عيد، بستر بازگشتبه فطرت الهى خويش است. بازگشتبه صفاىدوباره طبيعت، بازگشت، به فضاى پاكى و طراوت. بازگشتبه راه ورسم دوستى و همدلى و مهربانى.
عيد فصل عود و بازگشتبه صداقت و سرسبزى، فصل بازگشتبهاعتدال طبيعى و ايام غباروبى از جانها و خانههاست.
آرى، انسان به تدريج و در گردونه فعاليتهاى اقتصادى و سياسىو جنگ جناحهاى اجتماعى از حالت «خود» طبيعى دور و از خويشبيگانه مىشود و «هويت انسانى» خود را از دست مىدهد.
انسانى كه «ادارك و احساس» انسانى در وجودش مىميرد، قلبشوارونه مىشود. بر دلش «مهر» مىخورد. آنچه فهميدنى استنمىفهمد، در برابر آنچه بايد احساس داشته باشد، ندارد; از رنجمحرومان احساس رنج نمىكند و در مرگ مظلومان قاه، قاه، مىخندد;اين گونه انسان، انسان طبيعى نيست. انسانى سالم نيست. آدمى«بيمار» ، «مست» ، يا بيهوش است.
آرى، روح انسان هم چون جسم او گرفتار «عوارض» ، «بيمارى»
، «انحراف» ، «قساوت» ، «كورى» ، «مرگ» و «وارونگى»
مىشود و چه بسا كه «انسانيت» آدمها، قبل از بدن آنان مىميرد.
بهار فرصتى است كه به فطرت راستين الهى و «انسانيت» خويش بازگرديم.
آيا براستى صفا و پاكى و صداقت نخستين را حفظ كردهايم؟ آيابه عهد الست» و ميثاق ازل عبادت «الله» وفاداريم؟ آياپروردگار نخستين خويش و پدران خويش را از ياد نبردهايم؟ آياگرفتار عوارض «خواب آلودگى» ، «بيهوشى» ، «بيحسى» و«مستى» نشدهايم؟ فرا رسيدن بهار فرصتى است تا دوباره بسوىروزگار رويش و رشد و سلامتبازگرديم. و در عيد امسال با دورانقرب الهى، و «عيد قربان» تجديد عهد كنيم و همه تشنگان كوير«سرمايه دارى» و فريب خوردگان سراب شرق «عيد آسمانى غدير»
را جشن بگيريم، غبار شرك از سيماى جسم و جانمان بشوئيم، وفرهنگ و هنر طاغوت را به تابوت بسپاريم، و از ساحل غدير فرهنگزلال توحيد بنوشيم و درخت «انسانيت» را با آب كوثر سر سبزنگهداريم.
از «خودبيگانگى» ، ابعاد و انواع و مراحل فراوان دارد. كسىكه احساسات الهى و ملكوتى خويش را به قيمت رفاه تن فروخته،«انسانيت» خويش را باخته و از خويش بيگانه است.
آنكه «فهم» ، «دانش» ، «اخلاق» ، «انصاف» و آزادىخويش را به بهاى «نام» و «نان» مىفروشد، «خود» حيوانى رابا «خود انسانى» عوضى گرفته است. كسى كه هدف نهايى آفرينش رااز ياد برده خويش را گم كرده است. و دستيابى به هيچ چيزى،مشكل گم كردن «خويش» را حل نمىكند. آنكه دين حق را نيافته و«صراط مستقيم» طى نمىكند از خويش بيگانه است، گرچه ممكن استمتخصص «راه سازى» و توليد «صراطهاى مستقيم» باشد. هر كس ازدل زنگار گرفتهاش زنگار زدايى نكند و با آب استغفار و تلاوتقرآن و ياد مداوم خدا از انسانيتخويش پاسدارى نكند، انسانيتخود را در بازار زندگى خواهد باخت و با هويت ملكوتى وانسانىخويش بيگانه خواهد شد. تقويت و تحريك و اشباع غرايز حيوانى وروح مصرف گرايى و تجمل و تشريفات بجاى تقويت ايمان و عواطفانسانى از انسان ميمون و «خوك» و «خنريز» مىسازد و نور«آگاهى» و شعله «آزادى» و شور و شوق پرواز را خاموشمىسازد. «سكر ضلالت» ، «جامغرور» ، «شهد شهوت» ، «زنجيرطمع» ، «شمشير استبداد» هويت انسانى را از فرزندان آدم سلبمىكند و انسان با «تلاوت قرآن» ، «ياد خدا» ، با«استغفار» با «نماز» و «صدقات» و «ايثار» بسوى هويتآسمانى خويش باز مىگردد.
سه عنصر «آگاهى، آزادى و جذبه معنوى» هويت راستين انسان رامىسازد، به هرميزان كه از اين سه گوهر آسمانى محروم شدهايم،خويش را گم كردهايم و از انسانيت دور افتادهايم. فصل عيد نوروزو فرا رسيدن عيد قربان و غدير را نيمتشماريم و از فكر وفرهنگ شرك و آرمانهاى شيطانى بسوى «ايمان» و «آگاهى» و«عدالت» و «آزادى» هجرت كنيم. به سوى «خويشتن خويش» .
پاسدارى از انسانيتبا لبيك به نداى محبت الهى و اجابتفراخوان ايثار ابراهيمى و حضور در آستان قدس ربوبى امكانپذيراست. «ماه رمضان» فصل بازپرورى و آزادسازىانسان از دامشهوت و عادت و غفلت و «عاشورا» نمايشگاه عروج و ايثارفرزندان آدم در پهنه آفرينش و بستر تاريخ است.
«دعا» و «يادخدا» نغمه عروج روح انسان به شاخسار بلند وزيباى بهشت است. بيائيد، زمستان حسادتها، خصومتها، تبخترها وتكبرها، تحقيرها و تملقها، دروغها و نيرنگها، تحريفها وتهمتهاى كتبى و شفاهى و مصور و معمول را پايان بخشيم.
طالبان چشمه خورشيد! چشم بر افق كعبه بازكنيم و در انتظارشنيدن آواى آفتاب، تكبير وحدت را باهم تكرار كنيم. هر بامدادجمعه و هر روز عيد، روز انتظار اوست. انتظار ظهور انتظارى كهاز خودبيگانه را با خويش و يار خوش پيوند مىدهد. انتظار ظهورعبادت است و تلاشى قرب جويانه كه از «هويت انسانى» در برابرهمه آفتها و آسيبها، پاس مىدارد. خرمن «من» هاى دروغين رامىسوزاند و بيگانه را از حريم فرهنگ و هنر ملكوتى دور مىسازد.
انسان منتظر، انسانى خود يافته است كه از درد انسانها، دردمىكشد و از رنجبشريت رنج مىبرد و از بيمارى بشريتبيمار مىشودو از مسخ هويت انسان، جنون مىگيرد.
و به تعبير زيباىاميرمومنان(ع) «فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ماكانبه ملوما بل كان به عندى جديرا.» (خطبه 28 نهج البلاغه)
اگر مسلمانى از اين حادثه هجوم به شهر و ديار امت اسلامى وغارت مسلمين و فرار مهاجماناز غصه بميرد، شايسته سرزنشنيستبلكهازديدگاه من شايسته چنين است.
تاببنيم،مسوولانجامعه در برابر هجوم بهلبنان، چچن و ديگر دياراسلام چه مىكنند؟ !
هويت راستين انسان جان اوست و شخصيت كاذب وى تناو.خودواقعىانسان «عقل» اوست و خود دروغين وى «نفس» او. ماهيتاصيل انسان «انديشه و عاطفه» اوست و نقاب و حجاب چهرهجانوى،اميالوغرائز حيوانى او.
اگر اين درنده خويى ز طبيعتتبميرد هم عمر زنده باشى به روان آدميت
و انسان در ميان دو سمت و سوى جسم و جان خويش گرفتار است ودر نوسان. عقربه آزادى تا به كدام سو كشيده شود و مجذوب كدامقطب گردد.
جان گشوده سوى بالا، بالها تن زده اندر زمين چنگالها ميل جان اندر ترقى و شرف ميل تن در كسب اسباب و علف
واژههاى خودشناسى، خودسازى، خودفريبى، خود فراموشى، خوديابى،هركدام يكى از ابعاد دوگانه هويت انسان را نشان مىدهد.
«هويتيابى» و «هويت زدايى» دوگونه تلاش متقابل است كه ازسوى دو قبيله فرشتگان و شياطين حمايت مىشود، شياطين مىخواهندجامه آدميت و عصمت و عفت از اندام انسان بركنند و خدا وفرشتگان مىخواهند، آدم و حوا از چنگال فريب و آزمندى و بىعفتىو حيرت و هبوط و سرگردانى نجات دهند و خدا و فرشتگان بر آستانقدس نبوى درود مىفرستند و پرتوافشانى او را افزونتر مىكنند.
هماهنگى مومنان با صداى رساى صلوات برمحمد(ص)و آل او پرواز بهملكوت ايمان و آزادى و باز گشتبه «بوستان توحيد» و «برادرىاسلامى» است: «عقد اخوت» را در عيد غدير تحكيم كنيم كه خصمدر راه است و شيطان در كمين تا جامه انسانيت از تن و روح مانبركند و زشتىهارادرجسم و جانمان به نمايش گذارد.
انحراف در انديشهها، انحراف در زاويه نگاهها، انحراف درميدان جاذبهها و عشقها، انحراف در ميدان دافعهها و خشمها، قهربا حزب الله و آشتى با كفر و نفاق، «پوشش» و «زنگار» و«قفل» و «مهرى» است كه بر قلبها نهاده مىشود و انسان رامسخ مىكند و بدين گونه شيطان در مرگ «انسانيت انسان» جشنمىگيرد.
هم اكنون هويت زدايى از انقلاب اسلامى، حركت پليدى است كه بنامحركات موزون «اصلاحطلبى» تمرين مىشود. آهنگ اين حركت رادشمنان خارجى مىنوازند و مناديان انديشه تساهل با همين ساز رقصنظام لائيك را تمرين مىكنند.
برخى مىخواهند:
مجلس باشد ولى «اسلامى» نباشد.
دولتباشد ولى «اسلامى» نباشد.
انقلاب باشد ولى «اسلامى» نباشد.
دانشگاه باشد ولى «اسلامى» نباشد.
مدرسه باشد ولى «اسلامى» نباشد.
خانواده باشد ولى «اسلامى» نباشد.
بهداشتباشد ولى «اسلامى» نباشد.
ورزش باشد ولى «اسلامى» نباشد.
و شهر، «اسلامى» نباشد.
ولى «ياران آفتاب» اميدى دگر دارند و از نسيم بهارى عطرجانپرور ديگرى استشمام مىكنند و در انتظار لحظه تكبير اويند تاموذن بزرگ آفرينش لب به سخن بگشايد و آن روز هم با هم سرودحافظ را خواهيم خواند:
و السلام - سردبير