در اين سال، هارون الرشيد، هيثم يماني را که قيام کره بود، کشت.[25]
مرگ امين، خليفه عباسي. (به دستور برادرش مأمون کشته شد.)[26]
منشور ولايتعهدي امام رضا(ع) به دست مأمون، خليفه عباسي نوشته شد. اين کار توطئهاي براي کنترل علويان و امام رضا(ع) بود.[27]
شهادت محمد بن زيد در زندان مأمون عباسي.[28]
شهادت امام رضا(ع) در 55 سالگي در طوس (خراسان). مدت امامت ايشان بيست سال بود.[29]
[1] . مروج الذهب، ج3، ص324-325. [2] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج11، ص6. [3] . همان، ص9. [4] . همان، ص10. [5] . همان، ص11. [6] . عمدة الطالب، ص151. [7] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج11، ص12. [8] . همان، ص18. [9] . همان، ص20. [10] . الکامل في التاريخ، ج6، ص164؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص226. [11] . الارشاد، الشيخ المفيد، ج2، ص239، تحقيق موسسة آل البيت. [12] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج11، ص23. [13] . التهذيب، ابن حجر، ج4، ص259. [14] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج12، 6. [15] . همان، ص9 [16] . همان، ص9. [17] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج12، ص12. [18] . عيون اخبار الرضا، ج1، ص104؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص214. [19] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج12، ص18. [20] . همان، ص20. [21] . همان، ص23. [22] . همان، ص36. [23] . همان، ص38. [24] . تاريخ الاسلام، الذهبي، ج13، ص8. [25] . همان، ص12. [26] . الکامل في التاريخ، ج، ص287. [27] . کشف الغمّه، ج3، ص123ـ 128. [28] . عمدة الطالب، ص300. [29] . اصول کافي، ج2، ص486؛ الارشاد، شيخ مفيد، ج2، ص247.