انفاق از منظر قرآن و عترت

محمد جعفر افساى

نسخه متنی
نمايش فراداده

انفاق از نظر قرآن و عترت

مقدمه

حضرت علي(ع) به کميل فرمود: «يا کميل لاتأخذ إلاّ عنّا تکن منا؛[1] اي کميل! جز از ما نگير تا از ما باشي».

هر علمي جز علوم اهل بيت، اگرچه معرفتي در درون داشته باشد، به منزله آب شور است و بر تشنگي مي افزايد و هيچ فايده اي جز هلاکت ندارد. اگر امروزه علم ومسير آن، صحيح بوده است، چرا جامعه روز به روز به قهقرا حرکت مي‌کند؟! چرا اختلاف فراوان رفاهي و درآمدي طبقاتي با چنين فقر موحش، نه تنها در قاره‌هاي مختلف بلکه در داخل کشورها و شهرها با وجود ارائه آخرين روش و الگوي رشد و برنامه‌هاي توسعه، همچنان گسترده است و نابرابري‌هاي فزاينده ثروت رفع نشده است؟!

با اينکه که دانشمندان و مکتب‌هاي اقتصادي جهان به فکر چاره و حل مشکل بزرگ اجتماعي، فاصله طبقاتي بوده‌ و هر کدام راهي را انتخاب کرده‌اند، کمونيسم از راه الغاي مالکيت فردي و سرمايه داري از راه گرفتن ماليات‌هاي سنگين و تشکيل مؤسسات عام المنفعه (که به تشريفات بيشتر شبيه است تا به حل فاصله طبقاتي) به گمان خود به مبارزه با آن برخاسته‌اند، ولي هيچ کدام نتوانسته‌اند گام مؤثري در اين راه بردارند؛ زيرا حل اين مشکل با روح ماديگري که بر جهان حکومت مي‌کند، ممکن نيست.

اسلام براي از بين بردن اختلاف طبقاتي غير عادلانه‌اي که در اثر بي‌عدالتي‌هاي اجتماعي در ميان طبقه غني و ضعيف پيدا شده، برنامه وسيعي در نظر گرفته است که تحريم رباخواري به طور مطلق، وجوب پرداخت ماليات‌هاي اسلامي از قبيل زکات و خمس و صدقات و مانند آنها و تشويق به انفاق، وقف و قرض‌الحسنه قسمتي از اين برنامه را تشکيل مي‌دهد و از همه مهم تر زنده کردن روح ايمان و برادري در ميان مسلمانان است.

در مقاله حاضر، به بررسي انفاق که مهم‌ترين راه حل براي مشکل فاصله طبقاتي است، مي‌پردازيم.

قرآن کريم مي فرمايد :

)وَأَنفِقُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَأَحْسِنُوَاْ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ(؛[2] «و در راه خدا، انفاق کنيد و (با ترک انفاق) خود را به دست خود، به هلاکت نيفکنيد و نيکي کنيد که خداوند، نيکوکاران را دوست مي دارد».

اين آيه بيانگر اين حقيقت اجتماعي است که انفاق به طور کلي سبب نجات جامعه ها از مفاسد کشنده است؛ زيرا هر گاه مسئله انفاق به فراموشي سپرده و ثروت‌ها در دست گروهي معدود جمع شود و در برابر آنها اکثريتي محروم و بينوا وجود داشته باشد، هرگز آن جامعه به سعادت واقعي نخواهد رسيد و ديري نخواهد گذشت که انفجار عظيمي در جامعه به وجود مي‌آيد که نفوس و اموال ثروتمندان هم در آتش آن خواهد سوخت و از اينجا رابطه مسئله انفاق و پيشگيري از هلاکت روشن مي‌شود. بنابراين انفاق، قبل از آنکه به حال محرومان مفيد باشد، به نفع ثروتمندان است؛ زيرا تعديل ثروت حافظ ثروت است. اميرمؤمنان علي(ع) فرموده:

«حصّنوا أموالکم بالزّکاة؛[3] اموال خويش را با دادن زکات حفظ کنيد».

انفاق

آيا چيزي هست که تو مالک آن باشي؟ اگر گمان مي کني آنچه داري، تو مالک واقعي‌اش هستي، اشتباه بزرگي کرده‌اي، و اگر مي‌داني آنچه داري، مالک واقعي آن نيستي، چرا از آن نمي‌بخشي؟ و حق خدا و مردم را نمي پردازي تا از وبال و گرفتاري آن روزي که مال و فرزندان به حال کسي نفعي ندارند ـ و جز براي کسي که با قلب سليم به پيشگاه خدا رفته ـ [4] در امان باشي؟

پيامبر عاليقدر اسلام در مقام مقايسه ميان فقر و غنا و اينکه کدام يک براي سعادت انسان بهتر است، مي فرمايد:

«تهيدستي از ثروت بهتر است، مگر ثروت ثروتمندي که از مال خود، قرض اشخاص پريشان حال و مقروض را ادا کند و آنان را از زير بار قرض و فشار زندگي نجات دهد و به مسلمانان بي‌بضاعت و گرفتار کمک کند».[5]

قطعاً آنچه بر پايه محکمي استوار نباشد، دوام نخواهد آورد، فرو خواهد ريخت و درهم خواهد شکست. از اين رو، انفاق و بخشش و بالاتر از آن ايثار، به زير بناهاي محکمي نيازمند هستند. مادام که اين پايه ها استوار نباشند، انفاق شکل نخواهد گرفت و رشد نخواهد کرد. بنابراين درمورد انفاق بايد از ارزش، انگيزه، اندازه، شکل و روش، مصرف ها، مانع‌ها، وسعت و گستردگي آن گفتگو و بحث شود.

ارزش انفاق

ارزش هر چيز، وابسته به سودها و نتيجه‌هايي است که به دنبال مي‌آورد. انفاقي که با سازندگي و همبستگي و يگانگي همراه باشد، انفاق ارزشمندي است و اگر، فقط صرف پر کردن شکم‌ها شود و يا نمايش دارائي‌ها باشد، نه تنها ارزشي ندارد، که ضد ارزش است.

ارزش انفاق بر اساس هدف‌ها و ديدهايي است که انفاق کننده به آن رسيده و با آن کار مي‌کند. کسي که با انفاقش، بدن‌ها و مغزها و دل‌ها و روحيه‌ها را سرشار و بارور مي‌کند و روشنفکري‌ها، روشندلي‌‌ها، سازندگي‌ها، همبستگي‌ها و يگانگي‌ها را به ارمغان مي‌آورد، با ديگران برابر نيست. «آيا آنها که مي‌دانند با آنها که نمي‌دانند، برابرند؟»[6]

ارزش و اهميت انفاق به اندازه‌اي است که در قرآن مجيد ، در بيش از هشتاد آيه بدان پرداخته شده است . قرآن وقتي سيماي پرهيزکاران را بيان مي‌کند، يکي از اوصاف نيک آنان را انفاق کردن ذکر کرده؛ تا آنجا که در اولين آيات قرآن ، خدواند انفاق را از صفات بارز متقين بيان مي‌کند : )وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ.([7] در روايات اسلامي ، بر اين مسئله تأکيد بسيار شده و در حديثي از پيامبر اکرم(ص) وارد شده که :

«الصدقة تکسر ظهر الشيطان [8]؛ صدقه کمر شيطان را مي‌شکند».

خداوند مي‌فرمايد چيزي را که شما انفاق مي‌کنيد، من عوض آن را مي‌دهم:

)وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ(؛ [9]« و هر چيزي را که در راه او انفاق کنيد، عوض آن را مي‌دهد و او بهترين روزي دهندگان است».

پرهيزکاران، انفاق کردن را کم شدن مال نمي‌دانند ، بلکه غنيمت مي‌شمارند، ولي کساني که از معارف قرآن بهره‌اي ندارند و از سويي به دنيا علاقه‌مند هستند، انفاق کردن را غرامت مي‌دانند.

براي اينکه اهميت مسئله انفاق روشن شود ، خداي سبحان براي تشويق انسان‌ها فرمود که من شخصاً صدقه را مي‌گيرم؛ همچنان که در بخش زکات ، به رسولش امر کرد که از اموالشان صدقه بگير تا مالشان پاک گردد و شخص نيز پاک شود[10] چون تا زماني که اشخاص پاک نشوند ، نمي‌توانند از قرآن بهره‌ بگيرند: «آيا نمي دانند که تنها خداوند ، توبه را از بندگانش مي‌پذيرد و صدقات را مي‌گيرد و خداوند ، توبه پذير و مهربان است».[11] وقتي که مؤمن صدقه مي‌دهد، درمرحله اول به دست خدا مي‌رسد و روايات در اين زمينه بسيار است.

انفاق مايه رشد آدمي است؛ همچنان که قرآن مي فرمايد: «مثل کساني که اموال خود را در راه خدا انفاق مي‌کنند، همانند بذري است که هفت خوشه بروياند و در هر خوشه اي يکصد دانه باشد» که مجموعاً از يک دانه هفتصد دانه بر مي‌خيزد. تازه پاداش آنها منحصر به اين نيست، بلکه: «خداوند آن را براي هر کس بخواهد (و شايستگي در آنها و انفاق آنها را از نظر نيت و اخلاص و کيفيت و کميت ببيند)، دو يا چند برابر مي کند» و اين همه پاداش از سوي خدا عجيب نيست؛ «چرا که او (از نظر رحمت و قدرت) وسيع و از همه چيز آگاه است».[12]

در روايتي از امام باقر(ع) مي‌خوانيم که به حسين بن ايمني فرمود: «اي حسين! بخشش کن و به عوض آن از جانب خدا يقين داشته باش. پس همانا زن و مردي به بخشش در راه رضاي خدا بخل نورزند، جز آنکه چند برابر آن را در راه غضب خدا صرف خواهد کرد»[13] و حضرت صادق(ع) به فرزند خود محمّد فرمود: «نمي داني هر چيزي کليدي دارد، کليد روزي صدقه است».[14]

درباره اينکه انفاق سبب آمرزش مي‌شود، در روايتي آمده است: «هفت کس هستند که خداوند آنها را در سايه لطف خود قرار مي‌دهد، در روزي که سايه‌اي جز سايه او نيست: پيشواي دادگر، و جواني که در بندگي پروردگار پرورش مي‌يابد، و کسي که قلب او با سجده پيوسته است، و کساني که يکديگر را براي خدا دوست دارند و با محبت گردهم آيند و متفرق شوند، و کسي که زن زيباي صاحب مقامي او را به گناه دعوت کند و او بگويد من از خدا مي‌ترسم، و کسي که انفاق نهاني مي‌کند به طوري که دست راست او از انفاقي که دست چپ او کرده، آگاه نمي‌گردد، و کسي که در تنهايي به ياد خدا مي‌افتد و قطره اشکي از گوشه هاي چشم او سرازير مي‌شود».[15]

با اين ديدها و هدف‌ها و دانش‌ها و بينش‌هاست که انفاق ضريب مي‌گيرد، بهره‌هايي زياد، از کارهاي کم، سر مي‌کشد، که عمل با اين ديدها و اين نيت‌ها رقم مي‌خورد.[16]

اين انفاق در اين شکل و وسعت، نيازمند زيربنا و اساس و انگيزه نيرومندي است که بتواند اين همه بار را تحمل کند و بر سر بگيرد.

فوايد انفاق

انفاق، مانع هلاکت اجتماع است. (بقره/195)

سبب زيادي مال مي‌شود. (بقره/261)

سبب جايگزيني مال مي‌شود.(سباء/39)

روح فداکاري در انسان ايجاد مي‌کند. (بقره/272)

باعث آمرزش گناهان و فزوني مال است. (بقره/268)

خداوند به انفاق انسان‌ها آگاه است. (آل‌عمران/92)

آنچه در راه خداوند انفاق ‌شده، پس داده مي‌شود. (انفال/60)

باعث تقرّب به خداوند است. (توبه/99)

انفاق نزد پروردگار ثبت مي‌شود. (توبه/121)

نفس را تزکيه مي‌کند. (توبه/103)

انگيزه‌هاي انفاق

انفاق زيربناها و انگيزه‌هايي مي‌تواند داشته باشد. بعضي‌ها حاتم صفت آفريده شده‌اند و بخشنده سرشت‌اند اين طبيعت و فطرت آنهاست. انسان‌هايي هستند که از اين سرشت و طينت و فطرت برخوردار نيستند، اما روحيه مهربان و قابل انعطافي دارند. عده ديگر در خلوت، سخاوتي و بخششي ندارند، اما آنجا که سخاوتمنداني بخشنده، نمايش مي‌دهند، آنها هم بازيگر خوبي خواهند بود.

انفاق و بخششي که براي اين انگيزه ها و بر اثر اين عوامل به وجود مي‌آيد، ارزشي ندارد و قربي نمي‌آورد و حتي تمام سخاوت‌هاي حاتم به چيزي خريده نمي‌شود. سخاوتي ارزش دارد که براي وظيفه و با اختيار و آگاهي و عشق به حق تحقق يافته باشد. سخاوتي که از روي غريزه ها و هوس‌ها و يا حرف‌هاي مردم و يا جلوه‌گري باشد، ارزشي ندارد و خريداري ندارد. آنها که از سطح غريزه‌ها بالاتر آمده و از ظلمات خلق و دنيا رهيده و به ولايت حق رسيده‌اند، آنچه به جاي آورند و نياورند، خريدار دارد. بخل و بخشش آنان از روي وظيفه و به خاطر امر حق و دستور او است و اين است که هر دو ارزش دارد.

انسان عجيب آفريده‌اي است. در درون او غوغاست، چه بسا خودنمايي‌ها و يا منفعت‌جويي‌ها او را از سودهاي زياد جدا کند، و چه بسا عشق شهرت و براي تعريف اين و آن، از همه هستي‌اش بگذرد.

آنها که مراقب نفس خويش بوده و آن را کنترل کرده‌اند، بازي‌هاي آن را خوب مي‌شناسند و نمايش‌هاي آن را خوب مي فهمند و اين است که فريب اعمال خود را نمي‌خورند و در محاسبه، به اعمال خود توجهي ندارند، بلکه در انگيزه اعمال دقت مي کنند که گفته‌اند: «حاسبوا أنفسکم» و نگفته‌اند: حاسبوا أعمالکم. اين مهم نيست که در امروز چه کارهايي کرده‌ام، مهم آن است که اين کارها را براي چه انجام داده‌ام و از چه عاملي کمک گرفته‌ام.

کسي مي تواند از غريزه حب به مال و دنيا و نفس آزاد شود که به عشق عظيم‌تري رسيده و به نيروي وسيع‌تر و عميق‌تري دست يافته باشد که: )الذين امنوا اشد حبا‌الله(. آنان علاقه به خودشان را وظيفه خود مي‌دانند و رسيدگي به خودشان را به خاطر دستور حق مي‌دانند. اينها به آساني مي‌توانند هنگامي که محتاج‌تر و يا کم ظرفيت‌تر از خود را مشاهده کردند، مال خود را که مال خداست، به او ببخشند و حتي چند شب گرسنه بمانند.[17] زيربناي ايثار اميرالمؤمنين علي(ع) و يا آنها که قرآن به ستايش و مدحشان اشاره دارد: )وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ(،[18] همين آزادي و عشق به خداست.

آنها خود را مالک مالي نمي‌بينند که مال خداست و انسان‌هايي را مي‌بينند که نسبت اينها با او يکي است. با اين ديد، هر که محتاج‌تر و يا کم ظرفيت‌تر است، مقدم‌تر است و با آن شناخت‌ها و با اين ديد و با اين عشق، انفاق و ايثار اسلامي مفهوم و مشخص مي‌شود و با اين زير بناست که انفاق ارزش حقيقي خود را مي‌يابد.

قرآن مي فرمايد: «چه شده شما را که در راه خدا انفاق نمي‌کنيد؛ در حالي که ميراث آسمان‌ها و زمين از آن خداست؛ آنها که پيش از پيروزي (فتح مکه) انفاق کردند و جنگيدند، با آنان که بعد از پيروزي انفاق و جنگ کردند، برابر نيستند. آنها که قبل از پيروزي انفاق کردند و جنگيدند، درجه بزرگي دارند و همه را خدا وعده نيک مي دهد و خدا به کارهاي شما داناست».[19]

راستي بسيار فاصله است بين انفاقي که عارفي و آگاهي به آن رو مي‌کند و انفاقي که من از روي عادت و تحريک‌ها به آن رو مي‌آورم و چقدر فاصله است بين نوري که از آن انفاق بر مي‌خيزد و تمام راه من را و هستي را روشن مي‌کند، و سوسويي که از اين يکي بلند مي‌شود و روشنايي‌اش به خودش هم نمي‌رسد.

انفاق کنندگان واقعي کساني هستند که فقط براي خشنودي خدا و پرورش فضايل انساني و تثبيت اين صفات در درون جان خود: )ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من أنفسهم([20] و همچنين براي پايان دادن به اضطراب و ناراحتي‌هايي که بر اثر احساس مسئوليت در برابر محرومان در وجدان آنها پيدا مي‌شود، اقدام به انفاق مي‌کنند.

مقدار و نوع انفاق

مقدار و اندازه انفاق وابسته به مقدار شناخت و ديد و عشقي است که زيربناي آن است. هرچه شناخت‌ها و عشق‌ها گسترده‌تر باشد، انفاق وسيع‌تر خواهد شد؛ تا حدي که اگر در نجد يا يمامه گرسنه‌اي باشد، مولي‌الموحدين اميرمؤمنان علي(ع) نتواند آرام بگيرد و نتواند سير بخوابد و نتواند بي‌تفاوت بماند.

گاهي انفاق‌ها به همان اندازه واجب هستند و گاهي انفاق بيش از احتياج است: )يسئلونک ماذا ينفقون ؟ قل العفو(.

گاهي انفاق، انفاق رزق است: )انفقوا مما رزقناکم( و )مما رزقناهم ينفقون( که اين مرحله مربوط به متقين است.

و گاهي انفاق، در تنگدستي و نداري‌ها و سختي‌هاست. بعضي خيال مي‌کنند که انفاق در هنگام دارايي مطرح مي‌شود؛ در حالي که انفاق در نداري‌ها و سختي‌ها هم بيان شده است (آل‌عمران/127 ؛ طلاق/7).

گاهي انفاق، ايثارگرانه است. حضرت اميرمؤمنان(ع) مي‌بيند گرچه خودش سه شب غذا نخورده، اما هنوز طاقت دارد و اين فقير شايد از ضعف بميرد و يا در برابر فقر از پا درآيد و به فسادها و خود فروشي‌ها گرفتار شود و يا بر اثر اين ظرفيت کم، به بي ديني‌ها و جاسوس‌گري‌ها روي بياورد و يا اينکه خودکشي کند. در اينجاست که ايثار مي‌کند.

هر کدام از اين مراحل، وابسته به مقدار شناخت و ظرفيت و قدرت روحي و وسعت وجودي افراد است. نمي‌توان به زور بر خود تحميل کرد. چه بسا کسي که قدرت روحي بالاتر را ندارد، اسراف کرده باشد، در حالي که بايد در انفاق حد وسط را مراعات کرد، نه دست را باز گذاشت و نه به گردن بست.[21] همان طور که از آيات به دست مي‌آيد، انفاق تا حدي است که زمين‌گيري و بيچارگي پيش نيايد. به همين خاطر، هنگامي که مي‌خواهيم کسي را به انفاق دعوت کنيم، بايد ابتدا زمينه و زيربناي انفاق را در او فراهم سازيم. بايد به او ديدي داد که اگر تمام هستي را با يکدست انفاق کند، نه او را غرور بگيرد و نه منّت و پشيماني و بازگو کردني پيش آيد.

چگونه انفاق کنيم

انفاق بايد براي دهنده و گيرنده، رشد و حرکت بياورد. اين است که دهنده انفاق بايد در زمينه‌اي انفاق کند که به رشد و رضوان و نور برسد، نه اينکه گرفتار منت و عجب و ريا شود و بايد به گونه‌اي انفاق کند که خلق را متملق و ذليل بار نياورد.

از آيه 262 سوره بقره به خوبي استفاده مي‌شود که انفاق در راه خدا در صورتي در پيشگاه پروردگار پذيرفته است که به دنبال آن منت و چيزي که موجب آزار و رنجش نيازمندان است، نباشد.

کسي که چيزي به ديگري مي دهد و منتي بر او مي گذارد و يا با آزار خود او را شکسته دل مي سازد، در حقيقت چيزي به او نداده است؛ زيرا اگر سرمايه‌ اي به او داده، سرمايه‌اي هم از او گرفته است و چه بسا آن تحقيرها و شکست هاي روحي به مراتب بيش از مالي باشد که به او بخشيده است. منظور قرآن تنها اين نيست که پرداخت انفاق مؤدبانه و محترمانه و خالي از منت باشد، بلکه در زمان‌هاي بعد نيز نبايد با يادآوري آن منتي بر گيرنده انفاق گذارده شود و اين نهايت دقت اسلام را در خدمات خالص انساني مي رساند.

پيامبر اکرم (ص) مي‌فرمايد: «کسي که به فرد با ايماني نيکي عطا کند، سپس او را با سخني آزار دهد يا منتي بر او بگذارد، به يقين انفاق خود را باطل کرده است».[22]

و در حديث ديگري مي‌فرمايند: «هنگامي که حاجت‌مندي از شما چيزي بخواهد، گفتار او را قطع نکنيد تا تمام مقصود خويش را شرح دهد، سپس با وقار و ادب و ملايمت به او پاسخ بگوييد، يا در حد توان خود آنچه داريد، در اختيارش بگذاريد و يا به طرز شايسته اي او را بازگردانيد؛ زيرا ممکن است سؤال کننده فرشته‌اي باشد که مأمور آزمايش شماست تا ببيند در برابر نعمت‌هايي که خداوند به شما ارزاني داشته، چگونه عمل مي کنيد».[23]

قرآن در آيه 266 سوره بقره، مثال جالبي براي انفاق‌هاي آلوده به ريا و منت بيان داشته و ‌فرموده: «آيا هيچ يک از شما دوست دارد که باغي از درختان خرما و انواع انگور داشته باشد که از زير درختانش نهرها جاري و براي او در آن باغ از تمام انواع ميوه ها موجود باشد و در حالي که به سن پيري رسيده و فرزنداني (خردسال و) ضعيف دارد، ناگهان در اين هنگام گردبادي شديد که در آن آتش سوزاني است، به آن برسد و باغ شعله‌ور شود و بسوزد».

اين آيه، ترسيمي است بسيار زيبا از حال اين گونه اشخاص که با ريا و منت و آزار، خط بطلان بر انفاق خويش مي کشند. پيرمرد سالخورده‌اي را در نظر مجسم مي‌کند که فرزندان خردسال و کوچکي اطراف او را گرفته‌اند و تنها راه تأمين زندگي حال و آينده آنان، باغ سرسبز و خرمي است با درختان خرما و انگور و ميوه‌هاي ديگر؛ درختاني که پيوسته آب جاري از کنارشان مي‌گذرد و زحمتي براي آبيار ندارد. ناگهان گردباد آتشباري مي‌وزد و آن را مبدل به خاکستر مي‌کند چنين انساني چه حسرت و اندوه مرگباري دارد؟ حال کساني که اعمال نيکي انجام مي‌دهند و سپس با ريا و منت و آزار آن را از بين مي برند، چنين است آنان زحمت فراواني کشيده‌اند و در آن روز که نياز به نتيجه آن دارند، همه را خاکستر مي‌بينند؛ چرا که گردباد آتشين ريا و منت و آزار، آن را سوزانده است.

در پايان آيه، به دنبال اين مثال بليغ و گويا مي‌فرمايد: «اين گونه خداوند آيات خود را براي شما بيان مي کند، شايد بينديشيد» و راه حق را از باطل تشخيص دهيد.

نقل شده است: مردي با زن خود بر سر سفره نشسته و ميان سفره مرغي بريان نهاده شده بود. نيازمندي به در خانه آنها آمد و کمک خواست. صاحب خانه از جاي برخاست و او را با عصبانيت دور کرد. مدتي گذشت. آن مرد فقير شد و بر اثر تنگدستي همسر خود را طلاق داد. زن شوهر ديگري اختيار کرد. اتفاقاً باز روزي با شوهرش بر سر سفره‌اي نشسته بودند. مرغ برياني هم وجود داشت. فقيري بر در خانه آمد. شوهرش گفت: خوب است همين مرغ را به فقير بدهي. زن مرغ را برداشت و آن را به فقير داد. وقتي که بازگشت، شوهر متوجه شد که زن گريه مي‌کند. سبب گريه را پرسيد.

گفت: آن فقير شوهر سابقم بود. آن گاه حکايت آزردن و کمک نکردن به فقير را برايش شرح داد. شوهرش گفت: به خدا سوگند، من همان نيازمندي بودم که به در خانه شما آمدم و آن مرد، مرا رنجانيد.[24]

قرآن در آيه 267 سوره بقره در جواب اين سؤال که از چه اموالي بايد انفاق کرد، مي‌فرمايد: « اي کساني که ايمان آورده‌ايد! از اموال پاکيزه‌اي که (از طريق تجارت) به دست آورده‌ايد و از آنچه از زمين براي شما خارج کرده‌ايم (از منابع و معادن زير زميني و از کشاورزي و زراعت و باغ)، انفاق کنيد».

بعضي از مردم عادت دارند که از اموال بي‌ارزش و آنچه تقريباً بي‌مصرف است و براي خودشان قابل استفاده نيست، انفاق کنند. اين گونه انفاق‌ها علاوه بر اينکه سود چنداني به حال نيازمندان ندارد، نوعي اهانت و تحقير است و موجب تربيت معنوي و پرورش روح انساني نيز نمي‌شود. از اين رو، در ادامه خداوند مي‌فرمايد: «به سراغ قسمت‌هاي ناپاک نرويد تا از آن انفاق کنيد؛ در حالي که خود شما حاضر نيستيد آن را بپذيريد، مگر از روي اغماض و کراهت».

اين جمله صريحاً مردم را از اين کار نهي مي‌کند و آن را با دليل لطيفي همراه مي‌سازد و آن اينکه، شما خودتان حاضر نيستيد اين گونه اموال را جز از روي کراهت و ناچاري بپذيريد، چرا درباره برادران مسلمان، و از آن بالاتر براي خدايي که در راه او انفاق مي کنيد و همه چيز شما از او است، به اين کار راضي مي شويد.

مردم هنگامي که مي خواهند به سلاطين و شخصيت‌هاي بزرگ تقرب جويند، بهترين اموال خود را به عنوان هديه براي آنها مي‌برند، چگونه ممکن است انسان به خداوند بزرگي که تمام عالم هستي از او است، به وسيله اموال بي ارزش و از مصرف افتاده، تقرب جويد!

اين فرهنگ قرآني بايد در ميان همه مسلمانان زنده شود که براي انفاق، بهترين را انتخاب کنند. سرّ اينکه پيشوايان در شب انفاق مي‌کردند، همين بود که افراد، متملق و ذليل بار نيايند و خوار نگردند و سرّ اينکه خداوند به آنها که بر او توکل کرده‌اند، من حيث لا يحتسب روزي مي‌دهد، همين توکل و توحيد عميق‌ آنهاست.

در آيه 270 سوره بقره قرآن از چگونگي انفاق آشکار يا پنهان سخن مي‌گويد و مي‌فرمايد: «اگر انفاق‌ها را آشکار کنيد، چيز خوبي است و اگر آنها را مخفي سازيد و به نيازمندان بدهيد، براي شما بهتر است و قسمتي از گناهان شما را مي‌پوشاند (و در پرتو بخشش در راه خدا، بخشوده خواهيد شد) و خداوند به آنچه انجام مي دهيد، آگاه است».

از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: «زکات واجب را به طور آشکار از مال جدا سازيد و به طور آشکار انفاق کنيد، اما انفاق‌هاي مستحب اگر مخفي باشد، بهتر است».[25]

1. تحف العقول، ص171؛ وسائل الشيعه، ج 18، ص95.

2. بقره/ 195.

3. نهج البلاغه، حکمت 146.

4. دخان/ 25 - 27.

5. بحارالانوار، ج72، ص56.

6. زمر/ 9 .

7. بقره/ 2.

8. سفينة البحار، حاج شيخ عباس قمي، ج2، ص24.

9. سباء / 39.

10. توبه/103.

11. توبه/104.

12. بقره/261.

13. کافي، ج4، ص43.

14. همان، ص10.

15. مجمع البيان، ج1و2، ص385.

16. «انما الاعمال بالنيات».

17. دهر/8.

18. حشر/ 9.

19. حديد/10.

20. بقره/265.

21. اسراء/29.

22. تفسير برهان، ج1، ص253، ح1.

23. مجمع البيان، ج1 ـ2، ص375.

24. ثمرات الاوراق ابن حجه حموي که در حاشيه مستطرب، ج 2، ص 148 آمده است.

25. مجمع البيان، ج1 ،ص384.